رساله استفتائات (منتظرى) جلد 2

مشخصات كتاب

سرشناسه : منتظری، حسینعلی، 1301 - 1388.

عنوان و نام پديدآور : رساله استفتائات/ منتظری.

مشخصات نشر : تهران: نشر تفکر، 1373.

مشخصات ظاهری : 328 ص.: نمونه.

شابک : 2500 ریال

يادداشت : چاپ دوم : تابستان 1373.

موضوع : فقه جعفری -- رساله عملیه

موضوع : فتوا های شیعه -- قرن 14

رده بندی کنگره : BP183/9/م8ر48 1373

رده بندی دیویی : 297/3422

شماره کتابشناسی ملی : م 73-3500

مقدمۀ ناشر:

مجموعۀ حاضر بخشى از مسائلى است كه در طول سالهاى گذشته از حضرت آيت اللّه العظمى منتظرى (دامت بركاته) استفتاء شده و معظم له پاسخ داده اند.

بخش ديگرى از استفتائات در يك مجلد كه مشتمل بر 1002 سؤال بود در سالهاى 1371 و 1373 به چاپ رسيد و در اختيار علاقه مندان قرار گرفت. اين مجلّد نيز نظير مجلّد پيشين مشتمل بر بسيارى از ابواب فقهى و نيز ابواب جديد و مسائل مستحدثه مى باشد و شمارۀ سؤالات آنها در ادامۀ شماره هاى جلد نخست است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 15

مسائل اعتقادى

[عصمت انبياء، امام زمان ع، خاتميت، شكنجه و پرونده سازى به عنوان روشى براى هدايت گمراهان]

(سؤال 1003) اين جانب در حال تحقيق در امور دينى هستم و در اين راستا سؤالاتى دارم؛ تصميم گرفتم نظر شما را دربارۀ موضوعات زير جويا شوم:

الف- فرضيۀ معصوميت:

اگر انبياء اولو العزم معصوم هستند چرا ابراهيم نبىّ به دروغ تمارض كردند تا در شهر مانده و بتها را بشكنند؟ آيا معصومين مى توانند دروغ مصلحتى بگويند؟ حضرت محمد نيز براى مدتى تحت تأثير جوّ افترا به عايشه قرار گرفته بودند و به غلط شك داشتند كه عايشه مرتكب زنا شده است، ولى بعد به اشتباه خود پى مى برند. آيا اگر ايشان فوت كرده و فرصت اصلاح اشتباه خود را نداشتند مسلمانان عايشه را زناكار مى دانستند؟

همچنين است ترش رويى ايشان با ابن امّ مكتوم و ترجيح دادن مباحثه با سران قريش بر پاسخ گويى به سؤال يك نيازمند كه در سورۀ عبس به آن اشاره شده است و خطاهايى از اين قبيل كه شما خود به آنها آشناتريد و براى اختصار مطلب اشارۀ بيشترى نمى كنم.

ب- فرضيۀ امام زمان:

1- آيا مى توان به قول چهار نفر (نوّاب امام زمان) كه معصوم نيستند اعتماد

كرد و ادعاى آنان را دربارۀ وجود امام زمان پذيرفت؟ جعفر برادر امام حسن عسكرى معتقد است كه برادرش فرزندى ندارد و به همين جهت براى جلوگيرى از افشاى راز مارك جعفر كذّاب خورد.

آيا احتمال دارد كه اين نوّاب براى مصلحت تشكيلات شيعه، مبادرت به جعل خبر وجود مهدى پنهان كرده باشند؟ آيا غيبت كبراى مهدى پس از فوت اين چهار نوّاب اين فرضيه را تقويت نمى كند كه مهدى ساخته و پرداختۀ آنها بوده و واقعيت نداشته است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 16

توجه شود كه حسين بن منصور حلاج معتقد بود كه مهدى فوت كرده است و ابو سهل نوبختى از بزرگان شيعه نيز معتقد بود كه مهدى در دوران مخفى بودن فوت كرده است.

2- با توجه به اين كه اجماع دربارۀ صحت وجود امام زمان وجود ندارد و كوچكترين ادعايى دربارۀ جعلى بودن مهدى و يا هر تحقيق در اين زمينه با تكفير و يا ترور روبرو مى شود (ترور كسروى)، آيا مى توان به فرضيه اى كه حياتش مرهون ترور و خفقان بوده اعتماد كرد؟ اگر فرضيۀ مهدى كذب نيست و فقها قادر به دفاع هستند چرا هر نوع نقد امام زمان را به بهانۀ توهين به مقدسات تكفير مى كنند؟ آيا شما اين تكفيرها را قبول داريد؟

3- آيا امام بايد در هر خطرى بسان امام حسين (ع) حضور داشته باشد يا خودش مخفى شود و امتش را در خطرات رها سازد؟ فرضيۀ غيبت امام زمان براى حفظ جانش چه تطبيقى با امامت پيشتازانۀ امام حسين (ع) دارد؟

4- اصولا امام به معناى پيشواى زنده در هدايت امت است. امام زمان كه نقش فعالى در حلّ مشكلات

ندارد آيا اصولا مى توان او را امام ناميد؟ آيا امامت مثل سلطنت يك پست و مقام موروثى است يا صلاحيت اكتسابى؟

ج- فرضيۀ خاتميت اسلام:

1- آيا حضرت محمد (ص) مشروط به زمان و مكان هستند يا ماوراى آن؟ در صورت اول خاتم بودن حضرت محمد (احزاب، 40) به اين مانند است كه ايشان سرآمد پيامبران قبل از خود بوده اند نه پس از خود. در صورت دوم چگونه يك انسان مى تواند ماوراى زمان و مكان باشد؟ استناد قرآنى اين ادعا و اينكه بعد از ايشان پيامبرى نخواهد آمد چيست؟ توجه شود كه قرآن ايشان را مثل ساير مردم با همان خصوصيات بشرى مى داند.

2- اگر حضرت محمد (ص) ادعاى جهانى و ابدى بودن پيام خود را داشتند چرا تلاشى براى تدوين قرآن و ممهور كردن آن براى جلوگيرى از تحريفات احتمالى نكردند و اين كار توسط حكومت جور عثمان انجام شد؟ آيا عثمان در تدوين قرآن مسائل انسانى را مدّ نظر داشت يا مصالح قدرت خود را؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 17

3- آيا انتقادات عبد اللّه بن مسعود به قرآن عثمان و سوزاندن نسخ ديگر قرآن توسط حكّام، سنديت قرآن فعلى را كه توسط عثمان گردآورى شده است مخدوش نمى كند؟

4- اگر قرآن بايد راهنماى اعمال مسلمين و راهنماى استدلالات آنها باشد چرا امام على (ع) به عبد اللّه بن عباس توصيه كردند تا در مذاكره با خوارج به قرآن استدلال نكند؟

آيا اين توصيه و ردّ حكم قرار دادن قرآن در جنگ صفين به اين مفهوم نيست كه قرآن نمى تواند به عنوان قانون اساسى ملاك حلّ اختلافات مردم در هر زمان قرار گيرد؟ اگر چنين نباشد هميشه به

شوراى نگهبانى كه مفسر دين باشد نياز خواهد بود و در اين انديشه چه راهى براى خلاصى از استبداد دينى وجود دارد؟

د- شكنجه و پرونده سازى به عنوان روشى براى هدايت گمراهان:

1- آيا دوزخ در قيامت براى هدايت گمراهان است؟ اگر آرى، چرا نمى توان چنين روش هدايتى را در زندانها به كار بست؟

2- آيا پرونده سازى يوسف براى برادرش از طريق صحنه سازى و اتهام دزدى به او زدن براى ديدن پدرش اقدام درستى بود؟ اگر آرى، آيا مى توان چنين روش پرونده سازى دروغين را براى مصالح حكومتى كه بسيار بالاتر از مصالح شخصى چون ديدن پدر است به كار بست؟ اگر خير، چرا يك پيغمبر اقدام به پرونده سازى دروغين كرده بدون اين كه توبه كند؟

قبلا از صراحت سؤالات كه لازمۀ يك تحقيق علمى است پوزش طلبيده و از راهنمايى هاى حضرت تعالى سپاسگزارم.

جواب: اولا: مسائل اعتقادى تقليدى نيست بلكه انسان بايد نسبت به آنها بررسى و تحقيق نمايد، و پرسش در رابطه با آنها لازم است و كسى حقّ ندارد نسبت به سؤال كننده اعتراض يا او را تكفير نمايد.

ثانيا: الف- عصمت انبياء:

چون هدف از ارسال انبياى الهى هدايت انسانها به سوى كمال بوده است طبعا آنان نه تنها از گناه و معصيت بلكه از خطا و اشتباه در گرفتن وحى و پيام الهى و نيز در ابلاغ

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 18

آن به انسانها بايد مصون و معصوم باشند. و احتمال كوچكترين گناه يا خطا نسبت به آنان موجب بى اعتمادى و تزلزل اساس رسالت آنان مى باشد؛ و در نتيجه به هيچ گونه سخن و پيامى از آنان به عنوان وحى الهى نمى توان اعتماد نمود، و در اين

صورت نقض غرض از ارسال آنان مى باشد. عصمت پيامبران به نحو اجمال از اصول مسلّمه اى است كه با براهين محكم عقلى و نقلى به اثبات رسيده است. در اين رابطه مى توانيد به كتابهايى كه در اين مورد نوشته شده است مراجعه فرماييد.

از دير زمان سخن حضرت ابراهيم (ع) كه فرمود: إِنِّي سَقِيمٌ مورد توجّه دانشمندان قرار گرفته است. برخى گفته اند: آن حضرت گرفتار تب نوبه بود، و با نظر به ستارگان دريافت كه نوبت تبش فرارسيده و در شرف تب كردن قرار گرفته است، لذا گفت:

إِنِّي سَقِيمٌ. و علّامۀ طباطبايى گفته اند: دليل محكمى بر اين كه آن حضرت هنگام اين سخن بيمار نبوده وجود ندارد. و با صرف نظر از اين گفته ها به دو نكتۀ قابل توجّه اشاره مى كنم:

1- برخى از مفاهيم مانند مفهوم «ظلم» تمام موضوع و علّت تامّه است براى حكم عقل به قبح آن؛ يعنى اگر مفهوم «ظلم» بر كارى منطبق شد و ظلم شمرده شد آن كار تحت هر شرايطى قبيح است، و ممكن نيست كارى ظلم باشد و قبيح نباشد. ولى برخى از كارها مانند «كذب» علّت تامه براى حكم عقل به قبح آن نيست، بلكه مقتضى اين حكم مى باشد؛ يعنى عنوانى است كه بالذات و با قطع نظر از عناوين ديگر قبيح است، ولى اگر مصلحت قوى ترى بر آن منطبق شود- مانند: دروغ براى ايجاد صلح و آشتى بين دو برادر يا دو طايفه- چنين دروغى به حكم عقل قبيح نيست بلكه لازم است. و بر اين اساس گفته اند: «دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز.»

2- «توريه» در برخى موارد كه اهداف مهمى بر آن مترتّب باشد در نزد

عقلاى جهان امرى است پذيرفته، بلكه گاهى واجب و لازم مى باشد. بسا انسان سخنى مى گويد كه بر حسب فهم متعارف و عرفى برداشت خاصّى از آن مى شود ولى گويندۀ سخن، خلاف ظاهر برداشت عمومى را اراده نموده است؛ و اين غير از دروغ است.

ممكن است پيامبران الهى با در نظر گرفتن مصالح مهمّى سخنانى بگويند كه بر حسب

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 19

ظاهر دروغ است ولى آنان توريه كرده باشند، و مقصود از سقم ناراحتى روحى و فكرى باشد.

و امّا داستان افتراء به عايشه كه از سوى برخى افراد انجام يافت و موجب آزار پيامبر اكرم (ص) گرديد.

اولا: گرچه اصل اوّلى در انبياء عصمت از هر نحو گناه و خطاست ولى ممكن است در موارد خاصّى در بعضى موضوعات سهو پيامبر داراى مصلحتى باشد، مانند فراهم آمدن زمينۀ تشريع حكمى از احكام الهى، چنانكه در داستان عايشه اتفاق افتاد.

شيخ صدوق كه از اعاظم محدثين شيعه است سهو النّبى را پذيرفته است، البته در موضوعات روزمرّه؛ و امّا در احكام كلّى الهى و بيان آنها، پيامبر بايد از سهو و خطا مصون و محفوظ باشد؛ وگرنه اعتماد از او سلب مى شود، و اين امر استثناء ندارد.

و ثانيا: پيامبر داراى دو جنبه است: او در ظاهر بشر است و جسمانى، و در باطن داراى روح قدسى و ملكوتى است؛ و هر چند از جنبۀ دوم بر همۀ حقايق مطلع است، ولى برخورد او با مردم بيشتر با جنبۀ اول است و روش و رفتار او چون ساير مردم مى باشد. و ناراحتى ايشان از افتراءزنندگان و دروغ گويان بود.

و اما داستان ابن امّ مكتوم و سورۀ عَبَسَ

وَ تَوَلّٰى، اولا: از امام صادق (ع) نقل شده كه منظور قرآن كريم از شخص عبوس و ترش رو پيامبر اكرم نيست بلكه مردى از بنى اميّه بوده است كه نزد آن حضرت بود و هنگامى كه ابن امّ مكتوم آمد آن مرد روى خود را درهم كشيد و از او روى گرداند. و با توجّه به سيرۀ پيامبر اكرم (ص) و آيات قرآنى از قبيل: إِنَّكَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ «1» فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ «2» مى يابيم كه ترش رويى با خلق مردمى پيامبر (ص) سازگار نمى باشد.

و ثانيا: بر فرض اين كه مرجع ضمير در آيه خود پيامبر باشد اين امر براى آن حضرت در آن داستان گناه به شمار نمى آيد؛ زيرا بر حسب منقول ابن امّ مكتوم با سخن گفتن خود در ميان سخن پيامبر پريده و سخن ايشان را قطع نموده است. و اعراض از

______________________________

(1)- سورۀ قلم (68): آيۀ 4.

(2)- سورۀ آل عمران (3): آيۀ 159.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 20

او نوعى تأديب وى به شمار مى رفته است. و نيز اعراض از او كه شخص نابينايى بوده اسائۀ ادب تلقّى نمى شده؛ و در عين حال خداوند خواسته است كه پيامبرش حتّى اين گونه برخوردى را كه تلقّى مى شود به جهت فقر و تهيدستى طرف مى باشد انجام ندهد.

ب- در رابطه با امام زمان (عج):

ج 1- اصل وجود امام زمان مورد ترديد نبوده تا بخواهيم از راه نوّاب چهارگانه آن را اثبات نماييم؛ علاوه بر اين كه اين موضوع به وسيلۀ براهينى كه دلالت مى كند بر لزوم امامت عامّه در همۀ اعصار و زمانها

به اثبات مى رسد، به وسيلۀ اخبار متواتره كه از پيامبر اكرم (ص) و ائمۀ معصومين (ع) نقل شده و از طرق فريقين روايت شده نيز به اثبات مى رسد. بيش از سه هزار حديث از طرق شيعه و سنّى دربارۀ آن حضرت در دسترس است به گونه اى كه اجمالا در حدّ تواتر است و موجب قطع و يقين مى باشد.

شما مى توانيد در اين زمينه به صحيح مسلم، مسند احمد حنبل، جامع الاصول، كنز العمّال، سنن ابن ماجه از كتب اهل سنّت، و غيبت نعمانى، غيبت شيخ طوسى، كمال الدين صدوق، و بحار مجلسى از كتب شيعه مراجعه فرماييد. از زمان خود پيامبر (ص) موضوع مهم حضرت مهدى (ع) و اين كه او فرزند نهم امام حسين (ع) و داراى عمر طولانى و غيبت طولانى مى باشد و اين كه پس از ظهور زمين را پر از عدل و داد مى نمايد و علامتها و نشانه هاى قبل از ظهور او به نحو تفصيل نقل شده است.

و اين كه ملقّب شدن «جعفر» عموى آن حضرت به لقب «كذّاب» فقط به خاطر تكذيب آن حضرت بوده است، ثابت نيست. و مخالفت چند نفر به عقيدۀ وجود آن حضرت آسيبى نمى رساند؛ در طول تاريخ بسيارى از افراد حتّى با بديهيات اوّليه نيز به خاطر اغراض سياسى يا اقتصادى مخالفت كرده اند.

ج 2- با توجه به مطالب ياد شده وجود و بقاى آن حضرت با برهان عقلى و نقلى به اثبات مى رسد؛ و در اين گونه امور كه اخبار متواتره از زمان خود پيامبر اكرم (ص) نسبت به آن وارد شده اگر اجماع هم محقق شود به اصطلاح «اجماع مدركى» است و معيار، مدرك آن

مى باشد. و با توجه به براهين عقلى و اخبار كثيرۀ متواتره چيزى بيش از مرتبۀ علم و يقينى كه معمولا از راه اجماع حاصل مى شود به دست مى آيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 21

بنابراين وجود امام زمان فرضيه اى نيست كه مرهون خفقان و ترور و امثال آنها باشد؛ بلكه مرهون عقل سليم و نقل مسلّم است.

به نظر اين جانب نمى توان كسى را كه بدون اهانت، به نقد و نظر علمى در موضوعات مختلف مى پردازد مورد اهانت قرار داد؛ چه رسد به تكفير و يا ترور.

كسانى كه اين كارها را انجام مى دهند علاوه بر اين كه ضعف توان علمى خويش را نشان مى دهند، به عالم انديشه و تفكّر لطمه مى زنند. آرى مسألۀ اهانت و فحّاشى و انكار ضرورى از روى عناد و با توجّه به ضرورى بودن آن، امر ديگرى است.

ج 3 و 4- امامت نه مانند سلطنت يك پست و مقام اعتبارى موروثى است و نه يك صلاحيت اكتسابى؛ بلكه مقام معنوى الهى و حدّ اعلاى قرب به خداوند است كه زمينه هاى آن مربوط به قبل از تولّد است، بدين گونه كه اصلاب شامخه و ارحام مطهّره در تكوّن او دخالت دارند و داراى استعداد خدادادى ويژه اى است كه خداوند با حكمت بالغۀ خود در افراد خاصّى براى وساطت در فيض الهى و راهنمايى انسانها به عنوان برترين محصول عالم خلقت قرار داده است. و راهنمايى آنان منحصر در طرق معهود و متعارف نيست، و چه بسا آنان در حال غيبت و پنهانى از طرق غير متعارف و غير محسوس به راهنمايى انسانها و حلّ برخى مشكلات بپردازند، همان گونه كه خضر نبىّ (ع) در حال

اختفاء براى حضرت موسى (ع) كه يكى از انبياى الهى بود سمت معلّمى داشت: قٰالَ لَهُ مُوسىٰ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلىٰ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّٰا عُلِّمْتَ رُشْداً. «1»

در بسيارى از روايات وارد شده كه مثل آن حضرت در زمان غيبت مثل خورشيد در پس ابر است كه با مخفى بودن آن از ديد چشمها نور آن به زمين مى رسد. و در خطبۀ 150 نهج البلاغه در رابطه با آن حضرت مى خوانيم: «الا و انّ من ادركها منّا يسرى فيها بسراج منير، و يحذو فيها على مثال الصالحين، ليحلّ فيها ربقا، و يعتق رقّا، و يصدع شعبا و يشعب صدعا فى سترة عن الناس لا يبصر القائف اثره و لو تابع نظره.»

حضرت امير (ع) راجع به ملاحم و حوادث آينده مى فرمايند: «آگاه باشيد آن كس از

______________________________

(1)- سورۀ كهف (18): آيۀ 66.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 22

ما (اهل بيت) كه آن ملاحم را دريابد با چراغى روشن گر در آن سير مى كند و بر روش صالحان رفتار مى نمايد تا گره هايى را بگشايد، و اسيرانى را نجات دهد، و جمعيت هايى را پراكنده سازد، و پراكندگانى را گردآورد، در پنهانى از مردم آن چنان كه پى جويان- هرچند جستجو نمايند- اثرى از او نمى يابند.»

علاوه بر اين كه امام در اثر قرب معنوى واسطۀ فيوض الهى است، هر چند تصرّف تكوينى و تشريعى نداشته باشد. و به گفتۀ خواجه نصير الدين طوسى در كتاب تجريد در رابطه با امام معصوم غايب: «وجوده لطف و تصرّفه لطف آخر» و بر حسب برخى اخبار وارده: «لو بقيت الارض بغير امام لساخت» يا «لو أنّ الامام رفع من الارض ساعة لماجت بأهلها كما

يموج البحر بأهله.» «1»

و در زيارت جامعۀ كبيره مى خوانيم: «بكم فتح اللّه، و بكم يختم، و بكم ينزّل الغيث، و بكم يمسك السّماء أن تقع على الارض الّا باذنه، و بكم ينفّس الهمّ و يكشف الضّر.»

عدم آگاهى از فايدۀ وجود امام در زمان غيبت دليل بر بى فايده بودن او نيست.

و اين كه امام در همۀ اعصار و شرايط بايد ظاهر و آشكار و همچون امام حسين (ع) عمل نمايد دليل محكمى ندارد. بلكه بر حسب حكم عقل و تجربه، امام بايد بر اساس شرايط و امكانات در هر زمان به وظيفۀ الهى خود عمل نمايد. تفصيل اين مسائل در نامه نمى گنجد، كسانى كه طالب هستند لازم است به كتابهايى كه در اين زمينه ها نگاشته شده مراجعه فرمايند.

ج- خاتميت حضرت محمّد (ص) و دين مقدس اسلام:

ج 1- غفلت از عالم ماده و طبيعت و بى توجهى نسبت به آن بسا انسان را به عالم فوق ماده و زمان و مكان متوجه مى نمايد، و اين پديده هر چند به نحو موقّت و ضعيف براى هر انسانى رخ مى دهد. حالت خواب و مشاهدۀ وقايعى در آن نمونه اى است از ارتباط انسان با عالم ما وراء طبيعت. پيامبران الهى نه تنها توان ارتباط با عالم

______________________________

(1)- كافى، ج 1، ص 179.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 23

فوق را دارند بلكه بايد چنين باشند، وگرنه توان گرفتن وحى و پيام از سوى خداوند و ملائكة اللّه را نخواهند داشت. چنانكه اگر جنبۀ بشرى و همگونى با ساير انسانها را نداشته باشند و تنها يك موجود مجرّد و ما وراء ماده باشند نمى توانند پيام الهى را به انسانهايى كه در عالم

ماده هستند ابلاغ نمايند.

بنابراين پيامبر اجمالا داراى وجود جمعى و دو جنبۀ قوىّ روحانى و مادى است كه با جنبۀ روحانى و اتصال به عالم غيب وحى و پيام را مى گيرد، و با جنبۀ مادى و بشرى آن را مى رساند.

در اين زمينه بجاست به آيات شريفۀ: قُلْ إِنَّمٰا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحىٰ إِلَيَّ* «1»، وَ لَوْ جَعَلْنٰاهُ مَلَكاً لَجَعَلْنٰاهُ رَجُلًا «2»، ثُمَّ دَنٰا فَتَدَلّٰى فَكٰانَ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ فَأَوْحىٰ إِلىٰ عَبْدِهِ مٰا أَوْحىٰ «3» توجه شود. تلقّى و گرفتن وحى همان ارتباط با عالم غيب و فرارفتن از سطح ماده و زمان و مكان است.

و باز در قرآن مجيد مى خوانيم: مٰا كٰانَ مُحَمَّدٌ أَبٰا أَحَدٍ مِنْ رِجٰالِكُمْ وَ لٰكِنْ رَسُولَ اللّٰهِ وَ خٰاتَمَ النَّبِيِّينَ «4» اين آيه اولا اشاره به دو جنبۀ ناسوتى و ملكوتى رسول خدا دارد، زيرا رسالت وى ارتباط او را هم با مرسل و هم با مرسل اليه مى رساند؛ و ثانيا بر خاتميت او نيز تصريح دارد.

كلمۀ «خاتم» در كلام عرب به معناى وسيلۀ ختم است، و جمع محلّى به الف و لام (النّبيين) مفيد عموم است؛ پس خاتم النّبيّين به معناى پايان همۀ انبياء الهى است. و اين كه برخى مغلطه كاران «خاتم» را به زينت تفسير كرده اند تفسيرى است بى مبنا؛ زيرا در هيچ يك از كتب لغت «خاتم» به زينت تفسير نشده است. و اگر به «انگشتر» خاتم مى گويند بدين جهت است كه در سابق افراد نام خويش را بر انگشتر خويش حكّ مى نمودند و به جاى مهر نامه ها را با آن ختم مى نمودند.

اديان الهى همچون كلاسهاى درسى درجه بندى شده اى هستند كه بر حسب رشد علمى انسانها كامل تر مى شوند تا جايى

كه عقل جمعى انسانها به حدّى از بلوغ و رشد

______________________________

(1)- سورۀ كهف (18): آيۀ 110.

(2)- سورۀ انعام (6): آيۀ 9.

(3)- سورۀ نجم (53): آيات 10- 8.

(4)- سورۀ احزاب (33): آيۀ 40.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 24

برسد كه بتواند با كوشش و اجتهاد مستمرّ براى هر موضوع و هر زمان و هر مكان و هر شرايطى برنامۀ مناسب با آن را بر اساس عقل كامل شده و مبانى تشريع موجود استخراج نمايد، كه در اين صورت نيازى به پيامبر جديد نخواهد بود و طبعا دين موجود خاتم اديان الهى و پيامبر آن خاتم پيامبران مى باشد. پس در حقيقت دين مقدّس اسلام كلاس نهايى سلسله اديان الهى است.

در خطبۀ 198 نهج البلاغه راجع به اسلام مى خوانيم: «ثم جعله لا انفصام لعروته، و لا فكّ لحلقته، و لا انهدام لاساسه، و لا زوال لدعائمه، و لا انقطاع لشجرته، و لا انقطاع لمدّته، و لا عفاء لشرائعه.» (سپس خداوند دين اسلام را به شكلى قرار داد كه پيوندهاى آن محكم، و حلقه هايش ناگسستنى، و اساس آن ويرانى نپذيرد و پايه هايش باقى است و شجرۀ آن ريشه دار، و مدت آن پايان ندارد و دستوراتش كهنه نخواهد شد.)

ج 2- جمع قرآن و تقسيم آن به سوره ها و آيه ها در زمان حيات پيامبر (ص) و به دستور خود آن حضرت انجام شد، آن حضرت علاوه بر ترغيب به حفظ قرآن و بيان فضائل و خواصّ براى سور و آيات آن، عدّه اى از افراد را به عنوان «كتّاب وحى» مأمور به نوشتن قرآن كرده بودند، و هنگام نزول آيۀ جديد مى فرمودند اين آيه را در كجاى فلان سوره قرار دهيد. البته

برخى از كلمات بويژه در زمان عثمان به قرائتهاى مختلفى قرائت مى شد كه عثمان براى جلوگيرى از تشتّت و پراكندگى، قرائتهاى غير مشهور را كنار گذاشت و دستور داد قرآن بر حسب قرائتهاى مشهور نوشته شود؛ ولى اصل سوره بندى و آيه بندى قرآن در حيات خود پيامبر انجام شده بود.

ج 3- قرآن هيچ گاه تحريف و كم و زياد نشده است و اگر از ناحيۀ عثمان يا ديگرى مورد تحريف واقع مى شد هرگز شخصى چون امام على (ع)- كه به جهت حفظ اسلام و مصالح آن از حقوق حقۀ خويش گذشت- لحظه اى آرام نمى نشست و حاضر نبود بر سر آن معامله و مجامله نمايد. اگر اختلافى بود در قرائت برخى كلمات متشابه بود، قرآن داراى قرائتهاى مشهورى بود كه نزد صحابه معروف بود و در زمان ائمۀ معصومين (ع) به همان گونه خوانده مى شده است و به آن احتجاج مى كرده اند و به

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 25

قرائت آن ترغيب مى نموده اند، و معيار صحّت و سقم اخبار وارده را مطابقت يا مخالفت با قرآن قرار داده اند.

ج 4- قرآن كريم كلام خداست و همان گونه كه خدا وجود غير متناهى و علم غير متناهى و قدرت غير متناهى است، كلام او نيز داراى وجوه مختلف و ظهور و بطون و معانى تو در تو است؛ برخى از آنها درخور فهم همه و برخى در خور فهم خواصّ يا خواصّ خواصّ مى باشد. قرآن با كلام بشر و حتّى كلام انبياء و اولياء الهى فاصلۀ بسيار دارد، و با اين كه عموم مردم از آن برداشتى فراخور حال و سطح فكرى خويش دارند و از آن به همان اندازه بهره مى برند

و براى آنان حجت است، ولى درك عميق و تبيين اسرار دقيق آن بويژه هنگام مناظره و مجادله كار هر كس نيست. و تنها آورندۀ قرآن و وابستگان به آن حضرت از دقايق و رقايق آن با اطلاعند. و بر اين اساس استدلال به قرآن با قطع نظر از معصومين (ع) در تفسير و تبيين آن كار درستى نيست، و لذا پيامبر اكرم (ص) در حديث «ثقلين» كه از طرق فريقين روايت شده است امّت را بعد از خويش به كتاب خدا و عترت خويش ارجاع دادند و فرمودند: «لن يفترقا».

(هرگز قرآن و عترت از هم جدا نخواهند شد.)

پس اگر فرضا امير المؤمنين (ع) ابن عباس را در مناظره با خوارج از استدلال به قرآن نهى كرده باشند براى اين جهت بوده كه قرآن «ذو وجوه» و داراى معانى دقيق و طبقه بندى است و طبعا در مقام مناظره طرفين تلاش مى كنند از وجوه مختلفۀ آن بهره برند؛ و اين امر نه تنها موجب چالش و كشمكش مى شود، بلكه اصل بحث را بى ثمر مى نمايد. و بسا در نظر آن حضرت، ابن عباس توان اقناع آنان و اثبات مطلوب را از قرآن نداشته است و شايد اگر خود حضرت به مناظره با آنها مى رفتند به وسيلۀ قرآن با آنان محاجّه مى كردند.

د- ج 1- عذاب در قيامت براى هدايت گمراهان نيست؛ زيرا ظرف هدايت تشريعى ظرف عمل به دستورات الهى است و آن، دنيا و قبل از مرگ است. عذاب اخروى لازمۀ اعمال زشت و ناشايست بلكه باطن و تجسّم آنها مى باشد و يك امر گزافى نيست. و همچنين است جزاى اعمال نيك: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ خَيْراً

يَرَهُ، وَ مَنْ

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 26

يَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ. «1» اصولا به طور كلى آخرت و مراحل آن باطن همين دنيا و مراحل آن مى باشد. يَعْلَمُونَ ظٰاهِراً مِنَ الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غٰافِلُونَ «2»

ج 2- با توجّه به مطالبى كه در رابطه با شبهۀ دروغ گفتن حضرت ابراهيم (ع) بيان شد پاسخ اين سؤال روشن مى شود؛ به علاوه حضرت يوسف (ع) پيش از آن صحنه سازى، برادرش «بنيامين» را مطلع كرده بود و او را از برادريشان و طرحى كه براى مصلحت او بود آگاه نموده بود، و او هيچ گاه به برادرش يوسف اعتراض نكرد و از آن اتهام نرنجيد، و تنها برادران ديگر كه از حقيقت امر آگاهى نداشتند اعتراض نمودند؛ و كسى كه نسبت دزدى به آنان داد نيز خود حضرت يوسف نبود. و شايد منظور از نسبت دزدى به آنان ربودن حضرت يوسف از پدر بوده است كه سابقا انجام شده بود. و بالاخره دروغ مصلحت آميز و همچنين توريه دو امرى است متعارف نزد عقلاى جهان، چنانكه در داستان حضرت ابراهيم (ع) گذشت.

[تحريف قرآن]

(سؤال 1004) يك مسلمان با توجه به عقيده اش به صفات خداوند اعتقاد دارد و يكى از اين صفات قدرت خداست ولى يك مسأله پيش مى آيد و آن اين است كه چرا خداوند كه قادر متعال است اجازۀ تحريف را به كتابهاى الهى به غير از قرآن داده است. اگر بخواهيم بگوييم كه راه را براى آمدن قرآن باز كرده است در حق پيروان آن اديان ظلم كرده است كه اين موضوع خود به خود حذف مى شود. اگر بگوييم اين طور عمل كرده كه انسانهاى

پيرو آن اديان به دنبال تحقيق روند باز به احتمال تظلم خواهيم رسيد.

جواب: در رابطه با سؤال جنابعالى به دو نكته اشاره مى شود:

1- خداى متعال داراى قدرت مطلقه است، ولى نظام عالم داراى مراتب و درجات متفاوت است. عالم مجرّدات به مجرّد ارادۀ خداوند موجود مى شوند و طبعا قديم مى باشند و از ازل وابسته به وجود حق مى باشند، ولى عالم طبيعت كه نازلترين مراتب نظام هستى است عالم اسباب و مسبّبات مادّى است، و هر موجود مادّى علاوه بر قدرت مطلقۀ خداوند معلول اسباب و شرايط خاصّى است، و مادامى كه زمينۀ وجود آن معلول و شرايط مادّى آن محقق نشود آن معلول محقّق نمى شود، و در حقيقت

______________________________

(1)- سورۀ زلزال (99): آيات 7 و 8.

(2)- سورۀ روم (30): آيۀ 7.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 27

نقص در فاعل- كه ارادۀ مطلقۀ حق است- نيست بلكه نقص در قابل است. «ابى اللّه ان يجرى الامور الّا باسبابها» و از مسير اسباب و علل مادّى خداوندى مؤثر است: «و اللّه من ورائهم محيط»، و اين امر لازمۀ ذات عالم مادّه است.

2- اديان الهى همه در عرض يكديگر نيستند، بلكه هر كدام متناسب با شرايط زمانى و مكانى و رشد انسانها نازل گرديده اند، و هر دين متأخرى نسبت به دين متقدّم- بر حسب تكامل انسانها- كاملتر مى باشد، مانند مراتب و درجات كلاسهاى دانشگاهى.

با توجه به دو نكتۀ فوق، وقوع تحريف در كتب اديان گذشته معلول عجز يا ظلم خدا نيست بلكه معلول تصرفهاى نارواى انسانهاى ظالم يا جاهل و عجز پيروان آنها از حفظ كتابهاى آسمانى خود مى باشد؛ ولى پيروان دين مقدس اسلام در اثر سفارش رسول خدا

(ص) و ائمۀ هدى (ع) و رشد پيروان آن، كتاب آسمانى خويش را از وقوع تحريف در آن حفظ نمودند، و پيروان اديان ديگر با توجه به متأخر بودن و كاملتر بودن دين اسلام لازم است به اسلام بگروند؛ و تفصيل مسأله در نامه نمى گنجد.

[قضا و قدر]

(سؤال 1005) آيا اعتقاد به «قضا و قدر» يا «نصيب و قسمت» واجب است؟

جواب: «قضا و قدر» به اين معنا كه مشيّت پروردگار عالم تخلّف پذير نيست، از ضروريات مى باشد؛ ولى بايد توجه داشت افعالى كه خداوند اختيار آنها را به مخلوق داده، مشيّت و قضا و قدر به اختيارى بودن آنها تعلّق گرفته است.

[ضرورى دين]

(سؤال 1006) اگر كسى منكر بعضى از معجزات انبياء شود- مثل انكار معراج جسمانى پيامبر (ص)- آيا ضرورى دين را منكر شده است؟

جواب: همۀ معجزات انبيا (ع) از ضروريات دين نيست؛ بلكه بعضى از آنها از «ضروريات» است و بعضى ديگر «قطعى غير ضرورى» و بعضى ديگر «غير مقطوع» است. و نامه گنجايش تفصيل را ندارد.

[شخصى كه قائل به توحيد صفاتى و افعالى نيست]

(سؤال 1007) شخصى كه قائل به توحيد صفاتى و افعالى نيست آيا حكم مشرك را دارد؟

جواب: شكى در بطلان گفتۀ اين قائل نيست؛ ولى شرك داراى مراتب است، و قول به مشرك بودن او به بعضى از مراتب شرك صحيح است؛ ولى شركى كه موجب كفر باشد ثابت نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 28

[تقليد در مسائل اعتقادى]

(سؤال 1008) آيا هيچ يك از مسائل اعتقادى قابل تقليد نيست؟ و آيا اگر شخصى امامت ائمۀ معصومين (ع) را قبول داشته باشد، ولى به علم غيب يا عصمت ائمه (ع) اعتقاد نداشته باشد با مبانى شيعه منافات دارد؟ مثلا علم غيب را منحصر به خداوند دانسته و امام را برترين و بهترين فرد زمان بداند كه داراى مراحل عالى علم و تقوى است و كسى از افراد عادى نمى تواند به آن مرحله دست يابد.

جواب: در مسائل اعتقادى تحصيل يقين لازم است؛ و منظور از «علم غيب» اگر اين باشد كه كسى ذاتا بدون اين كه احدى او را آگاه كرده باشد علم غيب دارد، علم غيب به اين معنا منحصر به خداوند متعال است. و اگر منظور اين باشد كه خداوند بعضى افراد را بدون وسائط و اسباب ظاهرى از غيب مطلع مى سازد، مسألۀ حقّى است و منكر آن سخت در اشتباه مى باشد؛ و اگر تحقيق كند پى به خطاى خود مى برد؛ كما اين كه منكرين عصمت ائمه (ع) نيز در اشتباه هستند و اگر تحقيق كنند به خطاى خود پى مى برند.

[كتابهاى دكتر شريعتى]

(سؤال 1009) نظرتان دربارۀ كتابهاى دكتر شريعتى چيست؟

جواب: هر نوشته و يا كتابى غير از قرآن و كلمات معصومين (ع) قابل اشكال است و بايد باب انتقاد صحيح باز باشد.

[كفر باطنى]

(سؤال 1010) گاهى انسان در اثر ضعف نفس و فشارهاى روانى و عوامل اجتماعى احساس مى كند كه لحظاتى در باطن خود كفر مى گويد و العياذ باللّه به دين و ائمۀ اطهار (ع) بدبين شده است، با اين كه چيزى به زبان نياورده و خلاف شرعى هم انجام نداده است؛ آيا اين حالت به مسلمان بودن او لطمه اى وارد مى كند؟

جواب: مجرد خطور ذهنى بر خلاف معتقدات دينى خود موجب كفر و مرتد شدن نمى شود؛ ولى چون ناشى از وسوسه هاى شيطان مى باشد، موظف است به آن اعتنا نكند و در صدد از بين بردن زمينه هاى آن برآيد.

[حكم پيروان فرقۀ بهائيت و معاشرت با آنها]

(سؤال 1011) پيروان فرقۀ بهائيت چه حكمى دارند و ملاك و مناط شما در مورد حكم مورد نظرتان چيست؟

جواب: چون منكر خاتميت اسلام و احكام ضرورى آن مى باشند كافرند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 29

(سؤال 1012) برخى افراد اين فرقه هستند كه شهادتين را بر زبان جارى مى كنند و مى گويند اگر ملاك مسلمانى گفتن شهادتين باشد ما مسلمانيم، حكم اين قبيل افراد چيست؟

جواب: اقرار به شهادتين در صورتى مفيد است كه منكر خاتميت اسلام و احكام ضرورى آن نباشد.

(سؤال 1013) كسانى از اين افراد نسبت به آيين بهائيت بى تفاوت بوده و به هيچ يك از اعمال دينى اين فرقه عمل نمى كنند، ولى مى گويند به جهت علايق خانوادگى و دلايل اجتماعى از اظهار مسلمانى و برگشتن از اين آيين ابا دارند، حكم اين قبيل افراد چيست؟

جواب: اگر اقرار به شهادتين دارند و خاتميت دين اسلام و احكام آن را قبول دارند مسلمانند، هر چند در اثر تنبلى عمل به آنها نكنند.

(سؤال 1014) نسل جوان بهائيان داراى اعتقاد راسخى نسبت به آيين شان

نيستند و اميد مى رود مراوده و ارتباط با آنان تأثيرات مثبتى روى آنان داشته باشد، حكم اين قبيل افراد و مراوده با آنان چيست؟

جواب: مراوده با آنان براى راهنمايى و ارشاد آنان خوب بلكه لازم است، به شرط اين كه افراد مطلع باشند و تحت تأثير اباطيل آنان قرار نگيرند.

(سؤال 1015) مطلعين آنان اظهار مى دارند كه به يگانگى خدا، نبوت رسول اكرم (ص) و امامت ائمّۀ هدى (ع) تا امام يازدهم اعتقاد دارند ولى قائلند كه امام دوازدهم ظهور كرده است، آيا شهادت و اعتقاد آنان به اين اصول جهت حكم بر پاكى و اسلام آنان كافى است؟

جواب: اگر خاتميت دين اسلام را قبول ندارند- با توجه به اين كه از ضروريات دين است- مسلمان نيستند.

(سؤال 1016) در فرض اين كه ترس از گمراهى و تأثيرپذيرى براى افرادى كه با آنان رفت و آمد دارند وجود نداشته باشد، رفت و آمد با آنان چه حكمى دارد؟

جواب: اگر رفت و آمد به خاطر ارشاد و راهنمايى باشد و خطر انحراف وجود نداشته باشد مانعى ندارد، بلكه در برخى موارد لازم است؛ ولى از نظر طهارت و نجاست احتياط شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 30

(سؤال 1017) ازدواج با آنان- دائم و موقّت- چه حكمى دارد؟

جواب: ازدواج با غير مسلمان جايز نيست؛ فقط ازدواج موقّت با اهل كتاب آسمانى مانعى ندارد و بهايى ها كتاب آسمانى ندارند.

(سؤال 1018) افرادى كه با بهائيان نسبت فاميلى نزديك دارند با توجه به تأكيدى كه در آداب اسلامى و آيات و روايات در مورد صله رحم وجود دارد در مورد ارتباط با آنان چه وظيفه اى دارند؟

جواب: اگر مراودات و رفت و آمد

موجب تقويت و تأييد مرام آنان نگردد مانعى ندارد.

(سؤال 1019) خوردن و آشاميدن اطعمه و اشربۀ آنان و لمس دست و بدن آنان و همين طور تماس بدن آنان با ظروف و اثاثيۀ منزل چه حكمى دارد؟

جواب: اگر يقين به نجاست اشياء و تماس با رطوبت در ميان نيست مانعى ندارد؛ ولى با علم به تماس با رطوبت احوط اجتناب است.

(سؤال 1020) وظيفۀ ما در قبال افرادى كه با بهائيان رفت و آمد دارند و رعايت حدود و جوانب شرعى را در اين زمينه نمى نمايند چيست؟

جواب: امر به معروف و نهى از منكر با رعايت مراتب و احتمال تأثير آن لازم است.

[افراد ذيل كافرند يا خير]

(سؤال 1021) افراد ذيل كافرند يا خير:

الف- فردى كه معتقد است خداوند پس از خلقت جهان، امور آن را به ائمه (ع) واگذار نموده و خود به آسمانها رفته است.

ب- فردى كه ائمه (ع) را در همۀ امور مثل و مانند خدا مى داند بجز در «خالقيت».

ج- فردى كه بعضى از نصوص صريح قرآن را نادرست و غلط مى داند (مثلا آيۀ شريفۀ (السّٰارِقُ وَ السّٰارِقَةُ ...).

جواب: اگر مستلزم انكار توحيد يا نبوت يا اصل قرآن نباشد كافر نيستند.

[بلند كردن انگشت سبابه هنگام سلام به طرف ائمه (ع)]

(سؤال 1022) آيا دستورى راجع به سلام به ائمه (ع) به شكل مرسوم و بلند كردن انگشت سبابه رسيده است؟

جواب: به اميد ثواب اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 31

(سؤال 1023) راجع به آنچه در كتب ادعيه منسوب به ائمه (ع) است و نسبت به صحت آن يقين نداريم چه مى فرماييد، آيا به قلب خود واگذار كنيم؟

جواب: در صورت شك، خواندن آنها به اميد ثواب اشكال ندارد.

[اعتبار زيارت نامه ها]

(سؤال 1024) كدام زيارت را براى ائمه (ع) سفارش مى فرماييد؟ نظر حضرتعالى دربارۀ اعتبار زيارت «جامعۀ كبيره» و «امين اللّه» و «عاشورا» چيست؟

جواب: زيارتهاى ذكر شده از زيارتهاى معروفى است كه در كتب ادعيه و زيارات وارد شده و رواياتى از معصومين (ع) توسط محدثين بزرگ و مورد اعتماد در فضيلت و ثواب آنها نقل شده است. خواندن آنها و مداومت بر آن بسيار مطلوب و با ارزش مى باشد.

[تكرار فرازهاى دعاى كميل]

(سؤال 1025) در بعضى ادعيه مانند دعاى كميل برخى از فرازهاى دعا تكرار مى شود مثلا: «يا غياث المستغيثين» سه مرتبه گفته مى شود. ضمنا مرحوم آقاى شيخ عباس قمى در آخر كتاب مفاتيح الجنان فرموده: لعنت خداوند بر كسى كه به مطالب اين كتاب چيزى بيفزايد يا كم كند. با اين حال آيا تكرار برخى جملات دعاها اشكالى ندارد؟

جواب: منظور آن مرحوم زياد و كم كردن در كتاب است؛ و تكرار فوق اگر به قصد ورود يعنى نسبت دادن آن به معصوم (ع) نباشد اشكالى ندارد.

[خواندن جملۀ «لا بشي ء من آلائك ربّ أكذّب»]

(سؤال 1026) خواندن جملۀ «لا بشي ء من آلائك ربّ أكذّب» پس از آيۀ فَبِأَيِّ آلٰاءِ رَبِّكُمٰا تُكَذِّبٰانِ* در سورۀ «الرّحمن» چه حكمى دارد؟

جواب: اشكالى ندارد؛ و مطابق بعضى روايات، شرعا مطلوب نيز مى باشد.

[دعاى فرج]

(سؤال 1027) در جلد 51 بحار الانوار، صفحۀ 304 داستانى نقل شده است كه در آن ترغيب شده به دعاى فرج، تا اين كه ذكر شده است كه: «تضع خدّك الأيمن على الارض و تقول مائة مرّة فى سجودك: «يا محمّد يا علىّ، يا علىّ يا محمّد، اكفيانى فانّكما كافيان و انصرانى فانّكما ناصران؛ و تضع خدّك الأيسر على الارض و تقول مائة مرّة: «أدركنى» و تكررها كثيرا و تقول: «الغوث الغوث الغوث» حتى ينقطع النفس، و ترفع رأسك فانّ اللّه بكرمه يقضى حاجتك ان شاء اللّه». آيا عمل به اين دعا به كيفيتى كه ذكر شده رجاء جايز است؟ منشأ شبهه اين است كه حضرت محمّد (ص) و على (ع) كفايت كردنشان و يارى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 32

كردنشان بدون اذن خداوند متعال كه منظور نيست؛ و با اذن او كفايت و نصرت منحصر در آن دو بزرگوار نيست، بلكه بقيۀ معصومين (ع) نيز كفايت كننده و يارى كننده مى باشند.

اگر صلاح دانستيد توضيحى بيان فرماييد.

جواب: به قصد رجاء مانعى ندارد؛ و كفايت آنان به شفاعت آنان مى باشد.

و افضليت آن دو بزرگوار از ساير انبيا و ائمه (ع) واضح است؛ و اثبات شي ء نفى ما عدا نمى كند.

[بردن نام اصلى امام عصر عجل اللّه تعالى فرجه]

(سؤال 1028) رواياتى در بعضى كتب مذكور است كه از بردن نام اصلى امام عصر عجل اللّه تعالى فرجه نهى شده است؛ لطفا توضيح بفرماييد.

جواب: حرام نيست.

[مخاطب قرار دادن غير از حضرت امير (ع) با لقب «امير المؤمنين»]

(سؤال 1029) مخاطب قرار دادن غير از حضرت امير (ع) با لقب «امير المؤمنين» جايز است يا خير؟ و اگر كسى خودش را به اين لقب ملقب كند چه حكمى دارد؟

جواب: خالى از اشكال نيست.

[شفيع قرار دادن سايرين غير از معصومين (ع) نزد خدا]

(سؤال 1030) آيا شفيع قرار دادن سايرين غير از معصومين (ع) نزد خدا جايز است، حتى بدون اطلاع از مقام آنان؟ در دعاى نماز چطور؟ مثلا در قنوت نماز بگويد خدايا به حق فلان چنين كن.

جواب: فرع بر اين است كه بداند او حقّى بر خدا دارد.

[عدالت با اختلاف عقيده در مذهب نيز مى تواند وجود داشته باشد]

(سؤال 1031) با توجه به اين كه عدالت امرى بشرى است نه اعتقادى؛ آيا هم دين و هم مذهب بودن در عدالت شرط است، و ديگران عادل نيستند و نمى توانند در نماز و شهادت و آنچه مشروط به عدالت است مورد استفاده قرار گيرند؟

جواب: عدالت ملكه و صفت نفسانى است كه انسان را از ارتكاب گناه بازمى دارد.

بنابراين با اختلاف عقيده در مذهب نيز مى تواند وجود داشته باشد. يعنى هر كس طبق مذهب خود مرتكب گناه نشود. ولى اكتفا به آن در امور مشروط به عدالت محل اشكال است.

[در طهارت و ارتداد توحيد اصل است يا اهل كتاب بودن]

(سؤال 1032) در طهارت و ارتداد و ... اصل توحيد است يا اهل كتاب بودن. به عبارتى اصل خداست يا رسول؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 33

جواب:: هم توحيد و هم نبوّت اصل هستند و اهل كتاب چون معتقد به خدا و پيامبرى پيامبران به حق هستند حكم مشرك و ملحد را ندارند، و بر حسب مدارك فقهى- نزد اين جانب- به طهارت محكوم هستند.

[اعتقاد به مهدويت، جزو ضرورى دين است يا مذهب]

(سؤال 1033) اعتقاد به حضرت مهدى عجل اللّه تعالى فرجه يا مهدويت، جزو ضرورى دين است يا مذهب؟

جواب: اعتقاد به دوازده امام (ع) و اين كه دوازدهم از آنان حضرت مهدى عجل اللّه تعالى فرجه است از ضروريات مذهب تشيّع است.

[صحت احاديث كافى]

(سؤال 1034) لطفا سؤالهاى زير را جواب مرحمت فرماييد:

1- احاديثى كه در كتب اربعه موجود هستند، آيا تمام احاديث صحيح مى باشند يا بعضى از آنها صحيح و بعضى غير صحيح مى باشند؟

2- با توجه به اين كه كتاب «صحيح الكافى» در ايران چاپ شده و مؤلف آن شيخ محمد الباقر البهبودى مى باشند، لطفا نظرتان را دربارۀ كتاب «صحيح الكافى» مرقوم فرماييد. در حالى كه مكتب شيعۀ اماميه اعتقاد دارد كه غير از كتاب خدا هيچ كتابى در صحت كلى نمى باشد.

«مجلۀ ذو الفقار پيشاور پاكستان»

جواب: كتاب كافى با اين كه از كتب اصيل و با ارزش شيعه مى باشد، ولى همۀ اخبار آن صحيح نيست، بلكه اخبار معلوم الكذب نيز در آن وجود دارد. هر چند به نظر اين جانب كار آقاى بهبودى كار درستى نبوده و من سالها قبل به خود ايشان تذكر دادم؛ زيرا چه بسا برخى اخبار كه از نظر سند صحيح اصطلاحى است، ولى مورد عمل اصحاب نيست؛ و برعكس برخى اخبار از نظر سند صحيح اصطلاحى نيست، ولى مورد عمل اصحاب است. و تشخيص اين امر بر عهدۀ متفقّهين از علماء است.

[مسأله فدك]

(سؤال 1035) مدتى است كه در بعضى محافل مطرح مى شود كه عقيده شما اين است كه فدك جزو اموال مسلمين بوده و گرفتن آن توسط خلفا اشكالى نداشته است؛ اين جانب كه يكى از مقلدين شما هستم تصميم گرفتم مسأله را از خود جنابعالى سؤال كنم، لطفا نظر خودتان را بيان فرماييد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 34

جواب:: موضوع نامبرده تهمتى است ناروا. در اين كه فدك در اختيار پيامبر اكرم (ص) بود، و آن حضرت فدك را پس از نزول

آيۀ شريفۀ: وَ آتِ ذَا الْقُرْبىٰ حَقَّهُ «1» به حضرت زهرا (س) بخشيدند ترديدى نيست؛ و روايات شيعه و سنى بر اين امر دلالت دارد.

پس از رحلت پيامبر (ص) كسى حق نداشت بر خلاف عملى كه آن حضرت انجام داده اقدام نمايد. منتها كسانى اشكال مى كردند كه چرا پيامبر (ص) فدك را كه در آن زمان منطقۀ وسيع و منبع درآمد خوبى بود تنها به حضرت زهرا (س) دادند، در صورتى كه اسلام دين مساوات است و اوضاع مسلمانان در آن زمان خوب نبود و مهاجرين عموما و اصحاب صفّه خصوصا در مضيقه و فشار بودند و خود پيامبر اكرم (ص) و زنان آن حضرت و همچنين حضرت على (ع) و حضرت زهرا (س) زندگى فقيرانه و زاهدانه اى داشتند.

اين جانب براى دفع شبهۀ فوق بر حسب استنباط از روايات و منابع تاريخى اسلام مى گفتم: پيامبر اكرم (ص) فدك را كه به حضرت زهرا دادند نه فقط به جهت اين كه دخترشان بود دادند، بلكه به جهت اين كه در خانۀ حضرت على (ع) بودند و فاطمه و على (ع) از يكديگر جدا نبودند و بيت آنان بيت امامت آيندۀ مسلمين بود. با اعطاء فدك به حضرت زهرا (س) مى خواستند بيت امامت آينده را از نظر مالى تحكيم كنند تا پس از وفات آن حضرت دستشان خالى نباشد. پس در حقيقت پيامبر (ص) مى خواستند فدك را به بيت امامت و رهبرى آينده بدهند، ولى به حضرت زهرا (س) دادند تا به احترام اين كه دختر پيامبر است در آن طمع نكنند و نگيرند، و بر فرض كه بگيرند- چنانكه گرفتند- وقاحت عمل آنان بارز و ظاهر

باشد و دليل محكمى بر مظلوميت اين عزيزان باشد. و لذا وقتى هارون الرشيد به حضرت موسى بن جعفر (ع) گفت:

حدود فدك را مشخص كنيد تا به شما برگردانم، حضرت حدود فدك را حدود كشور اسلام معرفى كردند. هارون گفت: «فلم يبق لنا شي ء» يعنى پس براى ما چيزى باقى نمى ماند.

______________________________

(1)- سورۀ اسراء (17): آيۀ 26.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 35

و خلاصۀ كلام اين كه پيامبر اكرم (ص) به منظور تحكيم مالى بيت امامت، فدك را به حضرت زهرا (س) دادند، چنانكه مخالفين نيز به خاطر تضعيف آن بيت عزيز، آن را گرفتند. مقتضى است به مجلّد سوم كتاب ولاية الفقيه صفحۀ 329 و ترجمۀ اين جانب از خطبۀ حضرت زهرا (س) بخش سوّم مراجعه شود.

[شبهه نقصان عقل زنان]

(سؤال 1036) نكته اى كه امروزه بسيارى از جوانان ما (خصوصا زنان) را تحت تأثير قرار داده و دغدغۀ خاطر ايجاد كرده، اين است كه در مسائل اجتماعى و تصميمات، وقتى كوچكترين اختلاف سليقه و نظرى بين خواهران و برادران به وجود مى آيد، خواهران از سوى برادران متّهم مى شوند كه به گفتۀ امام على (ع) در نهج البلاغه عقل زن ناقص است، يا اين كه با زنان مشورت نكنيد زيرا زنان سست رأيند و در تصميم گرفتن ناتوان (نامۀ امام على (ع) به امام حسن مجتبى (ع)) و جملات ديگر از اين قبيل. حال سؤال اين است كه آيا واقعا امام على (ع) چنين فرموده اند؟ اگر واقعيت دارد خواهشمندم تفسير جامع و مانعى از اين سخن ارائه فرماييد.

جواب: اين سخنان در نهج البلاغه هست. خطبۀ 80 و نامۀ 31، ولى اين قبيل امور:

اولا- كليّت ندارد و حضرت امير (ع)

در مقام بيان قاعده و اصل كلى نسبت به همۀ زنها و همۀ زمانها و همۀ شرايط نبوده اند، زيرا بسيار ديده و شنيده شده كه عقل بعضى زنها از بعضى مردها بيشتر بوده و هست. زنها بر حسب زمانها و اختلاف محيط و شرايط و تربيت ها و بينش ها و كسب معلومات و تجربه ها متفاوت مى باشند.

حضرت امير (ع) جملۀ منظور را بعد از جنگ جمل كه به دست عايشه اتفاق افتاد فرمودند و على القاعده ناظر به آن بوده اند.

ثانيا- شايد مراد از نقص عقل در كلام حضرت اين باشد كه در زنها احساسات و عواطف از عقل و تدبير آنان بر حسب غالب موارد بيشتر است، نه اين كه عقل زنها به طور كلى از مردها كمتر باشد.

[ذكر امام زمان ع در قرآن]

(سؤال 1037) اغلب در روايات مسائلى كه مطرح مى شود دلايلى نيز در قرآن مجيد دربارۀ آن يافت مى شود، اما ظاهرا وجود امام زمان (ع) در قرآن ذكر نشده است، و چون به عقيدۀ حقير اين يكى از مهمترين وقايعى است كه براى خلقت بشر فرض شده و نجات

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 36

بشر را در بر مى گيرد آيا خداوند متعال كه بهترين هادى است ما را از اين هدايت محروم نموده؟ و اگر آيه اى در اين رابطه در قرآن كريم آمده آن را بيان فرماييد.

جواب: اولا- در قرآن كريم هر چند صريحا نام مبارك آن حضرت ذكر نشده ولى آياتى از قرآن بر حسب اخبار وارده از ائمه (ع) بر آن حضرت تطبيق و تفسير شده است مانند: وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوٰارِثِينَ «1»، وَعَدَ اللّٰهُ الَّذِينَ

آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ... «2»، وَ لَقَدْ كَتَبْنٰا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهٰا عِبٰادِيَ الصّٰالِحُونَ «3» و بَقِيَّتُ اللّٰهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. «4»

و ثانيا- اساس دين اسلام فقط كتاب خدا نيست بلكه سنّت نيز در عرض كتاب حجت است. و در حديث معتبر متواتر از طرق فريقين از رسول خدا (ص) بدين مضمون نقل شده: «إنّى تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه و عترتى و لن يفترقا حتّى يردا على الحوض»؛ و همين حديث دليل است كه تا قرآن باقى است عترت پيامبر نيز باقى است، چون مى فرمايد از يكديگر جدا نمى شوند تا بر من وارد شوند؛ و حضرت حجت ابن الحسن (ع) از عترت آن حضرت مى باشد. و بالاخره اساس دين اسلام كتاب و سنّت و عقل است.

و ثالثا- آياتى از قرآن كريم مانند: مٰا آتٰاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ «5» و فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لٰا تَعْلَمُونَ* «6» انسانها را ارشاد به مراجعه به پيامبر و عالمان كه بارزترين مصاديق آنان ائمه معصومين (ع) مى باشند، نموده است. و امام زمان (ع) از عصر خود پيامبر به وسيلۀ آن حضرت و امامان (ع) به نام و شخص معرفى شده است. و از طريق شيعه و سنّى بيش از سه هزار حديث در رابطه با امام زمان (ع) نقل شده است، به گونه اى كه اجمالا در حدّ تواتر است و موجب قطع و يقين مى باشد.

شما مى توانيد در اين زمينه به مسند احمد حنبل، جامع الاصول، كنز العمّال، سنن

______________________________

(1)- سورۀ قصص (28): آيۀ 5.

(2)- سورۀ نور (24): آيۀ 55.

(3)- سورۀ انبياء (21):

آيۀ 105.

(4)- سورۀ هود (11): آيۀ 86.

(5)- سورۀ حشر (59): آيۀ 7.

(6)- سورۀ انبياء (21): آيۀ 7.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 37

ابن ماجه از كتب اهل سنّت و غيبت نعمانى، غيبت طوسى، كمال الدين صدوق و امثال آنها از كتب شيعه مراجعه فرماييد.

و رابعا- مسألۀ اصل امامت و امامان دوازده گانه نيز در قرآن ذكر نشده، عدد نمازهاى واجب و ركعات آنها- با اين كه نماز ستون دين است- در قرآن ذكر نشده است؛ و همچنين است بسيارى از مسائل مهمۀ اسلام. و اين خليفۀ دوم بود كه گفت:

«كفانا كتاب اللّه»، بر خلاف فرمودۀ رسول خدا كه علاوه بر كتاب خدا به عترت و سنّت نيز ارجاع فرموده است.

و خامسا- علاوه بر آيات و روايات، دلايل عقلانى و عرفانى ديگرى نيز در كتب فريقين ذكر شده كه تفصيل آنها در نامه نمى گنجد.

[عصمت حضرت رسول (ص) و ائمه (ع)]

(سؤال 1038) اين جانب با اين كه شيعه هستم و لكن پس از سالها نتوانستم بپذيرم كه ائمه (ع) و حضرت رسول (ص) معصوم هستند. آيا اين كفر است، يا من در روز قيامت مجازات خواهم شد؟

جواب: پيامبر (ص) و ائمه (ع) از گناه و از خطا و اشتباه در مسائل دينى و بيان احكام و حلال و حرام خدا بايد معصوم باشند؛ وگرنه به گفتۀ آنان اعتماد نيست. ولى عصمت آنان در امور روزمرّۀ زندگى از ضروريات نيست و انكار آن موجب كفر نمى باشد.

[اسلام و زمان و مكان]

(سؤال 1039) من فكر مى كنم كه اسلام مخصوص زمان و مكان خاصّى بوده (با استناد به برخى يافته هاى علمى و عقلى)، تنها بخش عبادى و عرفانى آن فرا تاريخى است. آيا اين فكر مستوجب كيفر اخروى است؟

جواب: پيامبر اسلام خاتم الانبياء و اسلام خاتم اديان الهى است، پس طبعا دين اسلام فراگير همۀ ازمنه و امكنه مى باشد. «حلال محمّد حلال الى يوم القيامة و حرامه حرام الى يوم القيامة». البته برخى از دستورات پيامبر (ص) و ائمه (ع) دستورات موسمى است و مخصوص زمان يا مكان خاصّ است، و تشخيص اين امور به اجتهاد و تتبع نياز دارد.

[خالق خدا]

(سؤال 1040) وقتى لازمۀ بودن هر موجودى، وجود خالقى است و از بودن خالق حكايت دارد، پس بودن خود خالق نيز مستلزم وجود خالق ديگر است كه اين زنجير تا

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 38

بى نهايت ادامه مى يابد و ما هرگز نمى توانيم به خالق كل دست يابيم، و توقف اين زنجير باعث نابودى كل آن و نفى گزيدۀ اول مى شود. نظر حضرتعالى در اين باره چيست؟

جواب: حقيقت هستى يك واقعيت مقول به تشكيك و داراى مراتب است، مانند حقيقت نور و روشنايى. و همۀ مراتب آن معلول و وابسته و پرتو مرتبۀ والاى غير متناهى و غير محدود مى باشند. آن مرتبۀ غير متناهى كه عين هستى و قدرت و علم و حيات مى باشد چون كامل است معلول و پرتو غير نمى باشد و طبعا واحد است و محال است متعدد باشد؛ زيرا اگر متعدد باشد همگى محدود خواهند بود، زيرا هر يك فاقد كمال ديگرى است.

[يك اسلام بيشتر نداريم]

(سؤال 1041) ما كه يك اسلام و يك قرآن و يك پيامبر بيشتر نداريم؟! پس چرا هر كس در دنيا نظر شخصى خود را دربارۀ اسلام مى دهد؟ آيا اجازۀ اين كار را دارد؟

جواب: ما يك اسلام بيشتر نداريم و معيار كتاب خدا و سنّت رسول خدا (ص) و ائمۀ اطهار (ع) است. البته ممكن است نسبت به برخى مسائل دركها و برداشتها مختلف باشد. و براى هر كس فهم و درك خودش حجت است، ولى نمى تواند آن را به ديگران تحميل نمايد.

[راهنماى به توحيد]

(سؤال 1042) اين جانب با خانمى هلندى كه دين و خدا را قبول ندارد ازدواج كرده ام، ايشان بعد از صحبت هايى شروع به مطالعه در قرآن كرده و اكنون مى خواهد به دين اسلام بيايد ...، ضمنا او مى گويد فهميدن خيلى از مسائل دينى و قرآن برايم مشكل است ...؛ لطفا مرا راهنمايى بفرماييد.

جواب: ازدواج مرد مسلمان با زنى كه اهل كتاب باشد (يهودى، مسيحى، زردشتى) به ازدواج موقّت بى اشكال است، ولى ازدواج با زنى كه منكر خدا و دين باشد صحيح نيست. و اگر با ايشان ازدواج كرده ايد پس از اختيار اسلام عقد ازدواج را تجديد نماييد.

شما به ايشان بگوييد: نظام عالم و از جمله وجود خود انسان با اين همه ريزه كارى ها و ظرافتهايى كه در اعضا و جهازات بدن او به كار رفته حكايت مى كند از وجود موجودى كه فوق عالم مادّه و كانون علم و قدرت و خلاقيّت است. يك چشم

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 39

شما كه سالها دانشمندان و نوابغ در دقايق و ريزه كارى هاى آن دقت مى كنند و هر روز به اسرار و نكته هاى تازه پى مى برند چگونه ممكن

است محصول مادۀ بى شعور و بى ادراك باشد و يا از باب تصادف خود به خود پديد آمده باشد؟! در قرآن كريم مى خوانيم: أَ فِي اللّٰهِ شَكٌّ فٰاطِرِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ «1» (آيا در خدايى كه پديدآورندۀ آسمان ها و زمين است شكى هست؟!)

و باز مى خوانيم: وَ فِي الْأَرْضِ آيٰاتٌ لِلْمُوقِنِينَ وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلٰا تُبْصِرُونَ «2» (و در زمين نشانه هايى هست براى اهل يقين، و نيز در خود شما؛ آيا آنها را نمى بينيد؟)

و هر چه علم پيشرفت مى كند دقايق و اسرار بيشترى از موجودات عالم براى او منكشف مى شود.

همان گونه كه همۀ اعضا بدن شما مقهور جان و روح شماست و حركات و سكنات بدن به تصميم روح شما وابسته است بدون اين كه با چشم قابل رؤيت باشد، همۀ نظام هستى مقهور ارادۀ خداى قادر است. در همين رابطه شاعر مى گويد:

حقّ جان جهان است و جهان همچو بدن اصناف ملايك چو قواى اين تن افلاك و عناصر و مواليد، اعضاء توحيد همين است و دگرها همه فنّ

[آيه تطهير بر پنج نفر از اهل بيت نازل شد يا دوازده يا چهارده نفر؟]

(سؤال 1043) آيا شما مى گوييد كه پنج نفر اهل بيت آيه براى ايشان نازل شد يا دوازده يا چهارده نفر؟ آن زمان فقط پنج نفر بودند، پس شما چطور چهارده نفر را مى گوييد؟

جواب: بر حسب اخبار وارده از طرق شيعه و سنّى شأن نزول آيات اول سورۀ «هل أتى» امير المؤمنين (ع) و حضرت زهرا (س) و حسنين (ع) مى باشند. و آيۀ مباهله و آيۀ تطهير و آيات ديگرى نيز در رابطه با اهل البيت نازل شده است. عصمت و طهارت چهارده نور مقدس را از طرق ديگر به دست آورده ايم كه در اين نامه نمى گنجد؛ به

كتب معتبره مراجعه شود.

______________________________

(1)- سورۀ ابراهيم (14): آيۀ 10.

(2)- سورۀ الذّاريات (51): آيات 20 و 21.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 40

[تعارض در قرآن]

(سؤال 1044) من به عنوان يك مسلمان از شما كه مرجع تقليد من هستيد سؤال مى كنم كه چرا اين قدر در قرآن ضدّ و نقيض وجود دارد؟ براى مثال در آيۀ 25 سورۀ انعام آمده است: وَ جَعَلْنٰا عَلىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ ...* كه معناى آن مى شود: «و بر قلب آنان پرده كشيديم تا فروغ ايمان بر آنان نتابد و در گوش آنان سنگينى گذاشته ايم كه كلمات حق را نشنوند ...» و به آنها وعدۀ عذاب اليم را مى دهد؛ پس چگونه است كه خداوند خودش چشم و دل و گوش مردم را مى بندد و بعد آنها را به عذاب مى رساند؟ و امثال اين آيه ها بسيار در قرآن وجود دارد، مثل سورۀ سجده، آيۀ 13 و 14 و سورۀ يونس و ...؛ لطفا اين مطالب را براى بنده روشن فرماييد.

جواب: جواب تفصيلى در نامۀ مختصر نمى گنجد ولى نكته هايى را اجمالا يادآور مى شوم:

1- انسان بالفطرة داراى اختيار و اراده است و كارهاى او با اختيار و ارادۀ خود او انجام مى شود.

2- همۀ نظام وجود و پديده هاى هستى از بزرگ و كوچك و عالى و دانى و از جمله انسان و كارهاى خوب و بد او به خداى بزرگ منتهى مى شود و او خالق همۀ ما سوى اللّه مى باشد، هر چند كارهاى انسان از مجراى اختيار و ارادۀ او به خداوند نسبت داده مى شود.

3- كفر و ايمان دو عمل است كه انسان با اختيار و اراده يكى از آنها را انتخاب مى كند، ايمان به معناى

التزام قلبى و پايبندى اخلاقى و عملى به چيزى است كه مورد يقين است؛ و كفر در مقابل آن مى باشد، يعنى پرده پوشى و عدم التزام به آن.

4- همۀ كارهاى اختيارى انسان- و از جمله كفر و ايمان او- از آن جهت كه جزء نظام هستى و پديدۀ ممكن الوجود مى باشند به خداوند منسوب مى باشد، و از آن جهت كه به اختيار و ارادۀ انسان پديد مى آيند به خود انسان منسوب مى باشند؛ البته در عرض هم نيستند بلكه در طول يكديگرند.

5- انسان چه بسا به خاطر عوامل و انگيزه هايى آنچه را با عقل و فطرت خويش درك مى كند انكار مى نمايد و به آن كفر مى ورزد؛ يكى از اين عوامل عناد و لجاجت است. اصطلاح «كفر» در قرآن كريم معمولا به همين منظور است، يعنى كسانى با

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 41

اين كه حقّانيّت دين را به وجدان خويش مى يابند ولى از روى عناد و تعصّبات آن را انكار مى نمايند. اين انكار در حقيقت پرده اى است بر روى دل و وجدان آنان كه با اختيار و ارادۀ خويش در آنان به وجود مى آيد. وَ جَعَلْنٰا عَلىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً ...* «1» به همين حقيقت اشاره مى كند. اين انكار و كفر كه ناشى از اختيار كافران است هم به خداوند منسوب است و هم به خود آنان، ولى در طول يكديگر مانند ساير علل قريبه و علل بعيده نسبت به همۀ موجودات جهان.

[نظريه داروين دربارۀ تكامل]

(سؤال 1045) نظر حضرتعالى در مورد نظريه داروين دربارۀ تكامل (از ميمون تا انسان) چيست؟

جواب: نظريۀ داروين- تبدّل انواع- يك تئورى بيش نيست و دليل علمى محكمى بر آن اقامه نشده است، و بيشتر

دانشمندان نيز با آن مخالف مى باشند؛ و هر چه باشد براى جامعه نتيجۀ عملى ندارد.

[خدا با انسان حرف مى زند]

(سؤال 1046) آيا خدا با آدم حرف مى زند و اگر حرف مى زند به چه طريق مى توان فهميد كه اين سخن از طرف اوست؟ چون در اين صورت هر مدّعى كاذبى مى تواند ادعا كند خدا به او وحى كرده است.

جواب: در آيۀ 51 سورۀ شورى مى خوانيم: وَ مٰا كٰانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللّٰهُ إِلّٰا وَحْياً أَوْ مِنْ وَرٰاءِ حِجٰابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مٰا يَشٰاءُ «2» (تكلم خداوند با بشر يا از راه وحى است، و يا از وراء حجاب، و يا فرستاده اى را مى فرستد سپس به اذن پروردگار هر آنچه را بخواهد وحى مى كند)؛ خداوند يا بدون واسطه و حجاب كلامى را به قلب نبىّ القاء مى كند، و يا به جسم خارجى مانند كوه طور و شجره القاء مى نمايد، نظير تكلم با حضرت موسى (ع) (من وراء حجاب) و يا به وسيلۀ جبرئيل امين وحى به پيامبر القاء مى نمايد. و هيچ گاه خداوند به قلب مدّعيان دروغى كلامى القاء نمى كند، و از مدّعى ارتباط با خداوند بايد كارهاى خدايى خارق عادت به نام معجزه صادر شود تا ادّعاى او پذيرفته شود. و بر خداوند قبيح است معجزه اى را در اختيار دروغگويان قرار دهد؛ و از خداوند كار قبيح گمراه كننده هرگز صادر نمى شود.

______________________________

(1)- سورۀ انعام (6): آيۀ 25.

(2)- سورۀ شورى (42) آيۀ 51.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 42

[اسلام دين زور، شمشير، جنگ، خون و يا دين منطق]

(سؤال 1047) اين جانب با اين كه مسلمان زاده هستم، ولى با نگاه به تاريخ اسلام به اين نتيجه رسيده ام كه اسلام دين زور، شمشير، جنگ، خون و بدون منطق مى باشد. از شما كه مرجعى هستيد آگاه مى خواهم به عنوان يك مسلمان براى من كمى روشنگرى نماييد

و خلاف تفكرات من را ثابت كنيد، كه من تشنۀ حقيقت هستم و بس.

جواب: در قرآن كريم در آية الكرسى مى خوانيم: (لٰا إِكْرٰاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ...) «1» (در امر دين هيچ اكراهى نيست. و همواره حق و راستى از گمراهى و ضلالت متمايز و جداست.) و در سورۀ كافرون مى خوانيم: (لٰا أَعْبُدُ مٰا تَعْبُدُونَ وَ لٰا أَنْتُمْ عٰابِدُونَ مٰا أَعْبُدُ .... لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ) «2» (من آنچه را شما مى پرستيد نمى پرستم و شما نيز آنچه را من مى پرستم نمى پرستيد ... دين شما براى خودتان باشد و دين من نيز براى خود من.) و نيز مى خوانيم: فَبَشِّرْ عِبٰادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ. «3»

(به بندگان من بشارت ده، آنان كه هرگاه سخن ها را مى شنوند بهترين آن را انتخاب كرده و پيروى مى كنند.)

به طور كلّى هيچ گاه با زور و فشار، اعتقاد قلبى حاصل نمى شود؛ و فشار جز عكس العمل تند در پى ندارد. بايد به مردم تعليم داد و مشفقانه با زبان نرم راهنمايى نمود و امكانات انتخاب و بهتر فهميدن را در اختيار آنان نهاد و آنان را آزاد گذاشت و سخنان آنان را شنيد و دوستانه پاسخ گفت.

خداوند در مورد فرعون هم به حضرت موسى و هارون (ع) مى فرمايد: فَقُولٰا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشىٰ. «4» (با فرعون با گفتار نرم و ملايم سخن بگوييد تا شايد متذكر شود يا- از خدا- بترسد).

(سؤال 1048) آيا مرتد بودن گناه است؟ آيا مجازاتى براى مرتدّ بودن هست؟ آيا اشاره اى در اين مورد در قرآن پيدا مى شود؟

جواب: انسان بايد در مسائل اساسى دين- اصول دين- تحقيق نمايد، و اگر

در مسأله اى شك دارد بايد از اهل فنّ بپرسد. و بايد به افراد اجازه داد مشكلات خود را

______________________________

(1)- سورۀ بقره (2): آيۀ 256.

(2)- سورۀ كافرون (109): آيات 6- 2.

(3)- سورۀ زمر (39)، آيات 17 و 18.

(4)- سورۀ طه (20): آيۀ 44.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 43

مطرح كنند و پاسخ بگيرند، و شك كردن امر اختيارى انسان نيست تا گناه شمرده شود.

كسى با صرف شك كردن در امور فوق مرتد نمى شود. بلى اگر مسلمانى با علم به حقّانيت توحيد يا نبوّت يا معاد يا ساير ضروريات دين از روى عناد و لجاجت انكار نمايد كه به آن كفر جحودى مى گويند، چنين كسى مصداق مرتدّ است و مرتكب گناهى بزرگ شده؛ و در قرآن كريم نسبت به او عذاب اخروى وعده داده شده است. و اگر ارتداد به معناى ذكر شده در محكمۀ صالح شرعى طبق ضوابط مقرّره ثابت شود از نظر اخبار معتبره در مورد مرتد فطرى مرد حكم او اعدام است؛ البته چنين موردى بسيار نادر خواهد بود.

[دليل عقلى و فلسفى ردّ نظريۀ تناسخ]

(سؤال 1049) مستدعى هستم جواب سؤالاتم را بدهيد:

1- دليل عقلى و فلسفى ردّ نظريۀ تناسخ چيست؟ فرقه اى به نام اهل حق- با ايمان به خداوند و ائمۀ اطهار (ع)- مى گويند: ردّ تناسخ عين ردّ عادل بودن خداوند است، زيرا نمى شود كه كسى در زمان فراعنه به دنيا بيايد و برده آنها شود و بعد هم بميرد، اما كسى ديگر در اين زمان به دنيا بيايد و از امكاناتى كه اصلا با آن دوره قابل مقايسه نيست استفاده كند. اين خود برهانى است بر صحيح بودن نظريۀ تناسخ.

2- علت وجود فرشتگان چيست؟ آيا فرشتگان آمده اند تا

خدا را بپرستند و فرمانهايش را اطاعت كنند؟ مگر خدا را مى توان به طور كامل شكر نمود؟ و يا اصلا خدا نيازى به اين شكر گفتن ها و يا اطاعتها دارد؟

3- مقصد و مقصود بارى تعالى از خلقت- خلقت آدميان يا خلقت به طور كامل- چه بوده؟

4- مگر نه اين است كه يكى از كامل ترين و جامع ترين قوانين اخلاق اين است كه آنچه را براى خود نمى پسندى براى ديگران هم مپسند، و بالعكس؛ پس چگونه و چرا عده اى معتقدند كه كار دين انحصارى است و ديگران را حق و اجازۀ آن نيست كه از امور دينى كسى انتقاد كنند؟

جواب: پاسخ پرسشها به تفصيل در نامه نمى گنجد، ولى به طور اجمال و اشاره:

ج 1- چنين نيست كه نفس موجود مستقلى باشد و به بدن تعلّق پيدا كند، زيرا اتحاد دو چيز مستقل محال است؛ و به اصطلاح نسبت نفس به بدن نسبت راكب و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 44

مركوب نيست، بلكه نفس محصول عالى خود مادّه و بدن است نظير ميوه اى كه محصول خود درخت است. نفس با بدن اتحاد دارد و با حركت جوهرى به وسيلۀ بدن به كمال لايق خود مى رسد و هنگامى كه به وسيلۀ مرگ طبيعى يا اخترامى (مرگ زودرس) از بدن جدا و مستقل گرديد محال است با سير قهقرايى به بدن ديگرى متعلّق گردد؛ آرى با بدن برزخى و مثالى متّحد است و از اول آن را با خود دارد و از آن جدا نمى شود.

ج 2- ملائكه مخلوقاتى هستند غير مادّى و داراى شعور و قدرت غير مادّى، و درجات و اقسامى دارند و وسايط فيض الهى و اسباب

نامرئى كار خداوند در خلقت و تدبير عالم مادّه مى باشند؛ و چون شهوت و غضب ندارند دائما در حال اطاعت خداوند هستند و كوچكترين تخلّفى از اوامر خداوند از آنان صادر نمى شود.

و خداوند به اطاعت و عبادت هيچ مخلوقى نياز ندارد، زيرا او نقصى ندارد تا محتاج به عبادت و يا كمك ديگران باشد.

ج 3- خداوند كمال مطلق و فيّاض على الاطلاق است؛ پس هر چيزى كه امكان وجود داشته باشد طبعا مشمول فيض خداوند خواهد بود و هستى را از او دريافت مى كند. زيرا اگر او را خلق نكند يا به دليل جهل خداوند است يا عجز او و يا بخل او، و خداوند از همۀ صفات نقص مبرّاست.

و بالاخره به مقتضاى فيّاضيت خداوند، هر ممكن الوجودى مشمول فيض او مى گردد تا پس از وجود به كمال ممكن خود برسد.

ج 4- فهم و عمل به دين انحصارى نيست، هر كس به اندازۀ توان خويش مى تواند در مفاهيم و اصول دينى با ضوابط و معيارهاى خاصّ و مربوط به خود فكر نمايد؛ البته فهم بخشى از مفاهيم دينى- همانند ساير علوم و فنون- نياز به تخصّص و تحصيل مقدمات دارد كه باز هر كس حق دارد به سراغ آنها برود و آنها را فراگيرد، و در انحصار فرد يا گروه خاصّى نيست. و اگر كسى در فروع عملى دين تخصّص ندارد طبعا به كارشناس و متخصّص آنها مراجعه مى نمايد، مانند مراجعۀ بيماران به متخصّص علوم پزشكى. و همين است دليل تقليد در فروع دين.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 45

[دوازده امام شيعه از خاندان پيامبر]

(سؤال 1050) يكى از دوستان من سنّى است و مى گويد: اين كه دوازده امام شيعه

از خاندان پيامبر هستند عادلانه نيست. او مى گويد: اين روش شبيه روش پادشاهان است كه حاكم فقط از نسل خودشان باشد و با روش پيامبر سازگار نيست. در جواب او چه بگويم؟

جواب: امامت ائمۀ اثنى عشر (ع) يك امر اعتبارى و قراردادى محض نيست، بلكه تابع لياقت ذاتى و درجات معنوى و مقام عصمت و علم لدنّى آن بزرگواران مى باشد؛ وگرنه ائمۀ ما بسيار اولاد داشتند ولى آنها واجد اين شرايط نبودند، چنانكه در ديگران نيز اين شرايط تكوينى و ذاتى وجود نداشت.

[امكان رؤيت حضرت صاحب الامر (ع)]

(سؤال 1051) در كشور ما (خارج ايران) جماعتى هستند كه معتقد به امكان رؤيت حضرت صاحب الامر (ع) مى باشند، و اين كه آن حضرت هر كس را بخواهد ملاقات كرده و چه بسا كلماتى رد و بدل شده و يا پيغامى توسط هر كس ايشان بخواهد به ديگران مى رساند؛ و نيز معتقدند كه در حوادث و مصائب بعضى گرفتاران را يارى مى كند و بعضى امور را اصلاح مى نمايد، هر چند كسى آن بزرگوار را نشناسد. اين جماعت از نظر تقوى و اخلاق و عمل صالح از ديگران ممتازند. آيا چنين تفكرى صحيح است و وظيفۀ مردم در رابطه با اين جماعت چيست؟

جواب: به تواتر اجمالى ثابت شده است كه بعضى از خواصّ علماء و غير آنان توفيق تشرّف خدمت آن حضرت را پيدا كرده اند. و نيز به ثبوت قطعى رسيده است كه آن حضرت بسيارى از متوسّلين به ساحت مقدّسش را در مصائب و مشكلات يارى كرده و آنها را نجات داده است، بخصوص گرفتاران در مسافرتها را.

اين مطلب از خطبۀ 150 نهج البلاغه كه مربوط به ملاحم و پيشگويى هاى حضرت امير

(ع) است به خوبى فهميده مى شود. در اين خطبه آن حضرت پس از پيشگويى هايى مى فرمايد: «... ألا و إنّ من ادركها منّا يسرى فيها بسراج منير، و يحذو فيها على مثال الصالحين ليحلّ فيها ربقا و يعتق رقّا و يصدع شعبا و يشعب صدعا فى سترة من الناس لا يبصر القائف أثره و لو تابع نظره.» (همانا آگاه باشيد كه- در آخر الزمان- كسى از ما (اهل بيت) هست كه شاهد اين فتنه ها مى باشد، و در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 46

تاريكى آنها با چراغى نورانى راه مى رود، و بر رويۀ نيكان رفتار مى نمايد، تا در آن فتنه ها و گرفتاريها بندى را بگشايد و اسيرى را آزاد كند، و جمعيتى را پراكنده و پراكندگانى را مجتمع سازد. و اين در حالى است كه از چشم مردم غايب است و نشانه اى از او را جوينده نمى بيند، هر چند در پى او نظر افكند.)

و لكن رواياتى نيز وارد شده كه دلالت مى كند بر لزوم تكذيب مدّعيان رؤيت آن حضرت؛ ولى ظاهرا اين روايات منافاتى با آنچه ذكر شد يعنى تشرّف بعضى خواصّ خدمت آن حضرت ندارد؛ زيرا مقصود از اين روايات تكذيب كسانى است كه در جهت اغفال مردم و سوء استفاده، ادّعاى رؤيت و نيابت بالخصوص از طرف آن حضرت را نمايند، نه آنانى كه لياقت زيارت آن حضرت را پيدا كرده اند بدون هيچ گونه ادّعا يا سوء استفاده اى. در حقيقت زيارت و تشرّف اين افراد سرّى است بين آنان و آن بزرگوار.

[اسلام و حكومت جهانى]

(سؤال 1052) اسلام چه از نظر سلسله قوانين و چه از نظر عمل، همان گونه كه گذشت زمان هم گواه بر اين مدعاست،

توان رهبرى و تشكيل يك امپراطورى عظيم را داشته است؛ اما امروزه برخى بر اين اعتقادند كه در دنياى امروز اسلام ديگر توان چنين كارى را ندارد. به نظر حضرتعالى اين تصور صحيح است يا نه؟

جواب: دين مجموعه اى است از شناخت واقعيتهاى حال و آينده و بايدها و نبايدهاى اساسى كه براى تأمين عدالت اجتماعى و زندگى بهتر و رفع نيازهاى حال و آيندۀ بشر و سير و سلوك انسانها به سوى خدا، از ناحيۀ خداى خالق قادر عالم به نيازها تشريع شده است. اصل گرايش به دين مقتضاى فطرت بشر و نداى جان همۀ انسانهاى بيدار است. روح همۀ اديان الهى يكى بيش نيست، ولى اديان الهى گذشته همچون كلاسهاى درسى متفاوتى هستند كه هر كدام محدود به برنامه ها و درسهاى ويژه اى متناسب با سنّ و درك و نياز دانشجوست، ليكن پس از گذراندن مراحل دانشگاه فرد طالب علم به مرحله اى مى رسد كه ديگر نيازى به معلم جديد ندارد و عقل او تكامل يافته و خود مى تواند بر اساس علومى كه تا حال آموخته مشكلات و مسائل جديد را حلّ نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 47

دين مقدس اسلام در سلسله اديان الهى همچون كلاس آخر دانشگاهى است كه عقل جمعى انسانها در اثر تكامل به مرحله اى از بلوغ و رشد رسيده كه مى تواند با كوشش و اجتهاد مستمر براى هر زمان و هر مكان و هر شرايطى برنامۀ عملى متناسب با آن را از راه عقل و مبانى تشريع الهى استخراج نمايد؛ و به اين لحاظ خاتم اديان الهى مى باشد و هيچ تضادّى بين آن و عقل نيست، بلكه هر كدام مكمّل ديگرى

مى باشد. از تتبّع در آيات كتاب و سنّت پيامبر (ص) و ائمۀ معصومين (ع) به دست مى آيد كه دستورات اسلامى منحصر در مسائل عبادى و اخلاق فردى نيست، بلكه در همۀ امورى كه مورد نياز بشر است از قبيل مسائل اجتماعى، اقتصادى، سياسى، جزايى، فرهنگى، حكومت و شرايط حاكم منتخب، و روابط بين حكام و مردم، اسلام دستور و رهنمود دارد. بر اين اساس حكومت دينى اگر خوب تبيين و پياده شود مطابق عقل و منطق است، و با همۀ ازمنه و شرايط قابل تطبيق مى باشد.

و اگر در عمل مواجه با شكست و ناكارآمدى شديم، اشكال يا در فهم صحيح از اسلام مى باشد، و يا در عمل به آن.

[معيار اسلام راستين]

(سؤال 1053) از آنجا كه مى دانيم تمام تلاش و مبارزات اديان جهت استقرار صلح بوده است، از برداشتهاى غلط در اين مورد متأسف و غمگين هستم. دوست دارم جنابعالى يك سرى آگاهى و اطلاعات راستين در رابطه با مكتب اسلام برايم ارسال داريد. «از برزيل ...»

جواب: بيان تفصيلى در نامه نمى گنجد. بجاست به مطالعۀ كتابهاى اسلامى و از همه مهمتر قرآن كريم و نهج البلاغۀ حضرت امير المؤمنين (ع) و تاريخ زندگى پيامبر اسلام (ص) و ائمۀ اطهار (ع) بپردازيد.

معيار اسلام رفتار من و امثال من نيست، چنانكه معيار دين حضرت مسيح (ع) نيز رفتار حكّام و مبلّغين مسيحى نيست. معيار اسلام راستين رفتار و گفتار پيامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) است كه از راه هاى صحيح و قطعى به دست ما رسيده باشد. اسلام دين رحمت و رأفت است. قرآن كريم يكصد و چهارده سوره دارد؛ اول هر سوره- غير از سورۀ توبه- بِسْمِ

اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ است. يعنى به نام

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 48

خداوند بخشندۀ مهربان. سخن از بخشش و مهربانى است. خداوند خطاب به پيامبر خود (ص) فرموده است: فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شٰاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ... «1» (در اثر رحمت خدا تو براى آنان نرمخو شده اى، و اگر خشن و تند بودى از كنارت پراكنده مى شدند، پس آنان را ببخش و براى آنها استغفار و در كارها با آنان مشورت نما.)

عفو و استغفار مربوط به خطاكاران است، آن حضرت با آن كه با مردم نرمخو بودند از طرف خداوند مأمور بودند به جاى طرد خطاكاران آنان را نيز به حساب آورند و در امور اجتماعى و عمومى با آنان مشورت نمايند. به شما سفارش مى كنم ترجمۀ نهج البلاغۀ امير المؤمنين (ع) را به زبان انگليسى به دست آوريد و مطالعه نماييد.

[كتاب مقدّس و پيش گويى حضرت محمّد (ص)]

(سؤال 1054) خوشوقت خواهم شد چنانچه در رابطه با اشارات كتاب مقدّس آن جايى كه آمدن حضرت محمّد (ص) را پيش گويى نموده، برايم ارسال داريد.

جواب: از باب چهاردهم و پانزدهم و شانزدهم از انجيل يوحنّا استفاده مى شود كه حضرت عيسى (ع) از خدا مى خواهد كسى را براى آنان بفرستد كه هميشه با آنها باشد- يعنى دين او ابدى باشد- و كسى مى آيد كه شهادتش والاتر است از شهادت حواريّين نسبت به حضرت عيسى (ع) و كسى باشد كه با جهان سروكار دارد و از آينده خبر مى دهد. و طبعا اين امور بر حضرت محمّد (ص) منطبق مى باشد. در انجيل هاى فارسى كنونى كلمۀ «تسلّى دهنده» ذكر

شده، و در انجيل هاى عربى كلمه «معزّى» ولى در ترجمه هايى كه به زبان يونانى بوده و همچنين در ترجمه هاى قديمى به جاى اين كلمه، كلمۀ «فارقليطا» بوده و ظاهرا از كلمۀ «پريكليتوس» كه لاتينى است گرفته شده كه به معناى: «بسيار ستوده» مى باشد. و آن ترجمۀ كلمۀ «احمد» است. معلوم مى شود حضرت عيسى (ع) به نام «احمد» بشارت داده، و هنگام ترجمه از عبرى به لاتين لفظ «احمد» را به «پريكليتوس» كه مرادف آن است ترجمه كرده اند و سپس اين لفظ در عربى به صورت «فارقليطا» در آمده است. در صورتى كه معمولا اسامى را نبايد ترجمه كرد بلكه بايد عين آن ها حفظ شوند.

______________________________

(1)- سورۀ آل عمران (3): آيۀ 159.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 49

و در آيۀ 6 از سورۀ صفّ در قرآن كريم از قول حضرت عيسى (ع) مى خوانيم:

وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ اين سوره و اين آيه را حضرت محمّد (ص) و اصحاب و ياران ايشان در حضور همۀ ملتهاى معاصر و حتى مسيحيان علنا مى خواندند و هيچ تاريخى نقل نكرده كه يك نفر از آنان به اين بشارت اعتراض نمايد و آن را تكذيب كند.

[چهرۀ اجمالى دين و مذهب]

(سؤال 1055) اين جانب در خارج ايران زندگى مى كنم و دوست دارم چهرۀ اجمالى دين و مذهب را براى من بيان نماييد؟

جواب: به عقيدۀ ما مسلمانان آخرين پيامبر آسمانى حضرت محمّد بن عبد اللّه (ص) پايه گذار دين مقدس اسلام مى باشد. اين دين آخرين دين آسمانى، و داراى سه بخش است: اصول عقايد، اخلاق و احكام. اصول عقايد عبارت است از توحيد، نبوّت و معاد. هر كس به اين سه ركن معتقد باشد مسلمان

محسوب است.

آراستگى به اخلاق نيكو و منزّه بودن از اخلاق زشت نيز جزو تعليمات اسلام مى باشد. همچنين همۀ كارهاى فردى و اجتماعى انسان از نظر اسلام داراى دستور و حكمى مى باشد. پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) متأسفانه دين اسلام به مذاهب مختلف منشعب شد و يكى از آنها مذهب شيعه مى باشد. شيعه معتقد است پيامبر (ص) امير المؤمنين (ع) را به عنوان جانشين خود معيّن نمود، و پس از او تا امام دوازدهم كه همگى داراى مقام علم و عصمت و ساير كمالات مى باشند مشخّص شده اند، و امام دوازدهم زنده و غايب است و روزى ظاهر خواهد شد و امور دنيا را بر اساس حق و عدالت تنظيم خواهد نمود. منابع احكام اسلام بنابر مذهب شيعه علاوه بر قرآن و عقل رواياتى است كه از پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) به ما رسيده است. مذهب شيعه در توحيد و نبوّت و معاد با ساير فرق اسلامى مشترك است، و به علاوه موضوع امامت و عدل از اصول قطعى آن مى باشد. و به همين دليل عدالت طلبى و آزادى خواهى عاقلانه و رهبرى عادلانه از ويژگى هاى آن مى باشد. امامان شيعه هر كدام در زمان كوتاه امامت خود به تقويت مبانى اسلام و دفاع از ارزشهاى آن و مبارزه با ظلم و بى عدالتى ها مى پرداختند، و به همين جهت بيشتر عمر خويش را در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 50

زندان يا حصر و تحت نظر به سر مى بردند، و اكثر آنان به وسيلۀ حكومتهاى مستبدّ زمان خود به شهادت رسيدند. اين بود مختصرى از معرفى دين و مذهب؛ شما مى توانيد در اين رابطه به كتابهاى

مربوطه مراجعه نماييد.

[تشكيك هنگام تحقيق]

(سؤال 1056) بعضى افراد كه در حال تحقيق هستند در اثر عدم فهم مقصود از بعضى احكام قطعى شرعى، در ثبوت آن در شرع مقدس تشكيك مى كنند و مى گويند: بودن چنين حكمى در اسلام بسيار بعيد است، بدون اين كه در اصل رسالت پيامبر (ص) تشكيك يا انكار نمايند. آيا اين گونه موارد حكم مرتد را دارد؟

جواب: انكار حكم ضرورى و بديهى اسلام توسط شخص مسلمان اگر از روى عناد و لجاجت و تعصّب بوده به طورى كه مستلزم انكار نبوت و رسالت باشد موجب ارتداد مى شود. اما اگر ناشى از قصور فهم و نرسيدن به حق باشد با اين كه درصدد رسيدن به آن بوده موجب ارتداد نخواهد شد.

[ضوابط شرعى عدالت اجتماعى]

(سؤال 1057) ضوابط شرعى عدالت اجتماعى و معيارهاى دينى ظلم چيست؟

جواب: «عدل» و «ظلم» دو مفهوم متقابل و متباين هستند. مفهوم عدالت در مورد خداوند با عدالت در مورد بشر متفاوت است. عدل الهى در دو منظر ارزيابى مى شود:

1- عدل در تكوين 2- عدل در تشريع.

عدل الهى در نظام تكوين به معناى داشتن حقّى بر خداوند نيست، بلكه به اين معناست كه هر موجودى هر درجه از وجود و يا كمال وجود را كه استحقاق و امكان آن را دارد دريافت مى كند. موجودات در نظام هستى از نظر قابليت ها و امكان فيض گيرى از مبدأ هستى با يكديگر متفاوتند. ذات حق تعالى به هر موجودى آنچه را كه براى آن ممكن است و قابليّت آن را دارد از وجود و كمال وجود اعطاء مى نمايد و امساك نمى كند.

هيچ موجودى بر خداوند حقّى پيدا نمى كند كه دادن آن حقّ، انجام وظيفه و اداى دين شمرده شود؛ زيرا موجوديت

هر موجودى متقوّم به حق تعالى است و از خويش هويتى در برابر او ندارد. آنچه در خطبۀ 216 نهج البلاغه (عبده) در رابطه با «حق» آمده است به همين معنا اشاره دارد:

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 51

«لا يجرى لأحد الّا جرى عليه، و لا يجرى عليه الّا جرى له، و لو كان لأحد أن يجرى له و لا يجرى عليه، لكان ذلك خالصا للّه سبحانه دون خلقه ...». (هيچ كسى بر ديگرى حقى ندارد مگر اين كه آن ديگرى نيز بر او حقى دارد. و بر هيچ كسى حقى نيست مگر اين كه او نيز حقى دارد. و تنها كسى كه فقط بر ديگران حق دارد و ديگران بر او حقى ندارند خداوند سبحان مى باشد.)

ولى عدل الهى در تشريع و قانون گذارى عبارت است از تطابق نظام تشريع با نظام تكوين. در نظام تكوين، هر موجودى در جاى مناسب به حسب اقتضاى سلسله علل خود قرار گرفته است كه تغيير آن ممكن نيست. در اين نظام هرگز تصادف و يا گزاف معنا ندارد. تشريع الهى نيز از روى گزاف و مخالف با نظام تكوين نمى باشد. تشريع الهى بدون توجه به حسن و قبح ذاتى اشياء و مصالح و مفاسد آنها انجام نخواهد شد.

عدل در تشريع به معناى مطابقت آن با مصالح و مفاسد ذكر شده مى باشد.

اين كه عدليه مى گويند: نظام تشريع الهى مطابق با عدل است، به اين معناست كه عدل داراى حقيقتى وراى دستورات خداوند است و دستورات الهى بر اساس آن تشريع مى شود؛ بر خلاف اشاعره كه چون حسن و قبح ذاتى را انكار مى كنند مى گويند: «عدل خداوند همان كار و فعل

تكوينى و تشريعى خداوند مى باشد.»

عدالت به اين معنا در هر نظام اجتماعى- سياسى نيز متصور است؛ زيرا هر نظامى براى ادارۀ امور جامعه از سه ركن عمده يا سه قوّه تشكيل مى شود:

1- قوّۀ مقنّنه 2- قوّۀ اجرايى 3- قوّۀ قضايى هر قوّه اى متعهد كارى مخصوص به خود مى باشد كه از ديگرى ساخته نيست.

عدالت در پيكرۀ هر نظام به اين است كه هر قوّه همان وظايف و كار خود را انجام دهد، و در محدودۀ قواى ديگر دخالت نكند. اين عدالت موجب حفظ و استحكام هر نظامى خواهد شد؛ و در غير اين صورت اختلال آن، امرى است قهرى. همين حقيقت در ساختار قواى علمى و عملى جوامع وجود دارد.

قواى علمى و فكرى جامعه توان كارهاى عملى و اجرايى را ندارند، و قواى عملى توان كارهاى علمى را؛ و دخالت هر كدام در حوزۀ ديگرى موجب اختلال امور

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 52

جامعه خواهد شد. البته قواى عملى جوامع، هميشه نيازمند هدايت و راهنمايى قواى علمى مى باشند، و كمال و سعادت جامعه به همين وابسته است.

براى عدالت عرصه هاى ديگرى نيز متصور است:

اول- عدالت در حقوق انسان كه اجمالا در باب حقوق انسانها در همين رساله مطرح مى شود.

دوم- عدالت در عرصۀ عمل و اخلاق. علماى اخلاق معمولا عدالت در دو عرصۀ فوق را به تعادل بين افراط و تفريط تعريف مى كنند؛ يعنى شاخصۀ آن به دست آوردن قدرت و ملكه اى است كه موجب مراعات حدّ وسط بين افراط و تفريط مى باشد.

به عنوان مثال در عرصۀ عمل خوردن غذا با اين كه مورد نياز بشر است بايد در حدّ وسط ميان پرخورى و كم خورى باشد.

البته

بايد توجه داشت كه حدّ وسط در مورد هر شخص بر حسب خصوصيّات و شرايط او متفاوت است و مقدار معتدل هر چيزى نسبت به هر فرد تفاوت دارد. از اين رو مى توان گفت مفاهيم ارزشى نظير عدالت- كه بر اساس نيازهاى انسان جهت نيل به سعادت و كمال او وضع شده- مفاهيمى نسبى تلقّى مى شوند؛ يعنى ممكن است يك حالت براى فردى عدالت باشد و براى ديگرى نباشد.

بنابر آنچه بين اهل فن معروف است، عدالت در اخلاق ملكه اى است در نفس انسان كه شاخصۀ آن مراعات حدّ وسط بين افراط و تفريط در قواى ثلاثۀ «عاقله»، «شهويّه» و «غضبيّه» مى باشد. هر كدام از قواى مزبور ممكن است داراى سه حالت باشند: افراط، تفريط و تعادل. حدّ وسط در قوّۀ عاقله «حكمت» است، و افراط آن «جربزه» و تفريط آن «بلادت» است. حدّ وسط در قوّۀ شهويه «عفّت»، و افراط آن «شره» و تفريط آن «خمود» مى باشد. و حدّ وسط در قوۀ غضبيه «شجاعت» و افراط آن «تهوّر» و تفريط آن «جبن» و ترس است. از اجتماع حدّ وسط در قواى سه گانۀ فوق عدالت محقّق مى شود. در حقيقت شاخصۀ عدالت در قواى مزبور به اين است كه انسان هر قوّه اى را در محل مناسب خود قرار دهد كه با نياز و نيل به سعادت او متناسب باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 53

سوم- عدالت در اجراى قانون. شاخصۀ عدالت در اجراى قانون، مساوات در آن است نسبت به همۀ افراد و اقشار اعم از ضعيف و قوى. در اين عرصه اگر قانون به طور مساوى اجرا نگردد جامعه آسيب مى بيند.

چهارم- عدالت در عرصۀ مجازات. شاخصۀ

عدالت جزايى در اصل كيفر دادن جرائم و تناسب بين آن دو نهفته است. نسبت جرائم با كيفرها نسبت علت و معلول مى باشد؛ از اين رو بايد بين آن دو تناسب و سنخيّت وجود داشته باشد. و بر اين اساس (سنخيّت بين علت و معلول) با كيفر ناعادلانه نمى توان وضعيت عادلانه را در جامعه برقرار ساخت.

[دلايلى تحريف تورات و انجيل]

(سؤال 1058) دلايلى كه دلالت بر تحريف تورات و انجيل دارند چيست؟

جواب: تفصيل پاسخ در نامه نمى گنجد، ولى به طور اجمال بايد گفت: تورات فعلى و ملحقات آن كه نزد يهود و نصارى معتبر مى باشند مشتمل اند بر خرافات بسيار و نسبت هاى ناروا به خدا و پيامبران الهى، از باب نمونه:

الف- در باب 19 سفر آفرينش داستانى مربوط به مست شدن لوط پيامبر و زناى او با دخترانش ذكر شده است.

ب- در باب 2 سفر خروج، جريان ساختن گوسالۀ سامرى را به هارون پيامبر نسبت داده است.

ج- در آخر سفر تثنيه باب 34 وفات حضرت موسى (ع) و دفن او و اين كه قبرش تا حال مخفى است ذكر شده، در صورتى كه سفر تثنيه از سفرهاى پنج گانۀ توراتى است كه مى گويند بر حضرت موسى نازل شده است.

د- در باب 11 كتاب سموئل 2 زناى داود پيامبر با زن اورياى حتّى ذكر شده است.

اصولا سبك تورات فعلى به كتاب آسمانى مشتمل بر اعتقادات و احكام و اخلاق نمى خورد؛ و از مطالعۀ آن به دست مى آيد كه سالها پس از رحلت حضرت موسى و تحولات بنى اسرائيل و از دست رفتن تورات اصلى كسانى داستانهاى مخلوط از راست و دروغ و افسانه را به نام تورات جمع آورى كرده اند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2،

ص: 54

و اما در مورد انجيل اجمالا بايد گفت: اناجيلى كه فعلا در دست است چهار عدد مى باشند و در موارد متعددى مطالب آنها با يكديگر متعارض و متناقض است، كه قهرا نمى توان گفت اين تناقضات از طرف خداوند مى باشد. از طرفى تاريخ حيات نويسندگان اناجيل اربعه يعنى: متّى، مرقس، لوقا و يوحنّا بعد از حضرت عيسى (ع) بوده است. پس چگونه مى توان اطمينان پيدا كرد كه انجيل اصلى يكى از اينهاست؟

(سؤال 1059) اگر قائل شويم كه تورات و انجيل تحريف گرديده اند چرا خداوند متعال از كتب خود همانند قرآن كريم محافظت ننموده است؟

جواب: درست است كه همۀ كارها و از جمله حفظ كتب آسمانى و اديان الهى از تحريف منسوب به خداوند مى باشد، ولى مسلّم است كه كارهاى خداوند با اسباب و علل مربوطه انجام مى شود. خداوند هيچ كارى را بدون اسباب و علل خود انجام نخواهد داد. عالم طبيعت عالم اسباب و مسبّبات است. «أبى اللّه أن يجرى الأمور الّا باسبابها»، يعنى به خواست خداوند هر كارى جز با اسباب آن به جريان نخواهد افتاد.

بديهى است هر كارى سبب و علت خاصّى دارد كه جز آن نمى تواند علت آن باشد؛ چنين نيست كه هر چيزى بتواند علت يا معلول هر چيز ديگر باشد. البته تأثير علة العلل كه خداوند مى باشد در طول علل و اسباب ظاهرى مى باشد نه در عرض آنها؛ يعنى سببيّت و عليّت آنها به خواست و ارادۀ حق تعالى خواهد بود، و هر وقت مصلحت ديد آنها را از تأثير خواهد انداخت.

حفظ كتب و اديان آسمانى از تحريف و تغيير بر حسب عادت، معلول رشد فكرى و بلوغ مردمى

است كه مخاطب اديان و كتب آسمانى قرار داشته اند. ملتهايى كه به حدّ بلوغ فكرى و رشد عقلى نرسيده باشند قدرت حفظ تعاليم و كتب ارسالى از طرف خداوند توسط پيامبران خود را ندارند، و قهرا آنها مورد طمع و تجاوز معاندين و مخالفين اديان الهى قرار مى گيرند. يكى از علل نياز به تعدّد پيامبران در طول تاريخ و تجديد اديان در هر زمان همين است.

اما در مورد قرآن كريم و تعاليم پيامبر اسلام بايد گفت با توجه به جامعيت اين دين

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 55

و تأثير عميق آن در هدايت و تعالى فكرى مخاطبين خود چنين ضرورتى ديده نشد، يعنى رشد و بلوغ فكرى مسلمانها كه در اثر تعاليم قرآن و سنّت پيامبر به دست آمد مانع وقوع تحريف اساسى و تغيير اصولى در قرآن و سنّت و تعاليم اسلام شد و ديگر نيازى به دين جديد احساس نخواهد شد.

سلسله اديان الهى همچون كلاسهاى دانشگاهى است كه هر يك در زمان خود ضرورت دارد تا برسد به آخرين كلاس كه در آن دانشجويان به مرحله اى از رشد فكرى و عقلى رسيده اند كه ديگر نيازى به استاد ندارند و خودشان بر اساس موازين عقلى و معلومات دينى مى توانند مسائل را حلّ نمايند.

(سؤال 1060) آيا در تورات و انجيل ظهور پيامبر اسلام (ص) پيش گويى شده بود؟

در كدام قسمت؟

جواب: در تورات باب 42 كتاب اشعياى پيامبر اشاره به پيامبر اسلام شده است، و كلمۀ «برگزيده» ترجمۀ «مصطفى» است.

و در انجيل يوحنّا باب 14 و 15 و 16 كلمۀ «تسلّى دهنده» در اصل «فارقليطا» بوده كه به معناى بسيار ستوده يعنى «احمد» مى باشد.

و در سورۀ

صف آيۀ ششم از قرآن كريم از قول حضرت عيسى (ع) مى خوانيم:

وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ؛ يعنى: «حضرت عيسى گفت: من بشارت دهنده هستم به رسولى كه بعد از من مى آيد و اسم او احمد است». هيچ يك از مسيحيان زمان پيامبر (ص) و نه ديگران كه در صدد تخريب چهرۀ اسلام و پيامبر بودند اين كلام را تكذيب نكردند.

[ضرورت ظهور پيامبر اسلام]

(سؤال 1061) ضرورت ظهور پيامبر اسلام در چه بود؟

جواب: در جاى خود ثابت شده كه حكمت و عدالت خداوند اقتضا مى كند كه مردم هر زمانى را از هدايت وحى و تعاليم آسمانى بر حسب نياز زمان محروم ننمايد، و آنچه نياز هر زمانى مى باشد توسط پيامبران الهى به آنها ابلاغ گردد و اتمام حجت شود، لذا همان ضرورتى كه براى ظهور و بعثت پيامبران قبل در زمان خودشان وجود داشت مشابه آن در زمان پيامبر اسلام نيز وجود داشت.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 56

در اين رابطه حضرت امير (ع) در نهج البلاغه، خطبۀ اول مى فرمايد: «... الى أن بعث اللّه سبحانه محمّدا رسول اللّه (ص) لانجاز عدته، و تمام نبوّته، مأخوذا على النبيّين ميثاقه، مشهورة سماته، كريما ميلاده، و اهل الأرض يومئذ ملل متفرقة، و اهواء منتشرة، و طوائف متشتّتة، بين مشبّه للّه بخلقه، او ملحد فى اسمه، او مشير إلى غيره، فهداهم به من الضّلالة، و أنقذهم بمكانه من الجهالة ...»؛ (... تا اين كه خداوند سبحان محمّد (ص) را به رسالت برانگيخت براى اين كه وعدۀ خود را- كه به پيامبران سابق داده بود- به انجام رساند و نبوّت را به وسيلۀ او ختم و تكميل نمايد. در حالتى

كه از پيامبران گذشته عهد و پيمان براى او گرفته شده بود، و علامات و نشانه هاى او براى آنان روشن شده بود و در بهترين كيفيت ميلاد او اتفاق افتاد. و مردم در آن روزگار داراى مذاهب مختلف و بدعت هاى زياد و گروه هاى گوناگون بودند: گروهى خداوند را به خلقش تشبيه مى كردند و براى او اعضاء و جوارح قائل بودند (طايفۀ مشبّهه)؛ و گروهى در اسم هاى او تصرف نموده (و براى او شريك قائل بودند)؛ و گروهى به غير او اشاره مى كردند و خلقت را به غير او نسبت مى دادند (منكرين خدا). پس خداوند در چنين زمان تاريكى مردم را به وسيلۀ پيامبرش از گمراهى و جهالت نجات داد و هدايت نمود ...).

گمراهى ها و ضلالت هاى ناشى از تحريف كتابها و اديان آسمانى قبل و از جمله انجيل حضرت عيسى (ع) و نبودن حجّتى روشن و قطعى براى هدايت مردم از طرف خداوند، از جمله ضرورتهايى است كه ظهور اسلام را ضرورى و لازم مى نمود، و به وسيلۀ او مسير تاريخ انسانيت را تغيير داد و بر مظاهر بزرگ جاهليت پيروز شد.

[ليلة القدر در نيمكرۀ غربى زمين]

(سؤال 1062) با توجه به اين كه حقيقت ليلة القدر واحد است و مطابق روايات شريفه هر ساله در چنين شبى ملائكه به پيشگاه حضرت ولىّ عصر ارواحنا فداه مشرّف مى گردند، و با توجه به اين كه در ليلة القدر در نيمكرۀ غربى زمين روز بوده است، مستدعى است اظهار نظر بفرماييد كه آيا كسانى كه اكنون در آن قسمت از جهان مى خواهند به احياء و اعمال خاصّۀ آن بپردازند واقعا ليلة القدر را درك مى كنند؟ و آيا به طور كلى جميع ايام و

ليالى متبرّكه با توجه به اين كه در آن سوى زمين حالت عكس داشته است- مثلا عيد سعيد غدير كه روز بوده و در آن سو شب بوده و امثال آن- از اعتبار واقعى برخوردار مى باشند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 57

جواب:: احكام تابع موضوع خود مى باشند، در سال يك شب قدر وجود دارد؛ ولى اين شب بر حسب بلاد شرقى و غربى متغير است؛ در هر منطقه احكام شب قدر تابع شب قدر منطقه خودشان مى باشد و مقدّرات مردم همان منطقه در شب قدر خودشان مشخّص مى شود. مانند احكام مثلا شب جمعه كه در هر منطقه شب جمعه خودشان معيار است.

[حديث علل الشرايع در باره نژادها]

(سؤال 1063) من هرگز به خود اجازۀ ردّ حديثى را نمى دهم، و لكن حديث زير را نتوانستم باور كنم؛ از اين رو آن را مطرح مى كنم. در كتاب علل الشرايع در بابى كه علت به وجود آمدن نژاد سياه پوست و ترك و سقالبه (قومى كه از نژاد اسلاو هستند) و يأجوج و مأجوج را ذكر مى كند، با ذكر سندى از جناب عبد العظيم حسنى از حضرت امام هادى (ع) روايتى به اين مضمون نقل شده است:

نوح (ع) دو هزار و پانصد سال زندگى نمود، روزى در حالى كه در كشتى خود خوابيده بود بادى وزيد و لباس او كنار رفت و عورتش پيدا شد، سپس دو فرزند او به نام «حام» و «يافث» از اين ماجرا خنديدند و فرزند ديگر نوح به نام «سام» آنها را سرزنش و از خنديدن منع كرد و تلاش نمود عورت پدر را بپوشاند، ولى «حام» و «يافت» مانع از آن مى شدند؛ تا بالاخره نوح از خواب

بيدار شد و ديد آنها مى خندند، از علت خنده سؤال كرد و «سام» او را از ماجرا مطلع نمود؛ آنگاه حضرت نوح (ع) دست به سوى آسمان براى دعا و نفرين بلند كرد و از خدا خواست كه رنگ آب صلب- يعنى نطفۀ- حام را سياه نمايد تا فرزندان او سياه چهره شوند و رنگ نطفۀ يافث را تغيير دهد؛ و خداوند دعاى او را مستجاب نمود، و لذا تمام سياه پوستان از نسل «حام»، و تمام تركها و سقالبه و يأجوج و مأجوج و مردم چين از نسل «يافث» و تمام سفيدپوستان از نسل «سام» هستند. و سپس نوح به «حام» و «يافث» گفت: خداوند نسل شما را تا روز قيامت برده و عبيد نسل «سام» قرار مى دهد؛ زيرا او به من احسان نمود و شما عاق و مورد لعن من قرار گرفتيد، و تا ابد علامت آن احسان و اين لعنت در نسل شما باقى خواهد ماند.

حال سؤالات من از اين قرار است:

1- آيا سياهان و ... همگى از نسلى لعنت شده و عاق شده اند؟ و همگى تا روز قيامت ذليل و برده مى باشند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 58

2- چرا بايد امتى به خاطر گناه پدرانشان عقوبت شوند؟ پس جايگاه وَ لٰا تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرىٰ* «1» (هيچ كس وزر ديگرى را متحمل نخواهد شد) چه خواهد شد؟

3- آيا اين اعتقادات نژادپرستانه در اسلام جايى دارد؟ و مگر ملاك برترى در اسلام به تقوا نيست؟ ضمنا همين مطلب را در عهد عتيق يافته ام با كمى تفاوت.

جواب: بجاست نكته هاى زير مورد توجه واقع شود:

ما حق نداريم هر چيزى را كه در جايى نقل شده

به دين و اولياى دين نسبت دهيم؛ براى نسبت دادن هر چيزى بايد اطمينان حاصل شود، و براى حصول اطمينان بايد كلام منقول مخالف حكم عقل و محكمات دينى نباشد؛ حتى در مورد ظواهر قرآن كريم كه سند آن قطعى است اگر ظاهر آيه اى مخالف حكم عقل باشد ظاهر آن مراد نيست و بايد تأويل نمود، مانند آيۀ شريفۀ الرَّحْمٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوىٰ «2» (خداوند بر تخت قرار گرفت) يا وَ جٰاءَ رَبُّكَ ... «3» (خداى تو آمد ...).

همين ملاك در روايات فقهى و غير فقهى نيز جارى است. روايت مذكور كه با حكم عقل و محكمات دينى مخالف است از سنخ اسرائيليات است كه در اخبار ما وارد شده است، و نظير آن در باب 9 سفر تكوين ذكر شده است. عقل سليم هيچ گاه نسبت ذكر شده به حضرت نوح (ع) را نمى پذيرد، اين نسبت با شئون پيامبرى همچون حضرت نوح (ع) تناسب ندارد. وانگهى اصل موضوع نيز بر خلاف واقع است؛ زيرا چنين نيست كه همۀ اولاد «حام» و «يافث» از سياهان و اتراك و سقالبه عبيد و بردگان سفيدپوستان باشند. از طرف ديگر بسيارى از نزديكان و صحابۀ پيامبر اسلام (ص) همچون بلال حبشى و غيره سياه پوست بودند. ملاك فضيلت و برترى، رنگ و نژاد نيست؛ بلكه تقواست: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ «4» (همانا گرامى ترين شما نزد خداوند باتقواترين شما مى باشد.) از پيامبر اكرم (ص) نقل شده: «لا فضل لعربىّ على عجمىّ، و لا لأبيض على أسود الّا بالتّقوى.» (هيچ عربى بر غير عرب، و هيچ سفيد پوستى بر سياه پوست فضيلتى ندارد مگر به تقوا.) و اين يكى از

امتيازات و

______________________________

(1)- سورۀ انعام (6): آيۀ 164.

(2)- سورۀ طه (20): آيۀ 5.

(3)- سورۀ فجر (89): آيۀ 22.

(4)- سورۀ حجرات (49): آيۀ 13.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 59

افتخارات اسلام است كه در دوران جاهليت و توحّش كه تفاخر به مال و نژاد و حسب و نسب و قوميّت يك سنّت تاريخى و ريشه دار براى آنان بود، اسلام با همۀ تفاخرهاى ارتجاعى مخالفت كرد و ملاك برترى را كرامت و تقوا و فضايل انسانى اعلام نمود. و بالاخره روايت مذكور، علاوه بر اين كه سند آن صحيح نيست، متن آن هم خلاف واقع و هم مخالف عقل مى باشد و اعتبارى ندارد. در تورات فقط «حام» ذكر شده، ولى در اين روايت «يافث» نيز به آن اضافه شده است. در تورات فعلى داستانهايى راجع به پيامبران الهى ذكر شده كه قطعا دروغ است، و اين اسرائيليات متأسفانه در روايات ما نيز نفوذ كرده است.

[شخصيت عثمان]

(سؤال 1064) 1- عثمان به لحاظ شخصى چه جور آدمى بود؟

2- چه طور صحبت مى كرد؟

3- دوستانش چه جور آدمهايى بودند، و دولتش چه افرادى بودند؟

4- سابقۀ او چه طور بود؟ و رابطۀ او با اصحاب رسول اللّه (ص) چگونه بود؟

5- شيوۀ حكومتش چگونه بود؟

6- چه عواملى باعث ايجاد نارضايتى از او شد؟

7- چرا نارضايتى ها تشديد شد و به قتل رسيد؟

جواب: عثمان بن عفّان قريب چهل و هشت سال قبل از هجرت متولد شد.

پدرش عفّان فرزند عاص بن اميّه بود، بنابراين از طايفۀ بنى اميه است، و در حقيقت خلافت بنى اميه از او شروع شد. وى از پيشگامان در پذيرش اسلام و از جمله افرادى است كه به جهت آزار مشركين از

مكه به حبشه هجرت نمود و در زمرۀ كاتبان وحى نيز به شمار مى رود. تا قبل از خلافت همچون بسيارى از اصحاب معمولى رسول خدا (ص) بود، و همطراز با امثال سلمان و ابو ذر و عمّار و مقداد نبود.

از نظر روحى داراى طبع ملايم بود، ولى شجاع و با اراده نبود، تجمّل گرا بود و بر خلاف ابو بكر و عمر لباس فاخر مى پوشيد، سخنان او از نظر فصاحت و بلاغت امتياز و برجستگى خاصّى نداشت. به نقلى او هنگامى كه انتخاب شد خواست خطبه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 60

بخواند گفت: «الحمد للّه» و نتوانست ادامه دهد، فورا گفت: «انتم بإمام فعّال أحوج من امام قوّال»؛ نياز شما به پيشواى فعّال بيش از پيشواى سخنور است.

او داماد رسول خدا (ص) بود و پس از وفات همسرش با يكى ديگر از دختران پيامبر ازدواج نمود و از اين جهت به او «ذو النورين» مى گفتند.

او خود را پيرو رسول خدا و دو خليفۀ پيش از خود و خواهان عدالت اجتماعى، آزادى و ... معرفى مى نمود، چنانكه از خطبۀ منقول از او به دست مى آيد. «1» هر چند در عمل خلاف گفته هاى او به وقوع پيوست، و به لحاظ ضعف اراده و متأثر بودن از ناحيۀ دوستان و دولتمردان و مشاوران بى كفايت و مغرضى همچون ابو سفيان، مغيرة بن شعبه، مروان بن حكم، معاوية بن ابى سفيان، سعيد بن عاص، عبد اللّه بن سعد بن ابى سرح، وليد بن عقبه، عبد اللّه بن عامر و امثال آنان كه بعضا به اساس نبوّت پيامبر اكرم (ص) بى اعتقاد بودند و تحت شرايط غلبه و پيروزى اسلام به حسب

ظاهر مسلمان شده بودند، بدترين شيوۀ حكومت و زمامدارى را در آن زمان به وجود آورد.

او در حفظ بيت المال مسلمين بسيار سهل انگار بود. در يك روز از بيت المال دويست هزار درهم به ابو سفيان و چند هزار درهم به مروان بخشيد، به حارث بن حكم داماد خود صد هزار درهم، و به حكم بن عاص سيصد هزار دينار بخشيد.

بسيارى از املاك عمومى مسلمانان را در اختيار بستگان خود قرار داد، چراگاه هاى عمومى را براى اطرافيان خود قرق كرد و به آنان اختصاص داد، خمس غنائم جنگ با آفريقا را به مروان به حكم بخشيد، ابو موسى اشعرى اموال زيادى از بصره به مدينه فرستاد عثمان آنها را بين فرزندان خود تقسيم نمود، حكم بن عاص را مسئول جمع آورى زكات از منطقه اى نمود و بعد همۀ زكات را به او بخشيد و ...

نسبت به احكام اسلام نيز آشنايى كامل نداشت؛ در سفرى نماز مسافر را تمام خواند. او از عبيد اللّه بن عمر كه هرمزان را بناحق كشته بود و بايد قصاص مى شد گذشت نمود، خويشاوندان خود و افراد نالايق را بر مسند امور مى گماشت كه يكى از

______________________________

(1)- تاريخ طبرى، ج 2، ص 693.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 61

آنان وليد بن عقبه حاكم كوفه بود كه در زمان زمامدارى خويش شراب خورد و در حال مستى براى امامت جماعت به مسجد حاضر شد و نماز صبح را چهار ركعت خواند؛ و آنگاه كه اصحاب بزرگ پيامبر (ص) مانند عمار بن ياسر، ابو ذر، مقداد، عبد اللّه بن مسعود، ابن عبّاس، سعد بن ابى وقّاص و حتّى عبد الرحمن بن عوف- كه عثمان

با اشارۀ او در شوراى تعيين خليفه به خلافت رسيد- و بسيارى ديگر از مهاجرين و انصار به عملكرد عثمان اعتراض مى نمودند با بى توجّهى و بى اعتنايى او مواجه مى شدند، و بلكه گاه با خشونت با آنان رفتار مى نمود.

عمّار ياسر و عبد اللّه بن مسعود از كسانى بودند كه در حكومت عثمان مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و در نتيجه عمّار ناقص العضو و به مرض فتق مبتلا گرديد، و عبد اللّه بن مسعود شكستگى استخوان پيدا نمود، ابو ذر نيز مورد ضرب قرار گرفت و به منطقۀ بيابانى «ربذه» تبعيد شد. از طرف ديگر كسانى مانند حكم بن عاص را كه مورد نفرت مسلمانان بود و پيامبر (ص) او را از مدينه تبعيد كرده بود به مدينه بازگرداند و به او صد هزار درهم داد، و پسرش مروان بن حكم كه او نيز مورد غضب پيامبر (ص) قرار گرفته بود از مشاورين خاص عثمان و برنامه ريزان حكومت او گرديد. بديهى است اين قبيل كارها براى مردمى كه با مكارم اخلاقى پيامبر اكرم و شيوۀ حكومت او آشنا بودند، و به تعاليم رهايى بخش، آموزنده، و انسان ساز و اهداف عالى اسلام مانند عدالت در همۀ طبقات و از همۀ جهات و مخالفت با تبعيض و باندبازى واقف بودند و براى تحقيق آنها جان فشانى و ايثار كرده و رنج و محنت كشيده بودند، و نيز سختگيرى هاى أبو بكر و عمر نسبت به بيت المال و كارگزاران و ساده زيستى آنان را ديده بودند بسيار ناخوشايند و گران بود، و بدين جهت روز به روز اوضاع كشور اسلام و مسلمين نابسامان تر از قبل و عملكرد دستگاه خلافت نارضايت بخش تر از

گذشته مى گشت.

مردم از اكناف و اطراف شهرهاى مدينه، بصره، كوفه و مصر جمع شدند و از عثمان خواستند از گذشتۀ خود توبه كند و به اصلاح امور پرداخته و كارگزاران فاسد و نالايق را عزل نمايد و بر اين امر اصرار ورزيدند. و عثمان نيز در اواخر مستأصل شد و از امام امير المؤمنين على (ع) درخواست نمود به گونه اى مردم را آرام نموده آنها را از

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 62

خود براند، و بالاخره پس از مذاكرات زياد، عثمان از مردم سه روز مهلت خواست تا به خواسته هاى آنان عمل نمايد. آنان متفرق شدند ولى عثمان در اين هنگام در تدارك جنگ با آنان برآمد. سه روز مقرّر گذشت و هيچ تغيير و اصلاحى صورت نگرفت.

قرار گذاشت حاكم مصر را كه مصريان از او شكايت داشتند عزل نموده و محمد بن ابى بكر را جايگزين او كند ولى قبل از اين كه محمّد بن ابى بكر و همراهان او به مصر برسند و او از سوى خليفه متصدّى امور گردد در بين راه قاصدى را سوار بر شتر عثمان يافتند و به او بدگمان شدند، او را تفتيش نموده نامه اى از ناحيۀ عثمان به والى مصر با خود داشت كه در آن بر قتل محمّد بن ابى بكر و باقى ماندن والى سابق بر مسند خويش تأكيد و ترغيب شده بود. آنان به مدينه بازگشتند و عثمان از اصل نامه اظهار بى اطلاعى نمود و گفت: آن شتر را از من ربوده اند، و نامه را جعل كرده اند؛ و به مردم گفت: اگر بنا باشد هر كس را شما خواستيد بگمارم يا عزل كنم

پس من چه كاره ام، اين حكومت شما مى شود نه حكومت من؛ به او گفتند: بايد به خواست ما عمل نمايى و به اصلاح امور بپردازى و يا كنار روى و يا كشته مى شوى، او گفت: من هرگز جامۀ خلافت را كه خداوند به من پوشانده است از خود نمى كنم. بالاخره اين نامه و امثال آن يا واقعا از ناحيۀ خود عثمان بود و يا آنچنان حكومت او افسارگسيخته بود كه اين كارها به نام او انجام مى شد.

مردم چهل شبانه روز او را محاصره كردند و سرانجام پس از هياهو و اعتراض مردم كه اطراف منزل عثمان را محاصره كرده بودند يكى از سپاهيان عثمان از بالاى خانۀ او تيراندازى كرد و يك نفر از اعتراض كنندگان را كشت. مردم معترض از عثمان خواستند قاتل را به آنان تحويل دهد و او استنكاف و اظهار بى اطلاعى از قاتل نمود و درگيرى و زد و خورد پديد آمد، و در اين بين عدّه اى به خانۀ عثمان هجوم آورده و او را كشتند.

اين بود اجمالى از مطالبى كه مورّخين بزرگ همچون طبرى، واقدى، بلاذرى و ديگران به آنها اشاره كرده اند، هر چند همۀ جزئيات وقايع و ابعاد شخصيتى و روحى اشخاص را نمى توان از تاريخ به دست آورد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 63

پس به طور اجمال اين امور نسبت به عثمان قابل انكار نيست:

1- عثمان ويژگيهاى لازم را براى رهبرى جامعۀ اسلامى از قبيل علم، تعهّد، كاردانى، شجاعت، اراده و درايت نداشت.

2- او به شيوۀ پيامبر اكرم (ص) در امر حكومت كه اهميّت دادن به مردم و نظريات آنان و مشاوره با نخبگان جامعه در امور مهم سياسى،

اقتصادى و نظامى از پايه هاى اساسى آن بود، پاى بند نبود.

3- اموال عمومى را غير عادلانه و بيشتر بين نزديكان خود تقسيم مى نمود.

4- افراد نالايق و فاسدى را كه در زمان پيامبر (ص) مورد طرد واقع شده و منزوى بودند بر مسند امور مهم نشانيد.

5- صحابيان محبوب و مورد اعتماد پيامبر (ص) و مردم را به جهت نصايح خيرخواهانه و انتقاداتشان نسبت به عملكرد نادرست او مورد شكنجه و آزار قرار مى داد.

6- او نه آمادۀ پذيرش اصلاح و تغيير در ساختار حكومت خود بود، و نه حاضر بود كنار رود.

و طبيعى است كه با چنين شرايط خلافت و خليفه هر دو در معرض خطر و شورش عمومى قرار مى گرفت.

[خطبۀ شقشقيّه و خليفه دوم]

(سؤال 1065) در خطبۀ 219 نهج البلاغۀ فيض الاسلام، حضرت على (ع) جملاتى در تمجيد و تعريف از خليفۀ دوم ايراد فرموده اند كه با آنچه در خطبۀ 3 از خليفۀ دوم به شدت مذمّت نموده اند منافات دارد. مرحوم فيض الاسلام براى رفع منافات بين اين دو خطبه گفته اند: «تمجيد حضرت از خليفۀ دوم از راه توريه بوده ولى باطنا از او توبيخ نموده اند»، اما اين جواب قانع كننده نيست؛ حضرتعالى چگونه اين تناقض را پاسخ مى دهيد؟

جواب: در خطبۀ 3 يعنى شقشقيّه روى سخن حضرت امير (ع) به جريان سقيفه و خليفه تراشى و اصل انحراف مسير امامت از آنچه پيامبر (ص) تعيين نموده، و نيز سوء استفاده هايى كه از دين و مقدسات آن به عمل آمد، مى باشد و حضرت از اين كه دين ابزار قدرت و ملعبۀ سياست مداران قرار گرفت شكايت مى كنند، و دلايل

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 64

شايستگى خود را براى احراز مقام امامت و ناشايستگى

خلفاى سه گانه را اجمالا متذكر مى شوند؛ ولى در خطبۀ 219 كه خطبۀ 228 نهج البلاغۀ عبده مى باشد؛

اولا- قطعى نيست كه منظور حضرت، خليفۀ دوم باشد؛ بعضى مورّخين احتمال داده اند كه اشارۀ حضرت به بعضى از اصحاب خود بوده باشد.

ثانيا- بر فرض كه منظور حضرت، خليفۀ دوم باشد بايد گفت هدف حضرت به طور غير مستقيم مقايسۀ شيوۀ خلافت عمر با عثمان مى باشد، و اين جهت را كه ظواهر شرع و سنّت پيامبر (ص) و حساسيت نسبت به اجراى احكام شريف تا حدودى در زمان عمر مورد توجه و عمل قرار مى گرفت مورد توجه قرار مى دهند و مى خواهند غير مستقيم مردم را به خلافهاى مكرّر و عمدى كه در زمان عثمان انجام مى شد متوجه سازند؛ در عين حال در ذيل همين خطبه به دستاوردهاى منفى خلافت عمر نيز اشاره كرده و مى فرمايند: «رحل و تركهم فى طرق متشعّبة، لا يهتدى فيها الضالّ و لا يستيقن المهتدى.» (عمر از دنيا رفت در حالى كه مردم را در راه ها و خط مشى هاى گوناگون رها كرد؛ به گونه اى كه شخص گمراه هدايت نمى شد، و شخص هدايت شده به آگاهى لازم نمى رسيد.)

و شواهد تاريخى نيز مؤيد همين معناست كه دورۀ خلافت شيخين با عثمان بسيار تفاوت داشت و عثمان پايه گذار حكومت فاميلى و قومى و بسيارى از بدعت ها و كجى هاى فكرى و سياسى با حمايت از افرادى همچون مروان و همفكران او بود.

بنابراين دو خطبۀ فوق الذكر در راستاى دو جهت و دو هدف ايراد شده اند و تهافتى بين آن دو وجود ندارد.

[قرائت هاى مختلف و متنوّع از دين]

(سؤال 1066) آيا در اسلام قرائت هاى مختلف و متنوّع از دين وجود دارد يا خير؟ به چه

دليلى؟

جواب: قرائت هاى مختلف از دين به معناى فهم ها و درك هاى مختلف است؛ بديهى است فهم و درك هر انسانى نمى تواند از تمام جهات مانند افراد ديگر باشد؛ زيرا ساختار خلقت هر فرد و نيز يافته هاى ذهنى و فكرى او با فرد ديگر تفاوت دارد.

ولى حقّ واقعى يكى بيش نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 65

مسائل بلوغ و تكليف

(سؤال 1067) آيا در قرآن آيه اى هست كه سنّ تكليف دختر را مشخصا نه سال تعيين كرده باشد؟

جواب: در قرآن كريم چنين آيه اى وجود ندارد، ولى بلوغ علائمى دارد كه بر حسب برخى از روايات معتبر، يكى از علائم تمام شدن نه سال قمرى براى دختران مى باشد.

(سؤال 1068) قيد سنّى «9 سال» براى بلوغ دختران، خصوصا در اين زمان كه آنها در اين سن جثّه هاى كوچك دارند بسيار مشكل است؛ مخصوصا براى اداى فريضۀ روزه؛ چنانكه علم پزشكى ثابت كرده كه زيان جسمى كه در اين سنّ به كودك وارد مى شود، چه بسا تا آخر عمر قابل جبران نباشد. با توجه به اين كه پسران بالطبع جسم قوى ترى دارند، آيا تفاوت شش سال در بلوغ پسر و دختر ناعادلانه به نظر نمى رسد؟

جواب: منطقه ها و اقليمها و شرايط زندگى اشخاص متفاوت است و بسيارى از دخترها در 9 سالگى احساس جنسى دارند و قهرا مكلّف مى باشند؛ و اگر نسبت به انجام بعضى اعمال قدرت نداشته باشند يا اين كه مستلزم عسر و حرج باشد، از جهت عدم قدرت يا حرجى بودن آن، در آن موارد تكليف ساقط مى شود؛ همان گونه كه نفوذ و اعتبار عقود و ايقاعات آنها و نيز تسلّط آنها بر اموال خود علاوه بر بلوغ مشروط به رشد عقلى

آنها نيز مى باشد.

(سؤال 1069) پسرى كه فكر مى كرده «بلوغ» فقط از سن پانزده سالگى است و از اين سن هم اعمال خود را به جا آورده است و حال آن كه مثلا در سيزده سالگى يكى ديگر از علامتهاى بلوغ در او وجود داشته، تكليف روزه و نمازهاى او چيست؟ آيا قضا و كفاره دارد يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 66

جواب:: قضاى آنها واجب است و اگر در ياد گرفتن علامات بلوغ كوتاهى كرده، بنابر احتياط كفارۀ روزه ها را هم بدهكارست؛ ولى اگر طبعا قاصر بوده و تقصيرى در بين نبوده، كفاره واجب نيست.

(سؤال 1070) آيا ممكن است پسرى ده ساله در شرايط آب و هوايى ايران بالغ شود؟

جواب: بله ممكن است و اتفاق هم افتاده است.

(سؤال 1071) آيا تغيير جنسيت كه قهرا موجب تغيير در تكليف مى شود جايز است يا نه؟

جواب: اگر معالجۀ انسان متوقف بر آن باشد اشكال ندارد.

(سؤال 1072) نوجوانى كه هنوز رشد طبيعى به حدّ بلوغ را پيدا نكرده، اگر نعوذ باللّه با استمناء منى از او خارج شود، آيا بالغ مى شود يا نه؟

جواب: خروج منى يكى از علائم بلوغ است. و در فرض سؤال مكلف به تمام احكام مى شود.

(سؤال 1073) نظر شما دربارۀ ازدواج دختران نه ساله كه مجلس تصويب كرد چيست؟

جواب: بنابر مشهور نزد فقهاى شيعه سنّ بلوغ دختر تمام شدن نه سال قمرى است، و بر اين امر اخبار معتبرۀ وارده از اهل بيت (ع) دلالت دارد. و بر حسب تاريخ معتبر ازدواج رسول خدا (ص) با عايشه و ازدواج حضرت امير (ع) با حضرت زهرا (س) چنين بوده است. و نوعا رشد و تمايل جنسى در دختران

پيش از پسران پديد مى آيد.

و در عربستان نوعا دختران در نه سالگى داراى رشد جسمى و روحى بودند، و در غير مناطق گرمسير نيز بسيار اين امر مشاهده مى شود، بويژه با وضع تمدن امروز و زمينۀ رشد فكرى در جوامع بشرى معاصر. ولى اگر فرضا دختر داراى رشد و تشخيص نبوده و ازدواج به مصلحت او نباشد جايز نيست، و لازم است از آن جلوگيرى شود.

براى تفصيل مسأله مى توان به كتاب «حجر» از كتاب جواهر مجلّد 26 صفحۀ 38 مراجعه نمود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 67

مسائل تقليد

(سؤال 1074) فلسفۀ لزوم تقليد از يك مرجع چيست؟

جواب: ارتكازى انسانهاست كه اگر كسى در يك رشته تخصص ندارد يا بايد احتياط كند، و يا به متخصص آن رشته مراجعه نمايد. بيمار اگر خودش در علم پزشكى تخصص ندارد به پزشك متخصص مراجعه مى كند، كسى كه مجتهد نيست نيز يا بايد احتياط كند و يا به متخصص در فقه مراجعه نمايد. البته اين تخصّص انحصارى يك صنف نيست و هر كسى مى تواند به آن دست يابد.

(سؤال 1075) حدّ و مرز اجتهاد چقدر است؟ و آيا مجتهد مى تواند حرام خدا را حلال كند يا نجاست را پاك نمايد؟

جواب: مجتهد كسى است كه در اثر تخصّص خود در علوم اسلامى بتواند احكام الهى را از كتاب خدا و سنّت پيامبر (ص) و ائمۀ معصومين (ع) و عقل استنباط نمايد؛ و او هيچ گاه مشرّع نيست تا بتواند حلال را حرام يا حرام را حلال نمايد. آرى ممكن است موضوع حكم متبدّل شود و طبعا حكم آن نيز متغيّر مى شود؛ تشخيص موضوع نيز با عرف است. بنابراين اگر موضوعى كه در گذشته

حكم خاصّى داشته است به تشخيص عرف مربوطه تبديل به موضوع ديگرى شد قهرا حكم آن نيز تغيير خواهد كرد. موارد آن در فقه در ابواب مختلف ديده مى شود.

(سؤال 1076) جايگاه تقليد و محدودۀ مسائلى كه مقلّد بايد تقليد كند را بيان فرماييد.

جواب: در اصول دين تقليد صحيح نيست؛ و در هر عملى كه انسان نتواند با تحصيل يقين وظيفۀ شرعى خود را تشخيص بدهد، بايد از مرجع اعلم تقليد كند و يا به احتياط عمل نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 68

(سؤال 1077) اگر مقلّد محققى پس از تحقيقات به اين نتيجه برسد كه دو يا چند مرجع در زمان واحد اعلم هستند و يا مرجعى را در يك سرى مسائل و مرجع ديگرى را در مسائل ديگر اعلم بداند چگونه بايد عمل كند؟

جواب: در صورت احراز تساوى مخيّر است؛ و در صورت احراز اعلميت يكى در بعضى مسائل و اعلميت ديگرى در مسائل ديگر، تبعيض در تقليد جايز بلكه لازم است.

(سؤال 1078) آيا كسانى كه خود اهل نظر و استنباط نيستند مى توانند از ظهور آيات و روايات استفاده كرده، حكم شرعى را به دست آورند؟

جواب: هر كس قوۀ استنباط نداشته باشد نمى تواند به ظواهر آيات و روايات عمل كند، بلكه بايد تقليد نموده و يا طبق احتياط عمل كند؛ بلى اگر در موردى يقين به حكم واقعى داشته باشد، يقين او حجت است و تا زمانى كه يقين او باقى است بايد طبق يقين خود عمل نمايد؛ ولى به دست آوردن يقين در مسائل اختلافى براى غير مجتهد نادر است.

(سؤال 1079) بعضى از مراجع فعلى تفكيك در تقليد در متلازمين مانند: نماز و

روزه را جايز نمى دانند؛ مثلا جايز نمى دانند كه در مسألۀ نماز نسبت به «مقدمۀ شغل» از مجتهدى كه آن را موجب كثرت سفر نمى داند تقليد نمايد و نماز را شكسته بخواند، ولى نسبت به روزه اش از مجتهدى تقليد نمايد كه آن را موجب كثرت سفر مى داند و روزه بگيرد؛ نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: در مثال مذكور تفكيك در تقليد صحيح نيست.

(سؤال 1080) آيا در اصل مسألۀ «تقليد» هم بايد تقليد كرد؟ اگر جواب منفى است، چرا همۀ رساله ها مشتمل بر مسائل تقليد مى باشند؟

جواب: اصل مسألۀ تقليد يعنى «رجوع جاهل به عالم» فى الجمله وجدانى و قطعى است؛ و تقليد در قطعيّات كه معناى آن «رجوع عالم به عالم» است معنا ندارد. ولى جزئيات تقليد و مسائل گوناگون آن از مصاديق رجوع جاهل به عالم است و جاهل به آنها بايد از عالم تقليد كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 69

(سؤال 1081) مراد از «محتاط» در مقابل مقلّد و مجتهد، چه كسى است؟ آيا يك طلبۀ فاضل مى تواند موارد اختلاف فتاوا را به دست آورد و سپس به احتياط عمل كند؟

يا اين كه بايد «قريب الاجتهاد» باشد؟

جواب: موارد احتياط مختلف است؛ بعضى موارد آن را افراد بى سواد هم تشخيص مى دهند تا چه رسد به يك طلبۀ فاضل؛ مثلا نكشيدن سيگار را همه مى فهمند كه مطابق احتياط است. ولى بعضى موارد احتياط را ممكن است فقها هم نتوانند به آسانى تشخيص دهند تا چه رسد به افراد قريب الاجتهاد. و محتاطى كه در مقابل مجتهد و مقلد است، كسى است كه در مواردى مى داند اگر چنين عمل كند مخالفت با حكم واقعى نكرده است، كه در اين موارد

عمل به احتياط جايز است و اجتهاد و يا تقليد كردن واجب نيست؛ و در غير اين موارد، اجتهاد يا تقليد واجب است.

(سؤال 1082) مرجع تقليد در مسأله اى «احتياط واجب» كرده و بر طبق قاعده مى توان در اين گونه مسائل به «فالأعلم» «1» مراجعه نمود؛ آيا مى توان در پاره اى از مسائل به يكى و در مسائل ديگر به فرد ديگرى مراجعه كرد؟ البته در صورتى كه فالأعلم مشخص باشد.

جواب: در فرض سؤال در هر موردى كه نخواهد به احتياط عمل كند، بايد به فالأعلم رجوع نمايد و رجوع به غير او جايز نيست؛ بلى اگر فالأعلم نيز در آن مسأله فتوا نداده و احتياط كرده باشد، مى تواند به كسى كه بعد از او اعلم از ديگران است رجوع نمايد.

(سؤال 1083) در فرض سؤال فوق اگر «فالأعلم» مشخص نباشد تكليف چيست؟

جواب: اگر فالأعلم بين دو نفر يا بيشتر مردّد باشد، در صورت عدم اختلاف آنها در اين مسأله رجوع به هر يك از آنان جايز است، و در صورت اختلاف آنها بايد احتياط كند تا فالأعلم مشخص شود.

(سؤال 1084) در صورت فوق الذكر اگر زمان حيات مجتهد اعلم، مجتهد فالأعلم از دنيا برود، آيا مى توان در احتياطات به او رجوع نمود؟

______________________________

(1)- «فالأعلم» به مجتهدى گفته مى شود كه از نظر علم و قدرت استنباط در رتبۀ بعد از مجتهد اعلم قرار دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 70

جواب:: رجوع به او صحيح نيست؛ بلكه بايد يا به احتياط عمل كند و يا به فالأعلم در بين زنده ها رجوع نمايد؛ بلى اگر قبل از فوت به او رجوع كرده باشد، بقاى بر تقليد او مانعى ندارد.

(سؤال 1085) اين

جانب مقلّد حضرت امام خمينى (ره) بوده ام، آيا مى توانم به تقليد ايشان باقى باشم؟ و بر فرض نتوانستن مى خواهم از حضرتعالى تقليد كنم ولى با توجه به اين كه به نظر حضرتعالى نماز جمعه واجب است و من نمى توانم شركت كنم چه كنم؟

و آيا با بودن مجتهد اعلم از غير اعلم مى توان تقليد نمود؟

جواب: باقى ماندن بر تقليد حضرت امام خمينى (ره) در مسائلى كه عمل كرده ايد يا اين كه براى عمل ياد گرفته و فراموش نكرده ايد مانعى ندارد. و بنابر احتياط واجب شركت در نماز جمعه لازم است، مگر براى كسى كه عذر موجه داشته باشد؛ و چون شركت در نماز جمعه مبنى بر احتياط است در صورتى كه به فتواى مرجع تقليد سابق عمل كرده باشيد مى توانيد بر تقليد خود باقى بوده و يا اين كه به مرجع تقليد زنده با رعايت «الأعلم فالأعلم» رجوع نماييد. و در مورد قسمت سوم سؤال با وجود مجتهد اعلم نمى توان از غير اعلم تقليد نمود؛ مگر آن كه به فتواى مجتهد اعلم دسترسى نباشد.

(سؤال 1086) راه تشخيص «فالأعلم» چيست؟

جواب: همان راه هايى كه در توضيح المسائل براى تشخيص «اعلم» بيان شده دربارۀ تشخيص «فالأعلم» نيز جارى است.

(سؤال 1087) بنده مقلّد شما مى باشم و قبلا هم مقلّد كسى نبوده ام، آيا مى توانم نسبت به نماز جمعه به مرجع ديگرى رجوع كنم و در بقيۀ مسائل از شما تقليد نمايم؟

جواب: نظر به اين كه وجوب تعيينى نماز جمعه مبنى بر احتياط است، رجوع به مرجع تقليد ديگر با رعايت «الأعلم فالأعلم» مانعى ندارد.

(سؤال 1088) كسى كه بعد از فوت مرجعى به مرجع بعدى رجوع كرده، آيا بعد از فوت او

مى تواند در بعضى مسائل كه عمل كرده به فتواى مرجع سابق عمل نمايد؟

جواب: بقاى بر فتواى مرجع قبلى كه فوت كرده در هر مسأله اى كه عمل كرده و يا به قصد عمل ياد گرفته و فراموش نكرده، در صورتى كه در آن مسأله به مرجع بعدى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 71

رجوع نكرده باشد مانعى ندارد؛ بلكه اگر مرجع قبلى را اعلم بداند بنابر احتياط واجب بايد باقى بماند. و در غير اين فرض باقى ماندن جايز نيست.

(سؤال 1089) با توجه به اين كه حضرت امام خمينى (ره) جايز مى دانستند كه فردى در مسائل سياسى- اجتماعى مقلّد يك مجتهد و در مسائل غير اجتماعى مقلّد مجتهدى ديگر باشد، آيا جايز است كه در مسائل غير سياسى نيز از دو مجتهد تقليد نمود؟ مثلا در باب عبادات از يك مجتهد و در باب معاملات از مجتهد ديگر تقليد كرد؟

جواب: تبعيض در تقليد در صورت تساوى دو مرجع تقليد يا بيشتر مانعى ندارد؛ ولى در صورت اعلم بودن يكى از آنها در مسائلى كه با هم اختلاف نظر دارند، تقليد اعلم متعيّن است. و اگر مرجعى در بعضى ابواب فقه و مرجع ديگرى در بعضى از ابواب ديگر فقه اعلم باشد، بايد در هر باب از مرجع اعلم تقليد نمود.

(سؤال 1090) اگر انسان در اعلم بودن دو مجتهد شك كند، آيا سيّد بودن يكى از آنها باعث اولويّت او مى باشد؟

جواب: در صورت احراز تساوى به منظور تجليل از مقام سيادت مانعى ندارد؛ ولى در صورت علم اجمالى به اعلم بودن يكى از آنها، سيادت موجب تعيّن تقليد از او نيست.

(سؤال 1091) آيا آشنايى با مسائل روز

جامعه و امور سياسى و اجتماعى براى مرجع تقليد لازم است؟

جواب: هر مقدار كه استنباط احكام توقف بر آگاهى به مسائل روز دارد، همان مقدار آگاهى لازم است؛ و فتواى به هر حكمى منوط به معرفت داشتن به مسائلى است كه در افتاى به آن حكم لازم است.

(سؤال 1092) چنانچه انسان يقين كند عملى كه انجام مى دهد مطابق با فتواى يكى از مراجع محترمى است كه جايز التقليد مى باشند كفايت مى كند؟ يا اين كه حتما بايد فرد خاصى را به عنوان مرجع تقليد خود معيّن نمايد؟

جواب: اگر عمل او مطابق با احتياط باشد كفايت مى كند؛ و همچنين اگر اعلم بين آنهاست و عمل بر حسب فتواى همۀ آنها صحيح باشد كافى است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 72

(سؤال 1093) اگر در مسأله اى مثل سپرده هاى بانكى كه شبهۀ ربا دارد، كسى يقين يا اطمينان پيدا كند كه مرجع تقليدش كه فتوا به جواز و حلال بودن داده خطا كرده است و مطمئن شود كه لسان ادلّه نفى اينگونه سيستم اقتصادى است، آيا بازهم فتواى او برايش حجت است؟ و در صورت عدول به مرجعى كه اينگونه معاملات را حرام مى داند، تكليف پولهايى كه قبلا گرفته چيست؟

جواب: اگر يقين يا اطمينان به اشتباه مرجع تقليدش داشته باشد، در آن مسأله نمى تواند از او تقليد كند؛ و اگر اطمينان به اشتباه او نداشته باشد، فتواى او برايش حجت است. و در صورت يقين يا اطمينان به اشتباه يا تقليد از كسى كه آن را جايز نمى داند، در صورت امكان بايد به صاحب مال برگرداند؛ و در صورت عدم امكان مجاز است آن را به افراد نيازمند صدقه بدهد.

(سؤال

1094) اگر انسان در مورد يا مواردى دسترسى به حكم و فتواى مجتهدى كه از او تقليد مى كند نداشته باشد، آيا مى تواند تا زمانى كه از حكم مجتهد خود آگاه مى شود به فتاوا و احكامى كه توسط مجتهدين ديگر صادر شده عمل كند يا خير؟ و اگر آن مجتهدين نيز در قيد حيات نباشند تكليف چيست؟

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 72

جواب: در فرض سؤال اگر امكان دارد، طبق احتياط عمل كند؛ و اگر امكان ندارد از مرجع تقليد زندۀ ديگر كه واجد شرايط است تقليد نمايد.

(سؤال 1095) كسى كه مقلّد يكى از مراجع مرحوم بوده و اكنون مقلّد حضرتعالى شده وجوهات خود را چگونه بايد به مصرف برساند؟

جواب: بايد طبق نظر مرجع تقليد فعلى به مصرف برساند.

(سؤال 1096) آيا فقيه مى تواند در بعضى موارد- مثل مال مجهول المالك و يا مصرف سهمين- به مقلدين خود به طور كلى اجازه دهد؟

جواب: بستگى به نظر خودش دارد.

(سؤال 1097) چرا مراجع تقليد در بعضى از مسائل با هم اختلاف نظر دارند؟

آيا نمى توان اين اختلاف را به حد اقل رساند؟

جواب: اجمالا مسائل فقهى گرچه كليات آن روشن و واضح است، ولى جزئيات

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 73

آن دقيق تر و گسترده تر از علوم ديگر مانند پزشكى است؛ بلكه در علوم تخصصى ديگر مانند پزشكى نيز بسا عده اى از پزشكان با تشكيل هيأتى در برخى از مسائل نظريۀ خودشان را قاطعانه اظهار مى كنند و در همان زمان يا زمان بعد، عدّۀ ديگرى و گاهى خود آنها آن نظريه را تخطئه كرده و بر خلاف

آن اظهار نظر مى كنند.

(سؤال 1098) آيا منظور از جملۀ «اشكال دارد» همان مضمون «احتياط واجب» است؟

جواب: جمله هاى «اشكال دارد»، «مشكل است»، «محلّ اشكال است» و «محلّ تأمل است»، حكم «احتياط واجب» را دارد كه مقلّد بايد يا طبق احتياط عمل كند و يا به مرجع تقليد ديگر با رعايت «الأعلم فالأعلم» رجوع نمايد.

(سؤال 1099) در رساله ها گاهى گفته مى شود: «فلان عمل مستحب است» و گاهى گفته مى شود: «احتياط مستحب آن است ...» فرق اين دو تعبير را بيان فرماييد؟

جواب: در مواردى كه استحباب ثابت باشد، بدون كلمۀ احتياط گفته مى شود:

«مستحب است»؛ و در مواردى كه وجوب محتمل باشد ولى رعايت آن احتمال لازم نيست، تعبير به «احتياط مستحب» مى شود كه اگر انسان به اميد ثواب آن عمل را انجام دهد ثواب مى برد.

(سؤال 1100) آيا تبعيض در تقليد جايز است؟

جواب: اگر در مسائلى كه مرجع اعلم است تقليد كنند اشكال ندارد. و اصولا چون مسائل فقهى گسترده شده و معمولا يك مرجع نمى تواند در تمام ابواب فقه اعلم باشد، قهرا در تقليد از اعلم راهى جز تبعيض در تقليد وجود ندارد.

(سؤال 1101) آيا حرمت يا حليت موارد اختلافى بين فقها را مى توان خلاف شرع دانست، و يا تنها موارد اتفاقى حكم شرع تلقى مى شود؟

جواب: در تمام موارد حكم شرع در واقع يكى بيش نيست، منتهى الامر اجتهاد فقها گاهى مطابق با واقع است و گاهى نيست. و در مواردى كه اختلاف نظر بين فقها وجود دارد، نظر مجتهد اعلم جامع الشرائط حجت مى باشد؛ و در موارد مخالف واقع مكلّف معذور است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 74

(سؤال 1102) در احكام اجتماعى و قضايى آيا نگاه پسين،

يعنى توجه به آثار آنها در اجتماع مى تواند ملاك صحت و سقم آنها در جوامع و زمانهاى مختلف باشد؟

جواب: احكام شرع ناشى از مصالح و مفاسد واقعى مى باشد. منتهى الامر عقل و كاوش بشرى به بعضى از مصالح و مفاسد احكام مى تواند پى ببرد، نظير اكثر احكام اجتماعى و غير عبادى، و به بعضى نمى تواند پى ببرد نظير بسيارى از خصوصيات عبادات و نيز بعضى از امور غير عبادى.

در آن بخشى كه انسان مى تواند به مصالح احكام پى ببرد، چنانچه اهل نظر و مطلع بر موازين و قواعد دينى باشد و يقين به ملاك واقعى حكمى نمايد، يقين او مى تواند براى صحت و سقم آن حكم ملاك باشد. و در اين فرض چنانچه مصالح مورد نظر مترتب بر عمل به احكام مربوطه نشود، كشف مى شود كه در عمل به احكام نقصى وجود داشته است نه در خود احكام.

(سؤال 1103) در موقع تحقيق دربارۀ اعلم، وظيفه احتياط است يا تخيير بين اطراف؟

جواب: اگر تشخيص اعلم بزودى ميسّر باشد وظيفه احتياط است؛ ولى اگر بزودى ميسّر نباشد از مظنون الاعلميّه بايد تقليد بكنند؛ و اگر مظنون هم نباشد تقليد از هر يك از محتمل الاعلميّه ها اشكال ندارد هر چند عمل به احتياط بهتر است.

(سؤال 1104) مستدعى است مسائل ذيل را جواب فرماييد:

1- با توجه به پيچيده و گسترده شدن مسائل فقهى در زمان حاضر و اين كه معناى اعلميت مرجع تقليد امكان بيشتر فهم او نسبت به حكم شرعى است، و با توجه به اين كه نظر شورايى متشكل از فقها و مجتهدين طراز اول هر زمان به واقع و حقيقت نزديكتر است تا نظر يك نفر

هر چند اعلم باشد، با اين حال آيا تقليد از چنين شورايى كه مسائل فقهى را كاملا تبادل نظر مى كنند جايز است يا نه؟

2- و آيا آيۀ شريفۀ: وَ أَمْرُهُمْ شُورىٰ بَيْنَهُمْ «1» شامل موضوع افتاء مى باشد؟

3- مبناى حضرتعالى در بحث تقليد كتاب «ولاية الفقيه» سيرۀ عقلاست كه در

______________________________

(1)- سورۀ شورى (42): آيۀ 38.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 75

هر امرى به متخصص آن رجوع مى كنند و شارع مقدس اين سيره را امضا فرموده است، و فرموده ايد: «عقلا در كارهايشان تعبّد نيست، بلكه ملاك حصول اطمينان مى باشد.» با اين مبنا اگر مقلّدى كه اهل فضل و تحقيق است ولى هنوز به حدّ اجتهاد نرسيده است به خاطر تحقيق در اطراف يك موضوع فقهى نتوانست به فتواى مرجع خود مطمئن شود كه واقعا حكم خداوند است تكليفش چيست؟

جواب: 1- اگر سطح علمى و فقهى اعضاى شورا به هم نزديك باشد و مجتهد اعلمى در خارج آن نباشد كه در سطح بسيار بالايى باشد، تقليد از شوراى ذكر شده اگر آزاد و مستقل باشد اشكال ندارد؛ مگر اين كه تعارض نظر شورا با نظر فرد اعلم موجب سلب اطمينان نسبت به موافقت نظر اعلم با واقع گردد، كه در اين فرض در صورت تساوى و عدم ترجيح، مقلّد بين عمل به نظر هر كدام مخيّر است.

2- ظاهرا آيۀ شريفه شامل افتاء نيز مى شود، زيرا افتاء از شئون والى امر واجد شرايط است. و مقصود از «امر» در قرآن و روايات در اين گونه موارد همان امور عمومى و اجتماعى است.

3- مبناى تقليد به نظر اين جانب همان است كه در سؤال آمده است؛ ولى اين كه هر

كس چند كلمه اى خواند يا شنيد بتواند در فتاواى مجتهد قطعى و اعلم تشكيك بكند صحيح نيست. بلى فرض سؤال در مورد كسى است كه واقعا به قواعد فقهى و مبانى فتواى مجتهد آشنا و نيز اهل تشخيص باشد؛ و وظيفۀ چنين كسى در فرض ذكر شده مراجعه به فتواى مجتهد ديگرى است كه به فتواى او اطمينان پيدا كرده باشد، يا عمل به احتياط نمايد.

(سؤال 1105) آيا وكيلى كه از مراجع تقليد نمايندگى دارد مى تواند سهم سادات را به فقير غير سيّد بدهد يا خير؟

جواب: تابع نحوۀ وكالت است.

(سؤال 1106) حدود اجتهاد سياسى چيست؟

جواب: تعبير به «اجتهاد سياسى» متعارف و معمول نيست؛ ولى يك فقيه و مرجع دينى بايد از حوادث و مشكلات سياسى، اقتصادى و فرهنگى زمان خود در حدّ

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 76

قدرت اطلاع داشته باشد تا بتواند احكام كلّى آنها را- در مسائلى كه مرتبط با آنها مى باشد- متناسب با زمان از قرآن و سنّت استنباط نموده و حق را از باطل جدا نمايد.

در اصول كافى از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمودند: «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللّوابس.» «1» (كسى كه به زمان خود آگاه باشد، حوادث زمان او را غافلگير نمى كند.)

و خلاصۀ كلام اين كه بدون شناخت مسائل و امور سياسى هر زمان، نمى توان در مسائل مربوط به آنها اظهار نظر فقهى كرد؛ زيرا اظهار نظر در هر موضوعى بدون شناخت موضوع و حدود آن صحيح نيست.

(سؤال 1107) يكى از مسائل مهم مربوط به زنان طلبه، «مرجعيت زنان» است و اين كه آيا زنان مجتهد مى توانند براى ديگر زنان يا عموم زنان و مردان مرجع

تقليد باشند؟

در صورت امكان به اين پرسش پاسخ فرماييد.

جواب: تفصيل در نامه نمى گنجد، ولى به طور اجمال: با جدا كردن مسألۀ افتاء و تقليد از دو منصب ولايت و قضاوت و توجه به خصوص مسألۀ افتاء و تقليد، اگر دليل بر جواز تقليد از مجتهد، اخبار مأثوره از ائمه (ع) باشد ممكن است ادّعا شود اخبار مأثوره از مجتهد زن منصرف است و شك در حجّيت ملازم با عدم حجّيت است. ولى ظاهرا عمده دليل بر مسألۀ تقليد بناء و سيرۀ عقلاى جهان است بر مراجعۀ جاهل در هر رشته و فنّ به متخصّص و اهل خبرۀ آن فنّ؛ همان گونه كه در علم پزشكى و ساير علوم و صنايع تخصّصى انجام مى شود، بدين گونه كه جاهل به متخصّص و كارشناس مراجعه مى كند با وثوق و اطمينان به تشخيص او عمل مى كند. بر اين اساس نزد عقلاى جهان مرد و زن تفاوت ندارند؛ زيرا ملاك، تخصّص و اعلميت اوست در آن رشته.

(سؤال 1108) اگر بپذيريم كه جميع مجتهدين جامع الشرائط افرادى عالم و پاك هستند و استنباطهاى خود از احكام دين را بر اساس يك عمر مطالعه و تحقيق و نه بر اساس هواى نفس در قالب فتاواى خود ارائه مى كنند و على القاعده هيچ حكمى از مراجع تقليد نبايد بر خلاف اسلام باشد كه بدين ترتيب مقلدين دو مرجعى كه نسبت به يك موضوع

______________________________

(1)- كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 27.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 77

نظر متفاوتى دارند با اجراى دو حكم متفاوت هيچ گناهى مرتكب نمى شوند، آيا در امر تقليد مى توان با مقايسه ميان فتاواى مختلف نسبت به يك موضوع آن فتوايى را

كه به سهولت اسلامى نزديك تر و همچنين هماهنگ تر با شرايط زندگى فرد در محيط خاص خود است انتخاب و بر اساس آن عمل نمود؟

جواب: فتواى مجتهدين بر اساس استنباط از كتاب و سنّت و اجماع فقهاى اعصار و حكم عقل است؛ و هر چند هر مجتهدى در هر مسأله اى دقت خويش را اعمال مى كند ولى ممكن است خطا كند كه در اين صورت به واقع نرسيده است ولى نزد خدا معذور است، مانند دو پزشك متخصّص كه ممكن است با همۀ دقتى كه اعمال مى كنند نظرشان در يك مورد متفاوت باشد و طبعا يكى از آنها قطعا اشتباه و خطاست.

در موارد اختلاف در يك مسأله بناى عقلا بر پيروى از اعلم و متخصص تر آنها است.

اگر دو مجتهد در علم و دانش مساوى باشند شما مى توانيد برخى از مسائل را از يك كدام و برخى را از ديگرى تقليد نماييد، ولى اگر يكى از اين دو اعلم و داناتر باشد در مسائل اختلافى بايد از اعلم تقليد كرد. ضمنا دو فرعى كه با هم متلازم باشند تفكيك در تقليد نسبت به آنها جايز نيست. از باب مثال نماز و روزۀ مسافر در حكم متلازمند. اگر در موردى يك مجتهد فتوا به تمام مى دهد و مجتهد ديگر فتوا به قصر، جايز نيست نماز را به فتواى يكى و روزه را به فتواى ديگرى عمل نمود. و اگر از باب تصادف شما نسبت به فتواى مجتهدى وثوق به خطاى او پيدا كرديد در اين صورت تقليد از او در اين مسأله جايز نيست، و طبعا بجا است احتياط كنيد و يا از ديگرى تقليد نماييد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2،

ص: 78

مسائل طهارت و نجاست

(سؤال 1109) آب قليلى كه بعد از برطرف شدن عين نجاست براى آب كشيدن روى چيز نجس مى ريزند و از آن جدا مى شود، آيا پاك است يا نجس؟

جواب: اگر از جايى كه هنوز پاك نشده ترشح كند، بايد اجتناب شود.

(سؤال 1110) آيا به واسطۀ راه رفتن روى موزاييك يا سيمان، كف كفش پاك مى شود؟

جواب: ظاهرا پاك مى شود.

(سؤال 1111) آيا راه پاك نمودن فرش و موكت فقط شستن با آب است؟

جواب: بعد از زايل شدن عين نجاست اگر به قدرى آب بريزند كه به تمام جاهاى نجس شده برسد، به نحوى كه صدق شستن كند و آب آن را با چيزى مثل پارچه اى بگيرند و احتياطا دوباره آب بريزند و آب آن را با پارچۀ پاك بگيرند پاك مى شود و اگر بعد از زوال عين نجاست آب شلنگ متصل به كر بر همۀ آن محل مسلّط شود نيز پاك مى گردد.

(سؤال 1112) در توضيح المسائل نوشته ايد: «كسى كه وكيل شده لباس انسان را آب بكشد و متهم نباشد، اگر بگويد آب كشيدم آن لباس پاك است.» مراد از متهم نبودن چيست؟ و آيا قول صاحبان لباسشويى هاى عمومى هم مورد قبول است؟

جواب: منظور اين است كه مشهور به بى مبالاتى و دروغگويى نباشد. و قول صاحبان لباسشويى هاى عمومى هم اگر متهم نباشند مورد قبول است.

(سؤال 1113) هنگام غسل دادن ميّت با آب سدر و كافور، قطراتى از آب غسل به اطراف ترشح مى كند؛ آيا اين قطره ها پاك است؟

جواب: نجس است؛ و پاك شدن جايى كه قطره اى اصابت كرده بعد از تمام شدن غسل با آب خالص به حكم تبعيت معلوم نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 79

(سؤال 1114) در رابطه با ظروف و لباسشويى هاى عمومى در هتلها و جاهاى ديگر با توجه به اين كه در هر منطقه و محلّه افرادى هستند كه طهارت اسلامى را رعايت نمى كنند، آيا لباسها و ظروفى كه در اين لباسشويى ها و ظرف شويى ها شسته مى شوند پاك هستند يا خير؟

جواب: اگر مسلمانى كه تطهير آن را به عهده گرفته بگويد تطهير كرده ام، در صورت احتمال صدق، قول او پذيرفته مى شود.

(سؤال 1115) دندان پر شده اگر نجس شود، آيا حكم باطن را دارد كه با زوال عين نجاست پاك مى شود يا حكم دندان مصنوعى را دارد كه بايد تطهير شود؟

جواب: احتياط در تطهير آن است.

(سؤال 1116) «ژلاتين» ماده اى است كه پس از تأثير اسيد و برخى مواد شيميايى از استخوان و پوست گاو و خوك استخراج مى گردد و در صنايع غذايى، دارويى، فيلم سازى و غيره به كار مى رود، حال سؤال اين است كه:

1- آيا مى توان آن را نوعى استحاله دانست؟

2- با توجه به اين كه فعلا اين ماده از كشورهاى خارجى و عمدتا غربى تأمين مى شود، آيا مصرف آن جايز است؟

جواب: 1- در صورت شك در استحاله، محكوم به عدم استحاله مى باشد.

2- هر كس شك داشته باشد كه مورد مصرف، داراى مواد مذكور هست يا خير، براى او اشكال ندارد؛ و هر كس يقين داشته باشد با فرض شك در استحاله نمى تواند مصرف كند.

(سؤال 1117) مقصود از «استحاله» كه يكى از مطهّرات است، استحالۀ طبيعى است يا شامل استحالۀ شيميايى با دستگاه هاى جديد نيز مى شود؟ بنابراين اگر مواد نجس مانند شراب يا استخوان و پوست و گوشت نجس استحالۀ شيميايى شود به نحوى كه بكلّى عنوان و اسم

آن تغيير نمايد، آيا پاك و خوردن آن جايز است يا نه؟

جواب: «استحاله» تغيير ماهيت است، اگر چه به وسيلۀ عمليات شيميايى باشد؛ ولى مجرد تغيير آثار، استحاله نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 80

(سؤال 1118) آيا الكل صنعتى كه در ادكلن و عطر و بعضى از رنگها و داروها و امثال آن به كار مى رود پاك است؟

جواب: اگر كسى بداند كه مست كننده است يا از مايعى كه ذاتا مست كننده است گرفته شده يا اين كه متنجس شده است بايد اجتناب نمايد؛ و هر كس شك داشته باشد، براى او اشكال ندارد.

(سؤال 1119) ملاك الكلهاى مصنوعى كه پاك است چه مى باشد؟ آيا ملاك اين است كه از عنصر جامد گرفته شده باشد؟ و اگر از تركيب دو عنصر كه يكى جامد و ديگرى مايع است و هر كدام به تنهايى مست كننده نيست الكلى به دست آيد پاك خواهد بود؟

جواب: اگر خودش مست كننده نباشد و از مايعى كه ذاتا مست كننده است گرفته نشده باشد و يا متنجس نشده باشد پاك است؛ و در صورت شك نيز محكوم به طهارت است.

(سؤال 1120) اگر از نفت كه عنصر روان و مايع است الكل به دست آيد پاك است يا نه؟

جواب: اگر مست كننده نباشد پاك است.

(سؤال 1121) آيا الكلى كه جهت ضد عفونى بعد از تزريقات به كار برده مى شود نجس است؟

جواب: اگر معلوم نباشد كه از چيز مست كننده و روان درست شده و معلوم نباشد كه به واسطۀ ملاقات با نجاست نجس شده است، محكوم به طهارت مى باشد؛ و اگر يكى از آن دو فرض معلوم باشد، محكوم به نجاست است.

(سؤال 1122) اگر شراب سركه شد- چه به

خودى خود و يا با تحول شيميايى و مصنوعى- ولى همچنان مقدار ناچيزى مثلا پنج درصد اثر مست كنندگى در آن باقى باشد، آيا پاك و نوشيدن آن جايز مى باشد؟

جواب: اگر مست كننده است از آن اجتناب شود.

(سؤال 1123) دربارۀ نجاست اهل كتاب در رسالۀ حضرتعالى آمده است كه چنانچه آنان از شراب و خوك اجتناب كنند نجس نمى باشند؛ منظور از اجتناب چيست؟ آنها كه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 81

شراب و خوك را مباح مى دانند. آيا منظور آن است كه در جايى كه شراب و گوشت خوك مصرف مى شود و ظن به نجاست هست، بايد از آنان اجتناب شود، يا اين كه مراد چيز ديگرى است؟

جواب: بيان شراب و گوشت خوك از باب مثال است، و منظور اين است كه اگر آنها به واسطۀ ملاقات با نجاست نجس نشده باشند ذاتا نجس نيستند؛ و اگر به واسطۀ ملاقات با نجاست نجس شده باشند با تطهير پاك مى شوند.

(سؤال 1124) پدر و مادرى كه هر دو كافرند ولى بچه اى پنج ساله دارند كه به مهد كودك مسلمانان مى رود و چون تحت تربيت مسلمانهاست در سن پنج سالگى وضو و نماز را ياد گرفته و گاهى اوقات نماز مى خواند، آيا مى توان با بچه معاملۀ پاكى كرد و او را در حكم مسلمان دانست؟

جواب: بچۀ غير مميّز تابع پدر و مادر است؛ و چون طهارت اهل كتاب- در صورتى كه به واسطۀ ملاقات با شراب و گوشت خوك و نجاسات ديگر نجس نشده باشند- بعيد نيست، لذا در صورت اهل كتاب بودن پدر و مادر، طفل نيز محكوم به طهارت است؛ و اگر به چيزى مانند شراب نجس شده باشد

با تطهير پاك مى شود.

(سؤال 1125) آب حوضى كه كر است اگر به لب حوض بپاشد كه نجس است و سپس به انسان بپاشد آيا پاك است يا نه؟

جواب: اگر متصل به كر باشد پاك است؛ ولى آبى كه از آب كر جدا شده باشد و به نجس يا متنجّس مى رسد نجس مى شود و به هر جايى هم بپاشد نجس مى شود.

(سؤال 1126) در آب كشيدن بدن و لباس مورد اعتراض واقع مى شوم وظيفه ام چيست؟

جواب: بايد با اين حالت مبارزه كنيد، وگرنه روز به روز تشديد مى شود و ممكن است به جاى خطرناك يعنى وسواس برسد.

(سؤال 1127) اگر سوسك- زنده باشد يا مرده- در غذاى جامد يا مايع ديده شد حكم آن چيست؟

جواب: مردۀ سوسك نجس نيست، بنابراين در صورتى كه در مايع افتاده باشد حكم نجاست بر مايع مترتب نيست؛ ولى از نظر بهداشتى كاملا احتياط بجا است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 82

(سؤال 1128) فاضلاب هايى كه مسلّم النجاسة هستند بعد از اين كه توسط كارخانۀ كود شيميايى تصفيه مى شوند و در كانال هاى كشاورزى صاف و زلال مى شوند، آيا پاك هستند يا نجس؟

جواب: محل اشكال است.

(سؤال 1129) اگر كف پا يا كفش انسان نجس باشد، آيا با راه رفتن روى برف يا زمين مرطوب پاك مى شود يا خير؟

جواب: برف و زمين مرطوب پاك كننده نجاست كف پا و كفش نيستند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 83

مسائل مربوط به ميّت

(سؤال 1130) با توجه به جدا بودن كار مغز و قلب، آيا از بين رفتن امواج مغزى و كار آن دليل بر مرگ است يا ملاك از بين رفتن امواج قلب و كار آن است؟ و چه زمانى احكام ميّت مانند

ارث، وصيّت و عدّۀ وفات جارى مى شود؟

جواب: تا زمانى كه يقين به خروج روح از تمام اعضاى بدن پيدا نشده، احكام ميّت بر او جارى نمى شود؛ مگر غسل مسّ ميّت كه علاوه بر مرگ، بر سرد شدن تمام اعضاى ميّت توقف دارد.

(سؤال 1131) در صورتى كه ضرورت داشته باشد علت مرگ يك شخص- به طور مثال براى تشخيص قاتل او- مشخص شود، آيا مجازيم جسد وى را در پزشكى قانونى تشريح نماييم؟ و اگر دفن شده، آيا مجاز به نبش قبر و بررسى جسد مى باشيم؟

جواب: اگر حاكم شرع جامع الشرائط از جهت اهميّت موضوع، لزوم تشريح را احراز كند و دستور تشريح بدهد اشكال ندارد؛ و در غير اين فرض جايز نيست و ديه هم دارد. و ديۀ آن- چه مرد باشد يا زن- ديۀ جنين كاملى است كه روح در آن دميده نشده باشد؛ پس اگر جنازه را سر ببرند يا كارى انجام دهند كه اگر زنده بود موجب قتل او مى شد بايد يك دهم ديۀ كامله را بپردازند؛ و ديۀ بريدن اعضاى او به نسبت ديۀ خود اوست. و بايد ديه را براى خود ميّت در وجوه خيريه مصرف كنند.

(سؤال 1132) ميّتى كه وصيت نكرده مرا در كجا دفن كنيد، آيا ورثۀ او مى توانند قبر را شكافته و جسد او را به مشهد مقدس ببرند؟

جواب: مشكل است.

(سؤال 1133) آيا مى شود ميّت را- به گونۀ مصريان قديم- در ديوار دفن كرد، در صورتى كه موجب هتك ميّت نشود؟

جواب: مشكل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 84

(سؤال 1134) آيا در نماز ميّت كه به جماعت مى خوانند، عدالت امام شرط است؟

جواب: بلى شرط است.

(سؤال 1135) اگر

مولود دوقلو به گونه اى به هم چسبيده باشند كه بعد از مرگ و هنگام دفن ممكن نباشد هر دو را رو به قبله نمود تكليف چيست؟

جواب: اگر رو به قبله دفن كردن هر دو ممكن نباشد، بايد به گونه اى دفن كنند كه يكى از آنها رو به قبله باشد.

(سؤال 1136) در موردى كه ميّت را نمى توان غسل داد مگر به نحو جبيره اى، آيا بايد غسل جبيره اى داد يا غسل ساقط است و بايد تيمم داد؟ از بعضى مراجع سقوط غسل نقل مى شود.

جواب: احوط جمع بين غسل جبيره و تيمم است.

(سؤال 1137) اگر پس از دفن ميّت نسبت به لكّۀ مشكوكى كه روى كفن مشاهده شده، شك و ترديد باشد كه خون بود يا خونابه يا زردابۀ خون، وظيفه چيست؟ اگر چند روز بعد از دفن باشد چطور؟ و اگر به همان حال ترديد باقى باشد تا احتمال تلاشى بدن برود تكليف چيست؟

جواب: مشكوك النّجاسة محكوم به طهارت است مگر اين كه مسبوق به نجاست باشد، كه در اين صورت تا وقت باقى است و نبش قبر توهين به ميّت نباشد بايد نبش قبر شود و كفن را تطهير نمايند.

(سؤال 1138) در فرض سؤال قبل اگر يكى ديگر از فرزندان ميّت يقين داشته باشد كه خون بوده و از زخم بدن ميّت ترشح بر كفن كرده، در فروض فوق الذكر وظيفۀ او چيست؟ وظيفۀ ديگر فرزندان چه؟

جواب: هر كس يقين داشته باشد بايد به وظيفه عمل نمايد.

(سؤال 1139) در مورد احكام دفن و كفن و نماز و وصيت، ملاك عمل فتواى مرجع تقليد ميّت است يا مرجع تقليد وصىّ؟

جواب: ملاك فتواى مرجع تقليد وصىّ و ولىّ

ميّت است، مگر اين كه ميّت وصيّت كرده باشد كه طبق فتواى خاصى عمل نمايند كه در اين صورت بايد به وصيّت عمل نمايند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 85

(سؤال 1140) اگر در قبرى هنوز استخوانهاى ميّت ديده مى شود، آيا جايز است ميّت ديگرى را در آن دفن نمود؟

جواب: اگر قبر ملك ميّت اول بوده دفن نمودن ميّت ديگر در آن جايز نيست؛ ولى اگر مقبرۀ عمومى بوده كه ملك اشخاص نمى باشد، هر چند نبش قبر حرام بوده و لكن بعد از نبش قبر با اين كه هنوز استخوانهاى ميّت اول در قبر مى باشد، دفن كردن ميّت ديگر اشكالى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 86

مسائل غسل و وضو

(سؤال 1141) يكى از راه هاى جلوگيرى از آبستنى استفاده از ابزار درون رحمى است و اين ابزار در بعضى از بانوان موجب خونريزى مى شود؛ آيا اين خونريزى رگل (حيض) محسوب مى شود؟ و اگر بيش از مدت رگل طول بكشد، بقيۀ ايّام چه حكمى دارد؟ و آيا اصل اين عمل جايز است؟

جواب: اگر خون زخم نباشد، احكام حيض و استحاضه كه در رساله هاى عمليه مذكور است جارى مى باشد؛ و عمل مذكور در صورتى كه مستلزم عمل حرامى مانند نگاه يا لمس نامحرم و يا عقيم شدن نباشد اشكال ندارد.

(سؤال 1142) بانويى كه مدت ده تا بيست روز عادت ماهانه اش عقب افتاده و نمى داند كه حامله است، آيا مى تواند از طريق آمپولهاى مخصوص رگل (حيض) شود؟

جواب: اگر به منظور اسقاط حمل محتمل باشد حق ندارد؛ و اگر نياز به معالجه داشته باشد و معالجه متوقف بر آن باشد اشكال ندارد.

(سؤال 1143) بعضى از بانوان در سفر حج براى پيشگيرى از عادت

ماهانه قرص مى خورند، گاهى با خوردن قرص بازهم عادت مى شوند و به وسيلۀ آمپول از ادامۀ عادت جلوگيرى مى كنند؛ در اين صورت آيا حكم طهارت از حيض را پيدا مى كنند؟

و آيا مى توانند وارد مسجد الحرام شده و نماز طواف را به جا آورند؟

جواب: با فرض پاك شدن، حكم غير حائض را دارند.

(سؤال 1144) چنانچه زن و شوهر در اثر بازى و شوخى تحريك شوند، ولى چيزى از آنان خارج نشود- گرچه مرد احساس كند چيزى وارد مجرا شده- تكليف آنها چيست؟

جواب: ملاعبۀ زن و شوهر با يكديگر اشكال ندارد؛ و تا زمانى كه منى از آنان خارج نشده تكليفى ندارند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 87

(سؤال 1145) چنانچه در اثر بازى، مرد احساس كند چيزى وارد مجرا شده و براى اين كه بفهمد منى وارد مجرا شده است يا نه ادرار نمايد، تكليف او چيست؟

جواب: اگر نداند به همراه ادرار منى خارج شده يا نه و نشانه هاى خروج منى را كه در رسالۀ توضيح المسائل بيان شده احساس نكرده باشد، غسل واجب نيست.

(سؤال 1146) بعضى از بانوان بر اثر ملاعبه به حدّ انزال مى رسند و يقين مى كنند كه جنب شده اند ولى رطوبتى از آنها خارج نمى شود، تكليف آنها چيست؟ و آيا اصلا خروج رطوبت در بانوان شرط جنابت است؟

جواب: در صورتى كه منى خارج نشود با فرض عدم تحقق دخول، غسل واجب نمى شود.

(سؤال 1147) آيا وضو گرفتن و يا غسل جنابت قبل از رسيدن وقت نماز به قصد نماز درست است يا نه؟

جواب: ظاهرا درست است.

(سؤال 1148) دخترى بالغ مدت يك ماه روزۀ ماه رمضان و نيز نمازهاى واجب را انجام داده و پس از

يك ماه مادر دختر متوجه لكه هايى خون بر شلوار دختر مى شود كه پس از جستجو و تفحص دختر مى گويد كه اين خون قبل از ماه رمضان ديده شده، تكليف اين دختر چيست؟

جواب: اگر يقين كند كه خون استحاضۀ كثيره يا متوسطه بوده كه بايد غسل مى كرده و نكرده نمازهايش را بايد قضا كند؛ ولى روزه هايش اگر مقصّر در ندانستن مسأله نباشد قضا ندارد. همچنين است اگر يقين به حيض بودن پيدا كرد؛ جز اين كه قضاى نماز روزهايى كه يقينا حائض بوده است واجب نيست.

(سؤال 1149) شخصى متوجه وجوب غسل مسّ ميّت نبوده و بر او چنين غسلى واجب شده و انجام نداده است، در اين بين غسل مستحبى انجام داده و با آن نماز خوانده و روزه گرفته، آيا قضاى آنها لازم است؟

جواب: كافى بودن غسل مستحبى از آن محل اشكال است و بنابر احتياط واجب بايد به نيّت غسل مسّ ميّت غسل كند و نمازهايى كه بعد از مسّ ميّت خوانده قضا كند؛

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 88

بلى اگر بعد از مسّ ميّت غسل جنابت كرده باشد كافى است و نمازهايى كه بعد از غسل جنابت خوانده قضا ندارد؛ و در هر صورت روزه هايى كه گرفته قضا ندارد.

(سؤال 1150) اگر وقت نماز تنگ باشد و باران ببارد و جايى براى وضو نبوده و تمام بدن تر باشد تكليف چيست؟

جواب: در فرض سؤال احتياط آن است كه بين وضو و تيمم جمع نمايد.

(سؤال 1151) كسى كه دو دست او از بازو و بالاى مرفق قطع شده، آيا حكم «فاقد الطهورين» «1» را دارد يا بايد به هر نحو ممكن وضو بگيرد؟

جواب: حكم فاقد

الطهورين را ندارد و در وضو بايد صورت خود را به هر كيفيتى كه مى تواند گرچه با فرو بردن در آب يا گرفتن زير شير آب بشويد؛ و بنابر احتياط بازوها را بشويد و با آنها مسح بكشد. و همچنين در تيمم بنابر احتياط بازوها را بر خاك و مانند آن بزند و بر پيشانى و پشت بازوها بكشد و به هر نحوى كه مى تواند نماز بخواند.

(سؤال 1152) در وضو شستن صورت و دستها در مرتبۀ اول واجب و در مرتبۀ دوم جايز است، اما مرتبۀ سوم كه حرام است آيا علاوه بر حرمت تكليفى، موجب بطلان وضو مى شود؟

جواب: در دست چپ، مستلزم مسح با آب خارج است كه در نتيجه وضو باطل مى شود؛ و در خصوص صورت و دست راست هم اگر به قصد وضو بشويد، از جهت بدعت و تشريع مواجه با اشكال مى شود.

(سؤال 1153) شستن بار سوم كه در وضو حرام است، آيا مبطل وضو هم هست؟ پس اگر دست راست را سه دفعه و دست چپ را دو دفعه بشويد كه در مسح اشكال پيدا نشود، وضو صحيح است يا نه؟

جواب: در فرض سؤال، وضو از جهت تشريع «2» اشكال دارد.

______________________________

(1)- «فاقد الطهورين» كسى است كه براى وضو آب، و براى تيمم خاك و مانند آن را نداشته باشد.

(2)- «تشريع» يعنى چيزى را كه خارج از شرع است جزو شرع بداند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 89

(سؤال 1154) زير چروكهايى كه در صورت و يا روى پلك چشم به واسطۀ پيرى پديد آمده و يا زير غبغب كه زير چانۀ بعضى افراد مى باشد، آيا هنگام وضو و غسل لازم است شسته

شود يا نه؟

جواب: اگر چروكها و غبغب كم باشد به شكلى كه باز و بسته مى شود، عرفا حكم ظاهر بدن را دارد و بايد شسته شود؛ و اگر به طور كلى به صورت بسته در آمده، شستن ظاهر آن كافى است.

(سؤال 1155) اگر در هنگام مسح، پا در مكان ثابتى قرار نگيرد و مقدارى حركت كند ولى به صورتى نباشد كه كلا پا بيش از دست حركت نمايد، آيا وضو دچار مشكل مى گردد؟

جواب: حركت جزئى اشكال ندارد.

(سؤال 1156) مسح پاى راست را كشيدم و جوراب را پوشيدم در نتيجه رطوبت دستم كم شد، آيا براى مسح پاى چپ اشكالى دارد؟

جواب: اگر در كف دست شما رطوبت به مقدارى كه مسح با آن صحيح است باقى باشد اشكال ندارد.

(سؤال 1157) در انجام غسل و وضو بيش از حدّ معمول محتاط شده ام.

جواب: اشكال دارد و ممكن است به حدّ وسواس برسد.

(سؤال 1158) شخصى بدنش طبيعتا چرب است، وقتى حمام مى رود و غسل مى كند احساس مى كند كه آب روى بدن او نمى ماند. البته با زدن صابون به بدن كمى رفع مى شود، ولى بعضى اوقات در اثر كمى وقت يا سردى آب (كه صابون زدن فايده ندارد) با همان حال غسل مى كند. همين مشكل در شستن سر نيز احساس مى شود و آب جذب پوست نمى شود. حال آيا غسل او صحيح است يا باطل؟

جواب: چربى معمولى كه در پوست بدن يا سر وجود دارد- و به جهت آن، آب روى پوست توقف نمى كند ولى پوست تر مى شود- ضرر ندارد و برطرف كردن آن لازم نيست؛ بله اگر چربى به قدرى زياد باشد كه مانع رسيدن آب به پوست بدن يا

سر باشد اشكال دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 90

(سؤال 1159) در دبيرستان خانمى در سخنرانى گفت: گاهى فكرهايى براى جوانها پيش مى آيد كه موجب غسل مى شود. من مقصود او را متوجه نشدم؛ آيا اين مطالب صحيح است؟

جواب: يكى از محرّمات براى زن و مرد استمناء است؛ يعنى كارى بكنند كه از آنان منى خارج شود. بعضى فكرهاى شيطانى و تصور صحنه هاى تحريك آميز ممكن است موجب خروج منى گردد. پس براى كسى كه مى داند اگر چنين افكار و تصوراتى را به خود راه دهد منى از او خارج مى شود حرام است مرتكب شود. البته در زنها كمتر چنين اتفاقى مى افتد و اگر رطوبتى هم در چنين مواقعى پيدا شود تا علامات منى را نداشته باشد حكم منى را ندارد.

(سؤال 1160) ترك نيّت در وضو و غسل يا قسمتى از آنها و يا عدم توجه، موجب بطلان و لزوم اعادۀ آنها خواهد بود يا خير؟

جواب: همين كه به قصد وضو يا غسل مشغول شستن دست و صورت يا بدن مى شود كافى است؛ و توجه به نيّت در بين لازم نيست.

(سؤال 1161) جنابت بر اثر تخيّل و تصور و ديدن عكس يا فيلم، استمناء حرام محسوب مى شود و موجب غسل خواهد شد يا خير؟

جواب: بلى اگر مى داند كه به سبب تخيّل يا تصور يا ديدن فيلم انزال منى مى شود استمناء است و نزول منى به هر جهت باشد موجب غسل مى باشد.

(سؤال 1162) آيا رنگ خودكار و ماژيك و غيره براى وضو و غسل مانع حساب مى شود؟ و اگر بعد از نماز متوجه شد حكمش چيست؟

جواب: هر رنگى اگر جسميت نداشته باشد كه مانع رسيدن آب به پوست

بدن گردد، و فقط عرفا رنگ باشد اشكالى ندارد.

(سؤال 1163) كسى كه پنج روز اول از زمان عادت ماهانه را خون مى بيند ولى خون در داخل مى باشد و به بيرون نمى آيد چه حكمى دارد؟ آيا بايد حتما خون خارج شود تا حكم حيض جارى شود يا صرف وجود خون در داخل حكم حيض دارد؟

جواب: اگر بكلى خون هنوز خارج نشده حكم حيض را ندارد؛ ولى اگر خارج شده ولى دوام ندارد در حالى كه باطن آلوده است حكم حيض دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 91

(سؤال 1164) شخصى مدتها به مجرد ديدن رطوبتى در لباس خود به خيال اين كه جنب شده غسل جنابت مى كرده است و بدون وضو نماز مى خوانده، اكنون متوجه شده كه هر رطوبتى منى و موجب جنابت نيست، در عين حال نمى داند غسل هايى كه به عنوان جنابت مى كرده، همۀ آنها جنابت بوده يا بعضى از آنها. تكليف او نسبت به نمازهايى كه خوانده چيست؟

جواب: هر مقدار از نمازهايى را كه يقين دارد جنب نبوده و بدون وضو خوانده، بايد قضا نمايد.

(سؤال 1165) اين جانب در پادگانى خدمت مى كنم، اگر هوا بسيار سرد باشد، آيا مى شود براى نماز بر فرش حسينيّه تيمم كرد؟ و اين كه چون تمرينات سخت انجام مى دهيم و لباسهايمان خونى يا احيانا نجس مى شود و آب به شدّت سرد است اگر بگذاريم نجاست خشك شود، مى شود با همان لباس نماز خواند؟

جواب: اگر مى توانيد براى وضو آب گرم تهيه كنيد بايد وضو بگيريد، و اگر نمى توانيد و وضو با آب سرد ميسّر نيست مى توانيد تيمم كنيد. و تيمم را بر روى خاك يا سنگ يا شن پاك و تميز

انجام دهيد.

و لباس نجس را اگر مى توانيد بشوييد يا براى نماز عوض كنيد بايد انجام دهيد، و اگر ميسّر نيست با همان لباس نجس نماز بخوانيد.

(سؤال 1166) مى خواستم بدانم علامت بيرون آمدن منى در زنها چيست؟

جواب: در مراحل اوليّۀ شهوت جنسى معمولا در عورت زن رطوبتى پديد مى آيد كه آن منى نيست و پاك مى باشد، ولى اگر هنگام هيجان شهوت رطوبتى خارج شد كه با خروج آن، هيجان برطرف مى شود آن رطوبت منى است، و با شك در خروج منى غسل واجب نيست.

(سؤال 1167) كسى سالها به نحوى غسل كرده است كه بعدا معلوم شده غسلش باطل بوده است، ولى او در اثر سوء فهم مسأله، خيال مى كرده غسلش صحيح بوده است؛ تكليف نمازها و روزه هايش چيست؟

جواب: در فرض مزبور كه فهميده غسلش باطل بوده نمازهايش باطل است و بايد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 92

قضاى آنها را به جا آورد؛ امّا روزه هايش صحيح است، زيرا از قبيل باقى ماندن عمدى بر جنابت نمى باشد.

(سؤال 1168) آيا رنگ كردن مو باعث باطل شدن وضو و غسل مى شود؟ استفاده از ژل مو چطور؟

جواب: اگر جسم آن شسته شود و فقط رنگ آن باقى بماند مانند حنايى كه به دستها مى مالند مانعى ندارد.

(سؤال 1169) آيا استمناء در حال اضطرار كه مرد يا زن از زنا بترسد جايز است يا نه؟

جواب: در هيچ حالى استمناء براى مرد يا زن جايز نيست، و ترس از زنا مجوّز شرعى براى جايز بودن استمناء نيست. راه ترك زنا اقدام به ازدواج است هر چند به شكل متعه و موقت.

(سؤال 1170) ترشحاتى كه هنگام تحريك جنسى از مرد يا زن دفع مى شود،

پاك است يا نجس؟

جواب: ترشحاتى كه منى نباشد پاك است؛ و اگر شك در منى بودن باشد نيز محكوم به طهارت مى باشد، و موجب غسل نخواهد شد.

(سؤال 1171) علامت منى چيست؟

جواب: علامت منى بودن رطوبت مشكوك سه چيز است: در حال شهوت و با جستن خارج گردد و به دنبال آن سستى حاصل شود.

(سؤال 1172) جنب از حرام مى تواند با آب گرم غسل كند يا نه؟ نماز خواندن در لباس آلوده به عرق جنب از حرام چطور؟

جواب: بنابر احتياط از عرق جنب از حرام بايد پرهيز شود؛ بنابراين صحت غسل جنب از حرام- با وجود عرق- قبل از تطهير بدن مشكل است. همچنين احتياطا در لباس آلوده به آن نماز خوانده نشود.

(سؤال 1173) در مورد احكام زنها سؤالى داشتم. به غير از موارد مربوط به خونها در چه موارد ديگرى غسل بر زن واجب مى شود؟ و اين غسلها به چه نيّتى بايد انجام شود؟

و در مواردى كه مربوط به روابط زن و شوهر مى باشد چه وقت غسل واجب مى شود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 93

جواب:: غير از غسل حيض و استحاضه و نفاس، غسل جنابت نيز بر زن واجب مى شود. و معمولا غسل جنابت بر زن وقتى واجب مى شود كه عمل جنسى با او انجام شود، چه از جلو و يا از عقب؛ بدين گونه كه دخول واقع شود، هر چند منى خارج نشود.

و اگر فرضا زنى با خود يا با شوهر خود بازى كند و بدون دخول منى از او خارج شود نيز بر حسب آنچه از روايات استفاده مى شود غسل بر او واجب مى گردد، هر چند كمتر اتفاق مى افتد.

و اگر زن و مرد

با هم بازى كردند بدون دخول و فقط از مرد منى خارج شد غسل بر مرد واجب مى شود، ولى بر زن واجب نيست.

با تماسّ با بدن ميّت پس از سرد شدن و قبل از غسل ميّت نيز غسل بر مرد و زن واجب مى گردد.

(سؤال 1174) در يك مصاحبۀ تلويزيونى از يكى از فقهاى لبنان از علت اين كه ايشان استمناء را براى زنان جايز مى داند سؤال شد و ايشان در پاسخ اظهار داشتند: علت صدور اين فتوا اين است كه مقصود از رواياتى كه دلالت بر حرمت استمناء دارد مردها هستند، زيرا ايشان از كارشناسان مربوطه و پزشكان متخصّص تحقيق نموده و آنان نظر داده اند كه از زنان منى خارج نمى شود. نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: اين جانب بر چنين نظرى از پزشكان متخصّص واقف نشده ام. از طرفى روايات زيادى دلالت دارد بر اين كه از زن همچون مرد منى خارج مى شود و بر او غسل واجب خواهد شد، هر چند شوهر با او نزديكى نكرده باشد. (وسائل، ج 1، باب 7 از ابواب جنابت). بلى در اين رابطه روايات معارضى نيز وجود دارد كه فقهاى ما به آنها عمل ننموده و اعراض كرده، و يا توجيهاتى نموده اند، و از آن جمله اين است كه آنها را بر فرضى حمل كرده اند كه منى زن از محل خود منتقل و در داخل فرج مستقر شده و به فضاى بيرون نرسيده باشد.

و در گذشته زنى با خجالت و حيا از من سؤال نمود كه او در دوران جوانى كرارا با خود بازى مى نموده و با شهوت از او منى خارج مى شده و سپس آرام مى گرفت. البته

رساله استفتاءات (منتظرى)،

ج 2، ص: 94

در روايات ما تصريح به حرمت استمناء براى زنان نشده است، و لكن ممكن است با تنقيح مناط بتوان گفت استمناء مطلقا به نظر شارع مردود و مورد كراهت اوست. پس احوط (اگر نگوييم اقوى) ترك آن است براى زنها.

(سؤال 1175) كسى كه بدنش را خالكوبى صورتهاى حيوان يا غير آن نموده است، وضو و غسل و نمازش صحيح است يا نه؟

جواب: خالكوبى در زير پوست است. اگر آب وضو و غسل به ظاهر پوست بدن برسد، وضو و غسل او درست است؛ و نماز او اشكالى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 95

مسائل مسجد و اماكن مقدسه

(سؤال 1176) از قديم مرسوم بوده اگر فردى در غروب آفتاب و يا در شب از دنيا مى رفت، بدون غسل ميّت تا صبح جنازۀ او را در مسجد محلّه مى گذاشتند؛ آيا اين عمل جايز است؟

جواب: در صورتى كه موجب هتك و تنجيس مسجد نشود مانعى ندارد.

(سؤال 1177) آيا احكام مسجد دربارۀ نمازخانه ها و حسينيه هايى كه دائما در آن نماز خوانده مى شود نيز جارى است؟

جواب: جارى نيست.

(سؤال 1178) ساختمان مسجد را خراب نموده و مى خواهند تجديد بنا نمايند، آيا مى توان طبقۀ دوم را به عنوان حسينيه و گوشه اى از طبقۀ اول را به عنوان راهروى طبقۀ دوم قرار دهند يا نه؟

جواب: جايز نيست.

(سؤال 1179) اگر بدانيم يك گوشه از يكى از مثلا پنجاه قالى مسجد نجس شده و ندانيم كدام قالى و كجاى قالى است در اينجا تكليف چيست؟

جواب: بنابر احتياط واجب فرش مسجد حكم خود مسجد را دارد كه تنجيس آن جايز نيست، و اگر نجس شد بايد تطهير شود. و در فرض سؤال همۀ فرشها بايد تطهير

شوند، ولى اگر دست يا چيز ديگر با يكى از آنها ملاقات كرد و نمى دانيم كه با نجس ملاقات كرده است اجتناب لازم نيست و محكوم به طهارت مى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 96

مسائل قرآن

(سؤال 1180) نظر مبارك در مورد قرائت قرآن بر طبق دستگاه موسيقى چيست؟

توضيح آن كه هفت مقام مشهور از دستگاه موسيقى است كه قرّاء مصرى بر اساس آن آيات قرآن را تلاوت مى نمايند و اخيرا بين قرّاء ايرانى نيز مرسوم گشته و حتى كلاسهاى تدريس در اين مورد داير و به افراد آموزش مى دهند.

جواب: در اخبار وارده نسبت به قرائت قرآن با صداى خوب تأكيد شده است؛ و از حضرت امام باقر (ع) نقل شده: «رجّع بالقرآن صوتك، فإنّ اللّه عزّ و جلّ يحبّ الصّوت الحسن يرجّع فيه ترجيعا» يعنى «قرآن را با گرداندن صدا در حلق بخوان؛ زيرا خداوند صداى خوب را دوست دارد.» ولى از طرف ديگر از رسول خدا (ص) نقل شده كه فرمودند: «اقرءوا القرآن بألحان العرب و أصواتها و إيّاكم و لحون أهل الفسق و أهل الكبائر» يعنى: «قرآن را با لحن و صداى عرب بخوانيد و از خواندن آن با لحن و صداى مربوط به اهل فسق و گناه پرهيز نماييد.»

و در حديث ديگر وارد شده: «إنّ القرآن نزل بالحزن، فاقرئوه بالحزن» يعنى «قرآن با حزن نازل شده، پس با حزن آن را قرائت كنيد.» بنابراين بايد قرآن با صدا و نت مناسب معنويت و هدايت قلوب خوانده شود، نه با صدا و نت مناسب با مجالس لهو؛ و براى ياد گرفتن تنظيم صدا و نت مناسب اگر از آلات تنظيم صدا استفاده

شود مانعى ندارد؛ ولى نواختن آلات در وقت خواندن قرآن نظير سرودهاى معمولى ممكن است بى احترامى به قرآن تلقى شود.

(سؤال 1181) در بعضى از روايات از تفأل به قرآن مجيد نهى شده است؛ اولا: آيا اين روايات صحيح و قابل اعتماد است؟ و ثانيا: بر فرض صحّت روايات، فرق بين تفأل و استخاره به قرآن چه مى باشد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 97

جواب:: مراد از تفؤلى كه از آن نهى شده است، فال زدن به قرآن است جهت كشف اين كه مورد نظر واقع خواهد شد يا خير؛ و نهى از آن شايد ارشادى باشد، يعنى با تفأل، مورد نظر كشف نمى شود؛ و ممكن است نهى، تنزيهى «1» باشد. و استخاره دو معنا دارد: لغوى و اصطلاحى؛ معناى لغوى آن درخواست خير از خدا در هر امرى است كه انسان تصميم اجراى آن را دارد؛ استخاره به اين معنا مطلقا مستحسن و ممدوح است. و معناى اصطلاحى استخاره اين است كه انسان در هر موردى كه نتواند صلاح خود را تشخيص دهد به وسيلۀ قرآن يا تسبيح و يا ذات الرقاع «2» با خدا مشورت كند.

(سؤال 1182) نظر جنابعالى در مورد استخاره و بهترين راه هاى آن- به خصوص اگر موضوع مورد استخاره وجوه گوناگون داشته باشد- چيست؟

جواب: قبل از استخاره، انسان بايد در امور و كارهاى خود فكر كند و عواقب و جوانب آن را بررسى نمايد، سپس با افراد امين و خبير مشورت نمايد؛ و چنانچه بعد از تفكر و مشورت تحيّر و تزلزلش باقى ماند استخاره نمايد. و تا زمانى كه موضوع استخاره يا بعضى از خصوصيات آن متبدل نشده باشد با مفاد

استخاره مخالفتى ننمايد.

و يكى از طرق استخاره كه در روايات نيز وارد شده اين است كه پس از نيّت و خواندن سه مرتبه سورۀ توحيد و فرستادن سه صلوات بر پيامبر اكرم و آل او (ع) اين دعا را بخواند: «اللّهم إنّى تفأّلت بكتابك و توكّلت عليك فأرنى من كتابك ما هو مكتوم من سرّك المكنون فى غيبك» آنگاه قرآن شريف را باز كند و اولين آيۀ صفحۀ راست آن را ملاحظه نمايد و از مضمون آن خير و شرّ كار مورد نظر را حدس بزند و بر وفق آن عمل نمايد. و انجام آن به قصد رجاء مانعى ندارد.

(سؤال 1183) از جمله نسبتهايى كه به شيعه داده مى شود اين است كه شيعه معتقد است قرآن كريم تحريف شده، نظر حضرتعالى چيست؟

______________________________

(1)- «نهى تنزيهى» دلالت بر حرمت ندارد؛ بلكه فقط كراهت را مى رساند.

(2)- استخارۀ «ذات الرقاع» استخارۀ مخصوصى است كه طريقۀ آن در برخى از كتابها از جمله «مفاتيح الجنان» بيان شده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 98

جواب:: اين نسبت دروغ محض است. صاحب تفسير مجمع البيان در جلد 1 صفحۀ 15 فرموده است:

«اجماع علماى اسلام است كه چيزى در قرآن زياد نشده است؛ اما در مورد احتمال كم شدن چيزى از آن، گرچه رواياتى توسط عده اى از اماميّه نقل شده و نيز دسته اى از اهل سنّت گفته اند كه در قرآن تغييرات و نقصانهايى وارد شده است، ولى اعتقاد صحيح شيعه بر آن است كه تغيير و نقصانى در قرآن وارد نشده است. و سيد مرتضى نيز همين اعتقاد را دارد و در جواب «مسائل طرابلسيات» مشروحا مطالبى را بيان نموده و يادآور شده

است كه: اعتقاد و يقين به صحيح و كامل بودن قرآن مثل يقين به شهرهاى بزرگ جهان و حوادث تاريخى عالم و كتابهاى مشهور دنياست كه هيچ شك و شبهه اى در آن نيست.»

بلى بعضى روايات شيعه هست كه بسا موهم وجود تحريف در قرآن مى باشد، ولى نظير اين روايات در كتابهاى اهل سنّت نيز به چشم مى خورد كه دلالت بر تحريف قرآن مى كند؛ از جمله در «صحيح بخارى» كه از معتبرترين كتب اهل سنّت است «1» ضمن خبرى طولانى از «ابن عباس» و او از «عمر» آمده است: «خداوند پيامبر را به حق مبعوث نمود و قرآن را بر او نازل كرد و از جمله آياتى كه بر او نازل شد، آيۀ «رجم» يعنى سنگسار نمودن بود؛ و اين آيه را خوانديم و درك كرديم و خوب حفظش نموديم، پيامبر (ص) طبق اين آيه بعضى افراد زناكار را سنگسار نمود، ما هم بعد از او چنين كرديم؛ ولى مى ترسم در اثر گذشت زمان روزگارى كسى بگويد به خدا قسم ما چنين آيه اى را در قرآن نيافتيم ...»؛ شما ملاحظه كنيد (با توجه به اين كه چنين آيه اى در قرآن وجود ندارد) چگونه بر طبق نظر خليفۀ دوم يك آيه از قرآن كريم ساقط شده است. «2»

(سؤال 1184) يكى از اسباب وجوب سجده، قرائت آيات سوره هاى عزائم است؛ چنانكه در باب 42 ابواب «قراءة القرآن» (جلد 6 وسائل، صفحۀ 240، چاپ آل البيت)

______________________________

(1)- جلد 4، صفحۀ 179، كتاب المحاربين، باب رجم الحبلى.

(2)- در رابطه با ردّ نظريۀ تحريف قرآن نكات بيشترى در جواب بعضى سؤالات آينده آمده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 99

مكررا آمده

است: «اذا قرأت شيئا من العزائم ...». از طرف ديگر، قرائت چنانكه در «المنجد» آمده اين گونه معنا شده است: «قرء الكتاب: نطق بالمكتوب فيه او القى النظر عليه و طالعه»؛ و نيز در تفسير الميزان، جلد 20، صفحۀ 323 ذيل آيۀ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ ...

چنين آمده است: «يقال قرأت الكتاب اذا جمعت ما فيه من الحروف و الكلمات بضمّ بعضها الى بعض فى الذهن و ان لم تتكلم بها». حال سؤال اين است كه آيا نظر با چشم بدون تلفظ و به عبارت ديگر نگاه كردن آيۀ سجده دار كه انسان كتابى را در خلوت اين گونه مطالعه مى كند، باعث وجوب سجده مى گردد يا خير؟

جواب: در قرائت و استماع سجده واجب است و ظاهر لفظ «قرائت» خواندن است. و در سماع محل خلاف است؛ مشهور عدم وجوب است، و احوط سجده است. و در نظر فقط، وجوب ثابت نيست؛ مگر اين كه گفته شود نظر از سماع فقط، از نظر ملاك اقوى است. و اللّه العالم.

(سؤال 1185) من كاغذهاى باطله كه در آنها قرآن يا نام پيامبر (ص) يا امام (ع) است، ابتدا اين كلمات و اسامى مقدس را طورى خط مى زنم كه ديگر خوانده نمى شود و بعد آنها را دور مى ريزم. آيا اشكال شرعى دارد؟

جواب: اگر به طور كلى كلمات و اسامى محو مى شود اشكال ندارد.

(سؤال 1186) آيا تمام قرآن قابل قانون گذارى هست، يا بخشى از آيات نسخ شده است؟

جواب: قرآن كريم علاوه بر داشتن رهنمودهايى در رابطه با جهان بينى و خلقت عالم هستى، و مبدأ و معاد و دنيا و آخرت، و خلقت انسان، جنّ و ملائكه و بيان احكام و دستورات كلى

مربوط به زندگى فردى و اجتماعى انسانها، و ارائۀ ارزشهاى اخلاقى و اجتماعى از قبيل عدالت، تقوى، اخوّت، استقامت، صبر، علم و دانش، انفاق و شهادت در راه خدا و نظاير اينها، مشتمل بر داستانهاى بسيار آموزنده از پيامبران پيشين و اقوام گذشته مى باشد. و آن كتابى است كه معجزۀ باقيۀ خاتم پيامبران الهى مى باشد.

و امّا آيات منسوخ قرآن به چند مورد مخصوص مربوط بوده است، و بسيار محدود مى باشد؛ و موقّت بودن احكام آنها از خود آيات منسوخ استفاده مى شود و در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 100

كتب تفاسير و روايات اهل بيت (ع) مطرح شده است، و تأثيرى در استفاده از آيات محكمۀ قرآن ندارد. و آيات محكمه به قوّت و حجيّت خود باقى است.

(سؤال 1187) اگر قرآن كلام و وحى خداست چرا كلمات پارسى و غيره در آن به كار رفته است، و با اين كه زبان عرب جامع است چرا به جاى كلمات غير عربى از واژه هاى عربى استفاده نشده است؟

جواب: معناى اين كه قرآن كلام و وحى خداست اين نيست كه به زبان و لغت جديد و غير مأنوس براى مخاطبين خود مى باشد، بلكه به اين معناست كه همۀ آيات و مطالب قرآن از ناحيۀ خداوند به وسيلۀ وحى بر پيامبر اكرم (ص) با همان زبان رايج زمان نازل شده است. بديهى است كه هر قوم و ملتى زبان خاصّى دارند كه مهمترين عامل تفهيم و ابراز مكنونات آنان مى باشد. زبان است كه انسانها را به يكديگر پيوند داده و منشأ زندگى اجتماعى و تمدّن انسانها مى باشد. و طبعا در مقام تعامل و تبادل فرهنگ بين اقوام مختلف بسا

زبان و لغت قومى در زبان و فرهنگ اقوام ديگر وارد مى شود. زبان عربى نيز از اين قاعده مستثنى نيست. قوم عرب نيز در اثر ارتباط و تعامل با اقوام ديگر برخى از كلمات و الفاظ خود را به آنان عاريت داده و در عوض بعضى از كلمات را از آنان به عاريت گرفته، و به اصطلاح آن را تعريب نموده و در محاورات رايج خود به كار برده است.

قرآن نيز از همان زبان رايج استفاده نموده است، و در عين حال انتخاب كلمات و مفردات و جمله ها و نحوۀ تركيب آنها در قرآن كريم، و نيز مراعات مقتضاى حال و فضاى متناسب با آن جمله ها به شكلى است كه در حدّ اعجاز بوده است.

با اين كه قرآن به همان زبان رايج نازل شده است، مخالفين و معارضين با آن كه در فنّ خطابه و سخن و فصاحت و بلاغت سرآمد زمان خود بودند نتوانستند حتى يك سوره مانند آن بياورند؛ و تفصيل اين بحث در اين مختصر نمى گنجد.

(سؤال 1188) آيا چنانكه سيوطى نوشته است برخى از گفته هاى اصحاب وارد قرآن شده است، مثلا سلمان فارسى كلمات فارسى، بلال حبشى كلمات حبشى، صهيب رومى كلمات رومى، و الى آخر؛ آيا اين نظر صحيح است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 101

جواب:: اين كه كلمات يا جملاتى غير از قرآن بر آن اضافه شده باشد بر خلاف اجماع و ضرورت شيعه و سنّى است؛ آرى از برخى از اخبار شيعه و سنّى استفاده مى شود كلمات يا جملاتى از قرآن اسقاط شده، ولى اكثريت قاطع علما و دانشمندان شيعه و سنّى با اين نظريه مخالفند و ادلّۀ محكمى

براى عدم وقوع تحريف و كم يا زياد شدن در قرآن اقامه نموده اند كه در كتب مربوطه مشروحا ذكر شده است. آرى بسا جملاتى در شرح يا تطبيق برخى از آيات قرآنى از رسول خدا (ص) يا ائمۀ اطهار (ع) و يا برخى از صحابه نقل شده كه متأخرين گمان كرده اند جزء قرآن مى باشد.

(سؤال 1189) با توجه به اين كه انسان يقين دارد در روزنامه ها و مجلّات، اسم جلاله و اسامى پيامبر (ص) و ائمۀ اطهار (ع) و آيات شريفۀ قرآن وجود دارد، آيا جايز است آنها را در اماكنى كه معمولا هتك آنها مى باشد قرار داد؟ در حالى كه قصد هيچ گونه توهين وجود ندارد. و آيا برداشتن از زير دست و پا و اين گونه اماكن براى عابرين كه مشاهده مى كنند واجب است يا نه؟

جواب: با فرض هتك حرمت جايز نيست، و برداشتن آنها از اماكن مذكوره واجب است.

(سؤال 1190) ظاهر آيۀ شريفۀ وَ إِذٰا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا «1» وجوب سكوت و گوش دادن به صداى قرآن است. آيا نظر حضرتعالى همين است؟

جواب: در وجوب سكوت و استماع مأموم نسبت به قرائت امام در نمازهاى جهريه اشكالى نيست؛ ولى تعميم آن نسبت به غير نماز مشكل است، هر چند رجحان شرعى آن قطعى است. بلى اگر فرضا در موردى عدم سكوت يا عدم استماع قرآن بى اعتنايى و هتك آن محسوب شود در اين صورت سكوت و استماع واجب مى باشد.

______________________________

(1)- سورۀ اعراف (7): آيۀ 204.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 102

مسائل نماز

نيّت

(سؤال 1191) در بسيارى از مسائل فقهى فقهاى عظام مى فرمايند اگر قصد قربت حاصل شود عبادت صحيح است و الّا فلا،

مثلا مرحوم صاحب العروة در بحث تقليد مسألۀ 16 مى فرمايد: «... و اما الجاهل القاصر او المقصّر الذي كان غافلا حين العمل و حصل منه قصد القربة ...» و امثال اينها. اگر قصد قربت امر نفسانى است، كه در هر صورت مكلف مى تواند به جا آورد. خواهشمندم توضيحى بفرماييد.

جواب: نظر بعضى اين است كه شخص شاكّ يا جاهلى كه در صدد رفع جهل بر نيامده معلوم مى شود كما هو حقه اعتناء به وظايف شرعيه ندارد و قهرا قصد قربت براى او حاصل نمى شود؛ ولى جواب اين است كه قصد قربت مراتب دارد. ممكن است كسى صددرصد در صدد تحصيل غرض مولى نباشد ولى مرتبه اى از اطاعت را حاضر است انجام دهد؛ مثلا در مورد تردد قبله در چهار طرف، ممكن است كسى حاضر نباشد چهار نماز به جا آورد و براى او سخت باشد ولى حاضر است يك نماز به يك طرف به قصد اين كه شايد مطابق با واقع باشد انجام دهد. و اگر براى خدا نبود اين يك نماز را نيز انجام نمى داد. در اينجا نسبت به نماز واحد قصد قربت حاصل شده است و بر فرض مطابق با واقع بودن نماز صحيح است و تكليف از او ساقط شده است.

(سؤال 1192) اگر انسان بترسد كه نماز و ساير اعمالش ريايى باشد و فكر كند كه مردم دربارۀ او چه مى گويند، آيا اعمالش باطل است يا نه؟

جواب: اگر انسان عمل عبادى را براى اين كه مردم ببينند و از او تعريف كنند بجا آورد ريا و باطل است؛ ولى چنانچه از ريايى شدن بترسد و از آن پرهيز مى كند اما شك دارد آيا

ريايى شده است يا نه، اشكالى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 103

(سؤال 1193) چه كار مى توان انجام داد كه هنگام نماز تمركز بيشتر و به عبارتى حضور قلب داشت؟

جواب: انسان هر كس را بزرگ تشخيص دهد قهرا در حضور او معمولا حضور قلب دارد. از اين رو بايد به عظمت و قدرت غير متناهى خداوند و ضعف و ناتوانى هر مخلوقى توجه نمود تا حالت خضوع و خشوع و حضور قلب در انسان ايجاد شود.

وقت نماز

(سؤال 1194) آيا براى وقت نمازهاى يوميّه مى توان به اذان راديو اعتماد كرد؟

جواب: بايد اطمينان به دخول وقت حاصل شود.

(سؤال 1195) آيا وقت فضيلت نمازهاى يوميّه همان وقت مخصوص آنهاست؟

جواب: وقت فضيلت با وقت مخصوص فرق دارد و تفصيل آن در رساله هاى عمليه ذكر شده است.

(سؤال 1196) در مورد طلوع فجر و وقت نماز صبح آيا مى بايست در تمام ايّام ماه نماز را پانزده دقيقه بعد از ساعت اعلام شده در تقويم رسمى خواند؟ و در مورد امساك در ايام ماه مبارك رمضان با توجه به اين كه اذان را نه دقيقه بعد از ساعت اعلام شده در تقويمها مى گويند، نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: هر كسى كه اطمينان به طلوع فجر نداشته باشد، نمى تواند نماز صبح را بخواند؛ ولى اگر بخواهد نسبت به روزه احتياط كند، بايد چند دقيقه قبل از حصول اطمينان امساك نمايد.

(سؤال 1197) كسى كه مشغول نماز عصر است و شك مى كند كه نماز ظهر را خوانده است يا نه و بعد به خواندن گمان پيدا مى كند تكليفش چيست؟

جواب: در فرض سؤال بنابر احتياط عدول به نماز ظهر كند و بعد از اتمام آن، نماز عصر را

بخواند.

(سؤال 1198) آيا جايز است نماز مغرب و عشاء را در صورت بودن عذر و نبود وقت در نزديكى صبح با تيمم خواند، و آيا حكم پيش از نصف شب را دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 104

جواب:: اگر نماز مغرب و عشاء را به هر دليل تا نصف شب نخوانده بايد تا قبل از اذان صبح با وضو، و اگر معذور است با تيمم، بدون قصد اداء يا قضا بخواند.

(سؤال 1199) با توجه به طولانى بودن روز و شب در نواحى شصت درجه و بالاتر در تابستان و زمستان، روزه گرفتن از فجر تا مغرب غير ممكن و غير عملى به نظر مى رسد. آيا بهتر نيست گفته شود در همۀ نواحى به طور استاندارد از شش صبح تا شش بعد از ظهر روزه گرفته شود؟ اين روش دوازده ساعت، روزه گرفتن را حتّى براى ساكنين نواحى اقيانوسهاى شمالى و جنوبى ممكن مى سازد. به خاطر بياوريد كه در مناطق شمال شش ماه روز (بهار و تابستان) و شش ماه شب (پاييز و زمستان) مى باشد. به همين صورت استاندارد ساختن اوقات نماز هم مى تواند مفيد باشد.

جواب: در منطقه هايى كه مجموع شب و روز بيست و چهار ساعت است نمازهاى پنج گانه در وقت آنها بايد انجام شود. و در روز رمضان مطابق نصّ قرآن از طلوع فجر تا اول شب روزه واجب است، هر چند روز طولانى باشد؛ مگر اين كه شخصى مريض باشد يا عطش بر او غلبه نمايد كه به مقدار ضرورت آب مى نوشد. و البته در مناطق شمال هوا گرم نمى باشد.

و مسألۀ قطبين و نزديك آنها كه شش ماه شب و شش ماه روز

است، در كتاب عروة الوثقى، فصل 12، بحث صوم، مسألۀ 10 ذكر شده؛ و مسأله بين محشّين عروة اختلافى است. صاحب عروة مى فرمايد: «مدار در روزه و نماز بلاد متعارف است، و امّا احتمال سقوط تكليف در قطبين بعيد است.» و اين جانب در ذيل كلمۀ بعيد است حاشيۀ مفصّلى نوشته ام كه ترجمه آن را براى شما مى نويسم:

«علت بعيد بودن آن (سقوط تكليف) اين است كه:

اولا- از كتاب و سنّت و نيز حكم عقل به دست مى آيد كه شارع مقدس به نماز و روزه و فهم و بيان خواصّ و آثار معنوى آنها اهتمام خاصّى داشته است.

ثانيا- كمال انسان و تربيت او به وسيلۀ عبادات و نماز و روزه مى باشد.

ثالثا- اقامۀ نماز و روزه از اهداف تمام پيامبران بوده است.

رابعا- نماز و روزه از اركان و پايه هاى فروع دين است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 105

خامسا- از روايات زيادى استفاده مى شود كه نماز در هيچ حالى ترك نخواهد شد.

و نيز از ادلۀ شرعى استفاده مى شود كه خواندن نماز در وقت، مصلحتى جداى از مصلحت خواندن اصل نماز دارد؛ و لذا قضاى نمازى كه در وقت آن بجا آورده نشده واجب است.

و توهّم اين كه سفر به قطبين حرام و مهاجرت از آن واجب است- چنانكه گفته شده- با اين حقيقت كه دين مقدس اسلام شريعت سهل و آسان است منافات دارد.

از طرفى بديهى است كه قطبين و ذخائر و معادن و امكانات خدادادى آن از نعمت هاى الهى است كه همچون ساير نعمت هاى موجود در زمين براى انسان خلق شده است.

و اين كه در حكم شرعى مصاديق خارج از متعارف هر موضوعى به حكم مصاديق متعارف

آن رجوع مى شود در ابواب فقه شايع و زياد خواهد بود؛ و در قطبين اين معنا احساس مى شود كه هر بيست و چهار ساعت از روز، زمين يك دور كامل همچون سنگ آسياب مى گردد به شكلى كه دايره و خط افق با دايره و خط معدّل النهار تطبيق مى شود. و همين وضعيت در شبهاى قطبين نسبت به حركت ستارگان نيز وجود دارد، پس طبعا تشخيص اوقات امكان پيدا مى كند.

و امّا احتمال اين كه ملاك اوقات نماز و روزه در قطبين، كشورى است كه شخص از آنجا به قطبين مهاجرت نموده است، با توجه به تغيير شرايط و اختلاف حكم قطبين با كشور شخص، دليل موجّهى ندارد. همان گونه كه احتمال اين كه ملاك اوقات نماز و روزه در قطبين آفاق و كشورهاى نزديك به قطبين، و يا آفاق و اوقات مكّه و مدينه- به لحاظ نزول وحى در آن دو مكان مقدس- باشد نيز بدون وجه و دليل مى باشد. بنابراين آنچه به نظر مساعد مى رسد اين است كه ملاك نماز و روزه در قطبين همان مناطق متعارف زمين است، يعنى مناطق واقع در خط استواء كه شب و روز در آنجا مساوى مى باشند.» «1»

______________________________

(1)- التعليقة على العروة الوثقى، ص 419.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 106

پوشش در نماز

(سؤال 1200) اگر خانمى با لباس محفوظ مثل مانتوى گشاد و شلوار و روسرى يا مقنعۀ بزرگ نماز بخواند، آيا نماز او درست است يا خير؟

جواب: با فرض داشتن پوشش لازم، مانعى ندارد.

(سؤال 1201) اگر خانمى در منزل با چادر كلفت و بلند نماز بخواند ولى زير چادر بدون آستين و جوراب باشد، نماز او صحيح خواهد بود.

جواب: اگر به

نحوى باشد كه در جميع حالات نماز، حتى در ركوع و سجود بتواند پوشش لازم را مراعات كند اشكال ندارد.

(سؤال 1202) چنانچه زن هنگام نماز يا پس از آن دريابد مقدارى از مو يا برخى از اندامش كه پوشيدن آن لازم بوده عريان مانده است تكليفش چيست؟

جواب: اگر بعد از نماز بفهمد، نمازش صحيح است؛ و اگر در اثناى نماز بفهمد بايد فورا خود را بپوشاند و نماز را تمام كند و احتياطا دوباره نيز بخواند.

لباس نمازگزار

(سؤال 1203) لباسهاى چرمى كه از خارج كشور مى آورند و يقين هم داريم كه خريدار وارسى نكرده كه از حيوان حلال گوشت تهيه شده يا از حرام گوشت، نماز خواندن در آن چه حكمى دارد؟

جواب: اگر از كشورهاى غير اسلامى وارد شده باشد و يقين به چرم بودن آن داشته باشيد، بايد احكام ميته را بر آن جارى كنيد؛ مگر اين كه ذبح شرعى آن را احراز نماييد.

(سؤال 1204) در ماه محرم الحرام پوشيدن لباس سياه مكروه است يا نه؟ و در حالت نماز چه حكمى دارد؟

جواب: پوشيدن لباس سياه به استثناى عبا، عمامه و چكمه مكروه است؛ مگر اين كه يك جهت مرجّحه در بين باشد؛ نظير نشان دادن حالت عزا و سوگوارى براى حضرت سيد الشهداء (ع).

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 107

(سؤال 1205) آيا انداختن تحت الحنك عمامه، فقط در هنگام نماز مطلوب است؟

جواب: گرداندن تحت الحنك از زير گلو در غير حال نماز نيز به خودى خود مستحب است؛ ولى چون فعلا در غير حال نماز معمول نيست ممكن است انگشت نما باشد.

مكان نمازگزار

(سؤال 1206) نماز در محلهايى كه از طرف دادگاه انقلاب اسلامى مصادره شده است چه صورت دارد؟ و آيا نماز خواندن در اين مكانها صحيح است؟

جواب: اگر طبق دستور حاكم شرع جامع الشرائط و مطابق ضوابط شرعى مصادره شده باشد اشكال ندارد؛ در غير اين صورت بايد رضايت مالك آنجا جلب شود.

(سؤال 1207) نماز در هواپيما و يا قطار در چه صورت صحيح مى باشد؟

جواب: در صورت تنگى وقت با رعايت قبله و شرايط ديگر در حدّ امكان صحيح است.

(سؤال 1208) نماز خواندن بالاى سر و پيش روى قبر

امام (ع) چه حكمى دارد؟

جواب: پشت كردن به قبر معصوم (ع) توهين به شمار مى آيد و نماز خواندن در اين حال اشكال دارد؛ ولى نماز خواندن در بالاى سر كه قبر مطهر در سمت چپ نمازگزار واقع شود، اگر بى احترامى نباشد مانعى ندارد.

اذان نماز

(سؤال 1209) اگر كسى پشت سر هم نماز قضا و ادا بخواند آيا براى همه يك اذان كافى است؟ يا اين كه براى نماز قضا اذان جداگانه مستحب است؟

جواب: در هر جلسه يك اذان كافى است.

(سؤال 1210) اذان در زمان پيامبر (ص) چگونه بوده؟ و چرا گفتن جملۀ «الصّلاة خير من النّوم» در اذان جايز نيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 108

جواب:: اذان در زمان پيامبر (ص) بر حسب اخبار وارده از اهل بيت آن حضرت همان گونه بوده است كه ما شيعيان انجام مى دهيم؛ منتها شهادت به ولايت امير المؤمنين (ع) جزو اذان نيست. و جملۀ «الصّلاة خير من النّوم» در نماز صبح از بدعتهاى خليفۀ دوم است.

(سؤال 1211) اگر مرجع يا مجتهدى «أشهد أنّ عليّا ولىّ اللّه» را طبق روايتى از بحار الانوار جزو اذان و اقامه بداند، آيا بدعت قائل شده است؟

جواب: بدعت يعنى حكم كردن و يا فتوا دادن بر خلاف اسلام؛ و هر مجتهدى آنچه را از ادلّۀ شرعيّه استنباط مى كند به نظرش مطابق با اسلام مى باشد.

تكبيرة الإحرام

(سؤال 1212) اگر بعد از گفتن تكبيرة الاحرام بلافاصله در صحت آن شك كند بايد بنا را بر عدم صحت گذارد؛ و لكن در عروة الوثقى، مسألۀ 16 تكبيرة الاحرام آمده: «احوط آن است كه تكبيرة الاحرام را با به عمل آوردن يكى از منافيات باطل نمايد و دوباره آن را از سر بگيرد.» حضرتعالى در حاشيه خود بر عروة فرموده ايد: «اين احتياط ترك نشود. و احتياط بيشتر آن است كه نماز را تمام و سپس اعاده نمايد.» سؤال اين است كه:

1- اگر تكبير مورد شك واقعا صحيح باشد عمل منافى و ابطال آن

جايز نيست.

2- با اين فرض آيا ممكن است بدون عمل منافى، به قصد ما فى الذّمة تكبير ديگرى بگويد كه اگر تكبير اول درست بوده تكبير دوم ذكر مستحبى باشد؛ و اگر باطل بوده، تكبير دوم تكبيرة الاحرام باشد؟

جواب: 1- در صورت شك در صحت تكبيرة الاحرام، حقيقت نماز منعقد نشده است تا قطع آن و ابطال تكبيرة الاحرام حرام باشد، زيرا ادلّۀ حرمت قطع و ابطال نماز شامل موردى كه در تحقق موضوع يعنى نماز شك وجود دارد نمى شود.

2- در نيّت تكبيرة الاحرام بايد جزم باشد، زيرا «احرام» از مقولۀ انشائيات است و در انشائيات تردد امكان ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 109

حمد و سوره

(سؤال 1213) با توجه به اين كه سورۀ حمد خود نوعى دعاست، چرا در نماز نبايد «آمين» گفت؟

جواب: سورۀ حمد را به عنوان قرآن و حكايت كلام خدا بايد خواند، نه به عنوان دعا.

(سؤال 1214) آيا بعد از حمد مى توان چند سوره خواند؟ (در غير از سوره هاى «و الضحى و أ لم نشرح» و «الفيل و قريش»)

جواب: جايز است؛ ولى در نمازهاى واجب كراهت دارد.

(سؤال 1215) آيا بعد از حمد مى توان قسمتى از يك سوره را خواند؟ و آيا مى توان علاوه بر يك سوره، قسمتى از يك سوره را نيز خواند يا نه؟

جواب: در نمازهاى واجب بنابر احتياط واجب بايد بعد از حمد يك سورۀ كامل خوانده شود؛ و جواز خواندن قسمتى از يك سورۀ ديگر بعيد نيست.

(سؤال 1216) هنگام حج حضور در نماز جماعت اهل سنّت چه صورت دارد؟

آيا مجزى مى باشد؟

جواب: در موارد تقيه اشكال ندارد؛ ولى حمد و سوره را هر چند به نحو حديث نفس بايد بخواند.

(سؤال

1217) اخلال در إعراب واجبات نماز به حدّى كه موجب تغيير و فساد معنا نشود چه حكمى دارد؟

جواب: تلفظ غلط اگر چه در اعراب باشد و معنا را عوض نكند جايز نيست.

(سؤال 1218) اين جانب احساس مى كنم در قرائت نماز به وسواس مبتلا گرديده ام؛ آيا در نماز من اشكالى ايجاد مى شود؟

جواب: اگر مبتلا به وسواس باشيد نبايد اعتنا كنيد و مثل مردم عادى بايد عمل نماييد؛ و در غير اين صورت نمازتان اشكال پيدا مى كند.

(سؤال 1219) قرائت آيۀ شريفۀ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ به صورت «الف الشهر» در نماز چه حكمى دارد؟

جواب: اگر سهوا باشد اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 110

(سؤال 1220) آيا مى توان در نماز آيۀ اهْدِنَا الصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِيمَ را به نيّت دعاى وارد در نماز خواند؟

جواب: آيۀ شريفه را در نماز در قرائت حمد بايد به قصد قرآن بودن خواند، ولى مى توان علاوه بر آن در هر جاى نماز آن را به عنوان دعا هم خواند.

(سؤال 1221) رعايت قواعد تجويد تا چه اندازه در نماز لازم است؟

جواب: قرائت بايد صحيح باشد و رعايت آداب تجويد لازم نيست مگر در مواردى كه در توضيح المسائل، مسائل 884 و 885 ذكر شده است.

(سؤال 1222) در عروة الوثقى مسألۀ 42 (فصل فى القراءة) آمده: از جمله موارد «مدّ» جايى است كه بعد از الف، ياء و واو، سكون لازم باشد؛ مخصوصا اگر حرف بعد از اين سه حرف در حرف ديگر ادغام شده باشد، نظير وَ لَا الضّٰالِّينَ. و در توضيح المسائل جديد مسألۀ 884 فرموده ايد: بنابر احتياط واجب الف و ياء در وَ لَا الضّٰالِّينَ را با مدّ بخوانند. آيا اين احتياط اضافه

بر آنچه در عروة فرموده ايد مى باشد؟

جواب: آنچه در عروة آمده است صحيح است و در سكون غير لازم مثل سكون عارض به جهت وقف، نظير «ن» در وَ لَا الضّٰالِّينَ (در حرف ياء آن) مدّ لازم نيست.

و در رسالۀ توضيح المسائل، كلمۀ «و ياء» زايد است و در چاپ نوزدهم اصلاح شده است.

(سؤال 1223) آيا قرائت نماز ظهر روز جمعه- فرادى يا جماعت- را به عنوان مستحب مى توان بلند خواند يا نه؟

جواب: احوط آن است كه آهسته خوانده شود، چه در جماعت يا فرادى، و چه براى مردها يا زنها، ولى در نماز جمعه بلند خوانده مى شود.

(سؤال 1224) آيا كسانى كه لهجۀ شهرستانى دارند، يا به خاطر كهولت سنّ نمى توانند مخارج حروف را كاملا ادا نمايند و چه بسا معانى كلمات را مى دانند؛ آيا نمازشان صحيح است يا خير؟

جواب: بايد به قدر قدرت و توان خويش در ياد گرفتن قرائت و مخارج حروف نزد اهلش كوشش نمايند؛ و چنانكه پس از كوشش در تعلّم نتوانستند برخى حروف

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 111

را خوب ادا نمايند، معذورند و به قدر توان خويش عمل نمايند و نمازشان صحيح است. لٰا يُكَلِّفُ اللّٰهُ نَفْساً إِلّٰا وُسْعَهٰا «1» (خداوند كسى را جز در حدّ وسعش مكلّف نمى كند.)

ركوع و سجود و قنوت

(سؤال 1225) بعضى از فقها گفتن ذكر ركوع و سجود و قنوت را به فارسى جايز دانسته اند؛ نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: در ذكر قنوت مشكل است؛ و در ذكر ركوع و سجود احتياط ترك آن است.

(سؤال 1226) آيا مى توان به چمن يا سنگهاى كف مساجد و حرمها و آسفالت كف خيابانها در صورت پاك بودن سجده كرد؟

جواب: سجده بر چيزهاى ذكر

شده بجز آسفالت اشكال ندارد.

(سؤال 1227) اگر كسى انگشت پهلوى شست پايش از شست او بزرگتر باشد و در هنگام سجده آن انگشت نيز به زمين برسد، كفايت از شست مى كند يا نه؟

جواب: اگر سر انگشت بزرگ پا- شست- بر زمين قرار بگيرد، قرار گرفتن انگشت ديگر اشكال ندارد؛ ولى قرار گرفتن انگشت ديگر به جاى انگشت شست كافى نيست.

(سؤال 1228) اگر كسى براى حفظ وحدت مسلمين يا از روى تقيّه در مكانهاى سنّى نشين بر چيزهايى كه سجده بر آنها صحيح نيست سجده كند، آيا نمازش صحيح خواهد بود؟

جواب: در موارد تقيّه صحيح است.

(سؤال 1229) روى بعضى از مهرهاى نماز نقوشى از گنبد و بارگاه و يا گل و گياه و دست و چيزهاى ديگر از اين قبيل وجود دارد، آيا سجده كردن بر اين گونه مهرها صحيح است يا خير؟

جواب: اين گونه امور موجب متهم شدن اماميه در نزد عامّه مى باشد و بايد مؤمنين متوجه باشند و مهر ساده تهيه نمايند.

______________________________

(1)- سورۀ بقره (2): آيۀ 286.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 112

(سؤال 1230) آيا همان گونه كه در رسيدن دو سر زانو در حال سجده به زمين صدق عرفى كافى است و لازم نيست تمام كندۀ زانو به زمين برسد، در رسيدن دو كف دست به زمين نيز صدق عرفى كافى است يا بايد دقيقا تمام اجزاى كف دست به زمين برسد؟

جواب: اگر زمين پست و بلند بوده و داراى گودال مى باشد محل اشكال است؛ ولى اگر عرفا مسطح باشد، همين كه عرفا گفته شود تمام اجزاى كف دو دست به زمين رسيده كافى است و بايد از وسواس پرهيز شود.

(سؤال 1230) بسيار اتفاق افتاده

كه در حال سجده يا ركوع احساس مى كنم كه بدنم حركت مى كند و كمى تشنّج دارد و از اين رو ذكر ركوع و سجده را تكرار مى كنم و قصدم اين است كه آنچه در حال قرار بدن گفته شده ذكر واجب باشد، آيا درست است يا نه؟

جواب: حركت مختصر مضرّ نيست و تعقيب وسواس موجب زياد شدن آن مى شود؛ و تكرار ذكر براى حصول اطمينان مانعى ندارد، ولى نبايد به حدّ وسواس برسد.

(سؤال 1232) آيا تروّى- يعنى مقدارى فكر كردن- در اجزاى نماز نيز لازم است؟

و آيا به ظن و گمان در نماز مى توان عمل كرد؟

جواب: در صورت شك، تروّى لازم است؛ و ظنّ در اقوال و افعال و ركعات نماز بنابر اقوى حكم يقين را دارد.

(سؤال 1233) آيا به هنگام سجده انگشتان دست هم بايد بر زمين گذاشته شوند يا اين كه كف دست كافى است؟

جواب: بلى، لازم است انگشتان دست را هم بر زمين بگذارند.

(سؤال 1234) ترك سجدۀ سهو واجب چه حكمى دارد؟

جواب: نماز باطل نمى شود، ولى هر وقت يادش آمد بايد به جا آورد.

تسبيحات

(سؤال 1235) در ركعت سوم و چهارم، گفتن بيش از سه مرتبه تسبيحات به قصد نماز يا قصد ذكر جايز است يا نه؟

جواب: به قصد نماز اشكال دارد؛ ولى به قصد ذكر اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 113

(سؤال 1236) كسى كه قبل از ركوع شك مى كند كه تسبيحات اربعه را سه مرتبه گفته يا كمتر، و يا گمان دارد كه سه مرتبه گفته، تكليفش چيست؟

جواب: بنابر احتياط بنا را بر كمتر بگذارد؛ و گفتن آن به قصد ما فى الذّمة اشكال ندارد؛ اگر چه جواز اكتفا

به مظنّه و گمان خود در مورد سؤال قوى مى باشد.

(سؤال 1237) در نماز جعفر طيّار رضوان اللّه عليه تسبيحات اربعه كفايت از ذكر ركوع و سجود مى نمايد يا نه؟

جواب: احتياط در اين است كه قبل از تسبيحات يا بعد از آن ذكر ركوع و سجده را بگويد.

(سؤال 1238) در نمازهاى مستحبى كه به طور خاصى خوانده مى شود- مانند نماز جعفر طيّار- اگر اشتباهى رخ دهد، مثلا تسبيحات را در ركوع فراموش كند وظيفه اش چيست؟

جواب: در خصوص نماز جعفر طيّار رضوان اللّه عليه اگر در يك حالت تسبيحات را فراموش كند، در حالت بعد به قصد رجاء تسبيحات و سپس اعمال بعدى را انجام دهد؛ و اگر تا آخر نماز متذكر نشود بعد از نماز، قضاى آن را به قصد رجاء به جا آورد.

ولى اگر نمازهاى مستحبى ديگر را بر خلاف دستور انجام داده باشد، نماز مخصوصى كه مى خواسته انجام دهد محسوب نمى شود، ولى مطلق نافله محسوب مى شود؛ و اگر نماز مخصوص را نذر كرده باشد بايد دوباره انجام دهد.

(سؤال 1239) اگر كسى در ركعت سوم نماز (سه ركعتى يا چهار ركعتى) به جاى تسبيحات حمد و سوره بخواند، در صورتى كه سهوا اين كار را كرده باشد حكم نمازش چيست؟ و آيا سخن اضافه اگر ذكر باشد نماز را باطل مى كند؟

جواب: خواندن حمد بدون سوره به جاى تسبيحات در ركعت سوم و چهارم اشكالى ندارد، و سخن و ذكر اگر سهوى باشد نماز باطل نمى شود؛ ولى احتياطا سجدۀ سهو را به جا آورد.

(سؤال 1240) كسى كه به دليل رسيدن به سرويس مدرسه تسبيحات نمازش را يك مرتبه مى گفته است، آيا از موارد اضطرار محسوب مى شود؛

و نمازهاى گذشته اش چه حكمى دارد؟

جواب: به نظر اين جانب تسبيحات اربعه مطلقا بايد سه مرتبه گفته شود، ولى چون از اركان نماز نيست اگر جاهل قاصر بوده نمازهاى او قضا ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 114

موانع نماز

(سؤال 1241) برداشتن پا هنگام نماز جماعت يا فرادى در حال ذكر يا در حل سكوت، آيا اشكالى دارد؟

جواب: در حال سكوت مانعى ندارد؛ ولى در حال ذكر اگر حالت استقرار را از بدن ببرد جايز نيست. و بين نماز جماعت و فرادى فرقى نيست.

(سؤال 1242) آيا در حال نماز مى شود براى مصائب چهارده معصوم (ع) گريه كرد؟

جواب: اگر صداى خود را به قدرى بلند نكند كه با وضع نماز منافات داشته باشد، جواز آن بعيد نيست.

(سؤال 1243) آيا بلند بودن موهاى زايد بدن حدّى دارد كه اگر از آن بلندتر باشد نماز درست نباشد؟

جواب: ازالۀ آنها هر چند كوتاه باشد مستحب است؛ و بلند گذاشتن آنها مخصوصا اگر از چهل روز بيشتر شود كراهت دارد، ولى موجب بطلان نماز نمى شود.

(سؤال 1244) اگر شخصى سيگار را پك بزند و تكبير بگويد و بعد از تكبير يا در حال تكبير دود آن از دهان و بينى او بيرون بيايد، آيا نماز او باطل است؟

جواب: مبطل بودن آن ثابت نيست.

(سؤال 1245) انسان در حال نماز چه كارهايى را مى تواند بكند؟ اين جانب يك بار در حالى كه نماز مى خواندم، روسرى بچۀ خواهرم كه دو سال و نيم دارد بازشد و به من گفت ببندم و من به خاطر اين كه فكر نكند نماز باعث بى محلى من نسبت به او شده اين كار را انجام دادم. آيا اين عمل در

نماز من خللى ايجاد كرده است؟

جواب: اگر انجام اين كار يا كارهاى ديگر به گونه اى باشد كه با هيأت نماز منافات داشته باشد، در حال نماز صحيح نيست.

(سؤال 1246) بلند گفتن تكبيرة الاحرام و غير آن براى فهماندن امرى به غير چه حكمى دارد؟

جواب: در حدّى كه منافات با نماز نداشته باشد اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 115

(سؤال 1247) آيا حضرت على (ع) به صورت سنّى ها نماز مى خواندند يا شيعه؟ اگر به صورت شيعه نماز مى خواندند و مردم هم مخالفت نمى كردند امروز همۀ مسلمانها به يك شكل نماز مى خواندند؛ هر چند من فكر نمى كنم كه حضرت على (ع) به صورت خليفۀ دوم نماز مى خواندند. به هر حال وقتى در اين گونه مسائل ذكر خاصى در قرآن نيامده پس معلوم مى شود چندان داراى اهميت نبوده كه به صورت سنّى باشد يا شيعه؛ و منظور اصل و روح كلى نماز بوده كه همۀ مسلمين مشترك هستند. و مشابه همين مطلب را مى توان در خصوص نوع و شكل پوشش زن و مرد در جوامع مختلف گفت.

جواب: كيفيت و صورت نماز همچون اصل نماز و ساير عبادات بايد از قرآن و سنّت به دست آيد. قرآن كريم از تفصيل صورت نماز ساكت است و ناچار بايد به سنّت پيامبر (ص) و ائمّۀ معصومين (ع) مراجعه نماييم.

و اخبار معتبرۀ مأثوره كيفيت نماز و ساير عبادات را مشخص نموده است. و از رسول خدا (ص) نقل شده: «صلّوا كما رأيتمونى اصلّى» (نماز را همان گونه كه من مى خوانم بخوانيد). و نماز رسول خدا به طور قطع مطابق نماز اهل سنّت نبوده؛ و اگر چنين بود عترت پيامبر (ص) كه نزديك ترين

افراد به آن حضرت بودند آن را نقل مى كردند. شكل كنونى نماز كه بين اهل سنّت رايج است بر حسب تواريخ منقوله از زمان خليفۀ دوم و با اجتهاد شخصى او شروع شده است، و هيچ دليلى از كتاب خدا و سنّت بر حجّيت نظر و اجتهاد خليفۀ دوم وجود ندارد. و بر حسب حديث «ثقلين» تا روز قيامت پس از كتاب خدا، سنّت عترت پيامبر بايد الگوى مسلمانان باشد. تفصيل مطلب در اين مختصر نمى گنجد.

ضمنا بايد توجه داشت كه مسألۀ شيوۀ به جا آوردن نماز با مسألۀ نوع و شكل پوشش زن تفاوت مى كند. زيرا شيوه و نحوۀ نماز تعبّدى و مورد تأكيد شارع مى باشد؛ ولى در حجاب، نوع و شكل آن تعبّدى نيست و فقط اصل آن مورد نظر شارع مى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 116

نماز قضا

(سؤال 1248) مجتهدى قائل به كفايت خواندن يك بار تسبيحات اربعه بوده است ولى پس از مدتى قائل به وجوب احتياطى سه بار خواندن شده است؛ حال مقلّد ايشان كه تاريخ قضا شدن نماز را نمى داند چه كند؟

جواب: بر طبق نظر اخير عمل نمايد.

(سؤال 1249) اگر كسى سهوا نماز عشا را نخواند و صبح بيدار شود تكليفش چيست؟

جواب: اگر خواب باعث قضا شدن شده باشد، بنابر احتياط واجب علاوه بر قضا روزۀ آن روز ترك نشود؛ و در غير اين صورت فقط بايد نماز را قضا نمايد، و اگر عمدى بوده توبه كند.

(سؤال 1250) شخصى شيعه بوده سپس سنّى شده و نمازهاى خود را طبق مذهب اهل سنّت به جا آورده، بعد از مدتى مجددا شيعه شده و سپس فوت نموده، آيا قضاى نمازهايى كه در

زمان سنّى بودن خوانده به عهدۀ فرزند بزرگتر است يا نه؟

جواب: اگر نمازهايش به فتواى مرجع تقليد پسر بزرگتر- كه واجد شرايط مى باشد- صحيح بوده است قضا ندارد.

(سؤال 1251) اگر كسى بعضى از كلمات حمد و سوره يا ساير اذكار نماز را سالها غلط مى گفته و تازه متوجه شده، آيا بايد نماز اين سالها را قضا نمايد؟

جواب: اگر در ياد گرفتن صحيح آن تقصير و كوتاهى كرده باشد بنابر احتياط قضا دارد؛ و اگر تقصير نكرده باشد مثل اين كه احتمال غلط بودن آن را نمى داده تا اين كه صحيح آن را ياد بگيرد، بعيد نيست قضا لازم نباشد.

(سؤال 1252) اگر نمى داند كه مثلا دو سال است مكلف شده و اعمال را انجام نداده يا سه سال، تكليف اعمالش چيست؟

جواب: هر اندازه را كه يقين دارد ترك كرده قضا نمايد.

(سؤال 1253) آيا نمازهاى مستحبى را مى توان قضا كرد؟

جواب: آرى مى توان قضا كرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 117

نماز جماعت

(سؤال 1254) آيا در نماز جماعت بايد صبر كرد تا صفوف جلو اقتدا كنند يا به محض شروع امام بلافاصله مى توان اقتدا نمود؟

جواب: اگر افرادى كه انسان به واسطۀ آنها به جماعت متصل است مهيّاى تكبير شده باشند- گرچه هنوز تكبيرة الاحرام نگفته باشند- اقتدا مانعى ندارد.

(سؤال 1255) خواندن نماز جماعت توسط بعضى از روحانيون در اداره جات و ارگانها و گرفتن مبلغى پول براى آن سى يا چهل هزار تومان در ماه شرعا جايز است يا نه؟ آيا موجب وهن مذهب نيست؟

جواب: دادن وجهى به صورت تشويقى يا براى كمك در مقابل امر غير واجب اشكال ندارد؛ ولى بايد برخورد روحانيون و كيفيت ارشاد آنان كاملا منطقى

و معقول باشد، وگرنه موجب وهن شريعت خواهد شد و جايز نيست.

(سؤال 1256) آيا امام جماعت مى تواند براى خواندن نماز جماعت وجهى بگيرد؟

جواب: حق گرفتن اجرت براى نماز واجب را ندارد؛ ولى قبول هديه و گرفتن وجه از درآمد موقوفه در صورتى كه شامل او شود، و نيز گرفتن از وجوه شرعيه با رعايت شرايط آن اشكال ندارد.

(سؤال 1257) اگر در نماز جماعت انسان در ركعت دوم به امام برسد و نماز سه يا چهار ركعتى باشد، وظيفۀ انسان هنگام سلام دادن امام چيست؟

جواب: بنابر احتياط واجب مأموم به حال تجافى و نيم خيز بنشيند تا امام سلام آخر را بگويد و سپس بلند شود، ولى مأموم سلام را نگويد.

(سؤال 1258) اين جانب يك بند انگشت دستم (يا كمتر از يك بند) قطع شده، آيا مى توانم امام جماعت شوم؟

جواب: ظاهرا اشكالى ندارد.

(سؤال 1259) كسى كه كمرش خميدگى دارد، آيا مى تواند امام جماعت شود؟

جواب: اگر خميدگى آن كم باشد و در حال ايستادن، قيام صدق كند اشكال ندارد؛ و اگر خميدگى آن زياد باشد كه قيام صدق نكند نمى توان به او اقتدا نمود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 118

(سؤال 1260) اقتدا به امام جماعتى كه وسواسى است- مثلا يك كلمه را چند بار مى گويد- جايز است يا نه؟

جواب: مجرد تكرار، دليل بر وسوسه نيست؛ ولى اگر وسواسى بودن كسى محرز باشد، اقتداى به او مشكل است.

(سؤال 1261) اقتدا كردن در نماز به امام جماعتى كه همۀ شرايط امام جماعت را كه در رساله هاى توضيح المسائل آمده دارا مى باشد ولى مسائل اجتماعى و سياسى و امور مربوط به مسلمانان را وامى نهد، چگونه است؟

جواب: اگر از روى اعتقاد يا

تقيه و يا عذر موجّه ديگرى به مسائل اجتماعى و سياسى مسلمانان بى اعتنا باشد ضررى به عدالت او نمى زند.

(سؤال 1262) اگر امام جمعه و جماعت مقلّد مرجعى باشد كه مأموم او را مرجع واجد شرايط نمى داند آيا اقتدا به او جايز است يا خير؟

جواب: امام جمعه و جماعت بايد عادل باشد، مقلّد هر كس باشد مانعى ندارد.

(سؤال 1263) اقتدا به كسى كه نمى تواند دو زانو بنشيند و يا دست او فلج است و امثال اينها، چه حكمى دارد؟

جواب: اگر افعال نماز را تمام و صحيح انجام مى دهد اشكال ندارد.

(سؤال 1264) با توجه به اهميت اقامۀ نماز جماعت در مدارس و با توجه به كم بودن امام جماعت مورد اطمينان، آيا خواندن نماز توسط بچه هاى دانش آموز به صورت جمعى ولى فرادى (نماز وحدت) درست است يا نه؟

جواب: نماز وحدت به صورت مفروض در سؤال علاوه بر اين كه در شرع مقدّس نامى از آن برده نشده و معهود نمى باشد، گاهى مواجه با اشكال مى شود؛ به عنوان مثال كسى كه حمد و سوره را تمام كرده بايد بدون جهت صبر كند تا ديگران هم تمام كنند، يا كسى كه عقب مانده و سوره را تمام نكرده به ركوع برود؛ بلى براى اطفالى كه هنوز نماز بر آنها واجب نشده و نماز تمرينى مى خوانند مانعى ندارد.

(سؤال 1265) اگر بين امام و مأموم يا بين دو صف نماز جماعت شيشۀ شفاف فاصله باشد، آيا نماز جماعت صحيح است يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 119

جواب:: اگر به نحوى باشد كه به وحدت جماعت صدمه نزند، صحت آن بعيد نيست؛ ولى در شيشۀ سراسرى و مرتفع صدق وحدت جماعت

مشكل است.

(سؤال 1266) كسى كه در حال خواندن ركعتهاى آخر نماز، ديگرى به او اقتدا مى كند آيا مى تواند پس از اتمام نماز به همان فرد اقتدا نمايد؟

جواب: اگر شرايط امام جماعت را دارا باشد ظاهرا مانعى ندارد.

(سؤال 1267) كسى كه نمازش شكسته است و در صف جلو ايستاده اگر زودتر سلام دهد و در ركعت سوم دوباره اقتدا كند، آيا به جماعت افراد ديگر ضرر مى زند يا نه؟

جواب: اگر آن فرد موجب اتصال افراد ديگر به جماعت باشد به مجرد سلام دادن او افراد ديگر از جماعت منقطع مى شوند و با اقتداى دوبارۀ او متصل نمى شوند.

(سؤال 1268) اگر امام سهوا يك ركوع اضافه كند تكليف مأموم چيست؟

جواب: در فرض سؤال نماز امام جماعت باطل است و بايد مأمومين بدون متابعت نمازشان را به شكل فرادى تمام كنند.

(سؤال 1269) اگر امام در نماز جماعت آيه اى را اشتباه بخواند يا يك آيه را اصلا نخواند، آيا مأموم مى تواند خودش آن آيه را صحيح بخواند؟

جواب: اگر مأموم نتواند امام را متوجه سازد و احتياطا خودش بخواند اشكال ندارد و نماز او فرادى نمى شود.

(سؤال 1270) آيا گفتن (الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِينَ) از طرف مأموم در صورتى كه امام در حال خواندن سوره و يا بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ اول سوره باشد اشكال دارد؟

جواب: اگر بعد از تمام شدن سورۀ حمد امام زياد فاصله نشود ظاهرا اشكال ندارد.

(سؤال 1271) شخصى كه امام جماعت را عادل نمى داند آيا براى حفظ شئون او و يا مأخوذ به حيا شدن مى تواند ظاهرا به او اقتدا كند و بعدا نمازش را اعاده نمايد يا خير؟

جواب: اگر ناچار باشد و مستلزم ترويج باطل نباشد، بدون

قصد جدّى نماز مانعى ندارد.

(سؤال 1272) كسى كه در نماز جماعت اقتداء كرده و نماز واجب خود را خوانده، آيا مى تواند دوباره در جاى ديگر و جماعت ديگر شركت كند و همان نماز واجب خود را بخواند؟

جواب: به قصد ورود اشكال دارد؛ ولى به قصد رجاء و اميد ثواب مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 120

(سؤال 1273) در نماز جماعت چهار ركعتى اگر نماز امام شكسته و نماز مأموم كامل باشد، آيا مى شود دو ركعت دوم را به امامى ديگر اقتدا نمود؟

جواب: در فرض سؤال دليل بر صحت اقتدا وجود ندارد؛ بلى امام مى تواند يكى از مأمومين را جاى خود قرار دهد.

(سؤال 1274) آيا اقتدا به امامى كه توان تلفظ صحيح كلمات را ندارد- مانند بسيارى از اروپاييان كه با زبان عربى واقعا مأنوس نيستند- جايز است؟

جواب: اگر تلفظ غلط باشد جماعت نيست، ولى اگر تفاوت در لهجه باشد اشكال ندارد.

(سؤال 1275) آيا اشتباه امام جماعت در قرائت و ذكر صدمه اى به نماز مأموم وارد مى كند؟ اگر احتمال داده شود كه ممكن است امام مسأله را بلد نباشد حكم آن چيست؟

جواب: امام جماعت بايد نمازش صحيح و بدون عذر باشد. بنابراين اگر اشتباه دائمى و يا از باب معذور بودن باشد امامتش اشكال دارد.

(سؤال 1276) آيا جايز است نماز طواف واجب را احتياطا به نماز يوميه و يا نماز طواف مستحبى امام اقتدا كرد يا نه؟

جواب: مشروعيت خواندن نماز طواف به جماعت روشن نيست.

(سؤال 1277) اگر به گمان اين كه امام جماعت فلانى است اقتدا شد و در بين نماز و يا بعد از آن معلوم شد كه شخص ديگرى است حكم آن چيست؟

جواب:

اگر به گمان اين كه امام جماعت فلانى است در عين حال به عنوان امام حاضر اقتدا كرده و امام حاضر را هم عادل مى دانسته اشكال ندارد. توضيح بيشتر را در توضيح المسائل مسألۀ 1285 ملاحظه فرماييد.

(سؤال 1278) پدر و مادر اين جانب مسيحى هستند، ولى من ده سال است كه به دين اسلام و مذهب تشيّع مشرّف گشته ام و اخيرا مطلع شدم در زمانى كه پدر و مادرم تصميم بر ازدواج داشته و هنوز صيغۀ آن را اجرا ننموده بودند نطفۀ من منعقد شده؛ آيا با وضعى كه دارم از نظر طهارت مولد مى توانم امام جماعت شوم؟ و آيا اصولا ازدواج معاطاتى باطل است، در صورتى كه عملا و عرفا كارى شود كه دلالت بر زوجيت كند؟ و چه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 121

دليلى بر عدم كفايت آن و لزوم اجراى صيغه جز اجماع فقها وجود دارد؟ و آيا اجماع در چنين مسأله اى كه چندين نفر از فقها ازدواج معاطاتى را صحيح مى دانند و بچۀ متولد از آن را مانند بچۀ متولد از زنا نمى دانند حجت است؟

جواب: دليل شرطيت طهارت مولد در امام جماعت فقط اجماع نيست تا در ثبوت آن مناقشه شود؛ بلكه دليل آن، روايات صحيحى است كه مورد عمل اصحاب و فقهاى شيعه قرار گرفته است. شما به وسائل باب 14 از ابواب جماعت مراجعه نماييد.

در اين كه زنا به نظر اديان و همۀ ملتها كار زشت و مستنكرى است شكى نيست؛ و لكن اگر در موردى زن و مردى كه تصميم بر ازدواج دارند و صحبت و مذاكره نيز نموده ولى هنوز صيغۀ عقد را جارى ننموده، خيال مى كردند

كه همين مذاكره و تصميم بر ازدواج و رضايت به آن در تحقق زوجيت كفايت مى كند، و به نظر آنان اجراى صيغه فقط براى اعلام رسمى ازدواج است، و لذا نزديكى خود را زنا ندانند، در چنين صورت اگر بچه اى از آنان متولد شد ظاهر ادله اى كه دلالت مى كند بر منع امامت و قضاوت ولد زنا از اين مورد منصرف است. بنابراين امامت و قضاوت چنين مولودى اگر ساير شرايط را داشته باشد اشكالى ندارد.

نماز جماعت اهل سنّت

(سؤال 1279) در جماعت اهل سنّت نوعا رعايت اتصال نمى شود، آيا اقتدا به چنين جماعتى مجزى است؟

جواب: اكتفاى به آن مشكل است؛ و در صورت اقتدا احوط اين است كه نماز را اعاده كند. و به طور كلى در جماعت آنان حمد و سوره را و لو به نحو حديث نفس بخواند.

(سؤال 1280) با توجه به اين كه تقيه كردن در اين زمان منحصر به مورد ترس از قتل و ضرب نيست و براى ترس از اتهام به شرك و بت پرستى نيز مى باشد، با اين حال آيا تقيه مختص به مسجد الحرام و مسجد النّبى (ص) است يا در ساير مساجد هم بايد تقيه كرد و مى توان به امام جماعت اهل سنّت اقتدا نمود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 122

جواب:: هر جايى كه ترك حضور در جماعت آنها در معرض وهن مذهب باشد، مورد تقيه است و اختصاص به مسجد الحرام يا مسجد النّبى (ص) ندارد.

(سؤال 1281) اگر انسان در نماز جماعت اهل سنّت شركت كرد و از روى غفلت يا جهالت و يا فراموشى حمد و سوره را نخواند، نماز او چه حكمى دارد؟ آيا حكم فهميدن قبل از

وقت و بعد از وقت متفاوت است؟ اگر پس از ركوع امام و قبل از اين كه خودش به ركوع رود متذكر شود چه حكمى دارد؟

جواب: در صورت نسيان نمازش صحيح است؛ و در صورت جهل احوط اعاده است. همچنين است اگر بعد از ركوع امام و قبل از ركوع خودش متذكر شود و نتواند حمد و سوره را بخواند.

(سؤال 1282) شركت در نماز جماعت مغرب اهل سنّت با توجه به اين كه نماز مغرب آنها زودتر از مغرب شرعى است، آيا كفايت از نماز مغرب مى نمايد يا نه، و آيا وقت هم مثل ساير شرايط و اجزاء است كه با تقيه ساقط مى شود؟

جواب: با وجود شرايط تقيه، كفايت مى كند.

(سؤال 1283) اخيرا پشت بام مسجد النّبى (ص) هم براى نمازگزاران مهيا شده است، ولى ديوار اطراف پشت بام بيش از قامت انسان بلند است و هيچ طرف صفهاى جماعت مسجد پيدا نيست، آيا اقتدا با اين وضع در پشت بام صحيح است؟

جواب: اگر وحدت جلسه صادق نيست، در غير مورد تقيه صحيح نيست.

(سؤال 1284) هرگاه براى تحبيب قلوب و وحدت مسلمين در نماز جماعت اهل تسنّن شركت كنيم كه قهرا نماز فاقد جزء يا شرط يا همراه با مانع باشد، آيا اين نماز در وسعت وقت صحيح و مجزى است و اعاده و قضا ندارد؟ با فرض اين كه اضطرار و ضرورتى نيست و مى توانيم در مكان يا زمان ديگر بدون هيچ اشكالى نماز را به طريق شيعه بخوانيم. و همچنين در تقيه در موضوعات، مثل وقوف در عرفات در روزى كه قاضى عامّه حكم كرده، با اين كه شك يا يقين به خلاف داريم،

آيا وقوف با برادران اهل تسنّن مجزى است؟

جواب: با عدم وجود شرايط تقيه كافى نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 123

(سؤال 1285) در جماعت اهل سنّت مى شود اقتدا كرد، و يا بايد فقط متابعت نمود؟

جواب: در شرايط تقيه و به مقدارى كه تقيه اقتضا كند اقتدا صحيح است؛ ولى حمد و سوره را هر چند به نحو حديث نفس بخوانند.

نماز جمعه

(سؤال 1286) آيا شخص مسافر مى تواند امام جمعه بشود؟

جواب: امامت براى نماز جمعه محل اشكال است.

(سؤال 1287) امامت جمعۀ شخص مسافر را مورد اشكال مى دانيد، آيا مسافر با قصد اقامۀ ده روز يا پس از سى روز بلا تكليف ماندن در يك محل مى تواند امام جمعه شود؟

جواب: در فرض سؤال مانعى ندارد.

(سؤال 1288) آيا مسافر مى تواند نماز جمعه بخواند، و آيا از نماز ظهر كفايت مى كند؟

جواب: اگر شرايط نماز جمعه فراهم باشد اشكالى ندارد و از نماز ظهر كفايت مى كند.

(سؤال 1289) در بعضى مناطق بعضى از ائمۀ جمعه در بعضى مسائل اجتماعى و مذهبى موضعگيرى هايى مى كنند كه به نظر افراد متديّن و خبير به مصلحت اسلام و انقلاب و روحانيت نمى باشد و تذكر به آنان نيز مؤثر واقع نمى شود؛ با اين حال آيا شركت در اين گونه نماز جمعه ها كه قهرا تأييد آن موضعگيرى ها و موجب وهن علما و بدبينى قشر وسيعى از مؤمنين مى باشد شرعا درست است؟ و چنين نماز جمعه اى كفايت از نماز ظهر مى كند؟

جواب: با احراز شرايط در امام جمعه احوط حضور است؛ مگر اين كه ترويج باطل بر حضور در آن صدق كند.

(سؤال 1290) اگر خطيب جمعه در خطبه ها مرتكب توهين، دروغ، افتراء به مسلمان ديگر، بردن كلمات ركيك، تمسخر و

امثال اينها شد كه در شرع مقدس حرام يا مكروه مى باشند، آيا چنين نماز جمعه اى كفايت از نماز ظهر مى كند يا خير؟

جواب: اگر فرضا امام جمعه در خطبه ها مرتكب كار حرامى از قبيل اهانت، افتراء،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 124

دروغ يا توهين به مسلمانى شود از عدالت خارج مى شود، و يكى از شرايط صحت نماز جمعه عدالت امام است. پس در اين صورت نماز جمعه صحيح نيست و بايد نماز ظهر خوانده شود.

(سؤال 1291) آيا دو خطبۀ نماز جمعه از نظر احكام و شرايط حكم نماز را دارد، حتى در پاكى از حدث و خبث؟ و آيا فرقى بين امام و مأموم در اين جهت وجود دارد؟

جواب: همۀ شرايط نماز را ندارد؛ ولى بنابر احتياط واجب بايد امام جمعه در حال خطبه با وضو باشد.

(سؤال 1292) حضرتعالى كه اقامۀ جمعه را از شئون حكومت شرعى مى دانيد، آيا اين از قبيل شرط وجوب است- مثل استطاعت نسبت به حج- كه تحصيل آن واجب نيست يا از قبيل شرط و قيد واجب است- نظير طهارت نسبت به نماز- كه تحصيل آن واجب است؟ و در نتيجه در زمانى كه جامعه فاقد حكومت صالح شرعى باشد بر مكلفين اقدام جهت تحصيل اقامۀ نماز جمعه، واجب شرعى و عينى مى باشد يا نه؟

جواب: اگر تحصيل شرايط ممكن باشد، بنابر احتياط واجب تحصيل نمايند.

(سؤال 1293) آيا مراعات ترتيب بين حمد الهى و درود بر پيامبر و آل او صلوات اللّه عليهم اجمعين و وعظ و ارشاد و خواندن يك سورۀ كوچك در دو خطبه لازم است يا نه؟

جواب: احتياط در رعايت ترتيب است.

(سؤال 1294) بعضى از فقها مسافرت هنگام ظهر

شرعى را در صورت اقامۀ نماز جمعه در شهر محل سكونت شخص جايز نمى دانند؛ نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: حرمت سفرى كه موجب فوت نماز جمعه بشود، تابع وجوب نماز جمعه است؛ يعنى در صورت وجوب نماز جمعه سفرى كه موجب فوت آن شود حرام است.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 124

(سؤال 1295) در روز جمعه نافلۀ ظهر را مى توان پيش از نماز جمعه خواند يا ساقط است؟

جواب: نافلۀ روز جمعه بيست ركعت است كه اگر به ترتيب ذيل به جا آورده شود شايد افضل باشد: شش ركعت هنگام بالا آمدن آفتاب، شش ركعت نزديك ظهر، دو ركعت اول ظهر و شش ركعت بعد از نماز جمعه.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 125

(سؤال 1296) اگر امام جمعه عمدا يا سهوا غير از سورۀ جمعه و منافقين را شروع نمايد، آيا مى تواند به اين دو سوره عدول كند؟ و آيا بين دو سورۀ جحد (كافرون) و توحيد و غير اينها فرقى وجود دارد؟

جواب: در صورت سهو تا به نصف نرسيده مى تواند عدول كند، حتى از جحد و توحيد.

(سؤال 1297) اگر در اثر ازدحام جمعيت مأموم نتوانست يك سجده يا دو سجده از يك ركعت را انجام دهد، نماز جمعۀ او باطل مى شود يا نه؟

جواب: اگر پس از بلند شدن امام براى ركعت بعد توانست سجده را به جا آورد و به ركوع امام برسد هر دو ركعت را درك كرده است؛ و اگر به ركوع ركعت بعد هم نرسيده سجده را به قصد ركعت اول به جا آورد و در نتيجه يك ركعت از

امام عقب افتاده است؛ و آن را خودش به جا آورد و نماز او صحيح است.

(سؤال 1298) مقصود از اذان دوم روز جمعه كه بدعت و حرام است كدام اذان مى باشد؟

جواب: در حديث وارد شده: «الأذان الثالث يوم الجمعة بدعة» «1» و در آن دو احتمال است:

اول- اين كه اذان براى نماز عصر باشد؛ چون نماز عصر بايد متصل به جمعه خوانده شود و اذان ندارد.

دوم- اين كه مقصود اذان دوم براى نماز جمعه باشد؛ چون روايت شده كه در زمان عثمان براى نماز دو اذان مى گفتند: يكى وقتى كه عثمان هنوز در خانه بود و دوم پس از حضور او در مسجد؛ و به هر حال سوم بودن اذان يا براى اين است كه اذان صبح را نيز حساب مى كرده اند و يا براى اين كه اذان و اقامۀ نماز جمعه را تغليبا دو اذان حساب مى كرده اند و از اقامه به اذان تعبير شده باشد.

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 5، ص 81.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 126

(سؤال 1299) نخواندن سورۀ كوچك در خطبه هاى جمعه- از روى جهل يا فراموشى- به صحّت نماز ضرر مى رساند يا نه؟

جواب: ضرر نمى رساند.

(سؤال 1300) آيا شعارها و تكبيرهاى مردم در اثناى خطبه ها و همچنين قيام آنان به خاطر شنيدن نام مبارك امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه ضررى به نماز جمعه مى زند؟

جواب: خلاف احتياط است؛ ولى به نماز جمعه ضرر نمى زند.

(سؤال 1301) اگر عمدا خطبه ها را درك نكند، آيا مى تواند در نماز شركت كند و نمازش درست است؟

جواب: نمازش درست است.

(سؤال 1302) در بين مردم معروف است كه اگر كسى روز جمعه در نماز جمعه شركت نكرد، جايز نيست قبل

از تمام شدن نماز جمعه نماز ظهر و عصر را به جا آورد، آيا اين حرف درست است؟

جواب: اگر نماز جمعۀ واجد شرايط منعقد شود به جا آوردن نماز ظهر قبل از تمام شدن نماز جمعه- براى كسى كه نماز جمعه بر او واجب است- محل اشكال است؛ و اگر با شرايط آن منعقد نشده باشد، خواندن نماز ظهر پيش از تمام شدن آن مانعى ندارد.

(سؤال 1303) آيا خريدوفروش يا معاملۀ ديگر هنگام نماز جمعه حرام و باطل است؟

جواب: در نماز جمعۀ واجد شرايط كارهايى كه موجب فوت نماز جمعه است- از جمله معاملات- نبايد انجام شود؛ ولى اگر انجام شد باطل نيست.

(سؤال 1304) اگر نماز جمعه با وجود شرايط آن از كسى عمدا فوت شود آيا قضا دارد؟

جواب: قضا ندارد و بايد به جاى آن ظهر خوانده شود؛ به صورت ادا يا قضا.

(سؤال 1305) زنانى كه عادت ماهانۀ خود را مى گذرانند به منظور تعظيم شعائر دينى و اجر و ثواب آيا مى توانند در غير مساجد به حسب صورت و ظاهر در نماز جمعه ها شركت كنند؟

جواب: مانعى ندارد؛ مگر اين كه بين نمازگزاران حائل شوند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 127

(سؤال 1306) آيا نماز جمعه در احكام شك، قواطع، خلل و مانند آن حكم ساير نمازها را دارد؟

جواب: مثل ساير نمازها مى باشد و حكم نماز دو ركعتى را دارد.

(سؤال 1307) اگر در نماز جمعه به اشتباه نيّت نماز ظهر كند و قبل از تمام شدن متوجه شود، آيا عدول به نماز جمعه جايز است يا نه؟

جواب: اگر به قصد نماز جمعه شروع كرده و از روى اشتباه نماز ظهر در ذهنش خطور نموده باشد، نماز

جمعۀ او صحيح است و ربطى به مسألۀ عدول ندارد؛ ولى اگر به قصد نماز ظهر شروع كرده باشد، صحت نمازش مشكل است و بايد نماز ظهر را دوباره بخواند.

(سؤال 1308) شخصى كه در نماز جمعه شركت كرده اگر بخواهد احتياط كند و نماز ظهر را نيز بخواند چه وقت بخواند؟

جواب: اگر بخواهد احتياط كند، نماز ظهر را بعد از نماز جمعه بخواند؛ ولى با فرض صحّت جمعه اين احتياط واجب نيست.

(سؤال 1309) آيا زن ها مى توانند بعد از اذان ظهر در روز جمعه نماز ظهر بخوانند يا بايد صبر كنند بعد از اتمام نماز جمعه بخوانند؟

جواب: براى زنها نماز جمعه واجب نيست، و هر وقت نماز ظهر را بخوانند اشكالى ندارد.

نماز استيجارى

(سؤال 1310) شرايط انجام نماز و روزۀ استيجارى براى ميّت چيست؟

جواب: بايد بتواند عمل را صحيح انجام دهد و شروط در ضمن اجاره را رعايت كند؛ و اگر بدون شرط براى نماز اجير شده باشد بايد علاوه بر واجبات، مستحبات متعارفه را نيز انجام دهد.

(سؤال 1311) آيا زن مى تواند براى نماز و روزۀ ميّت مرد اجير شود؟ مرد براى ميّت زن چطور؟

جواب: با رعايت شرايط آن مانعى ندارد و مماثلت شرط نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 128

(سؤال 1312) آيا در جهر يا اخفات نماز- يعنى بلند يا آهسته خواندن نماز- بايد مراعات تكليف ميّت بشود يا نايب؟

جواب: نايب بايد طبق وظيفۀ خودش عمل نمايد؛ ولى زن اگر نايب مرد باشد، بنابر احتياط در نمازهاى جهريه مانند: «صبح» و «مغرب» و «عشا» حمد و سوره را بلند بخواند.

(سؤال 1313) پدرم كه مقلّد مرحوم آيت اللّه العظمى بروجردى (ره) بوده در وصيت خود مبلغ 2500

ريال را براى نماز و روزۀ استيجارى تعيين كرده است، ولى به دلايلى تاكنون موفق نشده ام عمل به وصيت پدرم كنم؛ اكنون وظيفه ام چيست؟

جواب: بنابر احتياط هر مقدار نماز و روزه كه در آن زمان با آن مبلغ ممكن بوده استيجار شود، فعلا همان مقدار نماز و روزه استيجار نماييد.

نماز مستحبى

(سؤال 1314) كسى كه شك دارد اذان صبح شده يا نه نماز شب را به چه قصدى بخواند؟

جواب: مى تواند به قصد ادا بخواند؛ و نيز مى تواند بدون قصد ادا و قضا قربة إلى اللّه به جا آورد.

(سؤال 1315) كسى كه مدتى نماز شب و ساير نافله ها را نخوانده يا اصلا نخوانده است، آيا مى تواند قضاى آنها را به جا آورد؛ چگونه؟

جواب: قضاى نماز شب و ساير نافله هاى يوميه مستحب است و انجام آن در هر وقت از شب يا روز مانعى ندارد. و قضاى نمازهاى مستحبى ديگر نيز چنانكه هر كدام بالخصوص دليل بر مشروعيت قضا داشته باشد مانعى ندارد؛ وگرنه به قصد ورود جايز نيست. و در صورت احتمال مشروعيت قضا به قصد رجاء و اميد ثواب مانعى ندارد.

(سؤال 1316) در نماز شب كه مى خواهند به چهل مؤمن دعا كنند، اگر به عربى صحيح نتوان دعا كرد آيا مى توان به فارسى دعا نمود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 129

جواب:: چون دعاى بر چهل مؤمن جزو نماز «وتر» نيست اگر نمى توانيد به عربى صحيح دعا كنيد بهتر اين است كه بعد از نماز به هر زبانى كه مى خواهيد دعا نماييد.

(سؤال 1317) آيا كم و زياد شدن اجزا يا اركان نماز مستحبى موجب بطلان يا سجدۀ سهو مى شود؟ و آيا جايز است بدون دليل آن را

نشسته خواند؟ ثواب آن چگونه است؟

جواب: نشسته خواندن نماز مستحبى اشكال ندارد؛ ولى مبطلات نماز، نماز مستحبى را هم باطل مى كند.

(سؤال 1318) نماز جعفر طيّار يا نماز امام زمان (ع) يعنى چه؟

جواب: نماز جعفر طيّار چهار ركعت است با دستور مخصوصى كه پيامبر (ص) آن را به جعفر بن ابى طالب رضوان اللّه عليه ياد دادند. و نماز امام زمان (ع) دو ركعت است با دستور مخصوصى كه از حضرت حجّت عجل اللّه تعالى فرجه نقل شده، و هر دو نماز در مفاتيح ذكر شده است.

نماز احتياط

(سؤال 1319) حكم شك در نماز احتياط خصوصا تكبيرة الاحرام آن چيست؟

جواب: اعتبار ندارد.

نماز آيات

(سؤال 1320) اگر در هنگام وجوب نماز آيات عذرى داشته باشد جايز است با تيمّم نماز بخواند يا اين كه تا برطرف شدن عذر بايد صبر كرد؟

جواب: با تيمم بايد نماز را در وقت بخواند.

متفرقه

(سؤال 1321) به جا آوردن نماز در ساعات معيّن شده جهت كار (هفت ساعت و بيست دقيقۀ قانون كار) چه حكمى دارد؟

جواب: در وسعت وقت نماز بايد با اجازۀ صاحب كار باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 130

مسائل روزه

[مسائل عمومي روزه]

(سؤال 1322) آيا وارد كردن چيزهاى غير خوراكى (مثل وسايل دندان پزشكى يا حرارت سنج) در دهان باعث بطلان روزه مى شود؟

جواب: باعث بطلان روزه نمى باشد.

(سؤال 1323) كسى كه به جهت ضعف غير قابل تحمل روزۀ خود را افطار مى كند، آيا بعد از رفع ضعف بايد در بقيۀ روز امساك نمايد؟

جواب: بنابر احتياط واجب بايد امساك نمايد.

(سؤال 1324) اگر روزه دار عمدا اخلاط سر و سينه را كه به فضاى دهان وارد شده است فرو ببرد روزۀ او باطل مى شود تكليف قضا و كفارۀ آن چيست؟ ضمنا محدودۀ فضاى دهان چه مقدار مى باشد؟

جواب: اگر عمدا فرو ببرد، بنابر احتياط واجب بايد روزه را ادامه دهد و قضاى آن را نيز بگيرد؛ و اگر از روى علم و عمد بدون غفلت از موضوع و حكم شرعى فرو برده باشد، بنابر احتياط واجب كفاره دارد. و مخرج «خ» مرز گلو مى باشد كه بالاتر از آن فضاى دهان محسوب مى شود.

(سؤال 1325) آيا زن مى تواند در ماه رمضان از قرصهاى ضد رگل استفاده كند تا بتواند روزۀ يك ماه را كامل بگيرد؟

جواب: اگر ضرر قابل توجه نداشته باشد مانعى ندارد؛ ولى بايد شب استفاده كند.

(سؤال 1326) شخصى كه در ماه رمضان عمدا با حال جنابت داخل صبح مى شود، آيا علاوه بر باطل بودن روزه اش بايد از ساير مفطرات امساك نمايد؟

جواب: بلى امساك واجب است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 131

(سؤال 1327) كسى كه

وظيفۀ او غسل است اگر غسل را به تأخير اندازد تا در تنگى وقت تيمم نمايد ولى وقتى خواست تيمم كند وقت داخل شود، حكم تيمم و روزه اش چيست؟

جواب: اگر بداند صبح شده تيمم اثر ندارد و روزه اش باطل است؛ و اگر شك داشته باشد كه صبح شده يا نه، تيمم و روزه اش صحيح است.

(سؤال 1328) اگر روزه دار در ماه رمضان بخوابد و يا پس از نماز صبح دوباره بخوابد و جنب شود آيا مى تواند غسل كند، يا چون روزه دار است غسل اشكال دارد؟ اگر نبايد غسل كند تكليف او چيست؟

جواب: اگر كسى در روز ماه رمضان يقين دارد كه اگر بخوابد محتلم مى شود بنابر احتياط نخوابد؛ ولى اگر يقين ندارد خوابيدن مانعى ندارد؛ و اگر خوابيد و از باب تصادف جنب شد به روزۀ او ضرر نمى زند و بايد غسل كند. و احتياط اين است كه در غسل كردن عجله كند و تأخير نيندازد. و غسل موجب بطلان روزه نيست؛ ولى نبايد همۀ سر را يكباره زير آب كند، زيرا ارتماس به روزه ضرر مى زند.

روزۀ بيمار و ناتوان

(سؤال 1329) در برخى بيماريها (مثل نارسايى كليه) با اطمينان مى توان به بيمار توصيه نمود كه روزه نگيرد؛ اما در مورد بسيارى از بيماران به علت شك و نوع بيمارى و يا در چگونگى تأثير روزه بر بيمار يا به علت عدم تحقيقات كافى، پزشك واقعا نمى داند روزه را به بيمار توصيه كند يا خير؛ در اين صورت وظيفۀ پزشك چيست؟

جواب: پزشك در فرض سؤال حق ندارد براى بيمار تعيين وظيفه كند و فقط مى تواند چند درصد احتمال ضررى را كه مى دهد به بيمار بگويد و خود بيمار به

ضميمۀ تجربۀ سابق و قرائن ديگر اگر احتمال عقلايى كه موجب خوف ضرر روزه باشد بدهد روزه نگيرد.

(سؤال 1330) برخى از افراد كه مبتلا به آسم و يا بيماريهاى مشابه هستند به وسيلۀ يك دستگاه مخصوص مقدارى دارو را- كه به صورت گاز مى باشد- از راه دهان مورد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 132

استفاده قرار مى دهند و با استفاده از اين روش بهبودى موقتى را به دست مى آورند؛ در اين صورت آيا روزۀ آنها باطل نمى گردد؟

جواب: اگر ناچار به استفاده از آن در حال روزه باشند بايد با استفاده از آن روزه بگيرند.

(سؤال 1331) آيا تزريق آمپولهايى كه جهت بى حسى، كاهش درد، كشتار ميكربها و امثال آن به كار مى روند و هيچ خاصيتى در جهت رساندن ويتامين يا مواد غذايى به بدن ندارند مبطل روزه مى باشند؟

جواب: احتياط واجب آن است كه روزه دار از استعمال آمپولى كه به جاى غذا يا دوا به كار مى رود خوددارى كند؛ ولى تزريق آمپولى كه عضو را بى حس مى كند اشكال ندارد.

(سؤال 1332) آيا خوردن داروهايى كه هيچ جنبۀ غذايى ندارند و جهت تسكين آلام بيمار به كار مى روند روزه را باطل مى كند؟

جواب: بلى، از خوردن آن اجتناب كنند.

(سؤال 1333) ما عده اى از كارگرانى هستيم كه تحمل روزه با آن حرارت زياد دستگاه برايمان مشكل است، چه كنيم؟

جواب: بايد شرط كنيد تا هر مقدار كه مى توانيد روزه بگيريد در روز كار كرده و بقيه را در شب كار كنيد؛ و اگر قبول نكنند روزى دهنده خداست و روزى هيچ كس را در حرام قرار نداده است.

(سؤال 1334) در صورت عدم تصميم به روزه گرفتن و ترديد در آن، آيا بعد از

اذان صبح تا كمى قبل از ظهر مى تواند نيّت روزۀ قضا بكند؟ و در صورتى كه اول تصميم به نگرفتن داشته و بعد تصميم به گرفتن پيدا كند چطور؟ و در موارد فوق، حكم روزۀ استيجارى چيست؟

جواب: در تمام موارد ذكر شده اگر كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد و قبل از ظهر نيّت روزه كند روزه اش صحيح است؛ بلى در روزۀ استيجارى اگر به طور مطلق اجير شده باشد بايد قبل از اذان صبح نيّت روزه كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 133

(سؤال 1335) شخصى در سالهاى اول تكليف بر اثر ندانستن مسأله روزه هاى ماه رمضان را نگرفته است، آيا تنها قضاى آنها كافى است يا آن كه كفاره هم لازم است؟

و كفارۀ آن چه كفاره اى است؟

جواب: اگر مى توانسته مسأله را ياد بگيرد و كوتاهى نموده قضا و كفاره لازم است؛ و كفارۀ آن اطعام شصت فقير است. و اگر نمى توانسته و جاهل قاصر بوده فقط قضا لازم است.

(سؤال 1336) ارتكاب عمل استمناء صرفا موجب كفاره و قضا مى شود يا علاوه بر قضاى روزه موجب كفارۀ جمع نيز مى گردد؟

جواب: علاوه بر قضا بنابر احتياط واجب كفارۀ جمع «1» دارد.

(سؤال 1337) اگر مرتكب استمناء جاهل به مسأله باشد- نظير بعضى از نوجوانان كه از حرمت و مبطل بودن آن بى اطلاعند- حكمش چيست؟

جواب: اگر احتمال حرام بودن و مبطل بودن آن را نمى داده و لذا تحقيق نكرده كفاره ندارد؛ ولى بنابر احتياط واجب قضا دارد.

(سؤال 1338) مكلفى كه به علت جهل به مسأله با حال جنابت داخل صبح مى شود، علاوه بر قضاى روزه آيا كفاره هم به او تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر احتمال حرام

بودن و مبطل بودن آن را نمى داده و لذا تحقيق نكرده كفاره ندارد؛ ولى بنابر احتياط واجب قضا دارد. و اگر از جهت جهل به مسأله اصلا جنب بودن خود را نمى دانسته قضا هم ندارد.

(سؤال 1339) كسى كه غسل را تأخير انداخته و چون وقت تيمم هم نبوده بدون تيمم داخل صبح شده، آيا فقط قضاى روزه بر او واجب است يا كفاره هم بايد بپردازد؟

جواب: علاوه بر قضا بنابر احتياط واجب كفاره هم دارد.

(سؤال 1340) كسى كه روزۀ قضا و كفاره بر او واجب است، آيا بايد اول قضاى روزه را بگيرد و سپس كفاره را بدهد يا رعايت ترتيب لازم نيست؟ و آيا تأخير قضا و كفاره جايز است يا نه؟

______________________________

(1)- «كفارۀ جمع» يعنى هر سه كفاره را كه براى روزه گفته شده (آزاد كردن بنده، روزه گرفتن شصت روز و سير كردن شصت فقير) انجام دهد؛ و البته موضوع «آزاد كردن بنده» در اين زمان منتفى است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 134

جواب:: ترتيب لازم نيست؛ و تأخير روزه و كفاره تا حدى كه به مسامحه و سهل انگارى منجر نشود اشكال ندارد. و بنابر احتياط واجب قضا را تا رمضان آينده انجام دهد.

(سؤال 1341) زنى كه به واسطۀ حاملگى نتوانسته روزۀ ماه رمضان را بگيرد و تا ماه رمضان سال بعد هم نتواند قضاى آن را به جا آورد و دادن كفاره هم مقدورش نباشد تكليفش چيست؟

جواب: هر وقت متمكن شود قضاى روزه ها را بگيرد و براى هر روز يك مدّ- كه تقريبا 750 گرم است- از طعام معمولى مانند: نان، برنج و امثال آن كفاره بدهد.

(سؤال 1342) در رسالۀ استفتائات مرقوم

فرموده ايد: «مبتلايان به «آسم» (تنگى نفس) در صورت لزوم از اكسيژن و گازهاى مخصوص استفاده كنند و روزه شان را بگيرند.»

حال اگر اين گونه افراد سالم شدند و بتوانند بدون استفاده از اكسيژن روزه بگيرند، آيا بايد قضاى آن روزه ها را به جا آورند يا نه؟

جواب: اگر تا ماه رمضان بعدى بهبودى حاصل نكنند، اگر چه در سالهاى بعدى بهبودى حاصل شود قضا واجب نيست؛ و اگر تا ماه رمضان بعدى بهبودى حاصل شود بنابر احتياط واجب قضاى روزه ها را بگيرند.

(سؤال 1343) آيا قيمت طعام كافى است يا بايد خود طعام را بدهد؟

جواب: قيمت كفايت نمى كند؛ بلكه بايد قوت غالب و متعارف از قبيل گندم، جو، برنج و خرما داده شود. و نان هم كفايت مى كند. و اگر بخواهد پول را بدهد بايد آن را به فرد مورد اعتماد بدهد و او را وكيل كند كه خودش يا ديگرى با آن پول طعام خريده و به مستحق شرعى بپردازد.

(سؤال 1344) در بعضى كتب و رسائل عمليه تعبير به «كفارۀ مالى» و «كفارۀ بدنى» شده است؛ مقصود از اين دو لفظ را بيان فرماييد.

جواب: اگر در كفاره «اداى مال»- مانند طعام و لباس- واجب باشد آن را «كفارۀ مالى» مى گويند؛ و اگر «عمل» واجب باشد مانند روزه آن را «كفارۀ بدنى» مى نامند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 135

(سؤال 1345) كسى كه چند سال روزۀ قرضى دارد، آيا بايد كفاره بدهد؟ و كفارۀ آن چه مقدار است؟ و آيا مى تواند آن را به يك نفر بدهد؟ با توجه به اين كه فرد مورد نظر از روى ناآگاهى روزه نگرفته، آيا كفارۀ جمع بايد بدهد؟

جواب: اگر در جهل به

مسأله مقصّر نباشد كفاره واجب نيست و تنها قضا واجب است؛ و براى هر روزه يك مد طعام به جهت تأخير در قضا واجب است. و اين كفاره ها را مى تواند به يك نفر بدهد. ولى كفاره عمد را كه اطعام شصت مسكين است بايد به شصت نفر بدهد.

راه ثابت شدن اول ماه

(سؤال 1346) همان گونه كه استحضار داريد در رابطه با استهلال ماه مبارك رمضان و شوال و اعلام روز اول ماه مبارك رمضان يا عيد سعيد فطر، هر ساله با مشكلاتى روبرو هستيم؛ كه اين اشكال و اختلاف ميان مراجع، امسال نمود بيشترى يافته بود.

نكته اى كه در اين خصوص به ذهن مى رسد اين است كه اگر مبناى تقليد از فقهاى عظام در مسائل شرعيه، سيره و بناى عقلا در رجوع جاهل به عالم هر رشته و فن است- چنان كه حضرتعالى نيز اين مبنا را در كتاب «دراسات فى ولاية الفقيه» پذيرفته ايد- پس چگونه مى توان فقها و مراجع عظام را در امر استهلال ماه، محلّ رجوع دانست؛ در حالى كه نوعا هيچ يك از اين بزرگواران متخصص و كارشناس در اين امر نمى باشند. آيا نظر فقيه از حيث فقيه بودن- و نه از حيث حاكم شرع واجد شرايط بودن- براى مقلّدان او حجت شرعى است؟

جواب: هلال و امثال آن از موضوعات خارجيّه است و تشخيص موضوعات به فقيه بما هو فقيه كه شأن او استنباط احكام از ادلّۀ آنها است ارتباط ندارد، بلكه به علم و اطمينان شخص مكلف يا شهادت دو مرد عادل به رؤيت يا قول اهل خبره كه اطمينان آور باشد ثابت مى شود.

ولى اگر حاكم شرع جامع الشرائط حكم به ثبوت هلال نمايد بر ديگران لازم

است ترتيب اثر دهند مگر اينكه بطلان مستندات او ثابت گردد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 136

(سؤال 1347) اگر كسى ماه را در كشورى رؤيت نمايد و بعد در همان روز به كشور ديگر مسافرت كند، اين رؤيت معتبر خواهد بود؟

جواب: در صورت اختلاف افق احتياط كند.

(سؤال 1348) اگر در شهرى اول ماه ثابت شود و حاكم شرع جامع الشرائط حكم كند اول ماه است، آيا مردم نقاط ديگرى كه افق آنجا با اين شهر فرق دارد مى توانند به اين حكم عمل كنند؟ و آيا اين حكم براى مردم دنيا نافذ است؟

جواب: در فرض سؤال براى نقاطى كه با محل ثبوت رؤيت هلال اختلاف افق دارند ثابت نمى شود؛ مگر نسبت به نقاطى كه آفتاب ديرتر از محل رؤيت هلال غروب مى كند.

(سؤال 1349) آيا حكم حاكم شرع دربارۀ ثبوت ماه براى تمام شهرهاى شرقى و غربى معتبر است؟

جواب: حكم حاكم شرع حكم رؤيت هلال را دارد كه اگر حكم او مستند به ثبوت هلال در بلاد غربى باشد براى اهل بلاد شرقى نافذ نيست.

(سؤال 1350) در استهلال، حكم حاكم شرع شهر محل اقامت شرط است يا اگر مثلا در قم يا تهران حكم شود براى مشهد نيز موجب قبول و اطمينان مى باشد؟ و منظور از حاكم شرع مجتهد مطلق است يا متجزّى را هم شامل مى شود؟ و بفرماييد به دست آوردن حكم حاكم و يا تلاش براى اطمينان يافتن و به طور كلى استهلال اول شوال واجب است يا خير؟

جواب: حكم حاكم شرع واجد شرايط (مجتهد مطلق عادل) در منطقۀ هم افق و مناطق غربى محل رؤيت حجت است؛ و استهلال براى اول و آخر ماه

مبارك رمضان و همچنين اول ماه ذى الحجة- جهت روشن شدن وظيفۀ روزه و مراسم حج- واجب كفايى است.

(سؤال 1351) افق يعنى چه؟ و ملاك و معيار هم افق بودن دو محل چيست؟

جواب: نسبت به هر نقطه اى از نقاط زمين محل طلوع و غروب آفتاب و ماه و ستارگان، افق آن نقطه مى باشد؛ و اگر ماه قبل از رسيدن به افق هر نقطه از تحت الشعاع خارج شود در آن نقطه قابل رؤيت مى باشد كه در صورت رؤيت براى آن نقطه، اول

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 137

ماه محقق مى شود. بنابراين اگر در يك نقطه هلال رؤيت شود در هر نقطه اى كه غروب ماه در آنجا با قطع نظر از كوه و موانع ديگر با نقطه اى كه ماه در آنجا رؤيت شده همزمان باشد و نيز در نقطه اى كه ماه در آنجا ديرتر غروب كند و در حقيقت نسبت به نقاط مورد رؤيت غربى باشد اول ماه ثابت مى شود. ولى نسبت به نقاطى كه ماه در آنجا زودتر غروب كرده اول ماه ثابت نمى شود؛ زيرا امكان دارد كه ماه هنگام غروب در آن نقطه هنوز از تحت الشعاع خارج نشده باشد.

بنابراين اگر در اصفهان رؤيت هلال شد براى اهل مشهد كه نسبت به اصفهان زودتر غروب مى كند ثابت نمى شود؛ ولى اگر در مشهد رؤيت شد براى اهل اصفهان كه ديرتر غروب مى كند ثابت مى شود. يا مثلا اگر در تهران رؤيت هلال شد براى اهالى افغانستان ثابت نمى شود؛ ولى اگر در افغانستان رؤيت شود، براى اهالى تهران ثابت مى شود.

(سؤال 1352) من در دبى زندگى مى كنم و مقلّد شما هستم. اينجا بعضى از ايرانى ها با دبى

عيد مى گيرند و بعضى با ايران. تكليف من چيست؟

جواب: بر حسب احاديث وارده از رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) كه فرموده اند:

«صم للرؤية و افطر للرؤية» (با رؤيت ماه روزه بگير، و با رؤيت آن افطار كن)، ملاك رؤيت يا قابليت رؤيت ماه است در افق شخص روزه دار. شما كه در دبى ساكنيد بايد افق دبى را ملاك قرار دهيد.

(سؤال 1353) در اينجا (سيدنى) مقامهاى محلى مى گويند: امشب ماه را خواهند ديد.

آيا بايد تابع اينجا بود و فردا را عيد گرفت و يا آن كه منتظر باشيم تا كشورهاى اسلامى عيد اعلام نمايند؟

جواب: ميزان در ماه رؤيت در خود منطقه است، ممكن است هنگام غروب خورشيد در استراليا ماه در محاق باشد و قابل رؤيت نباشد ولى هنگام غروب خورشيد در عربستان يا ايران كه ساعتها بعد از استراليا واقع مى شود ماه از محاق خارج شده باشد و قابل رؤيت باشد. بنابراين رؤيت ماه در مناطق غربى براى بلاد شرقى كافى نيست، ولى عكس آن كافى است؛ يعنى اگر ماه هنگام غروب خورشيد در استراليا قابل رؤيت باشد طبعا رؤيت آن در آنجا براى عربستان و ايران كافى است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 138

(سؤال 1354) در لندن امروز را همۀ مسلمانان از كشورهاى گوناگون جهان عيد فطر گرفتند غير از ايرانيان. چرا روحانيت تا كنون نتوانسته اين مسألۀ ساده را حلّ نمايد؟

فرزندان ما مى گويند: ماه در آسمان است چرا شما ايرانيان قادر به ديدن آن نيستيد؟

امروز با پيشرفت تكنولوژى هم مى توان به راحتى دريافت كه آيا عيد شده است يا نه؟

جواب: در حركت دورى ماه به دور خورشيد هنگامى كه در آخر هر

ماه فاصلۀ ماه از خورشيد كمتر از 5/ 12 درجه شود ماه تحت الشعاع قرار مى گيرد و به اصطلاح در محاق مى رود و قابل رؤيت نيست؛ و هنگامى كه از خورشيد عقب افتاد و 5/ 12 درجه فاصله پيدا كرد از محاق خارج مى شود و ماه بعد شروع مى شود و قابل رؤيت است. و اين موضوع بر حسب اختلاف بلدان در طلوع و غروب خورشيد تفاوت پيدا مى كند.

از باب مثال بسا هنگام غروب خورشيد در ايران فاصلۀ ماه با خورشيد 12 درجه است و قابل رؤيت نيست ولى در لندن كه 5/ 3 ساعت ديرتر غروب مى شود فاصلۀ ماه 5/ 12 درجه يا بيشتر شده و قابل رؤيت است. و در اخبار وارده از رسول خدا (ص) و ائمۀ اطهار (ع) وارد شده: «صم للرّؤية و افطر للرّؤية» يعنى با ديدن ماه روزه بگير (اول رمضان) و با ديدن ماه افطار كن (اول شوّال)؛ و ظاهر رؤيت، رؤيت عادى و با چشم بدون ابزار علمى در همان افق شخص روزه دار است. و بر اين اساس رؤيت ماه در لندن يا نيويورك مثلا براى بلاد شرقى مانند ايران و نظاير آن كافى نيست، ولى عكس آن قطعا كافى است.

(سؤال 1355) آيا به محاسبات نجومى تقويم براى شروع و پايان ماه ها مى توان شرعا اعتماد نمود؟

جواب: اگر از نظر و محاسبات اهل خبره در هر موضوعى وثوق و اطمينان پيدا شد مى توان به آن اعتماد نمود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 139

مسائل نماز و روزۀ مسافر

سفر و مسافر

(سؤال 1356) بعضى از علما مسألۀ نماز قصر را مشروط به طى مسافت هزار كيلومتر- در يك روز راه رفتن- دانسته اند، نظر حضرتعالى در اين باب

چيست؟ و اصولا آيا در حكم قصر غير از ارفاق به مسافر فلسفۀ ديگرى وجود دارد؟

جواب: شرايط قصر در توضيح المسائل مذكور است؛ و ارفاق در باب قصر حكمت است و علت حكم نيست تا حكم داير مدار آن باشد. «1»

(سؤال 1357) با توجه به پيدايش وسايل سريع السيرى كه در ظرف چند ساعت دور جهان مى گردند، قيد چهار فرسخ شرعى (تقريبا 22 كيلومتر) براى شكستن نماز و افطار روزه در مقايسه با زمانهاى قديم كه چه بسا طىّ مسافت فوق مشكلات فراوانى داشت، كمى دور از ذهن مى نمايد. بعضا در مباحثه با فرق ديگر نمى توانيم پاسخ مكفى بدهيم، توجيه آن چيست؟

جواب: ارفاق به مسافر علت حكم نيست بلكه حكمت آن است. و احكام نماز احكامى عبادى هستند؛ پس بايد به ظواهر ادله عمل شود.

(سؤال 1358) اين جانب چند سال پيش كه براى تبليغ به يكى از روستاهاى استان فارس رفته بودم، از آنجا كه روستا به دو قسمت «عليا» و «سفلى» تقسيم مى شد و فاصلۀ ميان آن دو بخش، حدود يك كيلومتر بود و موظف به تبليغ در هر دو روستا بودم، دهۀ اول را در روستاى سفلى بودم و در دو دهۀ ديگر بدون قصد دهه دو سه مرتبه در اين دو روستا نقل مكان كردم؛ با توجه به اين كه اگر فاصلۀ اين دو روستا كمتر از حد ترخص بوده باشد

______________________________

(1)- ظاهرا مقصود از «علت» علت تامّۀ آن است كه وجود و عدم حكم داير مدار آن است؛ و مقصود از «حكمت حكم» علّت تشريع است هر چند در برخى موارد وجود نداشته باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 140

مشكلى به وجود

نمى آمد، اين جانب با دقتهاى فراوان متوجه نشدم كه اين فاصله به مقدار ترخص هست يا نه؟ با اين حال نمازها را تمام و روزه ها را به جا آوردم. آيا صحيح بوده است يا نه؟

جواب: اگر محل اقامۀ اصلى روستاى اول بوده كه پس از اتمام كار باز به آنجا مراجعه كرده ايد نماز تمام صحيح بوده است. و اگر عرفا دو محل يك روستا شمرده مى شوند كه منقسم به عليا و سفلى شده به طورى كه اقامۀ شما در يكى از آنها مثل اقامه در يك محلۀ شهرى محسوب است، به طور كلى رفع اشكال مى شود.

(سؤال 1359) مسافر قصد ماندن ده روز در جايى مى كند و پس از خواندن يك نماز چهار ركعتى از قصدش بر مى گردد، ولى بعد متوجه مى شود آن نماز باطل بوده؛ تكليف نمازهاى بعدش چه مى شود؟

جواب: «صلاة فريضة» كه در روايت صحيحۀ ابى ولّاد آمده است منصرف به نماز صحيح مى باشد، نماز باطل مثل نخواندن نماز است.

(سؤال 1360) اگر بين دو محلّى كه مبدأ و مقصد است و فاصلۀ آنها بيش از مسافت شرعى مى باشد، محل هاى متعدّدى باشد كه مسافت بين آنها كمتر از مسافت شرعى است حكم آن چيست؟

جواب: اگر هر محلّى عرفا و بر حسب نظامات رسمى يك محل مستقل حساب مى شود، ملاك وجود مسافت شرعى بين هر محل با محل ديگر مى باشد. ولى اگر عرفا همۀ آن محل ها يك محل حساب مى شود همگى حكم يك محل را دارد و قهرا سفر بين آنها موجب شكسته شدن نماز نمى شود.

دائم السفر

(سؤال 1361) يكى از شرايط دائم السفر بودن آن است كه ده روز در يك محل نماند، حال دو سؤال

ذيل را پاسخ فرماييد:

1- چنانچه ده روز يا بيشتر به مسافرت غير شغلى برود- كه بايد نمازش را شكسته بخواند- پس از شروع به مسافرت شغلى چه حكمى دارد؟ آيا در اولين سفر قصر بخواند يا تمام؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 141

2- كسى كه شغلش در دو محل است اگر در يكى از محلها يك روز بماند و بعد به مسافرت غير شغلى برود و پس از هشت روز بازگردد، بفرماييد اگر بعد از بازگشت هشت روز در آن محل بماند كه با يك روز قبل از مسافرت شغلى نه روز مى شود، آيا نمازش تمام است؟ و اگر به مجرد بازگشت به مسافرت شغلى ادامه بدهد آيا در سفر اول نمازش قصر مى شود يا نه؟

جواب: 1- ظاهرا مسافرت غير شغلى حكم ماندن در يك جا را ندارد؛ و بعد از آن حتى در سفر اول، نماز او تمام و روزه اش صحيح است.

2- در فرض سؤال بعد از تمام شدن سفر غير شغلى، نماز او تمام و روزه اش صحيح است؛ و چون ده روز در يك جا نمانده نبايد بعد از آن در سفر اول قصر نمايد.

(سؤال 1362) چنانچه دائم السفر بعد از قصد ده روز ماندن در غير وطن و ماندن چند روز (يعنى كمتر از ده روز) از ماندن منصرف شود، آيا دائم السفر بودنش به هم خورده و يا در سفر اول شكسته بخواند؟

جواب: در فرض سؤال اتمام بعيد نيست؛ اگر چه احتياط در جمع است.

(سؤال 1363) شخصى راننده و دائم السفر است و شغل دومى دارد كه گاهى از اوقات جهت شغل دوم به شهرى اعزام مى شود، اگر ده روز در

آنجا نماند به دائم السفر بودن خود باقى است يا نه؟

جواب: در فرض سؤال كه سفر براى شغل است هر چند شغلى ديگر، نماز او تمام است و دائم السفر بودن او باقى است.

(سؤال 1364) اين جانب هفته اى يك روز جهت تحصيل به تهران مسافرت مى كنم؛ با توجه به اين كه الآن در قم هستم و قصد توطن در قم نيز ننموده ام، تكليف نماز و روزۀ اين جانب چيست؟

جواب: اگر بنا داشته باشيد سه ماه يا بيشتر به سفر خود ادامه دهيد و حد اقل هفته اى يك مرتبه به تهران مى رويد، نماز و روزۀ شما در قم و تهران و بين راه از سفر دوم به بعد درست است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 142

و اگر اتفاقا يك هفته نرفتيد و در نتيجه ده روز در محل بمانيد دوباره كه به سفر مى رويد سفر اول را بايد شكسته بخوانيد.

و اگر معلوم نيست كه سفر سه ماه يا بيشتر ادامه داشته باشد و گاهى هفته اى يك مرتبه، و گاهى هم هفته اى دو مرتبه به سفر مى رويد و قصد ده روز ماندن در تهران را نداشتيد بايد نماز را شكسته بخوانيد و روزه را هم اگر ظهر را در وطن يا محل اقامت ده روز نباشيد نبايد بگيريد.

(سؤال 1365) رانندگانى كه در استخدام دولت مى باشند از نظر نماز و روزه جزو اشخاص دائم السفر محسوب مى شوند يا نه؟

جواب: اگر شغلشان سفر باشد دائم السفر مى باشند.

(سؤال 1366) شغلم سفر براى دستفروشى است ولى شبها به منزلم بر مى گردم، تكليف چيست؟

جواب: در فرض سؤال نماز و روزۀ شما درست است؛ بلى اگر در رابطه با غير شغل خود سفر

كنيد حكم مسافر را داريد. همچنين اگر اتفاقا ده روز يا بيشتر در يك جا بمانيد، بعد از آن در سفر اول حكم مسافر را خواهيد داشت.

(سؤال 1367) وطنم تهران است و براى چند سالى در يكى از شهرستانها خدمت مى كنم و هر هفته روزهاى خاصى براى تحصيل به مركز استان مى روم، آيا بنده دائم السفر مى باشم يا نه؟

جواب: در فرض سؤال نماز و روزۀ شما در محل اقامت و محل تحصيل و بين راه درست است؛ ولى اگر اتفاقا ده روز در يك جا بمانيد، بعد از آن در سفر اول حكم مسافر را داريد. همچنين اگر در رابطه با غير شغل خود سفر كنيد، حكم مسافر را خواهيد داشت.

(سؤال 1368) شخصى كه راننده و دائم السفر است در بين راه ماشين او خراب مى شود و براى تهيۀ وسايل سفر مى كند و چند روزى سفرش طول مى كشد، نماز و روزۀ او در اين چند روز چه حكمى دارد؟

جواب: سفر مورد سؤال كه مربوط به شغل اوست، ظاهرا حكم سفر شغلى را دارد و بايد نماز را تمام بخواند و روزه را بگيرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 143

(سؤال 1369) چه مقدار بايد مسافرت شغلى كند تا كثير السفر شود؟

جواب: بايد بنا داشته باشد حد اقل سه ماه رفت و آمد را ادامه بدهد و غالبا ده روز در يك جا نماند؛ اگر چنين بنايى داشته باشد و حد اقل هر هفته يك مرتبه به سفر مى رود حكم دائم السفر را دارد كه از سفر دوم به بعد نماز او تمام و روزه اش صحيح است.

(سؤال 1370) افرادى كه براى انجام مأموريت در جهاد سازندگى مسافرت

مى كنند و پس از چند روز مجددا به آنها مأموريت داده مى شود، تكليف نماز و روز آنان چيست؟

جواب: اگر شغل آنان به گونه اى است كه غالبا ده روز در يك جا نمى مانند، از سفر دوم به بعد نماز آنها تمام و روزه هايشان صحيح است و در سفر دوم احتياط مستحب در جمع است؛ و اگر اتفاقا ده روز يا بيشتر در يك جا بمانند، بعد از آن در سفر اول حكم مسافر را دارند. همچنين اگر براى غير شغلشان سفر كنند حكم مسافر را خواهند داشت.

(سؤال 1371) بعضى از كسانى كه براى انجام مأموريت سفر مى كنند براى سكونت خود مقرّى را تعيين مى كنند و از آنجا تا محل كارشان چندين كيلومتر راه است؛ اين گونه افراد نسبت به نماز و روزۀ خود چگونه عمل كنند؟ و در سفر اول از شهر خود چه بايد بكنند؟

جواب: اگر محل كار آبادى جداگانه اى نيست بلكه عرفا از ملحقات و توابع متصله مقرّ محسوب است، رفتن به محل كار به قصد اقامۀ ده روز در مقرّ ضرر نمى زند و اگر در مقرّ ده روز با قصد اقامه بمانند، بعد از آن مادامى كه به چهار فرسخى نرفته اند در مقرّ و محل كار و بين راه نماز آنها تمام و روزه هايشان صحيح مى باشد. و اگر آبادى جدايى باشد كه فاصلۀ بين مقر و محل كار به مقدار چهار فرسخ باشد، سفر دوم از مقرّ به محل كار سفر دوم محسوب مى شود كه بعد از شروع به سفر دوم، نماز آنها تمام و روزه هايشان صحيح مى باشد. و اگر فاصله كمتر از چهار فرسخ باشد و بين مقرّ و محل كار در تردد

باشند، دفعۀ اول در مقرّ و محل كار حكم مسافر را دارند و در دفعه هاى بعد احتياط كنند؛ يعنى نماز را هم شكسته و هم تمام بخوانند و روزه بگيرند و قضاى آن را هم به جا آورند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 144

(سؤال 1372) اين جانب صاحب دو خانه در دو شهر هستم. با توجه به اين كه معمولا در هيچ يك از دو خانه ده روز نمى مانم، متمنّى است تكليف حقير را نسبت به نماز و روزه در اين دو منزل و مسافت بين آن دو، مرقوم فرماييد.

جواب: اگر در ارتباط با شغلتان در كمتر از ده روز مرتب به سفر مى رويد نماز و روزۀ شما از سفر دوم به بعد تمام و صحيح است.

(سؤال 1373) بر اساس شغل معلّمى كه دارم در بعضى روزهاى هفته مسافت شرعى طى مى كنم آيا در تمام سال تحصيلى نمازم در محل هاى تدريس يا تحصيل نيز تمام است؟ و با توجه به اين كه در هيچ محلّى بنا ندارم ده روز بمانم مسافرتم به غير از محل هاى مذكور چه حكمى دارد؟

جواب: اگر معمولا هر هفته براى شغلتان به مسافت شرعى سفر مى كنيد نمازتان از سفر دوم به بعد تمام است؛ ولى اگر سفر شما گهگاهى است نمازتان شكسته است، و در سفر به محل هاى غير شغلى حكم مسافر را داريد.

(سؤال 1374) امام جماعت و جمعه از مرجعى تقليد مى كند كه بر اساس نظر او كسى را كه شغلش در سفر است مسافر نمى داند؛ و احتمال مى دهد مأموم او از مرجعى تقليد مى كند كه فقط كسى را دائم السفر مى داند كه شغلش سفر كردن باشد (مانند راننده و

نظير او) آيا براى امام جماعت و جمعه واجب است به مأمومين اطلاع دهد يا نه؟

جواب: جنابعالى كه نمازتان را صحيح مى دانيد لازم نيست در اين باره با مأمومين صحبت بكنيد. و اگر كسى اتفاقا از شما سؤال كرد توضيح دهيد.

(سؤال 1375) اگر فردى فقط براى ديد و بازديد پدر و مادر و خانواده هر هفته يك بار به وطن مى رود در حالى كه در قم مشغول تحصيل است، آيا اين فرد نماز و روزه اش تمام است يا شكسته، چون در ارتباط با كار و شغل نيست.

جواب: اگر از وطن خود اعراض نكرده است وظيفه او تمام است.

(سؤال 1376) در صورتى كه مراجعۀ كسى كه شغلش سفر است در غير سفر شغلى به محل كار را براى تمام خواندن نماز كافى مى دانيم، آيا كسى هم كه محل كارش در فاصلۀ

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 145

كمتر از مسافت با وطنش مى باشد هم اگر از مسافرت غير شغلى برگردد به محل كار بدون اين كه به وطن رفته باشد نمازش تمام است يا بايد حتما به وطن برود؟

جواب: مشكل است، مگر اين كه محل كار وطن دوم او محسوب گردد.

(سؤال 1377) اين جانب در پادگانى وابسته به وزارت دفاع در نزديكى قزوين خدمت سربازى مى كنم ولى ساكن تهران هستم و از عصر چهارشنبه براى مرخصى به تهران مى روم و صبح شنبه در پادگان بايد حاضر باشم و حدودا تا چند ماه ديگر وضعيت من همين جور است. تكليف نماز من در پادگان چيست؟

جواب: اگر شما حد اقل چندين ماه بين پادگان مزبور و تهران در تردد هفتگى بوديد نماز شما تمام است. ولى تردد يك ماه

و دو ماه حكم كثرت سفر ندارد و بايد نماز را شكسته بخوانيد؛ مگر اين كه قصد ده روز كنيد و در پادگان ده روز بمانيد.

(سؤال 1378) دانشجويى كه در شهر ديگرى براى درس خواندن مى ماند و البته گاهى اوقات براى ديدار خانواده به شهرش برمى گردد نماز او در محل درس چگونه است؟

جواب: اگر چندين سال بناست در شهرى براى درس خواندن بماند به گونه اى كه فعلا آن شهر اقامتگاه او محسوب است، آن شهر حكم وطن دارد و نماز و روزۀ او در آنجا تمام است. و اگر همۀ هفته ها از آنجا به خانۀ پدرى مى رود و بر مى گردد به گونه اى كه هيچ گاه ده روز بدون سفر در آنجا نمى ماند، حكم دائم السفر دارد و نماز و روزۀ او هم در آن محل و هم در وطن اصلى و هم در راه تمام است. و اگر فقط چند ماه بناست در شهرى براى درس خواندن بماند، در اين صورت در آنجا قصد ده روز كند، و در اين صورت وظيفۀ او در آنجا نماز تمام و روزه است.

(سؤال 1379) كسانى كه برنامه دارند هر هفته از اصفهان مثلا جهت زيارت حضرت معصومه (س) و اعمال مسجد جمكران به قم مى آيند، آيا در سفر نمازشان تمام است يا شكسته؟ و به طور كلى افراد كثير السّفر و لو اين كه سفر براى زيارت يا تفريح باشد و در رابطه با شغل نباشد نمازشان شكسته است يا نه؟

جواب: عموم ادلّۀ قصر مسافر شامل مورد سؤال مى باشد، و ادلّۀ اتمام مكارى و امثال آن و بالاخره دليل مخصّص معلوم نيست مورد سؤال را شامل شود؛ زيرا از

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 146

عبارت «لانّه عملهم» كه در روايات مربوط به مكارى و مثل آن وارد شده ممكن است خصوص مشاغل و امثال آن حتى تحصيل منظور باشد؛ و زيارت و تفريح عمل نيست.

البته محتمل است مقصود از «عمل» مطلق كثرت و مزاولت باشد و هر كثير السّفر را شامل شود، ولى خالى از اشكال نيست؛ و در شبهۀ مفهومى مخصّص تمسك به عام فوق مانعى ندارد، ولى مع ذلك احوط جمع بين قصر و اتمام است. و اللّه العالم.

(سؤال 1380) كارمندى كه محل سكونتش اصفهان و محل كارش دليجان مى باشد و وضعيت كارى او به گونه اى است كه مرتب يك هفته در محل كار و يك هفته در محل سكونت به سر مى برد و فرموده ايد بايد نمازش را در محل سكونت و محل كار تمام بخواند، چنانچه يك مرتبه در هنگام رفتن به محل سكونت يعنى اصفهان دو سه روزى در ميمه براى ديدن اقوام و يا كار ديگرى بماند نمازش شكسته است يا تمام؟

جواب: اگر سفر به ميمه براى ديدن اقوام و يا كار ديگر مستقل نباشد و در ضمن سفر به اصفهان و به تبع آن باشد وظيفه اش تمام است.

(سؤال 1381) اگر فرد مذكور در سؤال پيش براى گرفتن حقوق و يا تعيين وضعيت كارى خود لازم شود سفرى كوتاه به اراك يا جاى ديگر برود نمازش را شكسته بخواند يا تمام؟

جواب: اگر مربوط به شغل او باشد وظيفه اش تمام است.

وطن

(سؤال 1382) مسافرى كه در مسافرت از وطنش مى گذرد اگر از وطنش تا جايى كه مقصد سفر است كمتر از هشت فرسخ مى باشد نمازش تمام است؛ حال اگر

از محلى كه در حد ترخص وطنش مى باشد بگذرد، حكم آن چيست؟

جواب: در فرض سؤال سفر قطع نمى شود؛ ولى اگر در محدودۀ حد ترخص نماز بخواند، بنابر احتياط جمع بخواند.

(سؤال 1383) كارمندان دولت كه در شهرى مانند تهران استخدام مى شوند و تشكيل خانه و زندگى مى دهند احتمال دارد سالها و شايد سى سال دوران خدمت را در آن شهر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 147

بمانند و به جايى ديگر منتقل نشوند، اما قصد دارند كه هر موقع بازنشسته شدند به وطن اصلى خود بازگردند و در آنجا زندگى كنند؛ آيا شهر محل كار و خدمت، وطن دوم براى آنها محسوب مى شود يا نه؟

جواب: لازم نيست قصد هميشگى داشته باشد؛ بلكه جايى هم كه قصد دارد بعد از مدتى از آنجا برود، اگر مدت چندين سال باشد و به نحوى باشد كه وقتى در آنجا وارد شد عرفا به خانه و زندگى خود وارد شده و ديگر به او مسافر نمى گويند آنجا هم حكم وطن را دارد.

(سؤال 1384) حدود هفت سال است كه از وطنم به منظور ادامۀ تحصيل به كرج آمده و خودم و همسرم به صورت قراردادى استخدام شده و داراى فرزند و زمين و منزل شده ايم، ولى هر لحظه شرايط آماده شود قصد مهاجرت به شهرهاى ديگر يا بازگشت به وطن اصلى داريم و از طرفى به جهت نوع كار مرتبا در حال مأموريت به تهران و شهرهاى اطراف هستيم؛ با اين حال حكم نماز و روزۀ من و همسرم چيست؟

جواب: با توجه به اين كه حدود هفت سال است در آنجا مانند وطن زندگى مى كنيد، براى شما و همسرتان حكم وطن را

دارد. و اگر هر هفته مأموريت داريد و هيچ گاه ده روز در كرج يا تهران نمى مانيد نمازتان در سفر نيز تمام است.

(سؤال 1385) اين جانب اهل لرستان هستم و فعلا در دانشگاه تهران قبول شده ام كه بايد به مدت چهار سال در تهران باشم و احتمالا پس از آن نيز در تهران سكونت نمايم، وضعيت نماز و روزه ام چيست؟

جواب: اگر تصميم داريد در تهران حد اقل تا چهار سال مانند وطن زندگى كنيد، بعيد نيست بعد از مستقر شدن حكم وطن را داشته باشد.

(سؤال 1386) حقير حدود پانزده سال است كه بدون قصد توطّن در قم ساكن و به تحصيلات حوزوى نيز مشغول هستم، آيا به نظر حضرتعالى توطّن احتياج به قصد اقامت طولانى دارد يا امرى است قهرى؟

جواب: در فرض سؤال به نظر اين جانب احكام وطن بر محل سكونت جارى مى باشد و توقف بر قصد سكونت مادام العمر ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 148

(سؤال 1387) كسى كه از وطن خود اعراض كرده و نمازش را شكسته مى خواند آيا بعدا مى تواند از تصميم خود منصرف شود و دوباره نمازش را تمام بخواند، گرچه منزل و شغلى در آنجا نداشته باشد؟

جواب: بعد از تحقق اعراض، حكم ساير شهرستانها را دارد؛ يعنى تا زمانى كه به قصد ادامۀ زندگى در آنجا سكونت نكند، حكم وطن را نخواهد داشت.

(سؤال 1388) اين جانب متولد قم هستم و در قم بزرگ شده ام و در همين جا ازدواج كرده ام و قم را وطن خود قرار داده ام؛ ولى شوهرم قم را وطن قرار نداده و مى گويد در آينده به شهر ديگرى خواهيم رفت، در حالى كه معلوم نيست ما از

قم برويم و شوهرم در اينجا مشغول تحصيل است و سر كار مى رود و مشغول ساختن خانه نيز مى باشد. از سويى قبل از ازدواج، من تابع پدرم بودم و در روستايى كه محل تولد او بود- و در سال دو سه ماه به آنجا مى رفتيم- نمازم را به تبع ايشان تمام مى خواندم؛ ولى بعد از ازدواج به من گفته مى شود بايد تابع شوهرت باشى، و شوهرم بجز قم در دو جا نمازش را تمام مى خواند؛ يكى در روستايى كه محل تولدش بوده و ديگر در شهرى كه در آنجا بزرگ شده است. به اين ترتيب من بايد طبق اين گفته به تبع شوهرم در سه مكان نمازم را تمام بخوانم. آيا حضرتعالى چنين مطلبى را تأييد مى فرماييد و من مى توانم سه وطن داشته باشم؟

جواب: وطن جايى است كه انسان در آن زندگى مى كند و اقامتگاه ساليانۀ او محسوب است كه در زمان واحد بيش از دو محل تحقق آن كم است؛ و اگر در سال مقدارى را در شهرى و مقدارى را در شهر ديگر زندگى مى كند مرد باشد يا زن دو وطن دارد؛ و اين كه متولد كجاست يا سابقا وطنش كجا بوده ملاك نيست. ملاك اقامتگاه ساليانۀ فعلى است. و نسبت به محل تولد هم اگر مقدارى از سال مثلا تعطيلات را در آنجا زندگى نمى كند فايده ندارد و عملا اعراض شده و نيّت و قصد هم دخالت ندارد. و ميزان در تابعيت زن و فرزند و يا خادم براى شوهر و پدر و مخدوم خود تابعيت فعلى و عملى است در ماندن و زندگى كردن در هركجا. بنابراين ممكن است شوهر دو

وطنه باشد ولى زن تابع نباشد و ممكن است هم تابع باشد به اين معنا كه در هر دو جا به همراهى شوهر مدتى از سال را در آنجا زندگى كند. و در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 149

وطن بودن محلى كه انسان در آنجا زندگى مى كند قصد دائم لازم نيست و همين كه مثل اهل آن محل در آنجا زندگى مى كند و اقامتگاه فعلى او محسوب است و تا كارى پيدا نكند از آنجا بيرون نمى رود كافى است، هر چند قصد داشته باشد بالاخره روزى به جاى ديگر برود.

(سؤال 1389) بنده در شهر قم به دنيا آمده ام و در آنجا زندگى مى كنم، ولى امسال جهت زندگى و كار پدرم به شهر ديگرى رفته ام؛ آيا بايد در آن شهر نمازم را تمام بخوانم و يا بايد قصد ده روز داشته باشم؟ چون معلوم نيست كه هميشه در آنجا بمانم؟

جواب: اگر حضور در آن شهر موقت است نماز و روزه در آنجا شكسته است؛ مگر اينكه قصد ده روز كنيد. ولى اگر حدّ اقل بناست چندين سال در آنجا بمانيد و آن شهر فعلا اقامتگاه شما محسوب مى شود مانند ساير اهل آن شهر، آنجا براى شما حكم وطن دارد و قصد ده روز لازم نيست.

(سؤال 1390) كسى كه مى خواهد در حال مسافرت با نذر روزه بگيرد آيا لازم است در وطن خود نذر كند يا پيش از رسيدن به آن شهر، و يا زمانى كه به آن شهر رسيد؟

جواب: در هركجا باشد اشكال ندارد و نذر منعقد مى شود.

متفرقه

(سؤال 1391) ملاك سفر معصيت كه روزه ساقط نمى شود و نماز در آن تمام است چيست؟ آيا

بايد هدف از سفر، معصيت باشد يا اگر هدف معصيت نيست ولى صرف سفر مستلزم انجام گناه باشد مشمول حكم بالا مى شود؟

جواب: اگر خود سفر يا غايت و هدف سفر معصيت باشد يا اين كه سفر مستلزم معصيت باشد، نماز او تمام و روزه اش صحيح است؛ و تفصيل و جزئيات آن در توضيح المسائل مذكور است.

(سؤال 1392) تخيير بين قصر و اتمام براى مسافر در حرمين شريفين يا مسجدين، ابتدايى است يا استمرارى؟

جواب: تخيير استمرارى است؛ اگر چه قصر مطلقا مطابق احتياط است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 150

(سؤال 1393) اين جانب كه اهل درچۀ اصفهان هستم به چهار فرسخى درچه رفتم و قصد ماندن ده روز كردم، پس از دو روز به درچه سر زدم و برگشتم و نماز را تمام خواندم؛ وظيفه ام در برگشتن چه بوده است؟

جواب: در فرض سؤال وظيفۀ شما بعد از مراجعت به محل اقامت قصر بوده و چون از روى جهل به مسأله تمام خوانده ايد، بنابر احتياط واجب قضاى آن را به جا آوريد.

(سؤال 1394) در موارد تخيير مثل مسجد كوفه و ... اگر نماز تمام اختيار كرد، آيا نوافل مستحب است يا نه؟

جواب: اتمام خلاف احتياط است و نوافل ساقط است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 151

مسائل خمس

مؤونه، ربح و موارد آن

(سؤال 1395) آيا معيار معافيت از خمس استفاده كردن از اشياء تا مدت يك سال از تاريخ خريد است و يا اين كه استفاده كردن از آنها تا رسيدن سال خمسى ملاك است؟

جواب: سال خمسى ملاك است؛ ولى استفادۀ فعلى ملاك نيست، بلكه در معرض نياز بودن كافى است.

(سؤال 1396) آيا پولى كه افراد از درآمد سال براى نام نويسى جهت حج

يا عمرۀ واجب يا مستحب در بانك به حساب سازمان حج واريز كرده اند و براى چند سال بعد از قرعه به نامشان درآمده خمس دارد؟ و بر فرض وجوب خمس آيا بين كسى كه قبلا حج به عهدۀ او استقرار پيدا كرده با ديگرى تفصيل مى باشد؟

جواب: ظاهرا حكم خرج كردن را دارد و خمس ندارد؛ بلى اگر بر حسب اتفاق از تشرّف منصرف شد و پول خود را پس گرفت بايد به محض وصول، خمس آن را بدهد.

(سؤال 1397) شخصى پولى را به صورت سپردۀ كوتاه مدت و يا بلند مدت در بانك مى گذارد و هر ماه بانك به نسبت مقدار پول طبق شرايط خاص مبلغى به صاحب حساب مى پردازد، آيا مى شود اين پول را قبول كرد؟ و آيا به آن خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر معاملۀ شرعى با رعايت شرايط آن انجام شود اشكال ندارد و سود آن حكم ساير درآمدها را دارد كه اگر در طول سال مصرف در مؤونه نشود خمس دارد؛ ولى گرفتن سود در برابر وام، ربا و حرام است.

(سؤال 1398) كارمند دولت هستم و مقدارى پول از بابت حقوق و مزايا بر عهدۀ دولت است كه بايد بپردازد ولى به عللى از جمله عدم توانايى يا مشكلات ادارى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 152

پرداخت نمى شود؛ اگر بعد از گذشت دو سال پرداخت شود، آيا مبلغ مزبور جزو درآمد همان سال محسوب مى گردد يا جزو درآمد سالهاى گذشته است كه بايد خمس آن داده شود؟

جواب: جزو درآمد سال امكان وصول محسوب مى گردد.

(سؤال 1399) شخصى كه سال مالى دارد اگر دولت حقوقش را طورى به حساب او واريز نمايد كه موفق به

گرفتن پول از بانك نشود و به سال مالى آينده برسد، آيا بايد خمس آن را بدهد؟

جواب: اگر تا سر سال امكان وصول نداشته است جزو درآمد سال بعد محسوب مى شود؛ و اگر وصول ممكن بوده است جزو درآمد همان سال محسوب مى شود.

(سؤال 1400) اگر پولى را كه به عنوان عضويت در شركت تعاونى فرهنگيان يا غير آن (به عنوان خريد سهام) داده است پس بگيرد، آيا سر سال خمسى بايد به عنوان موجودى حساب كند و خمس آن را بدهد؟

جواب: بلى بايد خمس آن را از آن چيز و يا از پول خمس داده شده بپردازد.

(سؤال 1401) آموزش و پرورش قسمتى به عنوان «وام ضرورى» دارد كه هر كس بخواهد از آن استفاده نمايد بايد عضو شود و ماهيانه مبلغى به عنوان پس انداز از حقوق او كم مى كنند و پس از گرفتن وام تا اقساط آن پرداخت نشود پول پس انداز را نمى دهند، حال دو سؤال مطرح است:

الف- آيا پول پس انداز (با توجه به اين كه در اختيار شخص نيست) جزو موجودى محسوب است و بايد خمس آن داده شود

ب- آيا مى شود وامى كه گرفته شده و ماهيانه به صورت اقساط كم مى شود سر سال به عنوان بدهكارى كم كرد يا خير؟

جواب: الف- هر وقت وصول آن ممكن باشد بايد همان وقت خمس آن داده شود.

ب- اگر وام را در مؤونه صرف كرده باشيد هر مبلغى كه براى قسط وام مى پردازيد خمس ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 153

(سؤال 1402) كسى دو پول مختلف داشته كه به يكى خمس تعلق نمى گيرد و به ديگرى تعلق مى گيرد، با پول اولى طلاى مصرفى كه به آن خمس

تعلق نمى گيرد خريده و با پول دومى طلاى غير مصرفى كه مشمول خمس مى باشد خريدارى كرده است؛ حال سر سال خمسى آيا مى تواند با نيّت، دو پول را جابجا نمايد تا پولى كه به آن خمس تعلق نمى گرفته در مقابل طلاى غير مصرفى قرار بگيرد و از مبلغ خمس كم شود يا نه؟

جواب: در فرض سؤال بايد خمس طلاى غير مصرفى را پرداخت كند و راه فرار هم ندارد؛ مگر اين كه پول آن درآمد همان سال باشد كه در اين فرض اگر تا سر سال در مؤونه صرف شود خمس ندارد.

(سؤال 1403) اگر زنى طلاى زينتى خود را كه به آن نياز دارد براى رفع نيازمنديها و مؤونۀ زندگى بفروشد و در سال مصرف كند آيا متعلق خمس است يا نه؟ و چنانچه پولش تا پايان سال خمسى به مصرف نرسد و براى سال ديگر بماند آيا خمس دارد؟

جواب: اگر آن را در سالهاى قبل، از درآمد خريده و آنگاه بفروشد، بنابر احتياط مستحب خمس اصل آن را فورا بپردازد و استفادۀ آن جزو عوائد و ربح سال فروش محسوب مى شود كه اگر تا سر سال خمسى در مؤونه صرف نشود بايد خمس آن را هم بپردازد.

(سؤال 1404) به بعضى از دانشجويان طبق مقررات خاصى كمك هزينۀ تحصيلى داده مى شود و آنها در مقابل متعهد مى شوند در نقاطى كه توسط دولت تعيين مى شود خدمت نمايند، آيا اين كمك هزينه مشمول خمس مى شود؟

جواب: از قرار مسموع هر يك از دانشجويان اگر نخواهند طبق تعهد خودشان عمل كنند بايد بورس تحصيلى و ساير هزينه هايى كه دولت براى آنها متحمل شده است را پس بدهند؛ بنابراين هر

مبلغى كه به آن ها داده مى شود فعلا خمس ندارد؛ بلى اگر پس انداز كنند و آن پس انداز تا زمانى كه برابر آن را- از تعهدى كه داده اند- انجام بدهند باقى بماند، بايد آن وقت خمس آن را بپردازند.

(سؤال 1405) شخصى كه از اول تكليف تا پنجاه شصت سال حساب سال نداشته و خمس به مالش تعلق گرفته و نپرداخته و اكنون عازم سفر حج شده، آيا اگر خمس همان مقدار كه صرف احرام و قربانى مى شود را بدهد حج او صحيح است يا باطل؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 154

جواب:: اگر قسمتى از اموال خود را كه به آن خمس تعلق گرفته جدا كند و از خود آن خمس آن را بدهد- اگر چه خمس باقى اموال را ندهد- فقط نسبت به همان قسمت كافى است؛ ولى اگر از اموالى كه مخلوط است قبل از جدا كردن آن مبلغى را به عنوان خمس بپردازد به نيّت اين كه خمس قسمتى از آن كه صرف حج مى شود حساب شود صحيح نيست و تا زمانى كه خمس تمام آن را ندهد احكام خمس داده بر آن جارى نمى شود.

(سؤال 1406) كسى براى عروسى پسر يا دختر پول تهيه كرده و قبل از تكميل مراسم سال خمسى به سر رسيده است، آيا به اين پول خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: خمس تعلق مى گيرد.

(سؤال 1407) كشاورزى درختهايى از قبيل درخت بادام و گردو غرس مى كند تا از قيمت ثمره و محصول آن مؤونۀ سال خود را تهيه نمايد ولى در موقع چيدن محصول و يا قبل از آن از دنيا مى رود، آيا خمس اين محصولات بايد داده شود يا خير؟

جواب: بلى خمس دارد.

زيرا با فرض مرگ او ديگر مؤونۀ زندگى سال تصور نمى شود.

(سؤال 1408) شخصى كه خمس سالهاى گذشته را داده در بين سالى كه از دنيا مى رود آيا خمس تمام ارباح و درآمدهاى به دست آمده بعد از كسر مؤونه واجب است يا خير؟

جواب: هر مقدار از ربح موجود اين سال كه خمس آن پرداخت نشده است خمس دارد.

(سؤال 1409) دانش آموزى كه از پول روزانه اى كه از پدرش دريافت مى كند مقدارى پس انداز مى نمايد، آيا اين پس انداز در پايان سال مشمول خمس قرار مى گيرد؟

جواب: بلى خمس دارد؛ پس اگر پدرش به او بخشيده باشد بايد خودش خمس آن را در صورتى كه بالغ باشد بپردازد؛ و اگر نبخشيده و فقط اجازۀ خرج كردن داده باشد يا اين كه بخشيده باشد ولى او بالغ نباشد، بايد پدرش خمس آن را حساب كند.

(سؤال 1410) آيا شخص مى تواند در يك سال دو مؤونه بگيرد، يكى در اول سال كه مخارجش را حساب كند و خمسش را بدهد، و يكى در وسط سال كه فصل رسيدن غلّات است مؤونه براى آردش بگيرد؟

جواب: اشكالى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 155

(سؤال 1411) كسى مقدارى پول براى خرج زيارت مشهد آماده كرده ولى نتوانسته به زيارت برود و قصد دارد با همان پول سال بعد برود، آيا به اين پول خمس تعلق مى گيرد يا خير؟

جواب: تعلق مى گيرد، چون مصرف نشده است.

(سؤال 1412) مرد خانواده سرمايۀ قالى را مى دهد و اين قالى دو سال طول مى كشد تا بافته شود، سپس فروخته مى شود و پول آن را زن و مرد با هم خرج مى كنند، خمس آن بايد توسط مرد داده شود يا زن؟

جواب: اگر زن

و مرد شريك هستند و سود آن از مخارج سال زيادتر باشد موظفند هر كدام به سهم خود خمس آن را بپردازند.

(سؤال 1413) اين جانب داراى ملكى شخصى به صورت يك واحد آپارتمانى در تهران هستم؛ ولى چون ساكن قم مى باشم و تبديل آن واحد با منزل مسكونى در قم مقدور و يا به صلاح نيست، لذا آن واحد ساختمانى را اجاره داده ام و خود در منزلى اجاره اى در قم زندگى مى كنم و اجارۀ واحد تهران را به صاحب خانه در قم مى پردازم. با توجه به اين كه داشتن آن واحد مسكونى در شأن و مورد نياز اين جانب مى باشد آيا جزو مؤونه به حساب مى آيد يا خير؟ بديهى است سه چهارم مبلغ خريد ساختمان مخمّس بوده و يك چهارم ديگر توسط پدر پرداخت شده است.

جواب: صدق مؤونه بر خانۀ غير مسكونى مشكل است و احوط تخميس است.

شما كه فرضا سه چهارم آن را تخميس كرده ايد، بنابر احتياط يك چهارم را نيز تخميس كنيد.

(سؤال 1414) در صورتى كه مبلغى را به كسى قرض داده ايم آيا به محض اين كه آن پول را بدهد خمس آن را بايد داد، يا مى توان تا پايان سال مالى صبر كنيم و از آن پول اجناس مورد نياز خود را تهيه كنيم و خمس مازاد آن را بدهيم؟

جواب: پولى كه به قرض داده شده اگر مازاد بر مؤونه و از درآمد سال بوده و تا آخر سال وصول نشود هر موقع كه وصول شد بايد فورا تخميس شود؛ و اگر در بين همان سال وصول و صرف مؤونه شود خمس ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 156

(سؤال 1415) مبالغى را

كه انسان از طريق عيدى، هديه و بخشش از ديگران دريافت مى كند آيا مشمول خمس مى شود يا خير؟ و وضعيت اين مبالغ پس از فوت او چه حكمى دارد؟

جواب: اگر سال روى آنها بگذرد و خرج نشده باشد متعلق خمس مى باشد. و اگر نداد پس از فوت، ورثه خمس آن را بپردازند.

(سؤال 1416) اگر پول خمس داده شده را تبديل به پول ديگر كنيم يا در بانك بگذاريم و پس از مدتى برداشت كنيم، يا به كسى قرض دهيم و پس از مدتى قرض را پس بگيريم (حتى اگر بدانيم طرف قرض كننده از پول خمس نداده قرض خود را پرداخت كرده است) آيا دوباره به آن خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: به پول خمس داده و همچنين عوض آن خمس تعلق نمى گيرد، ولى اگر پولى كه قرض گيرنده مى دهد متعلق خمس بوده و داده نشده است بايد خمس آن داده شود.

(سؤال 1417) اگر انسان پولى را قرض كرد آيا مى تواند همين الآن خمس آن را جدا كرده و پرداخت كند؟ اگر الآن خمس آن را جدا كرد و بعدا صرف غير مخارج زندگى نمود، آيا دوباره به اقساط پرداخت شدۀ آن، خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: به پول قرض گرفته شده كه اقساط آن هم پرداخت نشده خمس تعلق نمى گيرد.

(سؤال 1418) ضمن اين كه به مهريه خمس تعلق نمى گيرد اگر شوهر، مهريۀ زن را تبديل به چيز ديگر كند و پرداخت نمايد يا بر سر چيز ديگرى با زن مصالحه كند، آيا اين مهريۀ تبديل شده متعلق خمس است يا خير؟

جواب: متعلق خمس نيست.

(سؤال 1419) آيا چنانچه شخص بيش از شأن خود در راه انفاق يا تجملات منزل مصرف نمود، با

اين كه غرض عقلايى دارد، جزو مؤونه مى باشد و از دادن خمس آن معاف است يا خير؟

جواب: آنچه از درآمد انسان در باب خمس مستثنى است مؤونه متعارفه و در حدّ شأن اوست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 157

(سؤال 1420) كسى كه كالايى بيش از شأن خود خريده است، ولى جهت مصرف آن كالا نيست بلكه جهت تجارت است، آيا چنين شخصى اسراف كرده است، و بايد خمس آن را بپردازد؟

جواب: اگر در جهت تجارت است، پس مؤونه نيست و جزو سرمايه حساب مى شود و متعلق خمس است. و در اين مورد اسراف صدق نمى كند، زيرا اسراف مربوط به مصرف كردن زايد بر نياز است.

(سؤال 1421) شخصى كالايى جهت مصرف خريدارى مى كند، در حالى كه مى توانسته است با اين پول كالاى پراستفاده ترى خريدارى نمايد، آيا چنين شخصى اسراف كرده است؟

جواب: خريد لوازم زندگى انسان جزو مؤونه است هر چند گران قيمت باشد؛ ولى نبايد از شأن متعارف او بيشتر باشد.

(سؤال 1422) تفاوت «اسراف» و «اتراف» چيست؟ و آيا در اين جهت فرقى بين فقير و غنى وجود دارد يا خير؟ و آيا استفاده از كالاهاى گران قيمت و با كيفيت بالا اسراف محسوب مى شود؟

جواب: «اسراف» زياده روى از حدّ است؛ خواه در مقدار باشد و يا در كيفيت. حدّ هر كسى نيز بستگى به شرايط و شئون او دارد. «اتراف» نيز تقريبا به همين معنا مى باشد. و در حرمت اسراف فرقى بين فقير و غنى نيست.

استفاده از كالاى لوكس گران قيمت نيز اگر زياده از حدّ و شأن انسان نباشد اشكال ندارد.

(سؤال 1423) كسى كه بدهكار مى باشد و زمان پرداخت او طىّ سالها يا ماه ها

مى باشد و اكنون سال خمسى او رسيده است، مبلغى هم موجودى پيدا كرده است، آيا بدهى سالها و ماه هاى آينده از موجودى فعلى كم مى شود يا مربوط به مؤونۀ سال ها و ماه هاى آينده مى باشد؟

جواب: اگر بدهكارى بابت مؤونۀ همين سال است از درآمد موجودى همين سال كسر مى شود؛ هر چند براى پرداخت آن مهلت دارد. ولى اگر بدهى او بابت امرى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 158

تدريجى است كه هنوز تحقق نيافته مثل بدهى اجاره منزل كه بابت سالهاى بعد بدهكار است، جزو مؤونۀ سالهاى بعد است و كسر آن از درآمدهاى سال گذشته درست نيست.

(سؤال 1424) بسيارى از دوستان و فاميل هستند كه انسان با آنها رفت و آمد دارد ولى آنها خمس و زكات نمى دهند. تكليف من نسبت به غذايى كه در منازل آنها مى خورم چيست؟

جواب: شما از كجا مى دانيد غذايى را كه در منزل ديگرى مى خوريد متعلق خمس بوده است؛ ممكن است از اموالى باشد كه متعلق خمس نيست، و يا طرف نسيه كرده باشد. بالاخره شما در صورتى كه نسبت به آنچه مورد ابتلاى شماست شك داريد، تكليفى نداريد.

(سؤال 1425) اگر عين مالى متعلق خمس قرار گرفت و لكن هنگام اداى آن، مالى كه از آن بتوان خمس را ادا نمود نداشته باشيم، تكليف چيست؟

جواب: خمس به عين مال تعلق مى گيرد و مى توان آن را از عين همان مال متعلق خمس، و يا قيمت آن را از مال ديگر ادا نمود؛ و چنانچه هيچ كدام ميسّر نباشد مى توان مقدار خمس را با مرجع تقليد يا وكيل او دست به دست نمود و به عنوان قرض از آنها در دست خمس

دهنده باشد تا زمانى كه امكان تحويل آن به مرجع يا وكيل او فراهم شود.

(سؤال 1426) چيزى را كه نمى دانيم اضافه بر مؤونۀ سال درآمد بوده يا نه (مثلا از راه ارث به دست آمده است) يعنى نمى دانيم خمس به آن تعلق گرفته يا نه، چه حكمى دارد؟

جواب: اگر شك داريد خمس به آن تعلق گرفته يا نه، خمس واجب نيست؛ ولى اگر مى دانيد تعلّق گرفته و نمى دانيد پرداخت شده يا نه، بايد خمس آن پرداخت شود.

(سؤال 1427) آيا جايز است كسى سر سال خمس خود را تغيير دهد؟

جواب: تغيير سر سال خمسى مانعى ندارد؛ ولى بايد خمس تا آن وقت را حساب كند و بدهد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 159

(سؤال 1428) شخص مقدارى پول براى خريد خانه از بانك قرض نموده و منزلى را خريده و براى استفاده از اجارۀ آن به اجاره داده است، حال مى خواهد از بهاى اجارۀ آن، بتدريج قرض بانك را ادا نمايد، خمس درآمد خانۀ اجاره اى را چگونه بايد ادا نمايد و چه وقت؟

جواب: در پايان هر سالى كه مى خواهد بدهى خود را به بانك بدهد خمس آن را بايد از مال مخمّس ادا نمايد.

خمس سرمايه، خانه، لوازم زندگى و ...

(سؤال 1429) حكم زمينهاى تقسيم اراضى و تمام صورتهاى آن را جداگانه بيان فرماييد:

1- زارع فعلى همان كسى است كه از دولت وقت تحويل گرفته است و مالك يا ورثۀ او معلوم است و يا نيست.

2- زمين چند دست گشته است، يعنى زارعى كه از دولت گرفته به فرد ديگرى و او به سومى فروخته (تعاقب ايادى) و ورثۀ مالك معلوم است و يا نيست؛ حكم خمس در چهار صورت فوق چيست؟

جواب: اگر

با رضايت مالك شرعى واگذار شده باشد اشكال ندارد و در اين فرض اگر با پول خمس نداده خريده باشد بايد خمس آن را به قيمت فعلى بپردازد؛ و اگر بدون رضايت مالك شرعى واگذار شده باشد تحصيل رضايت او لازم است؛ و در صورت عدم امكان شناسايى او بايد به فقيه جامع الشرائط مراجعه شود. و تخميس غير مالك شرعى بى فايده است، ولى خمس پولى كه پرداخته شده بايد داده شود.

(سؤال 1430) در محل كسب- ملك شخصى يا اجاره اى- مخارجى مى كند كه بعضى مربوط به كسب مى شود و بعضى مربوط به كاسب، مانند تلفن، آب، برق و تهويۀ هوا؛ و يا مخارجى مى كند كه اثرى در كسب ندارد، مانند بنّايى يا تعميرات مثل سنگ فرش و مانند آن؛ حال اگر همۀ اينها خمس دارد چگونه قيمت گذارى كند، در حالى كه بعضى ناياب شده و يا چندين برابر قيمت پيدا كرده است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 160

جواب:: اگر از درآمد سال خرج كرده باشد بايد خمس موجودى را سر سال طبق قيمت عادلۀ روز بپردازد و بعد از آن تا زمانى كه نفروخته است ترقى قيمت آن خمس ندارد.

(سؤال 1431) در موردى كه به جهت كمى سرمايه و اين كه اگر بخواهد خمس آن را بدهد از سرمايه بودن مى افتد و زندگى او فلج مى شود، آيا بعدا كه از اين حالت خارج مى شود و وضع مالى او خوب مى شود بازهم آن سرمايۀ كم سابق مستثنى است يا بايد اكنون كه قدرت پيدا كرده خمس آن را بپردازد؟

جواب: بايد خمس همه را بدهد چون عنوان عوض شده است.

(سؤال 1432) كسى كه خانۀ مسكونى خود را

كه در شرف خرابى است تخريب نموده و منافع كسبى امسال خود را براى تجديد بنا اختصاص داده و پيش از تكميل بنا سال جديد او فرا رسيده است آيا به مقدارى از منافع باقيمانده كه بايستى در تكميل خانۀ مسكونى او صرف شود خمس تعلق مى گيرد يا خير؟

جواب: اگر با آن درآمد مصالح مورد نياز ساختمان را تهيه كرده باشد، اگر چه هنوز به كار نرفته باشد خمس ندارد؛ ولى پول موجودى سر سال خمس دارد.

(سؤال 1433) كسى كه بتدريج از پول خمس داده نشده خانۀ مسكونى ساخته و حالا مى خواهد خمس بدهد آيا خمس همان پول خرج شده را بايد بدهد يا خمس خانه را به قيمت روز؟

جواب: اگر با عين پول خمس داده نشده مصالح آن را خريده باشد يا به بنّاء و عمله داده بايد به قيمت فعلى خمس آن را بپردازد، و اگر مصالح را به ذمّه خريده و بعدا بدهى خود را از پول خمس داده نشده ادا كرده باشد، اداى خمس آن پول كافى است.

(سؤال 1434) كسى كه منزل مسكونى خويش را اضطرارا براى خريد منزل مسكونى ضرورى در محل انتقال جديد مى فروشد، آيا در فاصلۀ ايام بيع و شراء وجه بهاى منزل فروخته شده مشمول خمس مى شود؟ و بر فرض مشمول خمس بودن و عدم پرداخت آن و خريد منزل جديد با آن پول، آيا نماز و تصرفات ديگر در آن جايز و صحيح است؟

جواب: اگر خانۀ قبلى را با عوائد خود در سالهاى قبل بدون پرداخت خمس آن خريده است، بنابر احتياط خمس قيمت خريد را بپردازد و استفادۀ آن جزو عوائد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2،

ص: 161

سال فروش محسوب مى شود، كه اگر در همان سال با آن پول خانۀ جديد را خريده باشد خمس ندارد؛ و اگر خانۀ جديد را به ذمّه نخريده و با عين پول خانۀ قبلى بدون پرداخت خمس آن خريده باشد، عبادت در آنجا خالى از اشكال نيست.

(سؤال 1435) شخصى خانه اش را به علت كوچك بودن اجاره داده و خانۀ بزرگترى تهيه نموده است؛ با توجه به اين كه مى خواهد پسرش را داماد كند و خانۀ كوچك را كه فعلا اجاره داده در اختيار او قرار دهد، آيا به خانۀ كوچك كه بعدا در اختيار پسرش قرار مى گيرد خمس تعلق مى گيرد يا نه؟

جواب: اگر ازدواج فرزندش نزديك است و فعلا مورد نياز و جزو مؤونۀ پدر محسوب مى باشد خمس ندارد.

(سؤال 1436) از ملكى كه مسبوق به عمران نبوده طبق تقسيمات انجام شده يك پلاك به من رسيده، حال اگر آن را بفروشم خمس دارد يا خير؟ و اگر آن را با ملك كشاورزى ديگر معاوضه كنيم چطور؟

جواب: چون زمين سرمايۀ شما شده بايد از اول خمس آن را مى داديد؛ و اگر تعويض نموديد بايد به قيمت فعلى خمس آن را بدهيد.

(سؤال 1437) از درآمد سال و فروش زمين خمس داده شده و زمين موات بالاصالة يك وسيلۀ نقليه براى اياب و ذهاب خود و خانواده خريده ام؛ آيا خمس به آن تعلق مى گيرد يا خير؟

جواب: اگر پولى را كه براى ماشين داده ايد از درآمد سال بوده و سال بر آن نگذشته است و يا پول زمين خمس داده بوده خمس ندارد؛ و زمين موات بالاصالة كه احيا شده و جزو سرمايه شده اگر پس از يك

سال فروخته ايد خمس دارد.

(سؤال 1438) اگر هفته اى دو يا چهار مرتبه مسافركشى كنم، آيا به اين وسيلۀ نقليه خمس تعلق مى گيرد يا خير؟

جواب: بلى، همين كه ماشين سرمايه و وسيلۀ كسب شود خمس دارد. البته اگر علاوه بر مسافركشى مشتركا براى رفع نيازهاى خود و خانواده نيز از آن استفاده مى كنيد به همان مقدار مشمول خمس نمى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 162

(سؤال 1439) شخصى ملك يا خانه اى را براى رفع نياز زندگى از پولى كه سهم و خمس آن را نداده مى خرد، آيا به اين خانه و زمين خمس و سهم تعلق مى گيرد يا نه؟

جواب: اگر به پول آن خمس تعلّق گرفته بوده بايد به مرجع تقليد يا وكيل او مراجعه كند تا اين كه بعد از امضاى معامله، خمس آن را به قيمت روز حساب نمايد.

(سؤال 1440) شخصى منزل مسكونى خود را مى فروشد تا با پول آن براى كسب و كار خود مغازه اى خريدارى كند، آيا به پولى كه از فروش منزل به دست مى آورد خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر منزل مسكونى را از درآمد تهيه كرده، وقتى تبديل به سرمايه مى شود متعلق خمس مى گردد.

(سؤال 1441) شخصى ملك مزروعى دارد و ساليانه مبلغى به دولت پرداخت مى كند تا در آينده كانال آب احداث شود و سهم آب به او بدهند، آيا به پولهايى كه پرداخت مى كند در رأس سال خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر سهم آب دادن يا برگرداندن پول مسلّم باشد به منزلۀ خريد مى باشد و متعلق خمس است. و خمس آن بايد از پول مخمّس ادا شود.

(سؤال 1442) شخصى مقدارى از اموال خود را به فرزندش صلح مى كند يا مى بخشد و قبض و

اقباض صورت مى پذيرد، لكن در ضمن آن دو شرط مى كند: اول اين كه تا وقتى زنده است منافعش مال او باشد، دوم اين كه تا زنده است حق فسخ آن را داشته باشد؛ آيا چنين صلح يا بخششى با توجه به مجهول بودن مدت آن صحيح است؟

و بر فرض صحيح بودن، فرزند كه به طور متزلزل مالك شده لازم است خمس آن را بدهد؟

جواب: در فرض سؤال، صحيح بودن صلح يا هبه و شرطهاى در ضمن آن بعيد نيست؛ و تا زمانى كه متزلزل است خمس آن بر فرزند واجب نيست.

(سؤال 1443) شخصى با استفاده از وام يك دستگاه اتومبيل براى رفت و آمد خود و خانواده خريدارى كرده، آيا به آن خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: خمس ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 163

(سؤال 1444) اگر مبلغى را در بانك مسكن براى فراهم كردن مسكن واريز كند خمس دارد يا نه؟

جواب: خمس دارد.

(سؤال 1445) اگر كسى در اواسط سال خمسى خود يك فرش بخرد ولى تا پايان سال از آن استفاده ننمايد، خمس آن لازم است يا خير؟

جواب: اگر هنگام خريد مورد نياز بوده و جزو مؤونۀ او محسوب مى شده خمس ندارد.

(سؤال 1446) كسى كه حساب سال نداشته و تا كنون خمس نداده، حالا كه مى خواهد خمس اموالش را بدهد آيا ضروريات منزل و فرش و ظروف هم خمس دارد يا نه؟

جواب: اگر لوازم زندگى را با پولى كه به آن خمس تعلق گرفته بوده خريده باشد خمس دارد، و در غير اين صورت خمس ندارد؛ و اگر نمى داند بهتر اين است كه با مرجع تقليد يا وكيل او مصالحه نمايد.

(سؤال 1447) اگر خانه و لوازم

ديگر آن فروخته شود، حكم خمس آنها چگونه است؟

جواب: خانۀ مسكونى و ساير لوازم زندگى را اگر با درآمد سال بدون خمس آن خريده بوده، خمس اصل قيمت آن را بنابر احتياط هنگام فروش بپردازد؛ و اگر با پول خمس داده شده يا پولى كه به آن خمس تعلق نمى گرفته خريده باشد، اصل قيمت آن خمس ندارد. و در هر دو فرض ترقى قيمت آن جزو درآمد سال فروش محسوب است كه اگر در طول سال صرف در مؤونه و مخارج نكند خمس دارد؛ و اگر عين آن ارثيه يا مهريه بوده به هر قيمت كه بفروشد ترقى آن هم خمس ندارد.

(سؤال 1448) آيا لوازم و اثاثيۀ منزل مشمول خمس مى شود يا نه؟

جواب: اگر لوازم زندگى را در طول سال از درآمد همان سال تهيه كرده ايد خمس ندارد؛ و اگر از درآمد سالهاى سابق تهيه كرده ايد خمس دارد.

(سؤال 1449) اگر انسان در هنگام خريد اجناس براى چند سال آينده اش نيز خريد كند، مثلا براى چند سال خودش شلوار بخرد، آيا در صورتى كه آنها را تا يك سال مصرف نكند و سال از آن بگذرد، خمس به آن تعلق مى گيرد؟ همچنين در مورد هديه اى كه به انسان مى دهند اگر سال از آن بگذرد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 164

جواب:: آنچه از تخميس درآمد سال استثناء شده مؤونۀ سال درآمد است نه بيشتر.

مازاد بر مؤونۀ سال بايد تخميس شود؛ و همچنين است نسبت به هديه. آرى مؤونۀ سال اگر براى سالهاى بعد هم بماند خمس ندارد؛ مثل اين كه لباس سال درآمد براى سالهاى بعد هم بماند، يا خانه اى كه در سال درآمد تهيه شده و

مورد نياز بوده براى سالهاى بعد هم بماند.

(سؤال 1450) شخصى پولى در كشور ديگرى دارد كه به آن خمس تعلق گرفته است، آيا مى تواند از پول ديگرى خمس آن را بدهد؟ و نيز اگر پولى را به رهن گذاشته و مشمول خمس شده مى تواند از پول ديگرى خمس آن را بپردازد؟

جواب: مى تواند از پول ديگر خمس آن را بپردازد؛ ولى اگر از پول خمس داده نشده بپردازد بايد خمس آن پول را نيز بپردازد.

(سؤال 1451) اين جانب يك طلبه هستم و مبلغى براى رهن خانه اى قرض كرده ام و هر ماه هزار تومان بايد بدهم، آيا اصل قرض و قسط ماهيانه خمس دارد يا نه؟

جواب: به مالى كه انسان آن را قرض كرده خمس تعلق نمى گيرد؛ بلى اگر هر مقدار از قرض خود را با درآمد خود بپردازد و پولى را كه قرض گرفته خرج نكرده باشد بايد سر سال خمس آن مبلغى را كه ادا كرده بپردازد.

(سؤال 1452) در سال 1377 حدود يك ميليون تومان قرض كردم و براى حج خودم و همسرم ثبت نام نمودم و قرار گذاشتيم هر ماه پنجاه هزار تومان قرض خود را ادا نمايم.

حال به اين پول قرضى خمس تعلق مى گيرد يا نه؟ و آيا مى توانم آن خمس را به يكى از فرزندانم كه متأهل و بيمار و بيكار است بدهم؟

جواب: به پول قرضى كه صرف مؤونه و از جمله اسم نويسى براى حج شده باشد خمس تعلق نمى گيرد؛ بلكه اگر مصرف هم نشده و بابت آن چيزى هنوز پرداخت نكرده باشد خمس به آن تعلق نمى گيرد. و بر فرض تعلق، انسان به واجب النفقۀ خود نمى تواند خمس بدهد.

(سؤال 1453) بعضى

كشاورزان بادام را به عنوان تخم كشت مى كنند، آيا بايد خمس همان بادام را بپردازند يا درختى كه به دست مى آيد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 165

جواب:: اگر قبل از رسيدن سر سال بادام را بكارند مى توانند سر سال خمس قيمت بادام را با پول تخميس شده بپردازند و در سالهاى بعد قيمت بادام تخميس شده را كسر نموده و بنابر احتياط خمس نموّ آن را بپردازند. هر چند اقوى عدم وجوب خمس نموّ است مگر بعد از فروش درختها يا قطع آنها كه زايد بر مؤونۀ سال باشد.

و اگر خمس بذرها را نداده باشد خمس درختان را به قيمت فعلى بايد بدهد.

(سؤال 1454) چيز غير مصرفى را كه در شأن اوست خريده اما از آن استفاده نكرده است، آيا در پايان سال خمس به آن تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر مورد نياز بوده خمس ندارد.

(سؤال 1455) شخصى خانۀ غير مسكونى خود را اجاره داده و لوازم و وسايل آن را مى خواهد از درآمد سال تأمين كند؛ آيا خمس به آن تعلق مى گيرد؟

جواب: خمس دارد.

(سؤال 1456) كسى براى منزل خود وسايلى خريده ولى چون در منزل پدرش سكونت داشته از آن وسايل استفاده نكرده و سال مالى او رسيده و خمس آنها را نداده است و اكنون بعد از سالها مى خواهد خمس آنها را بدهد، آيا به قيمت روز بايد بدهد يا قيمتى كه خريده است؟

جواب: اگر آن وسايل تا به حال در معرض نياز نبوده بايد خمس قيمت فعلى آنها را بپردازد.

(سؤال 1457) در اوايل انقلاب توسط فرماندارى مقدارى پول و وسايل كار به ما به عنوان يك شركت واگذار شد و به ثبت هم رسيد،

اما امكان استرداد آنها وجود دارد؛ با اين حال تكليف ما از نظر دادن وجوه شرعيه چيست؟

جواب: اگر آنچه به شما واگذار شده مى دانيد كه ديگر پس نمى گيرند و سرمايۀ شما شده است خمس دارد؛ و اگر معلوم نيست، فعلا خمس ندارد. و اما درآمد شما اگر از مخارج سالتان زياد آمده خمس دارد.

(سؤال 1458) لوازم و وسايل نقليه كه براى آسايش زندگى است اگر از درآمد سال تهيه شود و در سال بعد مصرف گردد، آيا مشمول خمس است يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 166

جواب:: اگر در سالى كه تهيه كرده مورد نيازش بوده و بيشتر از حدّ شأنش نبوده است خمس ندارد.

(سؤال 1459) اگر انسان چيزى را كه از درآمد سالهاى قبل خريده و مورد استفاده اش بوده و يا اگر مورد استفاده اش نبوده در شأنش بوده بخواهد در سال بعد به كسى ببخشد، آيا بايد اول خمس آن را بدهد و بعد ببخشد يا اين كه خمس ندارد؟

جواب: اگر بعد از خروج آن از مورد نياز بخواهد آن را ببخشد بايد خمس آن را بپردازد؛ و اگر در حال مورد نياز بودن ببخشد خمس ندارد.

(سؤال 1460) اگر پول خمس داده شده و خمس داده نشده با هم مخلوط شود، آيا مى توان آنها را تفكيك كرد و مقدار خمس داده نشده را به مصرف رسانيد؟

جواب: در فرض سؤال جدا كردن آن به مجرد نيّت مشكل است؛ و احتياط در اين است كه پس از تخميس تصرف نمايد.

(سؤال 1461) شخصى طلبى داشته كه پس از مدتى وصول شده و در حال حاضر فقير است، آيا بايد خمس آن را بدهد؟

جواب: اگر از درآمد

خود بدون اداى خمس آن قرض داده بوده بايد خمس آن را بپردازد.

(سؤال 1462) آيا پولى كه بابت ديه به انسان مى رسد يا بابت كوتاهى در حفظ مال مردم و يا خسارت وارده بر ديگرى پرداخت مى كند مشمول خمس است؟

جواب: خمس ندارد.

(سؤال 1463) مخارجى كه براى گرفتن سند خانه مسكونى مى پردازد و نيز جريمه هايى كه براى ساختمان خانه و مانند آن بايد پرداخت كند تا مثلا آب و برق به او بدهند آيا خمس دارد؟

جواب: اگر از درآمد سال بپردازد خمس ندارد.

(سؤال 1464) من خانوادۀ كشاورزى هستم. سالها پيش به مرور زمان طلاهايى خريده و از آنها استفاده مى كردم، اما بعد از مدتى براى اين كه اين زيورآلات موجب معصيت نگردد آنها را در آورده و در جايى گذاشته ام آيا به اين طلاجات خمس تعلق مى گيرد يا نه؟

جواب: اگر مورد نياز براى زينت در حدّ شأن نيست متعلّق خمس است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 167

(سؤال 1465) محصولات كشاورزى اگر سال از روى آن بگذرد سپس زن خانواده آنها را خرج مخارج خانواده كند، آيا خمس آن را بايد زن خانواده بدهد يا مرد خانواده؟

جواب: هر كس مالك محصول است موظف به پرداخت خمس است.

(سؤال 1466) براى خريد خانه يا زمين آن در هر سال مقدارى از درآمد خود را ذخيره مى كنم تا بعد از چند سال منزل يا زمينى براى سكونت بخرم؛ آيا به پول ذخيره شده كه قهرا سال روى آن مى گردد خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر زمين خانه يا خود آن را به نسيه بخريد و در هر سال قسط آن را از درآمد خود بدهيد خمس به آن مقدار تعلق نمى گيرد؛ ولى

اگر صرفا پول را ذخيره كرديد كه بعدا منزل بخريد به آن مقدار ذخيره خمس تعلق مى گيرد، زيرا مقدار پول ذخيره صرف در مؤونۀ شما نشده است.

(سؤال 1467) گاو مادّه كه شير آن مورد استفادۀ خانواده قرار مى گيرد و حتى مكفى هم نيست آيا خمس دارد يا خير؟

جواب: در فرض سؤال گاو متعلق خمس نيست.

(سؤال 1468) درختانى كه براى امرار معاش زندگى كاشته شده اند، مثلا درختى را به فروش مى رساند و پول آن را چاى يا گندم يا روغن براى افراد تحت تكفل خود مى خرد، خمس دارد يا خير؟

جواب: اگر زايد بر مؤونه باشد، يعنى بعد از فروش آن در همان سال به مصرف زندگى نرسد، متعلق خمس است.

(سؤال 1469) گوسفند كه در خانه نگهدارى و از شير آن استفاده مى شود، و يا با قيمت و پول آن گندم، چاى و يا لباس براى افراد تحت تكفل خريدارى مى شود، آيا متعلق خمس مى باشد؟

جواب: اگر براى استفاده از شير آن در خانه نگهدارى مى شود خمس ندارد؛ ولى اگر براى فروش نگهدارى مى شود خمس دارد.

(سؤال 1470) درخت كه خود آن با گندم يا روغن و چاى عوض مى شود، يا فروخته مى شود و با پول آن اجناس فوق براى مصرف خانه خريدارى مى شود، خمس دارد يا خير؟

جواب: اگر در بين سال مصرف شود خمس ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 168

(سؤال 1471) با شريكى شركت دارم كه خمس نمى دهد؛ وظيفۀ من چيست، جدا شدن لازم است يا نه؟

جواب: اگر سرمايه اى را كه براى شركت مى آورد متعلق خمس است، و يا پس از شركت متعلق خمس شده و مى دانيم نمى دهد ادامۀ شركت با او جايز نيست.

خمس ترقى قيمت

(سؤال 1472) دو

نفر ماشينى را با پول خمس داده شده به طور مشترك خريده اند و پس از چند سال كه قيمت آن ترقى كرده در بين سال خمسى خود آن را فروخته اند و يكى از آن دو با سهم خود ماشين ارزان ترى تهيه كرده و ديگرى چند رأس گوسفند خريده است؛ حال آيا خمس مقدار ترقى قيمت را بايد ادا كنند يا نه؟ و چنانچه با ماشين و دام معاوضه شود، زيادى آن خمس دارد يا نه؟

جواب: در فرض سؤال ترقى آن جزو عايدات سال فروش محسوب مى شود كه اگر در همان سال خرج مؤونه كند خمس ندارد و اگر خرج مؤونه نكند خمس دارد و ماشين سوارى جزء مؤونه محسوب است. و در فرض معاوضه با غير مؤونه ترقى آن تخميس مى شود.

(سؤال 1473) زمينى مسكونى از پدرم به ارث رسيده كه آن مرحوم خمس آن را داده بود، آن را فروختم و يك قطعه زمين جهت كشاورزى- نه براى فروش- خريدم، پس از چند سال به خاطر نياز آن زمين را فروختم؛ آيا ترقى قيمت آن خمس دارد يا نه؟

جواب: زمين كشاورزى را كه فروخته ايد، اصل آن چون موروثى بوده خمس ندارد؛ ولى ترقى آن اگر از مخارج سالتان زياد آمده خمس دارد.

(سؤال 1474) مردم بعضى مناطق براى مؤونۀ زندگى درخت ميوه و غير ميوه را غرس مى كنند و قبل از رسيدن سال از قطع درخت غير ميوه و از شاخه هاى آن براى مؤونۀ خود استفاده مى كنند، آيا به اينها خمس تعلق مى گيرد يا نه؟ همچنين آيا به درخت ميوه خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر خمس نهال را داده باشند يا اين كه آن را با پول

خمس داده شده خريده

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 169

باشند، مادامى كه وقت فروش درخت غير ميوه نرسيده، ترقى و نموّ درخت خمس ندارد؛ همچنين در اين فرض اگر درخت ميوه را براى فروش غرس نكرده باشند، ترقى و نموّ آن خمس ندارد. و شاخه ها و ميوه هايى كه سال به سال استفاده مى كنند حكم درآمد همان سال را دارد كه اگر در همان سال در مؤونه خرج كند خمس ندارد و اگر تا سر سال خرج نكند خمس دارد. و اگر نهال را از درآمد غير مخمس خريده اند درختها متعلق خمس مى باشند.

(سؤال 1475) حيواناتى كه براى مؤونه نگهدارى مى شوند كه از شير و پشم و گوشت آنها استفاده كنند، آيا به آنها يا منافع آنها خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر گوسفند و مانند آن را با پول خمس داده شده خريده يا اين كه بعد از خريدن خمس آن را داده باشند، در صورتى كه به قصد فروش نخريده باشند ترقى قيمت آن خمس ندارد؛ و منافع آن حكم درآمد سال را دارد كه اگر در طول سال صرف مؤونه كنند خمس ندارد، وگرنه خمس دارد.

(سؤال 1476) گاهى فرد در ابتداى عمل- چه درختكارى باشد يا دامدارى- قصد تجارت ندارد بلكه قصد مؤونه دارد؛ و گاهى نه قصد مؤونه دارد و نه قصد تجارت، بلكه مطلق مى گذارد و بعد از به دست آمدن ثمره و نموّ هم بيع و شراء و هم خرج مؤونه مى كند؛ در اين حال حكم خمس آن چيست؟

جواب: اگر به قصد تجارت خريده باشد، بايد خمس نموّ و ترقى قيمت و تمام منافع موجود را سر سال بپردازد؛ و اگر قصد تجارت

نداشته است تفصيل آن در دو مسألۀ پيش گفته شد.

(سؤال 1477) تراكتورى را كه جهت كارهاى كشاورزى خود خريده، براى اداى خمس آن قيمت فعلى را حساب كند يا قيمت خريد را؟

جواب: بايد طبق قيمت فعلى خمس آن را بدهد. و خمس آن را از مال تخميس شده بدهد.

(سؤال 1478) شخصى اموالى دارد كه تاكنون خمس آنها را نداده و فعلا قصد فروش هيچ كدام را ندارد، آيا كل آنها متعلق خمس است يا خير؟ و آيا با اين كه قصد فروش

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 170

ندارد مى تواند خمس آنها را نپردازد تا اگر زمانى نياز پيدا كرد و فروخت، خمس آنها را بپردازد؟ و آيا قيمت خريدارى شده را مى تواند حساب كند و يا بايد قيمت فعلى را حساب كند و خمس آن را بپردازد؟

جواب: غير از منزلى كه در آن سكونت دارد و لوازم منزل و وسيلۀ سوارى- اگر داشته باشد- به قيمت روز متعلق خمس است، چه بفروشد يا نفروشد.

و منزل مسكونى و لوازم آن و وسيلۀ سوارى را اگر از درآمد همان سال خريدارى كرده باشد خمس ندارد؛ ولى اگر از درآمد سالهاى قبل يا از درآمد اموالى كه خمس آن پرداخت نشده تهيه شده باشد آنها هم متعلق خمس است؛ و اگر روشن نيست يا مخلوط بوده، بايد نزد حاكم با مبلغى روى آنها مصالحه شود.

(سؤال 1479) آيا سود مالى كه به آن خمس تعلق نمى گيرد و بعد از سال فروخته مى شود خمس دارد؟ اگر فروش به قصد استرباح باشد يا به قصد صرف مؤونه چگونه است؟

جواب: اگر مالى كه متعلق خمس نيست را به تجارت بزند و سودى به

دست آيد آن سود متعلق خمس است، به شرط اين كه در آخر سال- هر چند نفروخته باشد- امكان فروش سود حاصل باشد. و سودى كه در عرض سال صرف مؤونه نشده باشد متعلق خمس است، هر چند بخواهد در آينده صرف مؤونه نمايد.

خمس جهيزيه، احرام و لباس

(سؤال 1480) پولى كه براى جهيزيۀ دختر اندك اندك كنار مى گذارند و به دختر نبخشيده اند، آيا سر سال خمس دارد؟

جواب: خمس دارد، چون خرج نشده است؛ ولى اگر با آن پول وسيلۀ جهيزيه اى كه متعارف باشد بخرند خمس ندارد.

(سؤال 1481) آيا به وسايل مربوط به جهيزيه كه دختر با درآمد كارش براى زندگى آينده تهيه مى كند و ممكن است تا چند سال مورد استفاده قرار نگيرد خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر در زمان خريد تهيۀ آن متعارف بوده خمس ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 171

(سؤال 1482) چيزى كه به قصد جهيزيۀ دختر خريده و از مد افتاده يا به هر جهت از دادن آن منصرف شده يا با چيز ديگر معاوضه نموده، آيا بايد خمس آن داده شود؟

جواب: اگر با چيز مورد نياز معاوضه كند خمس ندارد و در غير اين فرض خمس دارد؛ بلى اگر بفروشد و استفاده كند، استفادۀ آن جزو عوايد سال فروش محسوب مى شود كه اگر آن را تا سر سال خرج مؤونه كند خمس ندارد.

(سؤال 1483) افرادى كه به خاطر سختى معيشت و مشكلات زندگى تهيۀ جهيزيه براى دخترشان يكباره ممكن نيست، مجبورند سالانه مقدارى پول پس انداز نموده تا به موقع آنچه نياز است و از مد نيفتاده تهيه نمايند. در مورد اين گونه افراد عرفا پول ذخيره شده را جزو مؤونه به حساب مى آورند. چگونه

حضرتعالى آن را جزو مؤونه نمى دانيد و اداى خمس آن را لازم مى دانيد؟

جواب: اين جانب مسألۀ فوق را مجدّدا مراجعه كردم. مرحوم شيخ انصارى (ره) در كتاب خمس خود ذخيرۀ پول براى تهيۀ منزل يا جهيزيه در سالهاى آينده را از مؤونۀ سال مى شمردند؛ ولى من نتوانستم قانع شوم كه ذخيره براى آينده از مؤونۀ سال شمرده شود، زيرا مؤونه بر آنچه مصرف شده صادق است. و بالاخره به نظر اين جانب به ذخيرۀ پول براى آينده- چه براى تهيۀ منزل يا جهيزيه- خمس تعلق مى گيرد.

(سؤال 1484) در مورد فوق الذكر در سؤال قبل، چنانچه كسى منزل مسكونى خود را براى فروش و تهيۀ جهيزيه جهت دخترش كنار گذاشته و با زحمت منزل ديگرى را در طول چند سال ساخته باشد، آيا به پول منزل فوق كه براى تهيۀ جهيزيه گذاشته بوده خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: در مفروض سؤال چون از خانه بى نياز شده احوط تخميس آن است؛ مگر اين كه در هنگامى كه بى نياز شد بلافاصله آن را با جهيزيه معاوضه نمايد.

(سؤال 1485) شخصى از درآمد خود قبل از رسيدن سر سال خمسى بر اساس احتياج لباس احرام خريده و در همان سال با آن به حج رفته و بعد از حج از حولۀ احرام استفادۀ ديگرى نكرده به اميد اين كه در سالهاى آينده با آن حج انجام دهد و اتفاقا چند سالى اين سفر الهى قسمت او نشده تا اين كه امسال مجددا مى خواهد با همان لباس حج انجام دهد؛ آيا خمس دارد يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 172

جواب:: ملاك در تعلق خمس در نظاير مورد سؤال خروج از معرض نياز

است؛ بنابراين اگر احتمال عقلايى مى داده كه هر سال مشرّف شود و اتفاقا مانع رسيده باشد، صدق معرض نياز بودن بعيد نيست؛ وگرنه بنابر احتياط خمس آن را بپردازد.

(سؤال 1486) خانمها معمولا بر اساس احتياج به لباس مقدارى پارچه مى خرند كه در موقع لزوم لباس تهيه كنند ولى به علت اشتغالات موفق به دوختن لباس نمى شوند و سال بر آن مى گذرد، آيا آن پارچه ها خمس دارد يا خير؟

جواب: با فرض اين كه مورد نياز بوده و اسباب دوختن آن فراهم نشده است خمس ندارد.

خمس شهريه و درآمدهاى ديگر طلاب

(سؤال 1487) آيا به شهريۀ طلاب علوم دينى و يا مقدار برگشتى سهمين كه به حاكم شرع پرداخت مى شود خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر شهريه از سهمين باشد، ظاهرا خمس واجب نيست.

(سؤال 1488) آيا طلاب كه عمدۀ گذران زندگى آنها با شهريه است، خمس درآمد سالانۀ خود را كه از راه تبليغ و يا كار ادارى به دست مى آورند بايد ادا كنند يا نه؟

جواب: طلاب اگر درآمدى غير از شهريه دارند و سر سال خمسى از مؤونه زياد آيد بايد خمس آن را بدهند؛ و اگر از شهريه اى كه از سهمين مباركين پرداخت شده زياد آمده باشد خمس ندارد.

(سؤال 1489) طلبه اى كه اولين درآمد او دريافت مبلغى به جهت تبليغ ماه مبارك رمضان چند سال پيش در عيد فطر بوده است و به همين جهت اول سال خمس خود را عيد فطر قرار داده است، آيا اين عمل صحيح است يا نه؟

جواب: آرى صحيح بوده است.

(سؤال 1490) اگر بخشى از دريافتهاى شخص بابت منبر و تبليغ در سال خمسى او مصرف نشود، آيا بايد خمس آن را پرداخت نمايد يا خير؟

جواب: ميزان

درآمد از اول تا پايان سال خمسى مى باشد كه هر چه در وسط سال به دست آمد و زايد بر مؤونه بود در پايان سال بايد حساب كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 173

خمس حقوق بازنشستگى

(سؤال 1491) حقوق مستمرى كه دولت به ورثۀ كارمندان خود مى دهد جزو ارث است كه خمس ندارد يا درآمد محسوب مى شود و بايد خمس آن را بدهند؟

جواب: حكم ارث را ندارد؛ بلكه حكم ساير درآمدهاى انسان را دارد.

(سؤال 1492) فردى كه پدرش فوت كرده و حقوق بازنشستگى پدرش را دريافت مى كند، آيا خمس به اين حقوق تعلق مى گيرد يا نه؟ و آيا اين حقوق حكم مالى كه به ارث مى رسد را نخواهد داشت؟

جواب: حكم ارث را ندارد، بلكه حكم بخشش و هديه را دارد كه اگر زايد بر مؤونۀ سال باشد خمس دارد؛ بلى اگر فرض شود كه متوفى واقعا طلبكار بوده تمام احكام ارث بر مطالبات جارى مى باشد. ولى اين فرض بعيد است، بلكه حقوق بازنشستگى از قبيل شرط در ضمن استخدام است؛ لذا به بعضى ورّاث تعلق نمى گيرد و كم و زياد مى شود.

(سؤال 1493) اين جانب بازنشستۀ آموزش و پرورش هستم و اكنون علاوه بر دريافت حقوق بازنشستگى كه قبلا از حقوق ماهانه ام كسر شده مبلغى نيز به عنوان عيال و خانواده دريافت مى كنم؛ آيا به مجموع اينها خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: حقوق بازنشستگى و مبلغ اعطايى جهت عيال و خانواده جزو درآمد شما مى باشد و على القاعده براى خود سال قرار داده ايد؛ آنچه از درآمد سال زياد آمد، متعلق خمس است.

خمس گنج

(سؤال 1494) اگر انسان با استفاده از دستگاه فلزياب در خانه اش يا زمين خودش يا زمينهاى بيابانى يا مكانهاى تاريخى، گنج يا اشياى عتيقه پيدا كند حكمش چيست؟

جواب: اگر در ملك شخصى پيدا كند و به حدّ نصاب برسد خمس آن را بپردازد و براى او حلال است؛ ولى نسبت به آنچه

در بيابانها و اماكن تاريخى پيدا مى شود اگر دولت اسلامى قوانين و مقرراتى داشته باشد نبايد از آنها تخلّف شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 174

خمس مال منكر و تارك خمس و تصرف در آن

(سؤال 1495) از اشخاصى كه معتقد به خمس نيستند (شيعه يا سنى) پولى مى گيريم، آيا خمس آن را بايد بدهيم؟

جواب: اگر طبق مذهبش معتقد به خمس نباشد، خمس پول ذكر شده بر هر كسى كه به او منتقل مى شود واجب نيست. ولى اگر طبق مذهبش خمس آن واجب باشد و از جهت لا ابالى بودن خمس نمى دهد، تصرف در اموالى كه به آن خمس تعلق گرفته اشكال دارد؛ مگر اين كه انسان از طرف مرجع تقليدش اجازه داشته باشد كه تصرف كند و خمس آن را بپردازد.

(سؤال 1496) شخصى خمس نداده و از دنيا رفته است، آيا خمس تمام تركۀ او كه متعلق خمس بوده بايد پرداخت شود؟

جواب: هر مقدار از خمس كه در ذمّۀ ميت باشد يا اين كه به تركه تعلق گرفته و خمس آن پرداخت نشده باشد بايد قبل از تقسيم تركه ادا شود.

(سؤال 1497) شخصى با پولى كه خمس آن را داده از روى ناچارى و براى تأمين مخارج زندگى با شخص ديگرى كه يقين دارد مالش پاك نيست و خمس آن را نداده است شريك مى شود و كار مى كند، آيا به پول فرد مزبور مجددا خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر يقين داشته باشد كه به عين آن پولى كه شريك به شركت مى گذارد خمس تعلق گرفته است حق ندارد شريك شود؛ و اگر شريك شده باشد بايد با اجازۀ مرجع تقليد خمس مال مخلوط را به نسبت سهم خود بپردازد.

(سؤال 1498) كسى كه خمس دادن

او معلوم نيست، خوردن و آشاميدن در منزل او چه حكمى دارد؟ اگر بدانيم او خمس نمى دهد چطور؟

جواب: آنچه در اختيار مهمان قرار داده مى شود اگر نداند به عين آن خمس تعلق گرفته يا خير، براى او اشكال ندارد.

(سؤال 1499) اگر وارث و مورّث هر دو كافر باشند و مورّث مالى را از مسلمانى خريده باشد، آيا وارث خمس آن را بدهكار است؟ و چنانچه مورّث كافر و وارث مسلمان باشد چطور؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 175

جواب:: لازمۀ قول مشهور كه: «اگر كافر ذمّى زمينى را از مسلمان بخرد خمس دارد» اين است كه اگر مورد معامله زمين باشد و مورّث خمس آن را ادا نكرده باشد بايد وارث خمس آن را به مجتهد جامع الشرائط بپردازد؛ و اگر نپردازد در صورت امكان بايد مجتهد جامع الشرائط به اجبار خمس آن را بگيرد. ولى اصل مسأله به نظر اين جانب محل اشكال است و تفصيل آن در توضيح المسائل مسألۀ «1721» به بعد مذكور است؛ و حكم صورتى كه فقط وارث مسلمان باشد نيز همين است.

خمس سهام شركتها و اوراق مشاركت

(سؤال 1500) در مورد خمس سهام شركتهاى سهامى و اوراق مشاركت سازمانهاى دولتى با توجه به نكات ذيل مستدعى است نظر شريفتان را مرقوم فرماييد:

اول: اين كه اكثر كسانى كه اقدام به خريد سهام شركتها و پروژه ها مى كنند افرادى با بضاعت مالى كم يا متوسط هستند و از آن براى كمكى براى امرار معاش خود بهره مى جويند. حال اگر قرار باشد از اين سرمايه خمس پرداخته شود مرز آن به حدى مى رسد كه احتمالا قابليت سرمايه گذارى خود را از دست مى دهند و كارآيى قبلى را براى فرد مذكور

نخواهد داشت. ضمن اين كه اوراق مشاركت كه از طرف دولت پخش مى گردد نيز درآمد ثابت و ناچيزى در بر خواهد داشت.

توجه به اين امر كه تشكيل سرمايه هاى بزرگ در كشور از طريق جذب اين سرمايه هاى جزء امكان پذير خواهد بود نيز بر اين مسأله اضافه مى شود.

دوم: اين كه ميزان سودآورى اين گونه شركتها (بويژه شركتهاى سهامى عام) با توجه به اوضاع اقتصادى- اجتماعى كشور در نهايت بين بيست تا سى درصد بوده، مخصوصا اوراق مشاركت با درآمد ثابت معمولا بيست درصد مى باشد؛ ولى با توجه به نرخ تورم طى دو دهه گذشته بر كشور در مى يابيم كه حد اقل آن بالاتر از بيست درصد بوده و سهامداران در حقيقت با دريافت اين سود حدودا ارزش سرمايۀ خود را حفظ نموده اند و در بعضى موارد (تورم سى تا چهل درصد) حتى ارزش واقعى سرمايه گذارى كم شده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 176

نكتۀ بعدى اين كه نرخ ماليات اخذ شده از سوى دولت از اين گونه سرمايه گذارى ها به عنوان دارايى هاى ثابت نسبت به ساير دارايى ها بيشتر مى باشد كه اين خود مزيد بر علت براى كاهش ارزش واقعى سرمايۀ فرد است.

در مرحلۀ سوم خريدوفروش سهام قرار مى گيرد؛ خصوصا در بازار بورس اوراق بهادار. توضيح اين كه فرد با خريدوفروش از دو پاداش بهره خواهد برد: اول: افزايش قيمت احتمالى بر سهم؛ دوم: بهره بردارى از سود سالانۀ آن. و همچنين مسألۀ خمس كسانى كه نيّت خريدوفروش ندارند ولى ارزش سهام آنها بالا مى رود نيز مورد سؤال است.

در مرحلۀ چهارم مسألۀ خمس براى خريد سهامى است كه به صورت قسطى فروخته مى شوند بويژه آن دسته كه به صورت طولانى

مدت است؛ به عنوان مثال دو سه ساله.

و همچنين كارمندان و كارگرانى كه از سوى ادارات يا كارخانجات سهام همان اداره يا كارخانه به آنها فروخته مى شود، و به مرور از حقوق آنها كسر مى شود كه اكثر اين افراد (چه كارمندان و كارگران، چه افراد آزاد) به علت محدوديت هاى مالى اين عمل را انجام مى دهند.

جواب: خريدوفروش سهام شركتها در صورتى جايز است كه بيع مجهول نباشد و محدودۀ كار شركت مشخص باشد، و درآمد شركت از تجارت و كار باشد نه سود ثابت معيّن. و سرمايه اگر از درآمد سال بدون تخميس باشد در آخر سال بايد تخميس شود، و يك بار بيشتر خمس ندارد؛ و سود سال به سال آن حكم ساير سودها را دارد كه اگر زايد بر مؤونۀ سال باشد متعلق خمس مى باشد.

و هدف از خريد سهام اگر تجارت و خريدوفروش سهام باشد ترقى قيمت آن خمس دارد، البته پس از اخراج مؤونۀ سال. و اگر هدف نگاه داشتن سهام باشد ترقى قيمت آن خمس ندارد مگر اين كه تصادفا آن را بفروشد، كه در اين صورت ترقى آن از درآمد سال فروش محسوب است. و اگر فرضا در اثر تورّم، ترقى قيمت صدق نكند، بلكه سقوط ارزش پول باشد خمس آن لازم نيست. و اللّه العالم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 177

اداى خمس و مصرف آن

(سؤال 1501) شخصى مقدارى خمس و سهم امام بدهكار بوده و پيش از اداى آن در اثر تصادف فوت كرده و يكى از نزديكانش كه از بدهكارى او مطلع بوده از اموال متوفّى بدهى را پرداخته است، آيا درست است يا نه؟

جواب: در فرض سؤال آن شخص موظف بوده كه

از وصىّ و ورثه يا از مجتهد جامع الشرائط اذن بگيرد؛ ولى اگر با قصد قربت ادا كرده و يقين دارد كه متوفّى مديون بوده و وصى و ورثه آن را ادا نكرده اند، مورد قبول است إن شاء اللّه.

(سؤال 1502) آيا براى فرار از خمس مى شود مبلغى را به همسر بخشيد يا نه؟

جواب: اگر اين بخشش فوق شأن او نباشد مانعى ندارد؛ ولى در صورتى كه زوجه آن را در طول سال به مصرف نرساند او بايد خمس آن را بپردازد.

(سؤال 1503) آيا مصرف شهريۀ طلاب داراى شرايط خاصى است يا هر كسى مى تواند همان طور كه صلاح مى داند خرج كند؟

جواب: شهريه اى را كه از طرف مراجع تقليد به طلاب داراى شرايط مقرّره پرداخت مى شود و همچنين سهم امامى را كه به غير عنوان شهريه با اجازۀ مراجع ذى صلاح به آنها مى رسد، مى توانند در مخارج متعارف خودشان بدون افراط و اسراف خرج نمايند.

(سؤال 1504) آيا براى تأسيس و بناى مراكز تفريحى ورزشى مورد نياز جامعه، از مال زكات يا موقوفات عامّه و يا وجوهات شرعيه مى توان هزينه كرد؟

جواب: زكات مال و موقوفات عامه اى را كه بر مطلق خيرات وقف شده باشد مى توان در هر امر خيرى كه براى جامعه مفيد و نافع باشد مصرف نمود؛ و استفاده از وجوهات شرعيه متوقف بر استجازۀ خاص است.

(سؤال 1505) شخصى پدرش از دنيا رفته و ورثه نمى دانند پدرشان اهل خمس بوده يا نه، تكليف آنان چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 178

جواب:: اگر وارث شك دارد كه به مال پدر خمس تعلق گرفته يا نه، چيزى بر او نيست؛ ولى اگر مى داند مال يا ملك خاصى متعلق خمس

شده و شك دارد خمس آن را داده است يا نه، بنابر احتياط خمس آن را بدهد.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 178

(سؤال 1506) آيا كسى كه مادرش سيّده است مى تواند به خود سيد بگويد و يا خمس بگيرد؟ و آيا در اين مسأله اختلافى وجود دارد؟

جواب: ميزان سيادت در خمس به اجماع فقها انتساب از ناحيۀ پدر است. و در سيّد مادرى اختلاف است و بايد احتياط شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 179

مسائل زكات

[زكات مال]

(سؤال 1507) اگر شخصى نتواند مؤونۀ سالش را فراهم نمايد و به عسرت بگذراند يا قرض داشته باشد و نتواند قرضش را ادا كند و مقدارى هم زكات بر او واجب شده باشد، آيا بايد زكات خود را ادا نمايد يا نه؟

جواب: بله بايد زكات خود را بپردازد؛ و اگر حاكم شرع او را واجد شرايط بداند به مقدار نياز به او زكات مى دهد.

(سؤال 1508) بذرى كه زكات آن را داده اند، آيا در سالهاى بعد مى توانند همان مقدارى كه در سال قبل زكات آن را پرداخته اند از محصول بردارند و زكات آن را ندهند يا اين كه در سالهاى بعد بايد زكات آن مقدار بذر را نيز بدهند؟

جواب: بنابر احتياط بر ندارند.

(سؤال 1509) آبيارى با آب چاه عميق يا نيمه عميق به وسيلۀ موتور، آيا حكم آبيارى با دلو را دارد يا حكم آن مانند آبيارى ديمى است؟

جواب: حكم آبيارى با دلو را دارد كه بايد نصف عشر يعنى يك بيستم را بپردازد.

(سؤال 1510) زكات مال به عهدۀ موجر است يا مستأجر، يا از خود مال

بايد برداشته شود؟

جواب: به عهدۀ مالك جنس مورد زكات است.

(سؤال 1511) آيا شخص مى تواند زكات مال را به عروس يا داماد خود بدهد؟ آيا پدر به فرزند يا فرزند به پدر خود مى تواند زكات پرداخت نمايد؟

جواب: به واجب النفقه براى نفقۀ واجب نمى تواند بدهد؛ و عروس و داماد واجب النفقه نيستند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 180

(سؤال 1512) آيا جايز است گوسفند يا گاوى را كه انسان بايد بابت زكات بدهد بفروشد و پول آن را تقسيم نمايد؟

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 1513) آيا زكات به اسكناس تعلق مى گيرد يا نه؟

جواب: لازم نيست؛ ولى چون احتمال دارد اسكناس هم حكم طلا و نقرۀ سكّه دار را داشته باشد، پس احتياط آن است كه معادل نصاب طلا و نقرۀ سكّه دار در پولهاى رايج روز محاسبه شود و پس از تحقق ساير شرايط- از جمله باقى ماندن يازده ماه- زكات آن پرداخت گردد.

(سؤال 1514) پولهاى طلا و نقرۀ سكه دارى كه در زمانهاى گذشته رايج بوده و به صورت اسكناسهاى فعلى به كار مى رفته است امروزه نوعا جزو اجناس عتيقه قرار گرفته است و شايد ارزش آنها بيش از سابق باشد و با اين حال كمتر با آن معامله مى شود؛ آيا مى توان گفت كه چون معامله با آنها رواج ندارد زكات به آنها تعلق نمى گيرد؟

جواب: طلا و نقرۀ سكه دار به سكۀ معامله اگر به صورت زينت آلات در نيامده باشد، با شرايط آن متعلق زكات مى شود.

(سؤال 1515) با توجه به اين عبارت رساله: «زكات طلا و نقره در صورتى واجب مى شود كه سكه دار بوده و معامله با آن رواج داشته باشد» آيا سكۀ بهار آزادى را شامل مى شود؟ چون به عنوان

ثمن در معاملات قرار نمى گيرد.

جواب: واجب نيست، ولى احتياط خوب است.

(سؤال 1516) آيا مى توان جهت تعمير مساجد و يا عزادارى حضرت ابا عبد اللّه (ع) از زكات مصرف نمود؟

جواب: از زكات مال اشكال ندارد.

(سؤال 1517) آيا مى توان زكات را به فقراى غير محل پرداخت كرد؟

جواب: در زكات فطره با وجود فقير در محل، خارج از محل بردن خلاف احتياط است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 181

(سؤال 1518) آيا انسان مى تواند وجهى را به مستحق بدهد به اين نيّت كه اگر زكات به ذمّه اش هست زكات به حساب آيد و اگر مظالم هست مظالم محسوب شود؟

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 1519) آيا انگور به طور مطلق زكات دارد يا فقط به انگورى كه كشمش مى شود زكات تعلق مى گيرد؟

جواب: موقعى كه غوره شيرين مى شود زكات به آن تعلق مى گيرد، اگر شرايط آن- و از جمله به حدّ نصاب رسيدن كشمش آن- وجود داشته باشد.

(سؤال 1520) آيا مى توان از محل زكات كتب دينى مورد ابتلاى خود را تهيه نمود؟

جواب: در مورد خود بدهكار مشكل است.

(سؤال 1521) آيا مى توان خمس و زكات را شخصا به فقير واجد شرايط يا سيّد مستحق پرداخت كرد؟

جواب: در اداى زكات اجازۀ مرجع تقليد شرط نيست؛ ولى اداى سهم سادات به سيّد بايد با اجازۀ مرجع تقليد باشد.

(سؤال 1522) در محل ما حسينيه اى است مخروبه و مردم قادر بر تعمير آن نيستند، آيا از زكات گندم و مانند آن يا زكات فطره مى توانيم صرف آن نماييم؟

جواب: با وجود فقير در محل، فقرا مقدم هستند؛ و اگر فقير نبود يا زكوات مازاد بر نياز فقرا باشد، صرف در امور ترويجى و خيريه اشكال ندارد؛ ولى بنابر احتياط

واجب زكات فطره را به مصرف فقرا برسانيد.

(سؤال 1523) كسى كه در زمان توانايى زكات را نپرداخته است و حالا ناتوان شده است حكم آن چيست؟

جواب: به ذمّۀ اوست و هر مقدار كه ممكن است بايد بپردازد.

(سؤال 1524) آيا دادن ردّ مظالم و صدقات غير از فطره و زكات مال به سيّد فقير جايز است؟

جواب: صدقات مستحبه اشكال ندارد. ولى در مظالم احتياط شود و به غير سيّد داده شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 182

(سؤال 1525) آيا به طلبى كه نتوان قبل از سال خمسى وصول كرد خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: پس از وصول، خمس آن پرداخت گردد.

زكات فطره

(سؤال 1526) ملاك در دادن زكات فطره چيست؟ كسى كه در همۀ غذاهاى روزانه اش نان را هم مصرف مى كند ولى بيشتر غذاهاى ديگر را مى خورد كدام را بايد حساب نمايد؟ (مثلا غذاى اصليش برنج است ولى نان را هم در كنار آن مى خورد.)

جواب: در هر صورت گندم و برنج يا قيمت آن دو كفايت مى كند.

(سؤال 1527) در زكات فطره قيمت آزاد را حساب كند يا قيمت دولتى را؟ با اين كه خوراك خانوادۀ او با قيمت دولتى تهيه مى شود. همين طور در خمس و موارد ديگر ملاك قيمت آزاد است يا دولتى؟

جواب: اگر عين آن را نپردازد بايد قيمت را به نرخ آزاد بپردازد.

(سؤال 1528) ما كه در تهران زندگى مى كنيم آيا مى توانيم زكات فطره را جهت خويشاوندانى كه در شهرستان زندگى مى كنند بفرستيم يا نه؟

جواب: اگر در تهران مستحق پيدا كنيد، بنابر احتياط واجب نبايد به جاى ديگر بفرستيد.

(سؤال 1529) آيا در محله اى كه فقير ندارد مى توان زكات فطره را براى توسعۀ مسجد آن محل مصرف نمود؟

جواب:

احتياط واجب آن است كه زكات فطره را فقط به فقرا و مساكين بدهند.

(سؤال 1530) مقصود از «نان خور» در زكات فطره چيست؟ آيا فقط نان خور بودن در شب عيد فطر مراد است يا مثلا چند روز را شامل مى شود؟

جواب: اگر در همان شب عيد فطر نان خور باشد كفايت مى كند.

(سؤال 1531) ملاك نان خور محسوب شدن در غروب شب عيد فطر آيا صرف خوردن نان اوست يا بايد جزو عائلۀ انسان حساب شود؟ بنابراين اگر كسى غروب شب

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 183

عيد فطر نان خور حساب شود ولى در جاى ديگر افطار نمايد، فطره اش به عهدۀ چه كسى است؟

جواب: مهمانى كه قبل از مغرب شب عيد فطر وارد شده و در آن شب شام را از مال ميزبان خورده باشد، زكات فطرۀ او به عهدۀ ميزبان است؛ و اگر بعد از مغرب آمده باشد يا اين كه غذاى آن شب را در جاى ديگر از مال ديگرى خورده باشد يا اين كه غذاى خود را در خانۀ ميزبان خورده باشد، زكات فطره اش به عهدۀ ميزبان نيست.

(سؤال 1532) اگر كسى نان خور انسان حساب شود ولى عرفا مهمان او نباشد، مانند فرزند انسان كه در شهر ديگرى است و جزو عائلۀ اوست و مهمان ديگرى نيز نباشد، زكات او بر عهدۀ كيست؟

جواب: بر عهدۀ كسى است كه جزو عائلۀ او حساب مى شود، مانند پدر خود.

(سؤال 1533) آيا مى شود كه شخص سرشناسى در فاميل يا طايفه، فطريه را جمع آورى و به عنوان سرپرست فقراى طايفه يا فاميل بدون اطلاع آنان را اداره كند؟

جواب: اگر دهندگان فطره به آن شخص وكالت دهند او مى تواند بدون اطلاع فقرا

با قصد قربت از طرف دهندگان به صورت پول نقد يا گندم و جو و برنج و خرما به فقرا بدهد. و در كفايت نان اشكال است.

(سؤال 1534) شب عيد فطر زكات فطريه را كنار گذاشتم ولى همان شب همسرم آن را بدون اطلاع برداشت و خرج كرد، تكليف من چيست؟

جواب: بايد عوض آن را بدهيد.

(سؤال 1535) زكات فطره را بعد از جدا كردن از مالم با اين كه در محل خودم مستحق بود به شهر ديگر بردم؛ با اين حال آيا بر ذمّۀ من چيزى هست؟

جواب: اگر به مستحق داده ايد برئ الذّمة شده ايد.

(سؤال 1536) اگر در شهر ديگر برادر و خواهر فقير داشته باشم آيا بازهم بعد از جدا نمودن زكات فطره نبايد به آن شهر نقل كنم؟ و اگر كردم آيا برئ الذمه شده ام يا نه؟

جواب: در صورت وجود مستحق در شهر خود احتياط واجب در عدم نقل به شهر ديگر است؛ ولى در صورت نقل و تحويل به مستحق، ذمۀ انسان برئ مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 184

مسائل حج

استطاعت

(سؤال 1537) كسانى كه مى توانند آزاد به حج بروند، آيا واجب است به طور آزاد به حج بروند يا اين كه مى توانند به طور دولتى و با نوبت چند سال بعد مشرف شوند؟

جواب: در صورت استطاعت اگر مى توانند واجب است فورا به حج بروند.

(سؤال 1538) شخصى اسمش پس از چند سال براى حج درآمده ولى فعلا فقير است، چه كند؟

جواب: اگر حج قبلا در ذمّۀ او مستقر نبوده و فعلا هم متمكن نيست مى تواند فيش آن را بفروشد. ولى اگر در ذمّۀ او واجب و مستقر شده بايد هر چند با مشقت حج

را انجام دهد.

(سؤال 1539) در فرض فوق اگر تبذير كرده و فقير شده باشد وظيفه اش چيست؟

جواب: در صورت تبذير بنابر احتياط فيش حج را نفروشد و خودش مشرّف شود.

(سؤال 1540) آيا اصولا فروختن فيش حج واجب كه با قرعه به دست آورده جايز است؟ خريدن آن چطور؟

جواب: در فرض سؤال اگر راه ديگرى براى تشرّف به حج ندارد فروختن آن جايز نيست؛ ولى اگر خريدار نداند بر فروشنده حج واجب است يا نه، براى او اشكال ندارد.

(سؤال 1541) شخصى چهار پسر دارد و براى همۀ آنها زن گرفته است و خرج ساليانۀ خود را نيز دارد و قرض نداشته و درآمدش هم با پسرانش يكجاست و الآن اين پدر و فرزندانش خرج دو نفر را كه به مكه بروند دارا هستند، آيا حج واجب است يا نه؟ و اگر واجب است آيا بر پدر واجب است يا پسر؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 185

جواب:: اگر در مال شريك هستند، هر كدام كه با فرض تقسيم مستطيع باشد حج بر او واجب است؛ و اگر هيچ كدام مستطيع نباشند بر هيچ يك واجب نيست.

(سؤال 1542) پدرى كه بعد از ثبت نام براى حج فوت كرده و اكنون داراى چند پسر است و اجازۀ حج تنها به يكى از پسران داده مى شود، در چنين موردى استطاعت طريقى براى كدام حاصل مى شود؟

جواب: در مرحلۀ اول حج پدر را اگر مستطيع بوده بايد تأمين كرد؛ و در مرحلۀ بعد براى هر كدام- هر چند با قرعه يا خريدن سهم ديگرى- ممكن باشد، استطاعت حاصل مى شود.

(سؤال 1543) شخصى قبلا حج بر او مستقر نشده اما در موقع ثبت نام جهت

حج تمتع مستطيع بوده و ثبت نام نموده و بعد از نظر مالى محتاج شده و نياز به پول سپردۀ در بانك جهت حج پيدا كرده است، آيا مى تواند پول را پس بگيرد يا خير؟ و چنانچه در سال اول يا سالهاى بعد قرعه به نام او اصابت كند آيا فرق دارد يا نه؟

جواب: اگر قبل از تمكّن از تشرّف به حج از استطاعت خارج شده باشد حج بر او واجب نيست؛ و اگر مشرّف شود كفايت از حجة الاسلام «1» نمى كند.

(سؤال 1544) شخصى كه دارايى او قريب هفتصد و پنجاه هزار تومان- از اصل ملك و خانه اى كه ارث به او رسيده- به اضافۀ يك باب منزل مسكونى بوده و اكنون از دنيا رفته است و داراى همسر و دو فرزند صغير مى باشد و معاش آنان از همين املاك مذكور تأمين مى شود، آيا شخص متوفّى مستطيع بوده است يا خير؟ و در صورت وجوب حج آيا حج بلدى گرفته شود يا اين كه ميقاتى «2» كفايت مى كند؟ و آيا مى شود مخارج حج از كل تركه پرداخت شود؟

جواب: دارا بودن مبلغ مذكور ملاك نيست؛ و شرايط استطاعت در مناسك «3»

______________________________

(1)- «حجة الاسلام» حجى است كه در طول عمر بر شخص مستطيع يك بار واجب مى شود.

(2)- در «حج ميقاتى» تأمين هزينۀ آن از يكى از ميقاتها محاسبه مى شود؛ در برابر «حج بلدى» كه هزينۀ سفر حج از شهر محل سكونت شخص حساب مى شود.

(3)- احكام و مناسك حج، صفحۀ 30، مسألۀ 16.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 186

مذكور است. و اگر استطاعت متوفّى مشكوك باشد و وصيت به استيجار حج هم نكرده باشد استيجار واجب نيست؛ و

اگر استطاعت محرز باشد حج ميقاتى كفايت مى كند و اجرت آن از اصل تركه اخراج مى شود.

(سؤال 1545) اگر كسى در ميقات مستطيع شود و حجة الاسلام به جا آورد كفايت مى كند يا نه؟ و آيا در فرض مسأله رجوع به كفايت شرط مى باشد؟

جواب: بلى مجزى است؛ و رجوع به كفايت به معنايى كه در مسألۀ «50» مناسك ذكر شده، شرط استطاعت است.

(سؤال 1546) در مواردى كه نهاد يا ارگانى فردى را به حج مى فرستد بدون اين كه ملزم باشد كارى انجام دهد، آيا از موارد حج بذلى «1» است؟ و آيا قبول آن واجب مى باشد؟

جواب: حكم حج بذلى را دارد؛ و اگر مانعى در بين نباشد قبول آن واجب مى باشد.

(سؤال 1547) اگر كسى نذر كند در روز عرفه به يكى از مشاهد مشرّفه مشرّف شود، در حالى كه در آن سال مستطيع باشد نذرش چگونه است؟ و آيا نذر او مانع حج مى شود؟

و اگر حج نرفت آيا حج بر او مستقر مى شود يا خير؟ و اگر حج رفت و تخلف نذر نمود، آيا موجب كفاره خواهد شد؟

جواب: در فرض سؤال كشف مى شود كه نذر او در زمان عمل رجحان نداشته و بنابراين منحلّ مى شود و حج بر او واجب مى باشد؛ و در صورت تخلّف، حج بر ذمّۀ او مستقر مى شود.

(سؤال 1548) اگر كسى كه خودش مستطيع است از ديگرى نايب شود يا نيّت حج استحبابى نمايد، حج او صحيح است يا باطل؟

جواب: صحيح بودن حج او محل اشكال است.

(سؤال 1549) هرگاه زنى به وسيلۀ كسب بتواند مخارج خويش را متكفل شود و مخارج حجش را نيز داشته باشد ولى در صورت رفتن به حج شوهرش

براى مخارج به

______________________________

(1)- «حج بذلى» حجى است كه مخارج آن را كسى به انسان ببخشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 187

زحمت بيفتد، آيا به زحمت افتادن شوهر مانع استطاعت زن مى شود يا خير؟ و اگر موجب حرج بر شوهر باشد چطور؟

جواب: اگر زن استطاعت داشته باشد، به زحمت افتادن شوهرش موجب رفع وجوب حج از زن نمى شود؛ بلى اگر بر خودش مستلزم حرج باشد واجب نيست.

(سؤال 1550) شخصى واجد شرايط حج مى باشد ولى نوه اى دارد كه شرعا و عرفا به زن احتياج دارد و اگر زن نگيرد به حرام مى افتد، در اين صورت كدام مقدم است؟

جواب: اگر ترك اقدام به ازدواج نوه اش بر خلاف شأن او باشد، اقدام به ازدواج مقدم است؛ و در غير اين صورت حج مقدم مى باشد.

(سؤال 1551) آيا كسى از منافع خمس و زكات كه گرفته مستطيع مى شود؟ و آيا خمس و زكات جزو تركۀ ميّت است يا نه؟

جواب: مستطيع مى شود و جزو تركۀ او محسوب است.

(سؤال 1552) خانمى كه حج بر او واجب شده است و شوهرش اجازۀ مسافرت به تنهايى را نمى دهد وظيفه اش چيست؟ و آيا بدون اجازۀ شوهر مى تواند به حج برود يا نه؟

جواب: در حجّ واجب اذن شوهر شرط نيست.

(سؤال 1553) شخصى طبق وصيت پدر كه پول به حساب سازمان حج واريز كرده است به نيابت از او به مكه آمده در حالى كه خود فرزند نيز استطاعت مالى داشته است، آيا به نيابت پدر حج به جا آورد يا حج خود را انجام دهد؟

جواب: اگر پدر وصيت كرده باشد كه فرزندش حج نيابى را انجام دهد و فرزند با قطع نظر از فيش پدرش متمكن از

رفتن نباشد، بايد حج نيابى را انجام دهد و هر وقت متمكن شود براى خودش انجام دهد؛ و اگر خصوص او را براى حج نيابى تعيين نكرده باشد بايد براى پدرش نايب بگيرد و با فيش حج پدرش در صورت امكان براى خودش حج به جا آورد.

(سؤال 1554) شخصى بجز براى قربانى استطاعت حج را داراست، آيا حج بر او واجب است؟

جواب: واجب نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 188

(سؤال 1555) شخصى استطاعت مالى و بدنى براى انجام حج تمتع دارد و به حج نرفت ولى الآن مى خواهد به عمره مشرّف شود؛ آيا تعلل در نرفتن به حج تمتع مشكلى براى انجام عمرۀ او پيش نمى آورد، و بالاخره مى تواند حجّ عمره را به جا آورد؟

جواب: رفتن به عمره مانعى ندارد و عمره اش صحيح است؛ ولى از حجّ تمتع كفايت نمى كند.

(سؤال 1556) شخصى است كه در حال حاضر استطاعت مالى ندارد ولى افرادى حاضرند به او قرض بدهند و ظرف مثلا ده سال از او بگيرند. آيا به اين كيفيت استطاعت حاصل مى شود؟ و آيا واجب است قبول نمايد، و اگر قبول نمود حج واجب محسوب مى شود؟

جواب: با حصول استطاعت حج واجب است، ولى تحصيل استطاعت واجب نيست.

(سؤال 1557) اگر كسى بتواند مخارج حج را تهيه كند، ولى تا قبل از اين كه به استطاعت برسد آن پول ها را خرج فقرا كند، آيا اشكال ندارد يا واجب است پولها را جهت حج ذخيره كند؟

جواب: اگر ببيند با پس انداز كردن استطاعت دارد، بايد پس انداز كند و به حج برود؛ البته تحصيل استطاعت واجب نيست.

(سؤال 1558) اگر مثلا فرزند كوچكى دارد كه نمى تواند او را رها كند و

به حج برود، و مثلا محيط فاسد است و شخص مطمئن هم نباشد كه از او سرپرستى نمايد، در اين صورت حج واجب است يا نگهدارى از فرزند؟

جواب: در فرض سؤال كه جان يا اخلاق و تربيت فرزند در معرض خطر است، استطاعت نيست؛ ولى بنابر احتياط واجب اگر اميد به رفع اين مانع را ندارد نايب بگيرد.

(سؤال 1559) طلبه اى هستم، مقدارى زمين به ارث به من رسيده، مقدارى از اين زمين ها را براى ساختن خانه براى پسرم گذاشته ام، يك دانگ خانه و مقدارى زمين زراعى نيز به ارث برده ام و عمدۀ مخارجم از شهريه و وجوه شرعيه مى باشد؛ آيا من مستطيع هستم؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 189

جواب:: اگر پسر شما فعلا به خانه نياز ندارد و زمين شما به قدرى است كه اگر بفروشيد و به مكّه برويد تأثيرى در زندگى شما ندارد مستطيع مى باشيد. استطاعت به معناى توانايى است و يك امر عرفى مى باشد.

نيابت

(سؤال 1560) شخصى هنگام ثبت نام حج ديگرى را براى حج نايب قرار مى دهد و بعد مثلا در سال 80 نوبت حج نيابى مى رسد و اتفاقا اين نايب در همان سال مستطيع مى باشد؛ اولا: نايب كدام يك را بايد انجام دهد، حج استطاعتى يا نيابتى را؟ ثانيا:

بر فرض اگر حج استطاعتى را انجام داده باشد چه حكمى دارد؟

جواب: در فرض سؤال بعيد نيست كه حصول استطاعت كاشف از بطلان اجاره باشد و حجى كه براى خودش انجام داده صحيح و كافى از حجة الإسلام باشد؛ و اگر از مستأجر پولى گرفته باشد بايد به او برگرداند و يا با توافق طرفين اجاره را تجديد نمايند. بلى اگر وقت حجّ

نيايى موسّع باشد و متعيّن نبوده كه در همان سال انجام دهد بايد حج نيابى را در سالهاى بعد، قبل از پايان وقت تعيين شده انجام دهد.

(سؤال 1561) افرادى كه قرائت نمازشان درست نيست و يا به علت عذرى نمى توانند وقوف اختيارى مشعر را درك كنند اگر بدون دريافت وجه به نيابت ديگرى محرم شوند، آيا عملشان براى منوب عنه مجزى است يا نه؟

جواب: محل اشكال است.

(سؤال 1562) كسانى كه قرائت آنان صحيح نيست آيا مى توانند در حج و عمرۀ واجب يا مستحب نيابت كنند يا نه؟ آيا اصل احرام آنان صحيح نيست يا اينكه محرم شده اند و از احرام خارج نمى شوند؟

جواب: اگر نتوانند صحيح آن را ياد بگيرند اجير شدن آنها در حج واجب صحيح نيست؛ و اگر اجير شوند احرام آنها باطل مى باشد. ولى نيابت تبرّعى در حج مستحب حكم حج خودشان را دارد كه احرام آنها صحيح است؛ ولى نماز طوافها را بايد خودشان بخوانند و بنابر احتياط نايب هم بگيرند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 190

(سؤال 1563) شخصى واجد شرايط نيابت نبوده و در ميقات نيابتا محرم شده ولى بعد از ورود به مكه با سعى و تلاش فراوان خود را واجد شرايط نموده، آيا نيابت به نحو مذكور صحيح و مجزى است يا نه؟ مثلا قرائت او صحيح نبوده و پس از ورود به مكه در ظرف چند روز قرائت خود را تصحيح كرده است.

جواب: با فرض اين كه هر يك از اعمال را قبل از عمل به آن ياد گرفته و تمام اعمال را صحيح انجام داده حج نيابى او صحيح است.

(سؤال 1564) اگر بين دو عمره كمتر از

يك ماه فاصله شود بايد عمرۀ دوم را به قصد رجاء به جا آورد؛ حال چنانچه عمرۀ دوم نيابت باشد نايب مى تواند براى آن اجرت بگيرد يا خير؟ و چنانچه بر منوب عنه انجام عمرۀ مفرده واجب باشد كفايت مى كند يا خير؟

جواب: اگر هر دو براى خودش نباشد فاصله معتبر نيست.

(سؤال 1565) شخصى بعد از احرام عمرۀ تمتع ديوانه شده است و دوستان او بدون اجازه براى او نايب مى گيرند و يا تبرّعا باقى اعمال او را انجام مى دهند، آيا اين اعمال براى شخص اول مجزى است و از احرام خارج مى شود يا نه؟ و اگر پولى خرج شده آيا مى شود از ولىّ كسى كه ديوانه شده گرفت؟

جواب: در فرض سؤال از احرام خارج نشده و آنها حق مطالبۀ اجرت و مخارج را ندارند.

(سؤال 1566) كسى كه در سعى يا طواف عمرۀ تمتّع يا عمرۀ مفرده نياز به نايب پيدا كرده است، آيا نايب بايد در حالى كه محرم است نيابت كند؟ و آيا بايد با احرام طواف را به جا آورد؟

جواب: ظاهرا احرام شرط نيست؛ و در لباس مخيط نيز جايز است.

(سؤال 1567) افرادى با اين كه قرائتشان درست نيست و كلمات نماز را نمى توانند درست بگويند براى حج نايب مى شوند و بعد متوجه مى شوند كه نمى توانسته اند نايب شوند؛ اين افراد چگونه از احرام خارج مى شوند و براى حج چه وظيفه اى دارند؟

جواب: در فرض سؤال نيابت او باطل است و بايد براى منوب عنه كسى را كه مى تواند حج صحيح انجام دهد استيجار نمايد؛ و خود او بنابر احتياط براى نماز

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 191

طواف نايب هم بگيرد و سپس طواف

نساء و نماز آن را انجام دهد و بعد از آن براى نماز آن نايب نيز بگيرد تا از احرام خارج شود.

(سؤال 1568) آيا شخص زنده در موردى كه مى تواند نايب بگيرد بايد از بلد نايب بگيرد يا از ميقات؟ و اگر ديگرى براى او نايب بگيرد كفايت مى كند يا خير؟

جواب: ظاهرا حج ميقاتى كفايت مى كند. و ديگرى اگر در نايب گرفتن وكالت داشته باشد كفايت مى كند؛ ولى نايب گرفتن فضولى كافى نيست.

(سؤال 1569) آيا عمرۀ مفرده يا طواف مستحبى را مى توان به نيابت چند نفر انجام داد؟ در اعمال آن از جمله طواف نساء، نيّت همه بايد بشود يا نيّت بعضى كافى است؟

جواب: مانعى ندارد و طواف نساء را هم بايد به نيابت همه انجام دهد؛ ولى اگر به طور اجمال به نيّت طواف نساء همان عمره اى كه انجام داده به جا آورد كافى است.

(سؤال 1570) كسى را كه روز عيد قربان قبل از حلق دستگير كرده اند و به ايران فرستاده اند، آيا رفقاى او مى توانند از او نيابت كنند و بقيۀ اعمال را انجام دهند يا خير؟

و چگونه از احرام خارج مى شود؟

جواب: اگر خودش نمى تواند برگردد در هر جايى كه هست حلق كند و بنابر احتياط در صورت امكان موى حلق شده را به منى بفرستد و براى بقيۀ اعمال نايب بگيرد؛ و اگر رمى و قربانى را انجام نداده باشد بعد از آن كه نايب آنها را انجام داد حلق كند.

(سؤال 1571) افرادى كه هر سال به حج مى روند- از قبيل خدمۀ كاروانها- و در محل خود از كسى نيابت قبول مى كنند ولى در ميقات بر اثر اشتغال زياد از نيابت غافل و محرم

مى شوند و بعد كه متوجه شدند دوباره نيّت نيابت مى كنند، آيا حج نيابتى آنان درست است يا حج براى خودشان حساب مى شود؟

جواب: صحت حج مذكور مشكل است.

(سؤال 1572) كسى كه مستطيع بوده و در ميقات به نيابت از ديگرى محرم شده و به مكه آمده و عمرۀ تمتع را از طرف منوب عنه انجام داده است، وظيفۀ او چه مى باشد؟

جواب: بايد به ميقات برگردد و به نيّت عمرۀ تمتع حج خودش محرم شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 192

(سؤال 1573) اگر كسى كه نيابت از ديگرى گرفته و به حج آمده از بعضى اعمال معذور باشد، آيا مى تواند در اين اعمال نايب بگيرد؟ و آيا مى تواند پول نيابت را به ديگرى بدهد كه اصل حج را به جا آورد؟ و اگر اجازه از منوب عنه لازم است، چنانچه بدون اجازه نيابت را به ديگرى واگذار كند و او عمل را انجام دهد، حج از طرف منوب عنه واقع مى شود يا نه؟

جواب: حق ندارد و اگر بدون اجازۀ مستأجر نايب بگيرد و نايب تمام اعمال عمره و حج را به نيابت منوب عنه اول انجام دهد، وقوع آن براى منوب عنه اگر زنده باشد خالى از اشكال نيست؛ زيرا عمل بايد منتسب به او باشد. و اجير اول اجرت را ضامن است.

(سؤال 1574) بعضى خدمۀ كاروانها كه به نيابت به حج آمده اند ناچارند نيمه شب از مشعر براى انجام كارهاى لازم به منى بروند؛ آيا اجير شدن و نيابت اين گونه افراد صحيح مى باشد؟ اگر قبل از استخدام اجير شده باشند چطور؟

جواب: مجزى نيست.

(سؤال 1575) بعضى خدمۀ كاروانها و افراد ديگرى كه شب عيد قربان را

در مشعر الحرام نمى مانند و تنها براى انجام وقوف از اذان صبح تا طلوع آفتاب به مشعر مى آيند (با توجه به مسألۀ 521 مناسك) آيا مى توانند در حج نايب شوند يا نه؟

جواب: بنابر احتياط واجب چنين فردى از نيابت خوددارى كند.

(سؤال 1576) در فرض سؤال بالا اگر وقوف اضطرارى اوّل مشعر را احتياطا به جا آورد و به اميد اين كه برگردد و وقوف اختيارى مشعر را نيز درك كند از مشعر خارج شود و در اثر مانعى غير مترقبه نتواند به وقوف اختيارى برسد، وظيفه اش در نيابت چه مى شود؛ و بر فرض بطلان نيابت چگونه از احرام خارج شود؟

جواب: اصل حج باطل نمى شود و دنبالۀ اعمال و مناسك را انجام مى دهد؛ ولى نيابتش دچار اشكال مى شود.

(سؤال 1577) نايبى در احرام عمرۀ تمتع بعد از اين كه وارد مكه شد شك مى كند كه نيّت نيابت كرده يا نه؟ آيا بايد به ميقات برگردد و مجددا به نيابت محرم شود يا اصلا حج براى خودش حساب مى شود و ديگر نمى تواند نايب باشد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 193

جواب:: اگر به عنوان نيابت رفته بوده و ارتكاز ذهنى او نيابت بوده به شك خود اعتنا نكند؛ ولى اگر به طور كلى غافل بوده بايد به ميقات برگردد.

(سؤال 1578) كسى كه براى خودش سالها پيش حج به جا آورده ولى بدون توقف در مشعر به منى رفته و در خارج منى سر تراشيده و به دست غير مؤمن قربانى كرده است، آيا مى تواند براى ديگرى نايب شود؟

جواب: نمى تواند، و بنابر احتياط واجب بايد براى خودش حج را به جا آورد.

(سؤال 1579) شخص مستطيعى پيش از آن كه اسمش

درآيد فوت كرده ولى پسرش را نايب خود نموده بوده و پسر با اين كه خود مستطيع بوده در اسم نويسى مسامحه كرده است؛ اكنون پسر به مدينه آمده و مى خواهد از طرف پدر محرم شود، تكليف او چيست؟

جواب: در فرض سؤال براى پدرش نايب بگيرد و خودش حج خود را انجام دهد.

(سؤال 1580) شخصى اجير حج بلدى از قم شده و خودش ساكن اراك است، بعد از اجير شدن به همين قصد پس از چند روزى غافل شده و براى انجام كار ديگرى به قم و بعد از آن به تهران رفته كه عازم مكه شود؛ آيا همان نيّت قبلى براى حركت از قم كافى است يا بايد به قم برگردد؟ و بر فرض خروج از ايران چه حكمى دارد؟

جواب: اگر رفتن از قم به تهران- هر چند به نحو ارتكاز- براى اين بوده كه به تهران برود و از آنجا جهت انجام حج نيابى حركت كند كافى است.

(سؤال 1581) آيا در اجاره براى اعمال حج لازم است اجير و مستأجر از يكديگر سؤال كنند كه مقلّد چه كسى هستند يا نه؟

جواب: لازم نيست.

(سؤال 1582) نايب چند ماه قبل از حج به بلد منوب عنه مى رود و به عنوان نيابت حج حركت مى كند و به وطن خودش يا محل ديگرى مى رود و در ماه ذيحجه كه عازم مى شود ديگر به بلد منوب عنه نمى رود؛ در اين صورت آيا كفايت مى كند؟

جواب: اگر به قصد نيابت از بلد منوب عنه حركت كند كفايت مى كند.

(سؤال 1583) آيا شرط ايمان نايب كه در نيابت در ذبح شرط است در ساير اعمالى كه نيابت در آنها جايز است- مثل رمى

و طواف- نيز شرط مى باشد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 194

جواب:: اشتراط ايمان در ذابح مبنى بر احتياط وجوبى است؛ ولى در بقيۀ اعمال بنابر اقوى مى باشد.

(سؤال 1584) شخصى تمام اختيارات اموال پدرش را دارد و چون پدر نمى تواند خودش حج را به جا آورد، پسر بدون اطلاع پدر براى او نايب گرفته و خودش نيز براى حج خود مشرف شده است؛ آيا حج اجير و نايب بدون اطلاع پدر مجزى است؟ هرگاه پسر در مدينه تصميم بگيرد از مال خودش هزينۀ حج پدر را بپردازد آيا رفع اشكال مى شود؟

جواب: مجزى نيست. و تصميم مذكور رفع اشكال نمى كند؛ و آنچه رفع اشكال مى كند آن است كه به هر وسيله قبل از احرام، نايب از منوب عنه وكالت بگيرد.

(سؤال 1585) شخصى پس از آن كه به مدينه مشرّف شده جنون پيدا كرده است؛ با توجه به اين كه سابقا حج بر او مستقر شده است آيا مى شود براى او نايب گرفت يا خير؟ و اگر نشود تبرّع حج از او چه صورت دارد؟

جواب: استيجار با مال او جايز نيست و كفايت حج تبرّعى نيز مشكل است؛ بلكه اگر تا آخر عمرش افاقه حاصل نكند بايد بعد از فوتش از تركۀ او استيجار شود.

(سؤال 1586) شخصى كه به عنوان نيابت در مسجد شجره محرم شده و به مكه آمده و در مكه مى فهمد كه خودش مستطيع بوده، آيا بايد اعمال عمره را به قصد خود به جا آورد يا به قصد نيابت؟ و اگر بايد به قصد خودش به جا آورد، نسبت به حج نيابى چه وظيفه اى دارد و آيا مى تواند براى آن نايب بگيرد؟

جواب: نيابت مستطيع

صحيح نيست، و در فرض سؤال بايد به ميقات برگردد و براى خودش محرم شود؛ و اگر نتواند به ميقات برگردد بايد از خارج حرم محرم شود و عمره و سپس حج خود را انجام دهد و پولى كه براى نيابت گرفته است برگرداند.

(سؤال 1587) هرگاه كسى به طورى مريض شود كه پس از احرام عمره قادر به انجام اعمال نباشد، آيا كسى كه براى عمرۀ تمتع مستحبى محرم شده و عمره را انجام داده است مى تواند در حج نايب او شود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 195

جواب:: بايد طبق احكام محصور «1» عمل كند؛ و مورد سؤال از موارد استنابه نيست.

(سؤال 1588) كسى كه يك بار به عنوان خدمه، حج به جا آورده و بار ديگر نيز به همين عنوان عازم حج است، آيا مى تواند به نيابت از پدر يا مادر كه فوت كرده اند حج نمايد؟

و آيا حج از ذمّۀ آنها ساقط مى شود؟

جواب: اگر قادر بر انجام اعمال اختيارى باشد مانعى ندارد و از منوب عنه كفايت مى كند.

(سؤال 1589) كسانى كه مجاز هستند در شب عيد قربان بعد از درك اضطرارى مشعر به منى بروند، آيا همۀ آنان از ذوى الأعذار مى باشند كه نيابت آنان هر چند به صورت تبرّعى مورد اشكال است؟ يا آن كه نسبت به بعضى استثنا شده است؟

جواب: نيابت زنها در فرض سؤال مانعى ندارد.

(سؤال 1590) كسى كه نايب بوده و عمرۀ تمتع را انجام داده و بعد ناچار شده است كه به ايران بازگردد، آيا مى تواند بقيۀ اعمال را به ديگرى واگذار نمايد كه حج تمتع را انجام دهد؟

جواب: نمى تواند.

(سؤال 1591) شخصى براى حج از ميّتى نيابت كرده و

در وقت عقد اجاره براى انجام مناسك هيچ عذرى نداشته است ولى چند سال بعد از انجام حج متوجه شده كه در وقوف مشعر الحرام با زنها و مريض ها به عنوان راهنما وقوف اضطرارى كرده و به منى رفته است و غافل بوده كه نايب بايد وقوف اختيارى بكند؛ وظيفۀ چنين شخصى چيست؟

جواب: كفايت حج در فرض سؤال از منوب عنه مشكل است. بنابراين اگر اجاره اختصاص به همان سال داشته بنابر احتياط واجب نايب پولى را كه گرفته برگرداند تا براى ميّت مجددا نايب بگيرند؛ و اگر وقت اجاره باقى باشد نايب حج را اعاده كند.

______________________________

(1)- احكام محصور در مناسك حج مسألۀ «702» به بعد مذكور است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 196

(سؤال 1592) نايبى كه در وقت نايب شدن از معذورين نبوده و بعدا قبل از احرام يا بعد از آن جزو معذورين شده و به وظايف خود عمل نموده است، آيا نيابت او صحيح است؟

جواب: نيابت او مشكل است.

(سؤال 1593) اگر هنگام نيابت، نايب و منوب عنه بدانند كه نايب جزو معذورين است و با اين حال نايب شود، آيا اجرت نيابت براى نايب حلال است؟ و آيا حج نيابتى او صحيح است و از حجة الإسلام يا غير آن كفايت مى كند؟

جواب: در فرض سؤال اگر حج بر منوب عنه واجب نباشد اشكال ندارد؛ ولى اگر واجب باشد اشكال دارد.

(سؤال 1594) كسى كه نماز او صحيح نيست و براى حج به نيابت آمده و محرم شده است، حكم نيابت و احرام او به چه صورت است؟

جواب: نيابت او مشكل است؛ و احتياط در اين است كه با به جا آوردن عمرۀ مفرده

از احرام خارج شود و پولى را كه براى نيابت گرفته برگرداند.

(سؤال 1595) پدرى وصيت مى كند كه پسر بزرگتر به نيابت از او حج به جا آورد و از طرفى پسر بزرگتر به وسيلۀ ارث پدر مستطيع شده است اما تاكنون نتوانسته است سهم خودش را به پول مبدل نمايد؛ آيا در اين حال مى تواند به جاى پدر حج به جا آورد يا خير؟

جواب: اگر بتواند به هر شكلى حج خود را انجام دهد بايد حج خود را به جا آورد؛ و اگر نتواند حج نيابى مانعى ندارد.

(سؤال 1596) آيا جايز است در طواف عمرۀ تمتع يا طواف حج، نايب طواف را در غير موسم حج به جا آورد؟

جواب: محل اشكال است.

(سؤال 1597) وظيفۀ كسى كه قدرت بر شنوايى و تكلم صحيح نداشته و زبان او لكنت دارد چيست؟ آيا ديگرى مى تواند تلبيه را برايش بگويد يا خودش بايد با اشاره بگويد، و يا ديگرى بايد حج نيابى از طرف او انجام دهد؟

جواب: به هر نحوى كه مى تواند خودش بگويد؛ و بهتر است كه علاوه بر خودش ديگرى را نيز براى تلبيه نايب بگيرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 197

(سؤال 1598) طفل سه ساله را محرم كرده اند، آيا افعال عمره و حج را ولىّ او نيابتا انجام دهد يا طفل را وادار كند، يا اين كه در مسأله تفصيل است؟ و در صورتى كه طفل را طواف دهد تمام شرايط طواف را بايد رعايت كند يا نه؟

جواب: بايد او را وادار كند كه اعمال را انجام دهد و هر كدام را نتواند خودش به نيابت او به جا آورد؛ و توضيحات ديگر در مسألۀ 8 تا

14 مناسك مذكور است. و اگر خود بچه را طواف دهد بنابر احتياط واجب بايد شرايط طواف رعايت شود؛ ولى چون طهارت از حدث دربارۀ او ممكن نيست به صورت وضو اكتفا مى شود. و نسبت به نماز آن اگر نتواند حتى نماز صورى بخواند بايد به نيابت او خوانده شود؛ و اگر بتواند احتياطا هر دوى آنها نماز را بخوانند.

(سؤال 1599) شخصى طواف عمره اش اشكال داشته و متوجه نشده تا اين كه به ايران برگشته، و چون كه تمكن از مراجعت ندارد نايب گرفته كه انجام دهد؛ آيا لازم است نايب محرما انجام دهد، و چنانچه لازم باشد بايد احرام از يكى از مواقيت باشد؟ و آيا اعمال مترتبه را هم بايد انجام دهد يا تنها طواف كافى است؟

جواب: ظاهرا لازم نيست نايب در حال احرام انجام دهد، هرچند احتياط خوب است. و احرامى كه نايب براى عمرۀ خودش انجام داده كافى است. و اگر بنا باشد محرم شود اگر از بيرون مى رود محل احرام يكى از مواقيت است؛ و اگر از داخل مكه قصد احرام كرد بايد به أدنى الحلّ «1» برود. و پس از طواف بنابر احتياط واجب سعى و تقصير را نيز انجام دهد.

(سؤال 1600) كسى براى حج ثبت نام كرده ولى مشرّف نشد و از دنيا رفت، و دو فرزند هم دارد يكى را وصىّ و ديگرى را ناظر قرار داد، حال بين اين دو نفر اختلاف است در نيابت از پدر، و هر يكى خود را مقدم بر ديگرى مى داند، اولويت با كدام يك از ورثه است؟ و اگر هيچ كدام از برادرها راضى نشدند حجّ نيابتى پدر را انجام

دهند، حكم حج او چه مى شود؟

______________________________

(1)- يعنى نزديك ترين منطقۀ خارج از حرم به حرم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 198

جواب:: اگر هيچ گاه پدر امكان تشرّف به حج را پيدا نكرده تا فوت شده، مستطيع نبوده و حج بر او واجب نشده است؛ بلى اگر وصيت كرده باشد كه حج برايش انجام دهند بايد نايب بگيرند، و نايب هم با نظر وصىّ و نظارت ناظر بايد كسى باشد كه اصلح مى باشد؛ و اگر توافق نكردند بايد حاكم شرع دخالت نمايد.

(سؤال 1601) اگر نايب قبل از دخول در حرم از دنيا رفت، آيا از حج منوب عنه مجزى است يا نه؟

جواب: كافى نيست و بايد باز نايب بگيرند.

احرام

(سؤال 1602) نظر به اين كه مسجد شجره را بزرگ كرده اند، آيا احرام از تمام قسمتهاى مسجد مجزى است يا بايد از محل قديم محرم شوند؟ و اگر شناخت محل مسجد قديم امكان نداشته و يا رفتن به آن محل براى برخى از حجاج مانند بانوان امكان نداشته باشد وظيفه چيست؟

جواب: با عدم تعيّن جاى مسجد سابق، كافى و مجزى بودن احرام از هر جاى مسجد فعلى بعيد نيست؛ ولى خوب است با نذر از مدينه محرم شود.

(سؤال 1603) در جواز ورود جنب و حائض به مسجد آيا شرط است كه مسجد داراى دو در يا بيشتر باشد كه از يك در وارد و از در ديگر خارج شود يا اين كه اگر يك در داشته باشد و يا درهاى ديگر بسته باشد جايز است وارد شود ولى توقف ننمايد و از همان درى كه وارد شده خارج شود؟ و بنابر جواز آيا جايز است كه در مسجد شجره

در حال عبور محرم شود يا نه؟

جواب: جواز دخول و همچنين جواز احرام در صورت مفروضه بعيد نيست.

و لسان روايات در اين خصوص مختلف است و استفادۀ جواز از اطلاق بعضى از آنها بعيد نيست؛ فقط نبايد بنشيند و يا توقف كند.

(سؤال 1604) اگر فردى هنگام احرام عاقل بوده و سپس به علت گرمى هوا ديوانه شود وظيفۀ همراهان او چيست؟ و آيا اعمالى را كه با كمك همراهان انجام مى دهد از حج واجب اين شخص كفايت مى كند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 199

جواب:: هر وقت افاقه حاصل كند و به حال عقل برگردد بايد به وظيفه اى كه بعد از افاقه دارد عمل كند؛ و همراهان او نسبت به اعمال حج او وظيفه اى ندارند.

(سؤال 1605) اگر شخصى عالم به غصبيت لباس احرام بوده ولى در وقت احرام و مناسك فراموش كرده باشد، حجش چه صورتى دارد و وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر خود او غاصب نبوده يا اين كه بعد از توبه و بناى ردّ آن به صاحبش فراموش كرده باشد اشكال ندارد؛ وگرنه اشكال دارد.

(سؤال 1606) در صورتى كه عالم به غصبيّت لباس احرام نبوده و پس از انجام مناسك متوجه شده باشد وظيفه اش چيست؟

جواب: اعمال او صحيح است و بايد در ردّ آن به صاحبش مسامحه نكند؛ و اگر نقصى بر آن وارد شده يا اين كه اجاره بها داشته باشد آنها را نيز جبران نمايد.

(سؤال 1607) در مناسك مرقوم فرموده ايد كه: «اگر احرام بستن براى حج از مكۀ قديم ميسور نباشد از جاهاى ديگر جايز است» آيا حوالى قبرستان ابو طالب (ع) جزو مكۀ قديم به حساب مى آيد يا خير؟ و حدود مكۀ قديم

كجاست؟

جواب: منظور از «مكۀ قديم» آن قسمتهايى است كه در صدر اسلام جزو شهر مكه بوده است؛ و ظاهرا حوالى «مسجد جنّ» جزو مكۀ قديم مى باشد. و اگر تعيين حدود آن ممكن نباشد حتى المقدور احتياط شود.

(سؤال 1608) قسمت مسقّفى كه در منى زده شده است در اصل به عنوان «طريق المشاة» مى باشد و اكنون محل استراحت حجاج گرديده و در كنار آن نيز مغازه هاى فراوانى وجود دارد؛ البته قسمت كوچكى از آن نيز جهت رفت و آمد افرادى كه جهت رمى عازم جمرات مى شوند اختصاص داده شده است. با اين خصوصيات آيا محل مذكور حكم چادر را دارد و يا بازار؟ و براى محرم عبور از آن جايز است يا نه؟

جواب: جواز عبور از آن طريق براى محرم بعيد نيست؛ اگر چه در غير حال ناچارى احوط ترك است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 200

(سؤال 1609) بعد از اتمام حج تمتع اگر شخص از مكه خارج شود و بخواهد مراجعت كند، آيا لازم است محرم شود يا خير؟

جواب: اگر در ماه ذيحجه مراجعت كند واجب نيست؛ و اگر بعد از آن مراجعت كند واجب است.

(سؤال 1610) هرگاه جنب يا حائض از روى عمد و عصيان وارد مسجد شجره شود و براى احرام توقف نمايد و مانند ديگران محرم شود، آيا احرامش درست است يا نه؟

جواب: اگر قصد قربت متمشى شود، ظاهرا درست است.

(سؤال 1611) شخصى با احرام عمرۀ تمتع وارد مكه شده و بعد از اعمال عمره براى حج إفراد محرم شده است، آيا حج او صحيح است؟

جواب: صحيح نيست و بايد حج تمتع انجام دهد.

(سؤال 1612) شخصى در حرم براى حج إفراد محرم

شده و بعضى از اعمال را انجام داده است، وظيفۀ او چيست؟

جواب: اگر نمى توانسته به ميقات يا به خارج حرم برود اشكال ندارد.

(سؤال 1613) زنى كه نمى تواند وارد مسجد شجره شود، براى صحت حج خود مى خواهد در مدينه با نذر محرم شود؛ آيا اين نذر او احتياج به اذن شوهر دارد؟

جواب: احتياط آن است كه اذن بگيرد.

(سؤال 1614) اخيرا تونلهايى از اطراف مسجد الحرام به محله هاى مختلف مكۀ مكرّمه كه محل سكونت حجاج مى باشد و نيز تونلهايى به طرف منى احداث شده است، آيا عبور از آنها در حال احرام حكم منزل را دارد و يا موجب كفاره مى شود؟

جواب: طبق نظر اخير اين جانب، جواز عبور از آنها براى محرم بعيد نيست و كفاره ندارد.

(سؤال 1615) كسى كه بعد از عمرۀ تمتع ديوانه شده آيا لازم است كه او را براى حج محرم كنند؟

جواب: لازم نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 201

(سؤال 1616) دخترى در كودكى يا اوايل بلوغ جنب شده و تاكنون ازدواج نكرده است و چون نمى دانسته به واسطۀ فعلى كه انجام شده جنب گرديده غسل جنابت را تا حال انجام نداده، هر چند غسل حيض و جمعه نموده است؛ با اين حال حج نيز رفته است. اولا: آيا نماز و روزه و كليۀ عبادتهايى كه بعد از بلوغ تاكنون انجام داده صحيح است؟ ثانيا: آيا هنوز محرم است و جميع محرّمات كه بر محرم حرام است بر او حرام مى باشد؟ ثالثا: با فرض محرم نبودن و فقط باطل بودن حج، با مشكلات كنونى سفر به مكۀ مكرّمه تكليف او چيست؟

جواب: در فرض سؤال نمازهاى او قضا دارد؛ ولى روزه هايش صحيح است.

و بنابر

احتياط از احرام خارج نشده است.

(سؤال 1617) شخصى با پول خمس نداده لباس احرام خريده و با آن محرم شده و طواف و نماز را به جا آورده است، وظيفه اش چيست؟

جواب: صحت حج او محل اشكال است.

(سؤال 1618) ايرانيان مقيم جدّه مانند اعضاى سفارت و كاركنان هواپيمايى هر ماه عمره به جا مى آورند؛ آيا مى توانند از جدّه با نذر يا از أدنى الحلّ «1» محرم شوند يا بايد حتما به مواقيت پنج گانه بروند، هر چند مشقت داشته باشد؟

جواب: صحت نذر در فرض سؤال مشكل است؛ و أدنى الحلّ مربوط به كسانى است كه از مكۀ مكرّمه قصد عمره داشته باشند؛ بنابراين احوط براى آنها احرام از يكى از مواقيت پنج گانه است.

(سؤال 1619) آيا زنهاى حائض مى توانند در مسجد شجره از يك در وارد شوند و از همان در خارج شوند و در حال دور زدن محرم شوند يا بايد حتما از يك در وارد و از در ديگر خارج شوند؟

جواب: از مجموع روايات استفاده مى شود كه توقف آنها در مسجد حرام است؛ ولى مشى و عبور- اگر چه بخواهند از همان درى كه وارد شده اند خارج شوند- مانعى ندارد. و احرام در حال عبور صحيح مى باشد.

______________________________

(1)- «أدنى الحلّ» يعنى نزديك ترين منطقۀ خارج از حرم به حرم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 202

(سؤال 1620) احرام از محاذات ميقات در فضا را كافى مى دانيد يا نه؟

جواب: دليل محاذات اطلاق ندارد و فحوى و ملاك قطعى هم در بين نيست؛ بنابراين كفايت آن مشكل است و احتياط اين است كه از يكى از ميقاتها محرم شوند.

بلكه اصل احرام از محاذى ميقات محل اشكال است؛ زيرا مدرك محاذات روايت

صحيحۀ «عبد اللّه بن سنان» است كه علاوه بر اختلاف نسخه، در كتب قدما به مضمون آن فتوى داده نشده و احتمال اختصاص به مدينۀ منوّره نيز در آن هست.

(سؤال 1621) شخصى كه تازه عمره را انجام داده و هنوز يك ماه از آن نگذشته براى كارى به مدينۀ طيّبه رفته و بر مى گردد، آيا مجددا احرام لازم است يا نه؟

جواب: اگر در همان ماهى كه عمره بجا آورده برگردد لازم نيست.

(سؤال 1622) شخصى مقلّد مجتهدى است كه مى گويد احرام حج تمتع بايد از مكۀ قديم باشد و او از مكۀ جديد احرام بسته و حج به جا آورده و چند سال مى گذرد و اكنون آن مجتهد فوت كرده است؛ تكليف اين شخص چيست؟

جواب: اگر مرجع تقليد فعلى احرام او را صحيح بداند كافى است؛ و اگر صحيح نداند حكم ترك احرام را دارد كه تفصيل آن در مناسك مسألۀ «502» مذكور است.

(سؤال 1623) به كار بستن فتق بند در حال احرام، به نظر حضرتعالى كفاره دارد يا نه؟

و كفش مخيط در صورتى كه روى پا را نپوشاند كفاره دارد يا نه؟

جواب: بنابر احتياط در هر دو مورد كفاره بدهد.

(سؤال 1624) شخصى براى امور عادى خود قصد ورود به حرم را دارد و قصد ورود به مكه را ندارد، آيا براى خصوص دخول حرم احرام لازم است يا نه؟

جواب: در غير موارد استثناء احوط عدم ورود است، مگر با احرام عمره يا حج.

(سؤال 1625) كسى با احرام عمرۀ تمتع وارد مكۀ معظّمه گرديد و بر اثر عارضۀ سكته، قبل از اعمال به دستور پزشك به ايران منتقل شد، وظيفۀ او در مكه چه بوده و

فعلا چه وظيفه اى دارد؟

جواب: وظيفه داشته در صورت امكان خودش- هر چند با تخت روان- اعمال عمره را به جا آورد؛ و در صورت عدم امكان نايب بگيرد. فعلا هم موظف است اگر مى تواند خودش برگردد و اگر نمى تواند نايب بگيرد؛ به اين تفصيل كه نايب طواف و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 203

نماز طواف و سعى را انجام دهد و بعد خودش تقصير كند و سپس نايب طواف نساء و نماز آن را به جا آورد؛ و در اين صورت بنابر احتياط خودش نيز در وطن نماز دو طواف را به جا آورد.

(سؤال 1626) نذر زن براى احرام قبل از ميقات براى صحت احرام عمره و حج با آن كه منافى حق زوج نيست، آيا محتاج به اجازۀ او مى باشد؟

جواب: بنابر احوط اجازه بگيرد.

(سؤال 1627) با توجه به مسألۀ 262 مناسك: «بلكه بنابر احتياط واجب براى غير زينت هم ...» آيا محرم مى تواند براى رانندگى در آينه نگاه كند؛ چون قصد او تنها رعايت مقررات رانندگى است؟

جواب: در فرض سؤال چون زينت صدق نمى كند اشكال ندارد.

(سؤال 1628) در مناسك محشى «صفحۀ 184 مسألۀ 29 از مسائل متفرقۀ محرمات احرام» راجع به استظلال از مسجد تنعيم تا مسجد الحرام براى كسى كه از تنعيم محرم مى شود، فرموده ايد: «استظلال محل اشكال است»؛ آيا منظور همان احتياط است كه مى شود به مرجع ديگر رجوع كرد؟

جواب: بلى منظور احتياط است. به مناسك جديد صفحۀ 115 مسألۀ 312 مراجعه فرماييد.

(سؤال 1629) در طائف سه ميقات وجود دارد و ما احتياط مى كنيم و در هر سه محل احرام را تجديد مى نماييم. آيا احرام ما درست است؟

جواب: ميقات اهل طائف

بنابر روايات مستفيض «1» كه مورد فتواى فقها نيز مى باشد، «قرن المنازل» است. و در كتاب معجم البلدان به نقل از مهلّبى آمده: « (قرن) محلى است كه بين آن و مكه پنجاه و يك ميل، و بين آن و طائف سى و شش ميل فاصله مى باشد».

و اگر آن محل در زمان ما دقيقا شناخته نشد همان شهرت بين اهل محل كفايت مى كند. و اگر بين اهل محل اختلاف نظر ديده شد، احتياطا احرام را در موارد مورد اختلاف تجديد نمايند.

______________________________

(1)- يعنى رواياتى كه از چند طريق به معصوم مى رسد ولى با اين حال يقين به صدور آنها نداريم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 204

طواف

(سؤال 1630) كسى نيّت طواف را در دل گذرانده و به قصد طواف حركت مى كند، مقدارى كه مى آيد گمان مى كند نيّت طواف را بايد به زبان بگويد، لذا برمى گردد و نيّت را به زبان مى گويد و طواف را دوباره شروع مى كند؛ آيا طوافش صحيح است؟

جواب: اگر بدون به هم خوردن موالات دوباره شروع كرده باشد اشكال دارد.

(سؤال 1631) شخصى در شوط دوم طواف شك مى كند كه آيا طواف را به نيّت منوب عنه يا به نيّت خود آغاز كرده، وظيفۀ او چيست؟

جواب: اگر نايب بوده و در ارتكاز او بوده كه اعمال را به عنوان نيابت انجام دهد، همان طواف را به نيّت منوب عنه تمام كند؛ و در غير اين فرض آن را قطع كند و صبر نمايد تا موالات از بين برود، سپس طواف را دوباره شروع كند.

(سؤال 1632) براى طواف داخل مسجد الحرام شدم ولى به علت خستگى خوابم برد و چون آب در دسترس نبود با

تيمم طواف و نماز را انجام دادم، آيا حج من صحيح است؟

جواب: اگر كسى متمكن از وضو نباشد و وقت طواف و نماز آن تنگ باشد، با تيمم صحيح است؛ ولى در مسجد الحرام و اطراف نزديك آن آب فراوان است و مجرد مشكل بودن وضو در فرض سؤال مجوّز تيمم نيست و تمام احكام بطلان طواف بر آن جارى مى باشد.

(سؤال 1633) كسى كه مبتلا به خروج باد است به طورى كه در طول سال شايد يكى دو ماه فى الجمله تخفيف پيدا مى كند ولى نوعا به فاصلۀ يكى دو دقيقه وضويش باطل مى شود، تكليف او در طواف و نماز آن چيست؟

جواب: هر عملى كه براى نمازهاى يوميه انجام مى دهد، بايد براى هر يك از طواف و نماز طواف انجام دهد.

(سؤال 1634) كسى كه به علت ابتلا به بيمارى و در اثر عمل جراحى هنگام خروج مدفوع احساس نمى كند و از كيسۀ مخصوص استفاده مى كند، تكليف او در مراسم حج چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 205

جواب:: حكم سؤال سابق را دارد، ولى علاوه بر آن بنابر احتياط براى طواف و نماز آن نايب هم بگيرد.

(سؤال 1635) كسى كه به علت بيمارى و جراحى بول او قطره قطره در كيسه اى كه مى بندند مى ريزد، ولى نه از مجراى طبيعى بلكه از موضع جراحى كه در پهلو قرار دارد؛ آيا نسبت به طواف و نماز آن حكم مسلوس را دارد؟

جواب: بلى حكم مسلوس را دارد.

(سؤال 1636) اگر زنى به نيابت ديگرى محرم شود و قبل از طواف و يا نماز طواف عمره حائض گردد و عادت او ادامه پيدا كند تا وقت حج تنگ شود وظيفه اش چيست؟

و آيا

عمل او منوب عنه را برئ الذمّة مى نمايد؟

جواب: اگر قبل از طواف عمره عادت شد و عادت او ادامه پيدا كرد تا وقت حج تنگ شد به حج افراد عدول كند و پس از اتمام آن يك عمرۀ مفرده بجا آورد، ولى كفايت آن از منوب عنه، محل اشكال است.

(سؤال 1637) اگر زنى كه نايب شده قبل از انجام طواف حج و يا نماز آن خون ببيند و امكان ماندن تا بعد از ايام عادت را نداشته باشد وظيفه اش چيست؟

جواب: براى آن نايب بگيرد و بقيۀ اعمال را كه مشروط به طهارت نيست خودش انجام دهد؛ ولى برائت ذمّۀ منوب عنه محل اشكال است.

(سؤال 1638) كسى كه بعد از تقصير در عمرۀ تمتع متوجه شود وضوى او باطل بوده يا وضو نداشته و با اين حال طواف كرده و نماز طواف خوانده است وظيفه اش چيست؟

جواب: بايد وضو بگيرد و طواف و نماز آن را اعاده كند و بنابر احتياط سعى و تقصير را نيز اعاده نمايد.

(سؤال 1639) اگر بچه اى را كه در بغل گرفته در حال طواف نجس باشد، و يا بچه حامل نجاست باشد، آيا به طواف ضرر مى رساند؟

جواب: اگر خود بچه نيز محرم باشد بايد پاك باشد؛ و اگر محرم نيست حمل او در حال نجاست مانعى ندارد، هر چند ترك آن بهتر است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 206

(سؤال 1640) كسى كه در شوط آخر محدث شده است و بدون طهارت شوط را تمام كرده و بعد وضو گرفته و طواف را اعاده نموده و نماز و سعى و تقصير را انجام داده، آيا كار او صحيح بوده است؟

جواب: وظيفۀ او اتمام

طواف بعد از وضو گرفتن بوده و چون بدون وضو آن را تمام كرده، احتياط در اين است كه پس از وضو بقيۀ آن شوط را تمام نمايد؛ و بنابر احتياط سعى و تقصير را نيز اعاده نمايد.

(سؤال 1641) زنى كه حائض بوده و نمى دانسته و اعمال عمره را بكلى به جا آورده است، آيا بايد اعمال خود را دوباره انجام دهد؟

جواب: طواف و نماز آن را بايد اعاده كند و سعى و تقصير را نيز بنابر احتياط اعاده نمايد.

(سؤال 1642) شخصى در حال طواف اندكى خون به بينى خود مى بيند و آن را با دستمال پاك مى كند و طواف خود را تمام مى نمايد، آيا آن طواف صحيح است؟

جواب: اگر خون به ظاهر بينى نرسيده بوده اشكال ندارد؛ و اگر به ظاهر بينى رسيده بوده آن طواف صحيح نيست. البته در مورد خون كمتر از درهم، مسأله مبنى بر احتياط است.

(سؤال 1643) آيا محمول نجسى كه در طواف معفوّ نيست در نماز طواف مثل نمازهاى يوميه معفوّ است؟

جواب: نماز طواف حكم نماز يوميه را دارد.

(سؤال 1644) كسى كه در شوط ششم طواف نجاستى در بدن ديده و يقين كرده كه از شوطهاى قبل اين نجاست در بدن او بوده و بدون توجه به مسأله طواف را تكميل كرده و بعدا بدن را تطهير و طواف را اعاده نموده و عمره را تمام كرده است، آيا عمل او صحيح است؟

جواب: وظيفۀ او اتمام طواف بعد از تطهير بوده، و چون از سرگرفته احتياط در اين است كه بقيۀ طواف را تكميل كند؛ و سعى و تقصير را بنابر احتياط اعاده نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 207

(سؤال 1645) اگر فردى مبتلا به مرض صرع آنى باشد به طورى كه در يك عبادت چند بار دچار صرع مى شود و هر بار حدود نيم دقيقه در حالت صرع به سر مى برد، وظيفۀ چنين شخصى در طواف و در سعى صفا و مروه چيست؟

جواب: بنابر احتياط واجب خودش طواف را انجام دهد و نايب هم بگيرد؛ و در سعى همراه او مواظب باشند هر لحظه كه عارضۀ صرع رخ داد او را متوقف كنند و پس از اين كه به حال عادى برگشت او را سعى دهند و همراهى كنند؛ و اگر مقدارى از سعى با حالت صرع انجام شد او را برگردانند و مجددا همان مقدار را اعاده كند.

(سؤال 1646) آيا حجاب زن در طواف مثل حجاب او در نماز است يا فرق مى كند؟

جواب: بنابر احتياط حكم نماز را دارد.

(سؤال 1647) اگر مقدارى از موهاى سر زن يا جاهاى ديگر بدن او در حال طواف ظاهر باشد، آيا به طواف او ضرر مى رساند؟

جواب: اگر از روى عمد نباشد اشكال ندارد.

(سؤال 1648) اگر طواف يا سعى يا نماز طواف در عمره به جهتى باطل شده باشد و شخص بدون توجه به آن تقصير نموده و از احرام خارج شده و بعد متوجه باطل بودن عمل خود شود، وظيفۀ او چيست؟ و آيا كفاره دارد؟

جواب: هر كدام باطل بوده آن را اعاده كند و بنابر احتياط واجب اعمال بعدى را نيز اعاده نمايد؛ بلى در موارد باطل بودن طواف، وجوب اعادۀ نماز قطعى است و در هر حال كفاره ندارد.

(سؤال 1649) شخصى كه در دور پنجم عذرى برايش پيش آمده، آيا بعدا بايد همين طواف

را تكميل كند يا طواف ديگرى انجام دهد؟

جواب: همان طواف را تكميل نمايد.

(سؤال 1650) شخصى با علم به حرمت تماس با بدن زن نامحرم در حين طواف از روى شهوت با بدن زنى تماس مى نمايد و متلذذ مى گردد، آيا طواف او اشكال پيدا مى كند؟

جواب: ارتكاب معصيت در حال عبادت گناهش شديدتر است؛ ولى طوافش باطل نمى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 208

(سؤال 1651) اگر حاجى از منى برگشته و هنوز طواف واجب را به جا نياورده است، آيا مى تواند طواف مستحبى به جا آورد يا نه؟

جواب: خلاف احتياط است.

(سؤال 1652) كسى به تصور اين كه طواف چهارده شوط است با اين كيفيت انجام داده است، آيا اين عمل او مخلّ به طواف است؟

جواب: بلى مخلّ است.

(سؤال 1653) اين كه در بعضى موارد فرموده ايد: «بايد طواف و سعى را اتمام و اعاده كند» آيا ترتيب هم لازم است؟

جواب: بلى ترتيب لازم است.

(سؤال 1654) آيا محرم قبل از انجام طواف خود- چه طواف عمره يا حج و چه طواف نساء- مى تواند همين طوافها را براى معذور نيابت كند؟

جواب: مانعى ندارد.

(سؤال 1655) آيا بعضى از شوطهاى طواف يا سعى براى كسانى كه قادر نباشند خودشان انجام دهند قابل نيابت است؟

جواب: خالى از اشكال نيست، بخصوص در سعى؛ و احوط نيابت در اتمام و اعاده است.

(سؤال 1656) در حال طواف چيزهايى از قبيل ساعت، انگشتر و احرامى از بعضى افراد مى افتد و قهرا ديگران پا روى آنها مى گذارند؛ آيا پا گذاشتن روى آنها ضررى براى طواف ندارد؟

جواب: ضرر ندارد.

(سؤال 1657) اگر انسان بداند كه پا گذاشتن روى چيزهاى فوق الذكر مورد رضايت صاحبان آنها نيست، آيا اين عدم رضايت

به طواف ضرر نمى زند؟

جواب: اگر عمدا پا نگذارد اشكال ندارد.

(سؤال 1658) فرموده اند جايز است از روى اختيار طواف و سعى را با چرخ و تخت و بر دوش ديگرى به جا آورد هر چند مريض نباشد، آيا اينچنين طوافى اشكال ندارد؟

جواب: در سعى مانعى ندارد؛ ولى در طواف محل اشكال است، مگر در حال ضرورت.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 209

(سؤال 1659) طواف را از ركن يمانى به خيال حجر الاسود شروع كرده، ولى بعد از توجه طواف را در حجر الاسود ختم كرده، اين طواف صحيح است يا نه؟

جواب: بنابر احتياط واجب نماز طواف را بخواند و بعد از آن طواف و نماز آن را اعاده نمايد.

(سؤال 1660) كسى در شوط ششم طواف را رها كرده و نتوانسته ادامه دهد، ديگرى براى او بقيه را به جا مى آورد و لكن نماز طواف را خودش خوانده است، بعدا متوجه شده كه استراحت در خلال طواف به طواف ضررى نمى رساند و خودش مى توانسته طواف را اتمام كند؛ اكنون تكليف او چيست؟

جواب: بعد از اتمام طواف و نماز آن، بنابر احتياط طواف و نماز را اعاده نمايد.

(سؤال 1661) شخصى در حال طواف از روى اشتباه به قصد طواف وارد حجر اسماعيل (ع) مى شود و بعد از متوجه شدن برمى گردد و از همانجا كه وارد حجر شده بود طواف را ادامه مى دهد؛ آيا طوافش صحيح است؟

جواب: بلى صحيح است.

(سؤال 1662) آيا مى شود قبل از شوط چهارم، طواف را بدون عذر به هم زد و آن را از اول شروع كرد؟

جواب: بنابر احتياط بدون عذر آن را به هم نزند؛ و اگر بعد از به هم زدن به قدرى

صبر كند كه موالات از بين برود، طواف او صحيح است.

(سؤال 1663) اگر كسى يك شوط طواف را از درون حجر اسماعيل (ع) به جا آورده و بقيۀ اعمال را انجام داده است تكليف او چيست؟

جواب: بنابر احتياط يك شوط طواف كند و نماز آن را بخواند و سپس اصل طواف و نماز را اعاده نمايد.

(سؤال 1664) افرادى بعد از انجام مقدارى از طواف عمدا آن را رها مى كنند و بلافاصله دوباره شروع مى كنند، طواف آنها چه صورت دارد؟

جواب: اشكال دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 210

(سؤال 1665) شخصى در حال طواف، كعبه را بوسيده و احتمال مى دهد در آن حال چند قدمى راه هم رفته باشد، فعلا كه از طواف فارغ شده وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر مى دانسته كه بايد كعبه را در حال طواف در طرف چپ خود قرار دهد و احتمال مى دهد كه از روى غفلت چند قدم رو به كعبه طواف كرده باشد به شك خود اعتنا نكند.

(سؤال 1666) كسى به توهّم اين كه در طواف مقدارى در اثر فشار جمعيت برده شده- ولى يقين نداشته- چون نمى توانسته برگردد و تدارك كند بقيۀ شوط را تا محل تدارك به قصد رجاء و احتياط انجام داده- كه اگر شوط او باطل است زيادى لغو باشد و اگر شوط او صحيح است زياده از طواف باشد- و بعد بقيۀ شوطها را به جا آورده و اين شوط را به حساب نياورده، آيا اين طواف صحيح است؟

جواب: صحت آن بعيد نيست.

(سؤال 1667) شخصى شوط اول طواف را خارج از مطاف و به قصد طواف انجام داده بعد متوجه شده است كه طواف بايد در محدودۀ معيّنى

باشد، لذا مجددا طواف را در مطاف آغاز نموده و بعد از طواف اعمال ديگر را انجام داده است، آيا اشكال دارد؟

جواب: طواف در خارج از محدوده در صورت متصل بودن به طواف كنندگان اشكال ندارد؛ بنابراين اگر بعد از آن كه موالات از بين برود طواف را از سر گرفته باشد اشكال ندارد؛ وگرنه اشكال دارد.

(سؤال 1668) اگر كسى طواف عمره را فراموش كرد و يا آن را ناقص انجام داد و در عرفات به ياد آورد تكليف او چيست؟

جواب: اگر نمى تواند برگردد و اعمال عمره را تكميل كند، حج تمتع او به حج إفراد تبديل مى شود.

(سؤال 1669) شخصى در اثناى طواف به خاطر بوسيدن و لمس بيت اللّه الحرام از مسير خود منحرف شده و نمى داند در بازگشت طواف را از همان نقطه كه رها كرده بوده ادامه داده است يا نه، آيا طوافش صحيح است؟

جواب: اگر مسأله را مى دانسته به شك خود اعتنا نكند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 211

(سؤال 1670) شخصى در اثناى طواف بر اثر فشار جمعيت چند گام به جلو رانده شده است و پس از آن به جاى اين كه همان مقدار را جبران كند شوط ديگرى به جا آورده است و به اين ترتيب مجموعا هفت شوط تمام و يك شوط ناقص مى شود، آيا اين طواف صحيح است؟

جواب: صحيح نيست.

(سؤال 1671) شخصى در شوط اول طواف بوده كه نماز جماعت شروع مى شود و طواف را قطع مى كند و مشغول نماز مى شود و پس از نماز طواف را از سر مى گيرد و هفت شوط كامل به جا مى آورد، آيا طواف او صحيح است؟

جواب: اگر بدون به هم خوردن

موالات از سر گرفته باشد اشكال دارد؛ بلى اگر از روى سهو و غفلت كمتر از يك شوط بر طواف خود اضافه كرده باشد اشكال ندارد، هرچند خوب است طواف را اعاده نمايد.

(سؤال 1672) اگر كسى طواف را فراموش كند يا باطل انجام دهد، آيا مى تواند در ماه هاى غير حج انجام دهد؟

جواب: ظاهرا مانعى ندارد.

(سؤال 1673) اگر كسى از روى اشتباه طواف را از ركن يمانى شروع و به همان جا ختم كرده باشد و پس از خواندن نماز طواف متوجه شده باشد، طواف او چه حكمى دارد؟

و چنانچه در اثناى طواف متوجه شده و طوافش را به حجر الأسود ختم كرده باشد، مقدار زايد ضررى به طواف او مى رساند يا نه؟

جواب: در فرض سؤال بنابر احتياط شوط آخر را به حجر الأسود ختم كند و نماز طواف را بخواند و سپس طواف و نماز را اعاده نمايد.

(سؤال 1674) كسى كه مى داند يا احتمال مى دهد كه مقدارى از طوافش را بدون اختيار انجام مى دهد- يعنى جمعيت او را مى برند- آيا مى تواند از اول نسبت به آن مقدارى كه جمعيت او را مى برند نيز قصد طواف كند و آن مقدار را مثل طواف سواره حساب كند؟

جواب: مشكل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 212

(سؤال 1675) مواردى كه بايد طواف را احتياطا تمام كند و پس از نماز طواف آن را اعاده نمايد، آيا اگر يك طواف به قصد اعم از تمام و اتمام انجام دهد (يعنى چنانچه آن مقدار كه انجام شده باطل بوده، تمام هفت شوط به قصد طواف باشد و چنانچه صحيح بوده به متمّم آن قصد طواف داشته باشد) و دو ركعت نماز

بخواند كافى است يا نه؟

جواب: خالى از اشكال نيست.

(سؤال 1676) شخصى در عمرۀ تمتع بعد از تقصير مى فهمد طواف و سعى او باطل بوده و مجددا طواف و سعى را با لباس دوخته انجام مى دهد؛ آيا عمل او مجزى و صحيح است؟ و در فرض مذكور آيا بايد تقصير را هم تكرار كند؟

جواب: در فرض سؤال طواف و سعى او صحيح است و بايد تقصير را اعاده كند؛ و پوشيدن لباس دوخته اگر از روى جهل بوده كفاره ندارد.

(سؤال 1677) كسى كه از طواف- حتى در خارج مطاف- عاجز است و به خاطر گرانى طواف با تخت روان انجام آن براى او مشكل است، آيا طواف نيابى در محدوده از او كفايت مى كند؟

جواب: صرف مشكل بودن مجوّز نايب گرفتن نيست؛ بلى اگر به حدّ عسر و حرج برسد مانعى ندارد.

(سؤال 1678) اشخاصى كه قادر به طواف نيستند آيا بايد نايب بگيرند يا با تخت روان طواف داده شوند؟ با اين كه متصديان تخت روان در خارج محدوده طواف مى دهند.

جواب: بايد با تخت روان طواف كنند؛ و طواف در خارج از محدوده در صورت اتصال عرفى به طواف كنندگان در حال اختيار نيز مانعى ندارد.

(سؤال 1679) شخصى در عمرۀ تمتع پس از اتمام طواف به دليل دلچسب نبودن طواف بدون خواندن نماز آن يك طواف ديگر به جا مى آورد و بعدا نماز و سعى و سپس تقصير را انجام مى دهد، آيا عمل او درست است؟

جواب: بنابر اقوى عملش صحيح است.

(سؤال 1680) شخصى طواف خود را به هم مى زند و طواف دوم را شروع مى كند و آن را نيز به هم مى زند و طواف سوم را آغاز

كرده و به اتمام مى رساند، وظيفۀ او چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 213

جواب:: اگر بدون به هم خوردن موالات دوباره شروع كرده باشد اشكال دارد و بنابر احتياط بايد بعد از به هم خوردن موالات طواف و نماز آن را اعاده نمايد.

(سؤال 1681) زنى با شوهرش كه يك دور طواف را انجام داده بوده نيّت طواف كرده و با او ادامه داده است و بعد از شوط آخر مرد كه شوط ششم زن است، او به جاى اين كه يك شوط ديگر انجام دهد تا طوافش كامل شود طواف را از سرگرفته و بعد نماز طواف خوانده است؛ آيا طواف اول و دوم زن صحيح است؟

جواب: بايد يك شوط به نيّت اتمام طواف اول انجام دهد و نماز طواف را اعاده نمايد.

(سؤال 1682) بعد از پايان هفت شوط چند قدمى را به قصد جزئيت پيموده است، آيا طوافش باطل شده است؟

جواب: اگر از روى علم و عمد بوده طوافش باطل است؛ و اگر از روى سهو و غفلت بوده صحيح است.

(سؤال 1683) شخصى بيش از چهار شوط از طواف انجام نداده و بدون خواندن نماز طواف شروع به سعى كرده و چند شوط آن را انجام داده است و سپس تقصير نموده و از احرام خارج مى شود، تكليفش چيست؟

جواب: بنابر احتياط آن طواف را تكميل كند و نماز آن را بخواند و سپس طواف و نماز را اعاده نمايد و بعد از آن باقيماندۀ سعى را انجام دهد و سپس اعاده نمايد و بعد از آن تقصير را اعاده كند؛ و اگر از روى جهل يا نسيان بوده كفاره ندارد.

(سؤال 1684) كسى نتوانسته است

بيش از دو شوط از طواف خود را انجام دهد و بقيۀ شوطها را ديگرى به جاى او انجام داده است، وظيفۀ او چيست؟

جواب: اگر بعدا متمكن شود- هر چند به وسيلۀ تخت روان- طواف را اعاده نمايد؛ و اگر متمكن نباشد، بنابر احتياط براى انجام يك طواف كامل نايب بگيرد.

(سؤال 1685) كسى كه وظيفه اش اتمام و اعادۀ طواف است، آن را اتمام كرده و مشغول اعاده است كه دوباره در يكى از شوطها طواف مثل اول قطع مى شود؛ آيا اين طواف را نيز بايد اتمام و اعاده نمايد؟

جواب: اگر مثل اول باشد اتمام آن طواف لازم نيست و اعاده كفايت مى كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 214

(سؤال 1686) كسى در اثناى طواف آن را قطع كرده و از اول شروع نموده، آيا طواف او صحيح است؟ و چنانچه اعمال بعدى و تقصير را انجام داده باشد وظيفۀ او چيست؟

جواب: اگر قبل از به هم خوردن موالات از سرگرفته باشد محل اشكال است و بنابر احتياط بايد طواف و اعمال بعدى را اعاده نمايد.

(سؤال 1687) در اثر ناچارى براى نظافت مسجد الحرام عده اى را از مطاف خارج كردند و اينها به خيال به هم خوردن موالات عرفيّه طواف را از سر گرفتند؛ با شك در به هم خوردن موالات آيا طوافشان درست است؟

جواب: اگر در آن حال معتقد بوده اند كه موالات به هم خورده و بعد از انجام طواف شك حاصل شده است اعتنا به شك نكنند؛ و اگر در حال شك طواف را از سر گرفته باشند بنابر احتياط بعد از به هم خوردن موالات طواف را اعاده نمايند.

(سؤال 1688) اگر كسى در اثناى

سعى متوجه شود كه طواف او بيش از هفت شوط بوده تكليف او چيست؟

جواب: اگر زيادى كمتر از يك شوط باشد طواف صحيح است؛ و اگر بيشتر باشد بنابر احتياط طواف و نماز آن را اعاده كند و سعى را هم بعد از اتمام اعاده نمايد.

(سؤال 1689) شخصى طواف خود را انجام داده و بعدا دو شوط به قصد رجاء براى جبران نقص احتمالى به جا آورده است، آيا اين عمل خللى به طواف او مى رساند؟

جواب: اضافه بى مورد بوده، ولى چون به قصد رجاء بوده نه به قصد جزئيت به طوافش خللى نمى رساند.

(سؤال 1690) شخصى بعد از اتمام طواف سهوا يك شوط زياد كرده است و بعد مردد است كه سه يا چهار شوط ديگر به جا آورده است، و سپس همۀ اعمال عمره را نيز به جا آورده؛ آيا طواف او باطل است؟ و آيا ترديد در عدد شوطهاى اضافى مضرّ نيست؟

جواب: بنابر احتياط طواف و اعمال بعد از آن را اعاده نمايد.

(سؤال 1691) شخصى چند متر از يك شوط را خراب كرده است و چون دقيقا اول و آخر آن معلوم نيست يك شوط كامل از حجر الأسود شروع و به آنجا ختم مى كند

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 215

- به قصد اين كه آنچه خراب شده به نحو صحيح انجام شود و زيادى قبلى و بعدى مقدمۀ علميه باشد جهت اطمينان- آيا اين طواف صحيح است؟

جواب: اگر زايد بر مقدار باطل را به قصد طواف انجام نداده باشد طوافش صحيح است. ولى اطلاق مقدمۀ علميه بر تمام مقدار زايد صحيح نيست؛ بلكه فقط مقدار مشكوك از باب مقدمۀ علميه مى باشد.

(سؤال 1692) شخصى

شوط اول طواف را در حالى كه ناقص بوده رها مى كند و پس از آن شش شوط ديگر به جا مى آورد و بعد از آن نقيصۀ شوط اول را به جا مى آورد، آيا طواف او صحيح است؟

جواب: صحيح نيست.

(سؤال 1693) شخصى به جهت عذرى طواف را قطع كرد و موالات به هم خورد، قبل از نصف، يا بعد از نصف و قبل از چهار، يا بعد از اكمال چهار، وظيفۀ او چيست؟

جواب: در فرض اول طواف باطل، و در فرض دوم بنابر احتياط واجب اتمام و اعاده لازم، و در فرض سوم اتمام كافى است و اعاده بعد از اتمام و نماز آن بنابر احتياط استحبابى مى باشد.

(سؤال 1694) آيا طهارت شرط طواف نافله مى باشد يا نه؟

جواب: طهارت از حدث اصغر در آن شرط نيست.

(سؤال 1695) اگر در اثناى طواف در صحت شوط سابق يا صحت جزئى از شوطى كه مشغول است و محل آن گذشته است شك كند وظيفۀ او چيست؟

جواب: اعتنا نكند.

(سؤال 1696) كسى در وقت طواف شك در شوطها پيدا كرد و بعد گمانش به يك طرف رسيد و بنا را بر آن طرف گذاشت و بعد از انجام اعمال يقين به صحيح بودن طواف خود پيدا كرد، آيا طواف او صحيح است؟

جواب: صحيح است.

(سؤال 1697) اگر در حال طواف يا سعى و يا در نماز شك كند كه شوط چندم و يا ركعت چندم است و با همين حال طواف يا سعى و يا نماز را ادامه دهد و بعد به يك طرف شك يقين كند و اعمال را تمام كند، آيا عملش با اين كيفيت صحيح است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص:

216

جواب:: ادامه دادن نماز در حال شك صحيح نيست؛ ولى اگر طواف و سعى را در حال شك به اميد اين كه شك او مبدّل به يقين شود ادامه دهد، در صورت تبدّل شك به يقين صحيح بودن آن بعيد نيست.

(سؤال 1698) در مواردى كه شخص در عدد شوطها شك مى كند اگر تجديد طواف نمايد و در اثناى آن كشف شود كه طواف اول شش شوط بوده تكليف او چيست؟

جواب: طوافى را كه دوباره شروع كرده است رها نمايد و طواف اول را تكميل كند.

نماز طواف

(سؤال 1699) در موقعى كه شخص طواف مى كرده در اثر زيادى جمعيت نتوانسته است نزديك مقام نماز بخواند و در آن وقت چاره اى نداشته، آيا نماز او صحيح است يا خير؟ و در صورت امكان خواندن نماز در نزديك مقام، اعادۀ آن در همان روز يا روزهاى ديگر لازم است؟

جواب: اگر در محل نزديك ممكن نبوده، صحيح است و اعادۀ آن لازم نيست.

(سؤال 1700) چند سال قبل به مكۀ معظّمه مشرف شدم و نماز طواف عمرۀ مفرده و طواف نساء را فراموش كردم و در تعداد شوطهاى طواف حج هم در شك مى باشم؛ لطفا مرا راهنمايى كنيد؟

جواب: اگر برگشتن به مكه حرج و مشقت ندارد بايد برگرديد و نمازهايى را كه نخوانده ايد در پشت مقام بخوانيد؛ و اگر حرج و مشقت دارد هر جا كه هستيد نمازها را بخوانيد. و نسبت به شك در عدد شوطهاى طواف به شك خود اعتنا نكنيد.

(سؤال 1701) احيانا انسان مى داند كه اگر نماز طواف را شروع كند، طواف كننده ها مى آيند و او را حركت مى دهند و جابجا مى كنند، ولى در عين حال نماز

را شروع مى كند؛ آيا اگر اين نماز را تمام كند صحيح است يا نه؟

جواب: اگر بداند اشكال دارد؛ ولى اگر شك داشته باشد و به اميد اين كه بتواند بخواند شروع كند اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 217

(سؤال 1702) اگر كسى نماز طواف را در غير مقام ابراهيم (ع) بخواند و با اعتقاد به صحيح بودن آن بقيۀ اعمال را انجام دهد وظيفۀ او چيست؟

جواب: نماز را در پشت مقام اعاده كند و بقيۀ اعمال او صحيح است.

(سؤال 1703) آيا جايز است كه نماز طواف واجب را احتياطا به نماز يوميه و يا به نماز طواف مستحب امام اقتدا كرد يا جايز نيست و فقط بايد نماز طواف واجب باشد؟

جواب: اقتدا به نماز يوميه يا نماز طواف واجب به قصد رجاء در صورت عدم اكتفا به آن و اعادۀ آن به نحو فرادى مانعى ندارد؛ ولى اقتدا به نماز طواف مستحب صحيح نيست.

(سؤال 1704) آيا «صلاة معادة» «1» در نماز طواف واجب مشروع است؟

جواب: مشروعيت آن محرز نيست، ولى به قصد رجاء مانعى ندارد.

(سؤال 1705) كسى كه هر چه كوشش مى كند موارد غير صحيح قرائت خود را تصحيح نمايد نمى تواند و نيز شخص ديگرى را جهت اقتدا كردن و يا تلقين نمودن قرائت صحيح پيدا نمى كند، وظيفه اش چيست؟

جواب: بايد به هر نحوى كه مى تواند بخواند و بنابر احتياط نايب هم بگيرد.

(سؤال 1706) در مناسك حج مسألۀ 454 در مورد كسى كه قرائت و اذكار نمازش صحيح نيست فرموده ايد: «نماز طواف را احتياطا به شخص عادلى اقتدا كند.» در صورتى كه در حاشيۀ عروة صفحۀ 354 به جماعت خواندن نماز طواف را مورد اشكال

دانسته و فرموده ايد: «بل فى اصل الجماعة فى صلاة الطواف اشكال». حال سؤال اين است كه:

اولا- تهافتى بين حاشيه عروه و مناسك وجود دارد يا نه؟

ثانيا- اين احتياط چه نوع احتياطى است؟

جواب: عمل به احتياط در مناسك لازم نيست. و كسى كه نماز او صحيح نيست كافى است خودش فرادى بخواند و نايب هم بگيرد. و بالاخره مطلب حاشيه عروة درست است؛ چون در جماعت اطلاقاتى كه شامل نماز طواف هم بشود نداريم، و هيچ گاه نيز جماعت در آن معهود نبوده است.

______________________________

(1)- «صلاة معادة» به نمازى مى گويند كه بر انسان واجب بوده و به جا آورده است و دوباره بخواهد آن را بخواند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 218

(سؤال 1707) افرادى كه قرائت صحيح نداشته و نماز طواف را به غلط خوانده اند و نايب هم نگرفته اند، آيا چنين نمازى از آنها كافى و مجزى است؟

جواب: بنابر احتياط نايب هم بگيرند.

(سؤال 1708) اگر كسى مطمئن باشد قرائت يا ساير اذكار نمازش درست است و نماز طواف را- اعم از طواف زيارت و نساء- همان گونه بخواند و بعد معلوم شود كه اشتباه بوده وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر احتمال غلط بودن آن را نمى داده تا اين كه تصحيح كند، نمازش صحيح است.

(سؤال 1709) آيا طواف در عمرۀ مفردۀ استحبابى حكم طواف واجب را دارد كه بايد نماز آن پشت مقام ابراهيم (ع) خوانده شود يا حكم طواف مستحبى را دارد و در هر جاى مسجد الحرام مى توان نماز آن را به جا آورد؟

جواب: اتمام عمرۀ مفرده پس از احرام واجب است و نماز طواف آن، نماز طواف واجب است و بايد پشت مقام خوانده شود.

(سؤال 1710) بعضى از مراجع

فرموده اند: «فاصله بين طواف و نماز طواف موجب بطلان طواف مى شود»؛ آيا نظر حضرتعالى در اين مسأله همين است؟ در صورت داشتن عذر چطور؟

جواب: در ناسى و جاهل موجب بطلان نيست؛ ولى در عامد خالى از اشكال نيست، بلكه اگر وقت تدارك آن گذشته باشد صحت عمره و حج نيز محل اشكال است.

(سؤال 1711) آيا كسى مى تواند طواف مستحبى به جا آورد ولى اصلا نمازش را نخواند؟

جواب: از صاحب جواهر (ج 19، ص 307) عدم وجوب نماز براى طواف مستحبى استفاده مى شود؛ ولى ظاهر روايت يحيى الازرق (الوسائل، ج 9، ص 491، باب 79 طواف) هم وجوب و هم عدم كفايت انجام آن در حال جلوس مى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 219

(سؤال 1712) اگر بايد نماز بخواند خواه به نحو وجوب يا استحباب، آيا مى تواند نماز را نشسته بخواند يا بايد ايستاده بخواند؟

جواب: مقتضاى روايت يحيى الازرق وجوب قيام در آن مى باشد؛ پس بنابر احتياط واجب پس از اتمام طواف مستحب نماز آن را ايستاده بخواند. ولى لازم نيست خلف المقام باشد و در هر جاى مسجد الحرام بخواند مانعى ندارد.

سعى بين صفا و مروه

(سؤال 1713) در سعى صفا و مروه آيا لازم است سعى بين سنگهاى مشخص كوه انجام گيرد؟ و آيا لازم است پاى انسان حتما به سنگهاى كوه بخورد و يا همين كه به سر بالايى كوه صفا و مروه كه اكنون سنگفرش است برسد كفايت مى كند؟

جواب: سعى بين دو كوهى كه در صدر اسلام بوده كفايت مى كند و لازم نيست پاها به باقيماندۀ از كوه ها برسد؛ بلى اگر نداند ابتداى دو كوه كجا بوده، بايد از جايى شروع كند كه بداند آنجا جزو

كوه بوده است.

(سؤال 1714) كسى كه به علت ندانستن مسأله سعى صفا و مروه را در عمرۀ تمتع به جا نياورده و جهت حج محرم شده و به عرفات رفته و پس از مراجعت از عرفات به اشتباه خود پى برده است، حج او چگونه است؟

جواب: در فرض سؤال محتمل است كه حج او به حج إفراد بدل شده باشد كه بعد از حج بايد عمرۀ مفرده انجام دهد؛ ولى احتياطا وقتى كه مسأله را فهميد سعى را نيز انجام دهد؛ و در هر حال اگر حج تمتع بر او واجب بوده بايد در سالهاى بعد آن را انجام دهد.

(سؤال 1715) سكوهاى مشترك بين مسجد الحرام و محل سعى براى زنهاى حائض چه حكمى دارد؟ آيا مى توانند در قسمت مشرف به محل سعى بنشينند؟

جواب: هر نقطه اى كه محرز نباشد جزو مسجد است، توقف آنها در آن نقطه به حكم «اصالة البراءة و الحلّية» مانعى ندارد و احتياط لازم نيست؛ ولى ظاهرا هر مقدار از آن نقاط كه محاذى درها و ستونهاى مسجد است حكم مسجد را دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 220

(سؤال 1716) شخصى در حال سعى كردن بوده كه متوجه شده مقدارى را كه براى هروله علامتگذارى كرده اند به طور عادى سعى كرده است، از آنجا كه گمان مى كرده هروله لازم است بر مى گردد و آن مقدار را با هروله تكرار مى كند؛ آيا سعى او اشكال دارد؟

جواب: اگر آن مقدار را به قصد احتياط اعاده كرده باشد اشكال ندارد؛ و اگر با نيّت جزمى بوده اشكال دارد و احتياط در اعادۀ سعى است.

(سؤال 1717) شخصى شوط سوم سعى را به هم زده و

با فاصلۀ اندكى هفت شوط ديگر به جا آورده و تقصير نموده است، آيا اين سعى صحيح است؟

جواب: اگر فاصله كم بوده و به قدرى صبر نكرده كه موالات به هم بخورد، بنابر احتياط بايد سعى و تقصير را اعاده نمايد.

(سؤال 1718) گاهى انسان در اثر ازدحام جهت رفتن براى سعى ناچار است از مسجد الحرام عبور كند، در اين صورت تكليف زنهاى حائض و نفساء چيست؟ آيا براى سعى هم مثل طواف نايب بگيرند؟

جواب: عبور از مسجد الحرام براى سعى صحيح نيست و براى زنها جايز نيست و اگر بدون عبور از مسجد الحرام سعى ممكن نباشد و تأخير آن هم تا آخرين زمان امكان مقدور نباشد بايد نايب بگيرند.

(سؤال 1719) اگر از مروه شروع و به صفا ختم كرده و بعد فهميده است وظيفۀ او چيست؟ بخصوص اگر تقصير كرده باشد؟

جواب: بايد سعى و تقصير را اعاده نمايد.

(سؤال 1720) اگر كسى يقين كند كه هفت شوط سعى بين صفا و مروه را تمام كرده است ولى بعد از تقصير متوجه مى شود كه پنج شوط بوده، آيا كل سعى را بايد از سر بگيرد يا دو شوطى را كه ناقص بوده است بايد تكميل كند؟ و آيا تقصير را هم بايد دو مرتبه انجام دهد؟

جواب: اگر زياد طول نكشيده باشد، سعى را تكميل كند و تقصير را اعاده نمايد؛ و اگر طول كشيده باشد، احتياطا آن سعى را تكميل كند و پس از آن سعى و تقصير را اعاده نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 221

(سؤال 1721) شخصى در حال سعى در عدد شوطها شك مى كند و با حال ترديد به سعى خود ادامه

مى دهد و بعد از طى مسافتى يقين مى كند؛ آيا سعى او درست است؟

جواب: اگر به اميد اين كه شك او مبدّل به يقين شود سعى را ادامه داده باشد، صحت سعى او بعيد نيست.

(سؤال 1722) اگر هروله را در محل خود فراموش كند و پس از آن متذكر شود و براى تدارك هروله برگردد، آيا اين سعى صحيح است؟

جواب: اگر آن مقدار را به قصد رجاء يا احتياط اعاده كرده مانعى ندارد؛ و اگر با نيّت قطعى بوده مشكل است و احوط اعادۀ سعى مى باشد.

(سؤال 1723) اگر سعى را در وسط دور اول رها كند و بلافاصله آن را از سر بگيرد وظيفه اش چيست؟ و اگر اين عمل را در دور دوم يا چهارم انجام دهد حكم آن چيست؟

جواب: اگر از روى جهل به مسأله بوده، در سعى زياده از روى جهل مضرّ نيست و صحيح مى باشد.

(سؤال 1724) اگر بعد از گذشتن ماه ذيحجّه بفهمد كه سعى او در عمرۀ تمتع باطل بوده، و يا بفهمد كه سعى او در حج تمتع باطل بوده تكليف چيست؟ آيا قابل جبران است، و اگر هست چه وقت بايد به جا آورد؟ آيا احتياج به اعادۀ حج دارد يا نه؟ و آيا از احرام خارج شده است؟

جواب: اگر بطلان سعى ناشى از سهو يا نسيان يا جهل به موضوع باشد، عمره و حج او صحيح است و بايد سعى را- گرچه در غير ماه هاى حج- اعاده كند؛ و در صورت عدم امكان نايب بگيرد. و اگر ناشى از جهل به حكم باشد صحت عمره و حج او محل اشكال است.

وقوف به عرفات و مشعر

(سؤال 1725) كسى كه مسئول كاروان بوده و

طبق وظيفه اش مى بايست از بيماران و عاجزهاى گروه مراقبت كند، وقوف اضطرارى را انجام داده؛ آيا كفايت مى كند؟

جواب: اگر نايب نباشد وقوف اضطرارى كفايت مى كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 222

(سؤال 1726) معذورين به وقوف اضطرارى شبانه اكتفا مى كنند؛ آيا وقوف اضطرارى براى همراهان آنها كافى است؟

جواب: در صورت لزوم همراهى، وقوف اضطرارى شبانه براى همراه نيز- اگر حج او نيابى نباشد- كافى است.

(سؤال 1727) اگر موقف دو روز اختلاف داشته باشد وظيفه چيست؟

جواب: اختلاف افق دو روز ممكن نيست و لا اقل يكى از آنها مخالف واقع است؛ ولى در اين فرض نيز وظيفۀ حاجّ همان است كه تفصيل آن در مسألۀ «515» مناسك بيان شده است.

(سؤال 1728) شخصى وقوف اختيارى عرفات را درك كرده و قبل از رفتن به مشعر بيهوش شده است؛ اگر به همين حال تا آخر اعمال باقى باشد وظيفۀ او چيست؟ و اگر بعد از بيهوشى او را به ايران آورده باشند چه حكمى دارد؟ و نيز اگر بعد از ايام تشريق در ماه ذيحجه به هوش آيد- در مكه باشد يا در ايران- چه بايد بكند؟

جواب: كفايت وقوف اختيارى عرفات به تنهايى مشكل است و بنابر احتياط بايد با اعمال عمرۀ مفرده از احرام خارج شود؛ و اگر حجّ تمتع در ذمّۀ او مستقر بوده يا اين كه استطاعت او باقى بماند، بايد در سالهاى بعد حج تمتع را به جا آورد.

(سؤال 1729) عدّه اى در شب دهم ذيحجه در مكانى كه به آنها گفته بودند مشعر است اطمينان نمودند و نيّت بيتوته كردند، بعد كه وقت اضطرارى مشعر هم مى گذرد معلوم مى شود آنجا مشعر نبوده؛ وظيفۀ آنها چيست؟

جواب:

بنابر احتياط بايد حج را اتمام نمايند و يك عمرۀ مفرده نيز بعد از اعمال حج انجام دهند و اگر حج قبلا در ذمۀ آنها مستقر بوده يا اين كه استطاعت آنها باقى بماند، در سالهاى بعد حج را اعاده نمايند.

(سؤال 1730) شخصى وقوف عرفات و مقدارى از وقوف شبانۀ مشعر را درك كرده و عمدا قبل از طلوع فجر براى بردن اثاث و كارهاى ديگر به منى رفته است و قصد برگشتن به مشعر را داشته ولى در منى خوابش برده، وظيفه اش چيست؟

جواب: حج او صحيح است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 223

رمى جمرات

(سؤال 1731) كسانى كه به عنوان راهنما همراه معذورين در شب جهت رمى جمره مى روند، از آنجا كه راه چادرها تا جمرات زياد است و باعث خستگى زياد مى شود آيا مى توانند رمى خويش را نيز انجام دهند يا خير؟ و اگر نايب باشند رمى ايشان چه حكمى دارد؟

جواب: اگر از رمى در روز معذور باشند، رمى در شب مانعى ندارد؛ ولى كافى بودن عمل نيابى معذور محل اشكال است.

(سؤال 1732) آيا جايز است زنانى كه مى توانند در روز رمى كنند به علت كثرت جمعيت و قرار گرفتن بين مردهاى نامحرم در شب رمى نمايند، يا رمى در شب براى آنها متعيّن است؟ و اگر در روز رمى كنند چه حكمى دارد؟

جواب: اگر رمى در روز براى آنها مستلزم حرج و مفسده نباشد بايد در روز رمى كنند؛ و تماس قهرى با نامحرم از روى لباس بدون تلذّذ و ريبه اشكال ندارد.

(سؤال 1733) كسى از رمى در روز عاجز است ولى در شب مى تواند رمى كند، آيا در روز نايب بگيرد يا

شب خودش رمى كند؟

جواب: بايد خودش در شب رمى كند؛ ولى جمع بين آنها احوط است.

(سؤال 1734) در مسألۀ قبل بنابر فرض دوم كه خودش در شب رمى كند، آيا وظيفۀ او رمى در شب است يا اين كه روز سيزدهم تمام جمرات را در روز رمى كند و روز سيزدهم عجزى در كار نيست؟

جواب: شب يازدهم و دوازدهم مقدم بر روز سيزدهم است؛ و در صورت ترك آن با عذر و يا بدون عذر روز سيزدهم رمى كند.

(سؤال 1735) زنهايى كه از وقوف اختيارى مشعر عاجز مى باشند آيا جايز است نايب شوند؟ و آيا مى توانند در شب رمى جمره نمايند؟ يا براى رمى جمره كسى را نايب بگيرند؟

جواب: رمى جمره را بايد خودشان روز عيد انجام دهند؛ و اگر روز عيد نتوانستند،

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 224

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 224

روز يازدهم اول رمى جمرۀ عقبه را قضا كنند و بعد وظيفۀ روز را انجام دهند. ضمنا جهت رعايت ترتيب، قربانى و تقصير را تأخير بيندازند و روز يازدهم بعد از رمى جمرۀ عقبه انجام دهند.

(سؤال 1736) كسى كه مى خواهد به نيابت ديگرى رمى جمرات كند آيا كافى است كه هر جمره اى را اول براى خودش رمى كند و پس از آن به نيابت ديگران رمى نمايد و بعد جمرۀ وسطى و عقبه را هم همين طور، يا بايد او هر سه جمره را براى خودش رمى كند و بعد براى ديگران؟

جواب: فرض اول نيز صحيح است.

(سؤال 1737) كسى كه نمى تواند در روز عيد رمى كند آيا مى تواند

قبل از رمى، حلق نمايد و روز ديگر رمى كند؟

جواب: در فرض سؤال امر داير بين سقوط ترتيب و تأخير حلق از روز عيد است، كه تخيير محتمل است؛ ولى احتياط در تأخير حلق است.

(سؤال 1738) سنگريزه هايى در مشعر موجود است و معلوم است از خارج از مشعر آورده اند و معلوم نيست كه از حرم است يا از خارج حرم؛ آيا مى توان براى رمى از آنها استفاده كرد يا نه؟

جواب: بايد احراز كند كه از سنگريزه هاى حرم است.

(سؤال 1739) زنى كه احتمال بدهد رمى باعث قاعدگى او مى شود آيا جايز است براى رمى نايب بگيرد؟

جواب: مجرد قاعدگى عذر نيست؛ مگر اين كه عوارض مجوّز نايب گرفتن داشته باشد.

(سؤال 1740) اگر كسى مى داند يك روز رمى را ترك كرده است ولى نمى داند كه روز دهم بوده يا يازدهم و يا دوازدهم، وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر قبل از مغرب روز دوازدهم متذكر شود، هر سه جمره را به قصد همان روز رمى كند؛ و اگر بعد از مغرب آن روز متذكر شود، هر سه جمره را به ترتيب به قصد ما فى الذّمة رمى نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 225

(سؤال 1741) آيا مى توان قبل از تكميل رمى يك جمره، جمرۀ بعدى را رمى نمود؟

مثلا چهار عدد سنگ به اولى زد و مشغول رمى بعدى شد؟

جواب: اگر عمدا قبل از تكميل رمى جمرۀ سابق، جمرۀ بعدى را رمى كند كافى نيست.

(سؤال 1742) اگر بعد از انداختن سنگ به هر سه جمره يقين كند كه يكى از آنها را از هفت سنگ كمتر زده تكليف او چيست؟

جواب: اگر قبل از انصراف از رمى جمرۀ عقبه يقين كند، تكميل رمى

جمرۀ عقبه كافى است؛ و اگر بعد از انصراف يقين كند، در اين فرض نيز كفايت رمى آن به واسطۀ انحلال علم اجمالى بعيد نيست، گرچه احتياط بهتر است.

(سؤال 1743) اگر شخصى قبل از رمى به حال بيهوشى و اغماء درآيد بعضى فرموده اند: «ولىّ او يا ديگرى براى او رمى نمايد»؛ آيا اين نيابت تبرعى براى طواف و سعى هم صحيح و مجزى است؟ مثلا اگر قبل از طواف سكته كند، و يا حال جنون پيدا نمايد به طورى كه درك نداشته باشد آيا جايز است كسى تبرعا نيابت كند؟

جواب: مجزى نيست.

(سؤال 1744) در گذشته جمرات به شكل فعلى نبوده و ظاهرا بعدا قطورتر درست شده است؛ بنابراين در رمى جمرۀ عقبه چرا بايد فقط قسمت سنگ چين وسط ديوار سيمانى را رمى نمود و رمى ديوار سيمانى جايز نيست؟

جواب: گرچه رمى سنگ چين كه به شكل ستون مى باشد قدر متيقن است ولى ظاهرا با توجه به صدق عرفى «جمرات سه گانه» بر محلهاى سه گانه هر چند توسعه داده شوند، رمى آنها- ان شاء اللّه- مجزى است.

قربانى

(سؤال 1745) اگر كسى به انسان نيابت دهد كه براى او قربانى كند و مجتهد ايشان در قربانى به شرايط اضافى قائل باشد، آيا لازم است نسبت به قربانى جهت او مطابق فتواى مجتهد منوب عنه عمل شود يا طبق نظر مجتهد نايب نيز كفايت مى كند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 226

جواب:: نايب در حج طبق فتواى مرجع تقليد خود عمل مى كند؛ مگر اين كه در ضمن اجاره، شرط اضافى شده باشد. ولى كسى كه فقط در قربانى وكالت دارد بايد طبق وكالت خود عمل كند و موكل بايد به نحوى

وكالت بدهد كه طبق فتواى مرجع تقليد خود مجزى و صحيح باشد.

(سؤال 1746) اگر قربانى در منى امكان نداشته باشد ولى برخى از قربانگاه ها به منى نزديكتر باشد، آيا ذبح در قربانگاه هاى نزديكتر به منى لازم است يا در هركجا حتى در مكه هم قربانى كند مانعى ندارد؟

جواب: رعايت «الاقرب فالاقرب» مطابق احتياط است؛ ولى دقت عقلى لازم نيست.

(سؤال 1747) اگر در اثر ندانستن مسأله يا عدم اطلاع از غروب آفتاب قربانى را در شب انجام دهد، كافى است يا در روز مجددا بايد قربانى كند؟

جواب: اگر از روى ندانستن مسأله در شب ذبح كرده باشد احوط اعاده است؛ بلكه اگر به خيال اين كه غروب نشده است ذبح كرده باشد، كفايت آن مشكل است و در اين فرض نيز احوط اعاده است.

(سؤال 1748) اگر كسى به فردى نيابت دهد كه براى او قربانى كند، آيا لازم است نايب خودش ذبح كند يا مى تواند ديگرى را براى قربانى كردن نايب كند؟

جواب: بستگى به كيفيت توكيل دارد.

(سؤال 1749) اگر ذبح در منى تا اواخر ذيحجه براى كسى ممكن باشد، آيا مى تواند در روز عيد پس از رمى جمرۀ عقبه حلق كند و از احرام بيرون آيد و اعمال مكه را نيز انجام دهد و سپس در روزى كه امكان داشت در منى قربانى نمايد يا خير؟

جواب: در مفروض سؤال مانعى ندارد.

(سؤال 1750) اگر قربانى در منى و در ايام تشريق ممكن نباشد ولى بعضى از حجاج احتمال دهند در روزهاى باقيماندۀ ذيحجه مى توانند در منى قربانى كنند لكن عسر و حرج دارد، آيا لازم است قربانى را تأخير اندازند يا ذبح در خارج منى و در

روز عيد كفايت مى كند؟

جواب: در فرض سؤال، ذبح در قربانگاه فعلى در روز عيد كافى است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 227

(سؤال 1751) زن و شوهر با يكديگر به حج مشرّف شده اند، شوهر بدون استيذان از زوجه براى او قربانى مى كند چون مى داند كه زوجه اش كمال رضايت را دارد؛ آيا اين قربانى براى زوجه كافى است؟

جواب: اگر وكالت- هر چند به طور عام- نداشته، مجرد رضايت قلبى كافى نيست.

(سؤال 1752) قربانى و حلق در شب از روى عمد يا جهل مجزى است يا نه؟

جواب: قربانى در شب دهم براى غير خائف جايز و مجزى نيست؛ و در شبهاى ديگر نيز براى غير خائف خلاف احتياط است. ولى حلق و تقصير در شبهاى ايام تشريق ظاهرا مانعى ندارد، هر چند در روز احوط است.

(سؤال 1753) در صورتى كه ذبح در منى ميسور نباشد، ذبح در هر يك از قربانگاه هاى واقع در وادى محسّر كافى است يا بايد در الاقرب به منى فالاقرب ذبح كرد؟

جواب: اقرب به منى احوط است؛ مگر اين كه قربانگاه هاى وادى محسّر از جهتى ترجيح داشته باشد، مثل اين كه گوشت قربانى در آن قربانگاه ها ضايع نمى شود كه در اين فرض مى توانيد در آنجا ذبح كنيد.

(سؤال 1754) با توجه به اين كه در زمان ما قربانى در منى نوعا ممكن نيست، آيا دليلى بر لزوم الاقرب فالاقرب داريم؟ و يا خارج منى شامل هر جايى مى شود، كه در اين صورت حاجى مى تواند وكالت دهد تا در وطن خود در ساعت معيّنى براى او قربانى كنند و قهرا گوشت قربانى نيز به هدر نمى رود؟ و از طرفى بعضى شبهه كرده اند كه در صورت به

هدر رفتن قربانى اسراف محسوب مى شود و حرام است و عمل حرام چگونه مى تواند عبادت و مقرّب باشد؟

جواب: از مجموع ادلّه بعيد نيست استفاده شود كه ذبح در منى علاوه بر استفاده از گوشت قربانى جنبۀ شعارى و تأسّى به حضرت ابراهيم (ع) نيز دارد كه در صورت عدم تمكن ذبح در منى اگر در قربانگاه فعلى ذبح شود تا حدى آن شعار محفوظ مى ماند؛ ولى در صورت ذبح در وطن، آن شعار به طور كلى از بين مى رود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 228

(سؤال 1755) كسى كه نمى تواند در روز عيد رمى جمرۀ عقبه كند، آيا مى تواند همان روز قربانى و تقصير را انجام دهد و شب يازدهم رمى را انجام دهد يا بايد قربانى و تقصير را هم به تأخير بيندازد تا ترتيب رعايت شود؟

جواب: بنابر احتياط آن دو را نيز تأخير اندازد.

(سؤال 1756) كسى كه مى تواند در روز عيد رمى كند عمدا آن را به شب بعد يا روز بعد تأخير انداخت و در روز عيد قربانى و تقصير را انجام داد؛ حكم او چيست؟ و آيا ترتيب، وجوب تكليفى است يا شرط صحت اعمال بعد؟

جواب: محل اشكال است؛ و احوط در حالت عمد و توجه رعايت شرطيّت است.

(سؤال 1757) منظور از مسألۀ 556 مناسك چيست و آيا ذبح در شب كفايت مى كند؟

جواب: يعنى در هر حال كافى است، گرچه اگر بدون عذر باشد مرتكب خلاف شده است. و ذبح در شب خلاف احتياط است.

(سؤال 1758) منظور از «قدرت» در مسألۀ 554 و 589 مناسك آيا قدرت نوعى است يا شخصى؟

جواب: منظور قدرت شخصى است.

(سؤال 1759) با توجه به مسألۀ 557 و

613 مناسك كه ترتيب بين اعمال منى از رمى، قربانى، حلق و اعمال بعد در مكه از طواف و سعى و ... را فرموده ايد، و از طرف ديگر در مسألۀ 554 و 589 مناسك تأكيد داريد حتى اگر تا آخر ماه ذيحجّة و به واسطۀ نايب هم مى شود بايد در منى ذبح كند. جمع بين اين دو فتوا چگونه است؟ آيا بايد تا آخر ذيحجّة در احرام باقى باشد و منتظر بماند كه نايب او در منى ذبح كند و بعد اعمال مترتبه را انجام دهد؟

جواب: بله، تا قربانى انجام نشود در احرام باقى مى ماند.

(سؤال 1760) براى قربانى كردن، بايد در همان مكانى كه دولت معيّن كرده قربانى كرد، يا اين كه در داخل خود منى بايد اين امر را اجرا نمود؟

جواب: از نظر فقه شيعه ذبح قربانى بايد در منى باشد، هر چند در روز يازدهم و دوازدهم ذى الحجة؛ ولى اگر به هيچ نحو ميسّر نيست، ذبح در نزديكترين قربانگاه به منى مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 229

حلق و تقصير

(سؤال 1761) اگر كسى در اثر ندانستن مسأله پس از قربانى از احرام خارج شود و بعد از مدتى متوجه اشتباه خود گردد، آيا لازم است جهت حلق و يا تقصير مجددا محرم شود يا مى تواند حلق يا تقصير را بدون احرام انجام دهد؟ و اگر در آن حال تقصير كرده وظيفه اش چيست؟

جواب: تا زمانى كه حلق يا تقصير را انجام نداده است از احرام خارج نمى شود؛ و اگر از روى جهل به مسأله لباس دوخته پوشيده باشد به محض متوجه شدن مسأله بايد آن را بيرون بياورد؛ و كفاره ندارد. بلى براى

افرادى كه حلق متعيّن نيست در صورتى كه زمان تقصير كوتاه تر از زمان بيرون آوردن لباس دوخته باشد، مى توانند فورا تقصير كرده و از احرام خارج شوند.

(سؤال 1762) شخصى در عمرۀ تمتع به جاى تقصير از روى جهل يك مو از بدن خود كنده و اكنون متوجه شده است، آيا حج او اشكال دارد؟

جواب: محتمل است حج او بدل به حج إفراد شده باشد، بنابراين احتياط در اين است كه پس از اتمام حج يك عمرۀ مفرده انجام دهد و اگر حج تمتع بر او واجب بوده در هر سالى كه متمكن شد آن را انجام دهد. و در هر حال فعلا از احرام خارج شده است.

(سؤال 1763) كسانى كه طواف و سعى را بر وقوفين مقدم مى دارند اگر بعد از سعى تقصير نمودند، آيا موجب محلّ شدن و يا كفاره مى گردد؟

جواب: از احرام خارج نمى شوند و اگر از روى سهو يا جهل بوده كفاره هم ندارد.

(سؤال 1764) اگر كسى تقصير را به ريا انجام دهد، آيا عمره اش باطل مى شود؟ و به هر حال وظيفه اش چيست؟

جواب: علاوه بر معصيت، احكام ترك تقصير بر آن مترتب مى شود.

(سؤال 1765) اگر كسى در اثناى سعى تقصير نمايد، وظيفه اش چيست؟

جواب: بايد سعى را تمام كند و بعد تقصير را اعاده نمايد؛ و اگر موالات به هم خورده باشد، احتياطا بعد از اتمام ابتدا سعى و سپس تقصير را اعاده نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 230

(سؤال 1766) اگر كسى در عمرۀ تمتع از روى جهل تقصير را ترك نمايد و به وطن برگردد چه حكمى دارد؟

جواب: بنابر احتياط حكم ترك عمدى را دارد؛ و چون به وطن برگشته است

سال بعد عمره و حج تمتع را اعاده نمايد.

(سؤال 1767) اگر كسى تقصير را در عمرۀ مفرده از روى عمد يا جهل يا فراموشى ترك كند و طواف نساء را انجام دهد وظيفه اش چيست؟

جواب: در هر جا تقصير كند كافى است؛ ولى بنابر احتياط بايد طواف نساء و نماز آن را اعاده كند و اگر خودش نمى تواند به مكه برگردد نايب بگيرد.

(سؤال 1768) آيا بين عمرۀ تمتع و حج تمتع، ماشين كردن سر جايز است؟

جواب: با ماشين ته زن نبايد ماشين كند.

(سؤال 1769) بين عمرۀ تمتع و حج كه جايز نيست سر را بتراشد، آيا تراشيدن سر كفاره دارد يا خير؟

جواب: اگر از روى جهل يا نسيان باشد كفاره ندارد؛ و در صورت علم و عمد بنابر احتياط يك گوسفند كفاره دارد.

(سؤال 1770) شخصى طواف عمره را به جا آورده و بدون نماز سعى و تقصير كرده است، تكليف او چيست؟

جواب: بايد بعد از نماز و سعى، تقصير را اعاده نمايد و اگر تقصير او از روى سهو يا جهل بوده كفاره ندارد.

(سؤال 1771) آيا كسى كه تقصير او محكوم به باطل بودن است و بعد از آن محرمات احرام را به جا آورده و جاهل به مسأله بوده، بايد كفاره بدهد يا خير؟

جواب: كفاره ندارد؛ مگر در صيد.

(سؤال 1772) كسى كه در عمرۀ تمتع بعد از سعى، تقصير كرده و بعد شك مى كند كه تقصيرش صحيح بوده يا نه، آيا اشكالى در اعمال او وجود دارد؟

جواب: اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 231

(سؤال 1773) يكى از خدمه در ميقات به قصد عمرۀ مفرده محرم شد و به مكه آمد و تمام اعمال را انجام

داد و فقط براى تقصير خيال كرد اگر چند موى خود را بكند كافى است و چند موى خود را كند و از احرام خارج شد، سپس براى عمرۀ تمتع كه وظيفه اش بود به ميقات رفت و محرم شد و اعمالش را صحيح انجام داد، فعلا وظيفه اش چيست؟

جواب: صحت اعمال او بعيد نيست و ظاهرا فعلا وظيفه اى ندارد.

(سؤال 1774) اگر كسى تقصير عمرۀ مفرده را فراموش كرده و به ايران برگشته آيا در هر جا تقصير كند كافى است؟ و آيا نيازى به اعادۀ طواف نساء ندارد؟

جواب: در هر جا تقصير كند كافى است؛ ولى بنابر احتياط بايد طواف نساء و نماز آن را اعاده كند و اگر خودش نمى تواند به مكه برگردد نايب بگيرد.

(سؤال 1775) اگر سنى براى شيعه تقصير نمايد درست است يا نه؟

جواب: اگر خودش نيّت كند كفايت مى كند.

(سؤال 1776) تقصير و حلق در حج بايد در روز باشد؛ آيا بين الطلوعين تقصير و حلق جايز و مجزى است؟

جواب: چون حلق و تقصير در روز عيد بعد از رمى و ذبح است و رمى قبل از طلوع آفتاب جايز نيست، پس قهرا حلق و تقصير قبل از طلوع آفتاب روز عيد صحيح نيست؛ ولى در شبهاى ايام تشريق حتى بين الطلوعين مانعى ندارد.

(سؤال 1777) در سالهاى اخير قربانگاه هاى منى به خارج از منى منتقل شده و از گوشت ذبيحه ها جهت ارسال به مستمندان و فقراى كشورهاى فقير استفاده مى شود. لذا امكان اين كه همه بتوانند در روز عيد قربانى كنند ضعيف است، و بعضا ذبح گوسفند بعضى از حجّاج به روز يازدهم ذيحجّه مى افتد، با فرض اين كه حاجى قبض خريد گوسفند

را قبلا تهيه كرده باشد آيا مى تواند در روز عيد پس از رمى جمرۀ عقبه حلق يا تقصير نمايد و از لباس احرام خارج شود يا نه؟

جواب: تأخير ذبح تا روز يازدهم مانعى ندارد، ولى احوط عدم حلق يا تقصير است تا ذبح انجام شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 232

(سؤال 1778) اگر به جهت ازدحام جمعيت، يا اين كه در روزهاى بعد از عيد قربانى به مصرف مى رسد به خلاف روز عيد، قربانى را تأخير بيندازند و مذبح هم در خارج منى است؛ آيا با فرض تأخير، حلق و خارج شدن از احرام در روز عيد جايز است يا بايد ترتيب رعايت شود؟

جواب: ترتيب بايد رعايت شود.

عمرۀ مفرده

(سؤال 1779) انجام عمرۀ مفرده در ماه هاى حج پيش از عمرۀ تمتع جايز است يا خير؟

و در اين مسأله فرقى بين صروره «1» و غير صروره هست يا نه؟

جواب: جايز است و بين صروره و غير صروره فرقى نيست.

(سؤال 1780) تأخير عمرۀ مفرده در حج إفراد تا چه وقتى بدون عذر جايز است؟

جواب: عمرۀ مفرده عمل مستقل است و گاهى وجوب فورى دارد و گاهى ندارد و مرتبط به حج إفراد نيست.

(سؤال 1781) همان گونه كه عمرۀ مفرده را قبل از عمرۀ تمتع- هر چند با فاصله شدن كمتر از يك ماه- جايز مى دانيد، آيا بعد از عمرۀ تمتع هم با كمتر از يك ماه فاصله جايز مى دانيد يا بايد به قصد رجاء انجام شود؟

جواب: اگر براى خودش باشد بعد از حج به قصد رجاء انجام دهد. ولى اگر به قصد نيابت باشد اشكال ندارد و قصد رجاء لازم نيست؛ لكن در اين فرض نيز بايد بعد از

حج باشد.

(سؤال 1782) كسى كه وظيفۀ او عمرۀ تمتع است و ندانسته به نيّت عمرۀ مفرده محرم شده است تكليف او چيست؟

جواب: اگر در ماه هاى حج (شوال، ذى قعده و ذيحجّه) محرم شده باشد، در صورتى كه در اثناى عمره متوجه شد مى تواند عدول به عمرۀ تمتع كند؛ و اگر بعد از تمام شدن عمره متوجه شود مى تواند همان را عمرۀ تمتع قرار دهد.

______________________________

(1)- «صرورة» يعنى كسى كه براى اولين مرتبه به حج رفته است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 233

(سؤال 1783) اگر تقصير را در عمرۀ مفرده از روى جهل يا فراموشى به جا نياورد و طواف نساء را نيز ترك كند و بعد براى عمرۀ تمتع به مسجد شجره برود و محرم شود و عمرۀ تمتع را به جا آورد و بعد متوجه نقص كار خود شود تكليف او چيست؟ با داشتن فرصت براى اعادۀ عمرۀ تمتع و نداشتن فرصت چطور؟

جواب: اگر در ماه هاى حج محرم شده و به نيابت ديگرى نبوده، عمرۀ تمتع و حج او صحيح است؛ ولى بنابر احتياط واجب طواف نساء و نماز آن را انجام دهد.

(سؤال 1784) شخصى در اثناى عمرۀ مفرده و در شوط پنجم سعى مريض شده و نتوانسته عمره را تمام كند، او را به ايران برده اند و بعد از بهبودى نتوانسته به مكه برگردد، وظيفه اش چيست؟ ضمنا كسى نايب او شده تا عملى كه وظيفۀ اوست و او را از احرام خارج مى كند به جا آورد.

جواب: در فرض سؤال، نايب سعى را تكميل كند و بنابر احتياط يك سعى كامل نيز به نيابت او انجام دهد، سپس خود او در هركجا كه هست تقصير نمايد

و بعد از آن نايب او طواف نساء و نماز آن را به جا آورد.

(سؤال 1785) كسى كه عمرۀ مفرده به جا آورده و بدون انجام طواف نساء به مدينه آمده فعلا مى خواهد براى عمرۀ تمتع محرم شود، آيا جايز است بدون انجام طواف نساء محرم شود و بعد از انجام عمرۀ تمتع طواف نساء را به جا آورد؟

جواب: مانعى ندارد.

(سؤال 1786) كسى كه عمرۀ مفرده انجام داده است، آيا مى تواند در فاصلۀ كمتر از يك ماه بدون احرام از ميقات تجاوز كند؟

جواب: اگر در همان ماه قصد مراجعت به مكه داشته باشد احرام واجب نيست.

(سؤال 1787) شخصى چند عمرۀ مفرده به جا آورده و براى هيچ كدام طواف نساء نكرده، آيا يك طواف نساء براى عمره هاى انجام شده كافى است يا بايد براى هر يك از آنها طواف نساء جداگانه به جا آورد؟

جواب: بنابر احتياط براى هر كدام يك طواف نساء با نماز آن به جا آورد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 234

(سؤال 1788) در سفر حج واجب و يا در سفر عمره در حركت شبانه توسط ماشين سقف دار، كاروانها بعد از احرام در مسجد شجره، افراد را توسط ماشين مسقّف به مكّه منتقل مى كنند و امكان رفتن به صورت انفرادى نيست، آيا در اين شرايط هم ذبح گوسفند بر مردان واجب مى شود؟

جواب: با اضطرار نيز ذبح گوسفند واجب است، هر چند در داخل شهر مكّه بنابر احتياط واجب است؛ و مى توانيد آن را در وطن ذبح كنيد و به فقرا بدهيد.

(سؤال 1789) در مكه جهت عمرۀ مستحبى، افراد با ماشين مسقّف شبانه به مسجد تنعيم مى روند، ولى مقلدين حضرتعالى با مشكل مواجهند كه

بعضا به اين دليل از انجام آن منصرف مى شوند؛ آيا در اين شرايط نيز در صورت استفاده از ماشين مسقّف در شب، ذبح گوسفند بر مردان واجب مى شود؟

جواب: در فرض مذكور نيز در شهر مكّه بنابر احتياط واجب ذبح گوسفند لازم است.

(سؤال 1790) در موارد فوق، مقلدين حضرتعالى بعضا به دلايل سياسى و امنيّت شغلى مجبور به تقيه در بيان نام مرجع تقليد خود هستند، لذا خواهشمند است با توجه به آن نظر خود را بيان فرماييد.

جواب: تقيه موجب سقوط كفاره نيست.

وظايف زنان حائض و مستحاضه در حج و عمره

(سؤال 1791) زن با احرام عمرۀ مفرده وارد مكه شد و حائض گرديد و مى داند تا آخر ساعتى كه در مكه است پاك نمى شود، آيا مى تواند در لحظات اول ورود براى طوافها نايب بگيرد و سعى و تقصير را خود انجام دهد و از احرام خارج شود يا وظيفۀ ديگر دارد؟

جواب: با فرض علم به بقاى عذر تا آخر وقت، استنابه در اوايل ورود مانعى ندارد؛ ولى اگر كشف خلاف شد بايد خودش طواف و نماز آن را به جا آورد و بنابر احتياط واجب سعى و تقصير را نيز اعاده نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 235

(سؤال 1792) اگر زنى به نيّت عمرۀ مفرده محرم شود و بعد از آن عادت شود و در همۀ روزهايى كه مى تواند در مكه باشد حيض باشد چه اعمالى بايد انجام دهد؟ و اگر در آنجا اعمالى انجام نداده و فعلا به ايران آمده چه وظيفه اى دارد؟

جواب: بايد براى طواف عمره و نماز آن نايب بگيرد و سعى و تقصير را خودش انجام دهد، سپس براى طواف نساء و نماز آن نايب بگيرد؛ و اگر اعمال

را انجام نداده و مراجعت كرده باشد بنابر احتياط در احرام خود باقى مى باشد و بايد برگردد و انجام دهد.

(سؤال 1793) زنى روز هشتم ذيحجه خون مى بيند و خيال مى كند حيض است، نيّتش را تبديل به حج إفراد مى كند ولى بعد كه به عرفات مى رود متوجه مى شود كه استحاضه است؛ وظيفۀ او چيست؟

جواب: اگر وقت ندارد كه برگردد و عمرۀ تمتع را انجام دهد، بايد حج إفراد و بعد از آن عمرۀ مفرده انجام دهد.

(سؤال 1794) زنى كه عادت ماهانه اش مثلا شش روز بوده است در حال عادت براى عمرۀ تمتع محرم مى شود و روز هشتم ذيحجه كه روز ششم عادت اوست پاك مى گردد و غسل مى كند و اعمال عمرۀ تمتع را انجام مى دهد و براى حج تمتع محرم مى شود، ولى ظهر روز نهم در عرفات لكه اى به صفات حيض مى بيند و نمى داند كه آيا ادامه دارد تا پس از ده روز استحاضه حساب شود و اعمال قبلى او صحيح باشد يا قبل از تمام شدن ده روز قطع مى شود تا حكم حيض را داشته باشد؛ وظيفۀ او چيست؟ و در همين فرض اگر در مشعر لكه اى ببيند چه كند؟

جواب: اعمال حج را به نيّت ما فى الذّمة انجام دهد؛ پس اگر خون از ده روز تجاوز كرد عمرۀ تمتع او صحيح و حج او تمتع مى باشد، و اگر تجاوز نكرد حج او حج إفراد مى باشد و بايد بعد از اعمال حج عمرۀ مفرده انجام دهد.

(سؤال 1795) زن مستحاضه كه بايد غسل كند و وضو بگيرد با اين كار فاصله اى بين غسل و وضو و بين اعمال او پيش مى آيد و شايد طولانى هم باشد،

مثلا بايد برود منزل غسل كند و برگردد؛ آيا اين فاصله اشكال ندارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 236

جواب:: اگر خون ادامه داشته باشد و بعد از غسل و وضو نتواند اعمال را بدون فاصلۀ زياد انجام دهد، در صورتى كه مى تواند بعد از وضو بدون فاصلۀ زياد اعمال را انجام دهد، هنگام عمل وضو بگيرد و يك تيمم بدل از غسل نيز احتياطا ضميمۀ وضو نمايد؛ و اگر نمى تواند بعد از وضو نيز بدون فاصلۀ زياد اعمال را انجام دهد، يك تيمم بدل از وضو ضميمه كند.

(سؤال 1796) زن مستحاضه كه بايد براى هر نماز و طواف غسل كند، طبق وظيفه اش غسل كرد و يا وضو گرفت و طواف را شروع كرد، بين طواف نماز ظهر شروع شد، نماز را خواند و بعد از نماز با همان طهارت اول طواف را ادامه داد؛ آيا طوافش صحيح است؟

جواب: اگر در آن مدت خون منقطع بوده اشكال ندارد؛ و اگر استمرار داشته محل اشكال است.

(سؤال 1797) زنى كه حيض نمى شود ولى هر دو ماه يك بار دو سه روزى لك و ترشحات مى بيند وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر به مقدار سه روز- هر چند با آلوده بودن مجرا- نباشد، حكم استحاضه را دارد.

(سؤال 1798) زنهايى كه براى جلوگيرى از قاعدگى از قرص استفاده مى كنند تا موقع طواف گرفتار حيض نباشند، چنانچه در ايام عادت يك يا دو لكۀ كمرنگ ببينند وظيفه شان چيست؟ و آيا به طوافشان ضرر مى زند؟

جواب: حكم استحاضه را دارد و در صورت عمل بر طبق وظيفۀ مستحاضه، ضرر به طواف نمى رساند.

(سؤال 1799) خانمها با خوردن قرص يا استعمال آمپول جلوى خون جارى را مى گيرند و

قطع مى كنند، ولى بعد از قطع شدن روزى يك يا دو لكه خون مى بينند، آيا حكم حائض را دارند يا مستحاضه يا وظيفه شان احتياط است؟

جواب: لكه ديدن آنان از حيث كميت و كيفيت مختلف است، هر حالتى بدون خوردن قرص هر حكمى داشته باشد با خوردن قرص نيز همان حكم را دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 237

(سؤال 1800) زن پس از احرام عمره وارد مكّۀ معظّمه شده و به عادت زنانه مبتلا گرديده است و مى داند تا آخرين ساعتى كه در مكه است پاك نمى شود، آيا در اولين لحظات ورود به مكه مى تواند براى طوافها نايب بگيرد و خودش سعى و تقصير را به جا آورد و از احرام خارج شود يا وظيفۀ ديگرى دارد؟

جواب: با فرض حصول علم به بقاى عذر تا آخر ازمنۀ امكان، تأخير استنابه لازم نيست؛ ولى در صورت كشف خلاف بايد خودش انجام دهد و اكتفا به فعل نايب نكند.

(سؤال 1801) زنى بعد از وقوفين حيض مى شود و با مصرف قرص خون او قطع مى گردد و اعمال را انجام مى دهد ولى بعد از آن لك مى بيند؛ وظيفۀ او چيست؟

جواب: اگر قبل از تمام شدن سه روز قطع شده و مجرا هم پاك بوده، اعمالش صحيح است.

(سؤال 1802) زنى در حال طواف مستحاضۀ قليله مى شود؛ وظيفۀ او چيست؟

جواب: علاوه بر عمل به وظايف مستحاضۀ قليله، حكم مسألۀ «381» مناسك را دارد كه چهار صورت فرض شده است.

(سؤال 1803) زن مستحاضه اى بعد از غسل و وضو مشغول طواف مى شود و در اثناى طواف لك مى بيند؛ وظيفۀ او چيست؟

جواب: اگر مجرا پاك نبوده و به واسطۀ پنبه و نوار و مانند آنها

از خروج خون ممانعت كند، ادامۀ طواف مانعى ندارد؛ و در غير اين فرض حكم چهار صورتى را دارد كه در مسألۀ «381» مناسك ذكر شده است.

(سؤال 1804) زنى به تصور اين كه پاك شده است طواف انجام مى دهد و در اثناى سعى متوجه مى شود كه هنوز پاك نشده است؛ آيا سعى او نيز باطل است؟ و اگر بعد از سعى متوجه شود وظيفۀ او چيست؟

جواب: در فرض اول بعد از اعادۀ طواف و نماز طواف، سعى را تمام كند و بعد از اتمام، احتياطا اعاده نمايد؛ و در فرض دوم نيز سعى را احتياطا اعاده كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 238

(سؤال 1805) اگر صاحب عادت وقتيه و عدديه كه عددش مثلا هفت روز است، روز هفتم پاك شد و غسل كرد و اعمال حج را به جا آورد ولى بعدا لك ديد، وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر از ده روز تجاوز نكند و به صفات حيض باشد محكوم به حيض است؛ و اگر تجاوز كند محكوم به استحاضه است، و در اين فرض اعمالى كه انجام داده صحيح است.

(سؤال 1806) بعضى از زنان به جهت خوردن قرص، نظم عادت ماهانه شان به هم مى خورد به طورى كه گاهى در مدت طولانى مرتب خون و لك مى بينند؛ وظيفۀ اينگونه زنان در حج چيست؟

جواب: كمترين مدت حيض سه روز است؛ و اگر مجموع لكهايى كه در طول ده روز مى بينند كمتر از سه شبانه روز باشد، حكم استحاضه را دارد.

(سؤال 1807) زنى كه مسأله نمى دانسته بعد از پاك شدن از حيض خيال مى كرده جنب است و لذا به نيّت جنابت غسل مى كرده و با همين حال حج انجام

داده است؛ آيا حج او صحيح است؟

جواب: اگر منظورش اين بوده كه براى پاك شدن از خون غسل كند و خيال مى كرده كه اسم آن غسل جنابت است، غسل و اعمال او صحيح است؛ و اگر واقعا جنب شده و غسل جنابت به جا آورده، غسل جنابت از غسل حيض مجزى است.

(سؤال 1808) زنى عمرۀ تمتع را انجام داده و بعد متوجه شده كه طواف او باطل بوده است، پس از آن فهميده كه عذر زنانه دارد؛ تكليف او چيست؟

جواب: اگر وقت به قدرى نباشد كه بعد از پاك شدن و اعمال عمره روز نهم به عرفات برسد، حج او مبدّل به حج إفراد مى شود.

(سؤال 1809) زنى كه عادت وقتيه و عدديه داشته و مثلا روز هفتم ماه پاك مى شده همان روز هفتم پاك مى شود و غسل مى كند و اعمال عمره اش را بجا مى آورد ولى روز بعد لك مى بيند و غسل مى كند و باقى اعمال عمره را بجا مى آورد و روز بعد نيز لك

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 239

مى بيند و غسل مى كند و ساير اعمال را انجام مى دهد تا روز دهم و براى عرفات حركت مى كند و روز يازدهم بازهم لك مى بيند؛ آيا حجش تمتع است يا به حج افراد عدول كند؟

جواب: در فرض سؤال، عمرۀ تمتع او صحيح است و حج او حج تمتع مى باشد.

عدول در حج و عمره

(سؤال 1810) كسى كه براى حج مستحب وارد مكه شده اگر ببيند وقت تنگ است، آيا مى تواند به حج إفراد عدول كند و حج إفراد به جا آورد؟ و آيا عمرۀ مفرده بر او واجب نيست؟

جواب: اگر منظور اين است كه براى عمرۀ تمتع محرم شده و پس

از ورود به مكه به واسطۀ تنگى وقت نمى تواند اعمال عمره را انجام دهد، در اين فرض عدول به حج إفراد مانعى ندارد و چون حج او استحبابى بوده پس از اتمام حج، عمرۀ مفرده بر او واجب نيست؛ و اگر منظور اين است كه بدون احرام وارد مكه شده است، در اين فرض عدول صدق نمى كند.

(سؤال 1811) كسى قصد بيرون رفتن از مكه را داشته و به همين جهت از اول در ميقات به نيّت عمرۀ مفرده محرم و وارد مكه شده و عمرۀ مفرده را به جا آورده است، ولى بعدا از خارج شدن از مكه منصرف مى شود؛ آيا اين عمره از عمرۀ تمتع كفايت مى كند يا بايد برگردد به ميقات و براى عمرۀ تمتع محرم شود؟

جواب: اگر در ماه هاى حج (شوال، ذى قعده و ذيحجه) انجام داده باشد مى تواند با قصد و نيّت، همان عمره را عمرۀ تمتع قرار دهد.

(سؤال 1812) اگر بعد از نيّت عمره و احرام مجددا براى عمرۀ ديگر محرم شود- مثلا به نيّت عمرۀ مفرده محرم شده ولى بعدا نيّت عمرۀ تمتع كند و تلبيه بگويد- كدام عمره صحيح است؟

جواب: اگر قبل از تلبيه از نيّتش عدول كرده باشد، به قصد هر كدام تلبيه گفته باشد احرام طبق آن منعقد مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 240

(سؤال 1813) زنى كه عادت وقتيه و عدديه داشته و مثلا روز هفتم ماه پاك مى شده همان روز هفتم پاك مى شود و غسل مى كند و اعمال عمره اش را به جا مى آورد ولى روز بعد لك مى بيند و غسل مى كند و باقى اعمال عمره را به جا مى آورد و روز بعد نيز لك مى بيند

و غسل مى كند و ساير اعمال را انجام مى دهد تا روز دهم و براى عرفات حركت مى كند و روز يازدهم بازهم لك مى بيند؛ آيا حجش تمتع است يا به حج إفراد عدول كند؟

جواب: در فرض سؤال، عمرۀ تمتع او صحيح است و حج او حج تمتع مى باشد.

(سؤال 1814) شخصى در ميقات براى خودش محرم مى شود و تلبيه مى گويد، بعد به فكر مى افتد كه چون خودش حج واجب را در سالهاى گذشته به جا آورده براى پدر يا مادر يا يكى از خويشاوندان ديگرش حج تبرّعى به جا آورد؛ آيا مى تواند از نيّت اول عدول كند و دوباره به نيّت شخص مورد نظر محرم شود؟

جواب: نمى تواند عدول كند.

(سؤال 1815) كسى كه نيّت عمرۀ مفرده كرده اگر نيّت عمرۀ تمتع كند در حالى كه وظيفۀ او حج تمتع بوده، آيا حج او اشكال دارد؟

جواب: بلى اشكال دارد.

(سؤال 1816) كسى كه به احرام عمرۀ مفرده وارد مكه مى شود، در صورتى كه احرام او در ماه هاى حج باشد آيا مى تواند آن را عمرۀ تمتع قرار دهد و به دنبال آن حج را به جا آورد (البته در حج استحبابى)؟

جواب: مانعى ندارد.

(سؤال 1817) كسى كه حج إفراد بر او واجب و متعيّن است و به قصد حج إفراد در يكى از ميقاتها محرم شده است، آيا مى تواند نيّت خود را به عمرۀ تمتع تبديل نمايد و بعد از انجام آن حج تمتع به جا آورد؟ همچنين آيا مى تواند حج إفراد را به عمرۀ مفرده تبديل نمايد و بعد از آن براى عمرۀ تمتع محرم شود؟

جواب: اگر حج إفراد بر او واجب باشد، بايد حج إفراد انجام دهد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2،

ص: 241

اماكن حج

(سؤال 1818) آيا محلهاى تعيين شده با تابلوهاى دولت عربستان جهت وقوف به مشعر و عرفات و بيتوته در منى براى ايرانيان كه از جغرافياى عربستان اطلاع ندارند كفايت مى كند يا لازم است نسبت به صحت آن تحقيق شود؟

جواب: اگر وثوق حاصل نشود، بايد تحقيق و يا احتياط شود.

(سؤال 1819) آيا حائض و جنب مى توانند از مقدار توسعه يافتۀ مسجد الحرام و مسجد النبى (ص) عبور كنند؟

جواب: نبايد عبور كند.

(سؤال 1820) آيا غار حرا جزو محدودۀ مكه است؟ و آيا قبل از وقوف با رفتن به آنجا خروج از مكه صدق نمى كند؟

جواب: سابقا جزو شهر مكه نبوده و اما اين كه فعلا جزو آن محسوب مى شود يا خير، بايد از اهل اطلاع تحقيق شود؛ و در هر حال اين مقدار خروج از مكه ظاهرا مانعى ندارد.

(سؤال 1821) شخصى در ايام حج عملى مرتكب شده و بر او كفاره واجب شده است.

حال گوسفندى بابت كفاره ذبح كرده است، آيا از گوشت آن مى تواند به سادات محترم فقير بدهد با فرض اين كه خودش سيّد نيست، و اگر نمى تواند ولى در اثر نداشتن مسأله مقدارى از گوشتها را به سادات داده است تكليف او چيست؟

جواب: اگر مقدار گوشت داده شده به سادات را جبران كند ظاهرا اشكال ندارد.

نماز جماعت با اهل سنّت

(سؤال 1822) آيا در نماز جماعت اهل سنّت، ساير شروط جماعت- مانند اتصال صفوف و عدم تقدم بر امام- بايد رعايت شود؟ لازم به توضيح است گاهى امام جماعت مسجد الحرام در صحن مى ايستد و بين صحن و سالنها فاصله مى شود؛ و گاهى امام در سالنها مى ايستد و مردم در صحن و حول كعبه اقتدا مى كنند.

جواب: در فرض سؤال در

صورت حضور در جماعت آنها اعادۀ نماز لازم است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 242

(سؤال 1823) در نماز جماعت مسجد الحرام و مسجد النّبى (ص) معمولا قنوت را در ركعت آخر و پس از ركوع انجام مى دهند؛ آيا اين قنوت كفايت از قنوت مستحب قبل از ركوع ركعت دوم مى كند؟

جواب: در صورت حضور در جماعت آنان بايد از باب متابعت از ايشان پيروى شود. و تكليف استحبابى بر خواندن قنوت در محل خود ساقط است؛ نه از باب اين كه قنوت در غير محل كافى از قنوت باشد.

(سؤال 1824) با توجه به اين كه تقيه در اين زمان به خاطر ترس از قتل و ضرب و جرح نيست و تنها براى ترس از اتهام به شرك و بت پرستى است، آيا تقيه اختصاص به مسجد الحرام و مسجد النّبى (ص) دارد يا در مساجد بين راه هم تقيه لازم است؟

جواب: هر جايى كه ترك حضور در جماعت آنها در معرض وهن مذهب باشد، مورد تقيه است؛ و اختصاص به مسجدين ندارد.

(سؤال 1825) بردن حصير به مسجدين براى سجده، و سجده بر بادبزن و كاغذ و امثال اينها چه حكمى دارد؟ با توجه به اين كه امكان انگشت نما شدن و اتهام به شيعه و وهن آنان موجود است.

جواب: وهن و احتمال ضعيف ملاك نيست؛ بلكه همان گونه كه در سؤال قبل گفته شد «معرضيت» ملاك است.

(سؤال 1826) در نماز جماعت با اهل سنّت كه قرائت حمد و سوره را هر چند به نحو حديث نفس واجب مى دانيد، آيا گوش كردن به قرائت حمد امام در نماز صبح و مغرب و عشا كفايت از حديث نفس مى كند؟

جواب: گوش كردن

به قرائت امام كافى از حديث نفس نيست.

(سؤال 1827) هنگام همراهى با جماعت اهل سنّت و خواندن حمد و سوره، در نماز ظهر و عصر دچار اشكال نمى شويم؛ زيرا صداى امام به گوش نمى رسد و آنان هم حمد را مى خوانند. ولى در نمازهاى جهريه اولا: آيا استماع قرائت امام واجب است يا نه؟

ثانيا: با توجه به «انصتوا» آيا قرائت- هر چند آهسته و به نحو حديث نفس- هنگام قرائت آنان مجزى است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 243

جواب:: حديث نفس به معناى گذراندن از ذهن است و در نمازهاى جهريه لازم است و منافاتى با انصات ندارد.

(سؤال 1828) اگر انسان در جماعت اهل سنّت شركت كرد و از روى غفلت يا جهالت و يا فراموشى حمد و سوره را نخواند، نماز او چه حكمى دارد؟ آيا فهميدن قبل از وقت و بعد از وقت در حكم تأثيرى دارد؟ اگر پس از ركوع امام و قبل از اين كه خودش به ركوع رود متذكر شود چه حكمى دارد؟

جواب: در صورت نسيان نمازش صحيح است؛ و در صورت جهل احوط اعاده است. همچنين است اگر بعد از ركوع امام و قبل از ركوع خودش متذكر شود و نتواند حمد و سوره را بخواند.

(سؤال 1829) آيا در مسافرخانه ها يا هتلهاى مكه و مدينه مى توان نماز جماعت برپا نمود؟ و آيا مى توان در جماعت ساير مسلمين در مساجد شركت نمود؟

جواب: از اقامۀ جماعت در مسافرخانه ها و هتلها اگر در معرض اعتراض مخالفين باشد خوددارى شود؛ و حكم حضور و شركت در جماعت آنها نيز در مسألۀ «716» مناسك ذكر شده است، ولى حمد و سوره را هر چند به

نحو حديث نفس بخوانند.

مسائل متفرقۀ حج

(سؤال 1830) آيا در كوچ كردن بعد از ظهر روز دوازدهم زنها هم حكم مردان را دارند؟ بنابراين اگر از رمى كردن در روز معذور باشند و شب دوازدهم رمى كنند، آيا مى توانند قبل از ظهر از منى كوچ نمايند مگر از ماندن تا بعد از ظهر معذور باشد يا نه؟

جواب: اگر تا صبح در منى مانده باشند، بنابر احتياط واجب بايد بمانند و بعد از ظهر از منى خارج شوند.

(سؤال 1831) اگر ديگران از رفع عذر شخص معذور مأيوس باشند، آيا لازم است براى انجام اعمال از او اذن بگيرند؟ و اگر نتواند اذن بدهد، آيا اذن معتبر است يا نه؟

جواب: نيابت بدون استنابۀ معذور در صورت تمكن معذور از استنابه صحيح نيست؛ و در صورت عدم تمكن نيز مشكل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 244

(سؤال 1832) كسى كه وظيفۀ او وضوى جبيره اى و تيمم است و از روى جهل بدون تيمم اعمال عمره را انجام داده است وظيفه اش چيست؟

جواب: بنابر احتياط اعاده نمايد.

(سؤال 1833) فرموده ايد: «اگر از طرف قاضى مكه حكم شود كه فلان روز عيد است و ما يقين به خلاف نداشتيم، متابعت آنان جايز است.» اگر در همين فرض بتوان احتياط كرد و وقوف به عرفات و مشعر و اعمال منى را بدون مانعى انجام داد تا يقين به مطابقت قطعى با واقع پيدا شود، آيا اين كار لازم است؟

جواب: لازم نيست؛ ولى خوب است.

(سؤال 1834) در عرفات و منى و مشعر و بعد از مراجعت از اماكن مزبور در صورتى كه مسافت شرعى محقق نشود، وظيفۀ حجاجى كه قبلا در مكۀ معظّمه قصد اقامت كرده اند

از نظر قصر و اتمام چيست؟

جواب: احتياط واجب در جمع بين قصر و اتمام است.

(سؤال 1835) مقدار شب براى كسى كه در مكه به جاى بيتوته در منى به عبادت مشغول مى شود چقدر است؟ از مغرب تا طلوع فجر است يا طلوع آفتاب؟

جواب: بيتوته و عبادت تا طلوع فجر كافى است.

(سؤال 1836) آيا قرائت قرآن يا دعا يا نگاه كردن به كعبه و يا نماز خواندن در مسجد الحرام جزو عباداتى محسوب مى شود كه به واسطۀ آنها حاجى مى تواند در خارج منى بيتوته نمايد، يا اين كه مقصود از عبادت اين است كه او بايد طواف كعبه نمايد؟

جواب: شكى نيست كه قرائت قرآن و ذكر خدا و دعا و نيز خواندن نماز كفايت مى كند و لازم نيست كه منحصرا طواف نمايد. اما بعيد نيست گفته شود كه عبادت در خصوص مورد سؤال از مجرّد نگاه كردن به كعبه- بدون گفتن ذكر و دعا در آن حال- انصراف داشته باشد؛ هر چند نگاه كردن به كعبه فى نفسه از جملۀ عبادات شمرده شده است.

(سؤال 1837) آيا قصد ابطال عمره يا حج و يا بعض اجزاى آن مبطل است؟

جواب: مبطل نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 245

(سؤال 1838) شخصى غسل مسّ ميّت بر گردنش بوده ولى بعد از اعمال حج متذكر مى شود؛ وظيفۀ او چيست؟

جواب: اگر غسل جنابت كرده باشد، غسل مسّ ميّت ساقط مى شود و اعمالش صحيح است؛ و اگر غسل جنابت نكرده باشد در صورتى كه غسل جمعه يا غسل احرام انجام داده باشد، سقوط غسل مسّ ميّت با انجام آنها به نظر اين جانب محل اشكال است.

(سؤال 1839) اين جانب مدير گروه حج مى باشم

و اعمال حجى كه انجام مى دهم مستحبى است، آيا مى شود به جاى حج تمتع نيّت حج إفراد كرده و به جاى عمرۀ تمتع عمرۀ مفرده انجام دهم؟ همچنين ساير خدمه كه واجب الحج نيستند آيا مى توانند چنين كنند؟

جواب: مانعى ندارد.

(سؤال 1840) كسى كه قصد كرده تا پايان روز هشتم ذيحجه در مكه بماند و به تصور اين كه از آغاز ورودش تا آن روز ده روز مى شود نمازهايش را تمام خوانده ولى بعدا معلوم شده كمتر از ده روز بوده وظيفه اش چيست؟

جواب: در فرض سؤال وظيفۀ او قصر است و نمازهايى را كه در غير مسجد الحرام اصلى تمام خوانده است بنابر احتياط واجب قضا نمايد.

(سؤال 1841) آيا مقدارى از سنگ صفا و مروه يا مشعر را مى شود با خود آورد يا نه؟

جواب: با توجه به فتواى بعضى از علما به منع، احوط ترك است؛ اگر چه به دليل معتبرى تاكنون برخورد نشده است.

(سؤال 1842) مريض با احرام عمرۀ تمتع يا عمرۀ مفرده وارد مكه شده ولى از انجام طواف و سعى عاجز است، آيا وظيفۀ او استنابه است يا احكام محصور را دارد؟

و بالجمله احكام محصور براى مريضى است كه قبل از ورود به مكه مريض شده، يا در مورد مريض بعد از ورود به مكه و امكان استنابه هم باز احكام محصور جارى مى شود؟

جواب: در فرض سؤال احكام محصور را ندارد، بلكه در صورت امكان او را به دوش گيرند يا بر تخت روان و مانند آن بخوابانند و طواف و سعى دهند؛ و اگر به هيچ

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 246

نحو ممكن نيست كه او را طواف و سعى دهند،

به نيابت او طواف و سعى را به جا آورند و پس از آن خودش تقصير كند و از احرام خارج شود.

(سؤال 1843) نوعا در جماعت عامّه رعايت اتصال نمى شود، آيا در فرض مزبور جماعت با آنها را مجزى مى دانيد يا خير؟

جواب: در جماعت آنان بايد اجزاء و شرايط نماز منفرد رعايت شود، و حمد و سوره نيز هر چند به نحو حديث نفس خوانده شود.

(سؤال 1844) خانمى بدون توجه به وجوب غسل جنابت بر او به حجّ رفته و غسل واجبش را ترك كرده و بعد از حج متوجه شده است. حكم حجّ وى و حكم او در ارتباط با همسرش چيست؟

جواب: اگر بتواند بايد برگردد و محرم شود و هر سه طواف (طواف عمره و طواف حج و طواف نساء) را با نماز اعاده كند و احتياطا سعى صفا و مروه را هم به دنبال هر طواف و نماز به جا آورد. و اگر خودش نمى تواند، به كسى نيابت بدهد كه برايش انجام دهد. و در ارتباط با همسرش از آن وقتى كه متوجه مى شود نبايد ارتباط داشته باشد، و اگر ارتباط پيدا كرد بايد كفاره بدهد.

(سؤال 1845) تبعيض در مسائل حج تا چه اندازه مجوّز دارد؟ آيا فردى كه براى اولين بار جهت انجام مناسك حج به مكه مشرّف مى شود مى تواند هر قسمت از مسائل را از يك مرجع تقليد كند؟ يعنى مجموعۀ مناسك حج را از چند مرجع تقليد نمايد؟

جواب: حج عمل واحد است و تبعيض تقليد در عمل واحد محل اشكال است.

(سؤال 1846) بعضى افرادى كه به مكه مشرف مى شوند بچه هاى كوچك و شيرخوار و چندساله را همراه مى برند، آيا

واجب است كه آنان را محرم نمايند يا مستحب است؟

جواب: واجب نيست بچه ها را محرم نمايند؛ ولى مستحب است در وقت حج آنان را به احرام عمرۀ تمتع و حج تمتع محرم نمايند و به لوازم آن مطابق دستورات عمل نمايند. و هر چند دليلى براى محرم نمودن آنان به عمرۀ مفرده نيافتم، ولى به قصد رجاء مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 247

(سؤال 1847) با توجه به سنگفرش بودن مسجد الحرام و مسجد النّبى (ص) بيشتر نمازگزاران براى سجده مشكلى ندارند؛ مگر كسانى كه بخواهند در مسجد اصلى و مكانهاى نزديك به آن كه با قالى فرش شده است نماز بخوانند. سؤال اين است كه آيا لازم است نماز را در مكانهاى سنگفرش به جا آورند تا علاوه بر عمل به وظيفه از اتهامات وارده كاسته شود، يا جايز است بر فرش و امثال آن سجده كنند و به مسألۀ تقيه عمل نمايند؟

جواب: اگر سجده كردن بر روى سنگها بر خلاف تقيه نباشد، بايد بر روى سنگها سجده شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 248

مسائل حكومتى

[ولايت فقيه حاكم شرع و مرجع تقليد]

(سؤال 1848) حوزۀ فرمانروايى ولىّ فقيه تا چه حدى است؟ و با فرض اين كه ولىّ فقيه به نظر عده اى اعلم باشد آيا حكم او در مورد مراجع تقليدى كه آنان نيز به نظر عده اى اعلم مى باشند نافذ و جارى است؟

جواب: به طور اجمال در غير معصومين (ع) عقد بيعت با شرايطش مفيد نوعى ولايت است؛ بنابراين حوزۀ ولايت بستگى دارد به اين كه در چه مورد و تا چه حد و در چارچوب كدام قانونى كه ميثاق بيعت است عقد بيعت انجام شده باشد. براى اطلاع بيشتر

به جلد اول كتاب ولايت فقيه اين جانب، باب چهارم و فصل پنجم از باب پنجم مراجعه شود. «1»

(سؤال 1849) در مواردى كه فتواى مراجع تقليد يا بعضى از آنان با احكام جارى مملكتى معارض است كدام يك مقدم است؟ و آيا همۀ احكام حكومتى مقدم است يا بعضى از آنها؟

جواب: در امور شخصى هر كس بايد طبق فتواى مرجع تقليدى كه او را اعلم مى داند عمل كند. ولى امور اجتماعى بايد بر طبق احكامى كه موافق فتواى مرجع اعلمى كه ساير مراجع طراز اول و اكثريت قاطع مردم با او بيعت كرده اند اداره شود؛ و اگر چنين اكثريتى براى يك مرجع حاصل نشد احكام حكومتى بايد موافق فتواى مراجعى كه مورد بيعت مردم قرار گرفته اند و بيشترين مقلد را در سطح جامعه دارند صادر شود؛ پس در امور اجتماعى مملكت معارضه يا نيست و يا بسيار كم خواهد بود.

______________________________

(1)- و نيز مى توان به جلد دوم كتاب «مبانى فقهى حكومت اسلامى» (ترجمۀ كتاب فوق الذكر) صفحۀ 305 به بعد مراجعه شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 249

(سؤال 1850) تفاوت فتواى مرجع و حكم حاكم و محدودۀ نفوذ هر يك از آنها چگونه است؟

جواب: فتواى مرجع براى هر مقلدى كه او را اعلم و عادل مى داند شرعا حجت است. حكم حاكم نيز براى هر كس- مجتهد باشد يا مقلّد- كه او را واجد شرايط حاكميت مى داند و يقين به اشتباه و خطاى او در تشخيص موضوع يا حكم ندارد حجت مى باشد.

(سؤال 1851) آيا بعد از فوت مرجع تقليد اجازه هاى وى شرعا معتبر است؟

جواب: اجازه و وكالت با فوت مجيز و موكّل باطل مى شود.

(سؤال 1852) آيا حكم

حاكم شرع واجد شرايط بعد از فوت او شرعا اعتبار دارد يا نه؟

جواب: موارد مختلف است؛ احكام قضايى صادر شده براى رفع منازعات و اجراى حدود بعد از فوت معتبر است، مگر اين كه پيش از اجرا يقين به خلاف واقع بودن آن پيدا شود؛ ولى احكام حكومتى با فوت حاكم متزلزل مى شود و نياز به تنفيذ حاكم بعدى دارد.

(سؤال 1853) آيا افرادى كه توسط حاكم اسلامى به سمتهايى نظير قيمومت صغار و امثال آن نصب شده اند، بعد از فوت حاكم اين سمتها شرعا باقى و معتبر مى باشد يا نه؟

جواب: مأذون و وكيل از طرف حاكم اسلامى جامع الشرائط با فوت او منعزل مى شود؛ ولى اگر حاكم جامع الشرائط كسى را جهت توليت موقوفه يا قيمومت صغار و امثال آن نصب كرده باشد، تولّى و قيمومت و ساير مناصب با فوت او باطل نمى شود، گرچه حاكم اسلامى جامع الشرائط مبسوط اليد در صورتى كه خودش نسبت به عملكرد متولى اوقاف عامه يا قيّم صغار اشكال داشته باشد و نيز در صورت وجود شاكى مى تواند بعد از بررسى آنها را عزل و ديگران را نصب نمايد.

(سؤال 1854) آيا مرجع تقليد مى تواند در بعضى از موارد مجهول المالك يا موارد تصرف سهمين به مقلدين خود به طور كلى اجازه دهد؟

جواب: بستگى به تشخيص مصلحت به نظر خودش دارد؛ و به هر حال بايد احتياط مراعات شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 250

[ماليات و بيمه]

(سؤال 1855) يك قسم مالياتى كه دولتها از مردم مى گيرند «مالياتهاى غير مستقيم» است كه دولتها بنابر مصالحى از طريق گران نمودن كالا و خدمات دولتى از مردم دريافت مى كنند؛ آيا گرفتن آن شرعا جايز

است؟

جواب: با تصويب آن توسط مجلس شورا و شوراى نگهبان و با ملاحظۀ مصالح كشور و مردم به نظر كارشناسان متعهد و بى طرف اشكالى ندارد.

(سؤال 1856) در گمركات معمول است كه كالاهاى وارد شده توسط بخش خصوصى اگر تا انقضاى مدت معيّنى به هر دليل ترخيص نشود با اعلام قبلى به فروش مى رسد؛ آيا اين عمل جايز است؟ خريد آن چطور؟

جواب: بايد طبق قوانين و مقررات مصوّبۀ مجلس و شوراى نگهبان كه قاعدتا فروض اين مسأله را- با توجه به همۀ جهات و مصالح كشور- در نظر گرفته اند عمل شود؛ و از جملۀ فروض آن حق گرفتن وكالت از صاحبان كالاست كه در صورت تأخير در ترخيص، كالا را براى آنها بفروشند و بعد از كسر حق الزحمة و انباردارى و مخارج ديگر باقى را به صاحب كالا تحويل دهند. و در مواردى كه نصّ قانونى وجود ندارد بايد با اذن و نظر حاكم شرع جامع الشرائط عمل كنند.

(سؤال 1857) گرفتن ماليات گمركى براى كالاهاى خارجى چه حكمى دارد؟

جواب: اگر طبق مقررات مصوّبۀ مجلس كه به تأييد شوراى نگهبان رسيده عمل كنند اشكالى ندارد.

(سؤال 1858) اين جانب بيش از سى سال كارمند دولت بوده و قبلا مقلّد مرحوم آيت اللّه خوئى بوده ام و چون ايشان دولت طاغوت را مالك نمى دانستند از ايشان اجازه گرفتم و شنيدم ايشان دولت اسلامى را مالك مى دانند؛ اكنون مقلد شما شده ام، تكليف من چيست؟

جواب: دولت اسلامى مالك است.

(سؤال 1859) آيا حاكم اسلامى مى تواند در قرارداد كارى كه ميان كارگر و كارفرما منعقد مى شود مداخله نمايد و الزاما شروطى را به نفع كارگر برقرار سازد؟

جواب: حكومت اسلامى حق دارد براى مصالح

عمومى و حفظ نظم مقرراتى را وضع نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 251

(سؤال 1860) آيا در شرايط عادى، حكومت اسلامى مى تواند تجار و كسبه را ملزم سازد كه كالاهايى را كه به طور آزاد خريده اند به قيمت و سود مشخص بفروشند، مخصوصا كالاهاى غير حياتى را؟ و آيا در صورت خلاف، دولت مجاز است كالاهاى آنها را حراج كند و يا مجازات ديگرى براى صاحبان كالا مقرر نمايد؟

جواب: در صورتى كه كالايى مورد نياز جامعه باشد و افراد يا شركتها و يا ... آنها را احتكار كنند و مردم در سختى و مضيقه قرار گيرند، دولت اسلامى مى تواند مانع از احتكار شود؛ اما حق تعيين قيمت و يا حراج كردن آن را ندارد. مشروح اين مسأله مستدلا در كتاب مبانى فقهى حكومت اسلامى، جلد پنجم، فصل دهم، صفحۀ 47 به بعد ذكر شده است.

(سؤال 1861) آيا دولت اسلامى مى تواند كارفرمايان را على رغم توافق و رضايت كارگران با آنان، مجبور و ملزم به انجام شرايط خاص مثل بيمه كردن كارگران كند؟ و آيا مجازات نقدى و غير نقدى كارفرمايان در اين مورد جايز است يا نه؟

جواب: در صورت توافق كارفرمايان با كارگران در مورد بيمه نمودن آنها مثلا و تخلف كارفرمايان از آن، دولت مى تواند آنان را ملزم به عمل به قرارداد خود با كارگران بنمايد؛ همچنين است در صورتى كه حقّى از كارگران از بين برود.

[روابط بين المللى جهان اسلام]

(سؤال 1862) مستدعى است نظر مبارك را پيرامون برخى مسائل روز كه در زمينۀ روابط بين المللى جهان اسلام مطرح مى گردد، ارائه بفرماييد:

1- آنچه امروزه به عنوان ويزا، گذرنامه، دعوت نامه از طرف دولت جهت افراد غير مسلمان

صادر مى شود از لحاظ حقوق اسلامى آيا حكم امان نامه دارد و حكومت اسلامى و آحاد مسلمانان بايد به توابع و لوازم پذيرفتن آن (حفظ مال و جان و ساير حقوق اساسى انسانى است) شرعا پايبند و ملتزم باشند؟

2- افراد مسلمان كه ويزاى كشورهاى غير مسلم را اخذ مى نمايند تا مدتى را در آن كشور ساكن باشند، و نيز افرادى كه به دلايلى تابعيت كشورى را بر مى گزينند آيا بايد به تمامى مقررات آن كشور (به شرطى كه در تضاد روشن با اصول و ضروريات اسلام نباشند) احترام گذارده و بدان پايبند باشند؟ و اگر فرد مسلمان در آن بلاد جرايم مالى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 252

مرتكب شد شرعا ضمان دارد يا اين كه چنانچه جرم نسبت به غير مسلمان واقع شده باشد شرعا ضمانتى ندارد، و لو اين كه فرضا حكومت آن كشور هم بازخواست ننمايد؟

3- تعهداتى كه در زمينۀ مسائل اقتصادى، فرهنگى، سياسى از طرف حكومت يا اشخاص حقيقى و حقوقى از مسلمانان با كشور غير اسلامى و يا افراد غير مسلم منعقد مى گردد شرعا هم تعهدآور بوده و التزام به آن واجب است يا خير؟

در پايان نظر مبارك را در خصوص مفهوم دو روايت ذيل كه از رسول گرامى اسلام (ص) روايت شده همراه با توجيهات متنى و سندى آن ارائه بفرماييد: «ما رآه المسلمون حسنا فهو عند اللّه حسن» و حديث: «من ظلم معاهدا و كلّفه فوق طاقته فانا خصمه يوم القيامة».

«رئيس مركز مطالعات و پژوهشهاى راهبردى آسيا»

جواب: در اول سورۀ «مائده» از قرآن كريم مى خوانيم: يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ (اى مردم مؤمن به عقد و پيمانهاى خود پايبند

باشيد.) و در آيۀ 34 سورۀ «إسراء» مى خوانيم: وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كٰانَ مَسْؤُلًا (به عقد و تعهدات خود پايبند باشيد كه از آنها سؤال خواهد شد.)

و در نامۀ 53 نهج البلاغه به مالك اشتر مى خوانيم: «و ان عقدت بينك و بين عدوّك عقدة او البسته منك ذمّة فحط عهدك بالوفاء و ارع ذمّتك بالامانة، و اجعل نفسك جنّة دون ما اعطيت، فانّه ليس من فرائض اللّه شي ء النّاس اشدّ عليه اجتماعا مع تفرّق اهوائهم و تشتّت آرائهم من تعظيم الوفاء بالعهود و قد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر، فلا تغدرنّ بذمّتك و لا تخيسنّ بعهدك و لا تختلنّ عدوّك فانّه لا يجترى على اللّه الا جاهل شقىّ. و قد جعل اللّه عهده و ذمّته امنا افضاه بين العباد برحمته و حريما يسكنون الى منعته و يستفيضون الى جواره فلا ادغال و لا مدالسة و لا خداع فيه ...» (و اگر بين خود و دشمنت پيمانى بستى و او را از جانب خويش امان و آسودگى پوشاندى- همچون جامه- به پيمانت وفادار باش و پناه و اذنت را به درستى رعايت كن. زيرا چيزى از واجبات خداوند در اجتماع مردم با آن همه اختلاف هواها و پراكندگى انديشه هايشان بالاتر از بزرگ دانستن وفاى به

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 253

پيمانها نيست؛ و حتى مشركين هم پيش از مسلمانها وفاى به عهد را بين خود لازم مى دانستند، به جهت آن كه بد عاقبتى پيمان شكنى را دريافته بودند. پس به امان و تعهداتت خيانت نكن و آنها را نشكن، و دشمنت را فريب مده- كه پيمان شكنى جرأت بر

خداوند است- و بر خدا جرأت نمى كند مگر شخص نادان شقاوتمند.

و خداوند پيمان و عهدش را امن و آسايشى كه از روى رحمت خود بين بندگان گسترده، قرار داده است، و آن را حريم و پناهگاهى قرار داده كه مردم در جوار آن زيست كرده و پناه ببرند؛ پس به هيچ وجه فريب كارى و ظاهرسازى و دغل كارى روا نخواهد بود ...).

و بالاخره اطلاق آيات و روايات عقد و عهد و پيمان شامل تعهدات مسلمين با كفّار نيز مى شود. و قرار گذرنامه و ويزا و پناهندگى و پناه دادن و پذيرش سفير و كاردار و ساير مقررات بين الملل همه از مصاديق بارز عهد و پيمان است. زندگى انسان زندگى اجتماعى است و ثبات آن توقف بر رعايت مقررات اجتماعى و روابط بين الملل دارد؛ حرمت جان و مال انسانها امرى است عقلايى مگر در مواردى كه خود آنان در اثر طغيان و تهاجم احترام جان و مال خود را از بين ببرند. به علاوه در عصر ما كه عصر روابط است حفظ آبروى اسلام و مسلمين بر رعايت مقررات و امانت و حفظ حرمتها توقف دارد.

حديث اول را به نقل از پيامبر (ص) نيافتم، ولى مسند احمد حنبل (ج 1، ص 379) از عبد اللّه بن مسعود كه از صحابه است چيزى نقل مى كند بدين عبارت: «فما رأى المسلمون حسنا فهو عند اللّه حسن، و ما رأوا سيّئا فهو عند اللّه سيّئ.» (آنچه را مردم مسلمان خوب ديدند نزد خداوند نيز خوب است، و آنچه را بد ديدند نزد خداوند نيز بد است.) و ظاهر كلام اين است كه كلام خود ابن مسعود باشد و

حجت بودن آن ثابت نيست. بلى اگر همۀ مسلمين بر چيزى اتفاق داشته باشند به گونه اى كه كشف كند آن را از معصومين (ع) تلقّى كرده اند طبعا حجت خواهد بود.

و حديث دوم به چند نحو نقل شده از جمله در سنن ابى داود (ج 2، ص 151) عن رسول اللّه (ص): «الا من ظلم معاهدا او انتقصه او كلّفه فوق طاقته او اخذ منه شيئا بغير طيب نفس فانا حجيجه يوم القيامة.» (آگاه باشيد هر كس به كسانى كه در پناه مسلمانها

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 254

هستند ظلمى بكند، يا ضررى به آنها بزند، يا چيزى بيش از توان بر آنها تحميل نمايد، يا بدون رضايت چيزى از آنان بگيرد، همانا من در روز قيامت با او مخاصمه خواهم نمود.) در رابطه با مدارا با كفّار و حفظ حقوق آنان مى توانيد به كتاب «دراسات فى ولاية الفقيه» (ج 2، ص 721) مراجعه فرماييد.

[اخذ گنج از يابنده]

(سؤال 1863) طبق نظر جنابعالى گنج به يابنده (در صورتى كه نتواند صاحب آن را تشخيص دهد) تعلق مى گيرد. در بعضى موارد مشاهده يا شنيده شده مأمورين دولت اقدام به اخذ گنج از يابنده نموده اند؛ لطفا بفرماييد اقدام مأمورين دولت (حكومت اسلامى) از نظر منابع فقهى صورت شرعى دارد يا خير؟ اگر شخصى به دور از چشم مأمورين گنجى را پيدا كند آيا مى تواند پس از پرداخت خمس گنج آن را خرج كند يا بايد به دولت بازگرداند؟

جواب: ظاهرا كنوز مجهول المالك حكم معادن و اراضى موات و ساير انفال را دارد كه از اموال عمومى است كه ائمۀ ما (ع) استخراج آنها را به شرط تخميس اجازه داده اند. و

اين حكم جارى است مگر اين كه دولت اسلامى مبسوط اليد دستور كنترل آنها را بدهد و قانونى در اين رابطه به تصويب دولت اسلامى برسد، كه پس از تصويب اين قانون و ابلاغ به ملّت مخالفت با آن جايز نيست؛ و همچنين است نسبت به معادن و ساير انفال.

[جدايي دين از حكومت]

(سؤال 1864) اين جانب به اين اعتقاد رسيده ام كه حكومت براى آزاد بودن و آزاد كردن ملت نبايد دينى باشد. حكومت داران مى توانند دين دار يا دين دوست باشند، ولى نبايد دين را با حكومت آميخت و از آن موجودى كم توان بسازيم. نظر جنابعالى چيست؟

جواب: از تتبّع در كتاب و سنّت به دست مى آيد كه دستورات اسلام منحصر در مسائل عبادى و اخلاقى نيست، بلكه اسلام در امور اجتماعى و سياسى و اقتصادى و حكومت و شرايط حاكم دستور و رهنمود دارد، و طبعا حاكم مسلمين بايد موازين اسلامى را رعايت نمايد. در اين رابطه مى توانيد به كتاب «مبانى فقهى حكومت اسلامى» اين جانب مراجعه فرماييد. البته ملت بايد در برابر سوء استفاده ها از دين و موازين دينى مقاومت نمايند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 255

[حق رأي زنان]

(سؤال 1865) چگونه مى توان توجيه كرد كه در سيستم حكومت اسلامى در يك جا از نظر حقوقى شهادت دو زن برابر با شهادت يك مرد مى باشد؛ ولى در انتخابات يك زن برابر با يك مرد حق رأى دارد؟ آيا به نظر شما اگر در زمان حضرت محمّد (ص) انتخابات وجود داشت زنان رأيشان هم وزن رأى مردان بود؟

جواب: شهادت طريقيّت دارد براى اثبات حقوق ديگران؛ و چون معمولا زنان بيش از مردان در معرض فراموشى و يا تحت تأثير عواطف و احساسات قرار مى گيرند حكم به تعدّد آنها شده تا با تذكّر دادن ديگرى حقّى ضايع نشود، چنانكه در قرآن كريم آمده: أَنْ تَضِلَّ إِحْدٰاهُمٰا فَتُذَكِّرَ إِحْدٰاهُمَا الْأُخْرىٰ. «1» (مبادا يكى از آنان اشتباهى بكند، كه در اين فرض ديگرى او را متذكر سازد.) ولى انتخاب نمايندۀ مجلس به معناى وكيل

قرار دادن اوست در دفاع از حقوق اجتماعى، سياسى و اقتصادى موكّلين، و زنان نيز همچون مردان داراى حقوق اجتماعى و سياسى و اقتصادى مى باشند. پس مى توانند جدا جدا در انتخاب نماينده اقدام نمايند مانند توكيل در قضاياى شخصى.

و بر اين اساس پيامبر اكرم (ص) پس از فتح مكّه و بيعت با مردان، با زنان نيز بيعت نمودند؛ بدين گونه كه قدحى از آب آوردند و حضرت دست خود را در آن فرو بردند و بعد زنان نيز دست در آن فرو بردند.

[جدايي دين از سياست]

(سؤال 1866) جنابعالى كه معتقد به جدايى دين از حكومت هستيد، من در كتاب هاى دينى خوانده ام كه پيامبر گرامى اسلام پايۀ دين را در سياست گذاشت و پيامبر رهبر سياسى و حكومتى بود، پس حالا چرا بايد دين از سياست جدا باشد. البته من خودم به جدايى دين از سياست معتقدم.

جواب: هيچ گاه من به جدايى دين از سياست معتقد نبوده و نيستم، زيرا دستورات اسلام منحصر در مسائل عبادى و اخلاقى نيست؛ بلكه از تتبّع در كتاب و سنّت به دست مى آيد كه اسلام در همۀ نيازهاى بشرى و از جمله در مسائل اجتماعى، سياسى، اقتصادى، فرهنگى، جزايى، حاكميت و شرايط حكّام و روش حكومت، دستور و

______________________________

(1)- سورۀ بقره (2): آيۀ 282.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 256

رهنمود دارد. آنچه من با آن مخالفت دارم و پيوسته تذكّر مى دهم كج فهمى و سوء استفاده از دين است. و تفصيل در نامه نمى گنجد.

[حقوق اقليت هاى دينى]

(سؤال 1867) به نظر حضرتعالى چگونه مى توان حقوق اقليت هاى دينى را در ظلّ يك حكومت اسلامى تضمين نمود؟ چرا در بعضى موارد آنان زندانى شده و يا حقوقشان قطع مى شود؟

جواب: اگر اقليت هاى دينى از پست و موقعيت اجتماعى خويش سوء استفاده نكنند و به شرايط ذمّه و تعهّدات قانونى عمل نمايند حقوق آنان به عنوان انسان شهروند بايد رعايت شود، و بازداشت و يا قطع حقوق آنان بر خلاف عدالت است.

و عمل بعضى افراد غير متعهد معيار حق و عدالت و حكومت اسلامى نيست.

(سؤال 1868) آيا نبايد ديد حكومت اسلامى نسبت به تمام افراد اعم از مسلمان، اديان الهى، بى دينها و حتى بهايى ها (به شرط عدم محارب بودن) يكسان باشد؟ آيا ما حق

داريم به عنوان حكومت اسلامى به يك گروه محروميت اجتماعى بدهيم؟ آيا انسان ارجحيت دارد يا دين؟

جواب: هر چند به اعتقاد ما اسلام دين حق است و آن خاتم اديان الهى مى باشد و وجدان هر انسان او را ملزم مى نمايد كه در امر دين تحقيق نمايد و نسبت به آن بى تفاوت نباشد، ولى نه دين و نه حاكميّت دينى امر تحميلى نيست و هيچ گاه با زور و تحميل اعتقاد حاصل نمى شود؛ لٰا إِكْرٰاهَ فِي الدِّينِ «1»، و همۀ مردم مادامى كه حقوق اجتماعى يكديگر را محترم بشمارند آزادند و از حقوق اجتماعى بهره مند مى شوند. حاكميت دينى نيز هنگامى ثابت و برقرار مى گردد كه اكثريت جامعه پذيراى آن باشند. حتى حكومت ظاهرى رسول خدا (ص) و امير المؤمنين (ع) نيز با بيعت و حضور مردم در صحنه محقق شد. ضمنا حق و حقيقت از هر كس و هر چيز برتر و ارجح است، زيرا چه بسا انسان خود را فداى حق و حقيقت مى كند.

______________________________

(1)- سورۀ بقره (2): آيۀ 256.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 257

[ويژگى ها و روش حكومت دارى پيامبر اكرم (ص) و حضرت امير المؤمنين (ع)]

(سؤال 1869) اگر ممكن است چند جمله در مورد ويژگى ها و روش حكومت دارى پيامبر اكرم (ص) و حضرت امير المؤمنين (ع) براى من بنويسيد؟

جواب: به طور خيلى فشرده بايد گفت: «حكومت در نظر آن بزرگواران وسيله بود نه هدف»؛ آنان خود و حكومت ساده و بدون تشريفات ظاهرى خود را براى پياده شدن ارزشهاى اسلامى و تربيت صحيح انسانها و اقامۀ قسط و عدل در جامعه مى خواستند، نه اين كه اسلام را براى تقويت حاكميت و قدرت خود بخواهند، آن گونه كه در روش خلفاى غاصب ديده شد. همين نگرش به ارزشهاى اسلامى،

فلسفه و علت اساسى همۀ فعاليتها و برخوردهاى آن بزرگواران با دوست و دشمن بود، و بر اساس همين نگرش، آنان در مقام تزاحم و تعارض بين قدرت و حكومت خود و بين ارزشهاى اسلامى قدرت را فداى ارزشها مى نمودند. رمز الگو ماندن حكومت سادۀ پيامبر (ص) و امير المؤمنين (ع) براى هميشۀ تاريخ و همۀ زمانها و مكانها در همين نكتۀ مهم نهفته است.

[حكومت بر مردم يا براى مردم]

(سؤال 1870) آيا در اسلام به نظر حضرتعالى حكومت بر مردم است يا براى مردم؟

جواب: حكومت در جهان بينى الهى اولا و بالذّات متعلق به خداوند است، زيرا اوست كه مالك تاروپود ما و همۀ جهان مى باشد؛ و در مرحلۀ بعد، خداوند مردم را بر تعيين سرنوشت و مقدرات خويش با رعايت شرايط و موازين اسلامى مسلّط نموده و به آنان اختيار داده است كه مطابق عقل و موازين الهى جوامع خود را اداره نمايند.

پس در حقيقت حكومت حقّى است كه خداوند به مردم واگذار نموده است و هيچ فرد يا گروهى حق ندارد اين حق را از آنان سلب يا محدود نمايد. البته رعايت موازين الهى كه همراه حكم عقل و منطق مى باشد بر انسان معتقد به خداوند لازم و واجب است. و تفصيل اين موضوع در نامه نمى گنجد.

[تخلّف از قوانين مصوّب دولت]

(سؤال 1871) آيا تخلّف از قوانين مصوّب دولت حرام شرعى است؟

جواب: تخلّف از قوانين مصوّب دولت اسلامى كه از طريق رسمى تصويب قوانين گذشته باشد جايز نيست و موجب هرج و مرج اجتماعى خواهد بود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 258

[روايات مربوط به مقتضيات زمان]

(سؤال 1872) آيا مى شود احتمال داد كه بسيارى از روايات مربوط به مقتضيات زمان پيامبر (ص) و ائمه (ع) بوده، و اگر اكنون آن بزرگواران حضور داشتند روايات به طور ديگرى صادر مى شد؟ و به نظر شما آيا مسائل حكومتى و غير حكومتى با هم مخلوط نشده است، و بسيارى از مسائل حكومتى موقّت در باب هاى گوناگون، ثابت و دائمى پنداشته نشده است؟

جواب: در اين كه دين مقدس اسلام خاتم اديان الهى است، و براى همۀ زمانها و مكانها مى باشد شكى نيست؛ و نيز در اين كه مقتضيات زمان و مكان در بعضى احكام مؤثر است و با تغيير آنها موضوع بعضى احكام تغيير يافته و تبديل به موضوع ديگرى مى شود نيز ترديدى وجود ندارد؛ همچنين مسلّم است كه بعضى احكام از قبيل «حكم حكومتى» و به اصطلاح «حكم موسمى» مى باشد. و لكن تشخيص موارد فوق كار آسانى نيست، و تشخيص آنها با مجتهدين و فقهاى زمان شناس مى باشد.

[قمه زنى]

(سؤال 1873) حرمت قمه زنى آيا از قبيل حكم حكومتى حاكم است، يا از قبيل فتوى مى باشد؟

جواب: ظاهرا از قبيل هيچ كدام نيست، بلكه يك نوع ارشاد مى باشد كه اگر براى بدن ضرر داشته يا موجب وهن اسلام و مذهب و عزادارى حضرت امام حسين (ع) باشد جايز نيست؛ وگرنه اشكالى ندارد.

[ولايت مطلقۀ فقيه]

(سؤال 1874) جنابعالى از بنيان گذاران ولايت فقيه بوديد، چگونه يك فقيه به صرف فقاهت و بدون داشتن معجزه جانشين خدا روى زمين مى گردد و در مال و سرنوشت مردم أولى به تصرف مى شود؟ مگر عقل هر كس پيامبرى براى او نيست؟

چگونه ولايت مطلقۀ فقيه مشخص مى شود؟ آيا از مقولۀ كشف كردن است كه بعضى مى گويند؟ مگر مى شود يك نفر را كشف كرد؟ و از كجا صحّت اين كشف و صدق كشف كنندگان مشخص مى شود؟

جواب: اجمالا حكومت براى بشر امرى ضرورى است، و مردم بايد حاكم را انتخاب نمايند و او بايد در برابر مردم مسئول و پاسخگو باشد و حق ندارد از قوانين و مقرراتى كه در بيعت مردم با او متعهد شده است تخلف نمايد. منتهى الامر مردم در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 259

مقام انتخاب بايد شخص واجد شرايط را انتخاب نمايند؛ و به حكم عقل، عالم و عادل و توانا و مدير و مدبّر بر غير اينها مقدم است. و هيچ گاه كسى از طرف خداوند نصب نشده است تا او را كشف نمايند؛ غير از معصومين (ع) هيچ كس از طرف خداوند نصب نشده است. و ولايت مطلقه را در بازنگرى اضافه كردند كه بسيارى- از جمله اين جانب- به آن رأى ندادند و تفسيرى كه از آن مى شود بر

خلاف عقل و ساير اصول قانون اساسى است.

(سؤال 1875) دليل شما بر نفى ولايت مطلقۀ فقيه چيست؟

جواب: نفى ولايت مطلقۀ فقيه دليل نمى خواهد، زيرا اصل اولى اقتضا مى كند هيچ كس بر ديگرى هيچ گونه ولايتى نداشته باشد؛ اثبات چنين ولايتى دليل قاطع مى خواهد، و من دليل قاطعى براى ولايت مطلقه فقيه از كتاب و سنّت و عقل پيدا نكردم. تفصيل اين بحث در كتاب اين جانب: «دراسات فى ولاية الفقيه» و نيز در دو جزوۀ موجود در كتاب «ديدگاهها» به نام: «ولايت فقيه و قانون اساسى» و «حكومت مردمى و قانون اساسى» ذكر شده است.

آرى اصل وجود حكومت در جامعه امرى است ضرورى، و عقل و شرع شرايطى را در حاكم اسلامى- و از جمله: فقاهت، عدالت، تدبير و كاردانى- معتبر مى دانند، كه در باب چهارم از جلد اول كتاب فوق مشروحا ذكر شده است. بديهى است تحقق چنين حاكميتى نياز به بيعت و انتخاب مردم دارد، و بر مردم لازم است كسى را كه واجد آن شرايط باشد انتخاب نمايند؛ همان گونه كه فعليّت و تحقق خارجى حاكميت پيامبر (ص) و حضرت امير المؤمنين (ع) نيز با بيعت مردم عملى گرديد. منتهى الامر تعيين مدت و زمان حاكميت فرد غير معصوم و نيز حدود اختيارات او هم در ابتدا و هم در ادامه، بستگى به بيعت و انتخاب و رضايت مردم دارد.

خداوند در توصيف مؤمنين در سورۀ «شورى» مى فرمايد: وَ أَمْرُهُمْ شُورىٰ بَيْنَهُمْ. «1» (امور آنان با مشورت بين خودشان انجام مى شود.) و در سورۀ «آل عمران»

______________________________

(1)- سورۀ شورى (42): آيۀ 38.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 260

در خطاب به پيامبر خود با مقام عصمتى

كه داشت مى فرمايد: وَ شٰاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ «1» (اى پيامبر- در امور با آنان مشورت كن.)

كلمۀ «امر» در اصطلاح قرآن و سنّت بر امور اجتماعى- سياسى اطلاق مى شده است.

پيامبر (ص) نيز با مقام عصمتى كه داشت در كارهاى مهم اجتماعى- با اصحاب مشورت مى نمود و هيچ گاه مستبدّانه عمل نمى كرد. ولايت مطلقه مخصوص خداوند بزرگى است كه مالك و خالق همه چيزهاست. در قرآن مى خوانيم: إِنِ الْحُكْمُ إِلّٰا لِلّٰهِ.* «2» (حاكميت- بدون قيد و شرط- مخصوص خداوند است.) و غير خداوند حتى پيامبران و ائمۀ معصومين (ع) همگى موظفند اوامر و احكام خداوند را اجرا نمايند، و ولايت آنان فقط در محدودۀ اجراى احكام الهى است. خداوند در سورۀ مائده، آيۀ 49 خطاب به پيامبر خود مى فرمايد: وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ وَ لٰا تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ إِلَيْكَ (- اى پيامبر- حكم و فرمانروايى تو بين مردم بايد بر اساس آنچه خداوند بر تو نازل كرده است باشد، و از خواسته هاى آنان پيروى نكن و مواظب باش- مخالفان- تو را از اجراى بعض آنچه خدا بر تو نازل كرده است بازندارند.)

ولايت مطلقۀ فرد غير معصوم چه بسا موجب استبداد او در كارها شود، و ممكن است او را به دخالت و اعمال نظر در آنچه اهلش نيست وادارد، كه قهرا زيانهاى زيادى را براى مردم به دنبال خواهد داشت. و در قانون اساسى اول كلمۀ «مطلقه» نبود، در تجديد نظر و بازبينى آن را اضافه نمودند.

محقق بزرگوار مرحوم آيت اللّه العظمى حاج شيخ محمد حسين اصفهانى طاب ثراه در حاشيۀ مكاسب (ص 214) مى فرمايد: «فقيه از

آن جهت كه فقيه است فقط در استنباط احكام شرعى اهل نظر است نه ساير امورى كه مربوط است به ادارۀ امور بلاد و حفظ مرزها و تدبير شئون دفاع و جهاد و امثال اينها؛ پس معنا ندارد كه اين گونه امور

______________________________

(1)- سورۀ آل عمران (3): آيۀ 159.

(2)- سورۀ يوسف (12): آيۀ 67.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 261

به فقيه از حيث فقاهت واگذار شود (بلكه بايد هر كدام به اهلش واگذار گردد) و علت اين كه اين گونه امور نيز- علاوه بر تبيين احكام الهى- به امام معصوم محوّل شده، اين است كه امام معصوم نزد ما- اماميّه- از همۀ مردم به احكام و اجرائيات و سياسات عالمتر است؛ پس نبايد او را به ديگران قياس نمود.»

(سؤال 1876) به نظر حضرتعالى چهار طرح زير براى حكومت، يعنى: ولايت فقيه، شوراى فقها، شوراى مردمى و دموكراسى غربى، كدام يك بيشتر به مصالح مردم و كشور نزديك تر مى باشد؟

جواب: در هر چهار طرح فوق آنچه سبب استحكام و استقرار حكومت است همان آراى مردم و رضايت آنان مى باشد؛ زيرا بدون رضايت مردم هر حكومتى متزلزل و ناپايدار خواهد بود. منتهى الامر در جوامع دينى اگر مردم واقعا معتقد به اسلام و موازين آن باشند، قهرا خواهان اجراى احكام اسلام و ارزشهاى آن مى باشند؛ و از تتبّع در قرآن و سنّت ظاهر مى شود كه احكام اسلام منحصر در امور عبادى و اخلاقى نيست، بلكه در تمام آنچه مربوط به جامعه است اعمّ از امور سياسى، جزايى، اقتصادى و نيز حاكميت و شرايط آن، اسلام به طور كلّى دستور و رهنمود دارد؛ پس قهرا مردمى كه پايبند

به كليت اسلام هستند براى حاكميت دينى كسانى را انتخاب مى نمايند كه خبير و بصير به قوانين و ارزشهاى اسلامى بوده تا جامعه و كشور را بر اساس آن قوانين و ارزشها اداره نمايند؛ و اين جانب از قرآن و سنّت و حكم عقل هشت شرط را براى شخص حاكم استنباط نموده ام كه مشروح بحث آن در باب چهارم از جلد اول كتاب «دراسات فى ولاية الفقيه» ذكر شده است. اين هشت شرط ممكن است در يك فقيه وجود داشته باشد و ممكن است در شورايى از فقهاى هر زمان باشد.

حضرت امير (ع) در خطبۀ 173 نهج البلاغه فرموده اند: «أيها الناس إنّ احقّ الناس بهذا الأمر أقواهم عليه و اعلمهم بامر اللّه فيه.» (اى مردم همانا سزاوارترين مردم براى حاكميت، قوى ترين آنان بر آن و عالمترين آنان به احكام خداوند در حاكميت مى باشد.)

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 262

پس مردم در زمان غيبت اين حق را دارند كه يك نفر از فقها يا تعدادى از آنان را كه جامع شرايط ذكر شده هستند را انتخاب نموده و براى آنان زمان معيّن و حدود و شرايط خاصّى را ضمن بيعت با آنان مقرّر كنند؛ و خودشان به طور مستقيم يا به وسيلۀ احزاب سياسى متشكل از نخبگان و كارشناسان بر عملكرد حاكمان نظارت داشته باشند.

و اگر فرض شود روزگارى مردم از تعبّد به موازين اسلامى روى گرداندند و حكومت فقيه واجد شرايط را نپذيرفتند كسى حق ندارد با توسل به زور و عنف مردم را به قبول حكومت فقيه مكره سازد؛ بلكه وظيفه در چنين شرايطى تنها ارشاد و نصيحت و تبليغ اسلام و برخورد منطقى

و ملايم است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 263

مسائل امر به معروف و نهى از منكر

[تشريع امر به معروف و نهى]

(سؤال 1877) هدف از تشريع امر به معروف و نهى از منكر چيست؟

جواب: هدف از تشريع امر به معروف و نهى از منكر تكميل هدايت انسانها و سلامت محيط و جوّ زندگى آنان از آلودگى ها و تجاهر به فسق و بى بندوبارى علنى مى باشد.

خداوند در سورۀ توبه مى فرمايد: الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنٰاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيٰاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ... (همۀ مردان و زنان مؤمن ولىّ يكديگرند تا يكديگر را به نيكى ها امر و از زشتى ها نهى نمايند).

و چون امر و نهى ديگران يك نحو دخالت در كار آنان محسوب است، و بسا گفته شود بر خلاف آزادى و استقلال آنان مى باشد، بر اين اساس خداوند- كه مالك وجود ماست و حق فرمان نسبت به همه دارد- به عنوان مقدّمه و زمينۀ اين فريضۀ الهى همۀ افراد جامعه را از زن و مرد نسبت به يكديگر ولىّ و صاحب اختيار قرار داده، البته در شعاع انجام اين فريضۀ الهى.

امر به معروف و نهى از منكر شرايط و مراتبى دارد كه در رسالۀ توضيح المسائل جديد اين جانب، صفحۀ 348 به بعد مشروحا ذكر شده است.

[ترور]

(سؤال 1878) آيا اصولا ترور با هر انگيزه و توجيه شرعى در دين مبين اسلام و فقه شيعه جايگاهى دارد؟ و به طور كلى ايجاد جوّ خشونت، ارعاب و تهديد بر خلاف قوانين جارى كشور و نظام چه حكمى دارد؟

جواب: خشونت و ترور امنيّت عمومى كشور را متزلزل مى كند، و علاوه بر تجاوز آشكار به حقوق بندگان خدا، هرج و مرج و اختلال نظام را در پى دارد. بر حسب حديث معتبر، ابو صباح كنانى به امام صادق (ع) مى گويد:

همسايه اى دارم كه نسبت به امير المؤمنين (ع) بدگويى مى كند، اجازه مى دهيد به حساب او برسيم؟ حضرت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 264

فرمودند: چه كارى مى توانى انجام دهى؟ گفتم: به خدا قسم اگر اجازه دهيد در كمين او مى نشينم و با شمشير خود او را مى كشم. حضرت فرمودند: «هذا الفتك، و قد نهى رسول اللّه (ص) عن الفتك، يا ابا الصّباح! إنّ الإسلام قيد الفتك» (كافى، ج 7، ص 375):

«اين كار ترور است، و رسول خدا (ص) از ترور نهى كرده اند. اى ابو صباح! تحقيقا اسلام مخالف و مانع ترور است.»

و جناب مسلم بن عقيل نيز همين حديث را از رسول خدا (ص) نقل كردند؛ و بر اين اساس حتى نسبت به ابن زياد ملعون حاضر نشد اين عمل را انجام دهد.

مجرّد اين كه جمعى نسبت به برخى مسائل فكرى يا سياسى كشور نظر انتقادى و مخالف دارند مجوّز حمله به آنان يا محروم كردن آنان از حقوق اجتماعى نيست.

و هر چند امر به معروف و نهى از منكر دو فريضۀ الهى و عمومى مى باشند، ولى به شرط اين است كه به حدّ جرح يا قتل نرسد؛ وگرنه براى افراد عادى جايز نيست و مربوط به خصوص حاكم شرع واجد شرايط است. و به فرمودۀ صاحب جواهر (ره) اگر انجام دو فريضۀ مزبور در اين صورت، عمومى و در اختيار همگان باشد مستلزم فساد عظيم و هرج و مرج و اختلال نظام اجتماعى مى گردد. (ج 21، ص 383) و اگر كسى- فرضا- گناهى را مرتكب شود كه كيفر آن اجراى حدّى از حدود الهى باشد آن گناه بايد در دادگاه صالح به تصدّى

مجتهد عادل آگاه به موازين اسلامى و حقوقى ثابت شود، و شخص متّهم امكان دفاع داشته باشد، و هيچ گونه شبهه اى در كار نباشد؛ و چنين نيست كه هر كسى حق داشته باشد حدود الهى را بر حسب تشخيص و سليقۀ خود اجرا نمايد.

مشروعيت تحزّب

(سؤال 1879) با توجه به لزوم تطبيق نظام جمهورى اسلامى ايران با موازين شرع از يك سو و القائات برخى از افراد و جريانات در باب وارداتى بودن رقابت حزبى و غربى بودن تحزّب، متمنّى است حكم شرعى تشكيل احزاب مستقل از دولت و عضويت در آن را مرقوم فرماييد. همچنين منع از آن چه حكمى دارد؟

«جمعى از اساتيد دانشگاه»

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 265

جواب:: خداوند در آيۀ 71 سورۀ توبه: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنٰاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيٰاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ فريضۀ امر به معروف و نهى از منكر را صريحا به عهدۀ همۀ مؤمنين و مؤمنات قرار داده؛ و چون امر و نهى ديگران يك نحو دخالت در كار ديگران است، خداوند به عنوان مقدمۀ اين فريضۀ الهى همۀ افراد را نسبت به يكديگر ولىّ و صاحب اختيار قرار داده؛ البته ولايت مقول به تشكيك و داراى مراتب مى باشد، يك مرتبۀ آن عمومى است ولى در شعاع انجام اين فريضۀ الهى خواهد بود.

وجوب اين فريضه وجوب تعبدى فردى فقط نيست، بلكه هدف بسط معروف در جامعه، و جلوگيرى از هر منكر و عدوان و ظلمى است كه ممكن است اتفاق افتد.

در خبر جابر از امام پنجم (ع) نقل شده: «إن الامر بالمعروف و النهى عن المنكر سبيل الانبياء و منهاج الصالحين، فريضة عظيمة بها تقام الفرائض و

تأمن المذاهب و تحلّ المكاسب و تردّ المظالم و تعمر الارض و ينتصف من الاعداء و يستقيم الأمر» «1» (همانا امر به معروف و نهى از منكر راه پيامبران، و خطمشى صالحين، و فريضۀ بزرگى است كه با آن واجبات الهى بپا داشته مى شود، و راه ها امن مى گردد، و تجارتها حلال مى شود، و ظلمها از بين مى رود، و كشور آباد مى گردد، و دشمنان به مجازات مى رسند، و كار حكومت آسان مى شود.) و پر واضح است كه مرتب شدن اين همه آثار و بركات بر اين واجب الهى ميسّر نيست مگر با تحصيل قدرت وسيع و نيروى مجهّز و فعّال؛ و در ضمن حديث مفصّل از پيامبر اكرم (ص) نقل شده: «كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيته.» «2» (همۀ شما همچون چوپانيد و همۀ شما مسئول رعيت و ملت خود مى باشيد).

پس افراد جامعه حق ندارند نسبت به آنچه در جامعه مى گذرد بى تفاوت باشند؛ و حتى در برابر قدرتمندان نيز سكوت جامعه روانيست. حضرت سيد الشهداء (ع)- در مسير كربلا براى تبيين جهت قيام خود- از رسول خدا (ص) نقل فرمودند: «من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللّه ناكثا لعهد اللّه مخالفا لسنّة رسول اللّه (ص) يعمل فى عباد اللّه بالاثم و العدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لا قول كان حقّا على اللّه أن يدخله

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 11، ص 395.

(2)- صحيح بخارى، 1/ 160، كتاب الجمعة.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 266

مدخله.» «1» (هر كس حاكم ستمگرى را ديد كه به حدود و حريمهاى الهى تجاوز مى كند، و پيمان خداوند را مى شكند، و با خطمشى و سنّت رسول خدا مخالفت كرده و با

ظلم و عدوان بر بندگان خدا حكومت مى كند، و با اين حال نه با زبان و نه با عمل عليه آن حاكم ستمگر مخالفتى ننمايد، بر خداوند حق است كه در- قيامت- او را با همان حاكم در يك جا قرار دهد.)

و در كلمات قصار نهج البلاغة (374) در ضمن كلام مفصلى راجع به امر به معروف و نهى از منكر مى فرمايد: «و ما اعمال البرّ كلّها و الجهاد فى سبيل اللّه عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر الّا كنفثة فى بحر لجّى، و انّ الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر لا يقرّبان من اجل و لا ينقصان من رزق، و افضل من ذلك كلّه كلمة عدل عند امام جائر.» (تمام كارهاى خوب و حتى جهاد در راه خداوند در مقايسه با امر به معروف و نهى از منكر مانند آب دهان است در مقايسه با يك درياى عميق و موّاج؛ همانا امر به معروف و نهى از منكر هيچ مرگى را نزديك نمى كند، و هيچ رزقى را كم نمى سازد. و آنچه از امر به معروف و نهى از منكر و جهاد در راه خدا افضل و بالاتر است همانا سخن حق و عادلانه اى است كه در برابر حاكم جائرى گفته مى شود.)

با اين كه جهاد فريضۀ بسيار مهم و با مشقّتى است، و داراى آثار و بركات نيك و بسيار زياد مى باشد، ولى چون جهاد امرى موقّت و مقطعى است- به علاوه يكى از مصاديق امر به معروف و نهى از منكر مى باشد- و ادامۀ كارهاى نيك نيز وابسته به انجام امر به معروف و نهى از منكر است، لذا اين فريضه را كه

امرى دائمى و هميشگى است از همۀ آنها مهمتر شمرده اند، به گونه اى كه نسبت آنها را در مقايسه با اين فريضۀ الهى نسبت آب دهانى در برابر درياى عميق به حساب آورده اند.

و بالاخره امر به معروف و نهى از منكر علاوه بر وجوب فردى و مقطعى در موارد جزئيه، نسبت به ساختار دينى و اخلاقى جامعه نيز واجب مؤكد است؛ و اين امر ميسّر نيست مگر با تشكّل و تحزّب افراد مؤمن و آگاه و صالح و همبستگى آنان و تهيّۀ مقدمات و وسايل لازمه، هماهنگ با شرايط زمان و مكان؛ و به حكم عقل تحصيل

______________________________

(1)- تاريخ طبرى، چاپ ليدن، 7/ 300.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 267

مقدمۀ واجب، واجب است؛ خواه مسئولين بالاى حكومت صالح باشند يا ناصالح، اگر صالح باشند احزاب متديّن و قوى و علاقه مند نيروى فعّال و مردمى آنان خواهند بود، و اگر غير صالح باشند احزاب در مقابل انحرافات و تعدّيات آنان مى ايستند؛ و حتى اگر در رأس حكومت مانند پيامبر خدا (ص) يا امير المؤمنين (ع) باشد باز همۀ جامعه و مسئولين، صالح نمى باشند و طبعا نياز به نيروى متشكل متديّن فعّال وجود دارد. و در صدر اسلام نيز تا اندازه اى تشكّلها و همبستگى عشيره اى و قبيله اى عربها يك نحو تحزّب محسوب مى شد؛ و اگر افراد خوب و صالح متشكل نشوند طبعا صحنۀ اجتماع براى تسلّط نيروهاى ناصالح و فاسد خالى مى شود و جامعه به فساد كشيده مى شود.

امير المؤمنين (ع)- پس از ضربت خوردن- در وصيّت خود مى فرمايد: «لا تتركوا الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر فيولّى عليكم شراركم ثمّ تدعون فلا يستجاب لكم.» «1» (امر به معروف

و نهى از منكر را ترك نكنيد، وگرنه بدان شما بر شما مسلّط مى شوند، و هر چند هم دعا كنيد مستجاب نخواهد شد زيرا كه مقصّر خود شما هستيد.)

و در خطبۀ 25- در اشاره به نيروهاى معاويه- مى فرمايد: «و إنّى و اللّه لأظنّ أنّ هؤلاء القوم سيدالون منكم باجتماعهم على باطلهم و تفرّقكم عن حقّكم.» (همانا به خدا قسم، من فكر مى كنم علت غلبۀ اين قوم بر شما اجتماع و وحدت كلمۀ آنان بر باطل خود و تفرقه و تشتت كلمۀ شما در حق مى باشد.) حضرت مى خواهند بفرمايند:

در حقيقت علت و ملاك تسلّط و قدرت، اجتماع و همبستگى است؛ پس اگر اهل حق بخواهند حق را در جامعه پياده كنند بايد تجمّع كنند، وگرنه پيروزى و دولت از آن باطل خواهد بود.

البته تحزّب بايد بر اساس ايدئولوژى اسلامى و طرحهاى پخته و عاقلانه، و با شركت افراد علاقه مند و آگاه و دلسوز، و اهداف دينى و مردمى باشد؛ و بايد به كيفيت افراد توجه كرد نه به كميّت، عضوگيرى افراد زيادكارى است پرهزينه و كم خاصيت؛

______________________________

(1)- نهج البلاغة، نامۀ 47.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 268

و چون امر به معروف و نهى از منكر واجب كفايى مى باشد نه عينى، همين كه افراد متخصّص عاقل متديّن و پركار به اندازۀ كفايت و نياز اقدام كردند طبعا از عهدۀ ديگران ساقط مى شود، و آنان متصدى كارهاى ديگر مى شوند.

تعدّد احزاب هم خوب بلكه لازم است؛ زيرا با رقابتهاى عاقلانه و منطقى و تضارب افكار مختلف طرحها پخته تر و ملّت نيز دلگرم تر و فعّال تر مى شوند، و صحنۀ سياست و مديريت كشور براى شناخته شدن و به كارگيرى نيروهاى صالح

و لايق تر آماده مى شود.

و بر همۀ مسئولين متعهد و آگاه كشور است كه راه را براى تشكّل و تحزّبهاى صحيح باز گذارند، بلكه تشويق نمايند؛ كه اين خود موجب تقويت مسئولين در رسيدن به اهداف خدايى آنان مى باشد. و جلوگيرى از آن و سلب آزاديهاى مشروع از افراد- علاوه بر اين كه گناه و تجاوز به حقوق طبيعى مردم مى باشد- موجب دلسردى و بى تفاوتى آنان و جدايى ملت از حكومت و مسئولين مى گردد؛ و حكومتى كه متكى به قلوب ملّت خود نباشد قهرا در روابط بين الملل مورد فشار قرار مى گيرد.

كلمۀ حزب واژۀ غربى وارداتى نيست، بلكه كلمۀ اسلامى و قرآنى است: فَإِنَّ حِزْبَ اللّٰهِ هُمُ الْغٰالِبُونَ «1» (همانا حزب خدا پيروز است.)، أَلٰا إِنَّ حِزْبَ اللّٰهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «2» (همانا حزب خدا رستگار است.) و چقدر هماهنگ است اين آيه با آيۀ 104 سورۀ آل عمران: وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (و بايد از بين شما گروهى باشند كه مردم را به خير و نيكى دعوت كرده و امر به معروف و نهى از منكر نمايند، و اين گروه همانا رستگارند.) و حزب اللّه واقعى وقتى تحقق مى يابد كه افرادى با فكر و ايدۀ صحيح و برنامۀ جامع مناسب با شرايط زمان و مكان و مطابق با دين و عقل و منطق هماهنگ شوند و به تدريج رشد پيدا كنند، نه اين كه با تحريكاتى غير معقول و در جهت اهداف جناحى و سياسى متشكل و يا خلق السّاعة جمع شوند و به توهين و تخريب و شعارهاى زننده بپردازند و

سپس متفرق شوند.

______________________________

(1)- سورۀ مائده (5): آيۀ 56.

(2)- سورۀ مجادله (58): آيۀ 22.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 269

احزاب خوب و قوى و ريشه دار مردمى مى توانند انتخابات عمومى كشور را در مراحل مختلف به نفع اسلام و ملت و كشور انجام دهند و دولت مقتدر و خوب روى كار آورند، و در هر حال رابط بين مسئولين و دولت و ملت باشند و جلوى تعدّيات و انحرافات و استبدادها را بگيرند؛ و قهرا ملت نيز گرفتار احزاب و گروه هاى خلق السّاعة كه معمولا پيش از هر انتخاب مى رويند، نگردند.

و بالاخره خاطرۀ سوء مردم از بعض احزاب كه در اثر سوء مديريتها و جهات ديگر نتوانسته اند اعتماد مردمى را به دست آورند و خدمت شايانى انجام دهند، نبايد مانع شود از انجام وظيفۀ امر به معروف و نهى از منكر به معناى وسيعى كه گفته شد.

ضمنا بجاست براى آگاهى بيشتر از مسائل امر به معروف و نهى از منكر و درجات و مراتب و شرايط آن به كتابهاى مفصّل و از جمله به كتاب ولايت فقيه اين جانب (ج 2، ص 213) و ترجمۀ آن به نام «مبانى فقهى حكومت اسلامى» (ج 3، ص 335) مراجعه شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 270

مسائل خريدوفروش

معاملات صحيح يا باطل

(سؤال 1880) فروش خون چه حكمى دارد؟

جواب: در مواردى كه نفع حلال قابل توجهى داشته باشد اشكال ندارد.

(سؤال 1881) خريدوفروش ماهى هاى حرام كه فلس ندارند براى خوراك دام و ساختن پودر چه حكمى دارد؟)

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 1882) آلات موسيقى شامل چه چيزهايى است و خريدوفروش و استفاده از آنها چه حكمى دارد؟

جواب: خريدوفروش و استعمال آلات لهو و لعب- كه مخصوص مجالس فسق

و فجور و شهوت رانى مى باشد- حرام است. ولى خريدوفروش و استعمال وسايلى كه اختصاص به آن مجالس ندارد و مشترك مى باشد، اشكال ندارد.

(سؤال 1883) خريدوفروش آلاتى كه به وسيلۀ آنها كارهاى حلال و حرام مشتركا انجام مى شود چه صورتى دارد؟

جواب: خريدوفروش آلات مشتركه به قصد منافع حلال اشكال ندارد.

(سؤال 1884) با توجه به سوء استفادۀ افراد و ايجاد بازار سياه براى اجناس دولتى و سرگردانى مردم:

1- آيا فروش دارو به صورت آزاد (در بازار سياه) مجاز است؟ خريد آن براى افرادى كه نياز ضرورى دارند چطور؟

2- آيا با اين دليل و با اين توجيه كه كار مردم حل شود و از سرگردانى درآيند مى توان دارو را به صورت آزاد خريدوفروش نمود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 271

جواب:: 1- اجناسى را كه دولت با نرخ تعيين شده در اختيار فروشنده ها قرار مى دهد و آنها را از فروش به صورت آزاد منع كرده است- دارو باشد يا غير دارو- فروش آنها به قيمت گرانتر از نرخ تعيين شده جايز نيست و حق احتكار نيز ندارد؛ ولى خريد آن اگر از روى ضرورت و نياز باشد ظاهرا اشكال ندارد.

2- اعتذار ذكر شده صحيح نيست، زيرا اگر به نرخ تعيين شده بفروشند مشكل مراجعه كننده حل مى شود؛ و حل مشكلات او توقف ندارد بر اين كه گرانتر بفروشند و چه بسا گران فروشى بر مشكلات خريدار مى افزايد.

(سؤال 1885) با عنايت به تأثير مخرّب مواد مخدّر در سرنوشت جوانان خواهشمند است نظر شريف را در باب استعمال و خريدوفروش مواد مخدّر بيان فرماييد.

جواب: با فرض اضرار مواد مخدّر براى جوانان و خانواده ها، استعمال و پخش و خريدوفروش آنها جايز نيست.

(سؤال 1886) من

شاگرد نانوا هستم، كار من درست كردن خمير و چانه گرفتن است؛ فرماندارى مى گويد بايد طورى چانه بگيرم كه هر شش و نيم يا هفت عدد نان به وزن يك كيلوگرم باشد، در صورتى كه صاحب مغازه مرا مجبور مى كند چانه ها را كوچك بگيرم به طورى كه هشت يا نه عدد نان به وزن يك كيلو مى شود. آيا من در گناه اين شخص شريكم؟ اگر كار بنده نيز حرام است تكليف من چيست؟ آيا اين شغل را رها كنم در صورتى كه مى دانم فعلا شغلى ندارم و بايد خرج زن و بچه را هم بدهم؟

جواب: با توجه به يارانۀ دولت و حقى كه براى تعيين نرخ و مقررات دارد در فرض سؤال نانوا مرتكب خلاف شده است و شريك شدن در كار خلاف اشكال دارد.

(سؤال 1887) حكم بيع سلف بعد از فوت مشترى و قبل از تحويل گرفتن ثمن توسط بايع چيست؟

جواب: در بيع سلف ثمن بايد فى المجلس تحويل گردد؛ وگرنه معامله باطل است.

و در صورت صحت معامله اگر مشترى قبل از رسيدن موعد فوت كند مسأله اى پيش نمى آيد، و فروشنده سر موعد جنس را تحويل ورثه يا وصىّ او مى دهد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 272

(سؤال 1888) آيا اساسا معاملاتى كه تحت عنوان «قسطى» در جامعۀ ما رواج دارند از نظر شرعى صحيح است؟ زيرا مبلغى را علاوه بر قيمت واقعى كالا از مشترى در طول مدت زمانى طولانى تر دريافت مى كنند، آيا اين پول اضافى حلال است؟

جواب: اگر اقساط از نظر زمان و مبلغ مشخّص و معيّن باشند مانعى ندارد. طبعا اشياء فروخته شده به نسيه، گران تر فروخته مى شوند.

(سؤال 1889) امروزه در بين

مردم خريدوفروش كالا به صورت نقد و اقساط مرسوم گرديده به طورى كه فروشنده اعلام مى دارد قيمت نقد اين كالا اين مبلغ و قيمت اقساط آن هم فلان مبلغ است و مثلا دو يا سه درصد به قيمت كالا اضافه نموده و به صورت اقساط مى فروشد، حال با توجه به مشخص بودن درصد اضافه شده به مبلغ كالا، آيا اين نوع معامله صحيح است؟

جواب: اگر بگويد مثلا نقد هزار تومان و نسيه پنج ماهه هزار و صد تومان، و نوع معاملۀ خودشان را مشخص نكنند معامله باطل است؛ ولى اگر همان وقت مشخص كنند كه مثلا نسيه باشد به يك هزار و صد تومان مانعى ندارد. بالاخره بايد ترديد برطرف شود و يك طرفه شود.

خريدوفروش سهام و اوراق بهادار

(سؤال 1890) خريدوفروش چك و سفته به كمتر يا بيشتر از مبلغ مندرج در آنها جايز است يا نه؟ با توجه به اين كه اعتبار آنها در حد اعتبار پول نقد نيست و ممكن است براى دريافت وجه آن، كار به محاكم قضايى كشيده شود.

جواب: محل اشكال است. ولى «اسكنت» چك به اين كه به خود بدهكار با كسر مبلغى داده شود اشكال ندارد؛ و همچنين دادن چك به ثالثى و گرفتن پولى از او به عنوان قرض و توكيل او در نقد چك و برداشتن طلب خود و برداشتن زايد بر آن به عنوان حق الزحمۀ وصول مانعى ندارد.

(سؤال 1891) خريدوفروش چك برگشت شده به كمتر از مبلغ آن جايز است يا نه؟

جواب: اشكال اين فرض بيشتر از اشكال فرض سابق است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 273

(سؤال 1892) آيا چكهاى بانكى ماليت دارند و خريدوفروش آنها جايز است؟

چكهاى تضمينى

چطور؟

جواب: چك تضمينى ماليت دارد، ولى چك غير تضمينى حكم سند و مدرك را دارد. و حكم خريدوفروش چك در دو سؤال قبل گذشت.

(سؤال 1893) گاهى شركتهاى سهامى براى فروش سهام و اوراق بهادار خود بانكها را واسطه قرار مى دهند و بانكها با دريافت مبلغى بر حسب قرارداد به عنوان واسطه به فروش و صرف آن سهام و اسناد اقدام مى كنند؛ آيا اين قرارداد با بانكها جايز است؟ و آيا بانك مى تواند كارمزد تعيين شده را دريافت دارد؟

جواب: اگر شرايط صحت بيع در فروش سهام رعايت شده باشد از جهت مورد سؤال اشكال ندارد.

(سؤال 1894) افراد با مراجعه به بانكها تعدادى سهام خريدارى و هر ماه بيست درصد سود على الحساب دريافت مى كنند و هر شش ماه يك بار سود و زيان حاصله بررسى و به شركا تأديه مى شود؛ با فرض اين كه مؤسسۀ مجرى كار اقتصادى سود معاملات را به شركا مى پردازد و بانكها همچون شركت بيمه ضامن سود دهى عمليات اقتصادى مى باشند، آيا خريدن سهام ذكر شده شرعا جايز است؟

جواب: يكى از شرايط صحت معامله معلوم بودن مورد معامله براى طرفين است؛ بنابراين اگر اجناس سهام كمّا و كيفا براى طرفين معامله معلوم باشد با رعايت ساير شرايط صحت بيع معامله صحيح است؛ و در فرض صحيح بودن، گرفتن مبلغى به عنوان على الحساب اشكال ندارد. و اگر طرفين معامله خصوصيات مورد معامله را ندانند، صحت معامله به عنوان «بيع» مشكل است؛ ولى صحت آن به عنوان مصالحه بعيد نيست.

(سؤال 1895) آيا خريدن سهام شركت هاى سهامى عام- چه وابسته به دولت ها باشد يا افراد- با توجه به اين كه بعضا در معاملات ربوى

يا ساير محرمات شركت دارند، جايز است يا خير؟

جواب: براى خريد اوراق شركتها بايد اجمالا از نحوۀ معاملات آنها با اطلاع بود تا

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 274

جهل و غرر در بين نباشد، زيرا پيامبر اكرم (ص) از هر غررى نهى فرموده است. و در صورتى كه شركتها معاملات حرام داشته باشند جايز نيست اوراق سهام آنها خريدارى شود، زيرا خريد اوراق آنها به معناى شركت در معاملات حرام مى باشد.

خريدوفروش چيزهاى تجملى

(سؤال 1896) آيا وارد كردن كالاهاى لوكس و غير ضرورى از خارج با ارز حاصل از نفت و فروش سرمايه ها و ثروت ملى كشور كه در درازمدت باعث رواج روحيۀ مصرف زدگى و تجمل گرايى و همچنين وهن فرهنگ ملى و مذهبى مى شود جايز است يا نه؟

جواب: حفظ استقلال سياسى و اقتصادى و فرهنگى كشورهاى اسلامى بر هر فردى به اندازۀ قدرت لازم است و هر گونه قرارداد و معامله اى كه موجب وهن مذهب و وابستگى كشور به اجانب و يا ترويج فرهنگ فاسد آنان بين مسلمين باشد حرام است. و صرف درآمدها در تجملات و خرجهايى كه ملازم با تبذير و اسراف باشد جايز نيست؛ و تشخيص آن با كارشناسان بصير است.

(سؤال 1897) احيانا مشاهده مى شود كه استفاده از لباسها و وسايل مبتذل در جامعۀ اسلامى جا باز مى كند؛ با توجه به شيوه هاى وسوسه انگيز بى شمار غرب و آمريكا، خواهشمند است حكم شرعى استفاده و خريدوفروش و توليد اين لباسها و وسايل ذكر شده را بيان فرماييد. و نيز حكم استفاده از اين گونه لباسها و وسايل را در مجالس عروسى بيان نماييد.

جواب: در هر موردى كه مستلزم ترويج باطل باشد اشكال دارد؛ و تشخيص

آن با كارشناسان بصير است.

(سؤال 1898) با توجه به تهاجم غرب به فرهنگ اصيل اسلام خواهشمند است حكم شرعى استفاده و خريدوفروش و توليد آنتن هاى ماهواره كه اخيرا گسترش پيدا كرده است را بيان فرماييد و اساسا تماشاى برنامه هاى ماهواره كه ممكن است در آن هم فيلمهاى مستهجن و هم فيلمهاى آموزنده و مفيد باشد چه حكمى دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 275

جواب:: استفاده هاى حلال از ماهواره اشكالى ندارد؛ و خريدوفروش وسايل آن اگر به همين قصد باشد بدون اشكال است. ماهواره همچون راديو و تلويزيون، هم استفادۀ حلال دارد و هم استفادۀ حرام.

خريدوفروش با اجانب

(سؤال 1899) با توجه به ساختار اقتصادى كشورهاى اسلامى كه داراى اقتصادى وابسته و بى رمق و متكى به صدور مواد اوليه است، آيا امضاى تعهداتى از قبيل تجارت آزاد بين الملل «گات» و عمل كردن به مصوبات آن براى كشورهاى اسلامى شرعا درست است؟ با توجه به اين كه از سويى عمل به آن مستلزم گشودن بازار كشور بر روى توليدات كشورهاى قدرتمند اقتصادى است كه صنايع و توليدكنندگان داخلى توان رقابت را نداشته و در بلند مدت صنايع و توليدكنندگان داخلى ورشكست و بازار داخلى تبديل به محلى براى فروش كالاهاى بيگانه شده و وابستگى تمام عيار اقتصادى را در پى دارد.

جواب: هر گونه قرارداد و تعهدى كه به ضرر مسلمين باشد و موجب ركود و وابستگى اقتصادى آنان شود حرام است؛ و تشخيص آن- و همچنين تشخيص مورد سؤال- با كارشناسان متعهد و بصير مى باشد.

(سؤال 1900) آيا پذيرش سياستهاى اقتصادى اجانب- از قبيل دمپينگ- از سوى كشورهاى اسلامى به بهانۀ ارزان و فراوان شدن اجناس و سقوط قيمتها

و ايجاد رقابت در بازار كشور درست است؟ با توجه به اين كه مشكلات ساختارى كه در اقتصاد اين كشورها وجود دارد در درازمدت باعث نابودى صنايع و توليدكنندگان داخلى و اقتصاد ملى شده و بازار داخلى به قبضۀ توليدات كشورهاى بيگانه درآمده و آنها بعد از نابودى توليدكنندگان و رقباى داخلى، قيمت توليدشان را بالا خواهند برد؛ با اين وضع آيا تن دادن به چنين سياستهايى از سوى كشورهاى اسلامى با توجه به عواقب آن جايز است يا نه؟

جواب: حفظ استقلال سياسى و اقتصادى و فرهنگى كشورهاى اسلامى واجب است و پذيرش هر نوع سياستى كه موجب فروپاشى اقتصاد و وابستگى به اجانب باشد حرام است؛ و تشخيص آن با كارشناسان متعهد و بصير است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 276

(سؤال 1901) با توجه به آنچه تاكنون تجربه نشان داده كه سياستهاى چند دهۀ اخير مؤسساتى چون بانك جهانى و صندوق بين المللى پول در كشورهاى جهان سوم و راه حلها و اصلاحات پيشنهادى اين مؤسسات در زمينۀ رونق اقتصادى و توسعه، پيامدهايى جز نابودى اقتصاد بومى و ملى و وابستگى بيشتر به اجانب نداشته است، با اين حال آيا شرعا كشورهاى مسلمان مى توانند به راه حلهاى ذكر شده عمل نمايند؟

جواب: عمل به راه حلهاى سازمانهاى وابسته به قدرتهاى بزرگ اگر- بنابر تشخيص كارشناسان- موجب وابستگى اقتصادى و سياسى كشورهاى اسلامى به اجانب و ورشكستگى و يا ركود توليدات داخلى گردد جايز نيست؛ و بايد به جاى آن، سرمايه گذارى هاى داخلى تشويق گردد و از صرف درآمدها در تجملات و خرجهاى غير ضرورى اجتناب گردد.

(سؤال 1902) معامله با افراد خارج از مذهب (اديان مختلف) و خوردن غذاهايى كه

دست آنها به آن رسيده چه صورتى دارد؟

جواب: معامله با كفار در هر موردى كه مستلزم ترويج باطل و تقويت كفر نباشد اشكال ندارد؛ و خوردن غذاى آنها هم همين حكم را دارد، مگر اين كه نجس شده باشد؛ و ذبيحۀ آنها حكم ميته را دارد. البته كفار اهل كتاب ذاتا پاك مى باشند.

(سؤال 1903) به علت نياز كشور به ارز اگر كسانى در امر پرورش حيوانات حرام گوشت از قبيل خوك، و يا حيواناتى كه حلال بودن آنها به تشخيص متخصصين نياز دارد از قبيل ماهى هاى خاويار، و يا توليد مواد مسكر و يا توليد مواد مخدّر بدون آن كه در كشورهاى اسلامى توزيع يا به فروش برسد، فعاليت داشته باشند و آن ارز را در اختيار دولت اسلامى قرار دهند چگونه است؟

جواب: اگر براى مصرف غير حرام از قبيل تغذيۀ طيور يا به دست آوردن مواد شيميايى براى صنايع يا كود شيميايى بخرند مانعى ندارد؛ ولى براى خوردن و مصرف حرام محل اشكال است، هر چند آنان حلال بدانند. و اساسا براى سمعه و آبروى جمهورى اسلامى خوب نيست كه براى تحصيل ارز به اين قبيل كارهاى حرام اقدام شود. و تحصيل ارز از راه صنايع حلال و تجارت هاى مشروع نيز ممكن است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 277

مواردى كه مى توان معامله را به هم زد

خيار عيب

(سؤال 1904) كسى قطعه زمينى را خريده و سپس به ديگرى فروخته و او نيز به شخص سوم و فرد سوم به نفر چهارم، آنگاه پس از مراجعه به شهردارى معلوم شده كه زمين در طرح توسعۀ شهر است و خيابان مى شود، در حالى كه نفر دوم و سوم هيچ گونه اطلاعى از آن نداشته اند؛ و

معامله نيز قطعى بوده است. حال آيا نفر چهارم حق فسخ معامله را دارد؟

جواب: در طرح واقع شدن مورد معامله عيب محسوب مى شود؛ بنابراين اگر بعد از آخرين معامله در طرح واقع شده باشد، ضرر متوجه به آخرين خريدار است و هيچ كدام حق فسخ و گرفتن تفاوت قيمت را ندارند؛ و اگر قبل از معاملۀ اخير و بعد از معاملۀ دوم در طرح واقع شده باشد و خريدار بدون اطلاع اقدام به معامله كرده است، فقط آخرين خريدار حق فسخ دارد؛ و اگر قبل از معاملۀ دوم در طرح بوده، چون خريدار مورد معامله را فروخته است بعيد نيست حق فسخ او ساقط شده باشد، ولى حق گرفتن تفاوت قيمت را دارد؛ و اگر قبل از معاملۀ اول در طرح بوده همين حكم جارى مى باشد، يعنى خريدار اول در صورتى كه بدون اطلاع اقدام به معامله كرده باشد حق گرفتن تفاوت قيمت را از فروشندۀ اول دارد. و در صورت اختلاف موضوعى به محكمۀ شرعى مراجعه شود.

خيار فسخ

(سؤال 1905) كسى زمينى را با حق خيار فسخ فروخته يا خريده و قبل از اعمال حق خيار فوت كرده است؛ آيا اين حق به زوجۀ او نيز مى رسد؟

جواب: ارث بردن زوجه از حق خيار نسبت به زمينى كه از آن ارث نمى برد محل اشكال است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 278

خيار تدليس

(سؤال 1906) كسى تابلويى را كه اثر نقاشى فردى معمولى است به عنوان اثر فرد مشهورى فروخته و خريدار بعد از معامله متوجه شده است؛ آيا معامله باطل است يا فقط خيار تدليس براى خريدار ايجاد مى شود؟

جواب: در فرض سؤال اصل صحت معامله محل اشكال است؛ و بر فرض صحت آن، خريدار اختيار فسخ دارد.

خيار تبعّض صفقه

(سؤال 1907) شخصى ملكى را با قيد متراژ معيّن خريدارى نموده است ولى در زمان تحويل ملك و تنظيم سند رسمى متوجه شده كه متراژ واقعى ملك از مقدار تعيين شدۀ قبلى كه مورد توافق خريدار و فروشنده و مورد بيع بوده كمتر مى باشد. آيا در اين صورت خريدار حق مطالبۀ وجه اضافى پرداخت شده بابت مقدار كسرى را دارد؟ يا اينكه منحصرا حق فسخ دارد و حق مطالبۀ وجه اضافى پرداخت شده را ندارد؟ توضيحا اين كه خريدار مايل به فسخ بيع نمى باشد. در ضمن چنانچه در مسألۀ فوق در هنگام انعقاد و وقوع بيع بخشى از ثمن معامله پرداخت و الباقى آن با توافق طرفين به زمان آتى (تنظيم سند رسمى) موكول شده باشد و در اين فاصله يعنى قبل از پرداخت بقيۀ آن خريدار متوجه كسرى مقدار مبيع گرديده باشد، آيا در مسألۀ فوق حق خريدار بر كاهش ميزان بقيۀ دين برقرار است يا اين كه منحصرا حق فسخ دارد و لا غير؟

جواب: مسأله داراى شقوق متفاوت است و فتاواى فقها نيز در آن مختلف است:

1- عقد روى زمين خاصّ مقيّد به متراژ خاص واقع شده باشد، به گونه اى كه اگر با اين متراژ نباشد اصلا راضى به معامله نيستند؛ در اين صورت با انكشاف خلاف، معامله باطل

است و محتاج به رضايت و عقد جديد مى باشد.

2- عقد روى زمين مشخصى به مبلغ معيّن واقع شده باشد و در ضمن عقد شرط نمايند كه متراژ آن مثلا هزار متر باشد؛ در اين صورت اگر معلوم شد متراژ آن كمتر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 279

است مشترى حق فسخ معامله را دارد، ولى مطالبۀ وجه اضافى محل اشكال است.

3- عقد روى زمين با متراژ معيّنى از قرار هر متر آن به مبلغ معيّنى واقع شده باشد؛ در اين صورت با انكشاف خلاف، مشترى هم مى تواند معامله را فسخ نمايد و هم مى تواند وجه اضافى را مطالبه نمايد.

خيار تعذّر تسليم

(سؤال 1908) مبناى حضرتعالى در ضرورت خيار در فقه و به خصوص خيار تعذّر تسليم چيست؟

جواب: مبناى خيار در خيارات مختلف است، هر چند يكى از ادلّۀ آنها حديث «لا ضرر» است. و مبناى خيار تعذّر تسليم اخبار معتبره در بيع سلف است در صورتى كه متاع پيش فروش شده در وقت مقرر ناياب شود. (وسائل الشيعة، باب 11 بيع سلف).

(سؤال 1909) آيا مى توان با الغاء خصوصيت و تنقيح مناط، خيار تعذّر تسليم را به كليۀ تعهدات نيز تسرّى داد؟ و به عبارتى از خيار تعذّر تسليم به خيار تعذّر عمل به تعهد برسيم؟

جواب: ملاك در مطلق موارد تعذّر جارى است. لٰا يُكَلِّفُ اللّٰهُ نَفْساً إِلّٰا وُسْعَهٰا «1» (خداوند هيچ كس را جز به اندازۀ توانش مكلف نمى كند.)

(سؤال 1910) چنانچه تسليم مبيع از سوى بايع متعذّر شود، ولى از سوى مشترى يا شخص ثالث امكان تسلّم باشد، آيا مى توانند به قبض اقدام كنند يا خير؟ اگر بلى، هزينۀ اين تسلّم يا قبض به عهدۀ كيست؟

جواب: با امكان

تسليم و لو به استمداد از خود مشترى يا شخص ثالث، تعذّر صادق نيست و خيار ندارد. و در صورت امتناع بايع، حاكم شرع يا عدول مؤمنين او را مجبور به تسليم و لو بالواسطه مى كنند.

______________________________

(1)- سورۀ بقره (2): آيۀ 286.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 280

(سؤال 1911) چنانچه علت تعذّر تسليم از سوى بايع، تقصير مشترى باشد تكليف معامله چيست؟

جواب: ادلّۀ خيار از اين صورت انصراف دارند و مشترى بايد صبر كند تا تعذّر برطرف شود، و يا با رضايت طرفين مصالحه شود.

خيار غبن

(سؤال 1912) اين جانب كالايى را خريده و بعدا متوجه شدم كه خيلى گران تر از قيمت واقعى آن خريده ام، وضعيت اين معامله چگونه است؟

جواب: اگر هنگام خريد به گران بودن جنس توجه داشتيد و با اين حال خريديد معامله قطعى است و حق فسخ نداريد؛ ولى اگر پس از خريد متوجه شديد كه گران فروخته اند و مقدار زايد قابل توجه و اعتنا باشد، حق داريد معامله را فسخ نماييد.

شرط ضمن عقد

(سؤال 1913) نحوۀ الزام به وفاى عهد در شرط ضمن عقد لازم چگونه است، و اگر در عقد لازمى انعقاد عقد يا معامله اى شرط شود آيا حاكم مى تواند از باب «الحاكم ولىّ الممتنع» آثار هر يك را بر آن مترتب نمايد؟

جواب: وفاى به شرط ضمن عقد لازم، واجب و تكليفى شرعى است كه اگر از آن امتناع ورزد حاكم شرع مى تواند او را وادار به وفا نمايد.

(سؤال 1914) گاهى مردم در معامله شرط جزايى قرار مى دهند، مثلا در بيع توافق مى كنند كه مثمن را در روز معيّن تحويل دهد و اگر در آن روز معيّن تحويل نداد فلان مقدار پول بدهد. آيا شرط مزبور صحيح است؟

جواب: در فرض سؤال كه شرط مربوط به تأخير تحويل مثمن است اشكال ندارد.

(سؤال 1915) طرفين در معامله توافق مى كنند كه هر كس پشيمان شد فلان مبلغ را بپردازد، حكمش چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 281

جواب:: اگر در ضمن عقد معامله شرط كنند كه هر كس معامله را بخواهد فسخ كند در صورتى مى تواند كه فلان مبلغ را بپردازد اشكال ندارد.

(سؤال 1916) در مواردى كه شرط جزايى صحيح است چنانچه مشروط عليه بنا به علل خارج از ارادۀ خود- مثل

مريضى- نتوانست به شرط خود عمل كند، آيا محكوم به شرط جزايى مى شود؟

جواب: اگر در معامله، غير ارادى را استثناء نكرده باشند، آن را هم شامل مى شود.

(سؤال 1917) در صورت امكان، قاعدۀ كلى موارد صحت شرط جزايى را بيان فرماييد.

جواب: در هر موردى كه شرط مستلزم ربا و يا حرام ديگرى نشود صحيح است.

(سؤال 1918) اگر در ضمن عقد لازم شرط شود كه هرگاه مبيع مستحق للغير درآمد فلان مبلغ به مشترى داده شود، آيا مشروط عليه مشغول الذمه مى شود؟

جواب: در فرض سؤال اگر شرط مزبور در عقد لازم غير از همين معامله باشد، اشكال ندارد و بايد عمل شود. و حتى اگر بدون عقد لازم چنين تعهدى بشود، بنابر احتياط به آن عمل شود.

(سؤال 1919) ضمانتى كه مشترى از بايع مى گيرد بابت سند سيم سرب، چه حكمى دارد؟

جواب: شرط مزبور صحيح است؛ و در صورت تخلف از شرط، خيار فسخ وجود دارد. و اگر براى تخلف مجازاتى را در ضمن عقد شرط كنند لازم العمل است.

(سؤال 1920) اگر شرط قرار دهند بر التزامات باطله مانند التزامات غير مقدور و يا خلاف كتاب و سنّت، چه حكمى دارد؟

جواب: شرط مزبور باطل و حرام است.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 281

(سؤال 1921) حدود چهار سال قبل يك ماشين را به مبلغ معيّنى به كسى فروختم و قرار شد آن مبلغ را پس از يك ماه تحويل دهد و ماشين را تحويل بگيرد، اكنون بعد از چهار سال آن شخص از منطقه (افغانستان) فرار كرده است و ارزش پول افغانى نيز سقوط كرده؛

آيا من مى توانم به خاطر ديركرد معامله را فسخ يا مطالبۀ خسارت نمايم؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 282

جواب:: در مفروض سؤال اگر شرط تأخير ثمن نشده بود فروشنده پس از سه روز خيار فسخ داشته؛ ولى با شرط تأخير ثمن تا يك ماه خيار تأخير ثمن ثابت نيست. ولى خيار تخلّف شرط ثابت است، و در صورت عدم فسخ و سقوط ارزش پول عرفا لازم است مشترى رضايت فروشنده را تحصيل نمايد و با يكديگر مصالحه كنند.

مسائل متفرقۀ خريدوفروش

(سؤال 1922) شركتى با يك مؤسسۀ دولتى قراردادى منعقد نموده كه دستگاه هايى را بسازد و به مرور ظرف دو سال تحويل نمايد. بابت قرارداد مزبور اين شركت مبلغى را به عنوان پيش پرداخت دريافت نموده كه به مرور صرف خريد مواد اوليّه و پرداخت دستمزد ساخت دستگاه هاى فوق نمايد. با عنايت به شرايط تورّمى و كاهش ارزش پول، اگر اين شركت تا زمان نياز به وجه نقد، اوراق مشاركت دولتى با سود هفده درصد خريدارى نمايد تا مانع از كاهش ارزش پول شود، آيا اين عمل ربوى محسوب و حرام است يا اشكالى ندارد؟

جواب: آنچه را كه شما نوشته ايد دو معاملۀ ممتاز و جداى از يكديگر است، در معاملۀ اول اگر دستگاه هاى فروخته شده به نحو سلف فروخته شده و زمان تحويل آنها و قيمت و مدت پرداخت آن مشخص شده، معامله صحيح است.

و در معاملۀ دوم اگر مورد مشاركت دولتى و زمينۀ كار آن مشخص است شما به نسبت پولى كه مى پردازيد در سود نهايى شركت شريك مى باشيد؛ ولى تعيين هفده درصد در حقيقت قرض ربوى است نه شركت، مگر اين كه هفده درصد را على

الحساب به عنوان قرض به شما بدهند تا پس از مشخص شدن سود شركت و سهم شما، از آن برداشت شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 283

مسائل احتكار و قيمت گذارى

(سؤال 1923) بعضى از فقها و مراجع حرمت احتكار را منحصر به گندم، جو، خرما، كشمش و روغن زيتون مى دانند؛ نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: ظاهرا حرمت احتكار در زمان ما منحصر به امور ذكر شده نيست؛ بلكه هر آنچه را مورد احتياج و نياز مردم است شامل مى شود. و امور ذكر شده كه در روايات آمده از آن جهت است كه اينها در زمانهاى گذشته مورد احتياج مردم بوده است.

(سؤال 1924) در مواردى كه احتكار حرام است آيا حكومت صالح مى تواند محتكرين را مجبور به عرضه نمودن اجناس احتكار شده در معرض ديد و خريد عامۀ مردم نمايد يا نه؟

جواب: بلى مى تواند.

(سؤال 1925) در چه شرايطى حكومت صالح مى تواند براى كالاها قيمت تعيين نمايد؟

جواب: در شرايط عادى ظاهرا اجبار مالك بر فروش كالاها با قيمت معيّن جايز نيست؛ ولى در شرايط بحرانى و يا زمانى كه كالايى كم باشد يا انحصارهاى خارجى و يا سرمايه داران داخلى موجب كمياب شدن آن و بازار سياه و اجحاف و فشار و حرج بر عامۀ مردم شوند و راهى جز تعيين قيمت نباشد، دخالت حكومت صالح در تعيين قيمتها در حد ضرورت و رفع فشار و حرج اشكالى ندارد؛ و تشخيص آن با كارشناسان متعهد است.

(سؤال 1926) آيا اصولا گران فروشى جايز است؟ اگر به مردم اجحاف شود چطور؟

جواب: بايد از اجحاف به مردم خوددارى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 284

(سؤال 1927) با توجه به گرانى و تورم، هر فروشنده چند درصد سود

مى تواند روى مبلغ جنسى كه خريده بكشد؟ آيا مى تواند پول كرايه و عوارض و آب و برق و ... را علاوه بر سود شرعى روى آن بكشد؟ حدودا با توجه به اين شرايط چند درصد سود شرعى است؟

جواب: سود تجارى و معاملاتى حدّ و مرزى ندارد و تابع رضايت طرفين معامله و رعايت مقررات دولت صالح اسلامى و انصاف است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 285

مسائل صلح

(سؤال 1928) شخصى كه خود را در معرض ورشكستگى مى بيند براى فرار از ديون مردم اموال خود را با مصالحه يا هبه يا بيع از ملك خود خارج مى كند؛ آيا اين معاملات صحيح است؟

جواب: قبل از حكم حاكم شرع به ورشكستگى او معاملات وى صحيح است؛ ولى اين كار خلاف انصاف است.

(سؤال 1929) شخصى مقدارى از املاك خود را به يكى از فرزندانش صلح مى كند و براى خود تا سى سال اختيار فسخ قرار مى دهد، و نيز شرط مى كند در اين مدت منافع آن براى خودش باشد؛ آيا چنين صلحى صحيح است؟ و بر فرض صحت چنانچه قبل از گذشتن سى سال فوت نمود حق فسخ به ورثه اش مى رسد يا نه؟

جواب: در فرض سؤال صلح صحيح است و اگر قبل از پايان مدت خيار از دنيا برود، اختيار فسخ به ورثۀ او منتقل مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 286

مسائل مضاربه

(سؤال 1930) مستدعى است شرايط صحت مضاربه را بيان فرماييد؟

جواب: بايد پول جهت خريدوفروش در اختيار عامل قرار داده شود و سود حاصل طبق قرارداد بين صاحب سرمايه و عامل به طور كسر مشاع تقسيم شود؛ و اگر ضرر و زيانى بدون تقصير و مسامحۀ عامل وارد شود، بايد تمام آن از سرمايه كسر شود و عامل شريك در ضرر نمى باشد.

(سؤال 1931) مبالغى كه به صورت مضاربه در بانكهاى كشور مى گذارند و ماهانه مبلغى را به صورت سود دريافت مى كنند چه حكمى دارد؟

جواب: اگر به عنوان وام باشد و بانك طبق مقررات خود ملزم به پرداخت سود باشد جايز نيست؛ و اگر به عنوان امانت باشد و بدون شرط و انتظار بهره اجازۀ تصرف نيز

بدهد، در اين صورت نيز عنوان وام و قرض بر آن منطبق مى شود ولى چون شرط و انتظار بهره در كار نيست اگر بانك سودى بدهد گرفتن آن مانعى ندارد.

(سؤال 1932) شخصى پولى را به صورت سپردۀ كوتاه مدت و يا بلند مدت در بانك مى گذارد و هر ماه بانك طبق شرايط و ضوابط خاص بانكى مبلغى به صاحب پول مى دهد؛ آيا گرفتن پول جايز است يا خير؟

جواب: اگر به بانك اختيار و وكالت بدهد كه به هر نحو صلاح مى داند پول را به عنوان مضاربه سرمايه گذارى كند و در كارهاى تجارتى و كشاورزى و صنعتى مصرف نمايد و در صورت مجهول بودن سود حاصله در مصالحۀ آن وكالت داشته باشد و هر مقدار كه صلاح بداند به صاحب پول بدهد ظاهرا مانعى ندارد.

(سؤال 1933) شخصى مبلغى پول به ديگرى مى دهد و مى گويد شما از طرف من در يك سال استفاده كن و هر ماه مبلغ معيّنى به عنوان استفاده به من بده، آيا اين قرارداد صحيح است؟ و پولى كه ماهانه دريافت مى شود حلال است يا حرام؟ البته شخص

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 287

گيرنده با اين پول كار مى كند و مالك هم اطمينان به اين امر دارد.

جواب: اگر پول را به او تمليك كند كه بعدا عوض آن را بگيرد، شرط سود ربا و حرام است؛ و اگر پول خود را در اختيار او قرار داده باشد كه او با پول اين شخص خريدوفروش نمايد، در اين فرض شرط سود به نحو مشاع مضاربه است و صحيح مى باشد، و اگر مبلغ سود را تعيين كرده اند مضاربه باطل است و تمام سود تابع سرمايه

است و عامل استحقاق اجرة المثل عمل خود را دارد. و اگر نتوانند مقدار سود را مشخص كنند مى توانند هنگام تسويه حساب با مصالحه رضايت يكديگر را تحصيل نمايند.

(سؤال 1934) اگر عامل كسبى دارد كه هيچ گاه متضرر نمى شود، آيا مى تواند سود ماهانۀ صاحب پول را قبل از مضاربه معيّن نمايد؟

جواب: صحيح نيست.

(سؤال 1935) كسى پولى را به عنوان مضاربه به مؤسسه اى مى دهد كه هر ماه مبلغى مثلا چهار هزار تومان على الحساب به عنوان قرض الحسنه به صاحب پول بدهد و در پايان هنگام محاسبه اگر مؤسسه سود بيشترى كرده تفاوت را پرداخت كند و اگر ضرر كرده آن مقدار را به صاحب پول هبه كند و در حقيقت ضرر متوجه مؤسسه مى شود كه عامل است، آيا اين مضاربه درست است؟

جواب: اگر در ضمن مضاربه شرط شود كه ضرر به عهدۀ عامل باشد صحيح نيست؛ بلى اگر در ضمن عقد لازم شرط شود كه عامل، ضرر متوجه به صاحب سرمايه را از مال خودش جبران كند اشكال ندارد و لازم است به شرط عمل شود.

(سؤال 1936) شخصى به عنوان مضاربه پولى از كسى مى گيرد و در نيّت خود قصد مى كند اگر ضررى وارد شد نصف آن را قبول كند ولى ظاهرا مى گويند مضاربه شرعى باشد، آيا در اين صورت اشكالى دارد؟

جواب: اگر عامل بپذيرد كه اگر ضررى بر سرمايه وارد شود، نصف يا تمام آن را از مال خودش جبران نمايد اشكال ندارد.

(سؤال 1937) اين جانب مبلغ سيصد هزار تومان به نام شركت در كسب به كسى داده ام و او مغازه اى تهيه نموده و مشغول كسب شده و ماهيانه مبلغ نه هزار تومان سهميۀ يك

دانگ مغازه را كه از پول من مى باشد به اين جانب مى پردازد، آيا اين معامله صحيح است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 288

جواب:: اگر پول را به او قرض نداده و به عنوان شركت در سرمايه و كسب داده باشيد ربا نيست، ولى تعيين مبلغ معيّن صحيح نيست؛ بلى اگر آن مبلغ را ماهانه على الحساب بپردازد تا هنگام تسويه حساب زياد و كم آن را محاسبه نماييد و در صورت مخلوط شدن و عدم امكان تعيين سهم هر كدام از سود با مصالحه رضايت همديگر را تحصيل كنيد اشكال ندارد.

(سؤال 1938) اين جانب مبلغ چهار ميليون تومان جهت كار و كاسبى به فردى پرداخت نموده ام و او هم متقبل شده است كه به ازاى هر ماه مبلغ صد و شصت هزار تومان بر حسب كاركرد پول بپردازد. لطفا صورت شرعى موضوع فوق را بيان فرماييد.

جواب: عمل مذكور به نحوى كه نوشته ايد- كه از قبيل قرض مى باشد- ربا و حرام است. راه صحيح اين است كه پول به عنوان مضاربه به طرف داده شود تا او با آن تجارت كند و نصف يا ثلث يا كسر مشاع ديگرى از درآمد مال شما باشد و بقيه مال او؛ و بالاخره درآمد به نحو مشاع تقسيم شود.

(سؤال 1939) اگر شخصى سرمايه اى از ديگران بگيرد كه در ساختمان سازى يا ورود كالا از خارج يا معاملاتى ديگر صرف كند و درصدى از سود معامله را پيشاپيش به صاحب سرمايه بدهد و در سررسيد مقرر، اصل سرمايۀ دريافتى و سود متعلقه را طبق توافق قبلى به سرمايه گذار پرداخت نمايد، آيا عمل او شرعى است؟ و چنانچه در فرض فوق سود

معامله قطعى و تا حدودى قابل محاسبه باشد، گرفتن درصد پرداختى شرعى است يا نه؟

جواب: اگر سرمايه را در اختيار تاجر قرار دهيد به عنوان مضاربه، بدين گونه كه سود صاحب سرمايه و تاجر به طور مشاع از قبيل نصف يا ثلث يا ربع تقسيم شود، اين معامله صحيح است. و اگر سودى حاصل نشد صاحب سرمايه چيزى طلبكار نيست. ولى مشخّص كردن مقدار سود از اوّل صحيح نيست، لكن ممكن است در صورتى كه سود قطعى باشد، على الحساب ماهيانه مبلغ خاصّى به صاحب سرمايه پرداخت شود به عنوان قرض تا در آخر سال پس از تصفيه حساب و تشخيص سود و مقدار سهم صاحب سرمايه قرضها از سهم او پرداخت گردد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 289

مسائل اجاره

(سؤال 1940) آيا مستأجر مغازه پس از پايان مدت اجاره حق دارد به عنوان حق كسب يا پيشه يا تجارت چيزى از مالك مغازه درخواست نمايد؟ و آيا مالك ملزم به پرداخت آن است؟

جواب: اگر مستأجر در ضمن اجاره شرط تجديد اجاره پس از پايان مدت نكرده باشد و غير از مال الاجارۀ تعيين شده پول ديگرى به عنوان سرقفلى يا مانند آن پرداخت نكرده باشد، پس از پايان مدت اجاره بدون رضايت مالك شرعى حق ادامۀ تصرف و مطالبۀ وجهى جهت تخليه ندارد و احكام غصب بر ادامۀ تصرف جارى مى باشد.

(سؤال 1941) شخصى خانه اى را اجاره كرده و در ضمن عقد يا قولنامه قيد نشده كه مستأجر به تنهايى استفاده نمايد، آيا مستأجر مى تواند يك طبقۀ آن خانه را به ديگرى اجاره بدهد؟ و آيا مى تواند پولى زايد بر اجارۀ اول دريافت كند؟

جواب: در فرض

سؤال اگر ظاهر حال دلالت نداشته باشد بر اين كه بيشتر از يك خانوار در آن خانه سكونت نكنند، مستأجر مى تواند با اجازۀ مالك قسمتى از آن را به ديگرى اجاره بدهد؛ ولى نبايد آن را به زيادتر از مبلغى كه اجاره كرده اجاره دهد مگر اين كه كارى را در آن انجام داده باشد؛ و در اين فرض مالك حق مطالبۀ اضافه از مستأجر ندارد.

(سؤال 1942) معمول است منزل را به اسم رهن به مبلغى مثلا هزار تومان در ماه اجاره مى دهند و ضمن عقد اجاره شرط مى كنند مبلغى قرض الحسنه به صاحب منزل بدهند، آيا اين نوع معامله صحيح است؟ و آيا مستأجر مى تواند به مبلغ بيشترى منزل را به ديگرى اجاره دهد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 290

جواب:: اگر قرض در ضمن اجاره شرط شود صحت آن بعيد نيست، اگر چه خلاف احتياط است؛ و در اين فرض اگر با توافق صاحبخانه به همان مبلغ بدون گرفتن قرض از مستأجر دوم به او اجاره دهد اشكال ندارد، ولى به زيادتر مشكل است؛ مگر اين كه كارى در آن خانه انجام دهد.

(سؤال 1943) كارخانه اى به كسى اجاره داده شده و تمام دستگاه هاى آن صحيح و سالم بوده و شرط شده كه صحيح و سالم تحويل مالك داده شود، حال اگر دستگاهى يا قسمتى از يك دستگاه بنا به گفتۀ مستأجر به سرقت رفت آيا مستأجر ضامن مى باشد؟

جواب: در فرض سؤال اگر مستأجر در حفظ آن تقصير و كوتاهى كرده باشد ضامن است؛ و اگر هنگام اجاره شرط كرده باشند كه در صورت تلف بدون تقصير نيز مستأجر ضامن باشد صحت شرط محل خلاف

است ولى مى توانند شرط كنند كه مستأجر همۀ قيمت يا بعض آن را از مال خود بپردازد به نحو شرط فعل.

(سؤال 1944) آيا جايز است پول يا چك و سفته را به كسى اجاره داد تا بعد از استفاده مثل آن و قيمت اجاره را برگرداند؟

جواب: اجاره اصطلاحا به اين گفته مى شود كه عين را به ديگرى واگذار كنند كه از منافع آن در مقابل مال الاجاره استفاده كند و سپس عين را برگرداند. بنابراين اجارۀ پول و چك و سفته معنا ندارد.

(سؤال 1945) در عقود معاوضى مستمر همچون اجاره، اگر پس از اجراى عقد، تعادل اقتصادى و موازنۀ مالى عوضين، در نتيجۀ عوامل پيش بينى نشده و غير قابل پيش بينى از قبيل جنگ، تورم ناگهانى و غيره به شدت به هم بخورد به طورى كه اجراى قرارداد براى يك طرف ضرر فاحش به دنبال داشته باشد، و براى طرف ديگر عقد سود بيش از حدى كه در حين انعقاد قرارداد قابل تصور نبود عايد گردد، آيا قاضى دادگاه (حاكم شرع) مى تواند در زمانى كه حتى طرفين در اين مورد پيش بينى خاصى را در عقد نكرده اند، اقدامى براى حفظ و برقرارى تعادل اقتصادى عقد انجام دهد؟ به عبارت ديگر، آيا تعديل قضايى با توجه به مغايرت آن با آيۀ شريفۀ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ «1» و يا اصول اوليۀ

______________________________

(1)- سورۀ مائده (5): آيۀ 1.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 291

لازم الاجراء بودن قراردادها امكان پذير مى باشد يا خير؟ اگر امكان پذير است، بر چه مبنايى قاضى چنين اختيارى را دارد كه اصول اوليۀ فوق را ناديده بگيرد و بدون توافق طرفين قرارداد، قراردادى را كه تعادل آن از بين رفته

است تعديل نمايد، بر مبناى قاعدۀ «لا ضرر» يا قاعدۀ «عسر و حرج» يا قواعد ديگر؟

جواب: بين بيع و اجاره فرق است. در بيع، ثمن در برابر نفس عين است و زمان مقوّم آن نيست. بنابراين ملاك قيمت عين است در وقت معامله، و ترقى قيمت بعد از معامله هر چند زياد باشد متعلق به مشترى است و موجب خيار بايع نيست.

ولى در اجاره مال الاجاره در برابر منفعت عين است بر حسب امتداد زمان معيّن- مثلا ده سال- و در حقيقت زمان مقوّم معوّض است. پس بعيد نيست گفته شود: آن مقدار از ترقى قيمت منفعت كه طبيعى و به لحاظ تفاوت ازمنه و امكنه است موجب خيار نيست؛ ولى آنچه مربوط به حصول شرايط غير عادى و پيش بينى نشده است و طبعا براى موجر يا طرفين مجهول بوده است موجب خيار مى باشد. زيرا ملاك خيار غبن تفاوت فاحش قيمت معوّض است با جهل مالك نسبت به آن؛ و فرض اين است كه در اجاره، معوّض منفعت حال و آينده است به گونه اى كه زمان در آن لحاظ شده است؛ و با فرض ثبوت خيار غبن در اجاره و وجود غبن نسبت به معوّض در آينده خيار ثابت است براى شخص مغبون، و نياز به حكم قاضى نيست؛ زيرا مورد قضا ثبوت اختلاف و تنازع بين طرفين مى باشد. و ادلّۀ خيارات مخصّص أَوْفُوا بِالْعُقُودِ و نظاير آن مى باشد.

(سؤال 1946) آيا طرفين عقد مستمر همچون اجاره، مى توانند براى حفظ تعادل اقتصادى قرارداد شرط نمايند كه متعهد- فرضا مستأجر- تعهد خود را مبنى بر پرداخت مال الاجاره بر مبناى شاخص متغيّر هزينۀ زندگى، ايفا نمايد؟ آيا

چنين معامله اى غررى محسوب نمى شود؟

جواب: در اجاره بايد مال الاجاره در حين عقد مشخص باشد؛ و در فرض سؤال مال الاجاره مشخص نيست، و معامله غررى و باطل است. آرى ممكن است عين را مثلا يك ساله اجاره دهد به مال الاجارۀ مشخّص، و در ضمن عقد شرط كند كه پس از انقضاى سال دوباره به خود مستأجر اجاره دهد به قيمت عادلۀ روز.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 292

(سؤال 1947) آيا با گذشت زمان، ميزان تعهد پولى قابليت تغيير عددى دارد يا خير؟

به عبارت ديگر در ديون پولى، آيا مديون با پرداخت همان مبلغ در قرارداد برئ الذّمة مى گردد؟ و آيا مى توان پذيرفت كه با وجود تورم و افزايش و كاهش قدرت خريد پول، مبلغى كه مديون بايد بپردازد نيز متغيّر خواهد بود؟

جواب: به نظر اين جانب پولهاى كاغذى متاع و كالا نيستند، بلكه معيار قدرت خريد آنها مى باشد. و در حقيقت قرض يا معامله يا عقد نكاح بر قدرت خريد پول واقع شده است نه بر پول كاغذى. و با سقوط يا كاهش ارزش پول به مقدار خارج از متعارف، بنابر احتياط واجب شخص متعهد بايد قدرت خريد آن را كه در زمان معامله داشته به طرف بپردازد. و اين بيان در معاملاتى كه روى كالاها و امتعه واقع مى شود جارى نيست و شخص متعهد خود كالا را بدهكار است، هر چند قيمت آن پايين آمده باشد. و بالاخره نسبت به پولهاى كاغذى احتياط لازم است، به گونه اى كه به طرف ظلم نشود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 293

مسائل جعاله

(سؤال 1948) اگر مستصنع بدون پرداخت پول تقاضاى ساخت كالايى را از سازنده نمايد، در

صورت جعاله بودن چنين قراردادى نكاتى مبهم براى حقير وجود دارد:

1- پس از ساخت كالا و قبل از تحويل چنانچه كالا بدون افراط و تفريط تلف شود، بنابراين كه اين قرارداد جعاله باشد كالا در نزد سازنده به عنوان امانت مى باشد و مستصنع متحمل اين خسارت مى شود. و اين خلاف ارتكاز عرفى در چنين قراردادهايى (استصناع) هست.

2- در صورتى كه كالاى سفارش داده شده ساخته شود و اجرت عمل به عنوان جعل به سازنده منتقل گردد سبب ناقل در انتقال مواد كالا كه در ملكيت سازنده است چيست؟

جواب: به مجرد قرارداد شي ء مصنوع به مستصنع منتقل نشده تا نزد صانع امانت باشد و تلف آن بر عهدۀ مستصنع باشد. مواد شي ء مصنوع و صنعت روى آنها به ملك صانع باقى است؛ منتهى الامر پس از ساخته شدن چون به دستور او ساخته شده ملزم به خريد آن مى باشد. و اگر فرضا نتوانيم آن را از قبيل جعاله قرار دهيم چه اشكال دارد خود استصناع را عقد مستقلى بدانيم. «عدة المؤمن نذر لا كفّارة له.» قرارداد مؤمن نذرى است كه كفاره ندارد.

(سؤال 1949) در مورد اين كه استصناع عقد مستقل و متمايز از معاملات معمول باشد بعضى اشكال نموده اند كه استصناع مفهومى جز درخواست ساخت ندارد؛ و اين يك مفهوم تكوينى است نه انشاى اعتبارى، و لذا بايد به يكى از مفاهيم اعتبارى تحت عنوان يكى از معاملات قرار گيرد كه در اين صورت مستقل نيست. و چنانچه تعهد شخص بر ساخت و تعهد ديگرى بر خريد، همين منشأ معاملى و در صدق عنوان كافى باشد پس هر تعهد قطعى به انجام كارى بايد عقد لازم

الوفاء باشد. لذا چه اشكالى دارد كه استصناع

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 294

بدون اينكه عقد مستقل باشد- همان طور كه فرموده ايد- مستصنع از ناحيۀ عقلا ملزم به خريد شي ء مصنوع باشد؟

جواب: عقود و ايقاعات از مؤسّسات شرع مبين نيست، بلكه از اعتبارات عقلايى است كه بر حسب نيازهاى اجتماعى نزد عقلا داير و معتبر شده است؛ و شرع مبين با يك جملۀ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ «1» همۀ آنها را امضا كرده است. بلكه امضا هم لازم نيست، همان عدم ردع و منع شارع كافى است. و نسبت به معاملات ربوى يا غررى با ردع و منع شارع حكم به بطلان آنها مى كنيم.

استصناع نيز يكى از نيازهاى انسانهاست كه با مقاوله و تعهّد طرفين انجام مى شود و در آن صورى مفروض است كه تابع قرارداد طرفين مى باشد:

1- مواد از مستصنع باشد و صانع فقط متعهد عمل مى باشد؛ و در حقيقت استيجار است.

2- مواد از صانع باشد و قبل از عمل به نحو كلّى مصنوع كلّى را با صفات و خصوصيات به نحو سلف مى فروشد كه تطبيق كلّى بر مصنوع خاصّ در اختيار صانع است، و تا زمانى كه تحويل نداده به ملك خودش باقى است.

3- شخص صانع اولين مصنوع خود را كه در آينده ساخته مى شود روى مواد خود الآن بفروشد، به گونه اى كه مصنوع خاص آينده الآن ملك مستصنع باشد. اين معامله ظاهرا غررى است، بلكه بيع معدوم محسوب است و صحيح نيست.

4- مستصنع دستور دهد كه صانع روى مواد ملك خود فلان چيز را بسازد و به او بگويد: من از تو مى خرم. اين نه اجاره است، و نه بيع، بلكه يك نحو مقاوله و

تعهّد ساخت و خريد است. و ظاهرا لازم الوفاء است؛ زيرا عموم أَوْفُوا بِالْعُقُودِ شامل مطلق تعهدات و قراردادها مى شود، مگر آنهايى كه به دليل غررى يا ربوى بودن بطلان آنها ثابت شده است.

و بالاخره به نظر اين جانب مقاوله ها و قراردادهاى معمولى لازم الوفاء مى باشد.

______________________________

(1)- سورۀ مائده (5): آيۀ 1.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 295

مسائل بيمه و قراردادها

(سؤال 1950) افرادى كه دفترچۀ بيمه ندارند، آيا شرعا مى توانند از دفترچۀ بيمه ديگران استفاده كنند؟ و آيا پزشكى كه معالجه مى كند با توجه به منع بيمه، مى تواند اين گونه افراد را ويزيت نمايد و طبعا پول ويزيت را از بيمه دريافت نمايد؟

جواب: استفاده از دفترچه هاى بيمه بر خلاف مقرّرات مؤسّسۀ بيمه جايز نيست و موجب ضمان است.

(سؤال 1951) الف- اگر عده اى با سرمايۀ خود شركت يا مؤسسه اى را تأسيس كنند و قرار بگذارند كه اگر ضرر مالى يا جانى به يكى از آنان وارد آمد آن شركت يا مؤسسه جبران خسارت نمايد، آيا اين قرارداد بيمه صحيح است؟

ب- آيا شركت بيمه مى تواند با پول بيمه تجارت كند؟

ج- آيا شركت بيمه مى تواند خود را نزد شركت بيمۀ بزرگترى بيمه كند؟

جواب: ظاهرا هيچ يك از موارد سؤال اشكال ندارد.

(سؤال 1952) پزشكى براى راه اندازى آزمايشگاه به شخصى كه پول دارد پيشنهاد مى كند وسايل و دستگاه آن را با پول خود تهيه كند، بعد هر چه درآمد داشت سى درصد براى او و بقيه مال پزشك باشد و او نيز قبول مى كند؛ آيا اين قرارداد شرعا درست است؟

جواب: قرارداد مورد سؤال اگر چه داخل در هيچ يك از عقود معهوده نيست، ولى چون نظاير آن در بين عقلا متعارف است و

دليلى بر منع شارع وجود ندارد، صحت آن بعيد نيست.

(سؤال 1953) قطعه زمينى جهت كشاورزى از طرف هيأت واگذارى زمين به هفت نفر جانباز واگذار شده و با رضايت قرعه كشى و تقسيم نمودند و چون مسير سيم فشار قوى در قسمتى از آن زمين مى گذشت، كليۀ اعضا توافق نمودند به كسانى كه مسير سيم در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 296

قسمت آنهاست مقدار هزار متر زمين بيشتر واگذار شود تا اين كه بعدا حريم سيم برق از طرف دولت مشخص شد، ولى بجز يك نفر بقيه همان تقسيم سابق را قبول دارند و فقط يك نفر مدعى است كه بايد مجددا تقسيم بندى گردد و حريم سيم از كل زمين كسر شود، آيا اعتراض او شرعى است؟ و بر فرض شرعى بودن، خسارت وارده بر ديگران به عهدۀ چه كسى است؟

جواب: اگر هنگام تقسيم ممنوعيت تصرف در اطراف سيم برق تصويب نشده بوده و تقسيم عادلانه واقع شده باشد، هيچ كدام حق اعتراض ندارند؛ و اگر در حال تقسيم ممنوعيت داشته و آنها بدون اطلاع از آن تقسيم كرده و بعدا كشف شده باشد كه تقسيم عادلانه نبوده است، در اين فرض حق به هم زدن آن و تقسيم مجدد عادلانه را دارند.

(سؤال 1954) بيمۀ آسيا با افراد، قراردادى به شرح زير منعقد مى كند:

الف: ماهيانه مبلغ 2060 تومان از افراد دريافت مى كند به مدت پانزده سال كه كل مبلغ 380000 تومان مى باشد.

ب: بعد از پانزده سال تسهيلاتى به شرح زير در خدمت بيمه گذار قرار مى دهد:

1- مى تواند بعد از پانزده سال مبلغ يك ميليون تومان دريافت نمايد، و از هيچ گونه تسهيلاتى استفاده ننمايد.

2- بعد از پانزده

سال، ماهيانه مادام العمر مبلغ 12500 تومان به صورت مستمرى دريافت كند.

3- در صورت فوت عادى قبل و بعد از پانزده سال مبلغ يك ميليون تومان به ورثه پرداخت شود.

4- در صورت فوت ناگهانى (حادثه) مبلغ دو ميليون تومان به ورثه پرداخت شود.

نظر جنابعالى دربارۀ موارد فوق چيست؟

جواب: در همۀ چهار صورت مسأله شبهۀ ربا وجود دارد؛ هر چند بعيد نيست با توجه به كاهش فاحش ارزش پول در طول پانزده سال صورتهاى اول، سوم و چهارم كه هيچ جهلى در معامله نيست بدون اشكال باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 297

مسائل قرض

[قرض اسكناس و قرض الحسنة]

(سؤال 1955) آيا قرض دادن صد اسكناس هزار تومانى به اين شرط كه گيرنده پس از شش ماه صد و ده قطعه پس بدهد ربا محسوب مى شود؟

جواب: اگر به عنوان قرض باشد قطعا ربا و حرام است؛ بلكه اگر به شكل بيع و فروش براى فرار از رباى قرضى باشد نيز خالى از اشكال نيست.

(سؤال 1956) شخصى ده هزار تومان از كسى طلب دارد كه سررسيد آن دو ماه ديگر است و فعلا نياز به پول دارد و بدهكار ندارد يا نمى دهد؛ آيا جايز است مبلغ نه هزار تومان فعلا از كسى قرض كند و مدرك و چك ده هزار تومان طلب خود را به او بدهد و بگويد شما دو ماه ديگر اين مبلغ را وصول كن و نه هزار تومان طلبت را بردار و هزار تومان آن را هم بابت حق الزحمه بردار؟

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 1957) اگر شخصى پولى را به كشاورز به عنوان قرض بدهد و با او شرط كند كه در فلان فصل محصول خود را ده هزار تومان

يا مقدار معيّن ديگرى كمتر از قيمت روز به او بفروشد، آيا چنين قرض و معامله اى از نظر شرع صحيح است؟

جواب: باطل است.

(سؤال 1958) افرادى هر كدام مبلغى را جهت تأسيس بانك يا مؤسسۀ قرض الحسنه روى هم مى گذارند و براى عضويت در آن درجات گوناگونى تعيين مى كنند- مثلا از درجۀ يك تا چهار و يا پنج- و به نسبت درجۀ عضويت مبلغ حق عضويت نيز بيشتر مى شود و شرط مى كنند هر كس درجه اش بيشتر باشد حق وام گرفتن بدون بهرۀ بيشترى را از بانك دارا مى باشد؛ آيا تأسيس چنين بانكى با خصوصيات ذكر شده شرعا صحيح مى باشد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 298

جواب:: اگر اختلاف درجات به معيار اختلاف در كارايى در بانك و مؤسسه باشد مانعى ندارد.

(سؤال 1959) پولى كه براى خريد خانه و يا زمين به عنوان وام گرفته مى شود، اگر براى خريد كفايت نكند، آيا مى توان چند سال با آن تجارت كرد و بعد با اصل و سود پول خانه خريد؟

جواب: اگر بانك يا مؤسسۀ وام دهنده به منظور خاصى وام مى دهد، به شكلى كه مى دانيم براى غير آن رضايت ندارد، بايد به همان مصرف برسد و تجارت با آن صحيح نيست.

(سؤال 1960) در مورد بانكهاى ربوى كه كارشان قرض دادن ربايى است اگر شخصى مبلغى را به عنوان هبه به بانك بپردازد به شرط اين كه بانك مبلغ بيشترى را به او بدون بهره قرض بدهد، آيا با اين تغيير شكل مى توان از ربا فرار كرد؟

جواب: خالى از اشكال نيست.

(سؤال 1961) سپرده گذاران پولى را نزد صندوقدار جهت پرداخت وام به ساير اعضا يا به عنوان پس انداز قرار مى دهند؛ آيا صندوقدار حق

استفادۀ شخصى از اين پول را براى خودش دارد؟ آيا مجاز است در يك كار تجارى كه سود آن به نسبت بين اعضا تقسيم مى شود شركت كند؟

جواب: اگر قرض دهنده ها به خود صندوقدار بدون قيد و شرط قرض بدهند، صندوقدار اختيار آن را دارد؛ و اگر او را امين دانسته و به حساب عنوان صندوق به او تحويل بدهند، او بايد طبق اساسنامۀ صحيح صندوق به مصرف برساند؛ و در اين فرض اگر در اساسنامه ذكر شود كه مبلغى از سپرده ها سرمايه گذارى شده و سود آن به مصارف معيّنى از قبيل هزينه هاى صندوق و غير آن برسد، در صورتى كه سپرده گذاران از آن ماده مطلع باشند اشكال ندارد.

(سؤال 1962) در صندوق قرض الحسنۀ محلى روال بر اين است كه اعضا متناسب با سرمايه اى كه در اختيار صندوق قرار مى دهند صاحب امتياز شده و جهت اخذ وام از آن استفاده مى كنند؛ آيا اين روال شرعا صحيح است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 299

جواب:: كسى كه پول به حساب صندوق قرض الحسنه واريز كند، بايد هيچ گونه نفعى را شرط نكند؛ وگرنه قرض الحسنه نمى شود. و اگر به شرط اين كه صندوق به او قرض بدهد واريز كند اشكال دارد؛ بلى اگر بدون شرط واريز كند، متصدى امور صندوق هر مبلغ به او قرض بدهد اشكال ندارد.

(سؤال 1963) همان گونه كه مستحضريد در سالهاى اخير شاهد تورم سرسام آورى بوده ايم، به طورى كه همواره ارزش پول در حال سقوط است. و همين امر باعث كم شدن عمل به سنّت حسنۀ قرض شده است. حال سؤال اين است: آيا مى توان در مبادلات پولى تورّم بازار را حساب كرد؛ به طور مثال

شخص قرض دهنده آيا مى تواند هنگام دريافت وجه خود محاسبه كرده و ارزش سقوط كردۀ پول را نيز دريافت نمايد، هر چند ما به التفاوت فاحش نباشد؟ و اگر هنگام قرض دادن تورم را حساب كرد چه حكمى دارد، و اصولا چه فرقى با ربا پيدا مى كند؟

جواب: اگر سقوط ارزش پول قابل توجه باشد، مطالبۀ آن و بلكه شرط كردن آن در موقع قرض دادن هم اشكال ندارد.

(سؤال 1964) آيا ديون مدت دار شخص بعد از فوت او نقد مى شود؟

جواب: بدهكارى ها نقد مى شود، ولى طلب كاريها همچنان مدت دار باقى مى ماند.

(سؤال 1965) حدود بيست و پنج سال پيش فردى مبلغ 420 تومان از شخصى طلب داشته است. اكنون اين مبلغ را به قيمت آن روز مطالبه كرده است و مسئول بانك گفته كه اين مبلغ به قيمت آن روز سى مثقال طلا مى شود. حال آيا پرداخت اين مبلغ به قيمت روز جايز است؟

جواب: تفاوت سقوط ارزش اسكناس را بنابر احتياط واجب رعايت نمايند؛ ولى فقط قيمت طلا را در نظر گرفتن صحيح نيست و بايد مجموعه اى از كالاهاى مختلف- اعم از صنعتى، كشاورزى، ارز، طلا و ...- و به اصطلاح «سبد خريد» در نظر گرفته شود.

(سؤال 1966) بارفروش پول به كشاورز قرض مى دهد كه بعد از شش ماه كه محصول مى رسد محصولش را به او بفروشد، آيا اين شرط مستلزم ربا مى باشد؟

جواب: اگر پول كاهش ارزش نداشته باشد و شرط مزبور مستلزم رسيدن سود به قرض دهنده باشد اشكال دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 300

(سؤال 1967) اگر شخصى پولى را به فرزندان خود يا ديگران به عنوان قرض الحسنه بدهد و از سود پول شرطى و سخنى

به ميان نباشد، ولى پول گيرنده هر ماه مبلغى علاوه بر اصل پول به قرض دهنده بپردازد. آيا اين پول اضافه ربا محسوب مى شود؟

جواب: در فرض سؤال كه نه شرط و نه قرارى بوده اشكال ندارد، بلكه مستحب است قرض گيرنده چيزى اضافه بر اصل قرض به صاحب پول بپردازد.

علاوه بر اين ربا دادن و گرفتن بين پدر و فرزند اشكال ندارد.

(سؤال 1968) آيا قرض دادن افراد به مؤسّسۀ قرض الحسنه يا بانكها به شكل زير ربايى و حرام است؟ و اگر حرام است چه راهى براى شرعى بودن آن وجود دارد؟

يك فرد به مؤسّسه يا بانك مبلغ يك ميليون تومان مثلا به مدت دوازده يا شش ماه قرض بدهد به شرط اين كه مؤسّسه يا بانك دو ميليون يا چهار ميليون به مدت شش ماه به او قرض بدهد؟

جواب: قرض دادن فقط ملزم ردّ عوض آن است، و ذكر هر شرطى در عقد قرض كه به نفع قرض دهنده باشد ربا است و الزام آور نيست. بجاست مؤسّسه هاى قرض الحسنه قسمتى از سرمايه هاى خود را با اجازۀ شركا در راه تجارت هاى سودآور صرف نمايند و مخارج مؤسّسه و پرسنل را از اين راه تأمين نمايند و از معاملات شبهه ناك پرهيز نمايند و خود را از اجر و ثواب قرض الحسنه محروم ننمايند.

(سؤال 1969) آيا طلبكار (چه شخص حقيقى باشد يا حقوقى مثل دولت و بانكها) مى تواند طلب خود را از اموال بدهكار بردارد، اموال ضرورى او باشد يا غير ضرورى؟

جواب: در صورتى كه بدهكار تمكن بر اداى دين داشته باشد و بدون عذر، اداى آن را تأخير بيندازد، طلبكار اگر از هيچ راهى نمى تواند طلب خود را

دريافت كند مى تواند به مقدار طلب خود از اموال غير ضرورى بدهكار به عنوان تقاصّ بردارد؛ ولى خانۀ مسكونى و ضروريات زندگى را حقّ ندارد به عنوان طلب مصادره كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 301

استقراض خارجى

(سؤال 1970) با توجه به تجربه اى كه در زمينۀ استقراض خارجى در جهان سوم داريم و هيچ يك از كشورهاى مقروض تا به حال نتوانسته اند از زير اين دين خارج شوند بلكه روز به روز زنجيرهاى وابستگى آنها به بيگانگان و بانك جهانى محكم تر گرديده است، با اين حال آيا از نظر اسلام كشورهاى مسلمان مى توانند از استقراض خارجى استفاده كنند يا نه؟

جواب: اصولا تا زمانى كه ممكن است انسان بايد از قرض كردن و نسيه گرفتن بى وجه پرهيز نمايد. از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است كه فرمودند: «لا تزال نفس المؤمن معلّقة ما كان عليه دين» يعنى: «جان مؤمن همواره گرفتار است تا زمانى كه دينى بر عهدۀ اوست» و از حضرت امير المؤمنين (ع) نقل شده است كه فرمودند: «إيّاكم و الدّين فإنّه هم باللّيل و ذلّ بالنّهار» يعنى: «از بدهكارى بپرهيزيد؛ زيرا غصۀ شب و ذلت روز را در پى دارد.» «1» و اگر مسلمانان مديون اجانب و كفار شوند به مراتب ذلت آن بيشتر است. علاوه بر اين استقراض كشورهاى اسلامى از دولتهاى قدرتمند خارجى و مؤسسات وابسته به آنان معمولا موجب وابستگى اقتصادى و سياسى به اجانب و وهن اسلام و ضعف مسلمين و سرانجام ورشكستگى قهرى است. لذا لازم است به جاى استقراض خارجى نسبت به توليدات داخلى ترغيب و تشويق شود و از تشريفات و مخارج غير ضرورى جدا پرهيز گردد.

______________________________

(1)-

وسائل الشيعة، ج 13، ص 77 و 78.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 302

مسائل ربا

(سؤال 1971) براى تخلص از ربا آيا صحيح است كه انسان مثلا با مبلغ دويست هزار تومان اجناسى را از كسى خريدارى نمايد و بعد از آن همان اجناس را به فروشنده به مبلغ دويست و پنجاه هزار تومان بفروشد و ثمن را بعد از مدت شش ماه دريافت كند؟

جواب: اگر در ضمن معاملۀ اول معاملۀ دوم شرط نشود و بعد از معاملۀ اول با اختيار هر دو طرف معاملۀ دوم انجام شود اشكال ندارد.

(سؤال 1972) كسى مبلغى را به رفيق خود مى دهد كه نصف آن قرض باشد و نصف ديگر به عنوان امانت، و گيرنده وكيل باشد در هر دو مورد معامله كند ولى سود و زيان نصف اول مربوط به خودش باشد و سود و زيان نصف ديگر مربوط به دهندۀ پول؛ چنين كارى درست است يا نه؟

جواب: اگر قرض مشروط باشد به اين كه قرض گيرنده با نصف ديگر براى صاحب پول خريدوفروش كند ربا و حرام است.

(سؤال 1973) كسى كه از روى علم يا جهل معاملات ربايى داشته اگر به كسانى كه از آنها ربا گرفته بگويد مرا برئ الذّمة كنيد و حاضرم آنچه گرفته ام پس بدهم ولى آنها قبول نكنند، آيا برئ الذّمة مى شود؟

جواب: اگر رباگيرنده حاضر به برگرداندن باشد و ربا دهنده نپذيرد و حلال كند برئ الذّمة مى شود.

(سؤال 1974) چنانچه در قرض شرط كند كه در صورت تأخير اداى قرض هر ماه فلان مبلغ بابت دير كرد بدهد، حكمش چيست؛ آيا ربا نمى شود؟

جواب: اگر تأخير اداى قرض مستلزم كاهش ارزش پول شود و مبلغ تعيين

شده بيش از مقدار كاهش ارزش پول باشد، ربا و حرام است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 303

(سؤال 1975) اگر قرض دهنده شرط كند قرض گيرنده در حين اداى قرض تورم و كاهش ارزش پول را جبران كند، آيا مستلزم رباست؟

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 1976) آيا در رباى قرضى يا معاوضى حرمت وضعى نيز وجود دارد؟

جواب: حرمت وضعى به اين معنا كه سود اضافى را قرض دهنده مالك نمى شود، وجود دارد.

(سؤال 1977) به نظر حضرتعالى خريدوفروش اسكناس با كم و زياد بودن آن اشكالى دارد؟

جواب: خريدوفروش پول به پول (اسكناس به اسكناس) اگر با هم ماهيتا فرق داشته باشند مثل تومان با دلار يا دلار با ريال سعودى اشكال ندارد؛ ولى فروش تومان به تومان يا دلار به دلار در صورتى صحيح است كه وجه عقلايى داشته باشد، مثل اين كه صد هزار تومان اسكناس هزار تومانى كه پول درشت است، و يا داراى نقش و عكس مخصوصى است و مورد علاقۀ فردى مى باشد را به صد هزار و پانصد تومان كه ريز و يا بدون نقش و عكس مخصوص است بفروشد؛ اما اگر به جهت فرار از رباى قرضى باشد ربا است كه اسم آن را عوض مى كنند. ضمنا بنابر احتياط بايد معاملۀ پول به پول نقد باشد، زيرا به نظر اين جانب حكم معاملۀ اسكناس هم بنابر احتياط حكم طلا و نقره را دارد كه بايد فى المجلس ثمن و مثمن تحويل گردد و نسيه كارى در آن نباشد.

(سؤال 1978) آيا در حكومت اسلامى چنانچه دولت از ملت و يا ملت از دولت ربا بگيرد جايز است يا خير؟

جواب: ربا بين پدر و فرزند و زن

و شوهر اشكال ندارد، چه رباى قرضى باشد يا رباى در خريدوفروش، اما بين دولت اسلامى و ملت مسلمان ربا حرام است.

(سؤال 1979) چنانچه يك فرد يا مؤسسۀ مالى ضمن قرارداد فروش اقساطى شرط نمايد كه به شرطى براى شخص مقابل اقدام به خريد نقد و فروش نسيه مى كند كه اين فرد مبلغى معيّن را براى مدت مشخص به صورت قرض الحسنه به مؤسّسه قرض دهد، اين امر چه حكمى خواهد داشت؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 304

جواب:: قرض يكى از عقود شرعى است؛ اگر در ضمن عقد قرض شرطى ذكر نمايند كه به نفع قرض دهنده باشد ربا است. ولى اگر ما طالب قرض نيستيم و طرف به صورت واقعى- نه صورى- طالب انجام كار يا معامله اى است كه ما ملزم به انجام آن نيستيم و انجام آن را مشروط مى كنيم به اين كه او پول معيّنى را به قرض بدهد ظاهرا اشكال ندارد؛ زيرا در عقد قرض شرطى ذكر نشده است، بلكه قرض الحسنه در عقد ديگرى شرط شده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 305

مسائل بانكى

(سؤال 1980) بعضى از اعتبارهايى كه بانكها به تجار مى دهند به اين صورت است كه تجار پس از قرارداد با شركتهاى خارجى براى رفع مشكل داخلى آن قرارداد را به بانك عرضه مى كنند و از بانك تقاضاى اعتبار مى نمايند و قسمتى از بهاى كالا را به بانك مى پردازند و بانك تمام قيمت كالا را به شركت خارجى مى دهد و اجازۀ ورود كالا را صادر مى كند، بعد از آن بانك به مالك كالا اطلاع مى دهد كه مبلغى را كه بانك به شركت خارجى پرداخته به اضافۀ مبلغ معيّنى

به عنوان خدمات و بهرۀ پول از زمانى كه آن را به شركت پرداخته تا زمانى كه آن را از صاحب كالا دريافت مى دارد به بانك بپردازد؛ حكم پول اضافى را كه بانك مى گيرد بيان فرماييد.

جواب: گرفتن اجرت زحمات مانعى ندارد؛ ولى گرفتن بهرۀ پول جايز نيست.

(سؤال 1981) يكى از معاملات بانكى «كفالت» مى باشد، به اين صورت كه بانك تعهد شخصى را نسبت به شخص دوم كفالت و ضمانت مى نمايد و اگر آن فرد به تعهد خود عمل نكرد، مبلغى را بانك به طرف مى پردازد و در مقابل اين كفالت بانك از آن شخص كه كفيل او شده كارمزد و حق الزحمة دريافت مى دارد؛ آيا معامله به اين صورت صحيح مى باشد؟ و آيا بانك حق دارد براى دريافت غرامتى كه پرداخته به طرف مراجعه كند؟

جواب: حكم سؤال سابق را دارد.

(سؤال 1982) آيا حقوق كارمندانى كه در قسمت ربوى بانك كار مى كنند مباح است؟

و نيز حقوق كارمندانى كه در قسمت غير ربوى كار مى كنند اگر بيشتر از همان كارمزدهاى بانك تأمين شود مباح مى باشد يا نه؟

جواب: هر كس مستقيما مرتكب عمل حرام نباشد و معاونت بر حرام هم نداشته باشد و علم به حرمت عين آن پولى كه بابت اجرت و حقوق مى گيرد نداشته باشد، براى او اشكال ندارد؛ و در غير اين صورت جايز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 306

(سؤال 1983) مبالغى كه بانك در مقابل سپرده هاى كوتاه مدت يا بلند مدت به صاحبان پول مى دهد چه حكمى دارد؟ و آيا به آن خمس تعلق مى گيرد يا نه؟

جواب: اگر معاملۀ شرعى با رعايت شرايط آن انجام داده شود اشكال ندارد و سود آن حكم

ساير درآمدها را دارد كه اگر در طول سال صرف در مؤونه نشود خمس دارد؛ ولى گرفتن سود در برابر وام، ربا و حرام است.

(سؤال 1984) طبق قانون بانك اگر سفته دهنده بدهكارى خود را ندهد، بانك حق رجوع به كسى را دارد كه امضاى او در سفته باشد؛ آيا رعايت اين قانون شرعا الزامى است؟ در صورت عدم اطلاع امضا دهنده چطور؟

جواب: اگر امضاكننده با رعايت شرايط ضمان ضامن شده باشد، ملزم به پرداخت مورد ضمان مى باشد؛ و در غير اين صورت ضامن نيست.

(سؤال 1985) وام گرفتن با بهره از بانك جهت بيمارى يا خريد وسيله چه حكمى دارد؟ در حال حاضر رايج است كه فاكتورى از فروشنده به بانك ارائه مى شود و بانك مبلغ فاكتور را به فروشنده مى دهد و جنس را با احتساب چند درصد به خريدار به صورت اقساط مى فروشد. اين موضوع چه حكمى دارد؟

جواب: اگر خريدوفروش به طور جدّى و واقعى- و نه صورت سازى- باشد، اشكال ندارد؛ ولى اگر وام گرفتن با بهره باشد ربا و حرام است، مگر در مورد اضطرار و ناچارى.

(سؤال 1986) نظر حضرتعالى در مورد اوراقى (مشاركت، قرضه) كه دولت از طريق بانكها (و اخيرا از طريق بانك مركزى) به فروش مى رساند چيست؟

جواب: حقيقت آن براى اين جانب مشخص نيست؛ ولى ظاهرا معامله روى خود اوراق نيست، بلكه اوراق مذكور سند پولى است كه از اشخاص دريافت مى شود. اگر پول به عنوان قرض گرفته مى شود سود گرفتن جايز نيست؛ و اگر به عنوان مشاركت يا مضاربه است بايد سهم مشاعى معيّن از درآمد براى صاحب پول مشخص شود، هر چند بعدا روى آن مصالحه نمايند.

رساله استفتاءات

(منتظرى)، ج 2، ص: 307

(سؤال 1987) از جمله وامهايى كه بانك ها مى دهند وام جعالۀ اصطلاحى است كه رايج مى باشد، و آن به اين صورت است كه مثلا سيصد هزار تومان مى دهند و در مدت 36 ماه (سه سال) مبلغ چهار صد هزار تومان به صورت اقساط دريافت مى كنند. در گذشته مثلا جهت تعميرات منزل، بانك معمار و يا بنّا را جاعل قرار مى داد اما الآن وام را به خود متقاضى مى پردازد. وقتى از يكى از كارمندان بانك سؤال شد در جواب گفت:

بانك خود شما را جاعل قرار مى دهد. دريافت چنين وامى چه حكمى دارد؟

جواب: اگر منظور اين است كه پولى را از بانك بگيريد و به مصرف دلخواه خودتان برسانيد و بعد روى آن سود بدهيد و فقط اسم آن را جعاله گذاشته ايد، اين عمل ربا و حرام است. ولى اگر واقعا شما مى خواهيد زمين خاصّى را مثلا بسازيد و با بانك قرار مى گذاريد كه زمين را تا تاريخ فلان به نقشۀ خاصّى بسازيد و مبلغ مخصوصى از شما بگيرد و بانك قبول مى كند و سپس شما را وكيل قرار مى دهد كه از طرف بانك اين عمل را انجام دهيد و پولى را كه مى گيريد به مصرف همين عمل مى رسانيد مانعى ندارد. ولى اولا مفاد تبصرۀ دو كه در صورت تأخير در پرداخت اقساط، اضافه بر اصل بدهى بدهكار باشيد، همان ديركرد اصطلاحى است و ربا مى باشد. و ثانيا ساير قراردادها و از جمله مفاد مادۀ شش را بايد انجام دهيد، نه اين كه فقط به زبان آوريد.

تبصرۀ دو چنين است: چنانچه جاعل در پرداخت اقساط جعاله بيش از ده روز تأخير نمايد، بانك حق

مطالبۀ كليۀ مطالبات خود به موجب اين قرارداد را به طور يكجا خواهد يافت.

به علاوه مبلغى معادل سالانه- درصد اقساط معوّقه از تاريخ سررسيد به بعد به همان ميزان نسبت به كل مطالبات حالّ شدۀ بانك تا روز وصول به عنوان خسارت عدم ايفاى تعهد بر ذمۀ جاعل تعلق خواهد گرفت ...

و مادّۀ شش چنين است: جاعل ضمن عقد خارج لازم حق فسخ اين قرارداد را از خود سلب و اسقاط نمود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 308

(سؤال 1988) مبلغى پول به عنوان سپرده به بانك سپردم و بانك بر اساس قانون مضاربه در مورد سپرده ها مثلا هشت درصد يا بيشتر و يا كمتر بر اساس ضوابط خودش به بنده پرداخت مى نمايد. آيا گرفتن آنها جايز است يا خير؟

جواب: چون سپرده منظور قرض نيست بلكه براى مضاربه است، چيزى كه مى دهند اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 309

مسائل رهن

(سؤال 1989) كسى زمين خود را نزد ديگرى به عنوان رهن گذاشته و آن شخص در زمين درخت كاشته و خانه ساخته است، پس از مراجعه فرزندان صاحب زمين كه متوفى است، آن شخص مدعى شده كه زمين ملك پدرى اوست؛ تكليف صاحب زمين چيست؟

جواب: اگر مدعى ها ثابت كنند كه پدر آنها آن زمين را نفروخته و به عنوان رهن در اختيار متصرف قرار داده است، مى توانند زمين را پس بگيرند؛ و در غير اين فرض نمى توانند پس بگيرند.

(سؤال 1990) آيا در اخذ عين مرهونه، همين مقدار كه در اين زمان معمول است سند را از طريق ادارۀ ثبت اسناد توقيف مى كنند كافى است؟

جواب: بر مجرد توقيف سند، قبض صدق نمى كند و بايد تحويل داده شود.

رساله استفتاءات

(منتظرى)، ج 2، ص: 310

مسائل ضمان «1»

(سؤال 1991) اگر شخصى در محل مسكونى يا محل كسب خويش سيم برق بدون روكش بكشد و دزدى وارد آنجا شود و تلف شود، آيا اين شخص ضامن است؟

جواب: در فرض سؤال قتل منتسب به صاحب محل نيست؛ بنابراين ضامن نمى باشد.

______________________________

(1)- مسائل ضمان مطابق با نظرات معظم له در رساله اى مستقل به نام «احكام ضمان» منتشر شده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 311

مسائل وديعه (امانت)

(سؤال 1992) شخصى به بنگاه مراجعه مى كند و منزلى اجاره اى را با واسطۀ بنگاه انتخاب كرده، مبلغى وديعه به صاحب بنگاه مى پردازد تا اين منزل را به فرد ديگرى واگذار نكند؛ اما پس از چند روز وديعه گذار پشيمان شده و منزل ديگرى را اختيار مى كند و لذا به صاحب بنگاه مراجعه كرده و مبلغ وديعه را پس مى گيرد؛ با توجه به اين كه وديعه گذار خلف وعده نموده آيا حق بازپس گيرى وديعه را داشته است؟

جواب: در كتاب كافى به سند صحيح از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمودند: «عدة المؤمن اخاه نذر لا كفارة له فمن اخلف فبخلف اللّه بدأ و لمقته تعرّض، ذلك قوله: يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مٰا لٰا تَفْعَلُونَ (كافى، ج 2، ص 363) يعنى: «وعدۀ مؤمن به برادرش همچون نذرى است كه كفاره ندارد؛ پس هر كس از آن تخلّف نمايد، شروع به مخالفت با خدا كرده است، و خود را در معرض غضب او قرار داده است؛ و اين است قول خداى متعال كه فرمود: اى كسانى كه ايمان آورديد، چرا به آنچه مى گوييد عمل نمى كنيد.» و در حديث ديگر آمده است: «رسول خدا (ص) فرمودند: هر كس به خدا و روز

قيامت ايمان دارد پس هنگامى كه وعده داد بايد به آن وفا نمايد.»

از امثال اين روايات استفاده مى شود كه تخلّف از وعده شرعا حرام است، و بعيد نيست كه روايت: «المؤمنون عند شروطهم» شروط ابتدايى و قراردادهاى ابتدايى را نيز شامل شود؛ و بالاخره بنابر احتياط واجب نبايد تخلّف نمود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 312

مسائل هبه

(سؤال 1993) خواهرى تمام دارايى از جمله زمين خود را به برادر صغير خود هبه مى كند و مادر بچه كه تنها سرپرست و قيّم او مى باشد زمين و اموال را تصرف مى كند و پس از مدت دو سال اين بچه از دنيا مى رود و فقط مادر وارث او مى باشد و خواهرى كه زمين و اموال خود را هبه كرده نيز فوت مى كند؛ آيا پسر واهبه، يعنى خواهرى كه املاك خود را به برادرش بخشيده است حق دارد كه زمين و اموال را از مادر بچه مطالبه كند؟

جواب: همين كه قيّم شرعى هبه را قبول و اخذ نموده، هبه محقق شده است؛ و هبه به ذى رحم لازم و غير قابل رجوع مى باشد.

(سؤال 1994) شخصى داراى دو زوجه است و از هر زوجه يك پسر دارد، اما تمام دارايى خود اعم از منقول و غير منقول را به يك پسرش كه صغير و از همسر دوم وى است هبه مى كند و فرزند بزرگش كه از همسر اول است محروم مى ماند؛ تمليك نامه كتبى بوده و توسط همسر دوم مخفى شده و مرد پشيمان است و از عواقب كارش ناراحت مى باشد؛ آيا راهى وجود دارد كه دارايى را بتواند بين دو فرزندش تقسيم نمايد يا نه؟

جواب: در فرض سؤال كه پدر

دارايى خود را به بچۀ صغير هبه نموده، اگر محرز شود كه هبه را از طرف فرزندش قبول و براى او به تصرف و قبض خودش درآورده، هبه لازم شده است و ديگر نمى تواند رجوع كند؛ و اگر هبه كرده ولى در اثر غفلت و بى توجهى يا به جهت جهل به مسأله هبه را از طرف بچه قبول و قبض نكرده و همچنان دارايى خود را در تصرف داشته و دارد، هبه محقق نشده و دارايى اش به ملك خودش باقى است. و در صورت نزاع و اختلاف در مورد قبول و قبض از طرف بچه به محاكم شرعى مراجعه شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 313

(سؤال 1995) پسرى پس از تصميم ازدواج با دخترى پيش از عقد، لوازم شخصى و طلا و لباس را خريده و تقديم نامزد كرده است، ولى ناگهان دختر از تصميم ازدواج با او منصرف شده است؛ حال تكليف وسائل و لوازم چيست؟

جواب: در فرض سؤال اشتباه از طرف پسر بوده كه قبل از اجراى عقد متحمل مخارج گزاف شده است؛ و در مورد سؤال هر چه عين آن باقى نمانده حق مطالبۀ عوض آن را ندارد و هر چه عين آن باقى مانده در صورتى كه به دختر نبخشيده و يا اگر بخشيده چون با همديگر خويشاوندى نداشته اند و بخشش نيز با عوض نبوده است، مى تواند آنها را پس بگيرد.

(سؤال 1996) آيا از پولهايى كه مردم بعضى از نقاط در روز تاسوعا يا عاشورا به دستجات سينه زنى اهدا مى كنند مى توان در عمران ده استفاده نمود يا خير؟

جواب: اگر اهدا كننده ها به فرد يا افراد معيّنى تمليك نكرده باشند، بايد طبق

نظر آنها اهدا كنندگان به مصرف برسد و در موارد مشكوكه از آنها اجازه گرفته شود.

(سؤال 1997) پدرم در سن شصت سالگى دچار سكتۀ مغزى شد و در اواخر عمر بيشتر اموالش را به من بخشيد و سند آنها را به نام من زد. البته به نظر بنده احتمالا در هنگام بخشش از نظر عقلى سالم نبود، چون دفتردار هر چه مى گفت به نام من مى زد. اين اموال از نظر شرعى چه حكمى دارد؟ ضمنا از دادن خمس اموال هم اطلاعى ندارم.

جواب: 1- اگر مشاعر پدر شما برقرار نبوده معاملات و بخششهاى او صحيح نبوده و شما بايد رضايت ساير ورثۀ پدرتان را تحصيل نماييد.

2- اگر نمى دانيد به اموال او خمس تعلق گرفته يا نه، و يا احتمال مى دهيد ارث پدرش بوده، بر شما خمس واجب نيست؛ ولى اگر مى دانيد متعلق خمس بوده و نمى دانيد پرداخته است يا نه، شما خمس آنها را بدهيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 314

مسائل وقف

(سؤال 1998) در روستايى دو قطعه زمين وقف قبرستان گرديده و در حال حاضر با قبرستان موجود فاصلۀ زيادى دارند، آيا مى توان اين دو قطعه زمين را با زمين همجوار قبرستان عوض كرد؟ ضمنا واقف قطعۀ اول از دنيا رفته و واقف قطعۀ دوم اختيار زمين را به هيأت قبرستان سپرده كه هر نوع دخل و تصرفى بنمايند؟

جواب: اگر زمين به تصرف وقف داده شده تعويض و تغيير آن جايز نيست؛ بلى در صورتى كه واقف قبل از به تصرف دادن موقوفه فوت كند وقف به هم مى خورد و اختيار زمين با ورثه است.

(سؤال 1999) ملكى را خريده ام و در آن ساختمان عظيمى در دو

طبقه به عنوان مسجد بنا كرده ايم و در طبقۀ پايين آن كه مسقّف است چندين نماز جماعت خوانده شده ولى طبقۀ دوم مسقّف نيست و هر طبقه اى داراى دو در خروجى و ورودى است و در مقابل اين ساختمان، مسجدى قديمى است كه قسمتى از آن را خراب كرده ايم و قسمتى قابل استفاده است و در آن نماز مى خوانند؛ حال سؤالات زير مطرح است:

1- آيا شرعا مى توان نصف ساختمان جديد را به عنوان مسجد و نصف ديگر را به عنوان حسينيه قرار داد؟ با اين كه هر چه مردم پول داده اند براى كمك به مسجد بوده است.

2- آيا مى شود آن قسمت مسجد قديم را كه خراب كرده ايم به فضاى مسجد اضافه كنيم؟

3- آيا مى شود آن قسمت مسجد قديم را كه موجود است به كتابخانه يا آبدارخانه تبديل نماييم؟

جواب: تبديل كردن طبقه اى كه به عنوان مسجد در آن نماز خوانده شده به حسينيه جايز نيست؛ و طبقۀ ديگر را كه در آن نماز خوانده نشده ظاهرا مى توان با رضايت و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 315

اجازۀ دهندگان پول به حسينيه تبديل نمود. و اما مسجد قديم را نمى شود تغيير و تبديل نمود؛ و نيز جايز نيست مقدارى از آن را به فضاى مسجد اضافه كرد.

(سؤال 2000) زمينى است كه مردم محل آن را جهت دستشويى و وضوخانۀ مسجد داده اند، حال با توجه به اين كه در جاى ديگر وضوخانه ساخته اند آيا مى توان آن زمين را به مسجد ملحق نمود؟

جواب: اگر به عنوان دستشويى وقف نشده باشد مانعى ندارد.

(سؤال 2001) كسى سهوا مهر يا چيز ديگرى را از مسجد يا حسينيه اى با خود آورده و بردن به

جاى اول براى او مشكل است؛ تكليف او چيست؟

جواب: هر وقت متمكن شود- هر چند به وسيلۀ افراد مورد اعتماد- به جايش برگرداند.

(سؤال 2002) بيرون بردن قرآن و ساير چيزهايى كه براى مسجد يا مكان ديگرى وقف شده، بخصوص اگر در آن محل بدون استفاده باشد جايز است يا نه؟

جواب: جايز نيست.

(سؤال 2003) قبرستانى است كه بيست و چهار سال است در آن ميّت دفن نمى شود، آيا شهردارى مى تواند آنجا را فضاى سبز كند؟

جواب: اگر وقف باشد تغيير وقف جايز نيست. و اگر وقف نباشد و مستلزم نبش قبر قبل از پوسيده شدن استخوانهاى ميّت نباشد و مستلزم مفسدۀ ديگرى نيز نباشد، در صورتى كه از اراضى مباحه باشد اشكال ندارد؛ و اگر مالك شخصى داشته باشد تحصيل رضايت او لازم است.

(سؤال 2004) آيا هيأت امناى مسجد مى توانند براى تعمير مسجد و ساير تصرفات بدون اجازۀ متولى اقدام كنند؟

جواب: در تعمير مسجد و نظير آن و نماز خواندن و اقامۀ مجالس مذهبى و جواز جلوس و امثال آنها كه حق يا وظيفۀ تمام مسلمين است اجازۀ متولى شرط نيست؛ بلكه بعضى از علماء رضوان اللّه تعالى عليهم فرموده اند كه تعيين متولى براى خود مسجد صحيح نيست و بايد براى موقوفات مسجد متولى تعيين شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 316

(سؤال 2005) زمينى را براى مسجد وقف كرده اند كه درآمد و عوائد آن را در ماه رمضان به كسى كه در آن مسجد اقامۀ جماعت مى كند بدهند، حال مسجد را خراب كرده اند و تا ماه رمضان امسال به هيچ وجه قابل استفاده نيست؛ آيا مى شود در مسجدى ديگر به نيابت وقف كننده اقامۀ جماعت كرد يا خير؟

جواب:

اگر نظر واقف نسبت به اهميت زمان يا مكان احراز نشود، مخيّر هستند كه در همان سال در مسجد ديگر اقامۀ جماعت نموده و عوائد موقوفه را به مصرف برسانند و يا آن را حفظ كرده و در سال آينده به ضميمۀ عوائد سال بعد به مصرف برسانند.

(سؤال 2006) در محلى حسينيه اى است كوچك و فرسوده كه قابل توسعه و تجديد بنا نيست، آيا مى شود امكانات آن را انتقال داده و جاى ديگر حسينيۀ جديد بنا نمود؟

و زمين آن چه حكمى دارد؟

جواب: در فرض سؤال همان حسينيه را تعمير نمايند و اگر گنجايش ندارد يك حسينيۀ ديگر هم مى توانند بسازند.

(سؤال 2007) شخصى مقدارى گندم وقف حسينيه كرده كه در ايام عاشورا به صورت طعام براى مردم مصرف شود؛ اما با زياد شدن جمعيت و توسعۀ محل، حسينيۀ ديگرى نيز احداث شده و ورثۀ واقف جزو افراد و اعضاى حسينيۀ جديد مى باشند؛ آيا جايز است گندم وقفى صرف هر دو حسينيه بشود يا دومى؟

جواب: وقف گندم صحيح نيست؛ و اگر نذر كرده باشد در صورتى كه شرايط نذر را رعايت كرده باشد، بايد طبق نذر به مصرف برسانند. همچنين اگر زمينى را وقف كرده باشد كه محصول آن را سال به سال در اطعام مردم صرف كنند، بايد طبق وقف عمل نمايند.

(سؤال 2008) آيا در پشت بام مسجد- غير از ساختمان براى مسجد- مى توان ساختمان ديگرى بنا نمود؟ مثلا ساختن اطاقى براى بسيج و مانند آن.

جواب: پشت بام مسجد حكم مسجد را دارد و هر ساختمانى در آنجا ساخته شود تمام احكام مسجد بر آن مترتب مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 317

(سؤال 2009) يك قطعه

زمين مزروعى است كه نصف مشاع آن ملك و نصف ديگر وقف عزادارى حضرت ابا عبد اللّه (ع) است و ادارۀ اوقاف مى خواهد يك دبستان در آن زمين بنا كند؛ راه شرعى آن چيست؟

جواب: در فرض سؤال جهت رفع اشكال دو راه وجود دارد: يكى اين كه متولى شرعى با رعايت مصلحت وقف و توافق مالك نصف غير موقوفه، سهم موقوفه را افراز و جدا نموده و ساختمان دبستان را در قسمت مالك قرار بدهند و اجارۀ بهاى زمين آن به مالك پرداخته شود. و راه دوم اين كه متولى شرعى با رعايت مصلحت وقف، سهم موقوفه از زمين را به آموزش و پرورش اجاره داده و اجاره بهاى آن را طبق وقف به مصرف برسانند؛ ولى در اين فرض بايد مدارك وقف را بسيار محكم كنند تا در آينده از بين نرود.

(سؤال 2010) قبرستان متروكه اى است كه وقف بودنش معلوم نيست و كتابخانه اى در آنجا ساخته شده است، آيا از خاك اضافى آن مى توان استفاده هاى شخصى نمود يا خير؟

جواب: اگر وقف بودن آن معلوم نباشد و خاك اضافى داشته باشد و مدعى خصوصى در بين نباشد مانعى ندارد.

(سؤال 2011) زمينى به عنوان قبرستان وقف شده و اهالى به علت آب و هواى محل و طولانى بودن مسير آن تا محل، اقدام به ساختن سرپناهى در آن محل نموده و بتدريج به حسينيه معروف شده است؛ آيا درست است يا نه؟

جواب: ساختمان در زمينى كه وقف اموات شده در صورتى كه مانع دفن اموات باشد جايز نيست؛ و اگر مانع نباشد و منافات با منظور از وقف نداشته باشد ظاهرا اشكال ندارد.

(سؤال 2012) ملكى است مزروعى

كه وقف شده تا عوائد و منافع آن صرف مخارج مسجد شود و شهردارى آن را گرفته و عوض آن را زمينى كه قابل ساختمان و فروش است داده است؛ آيا مى توان آن زمين را فروخت و خرج مسجد نمود يا نه؟

جواب: فروختن و خرج كردن پول آن در مسجد جايز نيست؛ بلكه بايد اجاره بهاى آن سال به سال صرف مسجد شود. بلى اگر قابل اجاره دادن نباشد مى توانند آن را بفروشند و با پول آن زمينى بخرند كه قابل اجاره دادن باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 318

(سؤال 2013) يك مسجد و حسينيه بوده كه كنار هم واقع شده و قسمتى از مسجد در جاده واقع شده و مقدار باقيمانده را براى راه حسينيه و جزو آن قرار داده اند؛ آيا درست است يا خير؟

جواب: جايز نبوده و بايد راه حسينيه از خود حسينيه بازشود و مسجد نبايد معبر براى حسينيه قرار داده شود؛ و اگر مسجد مستقلا قابل استفاده نيست با علامتگذارى حدود مسجد را معيّن نمايند.

(سؤال 2014) مسجد را خراب و تجديد بنا نموده اند و در اين تجديد بنا زيرزمينى به زمين مسجد اضافه شده و مسجد در آن بنا شده و به جاى ساختمان قديم مسجد دو مغازه بنا شده است؛ آيا اين كار درست است؟

جواب: مغازه كردن مسجد جايز نيست و تمام احكام مسجد بر آن زمين جارى مى باشد و هر گونه تصرفى كه با احكام مسجد منافات دارد حرام است؛ و بر تغييردهنده ها واجب است آن را به صورت مسجد برگردانند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 319

مسائل محجوران

(سؤال 2015) ميهمانى دادن قيّم از اموال مولّى عليه تا چه مقدارى

و با رعايت چه امورى جايز است؟

جواب: ميهمانى دادن از مال مولّى عليه در غير جهتى كه به نفع مولّى عليه باشد جايز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 320

مسائل مشاغل و درآمدها

(سؤال 2016) دوختن لباس زنانه توسط مرد چه حكمى دارد؟

جواب: دوختن لباس زنانه توسط خياط مرد در صورتى كه مستلزم نگاه و لمس نامحرم نباشد مانعى ندارد.

(سؤال 2017) اين جانب دانشجو هستم و براى رفع نيازهاى زندگى مجبورم كار كنم و اكنون در يكى از جرايد مشغول به كار هستم و مسئولين روزنامه در مقاطع مختلف تحليل و تفسيرهايى مى خواهند كه در آن چه بسا واقعيتهايى تكذيب و يا تحريف شود و يا به بعضى افراد نسبت ناروا داده شود و اگر خواستۀ آنان را قبول نكنم باعث از دست دادن كارم مى شود، وظيفۀ من چيست؟

جواب: هر گونه تحليل و تفسير دروغ كه موجب نسبتهاى ناروا و خلاف واقع و ترويج باطل و يا تضييع حقوق باشد- چه در كتابها و جرايد و چه در ساير وسايل تبليغاتى- حرام است؛ و الزام افراد نيز به چنين كارى شرعا جايز نيست. و گناه دروغهاى اجتماعى و هتك حيثيت افراد مؤمن از دروغهاى فردى به مراتب بيشتر است؛ ان شاء اللّه خداوند همۀ ما را از لغزشها حفظ نمايد، و روزى انسان وابسته به كار حرام نيست.

(سؤال 2018) دانشجوى كارشناسى ارشد هستم و در هنگام استخدام بايد به سؤالاتى پاسخ دهم، در صورتى كه عقايد خود را در مورد بعضى مسائل بازگو كنم پذيرش نمى شوم؛ آيا جايز است كه بر خلاف عقايدم پاسخ دهم؟

جواب: كسانى كه استخدام مى كنند بايد به دنبال افراد خدمتگزار و صادق باشند و

از تحميل عقيده و حذف نيروهاى غير هم خط پرهيز نمايند و افراد را وادار به تملق و دروغ و نفاق نكنند؛ و بدانند با اين روش ضربۀ بزرگى به نيروهاى عاقلۀ كشور و نظام

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 321

مى زنند. و بالاخره بر خلاف عقيدۀ قلبى سخن گفتن نفاق و حرام قطعى است؛ مگر اين كه از موارد تقيه باشد.

(سؤال 2019) افرادى مى خواهند در نهادهاى انقلابى داخل شوند، تحقيق كنندگان ارگانها در رابطه با بررسى سوابق افراد فوق الذكر با توجه به آيۀ شريفۀ وَ لٰا تَجَسَّسُوا «1» تا چه حد مجاز به بررسى سوابق افراد مى باشند؟

جواب: هر مقدارى كه طبق مقررات مصوّبۀ مجلس و شوراى نگهبان تجسّس لازم باشد و آن فرد با توجه به لزوم تجسّس براى استخدام ثبت نام كند اشكال ندارد؛ ولى مجلس و شوراى نگهبان كه دو ركن نظام هستند نبايد از مرز عدالت و بى طرفى خارج شوند.

(سؤال 2020) زنجير زدن، قمه زدن و استفاده از طبل و مانند آن در دسته هاى سينه زنى و عزادارى حضرت امام حسين (ع) چه حكمى دارد؟

جواب: زنجير زنى اگر ضرر معتنابه نداشته باشد اشكال ندارد، ولى از قمه زنى در صورتى كه خطر جانى يا نقص عضو داشته و يا مستلزم ضرر قابل توجه و يا هتك مذهب و وهن عزادارى حضرت ابا عبد اللّه (ع) باشد و همچنين از استعمال آلات مخصوص لهو و لعب بايد خوددارى شود.

(سؤال 2021) هيپنوتيزم و احضار ارواح چه حكمى دارند؟ شغل قرار دادن آنها و كسب درآمد از اين طريق چه حكمى دارد؟

جواب: هيپنوتيزم اگر موجب عوارض سوئى در جسم و روح طرف نباشد و به هيچ نحوى

مفاسد فردى و اجتماعى نداشته باشد و ايجاد خللى در نظم اجتماعى نكند دليلى بر حرمت آن و كسب درآمد از آن نداريم؛ و احضار روح كافر، و نيز احضار روح مؤمن اگر مستلزم تأذى روح مؤمن نباشد در شرايط و حكم نظير هيپنوتيزم است.

(سؤال 2022) آيا تكسّب از راه قيافه شناسى، از معاملات جايز است يا حرام؟

جواب: از معاملات حرام است.

______________________________

(1)- سورۀ حجرات (49): آيۀ 12.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 322

مسائل مسابقات و تيراندازى

(سؤال 2023) مسابقات و تيراندازى اگر به منظور بازى و سرگرمى باشد نه براى آمادگى جنگى، آيا شرعا جايز است عوضى براى برنده قرار داده شود؟

جواب: قرار دادن عوض در تيراندازى و مسابقاتى كه براى تمرين و آمادگى در جنگ انجام مى شود- هر چند فعلا زمينۀ جنگ در بين نباشد- اشكالى ندارد. صرف آمادگى و تهيّأ براى دفاع از كشور در مواقع لازم شرعا و عقلا مطلوب مى باشد، هر چند در شكل بازى به دست آيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 323

مسائل هنرها، بازى ها و سرگرمى ها

[غنا و موسيقى]

(سؤال 2024) آيا در غنا، سماع آن يعنى به گوش رسيدن همانند استماع يعنى گوش دادن حرام مى باشد؟ بنابراين براى افرادى كه مخالف و ناراضى از غنا هستند و با ناراحتى به گوش آنها مى رسد بازهم حرام است؟ يا در بعضى اتوبوسها و ماشينها كه نوار ترانه پخش مى كنند و به گوش انسان مى رسد حكم آن چيست؟

جواب: اگر انسان گوش ندهد، مجرد شنيدن حرام نيست؛ بلى اگر در جايى باشد كه حضور در مجلس معصيت صدق كند، از آن جهت حرام مى باشد.

(سؤال 2025) آيا آواز و غناى زنها در عروسى ها استثناء شده است؟ و در صورت جواز محدودۀ آن را بيان فرماييد.

جواب: بين فقها محل خلاف مى باشد و احوط ترك آن است، هر چند جواز آن بعيد نيست؛ به شرط اين كه با آلات مخصوص به لهو نباشد و مردهاى نامحرم نيز نشوند.

(سؤال 2026) در زورخانه ها مرسوم است موقع ورزش ضرب مى زنند، آيا اين كار جايز است؟ و همچنين طبل و موزيك كه در ارتش و مراسم گوناگون و يا عزاداريها مى زنند جايز است يا نه؟

جواب: چون صداها و آهنگ هايى كه در موارد

ذكر شده به كار مى رود معمولا موجب تحريك شهوت جنسى نيست، قهرا مصداق لهو و لعب حرام نمى باشد و اشكال ندارد.

(سؤال 2027) حضور در مجالسى كه همراه با لهو، غنا، ترانه و ساز مى باشد به اسم اين كه با يكديگر خوش هستيم و يا مجبوريم و يا اگر نرويم آنها ناراحت مى شوند جايز است يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 324

جواب:: اجبار ناشى از رسومات و توقعات افراد و نيز ناراحت شدن مرتكب معصيت مجوز شركت در مجلس معصيت نمى باشد.

(سؤال 2028) با توجه به اين كه برنامه هاى ماهواره شامل برنامه هاى مفيد و علمى نيز هست، نظر حضرتعالى در رابطه با استفاده از ماهواره چيست؟

جواب: ماهواره نيز همچون ساير رسانه هاى جمعى- مانند: راديو، تلويزيون، ويدئو و اينترنت- است كه بهره بردارى حلال از آن اشكالى ندارد.

(سؤال 2029) آيا استفاده از موسيقى حرام براى معالجۀ سرد مزاجى جنسى جايز است؟ چنانچه راه علاج منحصر به آن باشد و اگر معالجه نكند ممكن است منجر به متلاشى شدن كانون خانوادگى گردد، تكليف چيست؟

جواب: انحصار علاج در آن بعيد است؛ ولى در فرض انحصار مذكور به نحو قطع، ظاهرا مانعى ندارد؛ ولى به مقدار علاج اكتفا شود.

(سؤال 2030) در مسألۀ «2496» توضيح المسائل فرموده ايد: «غنا و هر آوازى كه مشتمل بر باطل بوده و ...»؛ بفرماييد چه فرقى ميان «غنا» و «آواز مشتمل بر باطل» وجود دارد؟ و بفرماييد منظور از «اشتمال بر باطل» تبليغ گناه كبيره و ترويج ظلمه مى باشد؟

و منظور از «مجلس» آيا همان محل ابتدايى ساخت موسيقى يا مثلا استريو است يا محل شنيدن توسط نوار را نيز شامل مى شود؟ آيا منظور از حرمت موسيقى مناسب

مجالس لهو صرفا ترويج فساد است يا علت ديگرى دارد؟

جواب: «غنا» كيفيت مخصوصى از خواندن است كه اصطلاحا به آن «تصنيف» يا «ترانه» مى گويند؛ و اگر خواندن داراى اين خصوصيت نباشد ولى مشتمل بر هجويات و دروغ باشد هم اشكال دارد، همچنين است ترويج باطل يا توهين به مؤمن. و منظور از «مجلس» جايى است كه عده اى جمع شده اند براى هرزگى و فساد و بدين منظور غنا و آوازخوانى شهوت انگيز انجام مى دهند.

(سؤال 2031) اگر از موسيقى غير مجاز به هر صورت استفادۀ خوب شود بازهم حرام است؟

جواب: اگر مناسب با مجلس فساد باشد استفادۀ خوب از آن معنا ندارد؛ و اگر مناسب با مجالس فساد نباشد اساسا حرام نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 325

[تعزيه خوانى با لباس مخصوص]

(سؤال 2032) تعزيه خوانى با لباس مخصوص كه افراد تصور كنند كه واقعا امام حسين (ع) و اصحابش چنين لباس مى پوشيدند چه حكمى دارد؟

جواب: اگر فرضا دروغ عملى محسوب گردد بايد خوددارى شود.

(سؤال 2033) شبيه در آوردن براى ائمۀ اطهار مخصوصا امام حسين (ع) و در ضمن آن، مرد نقش حضرت زينب (س) را بازى مى كند و براى چند ساعتى لباس زن را مى پوشد اشكالى دارد؟

جواب: اگر مستلزم توهين به اهل بيت (ع) نباشد، و نيز موجب وهن مذهب نشود، و متضمن كذب و افتراء هم نباشد، اشكالى ندارد.

[شعبده بازى]

(سؤال 2034) آيا شعبده بازى به عنوان كار و كسب يا غير آن جايز است؟

جواب: جايز نيست.

[بازى كردن بانوان در تئاتر و سينما]

(سؤال 2035) بازى كردن بانوان در تئاتر، برنامه هاى سينمايى و نظاير آن همراه با مردان و تماشاى اين گونه برنامه ها در صورت عدم خروج از موازين اسلامى چه حكمى دارد؟

جواب: در صورتى كه موازين اسلامى را رعايت كنند اشكال ندارد.

(سؤال 2036) آيا مجسمه سازى و نقاشى از چهرۀ انسان يا حيوان اشكال دارد؟

جواب: ساختن مجسمۀ انسان يا حيوان اگر براى پرستش باشد جايز نيست و در غير آن نيز احوط ترك است. و نقاشى از صورت انسان يا حيوان اشكال ندارد. ولى مى توان گفت: نهى از مجسمه سازى و نظاير آن در برخى از روايات، به اين علت بوده است كه در آن زمانها براى پرستش غير خدا و شريك قرار دادن براى او ساخته مى شده است؛ بنابراين چنانچه بدين منظور ساخته نشود و فقط جنبۀ هنرى و فرهنگى داشته باشد اشكال نداشته باشد. و در حقيقت از مواردى است كه موضوع حكم به كلى تغيير يافته است.

[چهارشنبه سورى]

(سؤال 2037) انجام بعضى از رسوم مثل چهارشنبه سورى كه نزديك ايام عيد به عنوان يك سنّت ملّى انجام مى شود و وسايل اضافى و غير ضرورى را آتش مى زنند و كمى هم بازى مى كنند آيا جايز است؟ البته نه به عنوان پرستش آتش، بلكه به عنوان اين كه آتش سمبل سوزاندن و از بين بردن بدى ها و رذايل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 326

جواب:: هر چند منشأ اين گونه اعمال همان مسلك آتش پرستى است كه در ادوار گذشته معمول بوده ولى چون مسلمانها به عنوان آتش پرستى انجام نمى دهند شرك نيست، و حرمت آن داير مدار صدق ترويج باطل يا صدق اسراف و تبذير است.

[برد و باخت در قمار]

(سؤال 2038) با توجه به اين كه حرام بودن برد و باخت در قمار به خاطر فسادى است كه دارد، اگر يك امر مشروع و مطلوب مثل يك ختم قرآن يا زيارت عاشورا يا صلۀ ارحام و نظاير اينها در برد و باخت شرط شود، آيا اطلاق ادلۀ حرمت شامل آن هم مى شود يا نه؟

جواب: اطلاقات ادلّه شامل است؛ و احكام شرعيه مبتنى بر استحسانات نيست.

(سؤال 2039) تصور شهوت، مادامى كه موجب خروج منى نشود چه حكمى دارد؟

جواب: اگر هيچ مفسده اى بر آن مترتب نشود حرمت آن ثابت نيست؛ ولى ادامۀ تصور و مشغول كردن ذهن در آن گونه افكار عواقب سوئى دارد.

[حركتها و نرمشهاى بدنى]

(سؤال 2040) روشهايى وجود دارد از جمله- هاتويوگا- كه شامل حركتها و نرمشهاى بدنى است و به ادعاى بعضى آثار جسمانى سودمندى دارد؛ و از جمله- راجايوگا- كه شامل تمرينات روحى و روانى است و اساس آن تمركز فكر و ضبط حواس و احيانا حبس نفس و تكرار بعضى اذكار تحت عنوان «مانترا» مى باشد و به آن «جاپا» گويند؛ و گفته مى شود كه بعضا نامهاى بعض خدايان هندوست. و به هر حال امر آن مشتبه است و بعضى از علاقه مندان به اسلام ذكر «هو» يا «حق» و امثال اينها را به كار مى برند و در مجموع آثار روحى و روانى دارد. و از جمله روشى است به نام «مدى تشن» كه با طريقى انجام مى شود از قبيل نشستن در خلوت و شمارش نفس يا تمركز و توجه روحى به يكى از اعضاى بدن كه براى آرامش روانى- روان درمانى- و تقويت اراده و نيروهاى روحى انجام مى گيرد؛ و يا مثلا هيپنوتيزم ... به

هر حال آيا استفاده از اين روشها جايز است؟

جواب: اين اعمال اگر به عقايد ايمانى مسلمانان يا به نظم اجتماعى آنان ضرر بزند، يا هتك اسماء خداوند متعال بشود، يا ضرر جسمى غير متعارف داشته باشد و يا موجب فرار از كار و زندگى باشد جايز نيست؛ وگرنه فى نفسها مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 327

[شرطبندى]

(سؤال 2041) شرط چيست؟ و آيا مطلق شرطبندى حرام است؟ و آيا همۀ بازيها و فعاليتهاى ورزشى و غير ورزشى را حرام مى دانيد؟

جواب: اصل معناى «شرط» ربط دادن چيزى به چيزى ديگر است؛ و در هر موردى شرط شود كه برنده چيزى را از بازنده بگيرد حرام است، مگر در سبق و رمايه كه به جهت تشويق مسلمانان به تمرين رموز جهاد و آمادگى براى دفاع تشريع شده است.

و بعيد نيست در مسابقه با انواع ابزار و وسايل جنگى روز نيز شرطبندى جايز باشد.

[جامهايى كه براى مسابقات فوتبال مى گذارند]

(سؤال 2042) آيا جامهايى كه براى مسابقات فوتبال مى گذارند حلال است؟

جواب: اگر پول آن را از افرادى كه در مسابقه شركت مى كنند نگرفته باشند و از طرف اشخاص ديگر و يا از طرف دولت جايزه بدهند اشكال ندارد؛ ولى اگر خود بازى كننده ها پول آن را داده باشند حرام است.

[بازى كردن با شطرنج]

(سؤال 2043) بازى كردن با شطرنج در فرضى كه از آليت براى قمار خارج شده باشد، بدون شرطبندى چه حكمى دارد؟

جواب: اگر خروج آليت آن براى قمار به طور كلى ثابت شود، بدون شرطبندى اشكال ندارد.

[بازى با پاسور]

(سؤال 2044) حكم شرعى بازى با پاسور را بيان فرماييد.

جواب: چنانچه عرفا وسيلۀ قمار محسوب نشود و بدون شرطبندى باشد، اشكال ندارد.

[تعليم و تعلّم موسيقى]

(سؤال 2045) من دو استفتاء از جنابعالى ديده ام؛ يكى مبنى بر اين كه: «تعليم و تعلّم موسيقى حرام است» و ديگرى مبنى بر اين كه: «سازهاى مختلط كه هم براى حرام و هم براى حلال استفاده مى شوند، استفاده در غير حرام آن اشكالى ندارد». با توجه به اين مسأله بفرماييد آهنگ مخصوص مجالس لهو و لعب يعنى چه؟ خود مسألۀ لهو و لعب چيست؟ آيا مجلس عروسى حكم مجلس لهو و لعب را دارد؟

جواب: مقصود از «مجالس لهو و لعب» مجالس شهوترانى و لا ابالى گرى است كه طبعا موجب فساد مى شود؛ و هر آهنگ و آوازى كه متناسب با اين گونه مجالس باشد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 328

و افراد را معمولا به سوى مسائل جنسى و خلاف اخلاق مى كشاند، مصداق موسيقى حرام مى باشد.

و تعليم و تعلّم موسيقى اگر اختصاص به موارد حرام داشته باشد، حرام است؛ و اگر مشترك در حلال و حرام باشد، استفاده و تعليم و تعلّم آنها در موارد غير حرام جايز است.

[گوش كردن به صداى زن و مرد]

(سؤال 2046) در مورد گوش كردن به صداى زن براى كسانى كه معتقدند تحت تأثير قرار نمى گيرند و اين موسيقى ها را مخصوص مجالس لهو و لعب نمى دانند، چه حكمى دارد؟

جواب: گوش كردن به صداى زن، در صورتى كه همراه با موسيقى حرام نباشد و مستلزم فساد نشود، اشكال ندارد.

(سؤال 2047) گوش دادن به صداى مرد در نوارهاى عاشقانه در غير مجالس لهو و لعب براى مردان و زنان چه حكمى دارد؟ آيا نام خواننده مى تواند دليل بر حرمت نوار او باشد؟

جواب: در صورتى كه متناسب با مجالس فساد نباشد و مستلزم غنا نشود، اشكال ندارد. و نام

خواننده موجب حرمت يا جواز نمى گردد.

[رقص و موسيقى]

(سؤال 2048) در مورد رقص و موسيقى و اين كه نبايد انجام شود دليلهاى قانع كننده اى مى خواهم، كه واقعا چرا اين عمل يعنى رقص نبايد باشد. چون فكر مى كنم هر چيزى بستگى به نيّت انسان از انجام عملى دارد، حال آن عمل رقصيدن باشد يا همان لباس پوشيدن ساده؟

جواب: خوبى و بدى هر چيزى بستگى به نيّت انسان ندارد. بعضى چيزها ممكن است اصولا داراى مفاسد اجتماعى يا فردى باشد كه شارع مقدس از آن جهت آنها را حرام يا مكروه نمايد. مثلا بدى قتل نفس، تهمت و غيبت و امثال اينها متكى به نيّت انسان نيست.

موسيقى اگر از آن نوعى باشد كه مهيّج شهوت جنسى و موجب فساد اخلاق و تباه شدن عقل و شرافت انسان باشد براى فرد و جامعه ضرر دارد و دين از آن منع

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 329

نموده است. و اگر از اين نوع نباشد ضررى ندارد و قهرا حرام هم نخواهد بود.

حرمت رقص به طور مطلق دليل قطعى ندارد، فقط مطابق روايتى معتبر پيامبر اسلام (ص) از آن نهى فرموده است. لذا در غير مورد رقص زن براى شوهر احتياط در ترك آن است.

[دست زدن زنها در مجالس]

(سؤال 2049) آيا دست زدن زنها در مجالس بدون بودن نامحرم جايز است؟

جواب: اگر مفسده اى بر آن مترتب نشود اشكال ندارد.

(سؤال 2050) آيا دست زدن زنها در مجالس با بودن نامحرم مثل دست زدن زنها با وجود داماد در مجلس عقد جايز است يا خير؟

جواب: حضور داماد در چنين مجلسى با رعايت پوشش اسلامى از ناحيۀ زنها، و نيز دست زدن زنها اگر مفسده و گناهى بر آن مترتب نشود، اشكال ندارد.

[گوش دادن به سرودها و آهنگ هاى راديو و تلويزيون]

(سؤال 2051) آيا گوش دادن به سرودها و آهنگ هاى راديو و تلويزيون جايز است يا خير؟

جواب: هر آهنگ و آوازى كه مهيّج شهوت جنسى و فساد اخلاق يا ترويج باطل نباشد، خواندن و گوش دادن به آن اشكال ندارد.

[استفاده از امواج ماهواره]

(سؤال 2052) آيا استفاده از امواج ماهواره- كه نوعا توسط كشورهاى غربى فرستاده و بعضى برنامه هاى آن نيز موجب فساد مى شود- جايز است؟ خريدوفروش گيرندۀ ماهواره چه حكمى دارد؟

جواب: ماهواره مانند ساير رسانه ها هم برنامه هاى مشروع و مفيد دارد، و هم برنامه هاى غير مشروع؛ و استفاده از برنامه هاى مشروع و مفيد آن اشكال ندارد.

و خريدوفروش گيرندۀ آن نيز به منظور استفاده هاى مشروع اشكال ندارد.

[سيگار كشيدن]

(سؤال 2053) حكم شرعى كشيدن سيگار را بيان فرماييد. در صورتى كه كشيدن سيگار موجب آزار و اذيت ديگران باشد يا هواى سالم را آلوده كند آيا مى توان در حضور ديگران اقدام به سيگار كشيدن كرد؟ و در صورت انجام آن، آيا موجب ضمان مى شود؟

جواب: اگر براى خود او يا ديگران موجب ضرر قابل توجه باشد، يا موجب آزار و اذيّت ديگران شود جايز نيست؛ و اگر ضررى بر ديگرى وارد نمايد بايد جبران شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 330

[فيلم و سينما]

(سؤال 2054) امروزه پيشرفت علم و تكنولوژى مظاهر گوناگونى از تمدّن و هنر را در اشكال نمايش، فيلم و تصوير براى بشريت به وجود آورده است. اصولا نظر اسلام با چنين پيشرفتى كه به طور كلى زندگى اجتماعى امروزه را متحوّل و با اعصار گذشته متمايز ساخته است چيست؟

جواب: تجربه نشان داده كه اثر نمايش و فيلم و تصوير در افكار عمومى و تربيت جامعه از گفتار و نوشتار به مراتب بيشتر است؛ و به تعبير ديگر مشاهده و احساس معمولا بيش از تفكّر و تعقل در جامعه اثر محسوس دارد. دين مقدس اسلام هر چند بر حسب رعايت مصالح و اهداف آفرينش انسان براى زندگى بشر معيارهايى را مشخّص نموده، به گونه اى كه روش و رفتار او در زندگى با تكامل روحى و سعادت ابدى او سازگار و يا در تضاد نباشد، ولى هيچ گاه شكل خاصّى را براى زندگى ترسيم نكرده است؛ و هنر نيز يكى از نيازها و جلوه هاى زندگى است كه در ساخت انسانها و شكوفايى استعدادهاى درونى آنان نقش به سزايى دارد، و با پيشرفت علم و تكنيك و تغيير

شرايط زمانى و مكانى و محيط اجتماعى طبعا تكامل در جلوه هاى هنر نيز ضرورت خود را نشان مى دهد. اسلام با تنوّع و تفنّن در اشكال و مظاهر زندگى مخالف نيست؛ بلكه با تكامل علم و تكنيك هماهنگ است، وگرنه نمى توانست خاتم اديان الهى باشد.

(سؤال 2055) سينما يكى از مظاهر تمدن تكنولوژيك است و اين صنعت هنرى آن چنان كه بايد توجه علما و فقها را به ظرفيت هاى وافر خود در حوزۀ تبليغات معنوى برنينگيخته است و حتى فقه همواره براى آن موانعى ايجاد كرده است.

با اين مقدمه آيا حضرتعالى:

الف- نمايش زن مسلمان بى حجاب را در سينما (تصوير) جايز مى دانيد؟ (زن مسلمان بى حجاب ايرانى چه حكمى دارد؟)

ب- نمايش تك خوانى زن مسلمان و اصولا تك خوانى زن مسلمان چه حكمى دارد؟

ج- نمايش آثارى از سينماى جهان كه داراى صحنه هاى سكس (اروتيك) است اما در پايان روح دينى از آنها استنباط مى شود چه حكمى دارد؟

د- آيا مى توان از بيت المال مسلمين هنرمندان متعهد خارجى را براى آموزش از آنها به ايران دعوت كرد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 331

ه- آيا به نظر شما روحانيون مى توانند در كار عملى سينما وارد شوند؟

و- نشان دادن صورت معصومين (ع) در آثار سينماى دينى چه حكمى دارد؟

ز- نظر حضرتعالى در باب موسيقى پاپ و خواندن زن با اين نوع موسيقى چيست؟

جواب: الف- يكى از مقررات قطعى شريعت اسلام در رابطه با زندگى اجتماعى حفظ عفّت فرد و جامعه است. بلكه جوامع غير دينى نيز براى عفّت ارزش خاصّى قائل مى باشند، هر چند برخى از امور را منافى عفّت نمى دانند.

جاذبۀ خاصّ زن به ويژه زن جوان براى مرد قابل انكار نيست و طبعا از

طمع هوس بازان در امان نيست و همۀ عقلاى جهان ناموس خود را از طمع و هوس شهوترانان دور مى كنند تا رهزنان در آنها طمع نكنند. حجاب و پوشش زن مسلمان سمبل عفّت و متانت اوست، و به دستور اسلام زن بايد خود را از اغيار بپوشاند، و نبايد بدون رعايت حجاب اسلامى خود را نمايش دهد و كسى نمى تواند او را به رفع پوشش اسلامى وادار نمايد؛ ولى اگر- از باب فرض- زن مسلمان از اين دستور دينى تخلف نمود و متهتّك شد، و يا زن، غير مسلمان بود و در نمايش بدون حجاب شركت نمود تماشاى او به طور مستقيم بدون داشتن مفسده و يا قصد لذّت جنسى، و يا تماشاى فيلم و تصوير او اگر موجب فساد و فحشا در جامعه و انحراف افكار نشود مانعى ندارد.

ب- صداى زن و گوش دادن به آن اگر مهيّج شهوانى و يا موجب فساد باشد جايز نيست، وگرنه مانعى ندارد. تك خوانى زن نيز اگر به حدّ غنا نرسد و فسادآور نباشد اشكال ندارد.

ج- اگر فرضا نمايش اين قبيل صحنه ها موجب فساد براى فرد يا جامعه نباشد اشكال ندارد؛ و بايد توجه نمود كه فساد امرى عام و فراگير است و منحصر به ارتكاب فحشاء نيست، و اگر ارائه و نمايش اين گونه فيلمها و صحنه ها موجب سست شدن بنيان خانواده ها و بر هم خوردن روابط خانوادگى باشد باز از مصاديق فساد محسوب است و لازم است اجتناب شود. سينما براى اصلاح جامعه و روابط اجتماعى و خانوادگى است نه سست كردن يا بر هم زدن آنها، و هيچ گاه احتمال ترتّب مصلحت اجتماعى مجوز ارتكاب حرام قطعى

نمى شود. با مقدمات ضد اخلاق نمى توان به تزكيۀ روح و اخلاق حسنۀ انسانى دست يافت.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 332

د- استفاده از بيت المال براى جذب و دعوت از هنرمندان متعهد جهت آموختن هنرهاى حلال و مفيد براى جامعه مانعى ندارد. و اين كه ممكن است برخى از افراد از هنرهاى حلال سوء استفاده كنند موجب حرمت تعليم و تعلّم هنر حلال نيست.

ه- مجرّد روحانى بودن موجب منع شرعى يا قانونى نسبت به كار سينمايى نيست؛ ولى آنچه از يك روحانى آگاه انتظار مى رود و در تخصّص او مى باشد تبليغ صحيح اسلام و ارشاد و راهنمايى مردم و حلّ مشكلات دينى آنان مى باشد.

و- اگر قداست آن بزرگواران كاملا حفظ شود، و هيچ گونه اهانتى در عرف تماشاگران تلقّى نشود و از روى آثار و شواهد صورتى قريب به واقعيت ارائه گردد دليلى بر حرمت آن نداريم، ولى احتياط خوب است.

ز- موسيقى داراى انواع گوناگون است، و به طور كلى همۀ آنها در روح انسانها تأثير عميق دارد. برخى از آنها حلال و برخى حرام است؛ و به طور كلى اجمال آنچه روح انسان را به دنائت و حقارت يا فحشاء و شهوات تحريك مى كند و طبعا جامعه را جذب مظاهر فساد مى نمايد، و يا همچون موادّ سكرزا عقل و تميز انسان را تحت الشعاع قرار مى دهد حرام است. و اگر- از باب فرض- در مورد خاصّى مفسده انگيز بودن آن احراز نشود گوش دادن به آن مانعى ندارد.

[ورزش بانوان]

(سؤال 2056) ورزش بانوان اگر تمام جهات شرعى نظير اختلاط حرام با اجنبى، نظر اجنبى به آنان و ساير مفاسد رعايت شود جايز است يا نه؟

جواب: اگر

تمام جهات شرعى رعايت شود اشكال ندارد.

[شعبده بازى و سحر و جادو]

(سؤال 2057) آيا شعبده بازى از مقولۀ سحر و جادوست و حرمت آن به اين جهت است، يا چيز ديگرى است و دليل ديگرى دارد مثل خلاف واقع نشان دادن چيزها و نظير آن؟ و آيا شامل ژيمناستيك مى شود يا نه؟

جواب: شعبده بازى چون نوعى تصرف در قوّۀ خيال بيننده است، نوعى ضعيف از انواع سحر و جادو مى باشد. و در صورتى كه موجب اغواء و انحراف دينى در بيننده باشد اشكال دارد؛ ولى اگر فقط در جهت سرگرمى و هنرنمايى باشد اشكال ندارد. و ژيمناستيك از مقولۀ شعبده بازى نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 333

مسائل معاشرت

[صلۀ رحم و ميهمان]

(سؤال 2058) با توجه به اين كه از طرف شارع مقدس صلۀ رحم واجب است و از ناحيۀ ديگر خمس بعضى از اموال نيز واجب مى باشد، حال اگر انسان بداند در صورتى كه بخواهد صلۀ رحم انجام بدهد ارحام او مال غير مخمّس در معرض تصرف او قرار مى دهند و راهى هم بجز تصرف ندارد، با اين فرض آيا مى توان صلۀ رحم را ترك كرد؟ يا مى توان صلۀ رحم را انجام داد و خمس آن مال را از ناحيۀ خود پرداخت؟ و در صورت جواز تصرف و پرداخت خمس، آيا اين يك حكم كلى است و يا اين كه در هر مورد خاصى اذن خصوصى از جانب حاكم شرع لازم است؟

جواب: صلۀ رحم انواع مختلف دارد و غالبا توقف بر تصرف در مال خمس دار ندارد و در صورت توقف، اذن حاكم شرع جامع الشرائط لازم است.

(سؤال 2059) اگر پدر و مادر نسبت به اسلام و مقدسات آن مخالف باشند، ارتباط و صلۀ رحم فرزند با آنها چگونه بايد باشد؟

جواب: بهترين صلۀ

رحم آن است كه فرزند به هر طريق ممكن آنها را ارشاد و راهنمايى كند.

(سؤال 2060) با توجه به حديث: «أكرم الضّيف و لو كان كافرا» اگر ميهمان ناخوانده اى براى ما آمد و حجاب كامل نداشت، آيا وظيفۀ ما پذيرايى و اكرام است؟

جواب: در عين حالى كه بايد او را اكرام نمود، در صورت وجود شرايط و با رعايت مراتب، نهى از منكر را مدّ نظر قرار دهد. و در بسيارى از موارد برخورد نيكو و ارشاد و موعظه به وجه احسن، اثر بيشترى خواهد داشت.

(سؤال 2061) اگر صلۀ رحم را بخواهيم رعايت كنيم ممكن است چشممان به موى زن نامحرم بيفتد، و يا مجبور شويم در جلسات غيبت و تهمت بنشينيم، اگر بخواهيم از اين گناهان دورى جوييم بايد صلۀ رحم را ترك كنيم؛ وظيفۀ ما چيست؟

جواب: كوشش كنيد صلۀ رحم را با ترك معصيت حتى الامكان انجام دهيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 334

[صداي زن نامحرم و معاشرت با آن]

(سؤال 2062) گوش دادن به قرآن و سرود و امثال آن كه توسط زن نامحرم خوانده مى شود چه حكمى دارد؟

جواب: از خواندن با صداى مهيّج شهوت بايد خوددارى شود و گوش دادن به آن اشكال دارد؛ و در غير اين دو صورت اشكالى ندارد.

(سؤال 2063) حكم شنيدن و شنواندن صداى نامحرم را بيان فرماييد.

جواب: اگر با لحن و صداى مهيّج نباشد و تلذّذ و خوف فساد در بين نباشد حرام نيست.

(سؤال 2064) آيا شنيدن صداى زن در مجامع فرهنگى، هنرى و يا علمى به صورت سخنرانى، سرود و يا مرثيه اگر مفسده نداشته باشد و تهيّج نوعى هم نداشته باشد جايز است؟

جواب: اگر مفسده اى بر آن مترتب نشود و

با لحن مهيّج هم نخواند اشكال ندارد.

(سؤال 2065) به طور كلى آيا مكالمه يا معاشرت به صورت سالم بين پسر و دختر اشكالى دارد؟ به عنوان مثال اگر در جوامع فرهنگى يا هنرى زنان و مردان يا دختران و پسران با هم فعاليتهاى علمى سالم در ابعاد مختلف داشته باشند اشكال دارد؟

جواب: اگر جهات شرعى رعايت شود، و مفسده اى بر آن مترتب نشود اشكالى ندارد.

(سؤال 2066) نشستن مرد و زن نامحرم در كنار يكديگر در تاكسى ها را جايز مى دانيد يا خير؟

جواب: اگر مستلزم خلافى نباشد اشكال ندارد.

(سؤال 2067) كار كردن خانمها در مكانهايى كه سر و كارشان با مردها بيشتر است چه حكمى دارد؟

جواب: با رعايت موازين شرعى اشكالى ندارد.

[دست زدن در ايام مولودى حضرات معصومين (ع)]

(سؤال 2068) كف زدن (دست زدن) در ايام مولودى حضرات معصومين (ع) چه صورتى دارد؟

جواب: اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 335

[قمه زنى در ايام عزاى حضرت سيّد الشهداء (ع)]

(سؤال 2069) قمه زنى در ايام عزاى حضرت سيّد الشهداء (ع) و به قصد رجاء نه توهين به مقدسات اسلام چه صورتى دارد؟

جواب: در صورت وهن مذهب يا داشتن خطر جانى يا نقص عضو و اضرار به نفس خوددارى شود.

[غيبت]

(سؤال 2070) در يك جمع بندى كلى و با توجه به معناى غيبت كه «ذكرك اخاك بما يكرهه» عنوان شده است، مستدعى است يك تعريف جامع و مانع از «غيبت» ارائه داده و موارد استثناى آن را در صورت امكان به تفصيل بيان فرماييد.

جواب: معناى غيبت و موارد استثناى آن در توضيح المسائل جديد، مسائل 2518 تا 2521 به تفصيل بيان شده است.

(سؤال 2071) در مسائل اجتماعى و سياسى و تشريح مسائل و حوادث تاريخى كه منجر به شرح خصوصيات و خصلتها و زندگى و احوال شخصى افراد مى شود و قهرا چه بسا نقاط ضعف و عيوب آنان گفته شود، آيا غيبت كردن جايز است يا نه؟ البته در صورتى كه هيچ گونه قصدى جهت خراب كردن و بى آبرو نمودن افراد در بين نباشد.

جواب: اگر غرض صحيحى بر آن مترتب باشد، از قبيل: اعلان فسق و عدالت راويان و شاهدان امور و ردّ بدعت بدعت گزاران و نسبتهاى دروغين، و نيز ردّ ادعاى اجتهاد مدعى دروغين اجتهاد و به طور كلى ردّ ادعاى هر مطلب دروغ و خلاف واقعى كه مفاسد اجتماعى دارد، در كليۀ اين موارد غيبت به مقدار لازم اشكال ندارد.

[فسق]

(سؤال 2072) حدّ فسق چيست؟ و آيا داشتن معاشرت و ارتباط عادى با فاسق جايز است يا نه؟

جواب: هر كس عمدا بدون اشتباه و با اختيار خود مرتكب گناه كبيره شود يا اين كه اصرار بر گناه صغيره داشته باشد تا زمانى كه توبه نكرده باشد فاسق است. و معاشرت با فاسق براى افرادى كه تحت تأثير واقع نمى شوند به اميد ارشاد و راهنمايى او اشكال ندارد؛ ولى اگر معاشرت موجب جرأت يافتن او

بر ادامۀ معصيت باشد جايز نيست.

[تقلب در جلسات امتحان]

(سؤال 2073) آيا تقلب در بعضى از جلسات امتحان به شكل رونويسى از ديگران، در مواردى كه ديگران راضى باشند يا نباشند، چه حكمى دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 336

جواب:: بايد دانش آموزان و دانشجويان محترم تقوا داشته باشند و از تقلب به هر شكل آن اجتناب نمايند؛ و در مواردى كه طبق مقررات، رونويسى از نوشته هاى ديگران ممنوع است، بايد خوددارى شود.

[سلام و جواب آن و سلام به كفّار]

(سؤال 2074) آيا تنها پاسخ سلام كامل مانند: «سلام عليكم» يا «السلام عليكم» واجب مى باشد يا پاسخ سلام ناقص و متداول مانند: «سلام» كه معمولا سلام كننده قصد تحيت را دارد نيز واجب است؟

جواب: بلى، كسى كه در مقام تحيت به گفتن «سلام» اكتفا كرده، پاسخش واجب است.

(سؤال 2075) سلام كردن و جواب دادن آن نسبت به كافر ذمّى و غير ذمّى چه حكمى دارد؟

جواب: اگر احيانا مفسده اى بر آن مترتب نشود مانعى ندارد.

(سؤال 2076) ردّ و بدل نمودن ساير تحيات به الفاظى غير از «سلام» با كفار چه حكمى دارد؟

جواب: اگر احيانا مفسده اى بر آن مترتب نشود اشكال ندارد.

(سؤال 2077) با توجه به آيۀ 108 سورۀ انعام كه مى فرمايد: لٰا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ ...، آيا گفتن مرگ و سبّ كفار جائز است؟ و در صورت حرمت آيا لعنتهايى كه در بعض از دعاها و يا زيارات مى باشد بر خلاف اين آيه نمى باشد؟

جواب: در قرآن كريم مى خوانيم: وَ لٰا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ فَيَسُبُّوا اللّٰهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ و در نهج البلاغه مى خوانيم: «انى اكره لكم ان تكونوا سبّابين». سبّ و ناسزا و همچنين اهانت نسبت به هيچ كس جايز نيست.

ولى لعن نه سبّ است نه اهانت. «لعن»

به معناى طرد و دورى از رحمت است و مورد آن افراد ظالم و شرور مى باشد. در لعن مى خواهيم كه خدا افراد ظالم و شرور را طرد كند و از رحمت خويش دور نمايد؛ و در حقيقت لعن اظهار بيزارى از ظلم و جنايت است و در قرآن كريم مى خوانيم: أَلٰا لَعْنَةُ اللّٰهِ عَلَى الظّٰالِمِينَ.

(سؤال 2078) آيا اهداى خون به بيمارستانهاى كشورهاى غير اسلامى جايز است؟

جواب: موارد مختلف است و حكم اجناس ديگر را دارد.

[انتقال خون بين مسلمان و غير مسلمان]

(سؤال 2079) آيا انتقال خون بين مسلمان و غير مسلمان جايز است؟

جواب: مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 337

[معاشرت با كفّار]

(سؤال 2080) اين جانب در قالب يك هيأت رسمى عازم كشور چين هستم، با توجه به نظام كمونيستى آن كشور و با در نظر گرفتن اين كه كليۀ برنامه هاى هيأت در اختيار مسئولان آن كشور مى باشد و از نظر برنامۀ غذايى و اسكان تحت برنامۀ تنظيمى آنها هستيم، مستدعى است نظر مبارك را نسبت به موارد ذيل بيان فرماييد:

1- ذبيحۀ حلال گوشت آنها چه صورتى دارد؛ و خصوص ماهى و ميگو چه حكمى دارد؟

2- غذاهايى كه در آنها گوشت مصرف نمى شود چه صورتى دارد، و آيا خوراكهايى كه به وسيلۀ دستگاه تهيه مى شود مثل نان و نوشابه محكوم به طهارت است؟

3- با توجه به اين كه اصولا البسه و ظروف در هتلها با ماشينهاى لباسشويى يا ظرفشويى شسته و بعضا با همان دستگاه خشك مى شود، آيا اين قبيل اشياء محكوم به طهارت مى باشد؟

4- با توجه به رسمى بودن سفر، دست دادن و مواجهه با افراد اضطرارى مى باشد؛ در صورت رطوبت دست و ترشح آب دهان چه حكمى دارد؟

5- امكان دارد با مشقت- با توجه به رسمى بودن سفر- بتوان در محل اقامت از غذاى رستوران استفاده نكرد و با غذاهاى خشك يا همراه به نوعى تغذيه نمود؛ اولا انجام اين كار چه مقدار وظيفه است، ثانيا تكليف در مسافرتهاى بين شهرى يا تغذيه در غير محل اقامت چگونه مى باشد؟

6- چه حدى از ضرورت موجب اباحۀ مصرف غذاى نجس مى باشد؟ همچنين حكم استفاده از غذاى متنجس چگونه است؟

7- در اين قبيل مضايق چه راه حلّى را

توصيه مى فرماييد؟

جواب: 1- از غذاى گوشتى كفار اجتناب كنيد؛ مگر اين كه احراز شود ماهى و ميگو در خارج آب مرده اند.

2 و 3- با شك در طهارت و نجاست محكوم به طهارت است.

4- اهل كتاب محكوم به طهارت مى باشند، و در غير اهل كتاب احتياط كنيد.

5- بودن در رستوران موجب خوردن غذاى آنجا نيست؛ و در صورت ضرورت به مقدار حفظ بدن از تلف مانعى ندارد، منتها براى نماز بدن را پاك كنيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 338

6- به مقدار حفظ بدن از تلف شدن و يا مرض غير قابل تحمل جايز است مصرف كنيد، ولى براى وضو و نماز بدن را بشوييد.

7- سفارت ايران مى تواند مقدمات تصدّى افراد مسلمان آنجا را براى پذيرايى از هيأتهاى رسمى فراهم آورد؛ لازم است مقدمتا اين كار را انجام دهند، و هر ميزبانى به معتقدات مهمان احترام مى گذارد.

(سؤال 2081) اگر كسى شخصى را در ميان مردم، بدكار و فاسد و فاسق معرفى بكند چه حكمى دارد؟

جواب: اگر راست بگويد غيبت و حرام است، و اگر دروغ بگويد تهمت است و گناهش بيشتر.

(سؤال 2082) اگر بى حجابى در جوامعى طبيعى است، و زنان و مردان به طور طبيعى در كنار هم حاضر مى شوند و وضعيت اجتماعى اين گونه است؛ آيا اين مجالس، مجالس فسق به شمار مى آيد يا خير؟

جواب: اگر از نوع مجالس هرزگى و شهوانى و موجب مفسده نباشد حضور در آنها اشكال ندارد.

(سؤال 2083) در بعضى كشورهاى غير اسلامى براى گرفتن گذرنامه، داشتن عكس زن روى آن بدون حجاب اسلامى الزامى است. آيا مى توان با اين وضع اقدام به گرفتن گذرنامه نمود؟

جواب: با فرض ضرورت و نداشتن

يقين به فساد اشكال ندارد.

[مدارس ابتدايى و متوسطه مختلط]

(سؤال 2084) در بعضى كشورهاى فوق الذكر در مدارس ابتدايى و متوسطه به دانش آموزان پسر و دختر موسيقى و شنا را به طور مختلط آموزش مى دهند. با توجه به نبودن مدارس مخصوص مسلمانها در اين كشورها آيا بردن بچه ها به اين مدارس جايز است؟

جواب: در صورت يقين به ترتب فساد اخلاق و سوء تربيت جايز نيست. و بر مسلمانها لازم است براى حلّ اين مشكل چاره اى بينديشند.

[زين سوارى زن]

(سؤال 2085) زين سوارى زن مانند موتور سوارى، اسب سوارى و دوچرخه سوارى، در صورتى كه خودش رانندگى نمايد، از نظر شرعى حرام است يا خير؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 339

جواب:: به خودى خود زين سوارى براى زن اشكال ندارد؛ بلى اگر احيانا مستلزم حرام يا فسادى باشد از آن جهت اشكال دارد.

[وفاي به وعده]

(سؤال 2086) اگر وعدۀ لفظى براى انجام كارى يا قبول مسئوليتى به كسى داده شود، آيا عمل به آن وعده واجب است يا خير؟

جواب: مطابق آيۀ شريفۀ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ «1» و روايات زيادى از جمله روايت: «من كان يؤمن باللّه و اليوم الآخر فليف اذا وعد» «2» عمل به وعدۀ مشروع واجب مى باشد.

[گفتگوى تمدنها]

(سؤال 2087) همان طور كه استحضار داريد مبحث گفتگوى تمدنها از طرف جمهورى اسلامى ايران پيشنهاد گرديده است كه مورد استقبال جهانى قرار گرفته است، لذا يكى از اولويت كارى اين مركز با استفاده از طلاب و فضلا، تحقيقات جامع در اين زمينه مى باشد.

از آنجا كه نظر آن جناب راهنماى روشنى براى ما خواهد بود، استفتائات ذيل جهت جواب كامل تقديم مى گردد:

1- گفتمان بين علما و تمدنها و مبادلات فرهنگى كه موجب رفع كدورت بين المللى مى شود چه حكمى دارد؟

2- استفاده از كلمۀ «جامعۀ مدنى» بر اساس مدينة الرسول داراى چه حكمى مى باشد؟

3- آيا ايجاد زمينه در رسانه هاى گروهى و تمهيداتى كه منجر به طرح نظريات ديگران مى شود جايز است؟

4- سازمانهاى بين المللى غير مسلمان كه شعار و اهداف ما را قبول دارند، همكارى با آنان چه حكمى دارد؟

5- قرن حاضر را قرن گفتگوى تمدنها مى نامند كه ثمرۀ آن صلح و سلام است، آيا تبليغ و ترويج اين نحو گفتمان جايز است؟

6- چنانچه گفتگوى آزاد و تمدنها موجب طرح و شناخت اسلام در جوامع غير مسلمان گردد، جايز است؟

______________________________

(1)- سورۀ مائده (5): آيۀ 1.

(2)- كافى ج 2، ص 364.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 340

7- چنانچه ممنوعيت و يا آزادى تبليغ اديان و تمدنها موجب مقابله به مثل آنان براى مسلمانان داخل

آن كشور شود، آيا به اين دليل مى توان آنها را آزاد گذاشت؟

8- يكى از افتخارات قرآن، اسلام و مذهب شيعه مناظرات آنها مى باشد؛ آيا اين مربوط به اصول دين است و يا محدوديتى ندارد؟ و بر فرض اين كه محدوديتى ندارد تحت عنوان «گفتگوى تمدنها» است يا «گفتگوى اديان»؟

«مركز مطالعات و پژوهشهاى راهبردى آسيا»

جواب: 1- كار پسنديده بلكه لازمى است؛ زيرا نشر اسلام و ارزشهاى آن جز با تفاهم و تعامل فكرى امكان ندارد. قال اللّه تعالى: ادْعُ إِلىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جٰادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ «1». (اى پيامبر! به راه پروردگارت به وسيلۀ استدلال محكم و قوى، و موعظۀ نيكو و پسنديده، و مجادله با بهترين سبك و روش دعوت بنما.)

2- استفاده از كلمات و اصطلاحات متداول براى تفهيم و تفهّم مانعى ندارد؛ و الامر سهل.

3- تعامل فكرى و فرهنگى بين افراد بشر بدون ابراز نظرات موافق و مخالف امكان ندارد. قال اللّه تعالى: فَبَشِّرْ عِبٰادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ «2» (- اى پيامبر- بشارت ده به آن بندگان من كه سخنان را مى شنوند و از بهترين آنها پيروى مى كنند.)

4- هر گونه همكارى فرهنگى، سياسى و اقتصادى با دولتها و مجامع غير مسلمان در راستاى مصالح اسلام و كشور مانعى ندارد بلكه بسا لازم مى باشد. و قرآن و سنّت پيامبر (ص) و ائمه (ع) آن را تأييد مى كنند.

5- از ترويج خشونت و تندى تا حال چه نفعى عايد اسلام شده است؟! اصولا حق و عدالت در جهان امروز با منطق و استدلال و گفتمان بهتر پياده مى شود. تعبيرات تند و اعمال خشونت آميز بويژه اگر به نام دفاع از اسلام

انجام شود چهرۀ نورانى دين را در نزد نسل جوان خشن و كريه نشان مى دهد.

______________________________

(1)- سورۀ نحل (16): آيۀ 125.

(2)- سورۀ زمر (39): آيات 17 و 18.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 341

6- براى نشر اسلام و عدالت راهى جز ترويج و گفتگو با مردم دنيا و نيز عمل به آنها وجود ندارد؛ آرى اگر در برابر ملتهاى جهان با شعار آزادى و گفتگوى تمدنها برخورد نماييم ولى با ملت خودمان با خشونت برخورد نماييم، گفتگوى تمدنها يك شوخى سياسى تلقى مى شود.

7- در جهان امروز كه دنيا به شكل يك دهكدۀ جهانى درآمده و هر فكر و نظرى با سرعت به وسيلۀ تكنولوژى جديد به همۀ نقاط جهان مى رسد، تفكر سانسور و ممنوعيت، خود گول زنى و چشم پوشى از واقعيات است. در چنين موقعيتى ما بايد با منطق قوى و مستحكم خود را مجهز نماييم تا بتوانيم از حق و عدالت دفاع نماييم.

8- اسلام به عنوان يك آيين آسمانى داراى سه قسمت است: اصول اعتقادى، اخلاق و فروع عملى، بر ما لازم است ارزشهاى اين دين الهى را در هر سه قسمت با بيان و منطق علمى و زبان روز به جهان معرفى نماييم.

[تعهد اجبارى]

(سؤال 2088) اگر فرد يا ارگانى شخصى را مجبور به سپردن تعهدى خاص نمايد به گونه اى كه اگر وى آن تعهد را ندهد ضرر مادى يا معنوى قابل توجهى به او مى رسد و در نتيجه وى با اكراه تعهّد دهد، آيا شرعا موظّف است به آن تعهد عمل نمايد؟

جواب: هر گونه تعهّدى از مقولۀ عقد و قرارداد است، و عقد و قراردادى كه با اكراه و اجبار انجام شود نه ارزش شرعى

دارد و نه ارزش قانونى. و شخص اكراه كننده نيز گناهكار است، و بايد جبران خسارت وارده- چه مادى يا معنوى- را بنمايد.

[نيابت گرفتن نايب]

(سؤال 2089) اگر كسى از جانب كسى ديگر نايب بر انجام كارى باشد، آيا نايب مى تواند بدون اجازۀ منوب عنه از طرف خويش شخص ديگر را در انجام آن كار تعيين كند يا خير؟

جواب: ظاهر نايب گرفتن شخص براى كارى مباشرت خود نايب است. و بدون استجازه از منوب عنه حق ندارد ديگرى را نايب قرار دهد؛ مگر اين كه ظاهر باشد كه كار مورد نظر، كار خود نايب نيست؛ مثل اين كه او را نايب قرار دهد در كشتن گوسفندى از طرف او، كه پيداست خود نايب معمولا متصدى آن نمى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 342

[آيا عمل پيامبر (ص) و امام معصوم (ع) در مثل لباس پوشيدن مستحب مى باشد؟]

(سؤال 2090) آيا عمل پيامبر (ص) و امام معصوم (ع) در مثل لباس پوشيدن و امثال آن دليل بر اين است كه آن مستحب مى باشد؟ و خلاصه چه دليلى داريم كه همۀ عرفيات آن روزگار كه پيامبر (ص) يا امام معصوم (ع) آنها را رعايت مى كرده اند، بهترين عرفيات بوده است؟

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 342

جواب: پوشيدن پيراهن عربى پيامبر (ص) و نظاير آن دليل بر جواز پوشش آن مى باشد، ولى دليل بر استحباب آن نيست؛ زيرا ممكن است به واسطۀ عرفيت آن بوده است. بلى اگر ثابت شد كه عملى به عنوان دين از پيامبر (ص) و امام معصوم (ع) صادر شده است، مى تواند دليل بر رجحان شرعى آن عمل باشد.

[تقلب در امتحانات]

(سؤال 2091) اگر كسى در امتحانات تقلب كند، نه به آن نحو كه به كلّى بى سواد باشد و مدرك بگيرد، بلكه يك يا چند سؤال را از ديگرى بپرسد، يا نوشته همراه داشته و جواب بنويسد و بعدا با همان مدرك استخدام شود، حقوقى كه به او داده مى شود چه حكمى دارد؟

جواب: تابع نظر استخدام كننده و قانون استخدام است.

[تسليت به بازماندگان غير مسلمان]

(سؤال 2092) اين جانب مدت دو سال است كه همراه يك گروه آلمانى با سنين مختلف در يك شركت ابزارسازى در آلمان مشغول به كار مى باشم. سؤالى كه دارم اين است كه در صورت فوت يك شخص غير مسلمان چه وظيفه اى شرعا و اخلاقا بر ما واجب است؟ و چه كارى مى توان يا بايد انجام داد؟

جواب: در صورت فوت يك غير مسلمان كه معاند با اسلام نباشد حضور در مجالس سوگوارى او و تسليت به بازماندگان او امرى است عرفى و اخلاقى و از نظر اسلام منعى ندارد.

[اسلام ناب محمدى (ص)]

(سؤال 2093) اسلام واقعى چه اسلامى است؟ (منظور اين است كه اسلام ناب محمدى (ص) چه اسلامى است؟) در مورد اين كه اگر مردم بخواهند (همۀ مردم) در جمعى زندگى كنند كه شرب خمر كنند و بدون حجاب زندگى نمايند تكليف چيست؟

جواب: اسلام واقعى اسلام پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) است كه از راه قرآن كريم و احاديث صحيح و معتبر به دست مى آيد. البته در بعضى مسائل دينى فهم و درك

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 343

افراد صاحب نظر مختلف است. نه اصل دين و نه فهم خاصّى از دين تحميلى نيست، و دين تحميلى كه بدون اعتقاد باشد ارزش ندارد. و افراد متخلّف را بايد با زبان خوش و منطق صحيح ارشاد نمود، و اگر مؤثر نشد ما تكليفى نداريم. البته در محيط اسلامى افراد حقّ پرده درى علنى ندارند.

[نهي از منكر]

(سؤال 2094) آشنايى داريم كه مى دانم خانم او با آقايان ديگر روابط نامشروع دارد، وظيفۀ شرعى بنده چيست؟ با توجه به اين كه شوهر خانم پير است و ممكن است با شنيدن اين خبر سكته كند.

جواب: شما كه اطلاع داريد اگر مى توانيد از يك راه عقلايى بدون جنجال خانم مذكور را راهنمايى و ارشاد نماييد، و لو با يك نحو تهديد- چنانچه مفسده اى نداشته باشد- لازم است انجام دهيد؛ وگرنه تكليفى نداريد.

[دستور ترور]

(سؤال 2095) 1- آيا در تاريخ رسول اللّه (ص) و امامان ما (ع) دستور ترور توسط آنها صادر شده است؟

2- و آيا به خاطر هدفى- هر چه باشد- وسايل را مى شود خارج از اعتقادات و دستورات اسلامى انتخاب كرد؟ مثلا براى پيشرفت كارى از اعمال حرام استفاده نمود؟

3- اگر جواب 2 منفى است، آيا افشاگرى عليه اين كار مباح است؟

جواب: 1- به طور كلّى در اسلام از ترور مخالفين نهى شده است؛ در حديث معتبر ابو صباح كنانى به امام صادق (ع) مى گويد: همسايه اى داريم كه نسبت به امير المؤمنين (ع) بدگويى مى كند، اجازه مى دهيد به حساب او برسيم؟ حضرت فرمودند: تو چه كارى مى توانى انجام دهى؟ گفتم: به خدا قسم اگر اجازه دهيد در كمين او مى نشينم و با شمشير او را مى كشم. حضرت فرمودند: «هذا الفتك و قد نهى رسول اللّه (ص) عن الفتك يا ابا الصّباح! إنّ الإسلام قيد الفتك» «1» يعنى: «اين كار ترور است، و رسول خدا (ص) از ترور نهى كردند؛ اى ابو صباح! اسلام مخالف و مانع ترور است.» و جناب مسلم بن عقيل نيز همين حديث را از رسول خدا (ص) نقل كردند و

______________________________

(1)-

كافى، ج 7، ص 375.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 344

بر اين اساس حاضر نشد نسبت به ابن زياد در منزل هانى اين عمل را انجام دهد.

ج 2- هدف، وسيله را توجيه نمى كند و جايز نيست براى پيشرفت هدفى از مقدمات حرام استفاده نمود، مگر موارد تزاحم اهمّ و مهمّ كه آن هم بايد توسط كارشناسان متديّن ضابطه مند گردد، وگرنه موجب هرج و مرج خواهد شد.

ج 3- اگر كسانى از دين سوء استفاده كنند، بايد با حفظ موازين شرعى و محترمانه و نه مغرضانه آنان را ارشاد و راهنمايى نمود.

[برده دارى]

(سؤال 2096) گفته مى شود بعضى از احكام اسلام با عرف امروزى تطابق ندارد؛ به طور مثال گويا اسلام در مورد برده دارى احكامى دارد كه برده دارى را مجاز مى كند. اگر چنين است خواهشمندم توضيح فرماييد.

جواب: برده دارى يكى از هنجارهاى تاريخ بشريت بوده است. و اسلام در مقطعى ظهور نمود كه برده دارى يكى از عادات ريشه دار اقوام و ملل به خصوص در جنگها بود. در جنگهايى كه بر اسلام تحميل مى شد نيز بسيارى از مسلمانان به بردگى گرفته مى شدند، و اسلام راهى جز عمل متقابل نداشت. درست است كه تغيير هنجارهاى غلط و ظالمانه از اهداف مهم اسلام بود، ولى هنجارهاى تاريخى و ريشه دار با بخشنامه و دستور يا خشونت و تندى تغيير نخواهد كرد؛ بلكه بايد به تدريج و طىّ برنامه هاى تربيتى و فرهنگى و تقويت آگاهى اجتماعى، اين گونه هنجارها اصلاح شود.

و به علاوه در جايى كه رها كردن اسراى جنگى موجب تجمّع و يورش مجدّد آنان مى شود و كشتن آنان نيز سزاوار نيست، چاره اى جز پخش و هضم آنان در جامعۀ مسلمين وجود ندارد

تا به تدريج به تربيت اسلامى تربيت شوند، و سپس با تشريع برنامه هايى وسيلۀ آزادى آنان فراهم گردد. و با مراجعه به ابواب فقه اسلام ابعاد اين مطلب به خوبى روشن مى شود كه اسلام تا چه اندازه تلاش كرده است سيستم برده دارى لغو و بردگان از نظر انسانى مساوى با ديگران باشند. در اسلام علاوه بر تشويق و بيان ثواب و اجر معنوى براى آزاد نمودن بندگان و مراعات حقوق انسانى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 345

آنان، تكليف به آزاد نمودن آنان به شكل قانونى و به عنوان مجازات و كفّاره در بسيارى از موارد تشريع شده است. بنابراين اسلام نه شروع كنندۀ برده دارى در جهان بود، و نه تشويق كنندۀ آن؛ بلكه با تدابير خاصّى و با رعايت جوانب مختلف در صدد الغا و محو تدريجى آن از راه هاى گوناگون بوده است.

(سؤال 2097) امروز بردگى رسما در دنيا الغا شده است، بر خلاف زمان بعثت پيامبر اسلام (ص)؛ حال اگر موضوع آن كه جهاد با كفار است تحقق پيدا كرد، آيا شرعا به برده گرفتن ديگران جايز است؟

جواب: در جواب سؤال پيش گفته شد كه موضوع بردگى در زمان بعثت پيامبر اكرم (ص) يك هنجار و سنّت مقبول جهانى بود و واقعيتى بود كه اسلام نمى توانست آن را ناديده بگيرد؛ و لذا مبارزه با آن را با تدابير منطقى و معقول شروع نمود و توفيق زيادى در محو و الغاى آن به دست آورد. اما امروز كه بردگى به كلى مقبوليت جهانى ندارد و جزو هنجارهاى منسوخ شدۀ بشريت مى باشد، هرگز تعاليم اسلام كه مبنى بر عزّت و كرامت انسان و مراعات حقوق او

و نفى هر گونه ظلم و سلطۀ فرد و طبقه اى بر فرد و طبقۀ ديگر مى باشد اجازۀ بردگى گرفتن انسان را نخواهد داد. و اصولا جهاد در اسلام به معناى كشورگشايى و به زير سلطه گرفتن ملتى با زور سلاح نيست؛ بلكه جهاد اسلامى به معناى نشر اسلام و دعوت ملتها به توحيد و حق و عدالت و آزادى از بندگى و اسارت انسانهاى ديگر و دفاع در راه اين ارزشها مى باشد.

[كمك به مشركين]

(سؤال 2098) اگر انسان در كشور مشركين زندگى كند آيا در چاپخانه اى كه كتابهاى مشركين را چاپ مى كند جايز است كار كند يا نه؟

جواب: اگر كار كردن در چاپخانۀ مزبور موجب تأييد و تحكيم شرك و مشركين نباشد مانعى ندارد. و بهتر است كار بهترى پيدا كند.

[فعاليت هاى جناحى]

(سؤال 2099) در وضعيت كنونى كشور آيا درست است كه در فعاليت هاى جناحى شركت نماييم؟

جواب: انسان همان گونه كه نسبت به تزكيۀ نفس خويش و اصلاح خود وظيفه دارد، نسبت به جامعه نيز به قدر توان خود وظيفه دارد؛ بر اين اساس امر به معروف و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 346

نهى از منكر بر همۀ مؤمنين و مؤمنات بدون استثناء واجب شده است، كه در آيۀ 71 سورۀ توبه ذكر شده است. و در سورۀ عصر مى خوانيم: وَ تَوٰاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوٰاصَوْا بِالصَّبْرِ «1» و اقدام در امور اجتماعى بدون پيوستن به ديگران و هماهنگى با اهل خير و صلاح ميسّر نيست. بنابراين لازم است به اجتماعاتى كه اهل خير و صلاح باشند و هدفى جز انجام وظايف اجتماعى ندارند بپيونديد؛ ولى در انتخاب مورد زياد دقت كنيد و مواظب باشيد وجه المصالحۀ اميال و خواسته هاى مقام پرستان نشويد. در اين زمينه مى توانيد به جواب استفتائى كه راجع به احزاب از اين جانب شده بود، مراجعه فرماييد.

[عده اى هستند كه به هيچ دين و مذهبى اعتقاد ندارند]

(سؤال 2100) در اروپا عده اى هستند كه به هيچ دين و مذهبى اعتقاد ندارند ولى خدا را به عنوان خداوند جهان قبول دارند (غير از مسيحيان)؛ آيا ما مى توانيم با آنان معاملۀ طهارت كنيم، و آيا زنان آنها را مى توانيم متعه نماييم؟

جواب: حكم به طهارت آنان مشكل است؛ متعۀ زنان آنان نيز جايز نيست.

[اموال حكومت ها و افراد غير مسلمان در كشورهاى غير اسلامى]

(سؤال 2101) آيا اموال حكومت ها و افراد غير مسلمان در كشورهاى غير اسلامى محترم است و نمى توان در آنها تصرفى نمود مگر با اجازۀ صاحبان آنها؟

جواب: اموال آنان محترم است و بدون اجازۀ صاحبان آنها تصرف جايز نيست، مگر در موارد خاصّى كه آن هم بايد با اجازۀ حاكم شرع جامع الشرائط باشد.

______________________________

(1)- سورۀ عصر (103): آيۀ 3.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 347

مسائل نگاه و لمس كردن

(سؤال 2102) نگاه كردن عمدى به وجه و كفّين زن نامحرم بدون قصد لذت و ريبه را اشكال كرده ايد؛ منظور از لذت و ريبه چيست؟

جواب: منظور «از لذت» لذت شهوانى مى باشد و منظور از «ريبه» قرار گرفتن در معرض وقوع در حرام و مفسده است.

(سؤال 2103) نگاه كردن مرد به عكس بدن يا موى زن نامحرمى كه فوت كرده، در صورتى كه او را بشناسد جايز است يا نه؟

جواب: اشكال دارد.

(سؤال 2104) نگاه نامحرم به عكس زن با حجاب شرعى در صورت شناخت چه حكمى دارد؟

جواب: با فرض مراعات حجاب شرعى اشكال ندارد.

(سؤال 2105) نگاه كردن به عكس، موها و قسمتهايى از بدن نامحرم كه معمولا در خانه آنها را باز مى گذارند براى مردى كه صاحب عكس را مى شناسد چه حكمى دارد؟

جواب: در صورتى كه او را بشناسد اشكال دارد.

(سؤال 2106) حكم زنانى كه به صورت غير ارادى و غفلت جلوى موهاى آنان از زير چادر يا روسرى بيرون است و همچنين نگاه كردن مردان- بدون قصد- به صورت زنان كه موها در معرض ديد آنها قرار مى گيرد چگونه است؟

جواب: اگر از روى غفلت و به صورت اتفاقى باشد، به گونه اى كه به مجرد توجه خود را مى پوشاند، گناه نيست؛ ولى

در هر حال مرد نامحرم نبايد عمدا نگاه كند.

(سؤال 2107) نگاه كردن زن به موى مرد بدون ريبه و شهوت و نيز به پوست سر مرد در صورت نداشتن مو چگونه است؟

جواب: اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 348

(سؤال 2108) نگاه كردن به فيلم زنان عريان اگر موجب تحريك شهوت نباشد چه صورت دارد؟

جواب: اگر او را بشناسيد بنابر احتياط جايز نيست؛ و اگر او را نشناسيد چنانچه مفسده اى بر آن مترتب نگردد اشكال ندارد.

(سؤال 2109) زن و شوهرى به قصد تجربه آموزى و يادگيرى و يا تقويت و تهييج قوۀ شهوانى در خلوت اقدام به ديدن فيلم ويدئويى مستهجن و مبتذل مى نمايند؛ بفرماييد جايز است يا خير؟ به فرض اين كه براى ايشان هيچ گونه فسادى بر آن مترتب نباشد چه مى فرماييد؟ آيا موجب تعزير است يا خير؟

«قاضى شعبۀ ... محاكم عمومى ...»

جواب: اگر صاحبان فيلم (بازيگران) شناخته شده نيستند و فسادى نيز بر مشاهدۀ فيلم مترتب نباشد، دليلى بر حرمت آن نيست؛ بخصوص اگر به منظور معالجۀ ناتوانى جنسى باشد.

(سؤال 2110) گفته مى شود يكى از راه هاى معالجۀ جانبازان قطع نخاعى نگاه كردن به فيلمهاى تحريك آميز جنسى است، با اين فرض آيا نگاه كردن آنها جايز است؟

جواب: در صورتى كه بازيگران فيلم شناخته شده نباشند و موجب مفسده نيز نباشد، دليلى بر حرمت آن نيست.

(سؤال 2111) آيا ترميم پردۀ بكارت كه در اثر وطى به شبهه يا به حرام يا به حلال و يا در اثر پريدن زايل شده براى كسى كه پرده اش زايل شده و نيز براى ترميم كننده جايز است؟ و در صورتى كه آبرو و حيثيت خانوادگى و اجتماعى زن منوط به ترميم

باشد چطور؟

جواب: ترميم بكارت اگر مستلزم حرامى از قبيل لمس و نظر اجنبى نباشد مانعى ندارد؛ و در صورت ضرورت و توقف حفظ آبرو و حيثيت بر آن مطلقا مانعى ندارد، به شرط اين كه رعايت احتياط از هر جهت را بنمايند. ولى به هر حال نبايد در امر ازدواج تدليس كنند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 349

(سؤال 2112) عكس گرفتن زن نزد عكاس نامحرم و يا ظاهر كردن عكس توسط نامحرم چه حكمى دارد؟

جواب: اگر مستلزم نظر حرام يا حرام ديگرى (نظير لمس اجنبى و يا خلوت كردن با او) نباشد مانعى ندارد.

(سؤال 2113) آرايش كردن صورت زنها در موقع خروج از منزل يا شركت در مجالسى كه مردان در آن حضور دارند چه حكمى دارد؟ با توجه به اين موضوع كه نگاه كردن به صورت زنان توسط جوانان در جامعۀ امروزى چه با قصد لذت و چه در غير آن به صورت عادى درآمده است.

جواب: مرد نبايد از روى شهوت يا با قصد ريبه به صورت زن نامحرم نگاه كند.

و اگر زن يقين دارد كه مرد اجنبى به او نگاه مى كند و چه بسا به فساد مى افتد، احتياطا از آرايش در خارج منزل خوددارى كند.

(سؤال 2114) اگر چشم انسان ناخودآگاه و بدون قصد لذت به مو يا بدن زن نامحرم بيفتد حكمش چيست؟

جواب: افتادن نگاه بدون عمد و قصد لذت اشكال ندارد.

(سؤال 2115) نگاه زنها به تصوير تلويزيونى مسابقات كشتى مردها، وزنه بردارى آنها و امثال آن، اگر تلذّذ و ريبه در آن نباشد جايز است يا نه؟

جواب: در صورت وجود مفسده قطعا اشكال دارد، و بدون مفسدۀ فعلى نيز اگر معمولا زمينۀ فساد

و سست شدن بنيان خانوادگى و رابطۀ بين زن و شوهر باشد، احتياطا پرهيز شود.

(سؤال 2116) اطلاع داريد كه كارمندان سفارت ايران در كشورهاى اروپايى با خانم ها دست نمى دهند، اما بنده كه يك مسلمان معتقد به انقلاب و ساكن يك كشور اروپايى هستم صحنه هايى را مشاهده كرده ام كه خوددارى آنها از دست دادن واقعا موجب وهن و توهين به اسلام و كشور بوده است. خواهشمندم وظيفۀ شرعى را بيان فرماييد.

جواب: اولا- از بسيارى از روايات باب نظر استفاده مى شود كه حرمت آن به جهت احترام شخص مورد نظر است؛ و لذا اگر او نظر به خود را مخالف احترام خود

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 350

نمى داند و خود را نمى پوشاند طبعا نظر جايز است، مگر اين كه به قصد التذاذ و يا موجب وقوع در حرام و فساد شود؛ و به خصوص زنان غير مسلمان كه قائل به حرمت نظر نيستند بلكه ترك آن را موجب بى احترامى به خود مى شمارند.

و بعيد نيست اين ملاك در دست دادن نيز وجود داشته باشد. و روايات مصافحه با اجنبيه منصرف است به زنان مسلمان. آرى اگر دست دادن يا نظر موجب فساد اخلاقى شود، يا براى لذت باشد مطلقا جايز نيست.

و ثانيا- اگر نظر يا دست دادن در محيط و شرايطى ضرورت عرفى داشته باشد و ترك آن موجب وهن گردد با وجود ضرورت، اين قبيل محرمات مقدماتى به مقدار ضرورت حلال مى شود؛ مگر اين كه فساد اخلاقى را در پى داشته باشد يا براى التذاذ باشد. البته اگر از روى لباس يا دستكش ممكن باشد احتياط خوب است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 351

مسائل پوشش و زينت

(سؤال 2117)

من كه زن جوان مسلمانى هستم در حال حاضر در آمريكا زندگى مى كنم و واقعا نمى توانم از روسرى استفاده كنم. اصولا فلسفۀ حجاب چيست و در كجاى قرآن دربارۀ آن دستورى داده شده است؟ و در اينجا با روسرى بودن بيشتر جلب نظر مى كند؛ تكليف من چيست؟

جواب: اصل وجوب حجاب و پوشش زن از ضروريات فقه اسلام است و همۀ مذاهب اسلامى بر آن اتفاق دارند؛ و آيۀ 31 سورۀ نور و آيۀ 59 سورۀ احزاب و اخبار وارده از طرق شيعه و سنّى بر آن دلالت دارد، هر چند لازم نيست حجاب با چادر باشد. زن، انسانى است زيبا و لطيف و با ارزش و طبعا مورد رغبت و نظر افراد گوناگون قرار مى گيرد.

شما كه به اسلام اعتقاد داريد لازم است به دستورات و موازين آن عمل نماييد و به تمسخر نادانان اعتنا نكنيد. بجاست در اين رابطه كتاب حجاب شهيد مطهرى را تهيّه و مطالعه نماييد.

(سؤال 2118) آيا دولت اسلامى مجاز است حجاب اجبارى را به مردم تحميل كند؟

آيا مسلمانها در انتخاب نوع پوشش و عدم اجراى تشخيص فقها در اين مورد آزاد هستند يا خير؟

جواب: اصل حجاب و پوشش زن از احكام ضرورى اسلام است و اين هم در رابطه با ظرافت زن و ارزش والاى اوست، كه مورد طمع و تجاوز ناپاكان قرار نگيرد.

البته چادر خصوصيت ندارد؛ بلكه نوع و شكل پوشش به اختيار و انتخاب خود زن وابسته است و كسى حق ندارد شكل خاصّى را به او تحميل نمايد. و دولت اسلامى بايد نسبت به كسانى كه حجاب را رعايت نمى كنند با تبليغات صحيح و اقدامات

رساله استفتاءات (منتظرى)،

ج 2، ص: 352

فرهنگى آنها را به رعايت حجاب اسلامى ترغيب نمايد؛ و اقدامات پليسى و رفتارهاى خشونت آميز در اين گونه موارد معمولا اثر معكوس داشته است.

(سؤال 2119) آيا استفاده از كلاه گيس جهت جانشينى پوشش مو (عوض روسرى يا مقنعه) براى بانوان در موارد فيلم، نمايش، سريال و يا مجامع فرهنگى به شرطى كه موى سر پيدا نباشد جايز است يا نه؟

جواب: چون زينت حساب مى شود مشكل است؛ مگر در موارد ضرورت.

(سؤال 2120) حرمت پوشيدن لباس جنس مخالف، شامل لباسهاى زير مانند زيرپوش و شورت و جوراب هم مى شود يا مخصوص لباسهاى ظاهر است؟

جواب: اگر معلوم نباشد اشكال ندارد.

(سؤال 2121) اگر زن بعضى از لباسهاى مرد را در خانه و به طور موقتى بپوشد و يا بالعكس، آيا اشكال دارد؟

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 2122) آيا پوشيدن لباس بدن نما براى مرد يا زن جايز است؟

جواب: لباس بدن نما حكم نپوشيدن را دارد.

(سؤال 2123) آيا زن مى تواند موى سرش را كوتاه كند؟

جواب: زن اگر مى خواهد مقدارى از موى سرش را كوتاه كند اشكال ندارد؛ ولى نبايد به قدرى كوتاه كند كه خود را شبيه مردها نمايد.

(سؤال 2124) آيا جراحى پلاستيكى كه براى زيبايى ظاهرى انجام مى شود جايز است؟

جواب: اين عمل فى حدّ نفسه اشكال ندارد؛ بلى اگر مستلزم فعل حرام از قبيل نظر و لمس نامحرم يا صحيح انجام ندادن كار واجب از قبيل وضو و غسل بشود، بايد پرهيز شود.

(سؤال 2125) دليلهايى كه براى حرمت تراشيدن ريش آورده اند چيست؟

جواب: براى حرمت تراشيدن ريش به چند دليل استدلال شده است:

1- رواياتى است كه مشتمل بر نهى از تراشيدن ريش است.

2- شهرت فتوايى بين علماى قديم و متأخرين

است؛ و اين شهرت جبران ضعف سند روايات مورد اشاره را خواهد كرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 353

3- اجماعاتى است كه توسط عده اى از فقهاى بزرگوار نقل شده است.

4- سيرۀ عملى متديّنين است؛ و اين سيره به زمان پيامبر اكرم (ص) مى رسد.

هر چند ممكن است بتوان در تمام اين چهار دليل خدشه نمود، ولى حدّ اقل اين است كه نمى توان با جرأت فتوى به جواز تراشيدن ريش داد؛ و راهى جز احتياط نيست.

(سؤال 2126) پوشيدن لباس آستين كوتاه براى مردان چه حكمى دارد؟

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 2127) به نظر شما آيا آرايش زن در خانه براى شوهر با بودن فرزندان دختر و پسر اثر مخرّب دارد؟

جواب: زن در خانه براى شوهر خود را زينت كند، ولى حتى المقدور خود را با زينت زننده به پسر و دختر بزرگ نشان ندهد.

(سؤال 2128) در پوشش زن صرف پوشاندن كفايت مى كند يا حتما بايد گشاد باشد؟

مثلا آيا پوشيدن بليز و شلوار كفايت مى كند؟

جواب: صرف پوشاندن كفايت مى كند؛ ولى بايد به شكل تهييج كننده نباشد.

(سؤال 2129) استفاده از كراوات و پاپيون چه حكمى دارد؟

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 2130) انگشتر و يا حلقه هايى كه طلافروش ها مى گويند طلاى سفيد است و به قيمت طلا هم خريدوفروش مى شود، و بعضى آن را به پلاتين تعبير مى كنند، براى مرد اشكال دارد؟

جواب: اگر طلا نباشد اشكال ندارد.

(سؤال 2131) من زنى هستم مسلمان و مقلّد شما و حجاب اسلامى را حفظ مى كنم و تمام تكاليف دينى را انجام مى دهم ولى دوست دارم مانتو بپوشم (نه به رنگ تند، و با رعايت حجاب كامل)؛ امّا شوهر من مخالف است و مى گويد فقط چادر. مى خواستم بپرسم آيا اسلام به زنان

(اگر حجاب را رعايت كنند) اجازه مى دهد خودشان نوع آن را انتخاب كنند يا اين حق شوهر آنهاست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 354

جواب:: زن بايد با حجاب كامل بدن خود را از نامحرمان بپوشاند، و پوشش او نيز تهييج كننده نباشد؛ ولى خصوص چادر لازم نيست، و اختيار آن با خود زن است.

(سؤال 2132) در صورت امكان مى خواستم بدانم كه به كدام آيۀ قرآن مجيد در خصوص ضرورت پوشش موى زنان استناد شده است؟

جواب: در آيۀ 31 سورۀ نور مى خوانيم: وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنٰاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصٰارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لٰا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلّٰا مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلىٰ جُيُوبِهِنَّ وَ لٰا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ ...

(به زنهاى مؤمن بگو چشمان خود را فرو اندازند و عورت خود را حفظ نمايند و زينت خود را ظاهر نكنند، مگر آنچه را كه معمولا ظاهر است؛ و مقنعۀ خود را بر سينه بيندازند، و زينت خود را ظاهر نكنند ...) موى زن از مصاديق زينت اوست، و «خمر» جمع خمار به معناى مقنعۀ بزرگ و پوشش است. و استعمال خمار براى پوشش موى سر بوده است كه خداوند مى فرمايد: با دو پر مقنعه سينه را نيز بپوشانند. و در اخبار وارده از اهل بيت (ع) آنچه از وجوب پوشش استثنا شده است وجه و كفّين و قدمين مى باشد. و در حديث صحيح از امام رضا (ع) سؤال شده آيا مرد مى تواند به موى خواهر زنش نگاه كند؟ حضرت فرمودند: «نه، مگر اين كه از پير زنان از كار افتاده باشد.» عرض شد خواهر زن همچون زنان غريبه است؟ فرمودند: «آرى.»

در اين رابطه به آيۀ 59 سورۀ

احزاب نيز مراجعه شود. و بالاخره وجوب پوشاندن موى سر زن مورد اتفاق علماى فريقين است؛ مگر برخى شواذّ.

(سؤال 2133) آيا اگر بر فرض در فرهنگى موى زن زينت باشد نمى تواند در فرهنگ ديگر زينت نباشد؟ (مثلا در قبايل آفريقايى و ...).

جواب: زينت بودن چيزى براى زن به اين معناست كه آن چيز براى او ارزش شخصى دارد و موجب خوش آمدن مرد و جلب توجه او مى باشد؛ و اين معنا يك امر اعتبارى و قراردادى نيست، بلكه يك امر واقعى است كه در خلقت و فطرت زن و مرد آفريده شده؛ همان گونه كه تمايل جنسى در زن و مرد يك امر فطرى و طبيعى و عام است و تغيير زمان و مكان و فرهنگها آن را تغيير نمى دهد، زينت بودن بدن و موى زن نيز قابل تغيير نخواهد بود؛ هر چند ممكن است در فرهنگ و عرف ناظر زينت نباشد،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 355

مانند بدن و موى زنان سياه پوست يا سرخ پوست نسبت به غير آنان. ملاك، زينت بودن در فرهنگ و عرف خود زن مى باشد.

(سؤال 2134) آيا اگر زنى موى سر خود را از ته با تيغ بتراشد بازهم بايد موى خود را بپوشاند؟

جواب: زينت زن منحصر در موى او نيست، بلكه بشره و پوست سر او همچون ساير اعضاى بدن او براى مرد جاذبه دارد. و بالاخره همۀ اعضاى بدن او مشمول آيۀ شريفه مى باشد؛ منتها براى تسهيل امر و پرهيز از افتادن زن و مرد در تكلّف و مشقّت، وجه و كفّين و قدمين زن از لزوم پوشش استثناء شده است.

(سؤال 2135) آيا با توجه به اين كه

در آيۀ مباركۀ مورد اشاره ذكر نشده است كه مقنعه بگذارند، بلكه فرموده دو سر مقنعه را روى سينه بگذارند، نمى تواند مقصود اين باشد كه چون در آن زمان و هم اكنون در عربستان به دليل گرماى شديد، مرد و زن سر خود را با دستار و چيزى شبيه مقنعه براى حفظ از آفتاب مى پوشانند به اين دليل نفرموده كه مقنعه بگذارند، بلكه فرموده مقنعه خود را دور سينه بيندازند، آن هم شايد براى حفظ زينت روى گردن مثل گردن بند و ...؟

جواب: اين كه در آيۀ شريفه وجوب انداختن مقنعه بر روى سر ذكر نشده اولا:

نيازى نبوده، زيرا در صدر آيه لٰا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ ذكر شده و اين نهى صريح و كلّى موى سر را شامل مى شود.

ثانيا: مقنعه شكل خاصّى از حجاب بوده كه ممكن است بر حسب زمانها كيفيت آن متغيّر شود و تأكيد بر شكل خاصّى از حجاب دور از بلاغت قرآن است، آنچه واجب است اصل پوشش است.

ثالثا: مقنعه در ميان اعراب پوشش رايج بوده و نيازى به ذكر آن نبوده است.

(سؤال 2136) آيا اگر يك در ميليون فرض كنيم كه استناد به حديث مورد نظر از حضرت رضا (ع) اشتباه بوده و ايشان چنين چيزى نگفته اند، و يا براى مردم خاص عربستان فرموده، نبايد دليل محكم ترى از قرآن مبارك براى پوشش موى سر ارائه كنيم؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 356

جواب:: اولا: اصل وجوب حجاب از ضروريات فقه اسلام است و همۀ مذاهب اسلامى بر آن اتفاق دارند؛ و آيۀ 31 سورۀ نور و آيۀ 59 سورۀ احزاب بر آن دلالت دارد.

و ثانيا: قرآن كريم در سورۀ حشر آيۀ 7

مى فرمايد: مٰا آتٰاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (آنچه را پيامبر به شما دستور داد عمل كنيد، و از آنچه نهى كرد پرهيز نماييد.) و بر طبق حديث معتبر متواتر كه از طرق شيعه و سنّى نقل شده رسول خدا (ص) فرمودند: «إنّى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتى ...» (من از ميان شما مى روم و دو چيز گرانبها را براى شما به جاى مى گذارم: كتاب خدا و عترت خود ...) بر اين اساس حجيّت گفته هاى ائمۀ معصومين (ع) ريشۀ قرآنى دارد. و چون اسلام خاتم اديان الهى است پس تا روز قيامت اخبار معصومين (ع) همچون كتاب خدا براى ما حجت است. البته اخبارى كه واجد شرايط باشد و از نظر متن و سند بررسى شده باشد. و ظاهر احكام مذكوره در كتاب و سنّت استمرار و دوام است، مگر در جايى كه بر حسب قرائن ثابت شود كه احكام موقّت و موسمى است. و در اين گونه احكام موضوعات آنها متغيّر است، و قهرا حكم آنها نيز تغيير مى كند؛ پس منافاتى با روايت معروف: «حلال محمّد حلال الى يوم القيامة و حرامه حرام الى يوم القيامة» ندارد.

(سؤال 2137) آيا منظور و دستور خداوند نمى تواند براى اين باشد كه اصولا زن و مرد با حيا باشند و رعايت نجابت نمايند؟ به همين دليل مطلب را عام ذكر فرموده كه زنى هم كه در آفريقا يا آمريكا يا اروپا و قطب زندگى مى كند بتواند حدود نجابت را رعايت كند و دچار وقفه در كارش نشود. مثل زنانى كه در كنار دريا به صيد صدف مشغولند و بايد دائما به زير آب بروند؟

جواب:

زن هر چند نجابت داشته باشد ولى زيبايى او جاذبه دارد و طبعا مورد طمع هوس بازان قرار مى گيرد. چشم كه ببيند دل به دنبال آن مى رود. شغل نيز هيچ گاه مانع از پوشش نيست، منتها در هر محيطى پوشش با لباس خاصّى انجام مى شود؛ و انتخاب شكل پوشش اجبارى نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 357

مسائل پزشكى «1»

اشاره

(سؤال 2138) نظر به اين كه معمولا در رساله هاى توضيح المسائل به بسيارى از مسائل حرفۀ پزشكى و رشته هاى وابسته به آن يا اشاره اى نشده و يا به طور گذرا صحبت شده است و از طرفى اين حرفه مستقيما (در درجۀ اول) با جان و (در درجۀ دوم) با مال مردم سر و كار دارد، لذا خواهشمند است فتاواى خويش را در مورد مسائل زير جداگانه بيان فرماييد:

الف: مسائل مربوط به تشخيص و درمان ب: مسائل مربوط به هزينۀ درمان

ج: مسائل مربوط به معاينات د: مسائل مربوط به پيوند اعضا ه: مسائل مربوط به تشريح.

جواب: قبل از طرح سؤالات و پاسخ هر كدام مناسب است به نحو قاعدۀ كلى به صور زير توجه شود.

1- اگر پزشك با بيمار يا ولىّ او (در صورتى كه بيمار غير بالغ يا بيهوش باشد) شرط عدم ضمان كند و در عين حال كوتاهى و تقصير در معالجه ننمايد و با دقت و احتياط عمل كند مسئول نيست.

2- اگر پزشك دارويى تجويز كند و مصرف آن را به اختيار خود بيمار بگذارد مسئول نيست.

3- اگر پزشك بگويد: فلان دارو براى فلان درد خوب است يا بگويد: «اگر فلان درد را دارى فلان دارو برايش خوب است» و بيمار به اختيار و فهم خود دارو را

با درد خود منطبق بداند و مصرف كند، پزشك در برابر عوارض آن مسئول نيست.

______________________________

(1)- مسائل ذيل توسط جمعى از دانشجويان رشتۀ پزشكى سؤال شده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 358

4- اگر پزشك نسخه بنويسد و امر به مصرف دارو نمايد به نحوى كه بيمار از خود اختيارى نداشته و به اعتماد و دستور پزشك دارو را تهيه و مصرف نمايد (كه عرفا «سبب» اقوى از «مباشر» باشد) در اين صورت پزشك مسئول عوارض و خسارت مى باشد؛ مگر اين كه شرط عدم ضمان كند و در عين حال دقت و احتياط لازم را بنمايد. (نوع معالجات از اين قسم مى باشد، ولى شرط عدم ضمان نمى كنند.)

5- اگر پزشك با دست خود به بيمار دارو بدهد يا آمپول تزريق كند مسئول است؛ مگر اين كه شرط عدم ضمان كند و احتياط لازم را بنمايد. البته اگر موقعيتى پيش آيد كه تسريع در معالجه لازم است و شرط عدم ضمان و يا تحقيق و مشورت ميسّر نيست، اگر با احتياط لازم تبرعا اقدام به معالجه كند، به مقتضاى آيۀ شريفۀ مٰا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ «1» (بر نيكوكاران راه مؤاخذه نخواهد بود) مى توان حكم به عدم ضمان كرد.

الف- مسائل مربوط به تشخيص و درمان

[خطاى درمان]

(سؤال 2139) خطاى درمان به عهدۀ كيست؟ شايد دارويى را نتوان يافت كه براى انسان هيچ ضرر و زيانى نداشته باشد؛ و به طور كلى مى توان عوارض منفى داروها را به دو دسته تقسيم نمود:

يكى عوارض «حساسيتى» و ديگرى «غير حساسيتى»، حال در مورد قسم اول بفرماييد با توجه به اينكه ممكن است جان بيمار به طور اورژانس (فورى) در خطر باشد و زمانى جهت تعيين حساسيت فرد به

دارويى خاص وجود نداشته باشد، اگر با تجويز دارو بيمار به آن حساسيت پيدا كرده دچار عوارض شديد و يا مرگ شود، آيا پزشك معالج در قبال اين عوارض مسئوليت خواهد داشت؟

جواب: اگر تجويز دارو در حد اظهار عقيده و بيان تشخيص خود باشد و بگويد:

«به نظر من فلان دارو مفيد است» و اختيار مصرف را به خود مريض يا ولىّ او واگذار

______________________________

(1)- سورۀ توبه (9): آيۀ 91.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 359

كند، پزشك مسئول نيست. و اگر پزشك با مباشرت متصدى معالجه شود يا اين كه دستور بدهد كه فلان دارو را مصرف كنيد و به گفتۀ او اعتماد كنند (كه متعارف چنين است) به نحوى كه در صورت رخ دادن عارضه، آن عارضه مستند به پزشك باشد، در اين صورت پزشك مسئول است؛ مگر اين كه شرط كند كه اگر عارضه رخ داد ضامن نباشد و در عين حال دقت و احتياط لازم را مراعات كند، كه در اين صورت مسئول نيست.

(سؤال 2140) اگر با توجه به علوم امروزى امكان تعيين حساسيت يك دارو وجود نداشته باشد، آيا پزشك در صورت ايجاد عارضه مسئول است؟

جواب: جواب اين سؤال از جواب سؤال قبلى فهميده مى شود.

(سؤال 2141) اگر فرصت و امكان آزمايش وجود داشته باشد اما به دلايل ديگرى مانند هزينۀ سنگين آن و احتياج به وقت زياد آزمايشات لازم صورت نگيرد و شخص دچار عارضه نيز گردد، در اين صورت آيا پزشك مسئول است؟

جواب: اگر پزشك صلاح مريض را در معالجۀ بدون آزمايش تشخيص دهد و شرط عدم ضمان كند مسئول نيست، وگرنه مسئول است.

(سؤال 2142) به طور كلى اگر بدانيم يا

احتمال دهيم كه نجات جان مريض وابسته به مصرف داروهاى خاصى است كه مضرّ است (و براى همگان نيز چنين است) و با تجويز پزشك شخص دچار عارضه گرديد، آيا پزشك مسئول است؟

جواب: در صورتى كه پزشك بداند نجات جان مريض بستگى به مصرف داروى مذكور دارد، يا احتمال عقلايى قابل قبول به مفيد بودن آن دارو بدهد با شرط عدم ضمان مسئول نيست.

(سؤال 2143) اگر داروى مذكور نه براى نجات جان بيمار بلكه جهت تسكين و مداواى بيماريهايى كه باعث آزار بيمار است مصرف شوند، در صورت تجويز پزشك و ايجاد عارضه آيا پزشك مسئوليتى به عهده خواهد داشت؟

جواب: با شرط عدم ضمان و رعايت اهم و مهمّ و با توجه دادن بيمار به عواقب احتمالى مصرف دارو، پزشك مسئول نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 360

(سؤال 2144) اگر پزشك بنابر اصرار بيمار دارويى تجويز نمايد و يا ساير اقدامات درمانى كه مضرّ است انجام دهد، در صورت ايجاد عارضه چه كسى مسئول است؟

جواب: در فرض سؤال اصرار بيمار مجوّز نيست؛ ولى اگر پزشك با ملاحظۀ جميع جوانب، روى هم رفته، اقدام به معالجه را صلاح بداند و شرط عدم ضمان كند مسئول نيست.

(سؤال 2145) با توجه به گستردگى زياد علوم پزشكى كه واقعا امكان فراگيرى و به حافظه سپردن تمام داروهايى كه براى همۀ بيماريها مؤثرند و نيز عوارض آنها وجود ندارد، اگر پزشك به خاطر فراموشى بنا به حدس خود- چه در موارد اورژانس و چه غير آن- جهت نجات جان و يا تسكين آلام بيمار سهوا اقدام به تجويز دارويى غير مؤثر بر بيمارى كند كه او را متحمل هزينۀ بيهوده

و يا عوارض جانبى نمايد، در اين صورت آيا پزشك مسئول و مديون است؟ (در صورتى كه امكان ارجاع به متخصص ديگرى هم نباشد.)

جواب: در صورتى كه به حدس و گمان تجويز دارو كرده و احتمال عقلايى و قوى بر مفيد بودن دارو نمى داده مسئول است؛ خصوصا اگر شرط عدم ضمان نكرده باشد.

و اگر تجويز داروى مضرّ در اثر سهو و نسيان باشد با شرط عدم ضمان مسئول نيست.

(سؤال 2146) اگر پزشك به خاطر فراموشى انواع و علائم بيماريها (به علت گستردگى موضوع) بيمارى شخصى را تشخيص ندهد و لذا نداند داروى مناسب چيست و در نتيجه اصلا دارويى تجويز نكند، در صورتى كه بيمارى تشديد و يا منجر به مرگ گردد پزشك در چه حدى مسئول است؟ (در صورتى كه امكان ارجاع به متخصص ديگرى هم نباشد.)

جواب: اگر پزشك علائم بيمارى يا داروها را فراموش كرده و نمى تواند تشخيص دهد، حق معالجه ندارد و مسئوليتى هم ندارد؛ ولى اگر علائم بيمارى در بين چند مرض مشترك باشد و مرض فعلا قابل تشخيص نباشد و نياز به مصرف چند نوع دارو داشته باشد تا يكى مؤثر واقع شود (بدون اين كه داروها و علائم بيمارى را فراموش كرده باشد) در صورتى كه دسترسى به پزشك متخصص نيست مى تواند با شرط عدم ضمان مداوا نمايد؛ و با احتمال نجات جان بيمار اقدام لازم است و با شرط عدم ضمان مديون نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 361

(سؤال 2147) اگر به خاطر كمبود امكانات تشخيص ممكن نگردد و مداواى لازم صورت نگيرد و بيمارى تشديد يا منجر به مرگ شود، آيا پزشك معالج مسئول است؟

جواب: در مرحلۀ

اول لازم است پزشك بيمار را راهنمايى كند و در صورت عدم وجود متخصص ديگر اگر احساس كند كه تأخير معالجه براى بيمار خطر دارد و احتمال قوى بر تأثير مداوا دهد، لازم است مداوا نمايد و با شرط عدم ضمان مسئول نيست.

(سؤال 2148) اگر تشخيص بيمارى به درستى صورت گيرد ولى داروى مؤثر در دسترس نباشد و يا بسيار گران باشد و بيمار قادر به تهيۀ آن نباشد، آيا پزشك معالج ملزم به تهيۀ آن دارو به هر طريق ممكن براى بيمار مى باشد؟

جواب: در فرض مذكور اگر جان بيمار در معرض خطر باشد بر پزشك و ديگران به نحو وجوب كفايى لازم است داروى مورد نياز را به هر طريق ممكن تهيه نموده و بيمار را نجات دهند.

(سؤال 2149) در صورتى كه داروهاى كاملا مؤثر به هر علت در دسترس نباشند، آيا پزشك مى تواند داروهايى را كه احتمال مى دهد مؤثر باشند تجويز كند؟ و در صورت عدم موفقيت آيا پزشك در قبال عوارض احتمالى اين داروها و يا هزينه اى كه بر بيمار تحميل شده مسئول و مديون است؟

جواب: با احتمال مؤثر بودن داروهاى موجود و اهميت مداوا مى تواند با اعلام به مريض يا ولىّ او اقدام به معالجه نمايد؛ و اگر شرط عدم ضمان كند ضامن نيست.

(سؤال 2150) گاهى اوقات پزشك جهت تسريع بهبودى بيمار يا اطمينان به اين كه داروى تجويزى وى بسيار قوى است و يا به خاطر ملاحظۀ هزينۀ درمان و كاستن از مراجعات مكرر وى اقدام به تجويز داروهايى مى كند كه ضررهاى آنها كاملا شديد بوده و به اثبات رسيده است، و اين در حالى است كه شايد بتوان از

طريق داروهاى ديگرى كه ضرر بسيار كمترى دارند بيمار را معالجه نمود؛ با چنين فرضى بهترين كار چيست؟

انتخاب راه سريع و پرخطر يا راه كم خطر و احيانا بدون اثر؟

جواب: بستگى به تشخيص پزشك دارد كه هر يك از دو راه را بهتر بداند آن را انتخاب كند؛ و با اعلام به مريض يا ولىّ او و شرط عدم ضمان ضامن نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 362

(سؤال 2151) در برخى بيماريها طبق روش معمول كه اجراى آن طبق علوم روز ضرورى است، يك يا چند دارو به كار برده مى شود و در صورت عدم تأثير، داروهاى ديگرى به كار برده مى شود تا بلكه يكى از آنها اثر كند؛ با توجه به اين كه اين داروها از يك طرف در افراد مختلف همگى مؤثر نيستند و ممكن است در شخصى درمانهاى اوليه و در شخص ديگرى درمانهاى ديگر مؤثر باشند و از طرف ديگر هر يك از داروها داراى عوارض خاصّى هستند، آيا پزشك معالج در قبال هزينۀ اضافه يا عوارض داروها مسئول است؟

جواب: در فرض مذكور اگر پزشك كوتاهى نكند و با دقت كامل بيمار را به وسيلۀ داروها مداوا نمايد، با شرط عدم ضمان ضامن نمى باشد.

بيماريهاى خطرناك و مسئوليت پزشك

(سؤال 2152) اگر بدانيم يا احتمال قوى بدهيم يك بيمار در اثر بيمارى (مثل برخى سرطانها) به زودى خواهد مرد، آيا مجازيم فقط براى افزايش طول عمر وى (هر چند به مدت كوتاه) روشهاى درمانى خطرناك و پرعارضه را (مثل شيمى درمانى كه گاهى عوارض آن شديدتر از بيمارى اوليه است) براى وى تجويز كنيم؟

جواب: اگر پزشك صلاح بيمار را در اقدام به معالجۀ او نداند نبايد

دخالت كند؛ و اگر صلاح او را در اقدام به معالجۀ او بداند و شرط عدم ضمان كند ضامن نيست.

(سؤال 2153) گاهى اوقات مطمئن هستيم كه يك بيمارى بيمار را نهايتا خواهد كشت، از طرفى مى دانيم كه با يك عمل درمانى ممكن است بيمار يا بهبودى نسبى و احتمالى پيدا كند و يا حتى زودتر از موعد از دنيا برود، وظيفۀ ما در چنين حالتى چيست؟ اگر با اين كار به تسريع مرگ بيمار كمك كنيم آيا مديون هستيم؟ همچنين اگر اقدام به درمان نكنيم آيا مسئول نيستيم؟ (با توجه به اين كه گاهى نتيجۀ كار كاملا نامشخص است).

جواب: در صورتى كه اميد توأم با مظنّه به بهبودى با عمل درمانى و جراحى داشته باشيد، بايد عمل كنيد و با شرط عدم ضمان مسئول نيستيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 363

معالجۀ زنان باردار

(سؤال 2154) اگر پزشك به خاطر گستردگى موضوع نداند و يا فراموش كرده باشد كه دارو و يا روش تشخيص وى براى خانمهاى باردار يا شيرده مضرّ است، مسئوليت پزشك در صورت ايجاد عارضه در جنين يا مادر در چه حد است؟

جواب: اگر پزشك توجه به جهل خود داشته باشد حق مداوا ندارد؛ و اگر جهل مركب داشته باشد يا اين كه فراموشى عارض شده باشد با شرط عدم ضمان مسئول نيست. و در هر حال بايد در معاينه و معالجه، مسامحه و سهل انگارى نداشته باشد.

(سؤال 2155) اگر پزشك دارو يا روش تشخيصى را كه در حال حاضر كاملا غير مضرّ شناخته شده به خانم باردارى توصيه كند، اما بعدا مشخص گردد اين اعمال براى مادر يا جنين كاملا مضرّ بوده است (همان طور

كه اين مورد در تاريخ پزشكى رخ داده است) آيا پزشك در قبال عوارض حاصله از اين موارد مسئوليتى به عهده خواهد داشت؟

جواب: اگر پزشك در معاينه و معالجه مسامحه نكند و با داروهايى كه غير مضرّ شناخته شده اقدام به معالجه نمايد، در صورت شرط عدم ضمان- اگر چه كشف خلاف شود- ضامن نيست.

(سؤال 2156) با توجه به اين كه باردارى در هفته هاى اول از روى ظواهر و گاه با روشهاى ساده چندان قابل تشخيص نيست و از طرفى بيشترين عوارض خطرناك روشهاى درمانى تشخيصى مضرّ در همين زمان رخ مى دهد و بدين ترتيب چون پزشك به دلايل مختلف نمى تواند تشخيص دهد و يا نمى داند كه بيمار باردار است روشهاى تشخيصى درمانى مختلف را براى وى به كار مى گيرد؛ حال در صورت ايجاد عارضه در مادر يا جنين آيا پزشك معالج مسئوليت دارد؟

جواب: در صورت عدم امكان تشخيص، اگر فرصت تأخير و ارجاع به پزشك ديگر ممكن نباشد و پزشك معالج معاينۀ لازم را انجام دهد، و در عين حال شرط عدم ضمان كند، عوارض بر جنين را نيز ضامن نمى باشد؛ ولى اگر احتمال باردارى بيمار را مى داده و شرط عدم ضمان با پدر جنين نكرده باشد، احوط اين است كه با پدر و مادر تصالح كنند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 364

(سؤال 2157) به طور كلى آيا جواب منفى خانم بيمار در مورد پرسش پزشك از حاملگى وى (چه خود بداند باردار است و به هر علتى نگويد و چه نداند كه باردار است) از پزشك معالج در قبال عوارض احتمالى رفع مسئوليت مى كند؟

جواب: اگر از گفتۀ خانم اطمينان حاصل كرده و دقت

لازم را نموده و شرط عدم ضمان كرده باشد ضامن نيست؛ و اگر عوارض مربوط به جنين باشد، احوط تصالح با پدر و مادر جنين است.

(سؤال 2158) اگر پزشك از باردارى بيمار سؤال نكند و وى هم متذكر نشود، مسئوليت عوارض احتمالى به عهدۀ كيست؟

جواب: اگر منشأ سؤال نكردن پزشك كوتاهى و مسامحۀ او باشد، پزشك مسئول است و شايد شرط عدم ضمان هم رفع مسئوليت نكند؛ براى اين كه روايات مربوطه از مورد تسامح پزشك انصراف دارند.

(سؤال 2159) اگر در اثر تأخير سزارين بچه بميرد يا آسيبى به مادر وارد شود يا در اثر سزارين نقصى بر يكى از آنها وارد گردد، چه كسى مسئول است؟

جواب: اگر مرگ و آسيب به كسى مستند نباشد هيچ كس ضامن نيست؛ و اگر مستند به كسى باشد او ضامن است، مگر اين كه شرط عدم ضمان كرده باشد و تقصير و كوتاهى هم در عمل مربوط به او نكرده باشد.

خطاى آزمايشگاه و مسئوليت پزشك

(سؤال 2160) با توجه به اين كه تشخيص بسيارى از بيماريها يا اختلالات به وسيلۀ آزمايش امكان پذير است و از طرفى امكان اشتباه در آزمايشگاه و تفسير آزمايشها هميشه وجود دارد، در صورت اشتباه آزمايشگاه و در نتيجه معالجۀ اشتباه پزشك، مسئول خسارت و عوارض احتمالى كيست؟

جواب: اگر خسارات و عوارض مستند به آزمايشگاه و نقص و نارسايى آن باشد، آزمايشگاه مسئول است؛ و اگر مستند به پزشك باشد پزشك مسئول است، مگر اين كه شرط عدم ضمان كرده باشد كه در اين فرض پزشك هم ضامن نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 365

(سؤال 2161) در بسيارى از بيماريها پزشك دستور انجام راديوگرافى، سى تى اسكن و نظاير آن

را مى دهد كه مطمئنا (به خصوص براى بعضى افراد) مضرّ مى باشد؛ ضمنا در خيلى از موارد گرچه ممكن است اين آزمايشها باعث تشخيص قطعى نشوند، اما مى توانند هميشه كمك كننده باشند. به هر حال در فرض فوق مسئوليت پزشك در صورت ايجاد عوارض آزمايشها تا چه حدى است؟

جواب: در صورتى كه پزشك بعد از دقت كامل تشخيص دهد كه آزمايش لازم و اهميت دارد و در عين حال بيمار يا ولىّ او را از عوارض احتمالى آن آگاه سازد و شرط عدم ضمان كند، پزشك هيچ مسئوليتى ندارد.

مسئول هزينۀ درمان بيهوده

(سؤال 2162) گاهى اوقات پزشك تنها جهت احتياط در جهت تشخيص و يا ردّ يك بيمارى احتمالى (مثل سل) در هر بيمار مشكوكى دستور راديوگرافى مى دهد تا يك بيمارى مخفى احتمالى را كشف كند؛ در صورت وجود يا عدم هر گونه بيمارى، آيا پزشك در ايجاد عوارض احتمالى و هزينۀ بيهودۀ درمان مسئول است؟

جواب: اگر راديوگرافى براى تشخيص بيمارى لازم باشد، در صورت شرط عدم ضمان، پزشك مسئول نيست.

(سؤال 2163) به طور كلى اگر پزشك قبل از انجام هر عملى به بيمار يا ولىّ او (اگر بيمار بالغ يا عاقل نباشد) متذكر شود كه اين روشها از يك طرف ممكن است بى فايده باشند و وقت و مال او را به هدر دهند و از طرف ديگر ممكن است عوارض متفاوتى براى او داشته باشد و بدين ترتيب با ذكر اين مطالب، پزشك قبل از هر گونه معاينه و درمانى از خود كاملا در قبال خسارات و عوارض احتمالى سلب مسئوليت كند و بيمار چه از روى ناچارى و چه از روى تمايل واقعى يا ظاهرى اين شرط را

قبول نمايد، در صورت اشتباه سهوى پزشك آيا او نسبت به هزينه ها و عوارض ناشى از اشتباه خود مسئول است؟ حتى در صورتى كه وى حد اكثر تلاش خود را نيز بكند؟

جواب: اگر در معاينه و معالجه به هيچ وجه تقصير و كوتاهى و مسامحه نكرده باشد و شرط عدم ضمان حتى در صورت سهو و نسيان كرده باشد ضامن نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 366

موارد خطاى درمان و تشخيص

(سؤال 2164) اگر پزشك روش يا دارويى را تعريف كند و بگويد: «اين دارو براى فلان بيمارى مفيد است» و يا بگويد: «درمان مترتب به فلان داروست» بدون آن كه بيمار را وادار به مصرف آن دارو كند، در اين فرض آيا در صورت عدم تأثير يا داشتن عوارض، پزشك مسئول يا مديون است؟

جواب: در فرض مذكور اگر دارو را طبق عقيدۀ خود توصيف كرده باشد مسئول نيست.

(سؤال 2165) در فرض فوق (سؤال 2163) اگر بيمار يا ولىّ او شرط را قبول نكردند، آيا پزشك مى تواند بيمار را رها نمايد؟

جواب: در فرض سؤال اگر جان بيمار در خطر نباشد يا اين كه مراجعه به پزشك ديگر ممكن باشد مى تواند مداخله نكند؛ و اگر جان بيمار در خطر باشد و مراجعه به پزشك ديگر ممكن نباشد، اقدام به معالجۀ او لازم است و در اين فرض اگر در معاينه و معالجه تقصير و كوتاهى نكند و تبرّعا معالجه نمايد، به مقتضاى آيۀ شريفۀ مٰا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ «1» (بر افراد نيكوكار راه مؤاخذه وجود نخواهد داشت) مى توان حكم به عدم ضمان نمود. ولى اگر قصد گرفتن اجرت داشته باشد هر خسارتى را كه به او مستند باشد ضامن

است؛ بلى اگر با مباشرت خود معالجه نكند و دستور هم ندهد و فقط دارو را توصيف كند و بيمار يا همراهان او خودشان دارو را مصرف كنند، پزشك ضامن نيست.

چگونگى شرط ضمان پزشك يا بيمار

(سؤال 2166) در فرض فوق (سؤال 2163) آيا بايد با تك تك بيماران شرط نمود و يا گذاشتن اطلاعيه در مراكز درمانى (مبنى بر اين كه مراجعۀ بيماران نشانگر قبول اين

______________________________

(1)- سورۀ توبه (9): آيۀ 91.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 367

شرط است) و يا به اطلاع رساندن حتى از طريق رسانه هاى گروهى (كه مراجعه نزد پزشك به اين شرايط مترتب است) از پزشك رفع مسئوليت شرعى مى نمايد؟ و اگر قبل از عمل جراحى بيمار مجبور به امضاى شرايطى باشد كه در صورت ناموفق بودن جراحى، وى هيچ گونه حق و حقوقى بر جراح و بيمارستان ندارد، آيا در صورت هر گونه اختلال در جراحى مى توان مدعى شد كه با توجه به امضاى قبلى بيمار كادر درمانى هيچ مسئوليت شرعى بر عهده ندارند؟

جواب: نصب اطلاعيه و ابلاغ در رسانه ها كافى نيست؛ بلكه بايد خود بيمار يا ولىّ او پس از آگاهى از كيفيت درمان و عمل، شرط عدم ضمان را كتبا يا شفاها قبول كند. و امضا از روى اضطرار و ناچارى مقبول است؛ ولى اگر اجبار و اكراه در بين باشد اثرى ندارد و رفع مسئوليت از پزشك نمى كند.

(سؤال 2167) در فرض فوق (سؤال 2163) اگر بيمار كاملا بيهوش باشد، آيا مى توان از خويشان بالغ وى اجازه گرفت و يا با آنها شرط فوق را انعقاد نمود؟

جواب: در فرض سؤال اگر معالجه ضررى باشد، پدر و جدّ پدرى بيمار، و با نبودن آنها

حاكم شرع و در رتبۀ بعد عدول مؤمنين ولايت دارند كه با شرط عدم ضمان با آنان ضمان مرتفع مى شود، ولى مطلق خويشاوندان ولايت ندارند. بلى اگر كسى هر چند از غير خويشاوندان در ضمن عقد لازم ملتزم شود كه خسارت عوارض احتمالى را از مال خود جبران نمايد، لازم الوفاء مى باشد؛ بلكه در صورت تعهد ابتدايى نيز بنابر احتياط بايد به تعهد خود وفا كند.

(سؤال 2168) در فرض فوق (سؤال 2163) اگر بيمار كاملا بيهوش باشد و در حال حاضر هيچ شخصى بالغ يا نابالغ كه خويشاوند وى باشد در دسترس نباشد و از طرفى جان بيمار در خطر فورى باشد، جهت اجازه و شرط چه بايد كرد؟ آيا مى توان طبق وظيفۀ پزشكى هر گونه اقدام ممكن را بدون اجازه انجام داد؟ اگر سهوا با اقدامات غير مؤثر به مرگ بيمار تسريع بخشيده شود، مسئوليتى به عهدۀ پزشك معالج خواهد بود؟

و اگر به خاطر خوف از عدم تأثير درمان و كمك به تسريع مرگ و مديون شدن، پزشك هيچ كارى انجام ندهد آيا در اين صورت پزشك مسئول خواهد بود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 368

جواب:: در فرض سؤال بايد پزشك با دقت لازم اقدام به معالجه كند، و در صورت امكان از حاكم شرع و در رتبۀ بعد از عدول مؤمنين استجازه نمايد و جهت رفع ضمان با آنان شرط عدم ضمان كند؛ وگرنه هر خسارتى كه مستند به او باشد آن را ضامن خواهد شد. و در صورت عدم امكان مراجعه به آنان اگر پزشك با رعايت احتياط لازم تبرّعا اقدام به معالجه كند، به مقتضاى آيۀ شريفۀ مٰا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ

سَبِيلٍ «1» (بر احسان كنندگان راه مؤاخذه نيست) مى توان حكم به عدم ضمان نمود.

كشفيات جديد پزشكى و مسئوليت پزشك

(سؤال 2169) هر سال، ماه و حتى هر روز كشفيات و يا نتايج تحقيقات جديدى در مورد جنبه هاى مختلف علوم پزشكى اعلام مى شود كه روشهاى تشخيص يا درمانى جديد، داروهاى متفاوت و جديد يا مواد غذايى مؤثر جديد براى انواع بيماريها پيشنهاد مى شود، و برعكس برخى روشها يا داروها يا مواد قبلى كاملا غير مؤثّر و يا مضرّ معرفى مى شوند؛ آيا پزشك در قبال عوارض يا هزينه هاى بيهودۀ ناشى از روشهايى كه در گذشته مطرح بوده اند مسئول مى باشد؟

جواب: پزشك با فرض عدم تقصير معصيت كار نيست و اگر از گفتۀ كاشفين جديد يقين به مضرّ بودن داروهاى مصرف شده حاصل نشود ضامن هم نيست؛ ولى اگر معلوم شود كه داروها موجب ضرر مالى يا جانى براى بيمار شده در صورتى كه شرط عدم ضمان نكرده باشد، هر خسارتى را كه مستند به پزشك باشد ضامن است.

(سؤال 2170) با توجه به اين كه گروه هاى بسيار زيادى در جهان مشغول تحقيق هستند و از طرفى افراد اين گروه ها ممكن است برخى از لحاظ علمى، برخى از لحاظ اخلاقى و صداقت و برخى از هر دو نظر كاملا قابل تأييد نباشند و از طرف ديگر هيچ مرجع واحدى در مورد تأييد يا رد تحقيقات وجود ندارد و يا اگر موجود هم باشد مدت زيادى طول مى كشد كه نتيجۀ صحيح كار ارائه شود، در چنين شرايطى اگر نتيجۀ تحقيقاتى كه در

______________________________

(1)- سورۀ توبه (9): آيۀ 91.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 369

رسانه ها و مجلات اعلام مى شود با روشهاى قبلى ما مغاير و يا مكمّل آنها باشد،

در اين صورت وظيفۀ ما چيست؟ عمل به روشهاى قبلى يا جديد؟

جواب: پزشك بايد طبق دقّت و اطمينان خود اقدام به معالجه نمايد؛ و در صورت عدم حصول اطمينان، مريض را به پزشك ديگر ارجاع دهد. بلى در صورت ضرورت معالجه اگر ارجاع به پزشك ديگر ميسّر نباشد معالجه با هر دارويى كه احتمال مفيد بودن آن بيشتر است (اعم از داروهاى سابق يا جديد) مانعى ندارد و با شرط عدم ضمان ضامن نمى باشد.

(سؤال 2171) اگر اين كشفيات جديد خيلى ديرتر از زمان كشف به اطلاع پزشك برسد و قبل از اطلاع طبيعتا به همان روشهاى قبلى عمل شود، آيا پزشك در قبال عوارض يا هزينه هاى بيهودۀ روشهاى بى فايده مسئول است؟

جواب: جواب اين سؤال از جواب سؤالهاى قبلى فهميده مى شود.

(سؤال 2172) اگر به خاطر عدم وجود امكانات كافى اطلاع رسانى اطلاعات جديد به پزشك نرسد و وى هيچ گاه مطلع نگردد، مسئوليت بى فايده بودن روشهاى قبلى بر عهدۀ كيست؟

جواب: اگر پزشك با دقت كافى و معاينۀ لازم طبق تشخيص خود اقدام به معالجه نموده و شرط عدم ضمان كرده باشد مسئول و مديون نيست.

(سؤال 2173) نظر به اين كه به ذهن سپردن كامل همان روشهاى قبلى نيز در دوران دانشجويى امكان پذير نيست چه رسد به روشهاى جديد، آيا پزشك مى تواند به همان روشهاى قبلى اكتفا نمايد و يا فقط در حدى كه وقت محدودش اجازه مى دهد به فراگيرى روشهاى جديد بپردازد؟ در اين صورت اگر متوجه مسائل مهم جديد نشود، آيا مسئوليتى بر عهدۀ اوست؟

جواب: اگر هنگام معالجه اطمينان به مفيد بودن معالجۀ خود داشته باشد مى تواند اقدام به معالجه نمايد و با شرط عدم ضمان مديون

نمى باشد؛ و اگر اطمينان نداشته باشد مريض را به پزشك ديگر ارجاع دهد. بلى در صورت ضرورت معالجه اگر ارجاع به پزشك ديگر ميسّر نباشد معالجه با هر دارويى كه احتمال مفيد بودن آن بيشتر است (اعم از داروهاى سابق يا جديد) مانعى ندارد؛ و با شرط عدم ضمان ضامن نمى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 370

معالجۀ غير متخصص با وجود متخصص

(سؤال 2174) با توجه به اين كه اگر بخواهيم طبابت پزشك را با توجه به مشكلات فوق تنها در صورتى مجاز بدانيم كه وى در اين زمينه ها داراى تخصص و تجربۀ كافى باشد عملا درمان با اختلال كامل روبرو خواهد شد؛ زيرا اولا: هر پزشكى تا رسيدن به اين تخصص و تجربۀ كافى بايد همان مراحل اوليه را طى كند. و ثانيا: به علت جمعيت زياد، امكانات كم، فرصتهاى ناكافى و ده ها علل ديگر، نمى توان انتظار داشت پزشكانى كه از ابتدا كاملا مسلط باشند به طبابت بپردازند؛ با توجه به مقدمۀ فوق و نيز موضوعات مطرح شده در سؤالات فوق در مواردى كه پزشك داروى مؤثر بر بيمارى يا عوارض خطرناك آن را فراموش نموده و فرصت و امكانات كافى جهت دسترسى به اطلاعات كافى يا پزشك متخصص ديگرى نيز ندارد و يا مطمئن است كه داروى خاصى براى بيمارى مفيد است، اما همچنين مطمئن است و يا احتمال مى دهد كه در صورت تجويز آن دارو عوارض خفيف يا شديدتر از خود بيمارى در اثر اين دارو دچار اين بيمار خواهد شد، در اين موارد آيا پزشك مى تواند مريض را به حال خود بگذارد و چنين فرض كند كه گويا پزشكى موجود نبوده و بدين ترتيب خود را

در معرض خطر مؤاخذۀ مادى و معنوى حاصل از عوارض احتمالى و هزينه هاى نابجاى آن قرار ندهد و كار را به قضا و قدر خداوند واگذار نمايد؟

اصولا در چنين مواردى كه پزشك واقعا نمى داند كه براى نجات جان يا رفع و تسكين آلام يك بيمار چه كارى انجام دهد وظيفۀ او چيست؟ درمانهاى بدون اطمينان و غير قابل اعتماد و يا عدم هر گونه اقدام درمانى؟ آيا اگر پزشك با اقدام به درمان نامطمئن موجب خسارت و مرگ مريض گردد مسئول است؟ آيا اگر اقدام به هيچ درمانى نكند مسئوليتى دارد؟ متذكر مى شويم كه گاهى فرصت هيچ مشورت و يا ارجاع بيمار به پزشك متخصص ديگر وجود ندارد.

جواب: واضح است كه طبابت از حيث تشخيص امراض گوناگون و شناخت داروهاى بى حد و حصر و انحاء معالجات، بسيار وسيع است و احاطه بر جميع آنها

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 371

براى هيچ پزشكى امكان پذير نيست؛ بلكه هر پزشكى اطلاعات محدودى دارد كه در محدودۀ اطلاعات خود مى تواند طبابت كند. بنابراين در هر موردى كه مرض يا دواى آن را نتواند تشخيص دهد حكم غير پزشك را دارد كه نبايد مداخله كند؛ و در هر موردى به صحت معالجۀ خود اطمينان داشته باشد مى تواند طبابت كند و با شرط عدم ضمان در صورتى كه تقصير و كوتاهى نكند ضامن نمى باشد؛ و اگر اطمينان نداشته باشد ولى گمان به مفيد بودن دارويى با ملاحظۀ جميع عوارض آن داشته باشد، در اين فرض مى تواند بيمار يا ولىّ او را در جريان قرار دهد كه اگر براى آنها هر چند با راهنمايى همين پزشك مراجعه به پزشك ديگر ميسور

باشد به او مراجعه نمايند و اگر ميسور نباشد و راضى شوند كه او طبق گمان خود معالجه نمايد اشكال ندارد و با شرط عدم ضمان در صورتى كه تقصير و كوتاهى نكند ضامن نمى باشد.

ب- مسائل مربوط به هزينۀ درمان

(سؤال 2175) اگر پزشكى سعى خود را در مداواى بيمار انجام دهد ولى بيمار بهبودى نيابد، آيا نسبت به هزينۀ درمانى كه قبلا بيمار پرداخته (حق ويزيت) مديون است؟

جواب: اگر پزشك با بيمار قرارداد كرده و وعدۀ مداوا و بهبودى داده باشد، در صورت عدم حصول بهبودى بايد هر چه گرفته برگرداند؛ و اگر بنابراين بوده كه معاينه كند و طبق تشخيص نسخه بنويسد و حق ويزيت را در مقابل معاينه و نوشتن نسخه گرفته باشد مديون نيست. و ظاهرا در بين پزشكان فرض دوم بيشتر متعارف مى باشد.

(سؤال 2176) با توجه به اين كه حق طبابت (همانند حق وكالت و مواردى از اين قبيل بر خلاف اجناس كه داراى قيمت خاصى هستند) از لحاظ مادى غير قابل تعيين مى باشد، به نظر حضرتعالى بهترين راه تعيين ميزان حق طبابت چيست؟ آيا مقدارى كه دولت تعيين مى كند در هر شرايطى قابل دريافت است و پزشكان مديون نخواهند بود؟

جواب: اگر پزشك بتواند تعيين حق طبابت را در اختيار بيمار قرار دهد بسيار خوب است؛ و اگر نتواند يا نخواهد، در صورتى كه بخواهد قبل از اقدام به معالجه آن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 372

را تعيين كند بايد مقدار كار و كيفيت عمل را در نظر بگيرد و از اجحاف بپرهيزد و دربارۀ مستمندان و تهى دستان ارفاق داشته باشد؛ و اگر قبلا تعيين نكرده باشد حق دريافت بيشتر از متعارف را

ندارد. و بعيد نيست هر مبلغى را كه دولت تعيين كرده باشد متعارف محسوب شود و در اين فرض نيز بايد ملاحظۀ تهى دستان را داشته باشد و اگر به طور رايگان معالجه نكند لا اقل دربارۀ آنان تخفيف قائل شود و متوجه باشد كه روزى دهنده، خداست و قداست و معنويت امر پزشكى فوق امور مادى مى باشد.

(سؤال 2177) آيا دريافت حق طبابت قبل از بهبودى بيمار (طبق روش مرسوم) صحيح است؟

جواب: با رضايت بيمار اشكال ندارد؛ و حكم ارجاع آن در صورت عدم حصول بهبودى در جواب سؤالهاى قبلى گذشت.

(سؤال 2178) در مراكز پزشكى دولتى يا خصوصى معمولا قيمت معالجه ها و يا عمل هاى جراحى بيماران تعيين مى شود و پزشكان با توجه به همان قيمت تعيين شده استخدام مى شوند، و قهرا شرط مذكور را- كه بر اساس آن اجاره محقق شده- پذيرفته اند و تخلف از آن جايز نيست. حال اگر پزشكى از اين تخلف نمود و براى يك عمل جراحى مثلا از مريض يا اولياى او با رضايت آنها بيشتر از قيمت تعيين شده را دريافت نمود، پول دريافت شده حلال است يا نه؟

جواب: تخلف از هر تعهد مشروعى اشكال دارد، ولى در صورت رضايت بيمار، پول را پزشك مالك مى شود.

ج- مسائل مربوط به معاينات

مقدمه:

قابل توجه است كه معاينۀ پزشكى تنها شامل اندازه گيرى نبض و حرارت و فشار خون نيست، بلكه طبق نظريات علوم پزشكى بايد شامل نگاه، لمس، سمع و نيز معاينات فيزيكى خاص در مورد تمامى اعضا و جوارح (كه معمولا از روى لباس امكان پذير

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 373

نيست) در مورد هر بيمار و در هر شرايطى مى باشد؛ و براى تشخيص سادۀ بسيارى

از بيماريها، عدم تحميل هزينه هاى اضافى ناشى از آزمايشات متعدد بر بيمار، تسريع تشخيص و كاستن از خطرات تشخيص به وسيلۀ راه هاى ديگر وظيفۀ پزشكى انجام هر يك را ايجاب مى كند و در صورت عدم انجام هر يك تشخيص كه به راحتى بايد صورت گيرد انجام نمى شود و با عدم تشخيص، بيمارى پيشرفت مى كند و جان بيمار در معرض خطر قرار مى گيرد. نظر به اين كه در فتاواى مراجع بزرگوار آمده است كه اگر پزشك زن در دسترس باشد جايز نيست بيمار زن به پزشك مرد مراجعه نمايد، خواهشمند است نظر خود را در موارد زير مكتوب بفرماييد:

(سؤال 2179) اگر به طور مثال بيمار زنى كه جانش در خطر است به تنها پزشك يك روستاى دور افتاده كه مرد است مراجعه كند، آيا اين پزشك مجاز است هر گونه معاينۀ ضرورى را در مورد بيمار انجام دهد؟

جواب: حكم دائر مدار ضرورت و ناچارى براى بيمار مى باشد كه در هر موردى كه معالجه ضرورت عرفى داشته باشد و مراجعه به همجنس و محرم ميسور نباشد و معالجۀ پزشك نامحرم بر معاينه و نظر و لمس توقف داشته باشد، به مقدار لزوم جايز و در بعض موارد لازم مى باشد؛ و اگر نظر به وسيلۀ آينه و لمس به وسيلۀ دستكش ميسّر و كافى باشد، از نظر و لمس مستقيم اجتناب شود.

(سؤال 2180) در فرض فوق اگر جان در خطر نباشد بلكه يك بيمارى خفيف يا متوسط وجود داشته باشد، آيا بيمار زن حتما بايد به پزشك زن در شهر مراجعه كند و يا در همان روستا پزشك مرد مجاز است با انجام معاينات ضرورى اقدام به تشخيص

و درمان نمايد؟

جواب: اگر معالجه توقف بر نظر و لمس داشته باشد و مراجعه به پزشك همجنس مستلزم عسر و حرج باشد، مراجعه به پزشك نامحرم مانعى ندارد؛ و اگر مراجعه به پزشك همجنس مستلزم عسر و حرج نباشد مراجعه به پزشك نامحرم جايز نيست.

(سؤال 2181) با توجه به اين كه پزشك متخصص زن معمولا كم مى باشد و لذا در شهرهاى كوچك و بزرگ نيز يا به خاطر تعداد زياد بيماران و تعداد كم پزشك و يا

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 374

تحميل هزينۀ گزاف، خانمهاى بيمار به پزشك مرد مراجعه مى كنند، در اين صورت وظيفۀ پزشك مورد مراجعه چيست؟ آيا اگر بتواند و يا احتمال دهد كه مى تواند با معاينات مختلف و ضرورى، بيمارى را تشخيص و درمان كند مكلف است چنين كارى را انجام دهد و يا بايد وى را به يك پزشك زن ارجاع دهد؟ و آيا در صورت ارجاع و تأخير در تشخيص و درمان بيمارى، اين پزشك مسئول نيست؟

جواب: حكم اين سؤال از جواب دو سؤال قبل فهميده مى شود؛ و به طور كلى در هر موردى كه مراجعه به پزشك نامحرم براى بيمار جايز باشد، معالجه براى پزشك جايز مى شود و در هر موردى كه مراجعه براى بيمار جايز نباشد، معالجه نيز براى پزشك جايز نمى باشد؛ و قول بيمار در صورتى كه پزشك علم به كذب آن نداشته باشد براى پزشك حجت است.

(سؤال 2182) اگر پزشك مرد از روى ناچارى مجبور به معاينۀ خانم بيمار شد و يا خانم بيمار ناچار به مراجعه به پزشك مرد شد، با توجه به اين كه در صورت رعايت كامل مسائل شرعى و اخلاقى

در معاينۀ كامل خانمها شايد بيش از نود درصد معاينات كه در كتب پزشكى به انجام آنها تأكيد شده است بايد انجام نگيرند، اگر با اين گونه معاينۀ سطحى و غير كامل بيمارى وى تشخيص داده نشد و درمان كامل صورت نگرفت، آيا پزشك مسئول است؟ اگر مسئول است چاره چيست؟ آيا بايد بر خلاف مسائل شرعى عمل كند؟ البته پزشكان متخصص ممكن است بدون معاينۀ كامل بتواند تشخيص و درمان را انجام دهند؛ ولى افراد غير مجرّب بدون معاينۀ كامل امكان مداوا ندارند.

جواب: در هر موردى كه بيمار ناچار به مراجعه به پزشك نامحرم باشد، اقدام به معالجه براى پزشك جايز و گاهى لازم است؛ و معالجه بر هر چيز از قبيل نگاه كردن، لمس و آزمايشات ديگر توقف داشته باشد براى پزشك بدون تجاوز از مقدار لازم جايز است و بر خلاف مسائل شرعى نيست.

(سؤال 2183) اگر بچه دار شدن خانواده اى متوقف بر بعضى از مقدمات حرام باشد، مانند رؤيت و لمس زن اجنبيه، و از طرفى بدون بچه بودن به از هم پاشيده شدن خانواده منجر شود، تكليف چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 375

جواب:: ارتكاب مقدمات حرام صرفا جهت بچه دار شدن جايز نيست، مگر اين كه بچه دار شدن ضرورت داشته باشد؛ مانند اين كه بچه دار نشدن منجر به جدا شدن زوجين از يكديگر و يا مستلزم عسر و حرج باشد.

(سؤال 2184) اگر بعضى افراد جهت معالجه يا بچه دار شدن بايد منى آنان توسط دكتر آزمايش شود، و از طريق شرعى به دست آوردن آن ممكن نباشد، آيا استمناء در اين صورت جايز است؟

جواب: در فرض معالجه اگر راه آن منحصر به آزمايش

منى باشد جواز آن بعيد نيست، اما در مورد بچه دار شدن چنانچه بدون بچه دار شدن در عسر و حرج و ناراحتى شديد شخصى يا خانوادگى قرار نگيرد، جواز استمناء مشكل است.

(سؤال 2185) بر فرض كه بتوان مراكز درمانى خواهران و برادران را جدا نمود، ولى با توجه به اين كه هر پزشكى در دوران دانشجويى بايد از انواع اختلالات و بيماريها در مرد يا زن آگاهى يافته و آموزش ببيند و با توجه به اين كه در مورد دانشجويان بيشتر آموزشى است نه درمانى، يعنى نجات جان بيمار در همان زمان موقوف به آن نيست اما نقش آن در مراحل آينده مى باشد و از اين رو هر دانشجويى ملزم به گذراندن واحدهاى درسى در تمامى بخشهاى بيمارستان اعم از زنان و مردان مى باشد تا بتواند در امتحان نهايى موفق باشد، حال آيا مى تواند به خاطر رعايت مسائل شرعى از فراگيرى كامل بسيارى مسائل بگذرد و قهرا در نهايت ناموفق باشد؟ و يا در هر شرايطى و با هر وسيله اى بايد به فراگيرى صحيح كارش بپردازد؟ و به طور كلى چگونه مى توان بين وظيفۀ پزشكى و دانشجويى و وظيفۀ شرعى و اسلامى جمع كرد؟

جواب: در فرض فوق فراگيرى مسائل پزشكى در حدى كه حفظ جان و سلامتى و مداواى بيماران هر چند در آينده متوقف بر آنها باشد- اعم از دورۀ عمومى يا تخصّصى- جايز است؛ ولى تجاوز از حد ضرورت و ناچارى جايز نمى باشد. و در اين جهت فرقى بين پسر و دختر و زن و مرد نيست.

(سؤال 2186) در صورت لزوم به طور كلى (چه پزشك زن در دسترس باشد و چه نباشد) لمس

بدن زن بيمار از روى لباس چه صورتى دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 376

جواب:: لمس از روى لباس بدون فشار و بدون تلذّذ و ترتب مفسدۀ ديگر مطلقا جايز است.

(سؤال 2187) در صورت لزوم، مشاهده و لمس موهاى زن بيمار جهت معاينه توسط پزشك مرد چه صورتى دارد؟

جواب: موى زن در خصوص مورد سؤال حكم بدن او را دارد كه تفصيل آن در مسائل قبلى گذشت.

(سؤال 2188) با توجه به اين كه جهت معاينۀ سادۀ پروستات حتما بايد از طريق مقعد بيمار را مورد بررسى قرار داد تا تشخيص قطعى بيماريهاى پروستات داده شود، همچنين در بسيارى از بيماريهاى ادرارى (تناسلى) مشاهده و گاه لمس آنها ضرورى است، آيا در چنين مواردى پزشك مرد مى تواند بيمار مرد را بدون اشكال شرعى معاينه نمايد؟ اگر با عدم انجام اين معاينه متوجه بيمارى نشود و بيمارى (مثلا سرطان) پيشرفت كند آيا پزشك مسئول است؟ ضمنا استفاده از آينه هميشه امكان ندارد و به علاوه عمل لمس را بايد با ديد كامل انجام داد.

جواب: اگر تشخيص بيمارى يا مداوا متوقف بر نظر و لمس مستقيم باشد بدون تجاوز از مقدار لازم جايز است؛ و كوتاهى جايز نيست.

(سؤال 2189) طبق نظرات علوم پزشكى يكى از معايناتى كه امروزه در هر بيمارى جزو معاينات اصلى به شمار مى آيد عملى به نام «توشه ركتال» است كه يك نوع معاينۀ نظرى و لمسى از طريق مقعد است؛ و از طرف ديگر اين معاينات گاهى به خاطر احتياط در جهت تشخيص يا رد برخى بيماريها انجام مى شود و گاهى در تشخيص برخى بيماريها بسيار مؤثر و روش كم خرج و ساده اى به

نظر مى آيد. حال آيا پزشك مرد مجاز است چنين معاينه اى را چه جهت آموزش و چه جهت تشخيص احتمالى يا قطعى در مورد بيمار مرد انجام دهد؟ و اگر با عدم انجام آن متوجه بيمارى و راه درمان آن نشود آيا مسئول است؟

جواب: حكم معاينه و مداوا از جواب سؤال «2188»، و حكم آموزش از جواب سؤال «2185» فهميده مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 377

د- مسائل مربوط به پيوند اعضا

پيوند براى حفظ جان بيمار

(سؤال 2190) آيا شخص مى تواند يك كليۀ خود را كه سالم است به بيمار كليوى كه دو كليۀ او از كار افتاده و در معرض خطر قرار دارد بدهد كه به او پيوند زده شود؟ و بر فرض جواز آن مى تواند در مقابل آن پول بگيرد؟

جواب: اگر براى خودش خطر نداشته باشد اشكال ندارد؛ و گرفتن پول نيز در برابر آن مانعى ندارد.

(سؤال 2191) آيا مى توان از اعضاى بدن كودك غير مميّز كه مرده است با اجازۀ ولىّ او براى نجات جان انسان زنده اى استفاده كرد؟ و آيا مى توان بابت عضو صغير پولى دريافت كند؟ و اين پول متعلق به كيست؟

جواب: در اين مسأله بين كبير و صغير و اذن ولىّ و عدم اذن او فرقى نيست؛ بنابراين قطع عضو جسد كافر اشكال ندارد و اگر تهيۀ آن ممكن نباشد و حفظ جان مسلمان متوقف بر پيوند باشد جواز قطع عضو جسد مسلمان نيز بعيد نيست؛ ولى بنابر احتياط ديۀ عضو پرداخت شود و ديۀ آن به مقدار يك دهم ديۀ قطع عضو زنده است؛ و پول آن متعلق به خود ميّت است و بايد در وجوه برّ- مانند انجام امور خيريه براى ميّت- به مصرف برسد.

استفاده از جسد مجهول الهوية براى پيوند

(سؤال 2192) در مواردى كه نجات جان بيمار مسلمانى وابسته به پيوند يك يا چند عضو از شخص ديگرى باشد، اگر جسدى مجهول الهوية كه اعضاى قابل پيوندى دارد در دسترس باشد، آيا مى توان اين اعضا را به بيمارى كه محتاج است پيوند زد؟

جواب: مجهول الهوية در بلاد اسلام حكم مسلمان، و در بلاد كفر حكم كافر را دارد و پيوند عضو جسد كافر اشكال ندارد و پيوند

عضو جسد مسلمان جايز نيست؛ بلى اگر تهيّۀ جسد كافر و مجهول الهويه اى كه در حكم كافر است ميسّر نباشد و حفظ

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 378

جان مسلمانى بر پيوند عضو ميّت مسلمان متوقف باشد، جواز آن در اين فرض بعيد نيست؛ ولى بنابر احتياط ديۀ عضو را بپردازد.

(سؤال 2193) در فرض فوق اگر بعدا ولىّ متوفّى پيدا شود و از اين كار ناراضى باشد چه بايد كرد؟

جواب: اگر معلوم شود كافر يا مرتد بوده نارضايتى ولىّ اثرى ندارد؛ و اگر معلوم شود مسلمان- بوده بايد ديۀ آن را بدهند تا براى خود ميّت در امور خيريه مصرف كنند.

و ديۀ ميّت مسلمان- چه مرد باشد و چه زن- ديۀ جنين كاملى است كه روح در آن دميده نشده باشد؛ پس اگر جنازه را سر ببرند يا كارى انجام دهند كه اگر زنده بود موجب قتل او مى شد، بايد يك دهم ديۀ كامل را بپردازند؛ و ديۀ بريدن اعضاى او به نسبت ديۀ خود اوست. و اگر ميّت اهل ذمّه بوده بنابر احتياط ديۀ او را بدهند.

وصيت براى پيوند اعضا

(سؤال 2194) اگر شخصى وصيت كند بعد از وفاتش اعضاى قابل پيوندش را به بيماران پيوند زنند، آيا مجاز به اين كار هستيم؟

جواب: جواز پيوند در صورت وصيت نيز توقف به دو شرطى دارد كه در جواب مسأله «2192» ذكر شد (توقف حفظ جان مسلمان بر آن، و عدم امكان تهيّۀ جنازۀ كافر) و با تحقق آن دو شرط اگر وصيّت مطلق بوده بنابر احتياط ديه پرداخت شود تا به مصرف امور خيريه برسد؛ و اگر در وصيت تصريح شده باشد كه پيوند بلاعوض انجام گيرد ديه

لازم نيست. و در صورت لزوم ديه، اين كه ديه بر قطع كننده است يا بر مريض، محل اشكال است؛ ولى پزشك مى تواند با مريض قرار بگذارد كه او ديه را بپردازد.

(سؤال 2195) اگر شخصى وصيت كند بعد از وفاتش اعضايش را به ديگران پيوند زنند، اما ولىّ وى (پس از مرگش) از اين كار ناراضى باشد، آيا مجازيم اين كار را بدون اجازۀ ولىّ انجام دهيم؟

جواب: با رعايت شروط مذكوره در مسألۀ «2192» رضايت ولىّ شرط نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 379

قطع عضو جهت پيوند و نارضايتى صاحب آن

(سؤال 2196) اگر شخصى از پيوند اعضاى خود به ديگران پس از مرگش ناراضى باشد ولى پس از وفاتش ولىّ وى مايل به اين كار باشد، آيا مى توانيم چنين كارى را انجام دهيم؟

جواب: ملاك جواز و عدم جواز در مسألۀ «2192» گذشت و رضايت و عدم رضايت ميّت و ولىّ او ملاك نيست.

(سؤال 2197) اگر شخصى در طول زندگيش نظر مخالف يا موافقى در مورد پيوند اعضايش نداشت، آيا پس از مرگش مى توان به اجازۀ ولىّ وى چنين كارى را انجام داد؟

جواب: ملاك جواز و عدم جواز همان است كه در مسأله «2192» گذشت.

قطع عضو فرد زنده جهت پيوند

(سؤال 2198) آيا برداشتن عضو از بدن فرد زنده جهت پيوند مستلزم پرداخت ديه مى باشد؟

جواب: اگر بدون رضايت صاحب عضو قطع كنند، علاوه بر معصيت احكام قصاص و ديه بر آن جارى مى باشد. و اگر با توافق صاحب عضو باشد در صورتى كه تبرّعا اهدا كرده باشد ديه ندارد؛ و اگر مصالحه به مقدار ديه يا كمتر يا بيشتر كرده باشد، طبق مصالحه عمل شود و اضافه بر آن ديه ندارد. و اگر اهداى عضو براى اهدا كنده خطر جانى داشته باشد اهدا جايز نيست.

(سؤال 2199) اگر احتمال بدهيم با برداشتن يك يا چند عضو از شخصى كه زنده است در آيندۀ نزديك يا دور وى دچار عوارض خفيف يا شديد خواهد شد و از طرفى نجات جان بيمار ديگرى وابسته به همين كار باشد و مورد ديگرى نيز در دسترس نباشد، آيا مجازيم بدون آگاهى دادن شخص پيونددهنده چنين كارى را انجام دهيم؟ و اگر به وى اطلاع بدهيم و با تمايل وى عضو پيوندى را از بدنش خارج كنيم،

در صورت ايجاد عارضه در وى آيا پزشك مسئول است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 380

جواب:: بدون اطلاع صاحب عضو علاوه بر معصيت شامل احكام قصاص و ديه مى شود. و با اطلاع و توافق صاحب عضو نيز اگر خطر جانى براى او داشته باشد جايز نيست؛ و اگر خطر جانى و ضرر قابل توجه براى او نداشته باشد مانعى ندارد. و حكم پرداخت عوض در مسألۀ «2191» گذشت.

عوارض پيوند

(سؤال 2200) اگر مطمئن باشيم و يا احتمال دهيم كه اين پيوند رد خواهد شد و در نهايت مفيد نخواهد بود، آيا مجازيم با خوشبينى از بدن فرد زنده يا مردۀ ديگرى عضوى را جدا و به آن بيمار پيوند بزنيم؟

جواب: مجاز نيستيد.

(سؤال 2201) با توجه به اين كه بعد از پيوند، شيمى درمانى ضرورى به نظر مى رسد و همين عمل باعث عوارض خفيف يا شديد در بيمار مى گردد، آيا پزشكى كه مجبور به انجام اين كار جهت عدم ردّ پيوند مى باشد در ايجاد عوارض آن مسئول است؟

جواب: با شرط عدم ضمان و رعايت احتياط لازم و دقت كافى و اكتفا به مقدار ضرورى مسئول نيست.

مرگ مغزى و پيوند اعضا

(سؤال 2202) آيا مى توان اعضاى شخصى را كه دچار مرگ مغزى شده است (و از لحاظ پزشكى اميدى به زنده ماندن وى نيست ولى برخى اعضايش مثل قلب وى براى مدتى هنوز كار مى كند) به بيمارى كه محتاج است پيوند زد؟ (با توجه به اين كه اگر صبر نماييم ممكن است ديگر اعضايش قابل پيوند نباشد).

جواب: تا زمانى كه نمرده است جايز نيست. و بعيد نيست قتل عمد صادق باشد؛ و اگر حكم به قصاص نشود لا اقل ديه دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 381

(سؤال 2203) شرعا مرگ چه موقع واقع مى شود؟ آيا مرگ مغزى كاشف از مرگ مى باشد؟ چه آثار حقوقى و شرعى بعد از مرگ مغزى بر آسيب ديده و وارث وى مترتب است؟

جواب: چنانكه توجه داريد تعيين موضوع شأن فقيه نيست، حيات و موت دو موضوع عرفى است. ملاك صدق موت است، بدين گونه كه مظاهر حيات و آثار آن به طور كلى منتفى شده باشد

و احتمال و زمينۀ رجوع آن نيز در بين نباشد؛ و در صورت شك بايد احتياط شود.

پيوند بدن حيوان به انسان

(سؤال 2204) آيا مى توان از اعضاى بدن خوك و مانند آن به انسان پيوند زد؟

جواب: مانعى ندارد و پس از پيوند جزو بدن انسان مى شود و تبعا پاك مى گردد.

ه- مسائل مربوط به تشريح

[تشريح بدن ميّت مسلمان و كافر]

(سؤال 2205) آيا تشريح بدن ميّت براى اثبات بى گناهى افراد متهم به قتل جايز است؟

جواب: مشكل است.

(سؤال 2206) آيا مجازيم جسد مسلمانى را كه وصيت كرده بعد از وفاتش او را تشريح كنند، تشريح نماييم؟

جواب: اگر جسد كافر يافت نشود و حفظ جان مسلمانان در آينده بر آن متوقف باشد حتى در صورت عدم وصيت نيز جايز است؛ و در غير اين فرض صحت وصيت مذكور محل اشكال است.

(سؤال 2207) اگر ندانيم جسدى كه در اختيار ماست مسلمان است يا كافر و يا اهل كتاب، آيا مجازيم آن را تشريح كنيم؟

جواب: در مسألۀ «2192» گذشت كه جسد مجهول الهوية در بلاد اسلام حكم مسلمان و در بلاد كفر حكم كافر را دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 382

(سؤال 2208) آيا تفاوتى بين اهل تسنّن و اهل تشيّع در عدم جواز تشريح جسد وجود دارد؟

جواب: تفاوت ندارد.

(سؤال 2209) آيا مى توان جسد افراد به ظاهر مسلمان (مسلمان شناسنامه اى) را كه به خاطر ارتداد، فساد اخلاقى، قاچاق مواد مخدّر، مسائل سياسى و نظاير آن اعدام شده اند تشريح نمود؟

جواب: در صورت ثبوت ارتداد او در دادگاه صالح حكم جسد كافر، و در غير اين فرض حكم جسد مسلمان را دارد كه تفصيل آن در مسألۀ «2192» گذشت. البته موارد جواز به طور كلى مشروط به عدم ترتب مفسده مى باشد.

نبش قبر جهت تشريح جسد ميّت

(سؤال 2210) آيا مى توان براى تشريح جهت آموزش به علت كمبود جسد و استخوان (كه بدون آنها آموزش امكان پذير نيست) اقدام به نبش قبر غير مسلمان نمود؟

جواب: نبش قبر كافر اشكال شرعى ندارد؛ مگر اين كه مفسدۀ اجتماعى بر آن مترتب باشد.

(سؤال 2211) در فرض فوق اگر ندانيم اين قبر

متعلق به مسلمان است يا غير مسلمان، آيا مجازيم نبش قبر انجام دهيم؟

جواب: در بلاد اسلامى جايز نيست.

(سؤال 2212) در صورت كمبود جسد و استخوان، آيا مى توانيم استخوانهايى را كه در بيابانها و قبرستانها مى يابيم و يا به وسيلۀ عمليات حفارى شهرداريها در سطح خاك ظاهر مى شوند (چه متعلق به مسلمان باشد يا غير مسلمان) مدتى جهت آموزش استفاده كرده و بعد از اتمام كار به يك مركز آموزشى هديه نماييم و يا دفن كنيم؟

جواب: اگر ثابت شود كه استخوان جسد كافر است مانعى ندارد؛ و در غير اين فرض اگر حفظ جان مسلمانان متوقف بر آن باشد و امكان تهيۀ جسد كافر نباشد اشكال ندارد. و در صورت عدم جواز، دفن آن لازم است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 383

نظر مكلف يا تشخيص پزشك

(سؤال 2213) آيا نظر و تشخيص پزشك متخصص و موثق در امورى مانند گرفتن روزه، رفتن به سفر حج، انجام وضو و غسل يا حامله بودن زن و امثال آن كه زياد است، در فرضى كه تخصصى باشد در دو صورت زير حجت است يا نه؟

1- اين كه مكلف خود قادر به تشخيص نباشد، اگر چه در ابتدا به نظرش برسد كه قدرت دارد و متحمل ضررى نمى شود.

2- اين كه مكلف تا حدودى اهل تشخيص نباشد، و از تجربۀ خود و ديگران بتواند اطمينان يا گمان به يكى از دو طرف قضيه به دست آورد؟ و خلاصه، ملاك در اين گونه امور نظر مكلف است يا پزشك كه خبرۀ كار مربوطه است؟

جواب: قول پزشك موضوعيت ندارد؛ ملاك اطمينانى است كه معمولا از قول پزشك به دست مى آيد. و مكلف از هر راهى وظيفۀ خود

را تشخيص بدهد بايد طبق آن عمل نمايد. و در مواردى كه موضوع حكم «خوف ضرر» است تحصيل يقين به ضرر لازم نيست؛ ولى بايد خوف ضرر براى خود مكلف حاصل شود و حصول خوف براى پزشك نسبت به او اثرى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 384

مسائل ازدواج و زناشويى

شرايط عقد نكاح

(سؤال 2214) آيا كسى كه از عربى كمتر آگاهى دارد ولى قرائتش درست است مى تواند صيغۀ عقد را بخواند؟

جواب: اگر معناى كلمات را بداند و صيغۀ صحيح عقد را با قصد انشاء بخواند اشكال ندارد.

(سؤال 2215) اگر شخصى دختر باكره را بدون اجازۀ پدرش عقد كند، آيا عقد او صحيح است يا باطل؟ و آيا پدر دختر بدون طلاق از او مى تواند وى را به عقد ديگرى در آورد يا نه؟

جواب: در فرض مذكور اگر رضايت پدر به دست نيايد بنابر احتياط واجب آن شخص دختر را طلاق دهد و در مهر مصالحه كنند؛ و پس از طلاق- و انقضاى عدّه در صورت دخول- مى تواند با رضايت خود و اجازۀ پدر به عقد ديگرى درآيد. ولى در صورتى كه دختر و پسر به هم علاقه مند بوده و كفو يكديگر باشند و پدر بدون عذر موجّه اجازه ندهد، ازدواج آنان اشكال ندارد.

(سؤال 2216) چرا دوشيزه ها بايد در ازدواج از ولىّ خود اجازه كسب كنند؟

جواب: اولا- مسأله مورد اختلاف است و اخبار متعارضه در آن وارد شده است؛ و حكم به لزوم اجازۀ ولىّ از باب احتياط مى باشد.

ثانيا- چون دختر باكره نورس است و سرد و گرم روزگار را تجربه نكرده است ممكن است اغوا شود، پس در حقيقت ولىّ، عقل منفصل و خير خواه اوست؛ اما در عين

حال اگر براى او كفوى پيدا شد و هر دو خواهان يكديگرند ولى پدر دختر بى جهت بهانه جويى مى كند، در اين صورت اجازۀ او لازم نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 385

(سؤال 2217) راجع به ولايت پدر و جدّ پدرى نسبت به باكرۀ عاقلۀ رشيده در امر ازدواج، بنابر قول به ولايت مذكور:

1- آيا سقوط ولايت با مطلق دخول در حد استقرار تمام مهر بر ذمّۀ زوج حاصل مى شود يا اين كه منوط است به تحقق زوال بكارت؟

2- آيا وطى در دبر كه موجب استقرار تمام مهر است زوال و سقوط ولايت پدر و جدّ پدرى بر عقد ازدواج را ايجاب مى كند يا خير؟

3- در خصوص زنانى كه از نظر تشخيص پزشكى داراى پردۀ بكارت از نوع حلقوى قابل اتّساع مى باشند و دخول غير منتهى به ازالۀ بكارت امكان پذير است، آيا با تحقق دخول در حدّى كه در زنان متعارف سبب ازالۀ بكارت مى گردد، ولايت ساقط است يا خير، و لو اين كه ازدواج و دخول مكررا انجام شود؟

4- بنابراين كه اشتراط وجود صفات كمال از جمله بكارت در ضمن عقد نكاح و سلب آن در زوجه براى زوج ايجاد خيار فسخ نمايد؛ آيا در زنانى كه در سؤال سوم مطرح شد بعد از وقوع دخول (به شرط آن كه موجب زوال بكارت نشده باشد) چنين اشتراطى جايز است و از قبيل تدليس نيست و در هر عقد ازدواجى مى توان چنين شرطى را قيد كرد يا اين كه از موارد وجود خيار فسخ براى زوج تلقى مى گردد؟

جواب: قاعده اقتضا مى كند كه بالغۀ رشيده همان گونه كه در معاملات آزاد و صاحب اختيار است در نكاح نيز صاحب

اختيار باشد؛ ولى بر حسب اخبار كثيرۀ متعارضه نسبت به باكره، احتياط در استيذان از او و پدر است. و هر چند «دخول» در برخى روايات ذكر شده ولى اولا دخول منصرف است به ازالۀ بكارت؛ و ثانيا آنچه در اكثر روايات استثناء ذكر شده عنوان «ثيبوبت» است، آن هم ثيبوبتى كه در اثر شوهردارى پيدا شده باشد و او شوهردارى را تجربه كرده باشد نه از طريق جستن يا زنا حاصل شده باشد. و به وطى در دبر ثيبوبت محقّق نمى شود؛ زيرا معناى ثيبوبت زوال بكارت است. پس در سه مورد اول احتياط لازم است، چون ثيبوبت محقق نشده است.

و اما در مورد چهارم داير مدار شرط ضمن العقد است كه آيا وجود پردۀ بكارت شرط شده، يا مدخوله نبودن و دست نخورده بودن زن. و ظاهرا نظر شرط كنندگان امر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 386

دوم است به جهت غيرت مردانه، و لذا اگر دخول واقع شده باشد و پردۀ بكارت را به وسيلۀ پزشك ترميم كرده باشند آن را عيب مى شمارند و نزد عرف از اقسام تدليس محسوب است. و بالاخره در هر حال احتياط مطلوب است.

(سؤال 2218) چنانچه دختر و پسرى كه نامحرم هستند براى محرميّت صيغۀ محرميّت بخوانند با توجه به اين كه دختر، پدر و مادرش زنده هستند و اين صيغه فقط براى محرم شدن خوانده شده باشد و نه براى نزديكى، آيا بدون اطلاع و اجازۀ آنها درست است يا نه؟

جواب: ما چيزى به نام صيغۀ محرميت در اسلام نداريم؛ آنچه در شرع وارد شده و بين عقلاى جهان نيز رايج است ازدواج است، و پس از

حصول زوجيت طبعا محرميّت حاصل مى شود.

و ازدواج بر دو قسم است: دائم و موقت. و نسبت به دختر باكره بنابر احتياط واجب در هر دو قسم بايد رضايت پدر را تحصيل نمود، مگر اين كه طرفين كفو يكديگر باشند و پدر دختر بى جهت لجبازى مى كند كه در اين صورت رضايت او لازم نيست.

(سؤال 2219) دخترى را پدرش قبل از بلوغ به عقد جوانى بالغ در آورده و شوهر پس از مدتى او را رها كرده و نفقۀ او را نداده است؛ اكنون آيا دختر كه بالغ شده حق فسخ عقد را دارد؟ اگر ندارد تكليف او چيست؟ و اگر دارد و مى تواند مجددا به ديگرى شوهر كند، آيا اذن پدر شرط است يا نه؟

جواب: اگر پدر دختر كه قبل از بلوغ او را براى كسى عقد كرده مصلحت دختر را ملاحظه كرده باشد، دختر نمى تواند عقد را فسخ كند؛ و اگر شوهر حقوقش را تضييع كند، زوجه مى تواند به حاكم شرع مراجعه كند تا او شوهر را وادار نمايد يا حقوق زوجۀ خود را ادا كند و يا او را طلاق بدهد.

و اگر پدر او بر خلاف مصلحت او را براى كسى عقد كرده باشد، عقد فضولى است و دختر بعد از بلوغ و رشد اگر عقد را رد كرده باشد، عقد باطل مى شود و نياز به طلاق ندارد. و در مورد ازدواج بعدى بنابر احتياط واجب اذن پدر در غير از مواردى كه استثنا شده شرط است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 387

(سؤال 2220) آيا زن هنگام اجراى عقد مى تواند با شوهرش شرط كند تا موقعى كه او در اختيار شوهرش هست با زن

ديگرى ازدواج نكند، دائم باشد يا موقت؛ و رابطه اى با زن ديگر نداشته باشد، مشروع باشد يا غير مشروع؛ و اگر خلاف آن ثابت شد زن وكيل باشد از جانب شوهر طلاق بگيرد و مهريه و مخارج را از اموال شوهرش برداشت نمايد؟

جواب: شرط اين كه ارتباط نامشروع نداشته باشد اشكال ندارد؛ ولى شرط اين كه حق ازدواج نداشته باشد صحيح نيست. بلى اگر شرط كند كه از حالا وكالت داشته باشد تا در صورت ازدواج شوهرش با زن ديگر خود را مطلّقه كند، يا فرد ديگرى را جهت طلاقش وكيل كند، مانعى ندارد.

(سؤال 2221) آيا شوهر مى تواند بدون رضايت همسر اول، همسر ديگرى اختيار كند؟

آيا رضايت همسر اول شرط و لازم است؟

جواب: صحت ازدواج با زن ديگر منوط به رضايت همسر اول نيست؛ ولى مراعات عدالت و انصاف بين همسران متعدد به نحوى كه حق هيچ كدام ضايع نشود كار بسيار مشكلى است، و معمولا در مورد همسر اول بى عدالتى و بى انصافى انجام مى شود.

(سؤال 2222) آيا كسى كه با پسرى لواط كرده مى تواند با خواهر او ازدواج كند؟ و آيا حكم آن قبل و بعد از بلوغ فرق مى كند يا نه؟

جواب: اگر نداند دخول شده يا خير، ازدواج مورد سؤال مانعى ندارد. ولى اگر لواطكننده يقين به دخول دارد در صورتى كه بالغ بوده مسلما خواهر آن پسر بر او حرام است و ازدواج با او باطل مى باشد؛ و اگر بالغ نبوده در اين فرض نيز بنابر احتياط واجب با خواهر او ازدواج نكند.

مهريه

(سؤال 2223) آيا مى توان مهر را در عقد نكاح تعهّد به عدم انجام عملى قرار داد، در صورتى كه تعهّد مزبور

داراى ارزش اقتصادى باشد؛ به عنوان مثال زوج متعهد مى شود كه از ساختن ساختمانى بلند در جلوى خانۀ زوجه خوددارى كند؟

جواب: هر چيز با ارزشى اعم از مال يا كار و مانند آن را مى توان مهر قرار داد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 388

(سؤال 2224) اگر مهر المثل افزون از مهر السنة باشد، آيا مطالبۀ مقدار اضافى معتبر است؟

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 2225) اگر زوجه بگويد تا مهريه را نگيرم به خانۀ شوهرم نرفته و به هيچ وجه از او تمكين و اطاعت نمى نمايم، آيا وى ناشزه محسوب مى شود؟ و آيا مراد از تمكين صرف دخول است يا شامل ساير استمتاعات نيز مى شود؟

جواب: اگر زوج از پرداخت مهريه كه وقت اداى آن رسيده با تمكن يا عدم تمكن خوددارى نمايد، بعيد نيست زوجه قبل از دخول حق امتناع از تمكين نسبت به همۀ استمتاعات را داشته باشد و بتواند از آمدن به خانۀ زوج امتناع ورزد؛ زيرا نكاح اگر چه از عقود معاوضات نيست، لكن بعيد نيست كه از روايات مربوطه استظهار شود كه زوجه در مفروض سؤال حق دارد كه خود را تسليم زوج نكند تا مهر خود را دريافت نمايد.

(سؤال 2226) اگر زوجۀ غير مدخول بها بگويد: «تا قبل از دريافت مهريه تمكين نمى كنم» و زوج بگويد: «او دريافت مهريه را بهانه قرار داده و دروغ مى گويد»، چنانچه واقعا علت عدم تمكين بنابر اقرار زوجه عدم دريافت مهريه باشد، در اين صورت آيا قاضى مى تواند زوج را به پرداخت نفقه مجبور نمايد؟ و كدام يك از آنها مدعى و كدام منكر مى باشد؟

جواب: به هر بهانه اى كه باشد حق مذكور براى زوجه ثابت است و

قاضى مى تواند زوج را به پرداخت نفقه مجبور نمايد؛ و اگر بعد از دريافت مهر از تمكين امتناع ورزد، احكام نشوز جارى مى گردد.

(سؤال 2227) فردى دخترى را با وعدۀ ازدواج فريب داده و به او تجاوز كرده است و بعد از تجاوز و ازالۀ بكارت حاضر به ازدواج با او نمى باشد، آيا دختر در برابر تجاوز آن فرد، حق مطالبۀ مهر المثل و ارش بكارت دارد يا خير؟

جواب: چون اجبار و اكراهى نبوده حق مطالبۀ مهر و ارش ندارد؛ ولى خلف وعده خلاف شرع است و از نظر اخلاقى و وجدانى مناسب است با وى ازدواج كند و او را راضى نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 389

(سؤال 2228) دختر باكره اى به دليل اظهار علاقۀ پسرى بالغ و وعدۀ ازدواج آن پسر، از راه نامشروع ازالۀ بكارت و سپس حامله گرديده و در زمانى كه داراى حمل سه ماهه بوده در جلسه اى با حضور والد آن دو صيغۀ عقد ازدواج دائم جارى گرديده و مهريۀ زن به دليل اضطرار فقط مهر السنة تعيين گرديده است؛ و مرد بلافاصله با تولد نوزاد پسر براى نوزاد شناسنامه اخذ نموده و اكنون كه نوزاد به سن چهار سالگى رسيده پدرش به دليل اعتياد به مواد مخدّر مرتكب ترك انفاق شده و زوجه اش در عسر و حرج قرار دارد و متقاضى طلاق مى باشد. لطفا بفرماييد:

1- آيا عقد ازدواج بين آن دو در زمانى كه زن داراى حمل سه ماهه بوده، صحيح بوده است؟

2- با توجه به اين كه زن داراى تحصيلات دانشگاهى است و از روى اضطرار با مهر السنة به عقد ازدواج دائم درآمده است و اكنون عسر و حرج

وى ثابت گرديده، آيا مستحق مهر المثل مى باشد يا خير؟

3- نفقۀ طفل نوزاد بر عهدۀ چه كسى مى باشد؟

جواب: در فرض سؤال عقد صحيح بوده است. و اگر مهر با رضايت طرفين و اجازۀ پدر دختر بوده، آن هم صحيح مى باشد و دختر بيش از آن را طلبكار نيست، مگر اين كه منظور از اضطرار در اينجا اكراه باشد. و در هر حال نفقۀ زوجه و طفل نوزاد بر عهدۀ پدر مى باشد و در صورت ترك انفاق زوجه حق مطالبه دارد.

(سؤال 2229) آيا شيربها كه از داماد مى گيرند جزو مهريه مى باشد؟ در غير اين صورت حكم شيربها و اقسام آن را بيان فرماييد.

جواب: شيربها غير از مهريه است و اگر با رضايت زوج اهدا شود اشكال ندارد و حكم ساير هديه ها را دارد؛ ولى اجبار در گرفتن آن جايز نيست.

(سؤال 2230) كسى در شب عروسى متوجه باكره نبودن زنش مى شود و زوجه قسم مى خورد كسى با او نزديكى نكرده، تكليف شوهر چيست؟

جواب: زوال بكارت علتهاى مختلف دارد و ادامۀ زوجيت با او به هيچ وجه اشكال ندارد؛ و اگر عقد مبنى بر بكارت جارى شده باشد، در صورتى كه ثابت شود

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 390

بكارت او قبل از عقد زايل شده بوده شوهر مى تواند از مهر او به مقدار تفاوت بين باكره و غير باكره كسر نمايد.

(سؤال 2231) اگر شوهر بميرد و تركه اى ندارد و فقط مقدارى ديه دارد، آيا مهر زن را بايد از ديه پرداخت كرد يا لازم نيست؟

جواب: ديه حكم تركۀ ميّت را دارد كه بدهكارى ميّت بايد از آن پرداخت شود و مقدم بر ارث است، و مهر زن

بدهكارى محسوب است.

(سؤال 2232) خانمى با راهنمايى كسى بعد از فوت شوهرش مهريۀ خود را به شوهر حلال كرده و او را برئ الذّمة نموده است، ولى بعد پشيمان و مدعى شده كه اغفال شده ام؛ آيا حق گرفتن مهر را دارد يا نه؟

جواب: اگر شوهرش تركه نداشته باشد، به محض حلال كردن ذمّۀ او برئ مى شود و پشيمانى سودى ندارد. ولى اگر تركه داشته باشد، طلب او مانند ساير طلبكارها به تركه منتقل مى شود و با حلال كردن به شوهرى كه از دنيا رفته است حق او از تركه زايل نمى شود؛ مگر اين كه به ساير ورثه ببخشد و به تصرف آنها درآيد.

(سؤال 2233) اين جانب زنى هستم بيست و هشت ساله كه سيزده سال قبل خانواده اى ثروتمند از من خواستگارى كرده و در شب عقد صد و پنجاه هزار تومان مهريۀ من قرار داده و در صورت قباله ذكر كرده اند كه تا شش سال ديگر صد و پنجاه هزار تومان را تبديل به خانه مى كنند؛ ولى به قول خود وفا نكردند و من بعد از مدتها كه به آنها اعتراض كردم دوباره نزد عده اى تعهد دادند كه تا شش ماه ديگر خانه مى خريم و باز نخريدند؛ و حالا كه سيزده سال از ازدواج ما مى گذرد با وجود سه فرزند درخواست طلاق كرده و صد و پنجاه هزار تومان به عنوان مهريه ام به حساب ادارۀ ثبت ريخته و مرا يك طرفه طلاق داده است. آيا از نظر شرعى درست است كه در صورت قبالۀ شب عقد ذكر كنند كه خانه مى خريم و به تعهدشان عمل نكنند و حالا همان صد و پنجاه هزار تومان پول ناچيز

را- كه ارزش آن نسبت به سيزده سال پيش تنزّل فاحش پيدا كرده- به من بدهند؟

با توجه به اين كه من در شب عقد به عنوان اين كه خانه اى برايم مى خرند به عقد ايشان در آمدم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 391

جواب:: در فرض سؤال بر زوج واجب بوده در زمان معيّن پول را به خانه تبديل نمايد؛ و چون به تعهد خود عمل نكرده و قيمت پول سقوط كرده بنابر احتياط واجب بايد قدرت خريد يكصد و پنجاه هزار تومان در زمان عقد را در نظر بگيرد و رضايت شما را تحصيل نمايد.

(سؤال 2234) اگر در عقد ازدواج مهر السنة بدون هيچ توضيحى ذكر شود آيا همان پانصد درهم حساب مى شود، يا چيزى كه در عرف بعضى مناطق ايران به بيست و پنج تومان و دو ريال و ده شاهى معروف است؟

جواب: ذكر مهر السنة در عقد به لحاظ عمل به استحباب شرعى است، و بيست و پنج تومان و دو ريال و ده شاهى نزد آنان خصوصيت ندارد، بلكه به عنوان مصداق مهر السنۀ شرعى به آن نگاه مى كنند؛ و بالأخره مقصود نهايى متعرضين آن، مهر السنۀ شرعى است.

(سؤال 2235) زنى كه عقد شده ولى عروسى نكرده اند آيا نفقه طلبكار است يا نه، و اگر تأخير در عروسى از ناحيۀ عروس است چطور؟

جواب: اگر از ناحيۀ دختر ابايى از تمكين نيست نفقه طلبكار است، و اگر از تمكين ابا دارد طلبكار نيست.

(سؤال 2236) در صورتى كه عقد واقع گردد ولى قبل از دخول، شوهر در اثر تصادفى فوت نمايد؛ آيا زن مستحق كلّ مهر خواهد بود، يا در اين مورد خاص نظر ديگرى

داريد؟

جواب: اين مسأله از مسائل مشكل فقه ماست، همۀ فقهاى شيعه و سنّى مى گويند:

طلاق قبل از دخول موجب تنصيف مهر است چون قرآن بر آن دلالت دارد. و همۀ فقهاى سنّت مى گويند: در موت احد زوجين همۀ مهر براى زن ثابت است، و اكثريت فقهاى شيعه نيز چنين مى گويند. در صورتى كه اخبار كثيرۀ صحيحه دلالت دارند بر اين كه در موت احد زوجين نيز مهر تنصيف مى شود. (وسائل الشيعة، باب 58 از ابواب المهور) فقط چند روايت كه قرينۀ تقيه نيز در برخى آنها وجود دارد دلالت دارند بر ثبوت همۀ مهر، و اين چند روايت فقط در رابطه با مرگ شوهر است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 392

و قاعده اقتضا مى كند اين اخبار بر تقيه حمل شوند؛ ولى چه شده كه مشهور فقهاى ما مطابق اهل سنّت فتوا داده اند؟! و بالاخره اقوى در مفروض سؤال تنصيف مهر است. و مرحومين آيتين: خمينى و خوئى طاب ثراهما نيز چنين فتوا داده اند؛ ولى بنابر احتياط مؤكّد زن را نسبت به نصف ديگر مهر راضى نموده و با او مصالحه نمايند.

(سؤال 2237) در مورد سؤال فوق آيا مى توان در دو مثال ذيل تفاوت قائل شد:

1- عقدى واقع مى گردد، عروس و داماد طبق مرسوم معمول براى رفتن به خانۀ داماد در اتومبيل مى نشينند و در بين راه داماد در اثر تصادف فوت مى كند.

2- مرد مسنّى كه همسرش فوت نموده همسر ديگر اختيار مى كند و حدود بيست سال با هم زندگى كرده ولى دخول در اين مدت صورت نمى گيرد و در نهايت مرد از دنيا مى رود.

تفاوت به اين كه در مثال اول بگوييم زن مستحق نصف مهر است،

و در مثال دوم تمام مهر را طلبكار باشد؟

جواب: اولا در مثال دوم بسيار بعيد است كه در مدّت بيست سال هيچ دخول واقع نشده باشد، ممكن است انزال نشود ولى انزال شرط استقرار همۀ مهر نيست، صرف دخول كافى است.

و ثانيا بر فرض عدم وقوع دخول، حكم آن با مثال اول تفاوت ندارد. البته اگر زن در مدّت بيست سال خدماتى در منزل شوهر انجام داده و قصد مجّانى بودن نكرده است حق اجرت خدمات بيست ساله را دارد و مى تواند مطالبه نمايد. ضمنا ارث زن و شوهر از يكديگر توقف بر دخول ندارد.

شرط ضمن عقد

(سؤال 2238) اگر در عقد نكاح زن و شوهر توافق كنند كه شوهر زن خود را طلاق ندهد، و يا زن ديگرى نگيرد، و اگر گرفت مبلغى به زن خود بپردازد، چه حكمى دارد؟

جواب: اگر در ضمن عقد نكاح شرط شود اشكالى ندارد و بايد عمل شود. و حتى به نظر اين جانب اگر ابتداء و بدون عقد تعهدى مشروع انجام شد بنابر احتياط عمل شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 393

(سؤال 2239) اگر به خواستگارى برود و وعدۀ ازدواج بدهد و در ضمن وعده توافق كنند كه اگر منصرف شود مبلغى بدهد، آيا اين شرط صحيح و لازم العمل مى باشد؟

جواب: اگر ضمن عقد لازمى شرط كنند، اشكال ندارد و لازم العمل مى باشد؛ و اگر ضمن عقد لازمى نباشد بنابر احتياط به تعهد خود عمل كند.

(سؤال 2240) اگر زنى در عقد ازدواج شرط كند كه شوهرش زن ديگرى نگيرد، و اگر بگيرد وكيل باشد خود را طلاق بدهد، آيا اين شرط صحيح است؟

جواب: وكالت نبايد مشروط و معلّق باشد، بلكه بايد

به نحو تنجّز باشد. بنابراين اگر در ضمن عقد نكاح زن را به نحو تنجيز وكيل نمايد كه اگر او زن ديگر گرفت، زن خود را مطلّقه نمايد، در اين صورت شرط صحيح است.

ازدواج موقت

(سؤال 2241) در متعه با مسلمان يا اهل كتاب اگر ذكر مدت فراموش شود، آيا موجب بطلان عقد مى گردد يا نه؟

جواب: ظاهرا عقد باطل مى شود.

(سؤال 2242) زنى به مدت پنجاه سال به عقد متعۀ كسى درآمده ولى مرد پس از مدتى زن را رها كرده و از او خبرى نيست، آيا حاكم شرع مى تواند همچون عقد دائم دستور دهد به مدت چهار سال تحقيق كنند و سپس از طرف شوهر مدت را ببخشد يا اين حكم مخصوص عقد دائم است؟

جواب: در روايات باب، نفقۀ زوجه مطرح است و نسبت به امور جنسى امر به صبر شده است؛ و اجراى حكم دائمه دربارۀ زوجۀ غير دائمه كه نفقۀ او بر عهدۀ زوج نيست، مشكل است. مگر اين كه وضعيت زن به حدّ عسر و حرج برسد كه در اين صورت بعيد نيست حاكم شرع بتواند دخالت كند.

(سؤال 2243) كسى دختر شش ساله اى را از ادارۀ بهزيستى گرفته و تعهد كرده بزرگش كند، آيا مى شود با اجازۀ حاكم شرع او را صيغه نمايد؟ البته به او دخول نكند و بقيۀ استمتاعات برده شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 394

جواب:: اگر آن دختر پدر و جدّ پدرى نداشته باشد يا اين كه دسترسى به آنها نباشد و حاكم شرع صيغۀ مورد سؤال را لازم و ضرورى تشخيص بدهد، با اذن او مانعى ندارد و در غير اين فرض صحيح نيست.

(سؤال 2244) در رابطه با

ازدواج موقت اگر پدرى به دليل مسائل فرهنگى و عرف جامعه رابطۀ پسر و دختر را به صورت مشروع و قانونى قبول نداشته باشد، آيا مى توان اين دختر را بدون اذن پدر صيغه نمود؟

جواب: اگر دختر داراى رشد عقلى باشد و به ازدواج نياز دارد و پدر او معتقد به موازين اسلامى نيست و يا لجاجت مى كند و شوهر كفو او باشد، اجازۀ او لازم نيست.

(سؤال 2245) ازدواج موقّت با زنان اهل كتاب جايز است يا نه؟

جواب: ازدواج موقت با زنان اهل كتاب جايز است، حتى اگر وقت آن به صد سال مثلا تعيين گردد. ولى ازدواج دائم با آنان محل اشكال است.

(سؤال 2246) در خارج كشور از يك جوان شيعه شنيدم كه مى گفت: در متعه حتى يك بوسۀ ساده مى تواند براى مهر تعيين شود، آيا اين مطلب درست است؟

جواب: مهر بايد داراى قيمت باشد، هر چند كم باشد؛ مانند ياد دادن يك سوره يا يك مسألۀ دينى يا علمى و مانند آن.

وطى به شبهه

(سؤال 2247) آيا وطى از روى شبهه موجب حرمت ابدى مى شود؟

جواب: اگر زنى را كه شوهر داشته يا در حال عدّه بوده به خيال اين كه بلامانع است عقد كند، در اين فرض دخول موجب حرمت ابدى مى شود؛ و در غير اين فرض وطى به شبهه موجب حرمت ابدى نمى شود. ولى اگر مرد بداند كه زن شوهر دارد يا اين كه در عدّه است و بداند عقد در حال عدّه حرام است، به مجرد عقد به همديگر حرام ابدى مى شوند.

(سؤال 2248) آيا در حرام ابدى شدن زنى كه در عدّۀ ديگرى عقد شده است، فرقى بين عدّۀ طلاق رجعى يا غير رجعى

وجود دارد؟

جواب: در اين جهت فرقى بين عدّۀ طلاق رجعى و غير رجعى نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 395

(سؤال 2249) در مواردى كه وطى به شبهه در عدّه پيش مى آيد و زن و مرد بايد از هم جدا شوند و زن عدّه نگاه دارد، مبدأ و مدت آن چه وقت و چقدر است؟ و آيا در عدّه تفاوتى بين عقد دائم و موقت وجود دارد؟

جواب: مبدأ عدّه در وطى به شبهه زمان وطى است؛ و اگر مكرر واقع شده باشد آخرين دخول ملاك است؛ و مدت آن به اندازۀ عدّۀ طلاق است. و از اين جهت فرقى بين عقد دائم و موقت نيست.

(سؤال 2250) در مواردى كه عقد در عدّه موجب حرمت ابدى مى شود، آيا بين موردى كه در اثر جهل به حكم شرعى عقد در عدّه واقع شده و موردى كه در اثر اشتباه در دوران عادت ماهيانه خيال مى كرد از عدّه خارج شده است فرقى هست؟

جواب: تفاوتى نيست.

(سؤال 2251) آيا عقد در عدّۀ وطى به شبهه اگر در اثر جهل به حكم يا موضوع باشد، موجب حرمت ابدى مى شود؟

جواب: اگر عقد در حال عدّه واقع شده باشد، با فرض دخول، به همديگر حرام ابدى مى شوند؛ و بين حال جهل به حكم يا موضوع فرقى نيست.

(سؤال 2252) زنى در عدّۀ شوهر اول بوده و به خيال اين كه عدّه اش تمام شده به عقد موقت ديگرى در مى آيد و سپس در عدّۀ عقد موقت به خاطر جهل به حكم يا موضوع مجددا به عقد شوهر اول در مى آيد، آيا شوهر اول حلال است يا نه؟

جواب: در فرض سؤال اگر شوهر اول بعد از عقد

به او دخول كرده باشد، به احتياط واجب بر او نيز حرام ابدى مى شود.

(سؤال 2253) اگر كسى بدون اطلاع با يكى از محارم خود ازدواج كند- چه از او صاحب اولاد بشود يا نشود- آيا پس از اطلاع، محرميت آن زن به طور كلى ساقط مى شود و پوشش لازم است يا خير، و اولاد از هر دو ارث مى برند و حلال زاده اند يا نه؟

جواب: اگر از روى اشتباه واقع شده باشد فرزندان آنها ارث مى برند، ولى به مجرد فهميدن بايد از هم جدا شوند، و محرميت آنها باقى است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 396

(سؤال 2254) شخصى در اوان بلوغ با جهل به حكم توسط زنى شوهردار اغفال شده و با آن زن هم بستر مى شود؛ پس از مدتى آن زن دختر خود را به ازدواج اين جوان در مى آورد، الآن بيست سال از ماجرا مى گذرد و از اين زن چند فرزند دارد. لطفا حكم آن زن و فرزندان را مشخص فرماييد.

جواب: مسأله مورد اختلاف است، هم بين فقهاى شيعه و هم فقهاى اهل سنّت.

و مقتضاى چندين روايت صحيح حرمت و چندين روايت صحيح عدم حرمت است. و به نظر اين جانب چنانكه در مسألۀ 2659 توضيح المسائل جديد ذكر شده احتياط واجب در ترك است. و مقتضاى آن طلاق است، مگر اين كه احتياط را- با رعايت شرايط آن- به غير مراجعه نمايند.

فسخ نكاح

(سؤال 2255) بعد از ازدواج با دخترى متوجه شدم كه دستگاه تناسلى و رحم او معيوب است و امكان نزديكى و بچه دار شدن او وجود ندارد و پس از مراجعه به پزشكان متخصص معلوم شد مادرزادى بوده است و فقط امكان باز كردن

راه رحم وجود دارد ولى بچه دار شدن او ممكن نيست؛ اكنون كار ما به دادگاه و اختلاف بر سر مهريه و حقوق طرفين رسيده، تكليف من چيست؟

جواب: در فرض سؤال شما حق فسخ نكاح را داريد و در صورت فسخ، مهر زوجه ساقط مى شود و مخارجى كه طرفين با اختيار خودشان متحمل شده اند، حق مطالبه از طرف ديگر را ندارند؛ ولى اگر با اطلاع از عيب راضى شده ايد، اختيار فسخ نداريد و فقط مى توانيد طلاق دهيد.

ازدواج با زن غير مسلمان

(سؤال 2256) آيا براى ازدواج كردن دائم با يك زن مسيحى اسلام آوردن او واجب است؟

جواب: بنابر احتياط واجب از ازدواج دائم با زن مسيحى يا يهودى يا زردشتى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 397

خوددارى شود. و چون معمولا اولاد در دامن مادر تربيت مى شوند و طبعا تابع دين و اخلاق مادر مى شوند، لذا لازم است اين جهت نيز مورد توجه قرار گيرد. شما از او بخواهيد مسلمان شود و سپس ازدواج نماييد.

(سؤال 2257) من با يك خانم مسيحى كه ادعا مى كرد مطلّقه است ازدواج موقّت كردم و پس از چند ماهى متوجه شدم كه مدّت هشت ماه ايشان به طور جداگانه با شوهرش زندگى مى كرده و هنوز مطلّقه نشده بوده، هر چند فعلا مطلّقه شده است. حال دو سؤال دارم:

1- حالا كه مطلّقه شده من مى توانم ايشان را مجدّدا صيغه كنم؟

2- اگر اين خانم مسلمان شود مى توانم با او ازدواج دائم نمايم؟

جواب: اگر با خانم نامبرده همبستر شده ايد او براى شما حرام ابدى شده و ازدواج با او جايز نيست هر چند مسلمان شود.

مسائل متفرقۀ نكاح

(سؤال 2258) الف- آيا جماع با همسر از پشت اشكال شرعى دارد؟

ب- اگر زن يا شوهر در مقابل همسرش براى لذت بخشى به طرف مقابل استمناء كند تا همسرش را تحريك كند اشكال شرعى دارد؟

ج- اگر در نظر داشته باشيم كه براى انعقاد نطفه يك شب مقدس را انتخاب كنيم، كدام يك از شبهاى سال را بيش از همه پيشنهاد مى كنيد؟

جواب: الف- با رضايت زن مانعى ندارد ولى كراهت شديده دارد.

ب- استمناء بدون مباشرت و تماس با بدن همسر جايز نيست.

ج- براى اين منظور با وضو باشد، بسم اللّه بگويد،

در اوقات مكروهه مانند شب گرفتن ماه، روز گرفتن خورشيد، روز زلزله، از طلوع فجر تا طلوع خورشيد، هنگام غروب خورشيد، اول ماه (غير از اول ماه رمضان) شب پانزدهم ماه، اواخر ماه كه ماه در محاق مى باشد، شب چهارشنبه، شب عيد قربان و عيد فطر نباشد. و بهتر است شب دوشنبه، يا سه شنبه، يا پنجشنبه، يا جمعه، يا عصر جمعه باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 398

(سؤال 2259) چنانچه زن و مرد نامحرمى با يكديگر نزديكى كرده باشند و زن شوهردار باشد و در هنگام نزديكى آلت مرد دخول نكرده باشد، آيا اين زن و مرد مى توانند با هم بعد از اين كه زن از شوهرش جدا شد به عقد هم درآيند و با هم ازدواج كنند؟

جواب: مقصود از زنا در اين مسأله دخول است، پس اگر دخول انجام نشده پس از طلاق شوهر و خروج از عدّه، ازدواج آن مرد و زن مانعى ندارد. و همچنين است در مسألۀ لواط، اگر مردى با پسرى- نعوذ باللّه- عملى انجام داد ولى دخول واقع نشده، ازدواج آن مرد با خواهر آن پسر مانعى ندارد.

(سؤال 2260) اين جانب حدود دو سال است كه ازدواج نموده ام، همسر بنده از همسر اول پدر خانمم مى باشد. پدر خانم من در حدود بيست سال پيش از همسر اول خود جدا شده و سپس همسر ديگرى اختيار كرده است. و همسر بنده از آن هنگام تا كنون توسط نامادرى اش بزرگ شده است. تا آنجا كه مى دانم نامادرى همسرم به من محرم نيست، ولى آيا فرزندان من خصوصا فرزند پسر به ايشان محرم مى باشد يا خير؟

جواب: نامادرى همسرتان به شما محرم

نيست، ولى به فرزندتان محرم است؛ چون زن آقا جان آنان مى باشد و زن آقا جان مانند زن پدر محرم است.

(سؤال 2261) آيا آميزش با زن حامله حرام است؟ و اگر بچۀ او از ديگرى است و بعد از عدّه با او ازدواج كرده، آيا آميزش با او بايد بعد از وضع حمل باشد؟

جواب: اگر بچه از خود اوست آميزش در حال حاملگى اشكالى ندارد. و اگر از شوهر قبلى اوست قبل از وضع حمل ازدواج با آن زن جايز نيست؛ زيرا عدۀ طلاق زن حامله با وضع حمل تمام مى شود. و اگر شوهر آن زن از دنيا رفته است هر كدام از دو زمان- يعنى چهار ماه و ده روز كه عدۀ وفات است، يا زمان باقى مانده به وضع حمل او- كه بيشتر است عدّۀ او خواهد بود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 399

مسائل شير دادن

(سؤال 2262) آيا خواهر مى تواند به برادر كوچك خود شير بدهد يا نه؟ و اگر بدهد زن به شوهر خود حرام مى شود؟

جواب: اشكال ندارد و به نظر اين جانب آن زن بر شوهرش حرام نمى شود؛ ولى بنابر قول بعضى از علما حرام مى شود.

(سؤال 2263) خوردن شير زن توسط شوهر جايز است يا نه؟ و آيا موجب حرمت آنان به يكديگر مى شود؟

جواب: موجب حرمت نمى باشد؛ و اگر در عرف مردم از خبائث نباشد حرام بودن آن نيز ثابت نيست.

(سؤال 2264) اگر زن در حال جنابت به بچۀ خود شير دهد، اثرات معنوى آن بر روى بچه چگونه است؟

جواب: اگر در حال شير دادن با طهارت باشد و در وقت پستان گذاشتن به دهان بچه «بسم اللّه» بگويد، اميدوارى به سعادت

بچه بيشتر خواهد بود.

(سؤال 2265) زنى بدون اين كه زاييده باشد شير پيدا كرده و بچه اى را شير داده، آيا موجب محرميت مى شود؟

جواب: در فرض سؤال محرميت حاصل نمى شود؛ و اگر مانعى در بين نباشد، ازدواج آنها با يكديگر اشكال ندارد.

(سؤال 2266) پسرى كه شير خانمى غير از مادرش را براى چند ماه مى خورد آيا به دختر آن خانم محرم مى شود؟ آيا به فرزندان و نوه هاى آن خانم محرم مى شود؟ آيا به خواهران آن خانم يا خواهران همسر آن خانم محرم مى شود؟ آيا برادرش كه بعد از او به دنيا آمده و شير آن خانم را نخورده به فرزندان آن خانم محرم مى شود؟ در صورتى كه آن خانم خالۀ آن پسر باشد چطور؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 400

جواب:: پسرى كه شير خانمى را پانزده مرتبۀ متوالى يا يك شبانه روز بخورد، يا به قدرى بخورد كه گوشت برويد و استخوانش محكم شود، آن پسر فرزند رضاعى آن خانم و شوهرش محسوب مى گردد و فرزندان آنها خواهران و برادران او محسوب اند. و خواهر و برادر آن خانم خاله و دايى آن پسر، و برادر و خواهر آن مرد عمو و عمّۀ آن پسر مى باشند.

و بالاخره آن كسانى كه از ناحيۀ نسب محرم اند مانند: پدر و مادر و برادر و خواهر و فرزند برادر يا خواهر و عمو و عمّه و دايى و خاله از ناحيۀ شير خوردن نيز محرم مى شوند؛ ولى برادران و خواهران آن پسر كه شير نخورده اند محرم آنان نيستند.

و اگر آن خانم خالۀ آن پسر باشد به وسيلۀ شير خوردن حكم فرزند آن خانم را پيدا مى كند، و فرزندان آن خانم برادران

و خواهران او مى شوند و با او محرم اند؛ برادران و خواهران اين پسر با خالۀ خود محرم اند ولى با فرزندانش محرم نيستند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 401

مسائل تلقيح

(سؤال 2267) براى بارورسازى زوجين نابارورى كه امكان فرزنددار شدن آنها فقط به روش دريافت تخمك ميسر است مى توان از تخمك هاى اهدايى زنى ديگر و در صورت مزدوج بودن (با موافقت كامل وى و همسرش) استفاده نمود. بدين ترتيب كه پس از تحريك تخمك گذارى و جمع آورى تخمك هاى اهداءكننده در اتاق عمل، تخمك هاى مزبور با اسپرم زوج نابارور در آزمايشگاه جنين شناسى تلقيح و پس از تشكيل جنين به رحم زوجۀ نابارور منتقل گردد.

متمنى است معين فرماييد در صورتى كه فعل، لمس و نظر حرامى در اين مسير رخ ندهد:

1- آيا عمل اهداء تخمك به شرح مذكور صحيح است؟

2- آيا مى توان به عنوان قدردانى به زن اهداء كنندۀ تخمك، مالى بخشيد؟

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 401

جواب: اگر اسپرم مرد و تخمك همسرش را پس از تركيب آنها در رحم زن بى شوهر قرار دهند به عنوان اجاره يا عاريۀ رحم زن ظاهرا اشكال ندارد و بچه متعلق به صاحب اسپرم و تخمك است. ولى قرار دادن اسپرم مرد با تخمك زن ديگر در رحم زوجه محل اشكال است، و بر فرض انجام اين كار بچه متعلق به صاحب اسپرم و تخمك است و متعلق به زوجه نيست، هر چند نسبت به او بايد از نظر محرميت احتياط شود.

(سؤال 2268) اگر نطفۀ مرد را در رحم مصنوعى پرورش دهند، حكم آن بچه چيست؟

جواب: در بعضى از

احكام مانند حرمت ازدواج و احكام محرميت و ميراث حكم فرزند را خواهد داشت.

(سؤال 2269) چنانچه جنين در حالى كه به صورت علقه يا مضغه است و يا بعد از دميده شدن روح از رحم مادر به رحم زن ديگرى منتقل شود و در آن رحم رشد و پرورش يابد و متولد شود، آيا نوزاد فرزند اولى است يا دومى؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 402

جواب:: در فرض سؤال، زن اولى در جميع احكام مادر او مى باشد و دومى در غير احكام محرميت مادر او محسوب نمى شود؛ و در احكام محرميت بايد احتياط شود.

(سؤال 2270) زن بيست و چهار ساله اى هستم كه به تقدير الهى از داشتن رحم و يك كليه محرومم، اما با اين حال تخمك سالم توسط تخمدان ايجاد مى شود و در علم پزشكى شيوه اى ابداع شده كه تخمك زن و نطفۀ مرد را در خارج رحم زير نظر متخصص لقاح مى نمايند و جنين حاصله جهت ادامۀ رشد تا هنگام تولد به رحم زن ديگرى كه اين وظيفه را به عهده گرفته منتقل مى شود؛ آيا انجام اين عمل شرعا درست است يا نه؟

جواب: اگر زن ديگر شوهر داشته باشد عمل مورد سؤال جايز نيست؛ و اگر شوهر نداشته باشد و ازدواج صاحب نطفه با زنى كه مى خواهند رحم او را عاريه بگيرند بدون مانع شرعى باشد و ازدواج كند، هر چند انتقال جنين مستلزم لمس و نظر حرام مى باشد؛ ولى در صورت ضرورت بچه دار شدن براى اين خانواده مانعى ندارد. بلكه در اين صورت بدون ازدواج نيز دليلى بر منع نداريم.

(سؤال 2271) مردى كه داراى دو زن است، يكى عقيم و ديگرى غير

عقيم، آيا مى تواند نطفۀ خود را پس از تركيب با نطفۀ زن غير عقيم در رحم زن عقيم قرار دهد؟ و بچه منتسب به كدام يك مى باشد؟

جواب: اگر مستلزم مقدمۀ حرامى نباشد، يعنى نطفۀ زن و مرد به وجه حلال تهيه شود و به مباشرت زوج يا خود زن عقيم در رحم او قرار داده شود مانعى ندارد؛ و صاحب نطفه ها پدر و مادر او مى باشند و زن حامل بايد در مسألۀ محرميت و ازدواج احتياط كند، ولى ساير احكام مادرى و فرزندى در بين آنها جارى نمى باشد.

(سؤال 2272) در خارج تزريق منى مرد اجنبى كه در بانك لقاح نگهدارى مى شود به زنهاى نازا معمول است، آيا بچۀ متولد شده به شوهر زن منسوب است يا نه؟ رابطۀ او با مادرش چيست؟ آيا ولد شبهه است يا ولد زنا؟

جواب: اگر محرز باشد كه از منى شوهر آن زن به وجود نيامده به شوهر او منسوب نمى باشد؛ و در صورتى كه منى اجنبى را با منى زن ديگر مخلوط كرده و در رحم آن زن قرار داده باشند، به او هم منسوب نمى باشد و فقط در مسألۀ محرميت و ازدواج

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 403

بايد احتياط كنند. و اگر منى اجنبى را با منى خود آن زن مخلوط كرده و در رحم او قرار داده باشند، در صورتى كه زن معتقد به جواز بوده حكم ولد شبهه را دارد كه تمام احكام مادرى و فرزندى در بين آنها جارى مى باشد؛ و اگر معتقد به جواز نبوده در مسألۀ توارث احتياط شود و با ساير ورثه مصالحه نمايند، ليكن بقيۀ احكام مادرى و فرزندى در

بين آنها جارى مى شود. و در هر حال عمل مذكور اگر چه حرام است ولى فرزند متعلق به مرد اجنبى است، و به آن بچه ولد زنا گفته نمى شود.

(سؤال 2273) احتراما، خواهشمند است در موارد زير ما را از نظر شرعى راهنمايى فرماييد.

همان گونه كه مستحضر هستيد تعدادى از زن و شوهرها به دلايل طبى، بچه دار شدنشان به طور طبيعى مشكل بوده و نياز است كه از روشهاى درمانى مختلف براى كمك به آنها استفاده شود. يكى از اين روشها، لقاح خارج از رحم مى باشد. به اين معنا كه تخمك را از زوجه و نطفه را از شوهرش گرفته و آنها را با هم مخلوط مى نماييم.

از اختلاط و امتزاج تخمك و نطفه جنين حاصل مى شود و بعد اين جنين به رحم زوجه منتقل مى شود تا حاملگى و بعد زايمان صورت گيرد. لازم به تذكر است كه جنين ها هنگام انتقال به رحم، بيست و چهار تا چهل و هشت ساعت از زمان لقاحشان گذشته و داراى چهار الى هشت سلول مى باشند. گاهى از اوقات تعداد جنين هاى حاصل از نطفۀ زن و شوهر بيش از حد نياز است. در اين صورت اضافات آن منجمد شده و بعدها در صورتى كه زن حامله شد و زايمان انجام داد، با رضايت زوجين، جنين ها از رده خارج و دور ريخته مى شوند. از طرف ديگر تعدادى از زوجها وجود دارند كه به دلايل طبى به هيچ وجه صاحب فرزند نمى شوند اما براى برخى از آنها، اين امكان از نظر طبى وجود دارد كه جنين هاى مازاد دستۀ اول را در صورت عدم نياز زوجين، به رحم اين زن انتقال داد تا او حامله

شود و زايمان انجام دهد و بعد بچه را شير داده و بزرگ نمايد. سؤالاتى كه در اين زمينه مطرح مى شود عبارتند از:

1- انتقال اين جنين ها به رحم زن ثالث از نظر شرعى چگونه است؟

2- در صورت عدم نياز زوجين به جنين خود، آيا موافقت آنها براى هديۀ جنين به غير لازم است يا خير؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 404

3- آيا والدين صاحب جنين مى توانند در ازاى اهداى جنين خود وجهى دريافت نمايند؟

4- آيا ارائۀ مشخصات اهدا كنندگان جنين به دريافت كنندگان و يا برعكس، لازم است يا خير؟

5- در صورت پسر بودن، فرزند با زنى كه در رحم او بزرگ شده محرم است يا خير؟

6- در صورت دختر بودن، فرزند با شوهر زنى كه در رحم او بزرگ شده محرم است يا خير؟

7- والدين فرزند حاصل، چه كسانى هستند؟

8- تكليف ارث اين بچه ها پس از تولد چگونه است؟

9- در صورت موافقت قبلى والدين صاحب جنين (صاحب نطفه و تخمك) در اهداى جنين خود، آيا مى توانند پس از تولد نوزاد و يا سالها بعد، از شخص ثالث مدعى استرداد طفل شوند؟

مستدعى است، در صورت امكان ما را راهنمايى فرماييد.

«مركز تحقيقاتى بيولوژى توليد مثل و نازايى»

جواب: با انجام لقاح در خارج رحم و قرار دادن جنين حاصل در رحم همسر صاحب اسپرم، بچه شرعا به آنان ملحق مى باشد؛ هر چند تحصيل نطفه به وسيلۀ استمناء يا تماس با عورت زن نامحرم حرام است، مگر اين كه نطفۀ مرد به وسيلۀ تماسّ با همسر به دست آيد و خودشان هم متصدى قرار دادن جنين در رحم باشند و يا اين كه تحصيل فرزند براى آنان عرفا

به حدّ ضرورت رسيده باشد، بدين گونه كه وضع موجود قابل تحمّل نباشد و زندگى آنان از هم مى پاشد. اما قرار دادن جنين آنان در رحم غير همسر مرد چون مستلزم مقدمات حرام است جايز نيست، مگر در صورتى كه تحصيل فرزند براى آنان عرفا به حد ضرورت رسيده باشد، و در اين صورت براى اين كار زن بى شوهر انتخاب شود، زيرا بچۀ متولد از زن شوهردار شرعا به شوهر او ملحق است، مگر اين كه او در اين مدت با او نزديكى در جلو و با انزال نكند. و در رابطه با زنى كه بچه در رحم او بزرگ شده احتياط شود، چون از خون او ارتزاق نموده؛ به اين معنا كه نه به يكديگر نگاه كنند و نه با هم ازدواج نمايند. ولى از يكديگر ارث نمى برند و در صورت شوهر داشتن اين زن در رابطه با شوهر او بچه به طور كلى از او بيگانه مى باشد. ضمنا تركيب اسپرم مرد با تخمك زن اجنبى جايز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 405

مسائل سقط جنين

(سؤال 2274) آيا سقط عمدى جنينى كه مطمئنيم يا احتمال مى دهيم معيوب و نارسا مى باشد در هر ماهى از باردارى (اگر ديۀ لازم پرداخت شود) جايز است يا نه؟

جواب: جايز نيست.

(سؤال 2275) آيا سقط عمدى جنين در مواردى كه مطمئنيم يا احتمال مى دهيم جان مادر در خطر است در هر ماهى از باردارى جايز است؟

جواب: بعد از دميده شدن روح- اگر چه جان مادر در خطر باشد- جايز نيست؛ و قبل از آن اگر بقاى حمل خطر جانى براى مادر داشته باشد يا مستلزم درد غير قابل تحمل مادر باشد

مانعى ندارد، و نسبت به ديۀ آن بايد با پدر جنين مصالحه شود.

و روح در ماه پنجم دميده مى شود و چون ممكن است اختلاف زمان و مكان و جهات ديگر در مستعد كردن جنين براى دميده شدن روح تأثير داشته باشد، تعيين زمان آن به طور دقيق و به نحو كليت ممكن نيست؛ و در هر موردى تشخيص ممكن نباشد و شك پيش آيد، محكوم به عدم دميده شدن روح مى باشد.

(سؤال 2276) در مواردى كه پزشك باعث سقط جنين مى شود، ديۀ لازمه بايد توسط چه كسى پرداخت شود؟ آيا حتما بايد قبلا پزشك شرط كند كه ديه به عهدۀ وى نيست؟

اگر با وجود قبول اين شرط، فردى كه ديه بر او واجب است آن را پرداخت نكند، آيا در اين صورت پزشك مديون خواهد بود؟

جواب: در موردى كه اسقاط جنين جايز باشد اگر پزشك با پدر و مادر جنين شرط عدم ضمان كند ضامن نمى باشد؛ و در غير آن مورد علاوه بر معصيت ديه هم دارد.

و ديۀ آن به عهدۀ مباشر است كه اگر پزشك راهنمايى كند و دارو را توصيف نمايد و مباشر اسقاط خود مادر باشد، ديه به عهدۀ مادر است؛ و اگر مباشر اسقاط پزشك باشد،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 406

علاوه بر اين كه مرتكب معصيت شده و بايد هر چه زودتر توبه كند، ديه نيز به عهدۀ او مى باشد؛ ولى اگر فرد ديگرى عوض او ديه را بپردازد يا اين كه صاحبان حق او را برئ الذّمة كنند، ذمّۀ او برئ مى شود.

(سؤال 2277) ديۀ جنين زير چهار ماه كه با توافق پدر و مادر- داراى عقد دائم- سقط شده و

جنين داراى دو خواهر و يك برادر بوده و پدر بزرگ و مادر بزرگ پدرى هم زنده هستند، چقدر است؟ و به چه كسانى بايد پرداخت شود؟ لطفا بفرماييد به ريال چقدر است، و تبديل دينار به ريال با معيارهاى جديد چگونه صورت گيرد؟

جواب: اگر مادر مباشر سقط است خود او از ديه ارث نمى برد و شوهر كه پدر جنين است و اذن داده، نسبت به آن بنابر احتياط با طبقۀ بعد كه عبارت از برادران و خواهران و جدّ و جدّه باشد مصالحه نمايند؛ و در حقيقت پدر گذشت نمايد. سهم برادر دو برابر خواهر است، و جدّ حكم برادر و جدّه حكم خواهر را دارد. و در مفروض سؤال از پدر كه بگذريم آنان هفت سهم مى باشند: دو سهم برادر، دو سهم جدّ و سه سهم مربوط به دو خواهر و يك جدّه مى باشد.

و جنين قبل از چهار ماه كه در آن روح ندميده اگر «نطفه» باشد ديۀ آن پانزده مثقال طلاى مسكوك، و اگر «علقه» يعنى خون بسته باشد سى مثقال طلاى مسكوك، و اگر به صورت «مضغه» يعنى پاره گوشت باشد چهل و پنج مثقال طلاى مسكوك، و اگر استخوان بندى داشته باشد شصت مثقال طلاى مسكوك، و اگر خلقتش تمام شده ولى روح در آن ندميده باشد هفتاد و پنج مثقال طلاى مسكوك است. و منظور از مثقال مذكور مثقال صيرفى يعنى بيست و چهار نخودى است كه حدود پنج گرم مى باشد.

(سؤال 2278) مى خواهم مسائل كورتاژ را در شرايط زير بپرسم:

1- سنّ پدر پنجاه سال. 2- سنّ مادر چهل و پنج سال. 3- داراى دو فرزند هستيم.

4- حاملگى فقط يك ماه

است. 5- مادر در شرايط روحى و جسمى خوبى نيست.

جواب: سنّ پدر و مادر ملاك نيست، اگر در جنين روح ندميده (قبل از چهار ماه باشد) و مادر مرض طاقت فرسا دارد و علاج آن منحصر در كورتاژ باشد مانعى ندارد، ولى ديۀ آن پرداخت شود؛ ولى مجرّد ناراحتى مجوّز كورتاژ نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 407

مسائل كنترل جمعيت

(سؤال 2279) در صورتى كه خانواده هاى مسلمان فرزند كافى داشته باشند و اضافه شدن فرزند ديگر هم براى آنان متعذّر باشد و از طرفى استفاده از وسايل پيشگيرى برايشان مشكل مى باشد، با اين حال آيا زن و مرد مى توانند لوله هاى خود را ببندند؟

جواب: براى كنترل جمعيت جلوگيرى هاى موقت اگر موجب عقيم شدن دائمى نباشد مانعى ندارد.

(سؤال 2280) آيا دليل فقهى بر جواز تحديد نسل داريم؟

جواب: جلوگيرى موقت از حمل در صورتى كه مستلزم ارتكاب حرامى نباشد براى خود زوجين مانعى ندارد؛ ولى اجبار ديگران بر جلوگيرى جايز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 408

مسائل تغيير جنسيت

(سؤال 2281) آيا تغيير جنسيت در محرميت افراد بر يكديگر تأثير مى گذارد يا نه؟

جواب: بعد از تغيير جنسيت هر نسبتى با خويشاوندان خود پيدا كند، آن نسبت ملاك است.

(سؤال 2282) آيا كسى كه جنسيتش محرز است به هر دليلى مى تواند جنسيت خود را تغيير دهد؟ و چنانچه جايز باشد و اين كار انجام شود روابط او با خويشان و محارمش چگونه است؟

جواب: اگر مستلزم حرام شرعى نباشد دليلى بر حرمت نداريم؛ و پس از تغيير جنسيت به نحو كامل چون موضوع عوض مى شود احكام تابع موضوع جديد است.

(سؤال 2283) اگر در عمل جراحى كشف از واقعيت پنهانى شده باشد- مثلا كسى كه در اثر عمل جراحى مرد شده معلوم شود از اول مرد بوده- آيا احكام تغيير جنسيت بر آن جارى مى شود؟

جواب: ظاهرا در فرض سؤال تغيير جنسيت صادق نيست و بايد آثار كشف خلاف مترتب شود.

(سؤال 2284) اگر مادر تغيير جنسيت دهد، آيا بعد از مرد شدن او كسانى كه بر پسرش حلالند بر او هم محرمند؟ و اگر عروس

كسى تغيير جنسيت دهد و مرد شود، آيا بر مادر شوهر سابقش محرم خواهد بود؟ و يا اگر پدر تغيير جنسيت دهد و زن شود به پسر خود محرم خواهد بود در حالى كه فعلا نه پدر اوست و نه مادر؟

جواب: اگر پدر يا مادر تغيير جنسيت دهند بر اولاد بلاواسطه و با واسطه و همچنين بر آباء و اجداد و جدّه هاى خودشان محرم مى باشند؛ و در مسألۀ عروس احتياط شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 409

(سؤال 2285) بعضى از زنان و مردان در خود احساس جنس مخالف مى كنند و بعضا اگر تغيير جنسيت ندهند احتمال اقدام به خودكشى در آنان هست، آيا اصولا تغيير جنسيت جايز است؟

جواب: به طور كلى دليلى بر حرمت تغيير جنسيت نداريم و اگر حال آنها به نحوى باشد كه تغيير جنسيت براى آنها ضرورت داشته باشد بعيد نيست كه واجب باشد.

(سؤال 2286) اگر كسى در خود تمايلات يا برخى آثار جنس مخالف را مشاهده كند، آيا واجب است تغيير جنسيت دهد يا نه؟

جواب: واجب نيست.

(سؤال 2287) اگر زن يا شوهر تغيير جنسيت دهند عقد و مهريه و ساير احكام چه صورتى پيدا مى كند؟

جواب: عقد باطل مى شود؛ و در صورت تحقق دخول، مهر مستقر بر ذمۀ شوهر مى باشد؛ و در صورت عدم دخول احوط تصالح است.

(سؤال 2288) اگر هر يك از برادر و خواهر تغيير جنسيت دهند، آيا نسبت آنها به يكديگر قطع مى شود يا نه؟ و همين طور در مورد دو برادر و خواهر و عمه و عمو و خاله؟

جواب: نسبت قطع نمى شود، ولى عنوان عوض مى شود؛ مثلا برادر خواهر مى شود و هر كدام حكم خود را خواهد داشت.

(سؤال 2289)

اگر يكى از بستگان كسى كه تغيير جنسيت داده بميرد، حكم ارث تابع بعد از تغيير جنسيت است يا قبل از آن؟ و اگر فردى كه تغيير جنسيت داده پدر يا مادر باشد چه حكمى خواهد داشت؟ زيرا پس از تغيير، فرد فعلى نه پدر خواهد بود و نه مادر.

جواب: در غير پدر و مادر، حكم عنوان حال فوت ملاحظه مى شود؛ و در خصوص پدر و مادر احتياط شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 410

مسائل حقوق

حقوق زن و شوهر

(سؤال 2290) در دوران حاملگى و باردارى، مقاربت و آميزش چه حكمى دارد؛ اگر موجب ضرر شود چطور؟

جواب: اگر به نحوى باشد كه به زوجه و جنين ضررى وارد نشود اشكال ندارد.

(سؤال 2291) اگر مرد به شغل زن خود اعتراض دارد و نخواهد كه او مشغول به كار باشد و اين در حالى باشد كه آن زن قبل از ازدواج مشغول به همان كار بوده است، آيا مرد مى تواند زن را از ادامۀ كار منع نمايد؟

جواب: اگر در ضمن عقد ادامۀ كار شرط نشده باشد، خروج از خانه- به نحوى كه حق شوهر ضايع شود- موقوف به رضايت زوج مى باشد.

(سؤال 2292) آيا محل سكونت فقط با انتخاب شوهر است؟ و آيا زن مى تواند ضمن عقد شرط كند كه حق مسكن با او باشد يا نه؟

جواب: اختيار با زوج است؛ ولى اگر در ضمن عقد شرط كرده باشد بايد طبق آن عمل شود.

(سؤال 2293) آيا شوهر مى تواند زن را به بچه دار شدن مجبور نمايد و زن مى تواند مانع شود؟

جواب: در صورتى كه بچه دار شدن هيچ ضرر و حرجى براى زن نداشته باشد، زن نمى تواند مانع بچه دار شدن شود.

(سؤال 2294) آيا زن

مى تواند اختيار خروج از خانه بدون اجازۀ شوهر را به صورت شرط ضمن عقد كسب نمايد؟

جواب: اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 411

(سؤال 2295) آيا شوهر مى تواند زن خود را مطلقا از خروج از منزل براى ديدار با پدر و مادر خويش بازدارد به نحوى كه حتى سالى يك مرتبه هم به او اجازه ندهد؟ آيا اين رفتار مخالف با آيۀ شريفۀ وَ عٰاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ «1» نمى باشد؟

جواب: وظيفۀ زن اين است كه در غير واجبات و مواقع ضرورت، بدون رضايت شوهر از خانه خارج نشود؛ و وظيفۀ شوهر اين است كه با همسر خود «معاشرت بالمعروف» داشته باشد. و بين اين دو وظيفه منافاتى نيست و هر كدام تخلف كند، ديگرى حق مراجعه به مقام صالح قضايى را دارد.

(سؤال 2296) آيا مى توان در موارد زير به سقوط اذن شوهر قائل شد:

الف- شوهرى كه بدون دليلى موجّه از شغل همسر خويش جلوگيرى مى كند، در حالى كه شغل مزبور نه خلاف شرع است و نه خلاف مصلحت خانواده.

ب- شوهرى كه بدون دليلى موجّه از رفت و آمد متعارف همسرش با خويشان و دوستان جلوگيرى مى كند.

جواب: زن نبايد بدون اجازۀ شوهر از منزل خارج شود؛ مگر اين كه در عقد ازدواج شرط شده باشد كه شوهر مانع نشود، يا اين كه خارج شدن براى كارى واجب باشد، و يا براى او ضرورت داشته باشد، و نيز در صورتى كه خارج نشدن براى زن موجب عسر و حرج شود.

(سؤال 2297) فرموده ايد: زن در بچه دار شدن بايد مطيع شوهر باشد، با توجه به مشقت طاقت فرسا آيا مى تواند شرطى نموده و مثلا طلب مال كند؟ و اگر مردى فرزند نخواست

و زن را بدون اولاد گذاشت تكليف چيست؟

جواب: مرد حق دارد به سبب جلوگيرى از انزال منى در رحم از انعقاد نطفه جلوگيرى كند. و اگر آبستنى براى زن موجب خطر جانى يا ضرر جسمى يا روحى و يا مشقت طاقت فرسا باشد، شوهر موظف است مراعات حال زن را بنمايد.

______________________________

(1)- سورۀ نساء (4): آيۀ 19.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 412

(سؤال 2298) در صورتى كه زن درآمد مكفى داشته باشد، آيا شوهر مى تواند از پرداختن نفقه به همسر خود امتناع ورزد؟

جواب: حق امتناع ندارد.

(سؤال 2299) آيا در تعيين مقدار مهريه توافق دختر و پسر شرط است يا اين كه والدين آنها هم حق اعمال نظر دارند؟

جواب: توافق زوجين لازم و كافى است؛ بلى در مواردى كه اختيار عقد در دست ولىّ مى باشد توافق او نيز شرط است.

(سؤال 2300) آيا زن در حال نشوز و نافرمانى از شوهر معصيت كار مى باشد؟

جواب: در مواردى كه اطاعت از شوهر واجب است، نشوز معصيت مى باشد.

(سؤال 2301) مسافرت كردن زن در حال نافرمانى از شوهر چه حكمى دارد؟

جواب: در صورتى كه سفر او واجب و يا از روى ضرورت نباشد و شوهر هم راضى به آن نباشد، سفر او سفر معصيت است و نماز او تمام مى باشد.

(سؤال 2302) اگر در چنين سفرى كسب و درآمدى داشته باشد چه حكمى دارد؟

جواب: اگر با قطع نظر از سفر كسب او حلال باشد، هر چه كسب كند حلال است و مالك آن مى شود.

(سؤال 2303) آيا شوهر حق دارد هنگام رفتن همسرش به عروسى و مجالس ديگر، حدود كارهايش را تعيين كند؟ و اگر زن از آن حدودى كه شوهرش شرط كرده بود تخلف نمود

چه حكمى دارد؟

جواب: بايد حدود و شروط تعيين شده را- در صورتى كه خلاف شرع نباشند- رعايت كند؛ و در صورت تخلف عمدى ناشزه محسوب مى شود.

(سؤال 2304) در مورد شرايط ازدواج سالم و همسران شايسته برايم توضيحاتى دهيد؛ و وظايف و حقوق زنان را بيان فرماييد.

جواب: آنچه در ازدواج اهميت دارد داشتن دين و اخلاق خوب همسر است. اگر اين دو شرط وجود داشته باشد بسيارى از مشكلات ازدواج قابل حل خواهد بود.

هر يك از زن و شوهر نسبت به يكديگر حقوق و وظايفى دارد. حق زن عبارت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 413

است از تأمين نفقۀ او يعنى مسكن، غذا، لباس بهداشت و امثال آن، مطابق عرف و شأن زن؛ و نيز حفظ كرامت و حيثيت او توسط شوهر. اگر اين حق تأمين شد زن وظيفه دارد:

اول- اين كه بدون اجازۀ شوهر از منزل خارج نشود؛ مگر اين كه شرعا عذر داشته باشد.

دوم- خود را براى هر لذت جنسى كه شوهر مى خواهد تسليم نمايد؛ و بدون عذر شرعى از نزديكى كردن او جلوگيرى ننمايد.

(سؤال 2305) با توجه به آيۀ قرآن: هُنَّ لِبٰاسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِبٰاسٌ لَهُنَّ «1» اگر زوج مرتكب گناه و خطايى شد، آيا زوجه مى تواند آن را به عنوان گلايه يا دلسوزى و يا به عنوان تنبّه زوج به ديگران بگويد؟

جواب: غيبت از هر مسلمانى حرام است؛ مگر اين كه تنها راه براى نهى از منكر باشد. و به علاوه خراب شدن چهرۀ زن و شوهر نزد ديگران توسط هر يك از آنان ممكن است زمينۀ متلاشى شدن كانون خانواده را فراهم آورد.

(سؤال 2306) آيا زن و شوهر هنگام عقد

و يا بعد از آن مى توانند از همه يا قسمتى از حقوق خود به صورت معامله صرف نظر كنند؛ مثلا زن از قسمتى از مخارج زندگى بگذرد و در عوض بدون اجازۀ شوهر از منزل خارج شود؟

جواب: توافق بعد از عقد اشكال ندارد.

(سؤال 2307) اگر زنى پس از نشوز ادعاى تمكين نمايد ولى مثلا به وسايل منزل و يا خود منزل مسكونى ايراد بگيرد و مدعى شود در شأن او نيست و از اين بابت مخارجى را به شوهر تحميل نمايد و اين عمل چند بار تكرار شود كه به تشخيص عرف و دادگاه بهانه گيرى است و امكانات شوهر در شأن او هست و آخر هم زن تمكين نكند تا به طلاق منتهى شود، آيا در اين صورت زن ضامن زيان شوهر هست يا خير؟

جواب: اگر زن شوهر را مجبور كند به اين كه بيش از حق واجب نفقه به او چيزى را بدهد، يا خسارتى را متحمل شود، ضامن است؛ و در عين حال تشخيص مورد و حكم در صورت نزاع با قاضى واجد شرايط شرعى است.

______________________________

(1)- سورۀ بقره (2): آيۀ 187.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 414

(سؤال 2308) زوجه در زمان تجرّدش به استخدام شخص حقيقى يا حقوقى در آمده و تعهد كرده كه در هر شهرى كه كارفرما بخواهد انجام وظيفه نمايد، و يا ضمن عقد لازم به مادرش تعهد داده كه در مدت پنجاه سال شبها نزد مادرش بيتوته نمايد، و يا ضمن العقد تعهد كرده كه در اين مدت مرقوم ازدواج ننمايد، ولى بعدا ازدواج كرد و شوهرش با اشتغال وى در شهر ديگرى غير از شهر محل سكونتش، و

يا با انجام تعهدات كذائى اش (مثل بيتوته نزد مادر و غيرها) مخالف است. وظيفۀ شرعى زوجه در حال حاضر چيست؟

اطاعت از زوج و عدم اطاعت از كارفرما و عدم انجام تعهد، يا مخالفت با زوج و اطاعت از كارفرما و انجام تعهدات؟

و در صورتى كه وظيفۀ شرعى زوجه اطاعت از كارفرما و انجام تعهدات و مخالفت با زوج باشد، آيا زوج مى تواند عليه زوجه دعوى نشوز كند، و يا به خاطر اين كه زوجه در عدم اطاعتش معذور شرعى است در عين مخالفت با زوج ناشزه نيست و مستحق نفقه هم هست؟ و به عبارت فقهى آيا اطلاق شروط و تعهدات بر خلاف كتاب و سنّت و باطل است، و يا شروط صحيح و ازدواج در فرض سوم باطل، و احكام و تبعات ازدواج در فرض ديگر ملغى است؟

«دكتر [...]، عضو هيئت علمى دانشگاه تهران»

جواب: زن اگر قبل از ازدواج استخدام شده و ضمن عقد لازم تعهد داده كه در مدت معيّن از جهت مكان در اختيار كارفرما باشد، در حين ازدواج بايد با زوج مطرح كند و حق كارفرما مقدم است بر حق زوج. و چون تاريخ تعهّد با كارفرما قبل از عقد نكاح بوده اطلاق تعهدات بر خلاف كتاب و سنّت نيست. و همچنين است تعهّد نسبت به مادر.

و اگر در حين عقد با زوج مطرح نكرد و عقد نكاح مطلق واقع شد پس اگر مى تواند، كارفرما را راضى نمايد به فسخ تعهد. و اگر نتوانست باز حق كارفرما به واسطۀ تقدم زمانى مقدم است. و بعيد نيست زوج اگر نمى دانست، نسبت به مهر خيار غبن داشته باشد و به مهر المثل برگردد.

و با فرض تقدم حق كارفرما و عدم امكان تحصيل رضايت او به فسخ، تخلف از دستور شوهر نشوز محرّم نيست تا مسقط نفقه باشد؛ به خصوص با علم شوهر در حين عقد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 415

(سؤال 2309) فرموده ايد: «دارايى زن مربوط به خود اوست، ولى براى مصرف آن در بسيارى موارد بايد از شوهر اجازه بگيرد.» بفرماييد اگر با شوهر توافقى حاصل نشد تكليف زن و مال او چيست، و آيا مى تواند بدون اجازۀ شوهر كسى را وكيل در امور مالى خود كند؟

جواب: دارايى زن و هر گونه تصرف در آن در اختيار خود زن است، ولى حقوق شوهر را بايد رعايت نمايد.

(سؤال 2310) اگر شوهر هنگام ازدواج ترك امور عبادى- مثل خواندن نماز- را شرط كند، و بعد زن اطاعت نكند آيا ناشزه مى شود؟

جواب: در فرض سؤال شرط مذكور باطل است و نشوز محقق نمى شود.

(سؤال 2311) آيا مخارج امراض صعب العلاج، يا مخارج اتفاقى تصادفات كه غير متعارف و غير قابل پيش بينى مى باشد، و لكن از ضرورى ترين نيازها محسوب مى شود، جزو نفقۀ واجب مى باشد؟

جواب: آنچه كه بر حسب ادلّه بر عهدۀ شوهر است از باب زوجيت، همان مخارج معمولى و يوميه است. و مخارج امراض معمولى همسر، يا حتى مسافرتهاى مربوط به معالجۀ او نيز جزو نفقه مى باشد. و بيش از آنها را زن حق ندارد ولى مى تواند در ضمن عقد شرط كند.

(سؤال 2312) توسعه در زندگى مستحب است، و بعضى از روايات نيز بر آن دلالت دارند. محدودۀ توسعۀ استحبابى تا كجاست؟ و چنانچه نفقۀ واجب همۀ نيازهاى متعارف را در بر بگيرد، آيا توسعه در چه سطحى از زندگى

استحباب دارد تا اين كه با زهد و قناعت متناقض نباشد؟

جواب: توسعه به معناى سخت گيرى نكردن بر عائله و به حد اسراف نرساندن مخارج است.

(سؤال 2313) همسر اين جانب معلم است و براى درس دادن به سر كلاس مى رود، و اين جانب راضى نيستم. آيا حقوقى كه از اين بابت دريافت مى كند براى او حلال است يا نه؟ و آيا فرقى است بين اين كه هنگام عقد شرط شده باشد كه مى تواند براى كار از خانه بيرون برود يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 416

جواب:: اگر حق شوهر تضييع مى شود جايز نيست زن بدون اجازۀ شوهر از منزل خارج شود؛ مگر اين كه در عقد ازدواج شرط شده، و يا وظيفۀ شرعى او باشد. و به هر حال حقوقى را كه دريافت مى كند متعلق به خود اوست و در هر راه حلال مى تواند مصرف نمايد.

(سؤال 2314) من تازه مسلمان شده ام و مشغول شده ام به خواندن قرآن و سؤالاتى برايم به وجود آمده، از جمله اين كه مى دانم اسلام در آن دوران جاهليت خيلى از زن دفاع كرده، ولى نمى دانم چرا خيلى بيشتر به مردها حق داده است. مثلا در آيۀ 15 سورۀ نساء آمده است: «زنانى كه عمل ناشايستى كنند اگر چهار نفر شهادت دهند كه درست است بايد آنها را در خانه نگه داريد تا عمرشان به پايان رسد، يا خدا راهى براى آنان مقرر فرمايد.»

سؤالم اين است كه چرا زن در مورد مرد حق چنين كارى را ندارد؟ يا در مورد كتك زدن خانم ها چرا زن نمى تواند مرد را بزند؟ يا اين كه زن نمى تواند در مورد چيزى شهادت بدهد، ولى يك

مرد مى تواند؟

جواب: پاسخ تفصيلى شما در اين مختصر نمى گنجد، ولى به طور اجمال نكته هايى را يادآور مى شوم:

1- سقوط مقام زن در دوران جاهليت و محروميت او از بسيارى از حقوق اجتماعى انسانى قابل انكار نيست. زنده به گور كردن دختران و محروميت زنان از حق مالكيت و حقّ ازدواج و امثال آنها از مسلّمات تاريخ است. اسلام در آن شرايط نمى توانست يك دفعه آن فرهنگ منحطّ را عوض كند، بلكه به تدريج به مبارزه با آن برخاست و سرانجام حقوق پايمال شدۀ زيادى را براى زنان تأمين نمود.

2- ويژگى هاى جسمى و روحى زن و مرد نيز قابل انكار نيست. هر كدام داراى برجستگى هايى در خلقت مى باشند. در زنها نوعا ظرافت جسم و روح و نيروى عاطفه و احساس و ميل به زيبايى و هنر و تربيت اولاد بيش از مردهاست. و در مردها معمولا مقاومت و تدبير و ميل به كارهاى سخت و شجاعت و تحمّل سختى ها بيش از زنهاست. تقسيم مسئوليتهاى اجتماعى بين زن و مرد نيز متناسب با همين ويژگى ها مى باشد، و جامعه در نيل به اهداف و سعادت خويش به هر دو جنبه نياز دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 417

3- عدالت اجتماعى در مورد مرد و زن به مساوات آنان در همۀ جهات نيست، زيرا زن و مرد در تمام جهات خلقت بدنى و روحى از هر جهت مساوى نيستند تا در جهت مسئوليت ها و تكاليف نيز مساوى باشند؛ بلكه به اين است كه به هر كدام مطابق ظرفيت و توان جسمى و روحى و استحقاق طبيعى خود تكليف و مسئوليت داده شود.

4- بسيارى از احكام و دستورات اسلامى كه اجتماعى و ناظر

به شرايط متحوّل جامعه هستند موقت است و مربوط به همان شرايط خاصّ زمانى بوده و ممكن است با تغيير شرايط عوض شود. و اين تغيير در حقيقت از قبيل تغيير موضوعات احكام است نه خود احكام، و از اين رو با حديث: «حلال محمّد حلال الى يوم القيامة و حرامه حرام الى يوم القيامة» منافاتى ندارد. و تفصيل آن در نامه نمى گنجد.

5- هر يك از زن و شوهر نسبت به يكديگر از نظر اسلام داراى حقوقى لازم الاستيفاء مى باشد، و چنين نيست كه زن در ملك مرد باشد. حقوق زن و شوهر مشروحا در توضيح المسائل جديد اين جانب ذكر شده است.

6- چنين نيست كه شهادت زن به كلّى مقبول نباشد، بلكه در بسيارى از موارد شهادت او مقبول است كه در كتب فقهى ذكر شده است.

7- آيۀ 15 سورۀ نساء يك حكم موقّت بوده و نسخ شده است، ذيل آيه بر اين امر دلالت دارد. ناسخ آن، آيۀ مربوط به حكم زانى و زانية در سورۀ نور است كه حكم مرد و زن در آن يكسان مى باشد.

حقوق پدر و مادر و فرزند

(سؤال 2315) آيا بر اولاد پرستارى از پدر و مادر و نگهدارى آنان الزامى است؟

جواب: در صورت نياز به پرستارى و عدم تمكن آنان از تهيۀ پرستار لازم است؛ ولى مباشرت لازم نيست و مى تواند فرد ديگرى را با اجرت يا بدون اجرت براى آنان پرستار قرار دهد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 418

(سؤال 2316) كسى وصيت كرده كه بعد از فوت او دو فرزند صغيرش متعلق به مادرشان باشد و ديگران حق گرفتن آنها را ندارند؛ بچه ها يكى شش سال و ديگرى چهار سال دارد

و جدّ پدرى آنها نيز زنده است؛ آيا جدّ پدرى مقدم است يا مادر؟

جواب: صغارى كه پدرشان از دنيا رفته است- اگر چه پدرشان وصيت نكرده باشد- مادرشان حق حضانت و نگهدارى آنها را دارد، پسر تا دو سال و دختر تا هفت سال؛ و جدّ پدرى ولايت بر آنها دارد و امور سرپرستى آنها به عهدۀ او مى باشد و وصيت پدر بر خلاف آن، ولايت او را سلب نمى كند.

(سؤال 2317) در فرض فوق اگر اين دو صغير در طول يك سال با مادرشان با رضايت جدّ مادرى در خانۀ ايشان بوده اند، آيا مى تواند از جدّ پدرى خرج يك ساله را مطالبه نمايد؟

جواب: نسبت به گذشته حق ندارد؛ ولى نسبت به آينده اگر خود صغار مالى داشته باشند، مادر صغار حق دارد از جدّ پدرى آنها مطالبه كند كه از اموال آنها مخارجشان را تأمين نمايد؛ و اگر آنها مالى نداشته باشند و جدّ پدرى متمكن باشد، مادر صغار حق مطالبه از خود جدّ را دارد؛ ولى اگر متمكن نباشد حق مطالبه از او را ندارد.

(سؤال 2318) كسى كه پسرش زن ندارد و هيچ كدام قدرت تأمين مخارج ازدواج را ندارند، آيا مى تواند از سهم امام و زكات هزينۀ آن را تأمين نمايد؟

جواب: زكات و سهم امام خود را نمى تواند صرف واجب النفقۀ خود كند؛ و اگر بخواهد از ديگران بگيرد سهم امام توقف بر اجازۀ مرجع تقليد دارد؛ ولى در صورتى كه بنا داشته باشد در همان سال به مصرف برساند به مقدار نياز مى تواند زكات بگيرد.

(سؤال 2319) كسى كه به جهت ازدواج موقت با زن اهل كتابى داراى فرزند شده وظيفه اش راجع به دين

فرزندان چيست؟

جواب: اولاد تابع اشرف ابوين بوده و مسلمان محسوب مى شوند و وظيفۀ هر مسلمانى است كه از بچۀ مسلمان و دين او مراقبت نمايد؛ علاوه بر اين در فرض سؤال ولايت پدر هم اقتضا مى كند كه مصلحت دين و دنياى فرزند خود را رعايت نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 419

(سؤال 2320) آيا براى فرزند تحصيل رضايت والدين در انجام مستحبات و شعائر اسلامى لازم است؟

جواب: بايد فرزند موجبات رنجش و آزار والدين خود را فراهم نكند؛ بلى اگر آنها دستور ارتكاب حرام يا ترك واجب بدهند، اطاعت خدا مقدم است.

(سؤال 2321) پدرى دارم 65 ساله كه به هيچ صراطى مستقيم نيست، به خاطر شرايط مالى كه در ايران داشتند ايشان و مادرم را به آمريكا آوردم و پس از شانزده سال درس خواندن و تحمل هر كارى وضعم نسبتا خوب شد. اما آنها مخصوصا پدرم اخلاق بچه گانه دارد و من حتّى المقدور از آنها مواظبت مى كنم. اگر ممكن است چند جمله از صله رحم و محبت به پدر و مادر از نظر اسلام براى من بگوييد.

جواب: در قرآن كريم مى خوانيم: وَ قَضىٰ رَبُّكَ أَلّٰا تَعْبُدُوا إِلّٰا إِيّٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَيْنِ إِحْسٰاناً «1» خداوند در اين آيۀ شريفه پس از سفارش به توحيد و عبادت خدا، به احسان نسبت به والدين سفارش مى كند. و در حديثى وارد شده كه روزى رسول خدا (ص) در بين اصحاب خود سه بار فرموده اند: «رغم أنفه» يعنى بينى او به خاك ماليده شود و هلاك گردد. عرض كردند يا رسول اللّه به چه كسى نفرين مى كنيد؟

فرمودند: به كسى كه پدر و مادر يا يكى از آنان را درك كند

و بهشت را براى خود نخرد.

منظور آن حضرت اين است كه از راه برخورد با اخلاق حسنه و خدمت و احسان به پدر و مادر انسان مى تواند بهشت خداوند را براى خود به دست آورد.

حقوق همسايه

(سؤال 2322) شخصى در ملك يا حريم املاك خود درخت غرس مى كند، اما احيانا سايه يا ريشۀ درخت به همسايه ضرر وارد مى كند و بعضا از آب همسايه تغذيه مى شود و مقدار ضرر يا تغذيه بر حسب مناطق مختلف تفاوت دارد؛ حكم شرعى آن چيست؟.

______________________________

(1)- سورۀ اسراء (17): آيۀ 23

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 420

جواب:: اگر شاخۀ درخت به فضاى ملك همسايه، يا ريشۀ درخت به زير زمين همسايه تجاوز كرده باشد، در صورت راضى نبودن همسايه بايد با خم كردن يا قطع شاخه و قطع ريشه، رفع تجاوز شود؛ ولى اگر بدون تجاوز، سايۀ درخت موجب كم حاصل شدن زمين همسايه شود، يا اين كه آب همسايه به زمين صاحب درخت نفوذ كند و ريشه هاى درخت در زمين صاحب درخت از آن استفاده نمايد، همسايه حق اعتراض ندارد. و در تفصيل مذكور بين كم و زيادى ضرر فرقى نيست.

حقوق اشخاص حقيقى و حقوقى

(سؤال 2323) از رسالۀ استفتائات حضرتعالى استفاده مى شود كه حقوق مؤلفين، مخترعين و ناشرين را قابل نقل و انتقال و داراى ارزش مالى مى دانيد؛ آيا بايد در ضمن معامله اى به اين حقوق تصريح شود يا نه؟ و آيا تمام آثارى كه امروز براى حقوق ناشران، هنرمندان، مؤلفان، مخترعان و مكتشفان قائل هستند از نظر شرعى اعتبار دارد يا نه؟

جواب: اگر كتاب را مؤلف يا ناشر به شرط اين كه از روى آن چاپ نشود بفروشد، بايد خريدار طبق شروط عمل كند؛ و همچنين اگر مخترع مصنوع خود را مشروط بر اين كه از روى آن مانندش ساخته نشود بفروشد، بايد طبق شرط عمل شود. و اگر هنگام معامله تصريح به شرط نشود ولى مثلا

در مورد كتاب شرط مذكور نوشته شده باشد، بعيد نيست حكم شرط در ضمن عقد را داشته باشد؛ بلى اگر خريدار مطلع نباشد، پس از اطلاع اختيار فسخ خواهد داشت. و به هر حال امتياز ارزش مالى دارد.

(سؤال 2324) برخى كتابهاى دانشگاهى كه در خارج چاپ مى شود و مورد نياز دانشجويان است را عينا در ايران چاپ مى كنند. با توجه به اين كه حق چاپ براى ناشر محفوظ است آيا چاپ و استفاده از اين كتابها اشكال دارد؟

جواب: حق تأليف و حق اختراع و حق چاپ از حقوق عرفى است كه رعايت آنها لازم است و استفاده بدون اجازه جايز نيست.

(سؤال 2325) در دانشگاه ما چون كتابهاى خارجى گران است مسئولين دانشگاه از آنها كپى مى گيرند، و ما در رابطه با كارمان در دانشگاه از اين كپى ها استفاده مى كنيم؛

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 421

همين طور پس از پايان تحصيلات با مدركى كه از اين طريق گرفته ايم وارد بازار كار مى شويم. با توجه به عدم رضايت نويسندگان و مؤلّفين اين كتابها در مورد كپى بردارى نظر جنابعالى در اين مسأله چيست؟

جواب: با احراز عدم رضايت ناشران و يا مؤلّفان كسى حق كپى گرفتن ندارد؛ ولى شما كه مباشر كپى گرفتن نبوده ايد گناهكار نيستيد؛ بويژه اگر براى شما مورد شك باشد كه مى توانيد عمل كپى كننده را حمل بر صحّت نماييد و تحقيق لازم نيست.

(سؤال 2326) بنابراين كه حاكم اسلامى در محدودۀ اجراى احكام مربوط به عناوين ثانوى ولايت داشته باشد اگر در اين محدوده تشخيص مصلحت و حكم منوط به نظر شخص حاكم باشد، در اين رابطه چه تدابيرى در شرع مقدس پيش بينى شده است تا از تشخيص

و اجرا بر خلاف واقع جلوگيرى شود؟

جواب: اولا: حاكم اسلامى بايد در اين گونه موارد با افراد متديّن، خيبر، عادل، بى طرف و متخصص در رشتۀ مورد نظر مشورت كند.

ثانيا: همۀ افراد صاحب نظر كه نظر آنان در تشخيص عناوين ثانوى در هر مورد و موضوعى مؤثر مى باشد لازم است امكان ارائۀ نظراتشان را به طور آزاد و معقول داشته باشند.

(سؤال 2327) نظر حضرتعالى دربارۀ حق تعيين سرنوشت و به طور كلى حقوق بشر و محدودۀ آن چيست؟

جواب: خداوند حق تعيين سرنوشت هر انسانى را به خود او محوّل نموده است.

هيچ سرنوشتى براى كسى جبرى و بدون نقش ارادۀ او معيّن نشده است. در امور اجتماعى نيز كه انسانها به تشكيل حكومت و تدبير امور خود نياز دارند، خداوند اين حق را به هر فرد بالغى داده است كه در سرنوشت اجتماع و حكومت خود دخالت نمايد. براى هر انسانى در اسلام حقوقى مطرح است، از قبيل: آزادى تفكر و نظر، آزادى بيان و قلم و اظهار نظر تا آنجا كه حقوق ديگران تضييع نشود، آزادى انتخاب شغل و مسكن و وطن، آزادى انتخاب حاكميت مورد نظر و ساير شئون سياسى و امثال اينها، كه در اين مختصر نمى گنجد. به توضيح المسائل جديد بخش حقوق انسانها مراجعه شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 422

(سؤال 2328) در مجازاتهاى غير مقدّر شرعى، قانون گذاران تا چه ميزان موظّفند حق حكومت را رعايت كنند؟ آيا رعايت چنين حقى به آنها اجازه مى دهد كه حكومت حقوق مردم را زير پا بگذارد؟ در تعارض بين حق حكومت و حق مردم ضابطه چيست؟ حفظ حرمت مؤمن و انسان مقدم است يا حكومت؟ اين

كه قضاوت هميشه بايد به نفع متهم بشود به چه معناست؟

جواب: مجازات در برابر گناه شرعى است. اگر كسى حق شرعى حكومت را پايمال كند و در برابر حكومت مرتكب گناهى شده باشد مجازات او در همان حد گناه جايز است- البته با مراعات و حفظ حقوق او- وگرنه حكومت حق ديگرى ندارد.

و در تزاحم بين حق حكومت و حق ملت پيداست كه حق ملت مقدم است؛ زيرا حكومت خود موضوعيت ندارد، بلكه هدف از آن نيز حفظ حقوق ملت است. و از نظرى ديگر بايد گفت: حكومت شرعى حكومتى است كه مردمى و در تمام شئون و عرصه ها متكى به آراى مردم باشد؛ پس فرض تعارض بين حق حكومت مردمى و حق مردم فرض غير واقعى است. و اگر حكومت غير مردمى باشد قهرا غير شرعى است و بديهى است در تعارض مفروض حق مردم كه مشروع است بر حق حكومت غير شرعى مقدم است.

و ملاك در قضاوت شرعى مراعات عدل و قسط و حكم به «ما انزل اللّه» مى باشد، نه نفع و ضرر كسى.

(سؤال 2329) حكم شرعى شنودگذارى و استراق سمع را با توجه به اين كه چه بسا احقاق حقى موقوف به آن مى باشد، بيان فرماييد؛ آيا اين حكم قابل استثناء مى باشد يا خير؟

جواب: شنودگذارى و استراق سمع حرام است و هيچ ارگان يا شخصى حق انجام آن را ندارد. احقاق حق بايد از طريق مشروع انجام شود. آرى اگر در مورد خاصى فرض شود كه حفظ نفوس و دماء و كيان مسلمين توقف بر چنين كارى داشته باشد و توقف آن محرز باشد در همان حدّ مانعى ندارد؛ ولى تشخيص اين

امر كار مشكلى است و نياز به تخصص خاص دارد، و لذا در موارد مشكوكه بايد احتياط شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 423

(سؤال 2330) بعضى از شركتهاى كامپيوترى و تحقيقاتى اقدام به تهيۀ نرم افزارهاى كامپيوترى نموده اند و با قيمتى كه خود شركت تعيين نموده به فروش مى رسانند. از طرفى مى توان اين نرم افزارها را با قيمتى كمتر كپى نمود، ولى اين شركت ها اعلام نموده اند كه حقوق نرم افزار محفوظ است. حال با توجه به مورد فوق تكثير از اين برنامه ها بدون اجازۀ شركت توليدكننده جايز است يا نه؟

جواب: تجاوز به اين حقوق محفوظه بدون اذن صاحب آنها جايز نيست.

حقوق كارگران

(سؤال 2331) هر ساله بر اساس قانون كار، شوراى عالى كار متشكل از نمايندگان دولت، كارفرمايان و كارگران موظفند بر اساس حد اقل معيشت يك خانوار پنج نفرۀ كارگرى و تورم ساليانه حد اقل دستمزد كارگران را تعيين و جهت اجرا اعلام نمايند؛ در اين رابطه و در رابطه با حقوق و دستمزد يك كارگر و مبناى اسلامى آن خواهشمند است به اين سؤالات پاسخ فرماييد:

1- مبانى حقوق و دستمزد در مكتب اسلام چيست؟

2- چه آيات و احاديثى در اين باره داريم؟

3- چه كسانى بايد مزد و حد اقل مزد كارگران را تعيين كنند؟

4- اگر مجموعۀ فوق حد اقل را بر مبناى حد اقل معيشت تعيين كنند و كارفرمايان نتوانند بپردازند، آيا مى توان آنها را ملزم به پرداخت كرد يا خير؟

5- اگر نتوان ملزم كرد، چه كسانى و چگونه بايد حد اقل معيشت آنان را تأمين نمايند؟

ضمنا لازم به تذكر است كه طبق آمار رسمى چند سال گذشته هزينۀ حد اقل معيشت يك خانوار بيش از چهل

هزار تومان بوده است و حد اقل دستمزد در سال جارى (1373) حدود سيزده هزار تومان است.

جواب: 1- مبناى مالكيت شرعى انسان نسبت به كار و محصول كار و صنايع، مالكيت تكوينى اوست نسبت به عقل، فكر، اراده، عضلات و افعال خود؛ و در نتيجه مى تواند كار خود يا محصول آن را به ديگرى واگذار نمايد و در برابر آن، ارزش كار يا

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 424

ارزش محصول كار را به عنوان «دستمزد» دريافت نمايد. و تعيين مقدار دستمزد امرى است عرفى كه شارع مقدس آن را امضا كرده است؛ و براى تعيين آن به افراد خبره و متعهد در هر صنفى ارجاع مى شود و قهرا خبرگان هر صنف بايد در قيمت گذارى جهاتى را مورد توجه قرار دهند:

الف- عرضه و تقاضاى طبيعى بدون دخالت دادن انحصارها و تبليغات دروغ.

ب- كميت و كيفيت كار و شرايط زمانى و مكانى و نرخ تورم و جهات ديگر كه واقعا در ارزش كار مؤثرند.

ج- عدل و احسانى كه عقل و شرع به آن تأكيد دارند.

ضمنا كارگر و صاحب كار مى توانند در شرايط عادى و اختيارى، خودشان با رضايت يكديگر بدون تأثير عوامل خارجى- از قبيل نياز شديد كارگر و يا اعتصاب كارگر يا تهديد و ارعاب قواى خارجى- توافق و تفاهم كنند؛ و مى توانند در ضمن قرارداد اجاره شروطى را نيز تعيين نمايند كه قهرا به مقتضاى حديث «المسلمون عند شروطهم» «1» لازم الوفاء خواهد بود؛ مگر اين كه شروط بر خلاف كتاب و سنت باشد.

جواب 2- به آيات و روايات ذيل اجمالا توجه شود:

الف- آيۀ 26 و 27 سورۀ «قصص» راجع به اجير شدن حضرت

موسى (ع) براى شعيب (ع) كه به دو شرط اساسى كارگر توجه شده است: قوّت و امانت او. «2»

ب- آيۀ 32 سورۀ «زخرف» كه دلالت دارد بر اين كه مردم در اثر اختلاف در عقل و تدبير و ساختمان وجودى و شرايط زندگى، بعضى از آنان بعضى ديگر را به كار وامى دارند و آنان را مسخّر خود قرار مى دهند. «3» و بناى ادارۀ عالم طبيعت هميشه بر تقسيم كار بوده است.

ج- حديث «حرمة ماله كحرمة دمه» «4» (احترام مال مؤمن مثل احترام خون اوست) كه بر احترام مال مؤمن دلالت دارد و كار مؤمن از جمله اموال او محسوب است.

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 12، ص 353.

(2)- ... إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ.

(3)- أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنٰا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا وَ رَفَعْنٰا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجٰاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا

(4)- كافى، ج 2، ص 360، حديث 2.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 425

د- حديث «إنّ النّاس مسلّطون على أموالهم» «1» (مردم بر اموال خود تسلّط دارند) كه مبناى فقهى مسائل مهمى مى باشد.

ه- حديث «لا ضرر و لا ضرار.» «2» (هيچ گونه ضررى نبايد بر كسى وارد شود) كه مبناى فقهى مسائل مهمى مى باشد.

و- روايات بابهاى 3، 4، 5 و 6 از كتاب اجارۀ وسائل الشيعة كه بايد مراجعه شود و در نامه نمى گنجد.

جواب 3 و 4- از اهم وظايف حكومت اسلامى حفظ و تأمين مصالح مردم از هر صنفى است و چنانچه صاحب كار و كارگر به توافق نرسند و شرايط بحرانى باشد، تعيين حق و نظارت بر تحقق آن و استيفاى حقوق و منع از استنكاف اداى آن بر

عهدۀ حاكم اسلامى است. او مى تواند در شرايط بحرانى و عدم توافق طرفين مستقيما و با رعايت مصالح طرفين دخالت كند؛ مخصوصا اگر امورى از قبيل راه و آسفالت و برق و تلفن و وسايل نقليه و ساير امكانات در اختيار او باشد مى تواند بهره بردن از آنها را بر اجراى مقررات خود مشروط نمايد.

جواب 5- در صورت كمبود دستمزد و عدم امكان تحميل بيشتر بر صاحب كار، حكومت اسلامى بايد از بيت المال عمومى كمبودها را برطرف نمايد؛ و با عدم قدرت حاكم، عدول مؤمنين كه متمكن باشند وظيفه دارند با شناسايى فقرا و تشكيل شوراهاى محلّى به آنان رسيدگى نمايند.

حق فرجام خواهى و انتخاب وكيل

(سؤال 2332) آيا متهم يا هر فرد ديگر حق فرجام خواهى دارد و مى تواند به حكم قاضى اعتراض نمايد و از حكم دادگاه شكايت كند؟ و آيا فرقى بين قاضى مجتهد و قاضى غير مجتهد مأذون وجود دارد يا نه؟

جواب: شكايت از شخص چه قاضى يا غير قاضى مانعى ندارد؛ ولى اعتراض

______________________________

(1)- بحار الأنوار، 2/ 272.

(2)- كافى 5/ 280، حديث 4.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 426

بدون استناد به دليل و علتى به حكم حاكم شرع جامع الشرائط كه بر اساس موازين شرعى حكم كرده باشد جايز نيست.

(سؤال 2333) آيا دادگاه يا دادسرا يا مقام ديگر حق دارد و مى تواند متهم را از انتخاب وكيل مدافع محروم نمايد؟

جواب: مترافعين حق گرفتن وكيل دارند و اعضاى دادگاه و دادسرا و يا هر مقام ديگر حق ممانعت و يا ايجاد محدوديت ندارند.

احقاق حق با رشوه

(سؤال 2334) چنانچه كسى براى رسيدن به حق خود رشوه بپردازد حرام خواهد بود يا نه؟ و آيا فرقى بين صورت اضطرار و عدم اضطرار وجود دارد؟

جواب: اگر گرفتن و احقاق حق متوقف بر دادن رشوه باشد، ظاهرا براى رشوه دهنده اشكال ندارد.

(سؤال 2335) گرفتن و دادن رشوه براى تسريع كار در امور قضاوت يا امور ديگر چه صورت دارد؟

جواب: اگر موجب تضييع حق ديگران شود، جايز نيست.

حق الناس

(سؤال 2336) موارد زير را كه مربوط به حقوق الناس است بيان فرماييد:

1- معناى ردّ مظالم 2- موارد تعلّق آن 3- معيار تعيين مقدار آن 4- مصرف آن 5- آيا نظر حاكم شرع در مصرف مظالم شرط است يا خير؟

جواب: 1- هر چه از حق الناس مالى بر ذمّۀ انسان باشد، آن را در اصطلاح فقها «مظالم عباد» مى گويند و به اداى آن «ردّ مظالم» گفته مى شود.

2- مورد آن جايى است كه شناسايى صاحب حق ممكن نباشد.

3- اگر مقدار آن را نتواند مشخص كند مى تواند طبق تخمين خود عمل نمايد.

4- مصرف آن فقرا و نيازمندان است.

5- بنابر احتياط واجب بايد با اجازۀ حاكم شرع به مصرف برسد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 427

(سؤال 2337) اگر حق الناس بر عهده داشته باشيم و دسترسى به صاحب حق نداشته باشيم كه او را راضى كنيم، آيا با توبه كردن مسأله حل مى شود؟

جواب: اگر حق الناس مالى باشد بايد از طرف او صدقه بدهيد. و اگر مالى نباشد هم حتى الامكان بايد جبران شود.

تزاحم حقوق

(سؤال 2338) در مورد تزاحم «حق اللّه» و «حق الناس» كدام يك مقدم است؟ مثلا كسى كه اجير شده براى ديگرى در سال معيّنى حج به جا آورد و پيش از انجام آن خودش از غير راه نيابت مستطيع شود و طرف اجاره هم با تراضى اجاره را به هم نزد، در اين صورت حج نيابتى مقدم است يا حج خودش؟

جواب: در مسألۀ تزاحم حقوق، موارد مختلف است و ملاك در تقدم، اهميت آن است. ولى مثال مذكور از باب تزاحم نيست؛ بلكه مبنى بر اين است كه آيا استطاعت بعد از اجاره كاشف

از بطلان اجاره مى باشد يا خير، كه بنابر اول حق الناس وجود ندارد و بنابر دوم موضوع استطاعت منتفى است.

(سؤال 2339) خواهشمندم به مسألۀ زير به طور مبسوط پاسخ دهيد.

آيا در صورتى كه انسان با به خطر انداختن جان خود (چنانچه قطعا احتمال مرگ بدهد) بتواند جان عدّه اى ديگر را نجات دهد، از لحاظ شرعى مانعى براى نجات جان آن افراد دارد؟ لطفا قبل از پاسخگويى توضيحات زير را مطالعه فرماييد.

در صورتى كه كسى در آب در حال غرق شدن باشد، و شخص ديگرى كه شنا كردن مى داند در آنجا حضور داشته باشد و بداند كه اگر براى نجات غريق اقدام كند فقط مى تواند شخص غريق را نجات دهد (مثلا فرض كنيد شخص نجات دهنده ناراحتى قلبى دارد و نبايد در آب شنا كند) و خود او غرق خواهد شد، آيا نبايد براى نجات شخص غريق اقدام كند؟

در عملياتهاى جنگى، اگر فرضا چند نفر در سنگرى نشسته باشند و يك نارنجك به درون سنگر پرتاب شود، آيا اگر يكى از آنها براى نجات جان سايرين خود را روى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 428

نارنجك پرتاب كند، اين كار او خودكشى محسوب شده و از لحاظ شرعى ايراد دارد؟

اشخاصى كه از جان افراد مملكتى و امثال آنان محافظت مى كنند (بادى گارد)، مأمورند در صورتى كه گلوله اى به جانب شخص مورد نظر شليك شد خود را در برابر مسير گلوله قرار دهند تا به وى آسيبى نرسد؛ آيا اين عمل از ديدگاه دينى داراى اشكال است؟

در صورتى كه انسان با شخص مسلّحى برخورد كند كه به قصد كشتن و يا سرقت و يا هر عمل خلاف ديگر قصد

وارد شدن مخفيانه به محلى را داشته باشد، اگر بداند در صورت درگيرى كشته خواهد شد ولى با ايجاد سر و صدا از عمل شخص مذكور جلوگيرى خواهد كرد، آيا نبايد دخالت كند؟ اين مسأله در صورتى كه شخصى كه شاهد ماجراست از مأمورين انتظامى و يا پليس باشد به چه صورت خواهد بود؟ آيا وى به وظيفۀ خود عمل كند و مانع از ارتكاب جرم توسط شخص مسلح شود حتى چنانچه بداند جانش را در اين راه از دست خواهد داد؟

اگر چند نفر در يك آسانسور (يا هر فضاى بستۀ ديگرى) محبوس شوند و بدانند كه تا زمان نجات آنها اكسيژن كافى براى تمام آنها نيست و قطعا همگى خواهند مرد، آيا يكى از آنها براى اين كه ديگران زنده بمانند (در صورتى كه بداند با مرگ او اكسيژن كافى تا زمان نجات افراد ديگر وجود خواهد داشت) مى تواند خودكشى كند؟

شخصى در اجتماعى زندگى مى كند كه حضور او در اجتماع نقش مثبتى ندارد؛ اگر او بتواند با اهداى برخى از اعضاى بدن خود مثل قلب، ريه، كليه و ... جان افراد ديگرى را كه وجود آنها براى اجتماع بسيار مهم است، مثلا يك پزشك يا يك مسئول دولتى و ...،

نجات دهد آيا مى تواند اين كار را انجام دهد؟ (در صورت امكان به اين مورد به طور جداگانه پاسخ دهيد.)

جواب: موارد مختلف و متفاوت است و به طور كلّى:

1- در صورت تزاحم دو واجب يا دو حرام يا يك واجب و يك حرام رعايت اهم لازم است، و اگر مساوى باشند انسان مخيّر است.

2- حفظ اساس دين خدا و كيان مسلمين و همچنين حفظ نبىّ

يا امام معصوم (ع) از اهمّ واجبات است و اگر بر فداكارى توقّف دارد فداكارى لازم است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 429

3- با توجّه خطر جانى به ديگرى در صورت قدرت حفظ او لازم است، ولى لازم نيست انسان براى حفظ او خود را تلف يا ناقص نمايد.

4- با توجّه خطر جانى به خود انسان، جايز نيست انسان ديگرى را فداى خود كند.

5- با توجّه خطر به جمعى و از جمله خود انسان دفاع بر همه لازم است و تحمّل خطر براى حفظ ديگران از قبيل ايثار مى باشد كه عقلا و عرفا و شرعا مطلوب و پسنديده است.

(سؤال 2340) در محلۀ ما تعدادى از همسايه ها اقدام به نصب دستگاه تقويت فشار آب كرده اند كه باعث شده است فشار آب در ديگر منازل محل كاهش پيدا كند، به نحوى كه در طبقۀ هم كف ساختمان در اغلب اوقات آب قطع مى باشد. با توجه به اين كه در محله تمام خانواده ها توانايى نصب دستگاه تقويت فشار آب را ندارند ما اگر دستگاه تقويت فشار نصب كنيم حق ديگران ضايع مى شود، و در صورت عدم نصب حق خودمان ضايع مى شود و باعث ايجاد مشكل برايمان مى گردد. وظيفۀ ما چيست؟

جواب: اگر نصب دستگاه تقويت فشار موجب تضييع حقوق قانونى ديگران شود جايز نيست. و به علاوه اجازۀ سازمان آب هم لازم است.

حق انسان بر اعضاى خود

(سؤال 2341) آيا انسان حق دارد و مى تواند در حال حيات خود، عضوى از اعضاى بدن خود را براى پيوند در مواردى كه جايز است به فروش برساند و در مقابل مبلغى هم دريافت نمايد؟

جواب: مانعى ندارد؛ به شرط اين كه براى او ضرر مهمّى نداشته باشد.

حق دلالى

(سؤال 2342) شخص به واسطۀ بنگاه معاملاتى ملكى را خريده و بعد از چندى معامله را به علت رؤيت كالا و مغاير بودن آن با آنچه وصف شده فسخ نموده است؛ آيا در اين صورت بنگاه حق دلالى و واسطگى دارد؟

جواب: بلى حق دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 430

حقوق بشر

(سؤال 2343) مسألۀ حقوق بشر يكى از معضلاتى است كه امروزه گريبان گير بسيارى از كشورهاست و از آن طرف كشورهاى مترقى ادعا دارند كه پرچمدار دفاع از حقوق بشرند، و با توجه به اين نكته كه اسلام كامل ترين قوانين حقوقى را در بر دارد، علت اين هجمه عليه اسلام را كه گفته مى شود اسلام حقوق بشر را پايمال مى كند در چه مى بينيد؟

جواب: از سه واقعيت نبايد غفلت شود:

الف- بد معرفى نمودن چهرۀ نورانى اسلام و شريعت سهلۀ سمحه از بعد نظرى و ارائۀ تصويرى خشن و ارتجاعى از آن از ناحيۀ برخى مدّعيان علم و دانش.

ب- اعمال سياست هاى خشن و خلاف عقل و شرع به نام اسلام از ناحيۀ برخى حكّام اسلامى.

ج- احساس خطر قدرتهاى بزرگ جهانى نسبت به اسلام و اتحاد مسلمين زير لواى اسلام و تشكيل يك قدرت عظيم اسلامى. اين سه عامل موجب تهاجم جهانى به اسلام و تبليغات سوء عليه آن بوده است.

(سؤال 2344) در اسلام چقدر به حقوق بشر توجه شده است؟

جواب: اسلام براى انسان با قطع نظر از رنگ، نژاد، زبان و مذهب حقوقى قائل است؛ اين حقوق بعضا طبيعى و فطرى است، و بعضا اجتماعى و مدنى. در حقوق طبيعى همۀ افراد مساوى هستند مانند: حق حيات، حق فكر كردن و اظهار آن، حق انتخاب شغل و مسكن

و همسر و نظاير اينها. اما در حقوق اجتماعى و مدنى، بخشى از آنها كه ناشى از تفاوت افراد در خلقت و استعدادهاى خدادادى، و يا مربوط به تلاش و فعاليت علمى و عملى آنان مى باشد طبعا متفاوت هستند. اين گونه حقوق معمولا منشأ تكاليف و مسئوليت هاى اجتماعى مى باشد، مانند تفاوت بعضى از حقوق و تكاليف اجتماعى زن و مرد كه منشأ آن تفاوت در خلقت و استعدادهاى طبيعى آنها مى باشد.

در اين دسته از حقوق، مقتضاى عدالت در تشريع تساوى در حقوق و تكاليف

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 431

نيست؛ بلكه مقتضاى آن، دادن و اعطاى هر حقى به ذى حق مى باشد. و تساوى در بعضى از اين گونه موارد عين ظلم و بر خلاف عدالت خواهد بود، مانند: تشريع حكم جهاد و عاقله و تأمين نفقه و مانند اينها بر زنان مانند مردان؛ يعنى اگر احكام جهاد، عاقله و نفقه و امثال اينها بر زنان نيز واجب شده بود، تحميلى بود بر آنان كه ضعف بدنى و ظرافت جسم و روح آنان ناديده گرفته مى شد.

اما بايد توجه شود كه عرصۀ ارزش معنوى ربطى به عرصۀ حقوق ندارد. در اين عرصه ملاك ارزش هر فردى در اسلام، تلاش او در علم و عمل و تحصيل اخلاق حسنه است كه از آنها به «تقوى» و «قرب به خداوند» تعبير مى شود. در قرآن مجيد مى خوانيم: يٰا أَيُّهَا النّٰاسُ إِنّٰا خَلَقْنٰاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثىٰ وَ جَعَلْنٰاكُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ «1» (اى مردم، ما شما را از يك مرد و يك زن آفريديم و در قالب و شكل ملت ها و قبيله ها

قرارتان داديم تا از يكديگر متمايز و شناخته شويد- نه اينكه اين تمايزها ارزشى داشته باشند بلكه- همانا ارزشمندترين شما پيش خداوند باتقواترين شما مى باشد.)

ولى در عرصۀ حقوق- اعم از طبيعى و اجتماعى- ارزش معنوى فرد براى او حق بيشترى در طبيعت يا در جامعه و در برابر قوانين آن ايجاد نمى كند و از اين جهت نوعى تساوى در افراد وجود دارد. در نامۀ حضرت امير (ع) به مالك آمده است: «فانّهم صنفان: إمّا أخ لك فى الدين، او نظير لك فى الخلق.» «2» (اى مالك مردم دو دسته اند: يا با تو هم كيش هستند و يا هم نوع تو مى باشند.) مقصود حضرت اين است كه اختلاف مردم در مذهب و در ارزشهاى معنوى نبايد موجب تبعيض در حقوق طبيعى و اجتماعى آنان شود.

(سؤال 2345) بعضى از مراجع تقليد تسخير جنّ و احضار ارواح در مورد كسى كه ضرر زدن به او شرعا حرام نباشد را جايز مى دانند، نظر حضرتعالى چيست؟ بنابراين آيا استفاده از اين فنون غريبه براى مقاصد حق و مشروع و از جمله ضرر زدن به مخالفين حق جايز است يا نه؟

______________________________

(1)- سورۀ حجرات (49): آيۀ 13.

(2)- نهج البلاغه، نامۀ 53.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 432

جواب:: بناى شرع مقدّس در امور مردم عمل بر مجراى طبيعى و عادى است و براى برخورد با مخالفين حق و امثال آنها راه كارهاى لازم عقلى و عقلايى مثل گفتگو و مناظره را ارائه و مورد توجه قرار داده است. بنابراين جواز خروج از راه هاى متعارف و احضار ارواح براى مقاصد مذكور- به خصوص با توجه به اين كه تشخيص موضوع مخالف حق و شخصى

كه ضرر زدن به او جايز است بسيار دشوار، و به حسب اختلاف شرايط ازمنه و امكنه و افراد متغير است- محل تأمل و اشكال است؛ زيرا ممكن است حقوق محترمه اى تضييع گردد.

رابطۀ حق و عدالت

(سؤال 2346) رابطۀ عدالت با حق چگونه تصوير مى شود؟

جواب: رابطۀ عدل بشرى و حق در دو عرصه قابل تصوير است:

1- در عرصۀ تشخيص و اعطاى حقوق فردى و اجتماعى؛ در اين عرصه عدل به معناى: «اعطاء كلّ ذى حقّ حقّه» مى باشد، يعنى حقّ هر صاحب حقى كاملا داده شود.

شاخصۀ عدالت در عرصۀ حقوق از نظر عدليه بر اساس دو اصل مى باشد: اول اين كه حسن و قبح ذاتى را قبول كنيم، يعنى معتقد به حقّى وراى ارشادات شارع باشيم؛ و دوم اين كه بپذيريم عقل توانايى درك آنها را دارد.

مطابق اين دو مبنا هركجا حقّى تبيين و درك شود، اعطاى آن به صاحبش شاخصۀ عدالت است. البته با اين كه حسن اصل عدل و قبح اصل ظلم از مستقلات عقليّه است، لكن مصاديق آن دو از مستقلات عقليّه نيست و بسا در مواردى بين عقلا مورد اختلاف واقع شود. پس اگر كسانى همچون اشاعره حسن و قبح عقلى را انكار نمايند و ملاك آن دو را همان شرع بدانند قهرا بايد شاخصه هاى عدالت و ظلم را بدون ارشاد شارع غير قابل درك بدانند؛ اما بنابر نظر عدليه- كه نظر صحيح مى باشد- عقل و عقلا قادر به تشخيص مصاديق زيادى از عدل و ظلم مى باشند، هرچند شرع در آن موارد ارشادى نداشته باشد. و در مواردى نادرى كه عقل و عقلا نتوانند عدل و ظلم را تشخيص دهند، يا در آن اختلاف نظر

داشته باشند و يا به خطا روند، با ارشاد شرع

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 433

مى توانيم آن مصاديق را مشخّص نماييم. لكن تشخيص ارشاد شرع در اين گونه موارد بر عهدۀ عالمان دينى زمان شناس و آشنا به مصالح و مفاسد جامعه از يك سو، و كارشناسان امور اجتماعى- در حوزه هاى گوناگون مربوط به عدالت اجتماعى- از سوى ديگر مى باشد.

براى انسان حقوق گوناگونى متصور است:

الف- حقوق طبيعى يا فطرى؛ منشأ اين حقوق استعدادهايى است كه دستگاه هدف دار خلقت براى رسيدن به كمال مطلوب در هر فردى قرار داده است. همۀ افراد بشر در اين جهت داراى حقوق مساوى هستند، و هيچ كس بر ديگرى تقدّمى ندارد.

مثلا همۀ افراد بشر حق مساوى نسبت به بهره بردارى از طبيعت دارند، همگى حق كار كردن، فكر كردن، انتخاب كردن و حق حيات دارند و ...

ب- حقوق اجتماعى؛ اين حقوق پس از پيدايش مدنيّت و جامعه براى هر فرد يا جامعه ايجاد مى شود. حقوق اجتماعى گاهى مربوط به اجتماع كوچك يعنى خانواده است، و گاهى به اجتماع بزرگتر؛ و آن نيز دو گونه است: گاه اين گونه حقوق ناشى از به كار گرفتن حقوق اوليّۀ طبيعى مى باشد، نظير حقوق اكتسابى افراد كه در اثر تلاش و كار به دست مى آورند؛ در حقيقت هر كس از استعدادهاى علمى و عملى خود كه دستگاه خلقت به او داده است بهتر و بيشتر بهره بردارى نمود داراى حق اكتساب بيشترى در جامعه مى شود. و گاهى ناشى از قراردادهاى اجتماعى مى باشد، نظير آنچه بين مردم و حاكميت ها، يا در معاملات و روابط و دادوستدها وجود دارد و باعث پيدايش حقوقى مى گردد؛ اين دسته از حقوق

على الاصول تابع قراردادهاى اجتماعى است.

2- عرصۀ تزاحم حقوق؛ بستر تزاحم حقوق جايى است كه حقوق متزاحم از نظر اهميت مساوى نباشند، بلكه داراى درجات اهمّ و مهمّ باشند. اين تزاحم گاه بين حق فرد و حق جامعه يا نظامى است كه حافظ مصالح جامعه مى باشد، گاه بين حق فردى با حق فرد ديگر، و گاه در مورد هر فرد به تنهايى است. سيره و شيوۀ عقلا و حكم عقل براى مراعات عدل در مورد اول اقتضا مى كند كه حق جمع بر حق فرد ترجيح داده شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 434

در حقيقت در موارد تزاحم بايد گفت: براى فرد در مقابل حق جمع، حقى باقى نمى ماند تا گفته شود چگونه محروم نمودن ذى حقّى از حقّ خود عدالت مى باشد، مانند: محدود نمودن آزادى ورود و خروج از كشور، و يا بهره بردارى از اماكن عمومى همچون خيابانها و نيز ساختن منزل و نظاير آن در آنها؛ در اين گونه موارد عقلاى هر زمان براى تأمين حقوق جمع و نظام حافظ آن، قوانين و مقررات محدود كننده اى را تدوين مى كنند كه موجب محدود شدن حق فرد مى گردد. و بر اين اساس از ناحيۀ شرع نيز بسا قوانينى تشريع مى گردد.

امّا در تزاحم حق فرد با فرد ديگر به اين شكل است كه استيفاء حق هر فردى نبايد موجب سلب و از بين رفتن حق فرد ديگرى شود، وگرنه چنين حقّى وجود ندارد؛ به عنوان مثال هر كس حق استفاده از ملك خويش را دارد به شرط آن كه به ملك ديگرى ضرر نرساند و ...

و اما تزاحم بين حقوق يك فرد به اين شكل است كه استيفاء

يك حق نبايد موجب از بين رفتن زمينه و امكان استيفاء ساير حقوق فرد شود؛ مثلا هر كس حقّ استفاده از مواهب طبيعى و لذّتها را دارد به شرط آن كه موجب ضرر زدن به خود، يا از بين رفتن خود نشود؛ وگرنه چنين حقى از بين خواهد رفت.

حقوق شهروندى

اشاره

(سؤال 2347) در مورد حقوق شهروندى در حكومت دينى براى بعضى افراد ابهاماتى وجود دارد، به خصوص در مورد اقليّت هاى مذهبى- چه مسلمان و يا غير مسلمان- و يا كسانى كه داراى نظريات سياسى خاصّى مى باشند و احيانا نسبت به بعضى امور انتقاداتى دارند. مستدعى است در اين باره توضيحاتى ارائه بفرماييد.

جواب: هر شهروندى داراى حقوق اجتماعى است كه در قانون اساسى ذكر شده است؛ و اختصاص به مسلمان ندارد. حقوق غير مسلمانان در مثل جامعۀ ايران تابع توافق هايى است كه در قرارداد ميان آنها و مسلمانان و حاكميت اسلامى منعقد شده، و يا در قانون اساسى بيان شده است. (عقد ذمّه)

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 435

حضرت امير (ع) در نامه به مالك اشتر در رابطه با مردم مى فرمايد: «فإنّهم صنفان: إمّا اخ لك فى الدّين، أو نظير لك فى الخلق ...» «1» (مردم دو دسته هستند: يا هم نوع تو هستند و يا هم كيش تو)؛ اين جمله اشاره است به حق هم نوعى و حق هم كيشى.

حقوق اجتماعى اهل سنّت نيز همانند شيعيان است؛ مگر اين كه در قراردادهاى توافق شده (همچون قانون اساسى) پيش بينى ديگرى شده باشد، و جنبۀ اكثريت ملت را در نظر گرفته باشد.

و كسانى كه داراى نظريات انتقادى خاصّى هستند و به اصطلاح امروز به آنها مخالف سياسى گفته

مى شود- از هر فرقه و مذهبى كه باشند- داراى حقوقى هستند كه اجمالا به برخى از آنها اشاره مى شود؛ هر چند بسيارى از آنها نسبت به موافق و مخالف عام و يكسان است:

اول- حق آزادى بيان و اظهار نظر.

اين حق عام و نسبت به موافق و مخالف يكسان است. و در عرصه هاى مختلفى قابل تصور است:

الف- آزادى بيان در راستاى اصلاح برنامه هاى سياسى حاكميت و نصيحت حاكمان.

ب- آزادى بيان در راستاى تغيير و يا اصلاح ساختار سياسى نظام.

در نهج البلاغه آمده است: «أيها الناس إنّ لى عليكم حقّا، و لكم علىّ حقّ؛ فامّا حقّكم علىّ فالنصيحة لكم و توفير فيئكم عليكم ... و امّا حقّى عليكم فالوفاء بالبيعة و النصيحة فى المشهد و المغيب ...» (اى مردم همانا من بر شما حقى دارم و شما نيز بر من حقّى. اما حق شما بر من يكى نصيحت و خيرخواهى نسبت به شما، و ديگرى به طور كامل درآمد عمومى شما را به شما برگردانم. و اما حق من بر شما يكى وفادارى شماست به ميثاق بيعت و ديگرى نصيحت كردن و خيرخواهى براى من است در حضور و غياب.) «نصيحت» يعنى تذكر معايب و نواقص و ارائۀ راه كار براى اصلاح آنها. «نصيحت در مشهد» يعنى حق تذكر و انتقاد رودررو و در حضور حاكم يا

______________________________

(1)- نهج البلاغۀ عبده، نامۀ 53.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 436

حاكمان. و «نصيحت در مغيب» يعنى دفاع در برابر تهاجمات بى جا و بى اساس بر حاكميت، و همچنين تذكر در غياب حاكم؛ نظير آنچه متداول است كه در روزنامه ها يا مجالس سخنرانى و يا تظاهرات آرام، نظريات و خواسته ها و نقص ها و راه اصلاح امور بيان

مى شود.

و نيز آن حضرت در خطبۀ 216 نهج البلاغه (عبده) مى فرمايد: «فلا تكفّوا عن مقالة بحقّ او مشورة بعدل، فإنّى لست فى نفسى بفوق أن أخطئ و لا آمن ذلك من فعلى إلّا أن يكفى اللّه من نفسى ما هو املك به منّى.» (... اى مردم از گفتن سخن حق و يا مشورت عدالت آميز خوددارى نكنيد؛ زيرا من- شخصا به عنوان يك انسان- خود را فوق اشتباه و خطا نمى پندارم و از آن در كارم ايمن نيستم مگر اين كه خدا مرا به قدرت خويش حفظ نمايد.)

دوّم- حق فعاليت تشكيلاتى و اقدام سياسى.

همۀ شهروندان جامعه- اعم از موافق و مخالف- علاوه بر حق آزادى بيان و اظهار نظر، حق دارند در راستاى تبليغ ايده هاى خود و اصلاح امور و برنامه هاى نظام و ساختار آن بر اساس عقل و منطق و استدلال فعاليت سياسى داشته باشند.

آيات مربوط به بيان هدف از ارسال رسل و انزال كتب يعنى اقامۀ قسط و عدل توسط مردم، و نيز لزوم كفر به طاغوت و نهى از اطاعت ظالمين و مسرفين، و نظاير آن، و نيز آيات و روايات امر به معروف و نهى از منكر بر اين موضوع دلالت مى كنند.

تفصيل آن در جلد 1 كتاب ولاية الفقيه، صفحۀ 593 به بعد مطرح شده است.

سوّم- حق اطلاع از تصميم گيرى هاى حاكميت- اعم از سياسى، فرهنگى، اقتصادى و ...

- و اسرار آنها، جز اسرار جنگ در همان زمان، و يا مسائل امنيتى مربوط به دشمن. حضرت امير (ع) در اين رابطه مى فرمايد: «... ألا و إنّ لكم عندي أن لا احتجز دونكم سرّا الّا فى حرب، و لا اطوى دونكم امرا الّا فى حكم.» «1» (آگاه باشيد كه شما اين حق را بر من داريد كه چيزى را از شما پنهان نكنم جز اسرار جنگى، و نيز به دور از

______________________________

(1)- نهج البلاغۀ عبده، نامۀ 50.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 437

شما و در خفا تصميمى نگيرم جز در مورد حكم الهى.) جملۀ «لا أطوى» اشاره است به لزوم مشورت حاكم با مردم در تمام موضوعات و امور جز حكم صريح خداوند.

چهارم- تأمين فورى حقوق گوناگون از ناحيۀ حاكميت بدون مسامحه و يا وقت گذرانى.

حضرت امير (ع) مى فرمايد: «و لا أؤخّر لكم حقّا عن محلّه، و لا أقف به دون مقطعه.» «1» (و حق ديگر شما بر من اين است كه در دادن حقوق شما در زمان و محل آن مسامحه نكنم.)

وقتى كسى داراى حقوقى باشد براى استيفاى آن حقوق بايد مصونيت اجتماعى، قضايى و امنيتى داشته باشد. اين حق نيز نسبت به موافق و مخالفت سياسى عام و يكسان است.

پنجم- برخورد عادلانه و بدون تبعيض حاكميت در آنچه حق است، با هر شهروندى؛ از جمله مخالف سياسى.

جملۀ «لا أؤخّر حقا ...» دلالت بر اين حق نيز مى كند؛ زيرا برخورد ناعادلانه و تبعيض آميز در تأمين حق لازمه، تأخير اعطاى حق يا منع صاحب حق از آن مى باشد.

برخورد حضرت امير (ع) با خوارج نسبت به قطع نكردن سهميۀ آنان از بيت المال نيز دليل ديگرى براى حق فوق مى باشد.

در نهج البلاغه آمده است: «سمعت رسول اللّه (ص) يقول فى غير موطن: لن تقدّس امّة لا يؤخذ للضعيف فيها حقّه من القوىّ غير متتعتع.» «2» (از پيامبر (ص) كرارا مى شنيدم كه مى فرمود: ملتى كه حق افراد ضعيف آن بدون ترس و لكنت زبان از طبقات قوى گرفته نشود هرگز رستگار و منزّه نخواهد شد.) اين حق نيز نسبت به همۀ شهروندان عام و يكسان مى باشد.

ششم- حفظ حيثيت و كرامت انسانى همۀ شهروندان حتى مخالفان سياسى؛

در كتاب وسائل الشيعة آمده: «حضرت امير (ع) نسبت به خوارج پس از اين كه سلاح

______________________________

(1)- نهج البلاغۀ عبده، نامۀ 50.

(2)- همان، نامۀ 53.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 438

به دست گرفته و با آن حضرت جنگيدند، هيچ گاه به عنوان منافق يا مشرك ياد نمى كرد؛ بلكه مى فرمود: اينان برادران ما هستند كه بر ما يورش مسلحانه آورده اند.» «1»

هنگامى كه حضرت امير (ع) حيثيت خوارج را- كه عليه حكومت به حق آن حضرت اقدام مسلحانه كردند- مراعات مى نمودند، وضعيت مخالفان و منتقدان سياسى به طريق اولى روشن مى شود.

در رابطه با لزوم حفظ آبرو و كرامت انسانها روايات زيادى از معصومين (ع) نقل شده است كه مى توان به كتاب دارسات فى ولاية الفقيه (ج 2، ص 539 به بعد) مراجعه نمود.

هفتم- حق مصونيت جان، آبرو، مال و شغل همۀ شهروندان حتى مخالفان سياسى.

از ادلّۀ امر به معروف و نهى از منكر به خوبى استفاده مى شود كه وظيفۀ همۀ افراد برخورد با فساد و منكر- بويژه ريشه هاى آنها از راه هاى معقول و مؤثر و با توجه به مراتب آن- مى باشد؛ خواه آنها توسط افراد انجام شود يا توسط دستگاه هاى حاكميت.

انجام اين وظيفه بدون داشتن مصونيت متصدّى آن و استيفاى حقوقى كه در انجام وظيفه نقش دارد امكان ندارد. سنّت حضرت امير (ع) در برخورد با مخالفان سياسى خود- همچون اصحاب جمل و صفّين و خوارج- تأمين حقوق آنان بود. عدم قطع حقوق خوارج از بيت المال، و منع از مقابله به مثل ياران آن حضرت با لشكريان معاويه در قطع آب از آنان، دو نمونۀ بارز است. و زمانى كه بعضى لشكريان معاويه توسط برخى از ياران آن حضرت مورد سبّ قرار گرفتند، آن حضرت با ناراحتى فرمودند:

«إنّى اكره لكم أن تكونوا سبّابين ... و لكنّكم لو و صفتم اعمالهم ... و قلتم مكان سبّكم ايّاهم: اللّهم احقن دمائنا و دمائهم و اصلح ذات بيننا و بينهم ...» «2» (همانا من كراهت دارم كه شما آنان را سبّ كنيد، ... و لكن اگر ضمن توصيف كارهاى آنان دعا مى كرديد و از خدا مى خواستيد كه خون آنها و شما را حفظ كرده و اختلاف ميان ما و ايشان را اصلاح كند، قطعا بهتر بود ...)

آن حضرت به آنها سفارش فرمود كه به جاى سبّ و لعن، آنان را دعا نمايند.

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 11، ص 62.

(2)- نهج البلاغۀ صبحى صالح، خطبۀ 206.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 439

هشتم- حق مصونيت قضايى:

1- حضرت امير (ع) در مورد خوارج فرمود: «انّى لا آخذ على التهمة، و لا اعاقب على الظّن ...» «1» (همانا من كسى را به صرف اتهام و گمان بازداشت و مؤاخذه نمى كنم.)

2- و نيز آن حضرت در رابطه با خريّت بن راشد- كه از سران معروف خوارج بود- و اعتراض عبد اللّه بن قعين به آن حضرت كه چرا او را آزاد گذاشته اى و در بند نمى كنى و از او تعهّدى نمى گيرى، فرمودند: «من بر خود روا نمى دانم كه افراد را بازداشت و زندانى كنم مگر اين كه دشمنى خود را در عمل با ما اظهار دارند.» «2»

خريّت از مخالفان سياسى حضرت بود كه شخص حضرت و حكومت ايشان را قبول نداشت و جمعى را با خود همراه كرده بود و با زبان و گفتار مخالفت مى نمود؛ و از نظر احتمال دست بردن به سلاح متهم بود. و عبد اللّه بن قعين از همين

نظر به حضرت اعتراض داشت. بنابراين واضح است كه مقصود حضرت از اظهار دشمنى، اقدام مسلحانۀ وى بوده است.

3- همچنين فرمود: «انّا لا نمنعهم الفي ء، و لا نحول بينهم و بين دخول مساجد اللّه، و لا نهيجهم ما لم يسفكوا دما و ما لم ينالوا محرّما.» «3» (همانا تا زمانى كه آنان خونى نريخته و به حريمى تجاوز ننموده اند، ما مانع استفادۀ آنان از بيت المال و مساجد نمى شويم.)

«تهييج» يعنى حركت و برخورد شديد كه شامل مزاحمت و بازداشت و قطع حقوق آنان مى شود. «في ء» كنايه از همۀ امكانات و اموال عمومى است كه در اختيار حاكميت مى باشد.

نهم- حق پرده پوشى بر عيوب مردم و برائت آنان.

در نامۀ آن حضرت به مالك آمده است: «فإنّ فى النّاس عيوبا، الوالى أحقّ من سترها فلا تكشفنّ عما غاب عنك منها، فانّما عليك تطهير ما ظهر لك، و اللّه يحكم على ما غاب عنك، فاستر العورة ما

______________________________

(1)- غارات، ج 1، ص 371.

(2)- غارات، ج 1، ص 335.

(3)- انساب الاشراف، ج 2، ص 359.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 440

استطعت ...» «1» (همانا در مردم خلافها و عيوبى هست كه حاكم به پوشاندن آنها سزاوارتر از ديگران است. پس آن خلاف ها و عيوب پوشيده را بر ملا نكن؛ زيرا وظيفۀ تو تنزيه و دفاع از مردم است در مورد خلافها و عيوب ظاهرى آنان، چه رسد به خلافها و عيوب پوشيده كه حساب آنها با خداست نه با تو. پس تا مى توانى خلافها و عيوب مردم را بپوشان.) حضرت در اثبات اين حق تفاوتى بين موافق و مخالف قائل نشده اند.

دهم- حق عفو و گذشت نسبت به لغزشها.

اين حق نسبت به موافق و مخالف سياسى يكسان است. خداوند به پيامبر (ص) مى فرمايد: خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجٰاهِلِينَ «2» (زيادى اموال را بگير و امر به معروف بكن و از نادانان بگذر.) و نيز مى فرمايد: وَ لٰا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ، فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَدٰاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ «3» (خوبى و بدى يكسان نيستند- اى پيامبر- تو بدى ها را با خوبى پاسخ ده تا موجب شود دشمنت با تو دوست صميمى گردد.)

سيرۀ پيامبر (ص) و حضرت امير (ع) همواره با رفق و مدارا و عفو و گذشت نسبت به مخالفان و حتى دشمنان اسلام همراه بوده است، بجز آن دسته اى كه

علنا سلاح برداشته و به جنگ و محاربه با اسلام اقدام و حقوق افراد را تضييع مى كردند. روايات و نمونه هاى زيادى در اين رابطه در كتب مربوطه در دست مى باشد. از جمله مى توان به بحار الانوار، جلد 16، صفحۀ 216 و اصول كافى، جلد 2، صفحۀ 108 و سيرۀ ابن هشام، جلد 3، صفحات 305 و 352 و تفسير مجمع البيان، تفسير سورۀ منافقين و تفسير سورۀ ممتحنه، و كامل ابن أثير، جلد 2، صفحات 250 و 251 و سيرۀ ابن هشام، ج 4، صفحۀ 133 و كتابهاى غارات، انساب الاشراف و مصنّف ابن ابى شيبه، و نيز سيرۀ حلبى، جلد 2، صفحۀ 306 مراجعه نمود.

يازدهم- حقوق اقشار ضعيف و دور از قدرت؛ اعم از موافق و مخالف سياسى.

در نامۀ حضرت به مالك آمده است: «... ثمّ اللّه فى الطبقة السّفلى من الّذين لا صلة

______________________________

(1)- نهج البلاغۀ صبحى صالح، نامۀ 53.

(2)- سورۀ اعراف (7): آيۀ 199.

(3)- سورۀ فصلّت (41): آيۀ 34.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 441

لهم من المساكين و المحتاجين و اهل البؤسى و الزّمنى ... و تفقد امور من لا يصل اليك منهم ممّن تقتحمه العيون و تحقره الرجال، ففرّغ لأولئك ثقتك من اهل الخشية و التواضع، فليرفع اليك امورهم، ثم اعمل فيهم بالإعذار الى اللّه يوم تلقاه، فانّ هؤلاء من بين الرّعية أحوج إلى الإنصاف من غيرهم، و كلّ فأعذر الى اللّه فى تأدية حقّه ...» «1»

(آنگاه مواظب حريم خدا باش در مورد طبقۀ زيردستان جامعه، آنهايى كه از جهت فقر و مسكنت و احتياج و گرفتارى و ابتلا به انواع دردها و مشكلات هيچ چاره اى براى زندگى ندارند ... و مراقب امور كسانى باش كه مردم به چشم خوارى و ذلّت به

آنها نگاه مى كنند و حقيرشان مى پندارند، و توان دسترسى به تو را ندارند. براى رسيدگى به كار اينان افراد مورد اعتماد و خداترس و متواضع را بگمار تا حوائج آنان را به تو گزارش دهند، و چنان با آنان عمل كن كه روز قيامت پيش خداوند حجت داشته باشى. اين دسته از مردم، بيش از ديگران به عدل و انصاف حكومت نيازمندند، و كارى كن كه هر كدام به حقشان برسند و تو پيش خداوند معذور باشى.)

دوازدهم- حق ديدار خصوصى هر فرد و گروهى بدون حاجب و مانع با حاكم، خواه موافق باشد يا مخالف.

در نامۀ مالك آمده است: «و اجعل لذوى الحاجات منك قسما تفرّغ لهم فيه شخصك و تجلس لهم مجلسا عامّا فتتواضع فيه للّه الّذى خلقك و تقعد عنهم جندك و اعوانك من احراسك و شرطك حتى يكلّمك متكلّمهم غير متتعتع؛ فإنّى سمعت رسول اللّه (ص) يقول فى غير موطن: لن تقدس امّة لا يؤخذ للضعيف فيها حقّه من القوى غير متتعتع.» «2» (و براى افراد نيازمند وقت خاصّى را قرار ده كه شخصا با تواضع براى خداوند در يك جلسۀ عام و به دور از تشريفات آنان با تو ملاقات كنند؛ به شكلى كه هيچ يك از نگهبانان، پاسداران و ياران تو حاضر نباشند تا آنان بتوانند به راحتى و بدون ترس و لكنت زبان مطالب خود را با تو مطرح كنند. همانا من كرارا از پيامبر (ص) مى شنيدم كه مى فرمود: «ملتى كه افراد و طبقات ضعيف آن نتوانند حق خود را از

______________________________

(1)- نهج البلاغه، نامۀ 53.

(2)- همان.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 442

طبقات قوى بدون ترس و لكنت زبان استيفاء نمايند هرگز منزّه و رستگار نخواهد شد.»

سيزدهم- حقوق مدنى و اجتماعى.

همۀ افراد جامعه برخوردار از اين حق مى باشند؛ خواه مسلمان يا غير مسلمان، و خواه شيعه، و غير شيعه، و خواه موافق و مخالف سياسى.

آرى، بنابر آنچه در روايات معتبره بيان شده است فرد متهم به قتل، براى اكتشاف به مدت شش روز در معرض سلب آزادى قرار مى گيرد. همچنين بدهكارى كه عمدا و بدون عذر اداى دين خود را به تأخير انداخته است ممكن است تحت شرايطى در معرض سلب آزادى قرار گيرد. در هر حال براى سلب ساير حقوق آنها مجوّزى وجود ندارد.

در

مورد مخالف سياسى از آنجا كه هيچ يك از عناوين جرم بر او منطبق نمى باشد طبعا هيچ حقى از حقوق او شرعا سلب نمى شود. بنابراين براى اثبات حقوق اجتماعى وى نيازى به اقامۀ دليل نداريم، بلكه سلب هر يك از حقوق او احتياج به مجوّز شرعى و دليل دارد. در كتاب مصنّف ابن ابى شيبه «1» از كثير بن نمر نقل شده كه:

روزى در نماز جمعۀ على (ع) بودم و ايشان مشغول خطابه بود، ناگهان مردى- از خوارج- وارد شد و گفت: «لا حكم الّا للّه»؛ (يعنى هيچ كس جز خدا حق حكومت ندارد.) سپس ديگرى آمد و همين شعار را اعلام نمود، آنگاه عده اى ديگر از اطراف مسجد همين شعار را فرياد زدند؛ در اين هنگام حضرت به آنان اشاره نمودند كه بنشينيد، و فرمودند: «آرى، من هم مى گويم: لا حكم الّا للّه، و لكن اين كلمۀ حقى است كه از آن باطل طلب مى شود، من در انتظار حكم خدا دربارۀ شما هستم؛ اكنون شما بر من تا زمانى كه با ما و در ميان ما هستيد سه حق داريد: حق استفاده از مساجد خدا، حق استفاده از بيت المال، و تا زمانى كه اقدام مسلحانه نكنيد با شما نمى جنگم.»

و سپس خطبه را ادامه داد.

______________________________

(1)- مصنّف ابن ابى شيبه، ج 15، ص 327.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 443

سه حق ذكر شده اشاره است به حقوق اجتماعى كه معمولا يك فرد شهروند دارد؛ و از آن جهت كه از ساير حقوق مهم تر بوده است مورد تصريح قرار گرفته است؛ زيرا نمى توان گفت: حق استفاده از مساجد را دارند ولى حق كسب و كار

و رفت و آمد در شهرها و اماكن ديگر را ندارند. بيت المال نيز اشاره است به كليۀ امكانات عمومى كه در اختيار دولت اسلامى قرار دارد. اين عنوان در زمان ما عرصۀ عريضى دارد.

چهاردهم- حقوق مخالف سياسى در رابطه با مسائل قضايى.

در باب قضاوت و حدود و تعزيرات به بعضى از اين حقوق اشاره مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 444

مسائل طلاق

(سؤال 2348) زنى كه لوله هاى رحمش را بسته يا رحم او را برداشته اند، آيا بازهم واجب است كه بعد از طلاق عده نگه دارد؟

جواب: بلى واجب است.

(سؤال 2349) آيا زوجه مى تواند هنگام ازدواج شرط كند كه در موارد خاصى طلاق به دست او باشد؟

جواب: شرط اين كه طلاق در دست زوجه باشد صحيح نيست؛ ولى مى تواند شرط كند كه از طرف زوج وكالت داشته باشد كه در موارد معيّنه بالمباشره يا به وسيلۀ توكيل غير، خود را مطلّقه نمايد.

(سؤال 2350) گاهى ميان قوانين حقوقى كشورها تعارض وجود دارد؛ به عنوان مثال بين زوج و زوجۀ مسلمانى كه در ايران ازدواج كرده اند و در حال حاضر در آمريكا اقامت دارند اختلاف رخ داده است و زن تقاضاى طلاق نموده است و شوهر راضى به طلاق نيست؛ طبق قوانين آمريكا اگر يكى از طرفين تقاضاى طلاق كند، بسا دادگاه موافقت كرده رأى به طلاق صادر مى كند و برابر آن قانون شوهر نيز موظف است نيمى از ثروت خود را به همسر واگذار كند. بفرماييد آيا رأى اين دادگاه شرعا درست است و زن مى تواند همسر ديگرى اختيار نمايد؟

جواب: صحيح نيست.

(سؤال 2351) آيا جايز است زوجه در هنگام عقد به زوج خود وكالت بلاعزل دهد كه هر وقت خواست مهريۀ او را- نه در قبال طلاق- بذل كند؟ و اگر خواست، او را طلاق دهد و طلاق هم رجعى باشد؟

جواب: اگر براى چنين وكالتى غرض عقلايى فرض شود اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 445

(سؤال 2352) شخصى

دوشيزه اى را به عقد دائم تزويج كرده و مدخوله شده و بعد از مدتى او را طلاق رجعى مى دهد و پس از چند روز او را به عقد موقت در آورده است؛ آيا اين عقد كه در عدۀ طلاق بوده صحيح است يا نه؟

جواب: صحّت عقد مذكور محل اشكال است، زيرا مطلقۀ رجعيه به حكم زوجه است؛ و مرد مى تواند به جاى عقد موقت به قصد رجوع با زنى كه او را طلاق رجعى داده نزديكى كند و احتياج به عقد موقت ندارد.

(سؤال 2353) در مورد فوق بعد از گذشت مدتى زن مى خواهد با ديگرى ازدواج كند، آيا واجب است شوهر اول به آن مرد بگويد كه اين زن در عدّه است يا نه؟

جواب: شوهر اول بايد از ازدواج زن در عدّه جلوگيرى نمايد.

(سؤال 2354) در فرض بالا اگر به آن مرد نگفت كه در عدّه است و ازدواج كرد، آيا اشكال پيدا مى شود يا نه؟

جواب: اگر زن با علم به مسأله در عدّه شوهر كند يا اين كه توسط شوهر دوم دخول واقع شود، زن بر شوهر دوم حرام ابدى مى شود.

(سؤال 2355) در طلاق كه بايد دو شاهد عادل اجراى صيغۀ آن را بشنوند و حاضر باشند، آيا شناخت زن و شوهر براى شاهدان و نيز حضور زن و شوهر شرط است يا نه؟

جواب: شناخت كامل لازم نيست؛ ولى بنابر احتياط واجب بايد خصوصيات زوجين براى شاهدان به گونه اى توصيف شود كه از ديگران متمايز باشند و شهادت صدق كند. و حضور زن و شوهر شرط نيست.

(سؤال 2356) دختر و پسرى با هم ازدواج كرده اند، ولى به دليل مسافرت پسر به آمريكا همسر حاضر

به تمكين شوهر نيست؛ آيا حق دارد تقاضاى طلاق كند؟

جواب: اگر زوج قصد طلاق نداشته باشد و زوجه از ادامۀ زوجيت كراهت داشته و درخواست طلاق خلع كند، صحت طلاق توقف بر توافق در بذل دارد؛ بنابراين زوج مى تواند به زوجه بگويد مهريه و هر مقدار خسارتى را كه در خصوص اين ازدواج متحمل شده ام به من بذل كن تا طلاق بدهم. بلى اگر زوج در ضمن عقد زوجه را وكيل كرده باشد كه در موارد خاصّى خود را مطلّقه نمايد، در آن موارد زوجه مى تواند طبق

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 446

وكالت عمل كند؛ و در صورت اختلاف موضوعى بايد به محاكم شرعى مراجعه نمايند.

(سؤال 2357) شخصى در قبال مصالحه و بخشيدن مهريه توسط زوجه او را مطلّقه نموده و اكنون زوج مدعى است كه طلاق رجعى بوده است ولى همسرش مدعى است كه طلاق خلع مى باشد؛ تكليف چيست؟

جواب: در فرض سؤال كه مصالحۀ مهر در قبال طلاق خلع بوده و طلاق هم به همين عنوان واقع شده است، طلاق رجعى نيست بلكه خلعى مى باشد.

(سؤال 2358) چنانچه زوجه اى در دفتر طلاق اقرار كرد كه در «طهر غير مواقعه» است و سردفتر طلاق با وكالت زوج و در حضور دو شاهد عادل او را طلاق داد ولى روز بعد آن زن نزد همان سردفتر اظهار كرد كه مواقعه بوده و يا اصلا پاك نبوده، آيا گفتۀ دوم او مسموع است يا خير؟ و چنانچه مسموع است با همان وكالت قبلى سردفتر مى تواند مجددا در طهر غير مواقعۀ بعد طلاق دهد يا نه؟

جواب: در فرض سؤال بايد سردفتر ادعاى زوجه را به اطلاع زوج برساند؛

اگر زوج ادعاى زوجه را تصديق كند، حكم به بطلان طلاق و بقاى زوجيت مى شود و طلاق نياز به وكالت جديد دارد؛ و اگر تصديق نكند طلاق در ظاهر محكوم به صحت است و ادعاى بعد از اقرار مسموع نيست. ولى زوجه اگر بين خود و خدا در ادعايش صادق باشد، نمى تواند با ديگرى ازدواج كند؛ مگر اين كه از زوج براى طلاق خود وكالت بگيرد و طبق وكالت طلاق واقع شود.

(سؤال 2359) زنى با فريب و صحنه سازى شوهر مهريۀ خود را به او مى بخشد، و يا مى گويد كه آن را دريافت كرده، سپس با صحنه سازى ديگرى و فريب توسط شوهر كسى را كه از دوستان شوهرش بوده وكيل مى كند كه او را طلاق دهد سپس شوهر پس از اين فريب اقدام به طلاق خلعى زن خود مى كند، در حالى كه زن هيچ اطلاعى از آن نداشته و حتى معلوم نبوده كه زن در حال پاكى بوده يا در عادت ماهانه. با اين حال مرد بعد از اجراى طلاق با زن خود نزديكى كرده است. يادآور مى شوم كه اگر زن اطلاع از ماجرا داشت نه مهريۀ خود را مى بخشيد، و نه كسى را براى طلاق وكيل مى كرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 447

حال آيا اين طلاق صحيح است يا نه؟ و آيا نزديكى شوهر با زن به منزلۀ رجوع است؟ اگر زن طلاق را قبول كرد صحيح است يا نياز به اجراى صيغۀ مجدّد طلاق مى باشد؟ آيا اين زن مى تواند به ديگرى شوهر نمايد يا نه؟

جواب: 1- هر چند زمينۀ ناگوارى براى زن ايجاد شده تا مهريۀ خود را ببخشد، ولى اگر به نحو جدّ

و با قصد جدّى مهريه را بخشيده است مهريه مال شوهر شده است و رجوع در آن محل اشكال است.

2- طلاق در اختيار مرد است و رضايت زن در آن معتبر نيست، ولى بايد شرايط آن احراز گردد؛ و از جمله اين كه زن در حال پاكى بوده باشد كه در آن پاكى نزديكى نشده باشد، وگرنه طلاق باطل است. و اگر طلاق خلعى باشد بايد مهر يا مالى ديگر با رضايت و آگاهى زن بذل شود و سپس طلاق واقع گردد، وگرنه طلاق خلعى صحيح نيست. و اگر زن مهر را سابقا به شوهر بخشيده، چنانكه در سؤال آمده، بذل زن بايد مالى غير از مهر و با رضايت او باشد.

3- در طلاق خلعى رجوع مرد جايز نيست و حق نزديكى ندارد، مگر اين كه زن با رضايت در بذل خود رجوع نمايد.

4- در طلاق بايد قصد جدّى باشد نه صورت سازى فقط، طلاق بدون قصد جدّى نيز باطل است. و بالاخره اگر در طلاق خللى باشد زن متعلق به شوهر است، و تا طلاق صحيح انجام نشود و زن از عده خارج نشود ازدواج او با مرد ديگرى باطل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 448

مسائل عدّه

(سؤال 2360) عدّۀ وفات كه زن شوهر مرده بايد نگه دارد به چه صورت است، آيا در مدت عده نبايد از منزل بيرون رود و اگر با پوشيه بيرون رود چه حكمى دارد؟

جواب: زنى كه شوهرش وفات كرده بايد چهار ماه و ده روز، و اگر آبستن است و بعد از چهار ماه و ده روز زايمان مى كند تا وقتى كه وضع حمل مى كند بايد عده نگه دارد؛

و در اين مدت از زينت كردن خوددارى نمايد، ولى نظافت بدن و لباس اشكال ندارد. و بنابر احتياط شبها را در همان خانه اى كه در زمان حيات همسرش زندگى مى كرده بماند.

(سؤال 2361) زنى از شوهرش طلاق گرفته و بعد از گذشت عدّه به ديگرى شوهر كرده، بعدا معلوم شده كه شوهر اولش قبل از انقضاى عدّه فوت كرده و او اطلاع نداشته، تكليف اين زن چيست؟ آيا اصل عقد دوم صحيح بوده يا نه؟ و آيا بايد عدّۀ وفات را از موقعى كه اطلاع پيدا كرده رعايت كند يا چون متوفّى شوهر او حساب نمى شود عدّۀ وفات منتفى است؟

جواب: در مفروض سؤال اگر طلاق بائن بوده عدّۀ وفات لازم نيست و ازدواج دوم صحيح است؛ و اگر رجعى بوده به مرگ شوهر اول عدّۀ طلاق به هم خورده و حكم زوجيّت بر او جارى است و عقد شوهر دوم باطل بوده است و بايد عدّۀ وفات نگاه دارد و مبدأ آن زمان علم به وفات است. آنچه محل اشكال است تحقق حرمت ابدى است بين او و شوهر دوم اگر دخول واقع شده باشد، زيرا عقد واقع شده در زمانى است كه هنوز وارد عدّه وفات نشده است؛ آيا اين هم حكم تزويج در عدّه را دارد يا نه؟

و نزد اين جانب بنابر احتياط واجب از تجديد عقد پرهيز نمايند و حكم حرمت ابدى را جارى نمايند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 449

(سؤال 2362) زنى كه مدت دو سال است به حالت قهر از خانۀ شوهر به خانۀ پدرش آمده و در اين مدت هيچ رابطه اى با شوهرش نداشته و حالا دادگاه به طلاق

رأى داده است؛ آيا بعد از طلاق بايد عدّه نگه دارد يا خير؟

جواب: زن غير مدخوله و زن يائسه عدّه ندارند؛ مقصود از يائسه، زن بعد از پنجاه سال است، و در قرشيّه شصت سال.

ولى زنى كه شوهر با او همبستر شده و يائسه نيست، هر چند فاصله اش با زمان طلاق زياد باشد بايد عدّه نگه دارد؛ چون قانون كليّت دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 450

مسائل نذر

(سؤال 2363) آيا از نذورات مردم جهت مسجد محل مى شود به امام جماعت آن مسجد كمك كرد؟

جواب: بايد طبق نظر نذر كنندگان به مصرف برسد.

(سؤال 2364) كسى موقع نذر كردن قدرت داشته، ولى هنگام اداى نذر فقير شده و بعدا قدرت پيدا كرده است؛ آيا عمل به نذر واجب است؟

جواب: اگر نذرش مطلق بوده بايد هر وقت متمكن شود انجام دهد.

(سؤال 2365) كسى پولى را نذر شخص خاصى مى كند ولى هنگام اداى نذر آن شخص از دنيا رفته است، تكليف او چيست؟ جواب: بنابر احتياط بايد به ورثۀ او بپردازد؛ و اگر وارث ندارد به مجتهد جامع الشرائط بپردازد.

(سؤال 2366) شخصى كارى را نذر مى كند ولى هنگام اداى آن از دنيا مى رود، آيا بر ورثۀ او واجب است عمل به نذر كنند؟

جواب: اگر عمل به نذر بر او واجب شده بوده بايد از تركۀ او ادا شود.

(سؤال 2367) شخصى كه عمل به نذر را فراموش كرده، آيا هر وقت يادش بيايد لازم است عمل كند؟

جواب: اگر نذرش مطلق بوده هر وقت متذكر شود بايد انجام دهد؛ و اگر وقت معيّنى داشته باشد و بعد از گذشتن وقت آن متذكر شود، بنابر احتياط قضا نمايد. و در صورتى كه

منذور روزه باشد، عمل به اين احتياط واجب است.

(سؤال 2368) مقدارى پول نذرى نزد كسى امانت بوده و در حفظ آن نيز كوشا بوده است ولى متأسفانه به سرقت رفته است، تكليف او چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 451

جواب:: اگر در نگهدارى يا از جهت تأخير در مصرف مسامحه و كوتاهى كرده باشد ضامن است؛ و إلّا ضامن نيست.

(سؤال 2369) منذورات كعبه و حجرۀ شريفۀ نبوى (ص) و ائمّه (ع) را به چه مصرف بايد رساند؟

جواب: بايد طبق نذر به مصرف برسد.

(سؤال 2370) آيا نذرهاى فارسى يا ذهنى و قلبى مشروع و لازم العمل هستند؟

جواب: عمل به نذر قلبى و ذهنى واجب نيست؛ ولى عمل به نذر فارسى در صورتى كه با رعايت شرايطى كه در رسالۀ توضيح المسائل ذكر شده واقع شده و صيغه خوانده شده باشد واجب است.

(سؤال 2371) آيا مى شود نذرى را كه مثلا قربانى كردن گوسفند بوده تغيير داد و وجه آن را به نيازمند كمك نمود؟ در مورد سفره هايى كه نذر مى شود چه حكمى دارد؟

جواب: در نذر اگر نام خدا ذكر شده بدين گونه كه بگويد: «از براى خداست بر من كه فلان كار را انجام دهم»، در اين صورت نذر منعقد شده و به همان نحوى كه نذر كرده بايد عمل كند و تغيير آن جايز نيست؛ ولى اگر صيغۀ نذر خوانده نشده و اسم خدا به عربى يا فارسى ذكر نشده، نذر شرعى محقق نشده است و عمل به آن واجب نيست و مى توانيد آن را تغيير دهيد.

(سؤال 2372) در ايام ماه مبارك رمضان يا ايام فاطميه و يا تاسوعا و عاشورا اجناس و يا پولهايى را

به عنوان نذر مى دهند كه خرج آن ايام شود، آيا اگر مبالغى از آن پول يا مقدارى از آن جنس زياد آمد، مى توان آن را به فقرا داد يا در جاهاى ديگر خرج نمود؟

جواب: نظر كمك كنندگان ملاك است. و اگر زياد آمد و نگاه داشتن براى سالهاى آينده ميسّر نيست، به مصرف روضه خوانى و مجلس سوگوارى برسد، نه كمك به افراد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 452

مسائل احياى زمين هاى موات

(سؤال 2373) آيا در زمان غيبت امام معصوم (ع) زمينهاى موات، معادن، آبها و ... از آن تمام مردم است؟

جواب: در اختيار حكومت صالح است.

(سؤال 2374) به نظر حضرتعالى كسى كه زمين مواتى را احيا مى كند، فقط كاركرد خود را مالك مى شود يا علاوه بر آن مالك رقبه و عين آن زمين نيز خواهد شد؟

جواب: مسأله محل خلاف است و به نظر اين جانب مالكيت رقبه محل اشكال است.

(سؤال 2375) اراضى موات آيا با ثبت دادن و نظاير آن بدون احياى آنها در مالكيت افراد در خواهد آمد؟

جواب: مالك نمى شوند؛ ولى اگر تحجير كرده باشند احق به احيا مى باشند.

(سؤال 2376) در جاهايى كه علائم آب وجود دارد يا مقدارى آب جارى است، شخصى كمى حفارى مى كند و به همين صورت سالها مى ماند و چه بسا آثار حفارى در اثر سيلاب و مرور زمان از بين مى رود، بعد شخص ديگرى شروع به احيا مى كند؛ آيا شخص اول حق ممانعت را دارد يا نه؟

جواب: اگر شخص اول به طور كلى اعراض نكرده است شخص دوم بنابر احتياط واجب رضايت او را فراهم نمايد.

(سؤال 2377) در افغانستان منطقه اى هست به نام «ايسپيرك» كه حريم محلّى به نام «پيتو» مى باشد؛ جوى

آبى هم از اين منطقه مى گذرد. فردى به نام «ابراهيم» علفهاى خودرو در آنجا را جمع آورى مى كند و نسبت به اين آب ممانعت مى كند؛ لطفا بفرماييد اين فرد با حيازت علفهاى محدوده، اصل زمين را هم مالك مى شود تا از عبور جوى آب اهل قريه ممانعت نمايد يا خير؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 453

جواب:: با حيازت علفهاى صحرا كسى مالك صحرا نمى شود؛ و جوى آب هم اگر در زمين موات احداث شده كسى حق ممانعت و مزاحمت آن را ندارد.

(سؤال 2378) دره و دامنه هايى در منطقۀ «پيتو» هست به نام «تولى قاش» كه هشت كيلومتر طول آن و حدود پنجاه كيلومتر مساحت آن و داراى چشمه هايى مى باشد. اين منطقه كاملا موات بوده و فرزندان فردى به نام «على اكبر» كه از «پيتو» هستند آن را احيا و درختكارى كرده است؛ حدود صد درخت صد سانتى فعلا از فرزندان على اكبر در آنجا موجود است. بعدها افرادى از قريۀ «بلنده» كه كيلومترها از آنجا فاصله دارد آمده اند و آنجا را تصاحب كرده اند در حالى كه از آن قريه نيستند و در حيازت علف كوه فقط يك درصد شريك هستند. لطفا مشخص فرماييد كه شرعا حق از فرزندان على اكبر مى باشد كه اول احيا كرده و حريم قريه شان هست و يا اين كه حق با افراد قريۀ «بلنده» مى باشد؟

جواب: كسى كه زمين موات بالاصالة را حيازت و احيا نمايد مالك آن زمين مى شود و ديگرى حق مزاحمت ندارد؛ و اگر اختلافى هست مرجع رسيدگى و حكم، قاضى شرع واجد شرايط است.

(سؤال 2379) كسانى كه علف بيابان حق آنان است، آيا چشمه هاى احيا نشدۀ آن را مالك مى شوند

يا هر كس احيا كرد مالك است و يا حق قريه است؟

جواب: زمين موات و چشمه هاى بدون صاحب را هر كس حيازت و آباد كند مالك مى شوند؛ ولى بيابان هاى مجاور قريه متعلق به همۀ اهل قريه است.

(سؤال 2380) زمينى كه بيش از ده سال از چشمه اى آب خورده است، آيا آنهايى كه از چشمه بالاتر قرار دارند مى توانند براى استفادۀ خود آب را قطع كنند يا خير؟

جواب: اگر چشمه اى حيازت شده باشد ديگران بدون اجازۀ حيازت كننده حق استفاده از آن را ندارند.

(سؤال 2381) جايى كه محل رفت و آمد گلۀ قريه است، آيا آنهايى كه در آنجا قرار دارند مى توانند ادعاى مالكيت كنند يا خير؟

جواب: مرافق قريه متعلق به همۀ اهل قريه است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 454

(سؤال 2382) احتراما به عرض حضرتعالى مى رسانم اين جانب كارمند دولت در بخش حفاظت آب و خاك وزارت جهاد كشاورزى هستم و در اين زمينه بعضى اشكالات فقهى به نظرم رسيده كه در روند اين امور بسيار حائز اهميت اند و لازم مى دانم تحقيقاتم در اين زمينه را كامل نمايم. براى بيان سؤالات ناگزير خواهم بود ابتدا مقدمه اى را هر چند طولانى به استحضار حضرتعالى برسانم تا هم طرح اشكالات معنا و مفهوم خود را نشان بدهند و هم ذهن جنابعالى براى پاسخگويى آماده تر بشود. قبلا از بابت تصديع اوقات شريفتان عذرخواهى مى نمايم.

مقدمه:

مقدمۀ حاضر شامل مسائل مختلفى پيرامون مباحث آب، خاك، پوشش گياهى و جنگلها مى باشد. بدين قرار:

1- مساحت كشور عزيز اسلامى ايران 165 ميليون هكتار هست كه بر اساس مطالعات سازمان خواروبار جهانى (فائو) در سالهاى 1330 بدين قرار تقسيم بندى شده است:

الف- معادل ده ميليون هكتار اراضى

كشاورزى آبى و ديم؛ كه جداگانه جاى بحث دارد.

ب- معادل نود ميليون هكتار عرصه هايى كه داراى پوشش گياهان طبيعى خودرو هستند به نام مراتع (چهارده ميليون مراتع غنى خوب و درجه يك، شصت ميليون مراتع متوسط درجه دو، شانزده ميليون مراتع فقير درجه سه). پوشش گياهى اين مراتع نقش بسيار حياتى و اساسى دارد كه جداى از اثرات زيست محيطى و آلايندگى و فرح بخشى آنها، اينجا تنها به نقش هاى محورى آن اشاراتى خواهيم نمود.

نقش مراتع در حفاظت خاك: اگر پوشش گياهى عرصه هاى مرتعى خوب حفاظت شود و به طور معقول و اصولى بهره بردارى شوند، هنگام بارش نزولات آسمانى پوشش مناسبى است براى جلوگيرى از برخورد مستقيم قطرات باران با خاكدانه ها؛ و لذا آب باران به آرامى روى زمين قرار گرفته، به اعماق زمين نفوذ كرده و جارى نخواهد شد. از نظر علمى اثبات شده كه اگر عرصه اى داراى پوشش گياهى مناسب باشد، تا چهل برابر ميزان نفوذ نزولات به درون خاك را نسبت به زمين هاى لخت افزايش مى دهد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 455

خاك يا به تعبير علماى اين رشته طلاى زرد در چرخۀ زندگى بشر نقش والايى دارد.

براى ساخته شدن عمق يك سانتيمتر خاك حاصل خيز از سنگ مادر، در شرايط اقليمى متفاوت، بين 300 الى 800 سال زمان نياز دارد. فاجعه اينجاست كه بدانيم به دليل تخريب پوشش گياهى در سالهاى گذشته، متأسفانه در حال حاضر ساليانه به طور متوسط 5/ 2 ميليارد تن خاك حاصلخيز اراضى مرتعى و زراعى ايران شسته شده و به هدر مى رود. يعنى حدود 25 تن در هكتار. يعنى متوسط سه ميليمتر عمق خاك زراعى ايران.

به عبارت ديگر

اگر زمان براى ساخته شدن يك سانتيمتر خاك را مثلا 500 سال بگيريم، در هر سال معادل اندوختۀ 150 سال نعمت خدادادى را از دست دادن!! كه به هيچ وجه و با هيچ قيمتى قابل جبران نخواهد بود. يعنى در حقيقت از دست دادن زمينه هاى زيستن و حيات، يعنى فقر و بيچارگى نسل هاى آينده.

نقش مراتع در حفاظت از منابع آب:

مى دانيم كه كشور ايران در كمربند خشك جهانى واقع است و لذا هم از نظر ميزان و هم از نظر پراكندگى بارش و همچنين رژيم نامناسب بارندگى داراى شرايط خوبى نيست. بارش ساليانۀ ايران (برف و باران) به طور متوسط معادل 418 ميليارد متر مكعب مى باشد (معادل 3/ 1 ميانگين جهانى). كه از اين ميزان سى و سه ميليارد متر مكعب توسط سدها ذخيره و بهره بردارى مى شود (هشت درصد كل) و معادل 284 ميليارد متر مكعب نيز مستقيما تبخير و تعرق مى گردد (شصت و هشت درصد كل) و پانزده و نيم ميليارد متر مكعب آن نيز متأسفانه به صورت سيلابهاى مخرب از دسترس خارج مى شود (پانزده و نيم درصد كل) و تنها سى و پنج ميليارد متر مكعب آن به سفره ها و مخازن زيرزمينى نفوذ مى نمايد. (هشت و نيم درصد كل)

جاى بسيار تأسف است كه بدانيم اگر پوشش گياهى طبيعى مراتع خوب حفاظت مى گرديد، خود به خود معادل 103 ميليارد متر مكعب به اعماق زمين نفوذ مى كرد. يعنى برابر بيست و پنج درصد كل بارندگى ها؛ حال دقت شود ببينيم چه ميزان خسران از اين بابت شامل حال ما ملت مى شود؟! 103 ميليارد متر مكعب ظرفيت نفوذ بالقوه كجا و سى و پنج ميليارد متر مكعب نفوذ بالفعل

كجا؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 456

باز قابل ذكر است كه بدانيم مطالعات نشان مى دهد كه متأسفانه طى سى سال گذشته عمق چهار و نيم سانتيمتر خاك حاصلخيز ايران شسته شده و به هدر رفته است و از اين بابت معادل پانزده ميليارد متر مكعب از ظرفيت نفوذ نزولات كاسته شده است.

ضمنا بخش عظيمى از خاكهاى شسته شده به صورت رسوبات در مخازن سدهاى ذخيره اى كشور كه با هزينه هاى گران ملى احداث شده اند ته نشين شده و ظرفيت آبگيرى آنها را كاهش مى دهد. سد سفيدرود در رودبار شاهد گويايى از اين موضوع مى باشد.

نقش پوشش گياهى در جلوگيرى از سيلابها:

شكى نيست كه در فطرت خلقت، نزولات آسمانى چيزى جز رحمت خداوند بارى تعالى نخواهد بود كه در قرآن نيز اشارات عديده اى داريم. ولى در مقابل به دليل از بين بردن پوشش گياهى مراتع، ما انسانها باعث شده ايم اين نعمات تبديل به نفرت و عذاب شود.

براى اهميت موضوع تنها به تعداد دفعات وقوع سيلاب در چند دهۀ اخير در كشور اشاره مى كنم: در دهۀ 1330 تعداد 101، در دهۀ 1340 تعداد 131، در دهۀ 1350 تعداد 154، و در دهۀ 1360 نيز تعداد 239 وقوع سيلاب در كشور داشته ايم. كه تنها ضرر و زيان اقتصادى دهۀ 1360 معادل 000/ 000/ 000/ 000/ 68 تومان برآورد و اعلام شده است.

نقش مراتع در اشتغال، اقتصاد معيشتى و توليدات دامى:

اگر از مراتع ايران به نحو اصولى بهره بردارى و حفاظت مى شد، با ثبات كامل و هميشگى مى توانست ساليانه شصت ميليون رأس دام سبك (گوسفند) را تغذيه نمايد.

ولى متأسفانه به دليل تخريب رو به گسترش آنها، در حال حاضر تنها پاسخگوى پانزده ميليون

رأس دام مى باشد؛ يعنى 4/ 1 ظرفيت بالقوه. همچنين اگر مراتع در حد كيفيت خوب مى بود، ساليانه معادل سيزده ميليون تن علوفه خشك قابل تغذيه بود و با ارزش فعلى برابر 000/ 000/ 000/ 780 تومان خواهد بود؛ كه اين ارزش اوليه بوده و سود حاصله از توليد گوشت قرمز و اثرات ديگر آن جداگانه قابل بررسى مى باشد. ايجاد اشتغال براى روستاييان عزيز و عشاير غيور نيز از اهم نتايج مراتع خواهد بود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 457

ج- معادل هجده ميليون هكتار عرصه هاى جنگلى؛ پنج ميليون هكتار جنگلهاى شمال و دوازده ميليون هكتار نيز جنگلهاى تنك بلوط غرب و جنوب كشور. در بعد جنگلها ذكر چند نكته كافى خواهد بود. طى بيست سال گذشته وسعت جنگلهاى شمال (اين سرمايۀ عظيم ملى) از سه و نيم ميليون هكتار به 3/ 1 ميليون هكتار رسيده است و در حال حاضر نيز متأسفانه ساليانه 130 هزار هكتار از وسعت جنگلها در حال تخريب و نابودى است. هر هكتار جنگل در طول سال قادر است دو و نيم ميليون تن اكسيژن توليد نمايد كه براى ده نفر انسان نياز است. از جنگلهاى شمال كشور ساليانه معادل شش ميليون متر مكعب چوب بهره بردارى مى گردد كه ارزش اقتصادى آن 000/ 000/ 000/ 000/ 15 تومان است.

2- در مبحث قبل پيرامون نقش اساسى پوشش گياهان طبيعى خودرو (مراتع) و منابع آب و خاك بيان گرديده، حال ببينيم جايگاه اين عوامل در كليّت نظام حكومتى ايران در ادوار مختلف تاريخ به چه صورت بوده و هست.

براى بررسى اين موضوع لازم است به مقاطع تاريخى كاملا مشخصى دسته بندى كنيم.

اول- تا سال 1298 هجرى

شمسى: تا آن زمان هيچ اثر قانونى در رابطه با نحوۀ حفاظت، احياء، توسعه و بهره بردارى از مراتع و جنگلها وجود نداشته و به تعبيرى هيچ جايى از دولت حاكم در اين امور نيست. هم جنگلها و هم مراتع از مبناى مالكيت شخصى برخوردار بوده و خود بهره برداران با نظامهاى عرفى- سنّتى فيما بين خودشان از اين منابع به نحو صحيح و معقول بهره بردارى مى كرده و مشكلاتى هم نداشته اند. اگر احيانا اختلافات محلى نيز پيش مى آمده، با وساطت كدخدا و خوانين رتق و فتق مى نموده اند.

دوم- از سال 1298 تا 1341: در اين دورۀ تاريخى نيز مالكيت شخصى براى مراتع و جنگلها به رسميت شناخته مى شده و كليۀ امور مربوط به اين منابع نيز توسط خود مردم صورت مى گرفته است. خصوصا كه با تصويب قانون ثبت اسناد و املاك در سال 1310، به ثبت رساندن مراتع و جنگلها نيز مجاز و انجام مى شده است. تنها دو تفاوت را در اين

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 458

مقطع تاريخى نسبت به دورۀ قبل مى توانيم برشماريم؛ يكى به تصويب رسيدن سه قانون در سالهاى 1298، 1321 و 1338 كه تا حدودى دولت را بر نحوۀ بهره بردارى و حفاظت از جنگلهاى خصوصى موظف مى نمايد؛ و ديگر آن كه در حكومت پهلوى بحث خالصه جات و اراضى متعلق به دربار سلطنتى مورد توجه و پيگيريهاى خاص قرار مى گيرد.

سوم- از سال 1341 تا 1357: تصويب قانون ملى شدن جنگلها و مراتع در سال 1341 را بايستى نقطۀ عطف كاملا اساسى در مسائل «حفاظت، احياء، توسعه و بهره بردارى» از منابع كشور دانست.

با تصويب اين قانون، كليه مراتع و جنگلهاى كشور حتى اگر منجر به

صدور اسناد ثبتى به نام اشخاص هم شده بود ملى اعلام گرديد و تشخيص آن رأسا با دولت شد. از اين روست كه دولت با دستگاههاى اجرايى بسيار ضعيف و امكانات كم مى بايست بيش از يكصد ميليون عرصۀ مرتعى و جنگلى را رأسا تشخيص و نقشه بردارى و آگهى نموده و اسناد ثبتى آن را به نام دولت صادر نمايد و همچنين عرصه ها را پتانسيل يابى و تحديد حدود نموده، به نام بهره برداران ذيحق پروانه هاى چراى دام صادر نمايد.

ضعف شديد دستگاه اجرايى و مشكلات و نابسامانى هاى درونى دولت از يك طرف، و اعتقادات و عرف و عادات و سنت هاى بومى جوامع بهره بردار از طرف ديگر، يكباره تعارضات بسيار شديدى را به بار آورد تا نهايتا دولت حاكم در رسيدن به اهداف مندرج در قوانين كاملا عقيم و ناكام ماند. به همين دليل است كه در طول اين دوران شاهد تصويب قوانين و مقررات بسيار زيادى هستيم و دائما در پى اصلاح قبلى ها بوده اند و حتى چندين بار جايگاه تشكيلاتى اين مسائل در مجموعۀ دولت عوض مى شود، ولى نهايتا طرفى نمى بندند.

چهارم- از سال 1358 تاكنون: در اين مقطع نيز متأسفانه كارنامۀ روشنى در بخش مربوط به منابع طبيعى و آب و خاك در ميان نمى باشد. ضعف هاى فراوان به ارث مانده از رژيم مستبد پهلوى، فرار و به انزوا رفتن بخشى از عوامل وابسته به رژيم و فئودال ها و خوانين بزرگ از توليت مراتع، رهايى اقشار بهره بردار از سلطۀ رژيم و احساس آزادى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 459

بى حد و حصر آنان در بهره بردارى هاى سليقه اى و بى منطق از منابع كه فشارهاى مضاعفى را بر پتانسيل هاى بالقوه ايجاد نموده است،

رهنمودهاى مشوّق گونه حضرت امام (ره) به مردم در جهت هر چه بيشتر بكارگرفتن پتانسيل هاى بالقوۀ اين بخش براى تبديل به امور زراعى، ظهور و حادث شدن نهادهايى همچون جهاد سازندگى كه بدون داشتن مرزهاى قانونى در كليۀ امور صاحب نظر بوده اند حتى در بخش كشاورزى و مراتع، بارز شدن نظرات فقهى جديد علما كه در مصدر انقلاب اسلامى قرار گرفتند و به تبع آن تصويب قوانين جديدى كه بعضا از ابعاد كارشناسى شده و همه جانبه اى هم برخوردار نبودند و گاه تعارضاتى هم ايجاد نموده است، از قبيل قانون نحوۀ احياء و واگذارى اراضى در حكومت جمهورى اسلامى كه حضرتعالى خود محوريت آن را به عهده داشته و در سال 1358 به تصويب شوراى انقلاب رسيد، و پديده هاى متعدد ديگرى همچون هشت سال جنگ تحميلى و فشارهاى سياسى و اقتصادى بيگانگان و ناامنى هاى داخلى از جانب گروهك ها، همه و همه به انحاء مستقيم و غير مستقيم در عدم موفقيت نظام در بخش حفاظت از منابع طبيعى و آب و خاك مؤثر بوده و جاى بررسى دارد كه در اين مقال مجال آن نيست.

على اىّ حال هر چند اصول و زيربناهاى قانونى در مباحث آب و خاك و پوشش گياهان طبيعى (مراتع) و جنگلها همان قوانين و ديدگاههاى قبل از انقلاب است، لكن با تحولاتى كه ذكر گرديد هم شباهتها و هم دگرگونى و مغايرتهايى را در اين بخش نسبت به دوران قبل از پيروزى انقلاب داريم كه لازم است اشاره اى به آنها داشته باشيم:

شباهت ها: على رغم ايرادات فراوانى كه از سوى بعضى علماى دينى و متصديان امور نظام خصوصا شوراى محترم نگهبان نسبت به بعضى مبناهاى

قانونى سابق وارد گرديده، لكن به هر حال هنوز اساس و مبناى قوانين جارى، همان قوانين ملى شدن جنگلها و مراتع سابق مى باشد. يعنى آن كه به ملى شناخته شدن اين منابع مشروعيّت داده شده است. و لذا همچنان كليۀ مسائل «حفاظت، توسعه، احياء و بهره بردارى» در توليت دولت است كه همچون قبل عمل مى كند. ضمنا همان حركتهاى لاك پشتى قبل از انقلاب را در روند اعمال مديريت دولت نسبت به تشخيص و تملك اين منابع به نام دولت جمهورى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 460

اسلامى شاهد هستيم. روند رو به رشد تخريب و بهره بردارى هاى غير اصولى و نامعقول اين منابع توسط بهره برداران نيز كماكان ادامه دارد و حتى سريعتر و دهشت بارتر، تا جايى كه واقعا در بعضى از عرصه ها كه انسان قدم مى گذارد، انگار كلا پتانسيل ها از ميان رفته اند و اميدى به بازگشت اين منابع نمى رود.

مغايرت ها: چون اصول و مبناها همان مسائل قبلى اند، رخدادهاى فراوانى را مى توان نام برد كه با مقطع تاريخى قبل از انقلاب متفاوت اند و متأسفانه جملگى آنها در جهت منفى حفاظت و بهره بردارى اين منابع تأثيرگذار مى باشند.

- با تصويب قوانين جديد، ديگر تشخيص منابع ملى آن جزم و قطعيت دورۀ قبل را ندارد. بدين تعبير كه پس از تشخيص و آگهى و گذشت شش ماه مدت اعتراض اوليه، حتى اگر سند ثبتى نيز به نام دولت صادر شده باشد، مانع اعتراض معترضين در هيچ زمان و شرايطى نخواهد بود، و حتى اگر در كميسيون مربوطه نيز ادعاشان ثابت نشد و قانع نشدند، راه براى ارجاع آن به دادگسترى براى معترضين باز است. حال جنابعالى موضوع قضات و سليقه اى برخورد كردنشان بر

اساس استدلالها و انطباقها و تلقّى شان از قوانين را نيز به خوبى وقوف داريد.

- با تصويب قانون نحوۀ احياء و واگذارى اراضى در حكومت اسلامى و تشكيل هيئت هاى هفت نفره تقريبا جريان اجرايى موازى با سازمان جنگلها (دستگاه متولى بخش منابع طبيعى) حادث گرديد و با اختيارات قانونى جديدى كه در طول زمان به اين نهاد داده شده است- از قبيل تشخيص و ابطال اسناد اراضى موات، تشخيص و تعيين حريم روستاها و مراتع حريم، تشخيص و تصميم گيرى اراضى باير و ...- مشكلات جديدى را به بار آورد. خصوصا تعارضات از زمانى كه سازمان جنگلها از وزارت كشاورزى منتزع و به وزارت جهاد سازندگى واگذار شد (سال 1369) و هيئت هاى هفت نفره كماكان در آن وزارتخانه ابقا گرديدند، به حد اعلاى خود رسيد و واقعا فجايع جبران ناپذيرى را در تبديل عرصه هاى مرتعى به بار آورد.

تصويب قوانين بعد از انقلاب تعاريفى مبهم و گاه متضاد از انواع اراضى (باير، موات، خالصه، وقفى و مرتع) دارد كه با تعابير مراتع و باير قبل از انقلاب و تداخل

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 461

مسئوليتهاى ناقصى كه از قوانين اصلاحات اراضى آن رژيم باقى مانده، واقعا يك كلاف سردرگمى را براى دستگاههاى اجرايى به بار آورده و از اين بابت نيز اثرات سوئى به جاى گذارده است.

- همانگونه كه متذكر شدم چون روح قوانين جارى همان روال قبل را داشت و از طرفى تحولات اجتماعى بعد از انقلاب و تغيير نگرشهاى اعتقادى دولت نسبت به مردم را داريم، دستگاههاى اجرايى اين بخش، در عمل اين امكان را ندارند كه بتوانند با بهره برداران متخلف برخورد قانونى بنمايند. خصوصا آن كه

الزاما تمامى پيگيريها بايستى از طريق مراجع قضايى دنبال شود و روند بسيار طولانى و ديدگاههاى عمومى غالب بر آن دستگاه عملا قدم هاى مثبتى در اين زمينه بر نمى دارند. البته شايان ذكر است قوانين نيز به دليل تعددى كه دارد هم بى اثر شده و هم نقض كنندۀ يكديگر و لذا قضات در سرگردانى واقعى به سر مى برند.

- با تصويب قانون اصلاح مادۀ 34 قانون حفاظت قبل توسط مجمع تشخيص مصلحت نظام و رهيافت براى عرصه هاى تصرفى ما قبل يك شوك جديدى به منابع ملى وارد و در حقيقت نقطه ضعف جديدى است در ديدگاههاى كلان نظام نسبت به اين بخش.

- متأسفانه خود دستگاه متولى اين بخش نيز (سازمان جنگلها و مراتع) على رغم آن كه هشت سال است كه تحت پوشش وزارت جهاد سازندگى قرار گرفته، خود را بازسازى نكرده و تاكنون نتوانسته استراتژى هاى كارآمدى را انتخاب و بر آن اساس حركت كند.

بالعكس هر روز شاهد بروز ضعفهاى اساسى در اين بخش هستيم كه بر اثر فشارهاى بيرونى از اهداف اصلى عدول مى نمايد (مثلا جار و جنجال فراوان ولى توخالى در مورد كويرزدايى با مشاركت مردم يا طرح طوبى كه تبديل پتانسيل هاى مرتعى به درختكارى و يا حتى تهيه و واگذارى طرحهاى مرتعدارى پرجنجال و بى نتيجه مى باشد).

به طور كلى على رغم گذشت بيست سال از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى و بر خلاف آنچه كه انتظار است، به اعتقاد ما كه مستقيما در اين بخش درگير بوده و از نزديك روند قهقرايى و نابودى منابع را شاهديم، متأسفانه مجموعۀ نظام جمهورى اسلامى نه تنها در راستاى بهبود و احياء و توسعه اين منابع موفق نبوده و نتوانسته است

رساله استفتاءات

(منتظرى)، ج 2، ص: 462

قدمهاى مثبتى بردارد، بلكه قطعا و به مراتب بيش از دوران قبل از انقلاب نسبت به اهميت اين بخش بى توجهى و غفلت نموده و به همين لحاظ روند جهش گونۀ تخريب منابع در سالهاى اخير كاملا ملموس گرديده است كه اثراتى از اين فاجعه را در قسمتهاى اول اشاره نمودم.

به اعتقاد اين حقير علت هاى اساسى اين مسائل را بايستى اولا در عدم تبيين ابهامات و سؤالاتى كه در قسمت بعدى به حضورتان ارائه مى كنم بيابيم، ثانيا بايستى سياستها و استراتژيهاى كلى نظام بر اساس آن مبانى فقهى تبيين و پايه ريزى بشود، ثالثا قوانين به طور ريشه اى مورد بازنگرى و بر اساس مبانى فقهى و نظرى و استراتژيهاى تعريف شده تدوين و تصويب شود، و رابعا چون جايگاه واقعى مردم بهره بردار و دولت در چارچوب آن قوانين روشن مى گردد، با اجراى دقيق قوانين و مراعات مقررات، ان شاء اللّه به نتايج مطلوب دست يابيم.

- تصويب قانون توزيع عادلانۀ آب، قانون اكتشاف و بهره بردارى از معادن، قانون حفاظت از محيط زيست، قانون تعزيرات جمهورى اسلامى، قانون مناطق آزاد تجارى و ...؛ اين گونه قوانين نيز كه وظايف و اختيارات ديگر دستگاههاى اجرايى را تعيين نموده، متأسفانه بدون جامع بينى و رعايت ارتباط با موضوع منابع طبيعى به تصويب رسيده كه در عمل تضاد و تعارضاتى ايجاد نموده است و تخريب منابع را تشديد مى نمايد. براى سهولت مقايسه و پى بردن به تعارضات مورد نظر در مباحث، ذيلا عين متونى را كه در رابطه با مراتع و اراضى موات در قوانين آمده است، مى آورم:

قانون ملى شدن جنگلها و مراتع مصوب سال 1341:

- مرتع اعم است از

مشجر و غير مشجر:

«مرتع غير مشجر» زمينى است اعم از كوه و دامنه يا زمين مسطح كه در فصل چرا داراى پوششى از نباتات علوفه اى خودرو بوده و با توجه به سابقۀ چرا عرفا مرتع شناخته شود. اراضى كه آيش زراعتند و لو آن كه داراى پوشش نباتات علوفه اى خودرو باشند مشمول تعريف مرتع نيستند.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 462

چنانچه مرتع غير مشجرى داراى درختان جنگلى خودرو باشد، «مرتع مشجر» ناميده

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 463

مى شود. مشروط بر آن كه حجم درختان موجود در هر هكتار بيش از يكصد متر مكعب باشد.

قانون حفاظت و بهره بردارى از جنگلها و مراتع مصوب سال 1346:

«جنگل» يا «مرتع» يا «بيشۀ طبيعى» عبارت از جنگل يا مرتع يا بيشه اى است كه به وسيلۀ اشخاص ايجاد نشده باشند.

مراتع اعم است از مشجر و غير مشجر. اگر مرتع داراى درختان خودرو جنگلى باشد، مرتع مشجر ناميده مى شود؛ مشروط بر آن كه حجم درختان موجود در هر هكتار در شمال حوزۀ آستارا تا گليداغى بيش از پنجاه متر مكعب و در ساير مناطق ايران بيش از بيست متر مكعب باشد. مرتع غير مشجر زمينى است اعم از كوه و دامنه يا زمين مسطح كه در فصل چرا داراى پوششى از نباتات علوفه اى خودرو بوده و با توجه به سابقۀ چرا عرفا مرتع شناخته شود. اراضى كه آيش زراعتند و لو آن كه داراى پوشش نباتات علوفه اى خودرو باشند مشمول تعريف مرتع نيستند.

قانون نحوۀ واگذارى و احياى اراضى در جمهورى اسلامى ايران (مصوب سال 1358 شوراى انقلاب):

با توجه

به اصول و موازين شرع مقدس اسلام مبنى بر تعلق اراضى و منابع طبيعى به آفريدگار بزرگ و بهره گيرى انسان از اين مواهب الهى بر اساس كار مفيد و در جهت رفع نياز و خودكفايى جامعه و به منظور تشويق و حمايت از كار و كوشش و همكارى افراد در زمينۀ فعاليتهاى كشاورزى و جلوگيرى از معطل ماندن بى مورد منابع آب و خاك، مقررات ذيل در مورد نحوۀ زمين دار و ترتيب واگذارى و احيا و بهره بردارى از اراضى تصويب و به مرحله اجرا گذاشته مى شود.

تعريف اراضى: «اراضى موات» زمينهايى است كه سابقۀ احيا و بهره بردارى ندارد و به صورت طبيعى باقى مانده است. مرتع زمينى است اعم از كوه و دامنه يا زمين مسطح كه در فصل چرا داراى پوششى از نباتات علوفه اى خودرو بوده و با توجه به سابقۀ چرا عرفا مرتع شناخته شود. اراضى كه آيش زراعتند و لو آن كه داراى پوشش نباتات علوفه اى خودرو باشند، مشمول تعريف مرتع نيستند. اگر مرتع داراى درختان جنگلى خودرو باشد، «مرتع مشجر» ناميده مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 464

تعريف منابع ملى (مادۀ 6): مراتعى كه براى تعليف احشام عشاير و ساير دامداران كشور ضرورى است طبق ضوابطى كه به وسيلۀ وزارت كشاورزى و عمران روستايى تهيه مى شود، مورد استفاده قرار خواهد گرفت. واگذارى و تبديل اينگونه مراتع در صورتى ميسّر است كه وزارت مذكور لزوم آن را تشخيص دهد.

اراضى قابل واگذارى: اراضى باير، اراضى موات اعم از آن كه به نام دولت به ثبت رسيده يا سابقۀ ثبتى نداشته باشد، مراتع با توجه به مستثنيات مقرر در مادۀ 6 فوق.

قانون اصلاحى نحوۀ واگذارى زمين

(مصوب سال 1359 شوراى انقلاب):

اراضى مورد نظر در اين قانون چهار قسم اند:

الف- اراضى موات و مراتع؛

ب- اراضى احياى مصادره اى؛

ج- اراضى مادۀ 2 ... اراضى بند الف و ب در اختيار حكومت اسلامى است و حكومت موظف است با رعايت مصالح جامعه و حدود نياز و توانايى اشخاص بهره بردارى از آنها را به افراد يا شركتها واگذار كند و يا در مواردى كه مصلحت جامعه ايجاب كند به كارهاى عام ...

قانون مرجع تشخيص اراضى موات و ابطال اسناد آن (مصوب 1365 مجلس)

كليۀ اسناد و مدارك مربوط به غير دولت اعم از رسمى و غير رسمى مربوط به اراضى موات (يا سند مربوط به قسمتى از اراضى كه موات باشد) واقع در خارج از محدودۀ استحفاظى شهرها به استثناى اراضى اى كه توسط مراجع ذى صلاح دولت جمهورى اسلامى ايران واگذار شده است باطل و اين قبيل اراضى در اختيار دولت جمهورى اسلامى ايران قرار مى گيرد تا در جهت توليد محصولات كشاورزى و صنعتى، ايجاد اشتغال و مصارف عام المنفعه و بر طرف ساختن نياز دستگاههاى دولتى و نهادهاى انقلاب اسلامى و شهرداريها و ايجاد مسكن و واگذارى براى كسانى كه مسكن ندارند حسب مورد بر اساس مقررات مربوطه اقدام نمايد. ادارات ثبت اسناد مكلفند حسب اعلام هيئت هاى واگذارى زمين نسبت به ابطال سند آنها و صدور سند به نام دولت جمهورى اسلامى ايران اقدام نمايند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 465

تشخيص موات بودن اراضى خارج از محدودۀ شهرها به عهدۀ وزارت كشاورزى است كه از طريق هيئت هفت نفره اقدام مى نمايد و در صورتى كه متصرف فعلى منكر موات بودن زمين باشد از طريق دادگاه صالح اقدام

به عمل مى آيد و چنانچه دادگاه رأى به موات بودن زمينى بدهد، سند ابطال و از متصرف خلع يد خواهد شد.

آئين نامۀ اجرايى قانون تشخيص اراضى موات (مصوب سال 1366 هيئت دولت)

اراضى موات زمينهايى است كه سابقۀ احيا و بهره بردارى ندارند و به صورت طبيعى مانده و افراد به صورت رسمى و غير رسمى براى آنها سند تهيه كرده اند.

تشخيص اراضى موات خارج از محدودۀ استحفاظى شهرها به عهدۀ هيئت هفت نفرۀ واگذارى و احياى اراضى است. هيئت با حضور حد اقل چهار نفر تشكيل و نظريۀ خود را طى صورت جلسه اى اعلام خواهد نمود و رأى اكثريت با حد اقل سه نفر ملاك خواهد بود كه يكى از آنها بايد حاكم شرع باشد.

مادۀ 9: تشخيص داخل حريم روستا بودن اراضى موات از نظر اجراى اين قانون به عهدۀ هيئت مى باشد. مقررات و ضوابط و نحوۀ تشخيص حريم روستاها ظرف دو ماه توسط هيئت مركزى واگذارى زمين طى دستور العملى مشخص و ابلاغ خواهد گرديد.

دستور العمل تشخيص اراضى موات (ابلاغى سال 1367 ستاد هيئت مركزى)

مادۀ 1: حريم روستا عبارت از مقدار زمينى موات (اعم از مرتع و غيره) اطراف روستا است كه عرفا به مصالح و منافع آن وابسته بوده و جهت كمال انتفاع و رفع نيازهاى طبيعى مورد استفادۀ اهالى قرار مى گيرد؛ به نحوى كه اگر از استفادۀ آن منع شود، عادتا به زحمت افتاده و دچار مشكل گردند.

نكته: بر اساس اصل 45 قانون اساسى، انفال و ثروتهاى عمومى از قبيل زمينهاى موات يا رها شده، معادن، درياها، درياچه ها، رودخانه ها و ساير آبهاى عمومى، كوهها، دره ها، جنگلها، نيزارها، بيشه هاى طبيعى، مراتعى كه حريم نيست، ارث بدون ...،

در اختيار حكومت اسلامى است تا بر طبق مصالح عامه نسبت به آنها عمل نمايد. تفصيل و ترتيب استفاده از هر يك را قانون معين مى كند.

نكتۀ ديگر: بد نيست مختصرى هم از قوانين مربوط به تشخيص منابع توسط دولت بياوريم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 466

قانون حفاظت و بهره بردارى از جنگلها و مراتع (مصوب سال 1346 مجلس سنا):

مادۀ 56: تشخيص منابع ملى شده و مستثنيات مادۀ 2 قانون ملى شدن جنگلها و مراتع با رعايت تعاريف مذكور در اين قانون با وزارت منابع طبيعى است. ظرف يك ماه پس از اخطار كتبى يا آگهى وزارت منابع طبيعى به وسيلۀ يكى از روزنامه هاى كثير الانتشار مركز و يكى از روزنامه هاى محلى و ساير وسايل معمولى و مناسب محل، اشخاص ذى نفع مى توانند به نظر وزارت مزبور اعتراض كرده و اعتراضات خود را با ذكر دليل و مستندات به مرجع صادر كنندۀ آگهى يا محل صدور اخطار تسليم كنند.

براى رسيدگى به اعتراضات وارده كميسيونى مركب از فرماندار و رئيس دادگاه شهرستان و سرپرست منابع طبيعى محل يا نمايندگان آنها (نمايندۀ دادگسترى يكى از قضات خواهد بود) تشكيل مى شود. كميسيون مكلّف است حد اكثر ظرف سه ماه به اعتراضات واصله رسيدگى و اتخاذ تصميم كند. تصميم اكثريت اعضاى كميسيون قطعى است و چنانچه تصميم كميسيون مبنى بر ملى بودن محل بوده و محل در تصرف غير باشد، كميسيون مكلف است به درخواست وزارت منابع طبيعى دستور رفع تصرف صادر كند؛ به نحوى كه منبع مذكور از هر جهت در اختيار وزارت منابع طبيعى قرار گيرد.

مأمورين انتظامى مكلف به اجراى دستور كميسيون هستند.

تبصره 1 ... الف- در صورتى كه به

نظر جنگلدار اعتراض نشده باشد، نظر جنگلدارى قطعى است.

قانون تعيين تكليف اراضى اختلافى موضوع اجراى مادۀ 56 قانون حفاظت (مصوب سال 1367 مجلس شوراى اسلامى)

ماده واحده: زارعين صاحب نسق و مالكين و صاحبان باغات و تأسيسات در خارج از محدودۀ قانونى شهرها و حريم روستاها، سازمانها و مؤسسات دولتى كه به اجراى مادۀ 56 قانون حفاظت مصوب سال 1346 اعتراض داشته باشند، مى توانند به هيئتى مركب از، مسئول ادارۀ كشاورزى، عضو جهاد سازندگى، مسئول ادارۀ جنگلدارى، عضو هيئت واگذارى زمين، يك نفر قاضى، و بر حسب مورد دو نفر معتمد محلى، مراجعه نمايند. اين هيئت در هر شهرستان زير نظر وزارت كشاورزى و با حد اقل پنج نفر از هفت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 467

نفر رسميت يافته و پس از اعلام نظر كارشناسى هيئت، رأى قاضى لازم الاجرا خواهد بود، مگر در موارد سه گانۀ شرعى مذكور در مواد 284 و 284 مكرر آيين دادرسى كيفرى.

تبصرۀ 1: ادارات ثبت اسناد شهرستانها مكلفند اسناد مربوطه را مطابق رأى نهايى صادره اصلاح نمايند.

تبصرۀ 6: وزارت كشاورزى مكلف است آيين نامۀ اجرايى اين قانون را حد اكثر ظرف مدت دو ماه تهيه و تصويب و جهت اجرا ابلاغ نمايد.

قانون حفظ و حمايت از منابع طبيعى و ذخاير جنگلى كشور (مصوب سال 1371 مجلس شوراى اسلامى):

مادۀ 2: تشخيص منابع ملى و مستثنيات مادۀ 2 قانون ملى شدن جنگلها و مراتع با رعايت تعاريف مذكور در قانون حفاظت و بهره بردارى از جنگلها و مراتع با وزارت جهاد سازندگى است كه شش ماه پس از اخطار كتبى يا آگهى به وسيلۀ روزنامه هاى كثير الانتشار مركز و يكى از روزنامه هاى محلى و ساير

وسايل معمول و مناسب محلى، ادارات ثبت موظفند پس از انقضاى مهلت مقرر، در صورت نبودن معترض، حسب اعلام وزارت جهاد سازندگى نسبت به صدور سند مالكيت به نام دولت جمهورى اسلامى ايران اقدام نمايد.

تبصرۀ 1: معترضين مى توانند پس از اخطار يا آگهى وزارت جهاد سازندگى، اعتراض خود را با ارايۀ ادلّۀ مثبتى جهت رسيدگى به هيئت مذكور در قانون تعيين تكليف اراضى اختلافى موضوع اجراى ماده 56 جنگلها و مراتع مصوب 22/ 6/ 1367 مجلس شوراى اسلامى تسليم نمايند. صدور سند مالكيت به نام دولت جمهورى اسلامى ايران، مانع مراجعۀ معترضين به هيئت مذكور نخواهد بود.

قانون ابطال اسناد و فروش رقبات، آب و اراضى موقوفه (مصوب سال 1371 مجلس شوراى اسلامى):

ماده واحده: از تاريخ تصويب اين قانون كليۀ موقوفات عام كه بدون مجوز شرعى به فروش رسيده يا به صورت ملكيت درآمده باشد، به وقفيت خود بر مى گردد و اسناد مالكيت صادر شده باطل و از درجۀ اعتبار ساقط است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 468

در اينجا اشاره اى هم كنم به تعارضاتى كه از بابت نقطه نظرات فقهى نسبت به اين منابع شده است:

1- فتاوايى را از حضرت امام (ره) يا علماى ديگر نسبت به امكان وقف پذير بودن مراتع يا نبودن آن داريم كه خيلى مبهم و پيچيده ابراز شده و بعضا متضاد يكديگرند.

2- در مجموعه استفتائات حضرتعالى دو سه مرتبه سائلين نسبت به مالكيت مراتع سؤال مى كنند، لكن جنابعالى با عنوان اراضى موات پاسخ مى گوييد.

تا آنجايى كه اين حقير با بضاعت ناقابل و نارساى خود به قرآن و تفسير «الميزان» و بعضى از احاديث و نيز كتب آيت اللّه صدر و «مالكيت در

اسلام» آيت اللّه طالقانى و از اين قبيل مراجعه كرده ام، تعريف صريح و روشنى از مرتع نيافته ام، و خيلى ها اصلا ذكرى از آن در رديف انفال نياورده اند.

اكنون با توجه به اين مقدمۀ طولانى، سؤالات فقهى اين جانب به شرح زير است:

الف- با توجه به تعاريف آمده در قوانين و از طرفى مبانى اصيل فقه اسلامى، آيا مراتع مترادف اراضى موات قرار مى گيرند؟ وگرنه تعريف هر كدام از نظر فقهى دقيقا چيست؟ و منظور از موضوع «بهره بردارى نشدن و به صورت طبيعى باقى ماندن» آمده در متون قانونى تعريف اراضى موات چيست؟ آيا سابقۀ چراى دام بر روى مراتع را مى توان «بهره بردارى» تلقّى نمود تا مقولۀ مراتع را از اراضى موات جدا سازيم؟ و در اين صورت آيا نقض غرض صورت نمى گيرد و با اين وصف هنوز هم مى توانيم مراتع را ملى و در مالكيت دولت بدانيم؟ و اصولا آيا اگر دامداران كه اقداماتى از قبيل «حفاظت و قرق، نگهدارى و احياء و اصلاح» را بر روى مراتع در اختيارشان با هزينه و توان خودشان صورت مى دهند، اين خود نوعى بهره بردارى تلقى نمى شود تا بتوان مراتع را نيز همچون اراضى زراعى در ملكيت اشخاص بدانيم؟ و نهايتا آيا با اين وصف اصلا زمين موات جداى از مراتع وجود خارجى دارد؟

ب- آيا با اوصافى كه در خصوص مراتع بيان شد، كلا قوانين و مقررات ملى شدن جنگلها و مراتع به جاى مانده از دوران پهلوى كه پس از بررسى هاى بيست سالۀ گذشته مهر تأييد نظام جمهورى اسلامى نيز بر آن خورده است، مبناى فقهى متقن و مستند دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 469

با فرض مثبت بودن

جواب سؤال دوم؛ اين سؤالات ايجاد خواهد شد كه:

ج- اصولا وقف چه جايگاه فقهى دارد؟ آيا مراتع كه ملى و متعلق به دولت اسلامى است، قابل وقف پذيرى مى باشند؟ اين حكم در مورد اراضى موات چيست؟

د- آيا نحوۀ تشخيص و به مالكيت درآمدن مراتع در قالب قوانين جارى كه از بى ثباتى و تزلزل هميشگى برخوردار خواهد بود و معترضين در هر زمان و هر شرايط مى توانند اقدامات دولت را زير سؤال ببرند و برنامه ريزى هاى آن را به سخره بگيرند، مبناى فقهى مستند و متقن دارد؟ آيا قانون ماده واحدۀ اراضى اختلافى به نوعى نقض غرض اصل قوانين و نفى ملى بودن مراتع نمى باشد؟

ه- اگر دولت منابع ملى مرتعى را با تعيين يك سرى ضوابط و مقررات و مشروط در اختيار بهره برداران قرار دهد و آن ضوابط نيز دقيقا توسط آنان رعايت گردد، آيا مبناى فقهى وجود دارد تا هرگاه دولت تشخيص دهد نسبت به خلع يد بهره برداران اقدام و مراتع مورد نظر را تغيير كاربرى داده و به امورى ديگر اختصاص دهد؟ و آيا كلا تغيير كاربرى منابع مرتعى از لحاظ شرعى چه حكمى خواهد داشت؟

و- آيا اگر اشخاصى (حقيقى يا حقوقى- خصوصى يا دولتى) با اقدامات ناصحيح (سهوى يا عمدى) خود باعث گردند تا لطماتى به اين منابع حياتى و زيربنايى كشور (پوشش گياهى مرتعى، منابع خاك و طبيعت) وارد آيد حكم شرعى در مورد آنان چيست؟

ز- با ذكر اين نكته كه از سال 1341 تاكنون بهره بردارى از مراتع به طور كاملا مجانى به افراد واگذار گرديده و هيچ وجهى توسط دولت دريافت نمى شود، حال با اين نكته اين منابع يك ثروت ملى و عام

المنفعه تلقى مى شوند و هم از طرفى اگر وجوهى دريافت مى شد به اعتقاد ما ارزش آن نزد بهره برداران بالاتر بود و در حفاظت از آن كوشاتر مى بودند، آيا اخذ وجوهى تحت عناوين (حق چرا، حق علف چر، اجاره بهاى ساليانه، جريمۀ نقض مقررات، جريمۀ تخريب منابع و ...) مبناى فقهى خواهد داشت؟ با توجه به اين كه در مورد فروش آب كشاورزى و يا اخذ بهرۀ مالكانۀ معادن و از اين قبيل نيز در قوانين جاريه فراوان داريم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 470

جواب:: الف- مراتع با اراضى موات مترادف نيست، زيرا «اراضى موات» زمينهايى است كه سابقۀ عمران و آبادى نداشته و يا اگر داشته به طور كلى از بين رفته و اثرى از صاحبان آنها نباشد؛ در صورتى كه برخى از مراتع نظير جنگل ها و بيشه ها خود به خود آباد مى باشند. و منظور از «بهره بردارى قرار نگرفتن آنها» اين است كه نه احيا شده اند و نه تحجير به قصد احيا، بلكه به حالت موات باقى مانده اند. و آنچه در كتب فقهى و اخبار ذكر شده عنوان اراضى موات و انفال است نه عنوان مراتع.

اراضى موات و كوه ها و مراتع و جنگل ها و معادن و درياها همگى از انفال مى باشند، يعنى از اموال عمومى كه متعلق به شخص خاصّ نيستند، چون در آنها نقشى نداشته است؛ و به اصطلاح ملّى مى باشند و در اختيار امام مسلمين خواهد بود.

پس اگر زمين يا مرتعى در حريم يك آبادى باشد كه معمولا محل چراگاه گوسفندان آنان يا باراندز يا كوداندز يا خاك انداز يا جاى خرمن يا آب رو يا بالاخره محل يكى از حاجات عمومى آن آبادى باشد متعلق

به آن آبادى است و ديگران حق تصرف در آن را ندارند و دولت هم حق ندارد از آنان بگيرد.

و اگر حريم هيچ آبادى نباشد با عدم بسط يد حاكم اسلامى واجد شرايط، هر كس حق دارد از آنها بهره برد يا آن را احيا نمايد، به ايجاد ساختمان يا كشت يا احداث باغ يا انبار؛ و يا به قصد احيا تحجير نمايد. اگر احيا نمايد ما دام الاحياء مالك آن مى باشد.

و اگر تحجير نمايد به مجرّد تحجير مالك نمى شود بلكه او احقّ است به احياى آن به شرط آن كه در احياى آن كوتاهى نكند؛ وگرنه او را وادار مى كنند كه يا احيا كند و يا آن را رها نمايد. و اگر كسى زمينى را نه احيا كرده و نه تحجير به قصد احيا، نه مالك آن مى باشد و نه احقّ نسبت به آن؛ و مجرّد ثبت و سند رسمى يا غير رسمى موجب مالكيت يا احقيّت نمى شود.

و هر چند افراد مى توانند به وسيلۀ چرا يا حيازت از گياهان و درختان مراتع استفاده نمايند ولى حقّ ندارند جاهايى را قرق نموده و به خود اختصاص دهند؛ منتها مادامى كه كسى در جايى به چراندن حيوانات خود مشغول است كسى حق مزاحمت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 471

او را ندارد. و اگر حاكم و دولت اسلامى واجد شرايط بسط يد داشته باشد مى تواند بلكه لازم است انفال را به طور كلى در اختيار گيرد و بر طبق مصالح عامّه و تشخيص كارشناسان متعهّد امين نسبت به احيا يا حيازت علوفه و درختان و يا چراندن آنها به افراد اجازه دهد. بسا در جايى احيا به

مصلحت است و در جايى ديگر باقى گذاشتن آنها براى حفظ خاك يا محيط زيست به صلاح است. و بالاخره برنامه ريزى به عهدۀ دولت است؛ ولى اگر كسانى سابقا زمينهايى را احيا كرده و اعراض ننموده اند، مصادرۀ آنها جايز نيست.

ب- جواب سؤال دوم از جواب سؤال اول روشن مى گردد.

ج- اين كه سابقا قدرتمندان جنگل ها و مراتع را در اختيار مى گرفتند و بدون عمل احيايى با آن ها معاملۀ ملكيت مى كردند، خريدوفروش يا مهر يا وقف مى كردند صحيح نبوده و به ملى بودن باقى است؛ و دولت مى تواند آنها را به نفع ملّت مصادره نمايد. ولى اگر مالك زمين آن را وقف كرده باشد بايد بر طبق وقف عمل شود و كسى حق تغيير ندارد.

د- پس از در اختيار گرفتن زمين هاى موات و ساير انفال توسط دولت، هر قراردادى كه بين دولت اسلامى و اشخاص نسبت به آنها منعقد شود الزامى است و هيچ يك از دو طرف حق فسخ آن را ندارد؛ مگر اين كه شرط خيار كرده باشند يا يكى از خيارات ديگر در ميان باشد.

ه- جواب سؤال پنجم از جواب سؤال چهارم به دست مى آيد و تصرفات دولت بايد بر حسب مصالح عمومى باشد. و اين كه گفته مى شود دولت مى تواند قراردادهايى را كه با اشخاص يا دولتها دارد يك طرفه فسخ نمايد سخن اشتباهى است. دولت در معاملات و قراردادها مانند اشخاص مى باشد؛ و بقاى نظام اجتماعى انسانها بر اساس احترام متقابل به قراردادها است.

و- وارد نمودن هر گونه تخريب و ضرر بر انفال و اموال عمومى از ناحيۀ اشخاص حقيقى يا حقوقى و حتّى دولت حرام است؛ مگر اين كه در جايى

مقدمۀ آبادى و عمران باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 472

ز- دريافت هر گونه وجهى از ناحيۀ دولت و مقدار و كيفيت آن در مقابل بهره بردارى اشخاص از انفال و اموال عمومى منوط به صلاحديد دولت حقۀ اسلامى است. البته بايد به گونه اى باشد كه فشار بر ضعفا و محرومين وارد نشود و تحت ضابطه و برنامۀ صحيح و عادلانه باشد؛ و بسا در بسيارى از موارد لازم باشد به عنوان تشويق به كار و فعّاليت و توليدات به نحو رايگان در اختيار بهره برداران قرار گيرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 473

مسائل غصب

(سؤال 2383) شخصى اظهار مى دارد كه منزل يكى از اقوامش كه وى در آنجا قصد سكونت داشته احتياج به تعمير پيدا مى كند و پس از تعمير معمار مربوطه مبلغ زيادى را طلب مى كند كه به نظر صاحب منزل اجحاف بوده است، ولى سرانجام آن مبلغ را مى پردازد بجز درصد ناچيزى از آن را (شايد حدود پنج درصد) كه معمار مربوطه نيز ديگر سراغ آن نمى آيد؛ حال نماز و عبادات شخصى كه پس از تعمير منزل در آن منزل سكونت داشته حكم نماز در محل غصبى را دارد يا خير؟ در صورتى كه به اعتقاد او در آن زمان، اين مبلغ اجحاف بود و لذا اعتقادى به غصبى بودن محل نداشته، حكم مسأله چه صورت خواهد داشت؟ بويژه اين كه ساكن منزل خود طرف حساب نبوده است.

جواب: تعمير ساختمان اگر به كف ساختمان ارتباط نداشته باشد- مثلا موزاييك كف اطاق جزو تعمير نباشد- هر چند اجرت تعمير و ابزار آن هم غصب شده باشد، موجب بطلان نماز نمى شود؛ چون تصرف در غصب نيست، و

بسا نيامدن معمار سراغ بقيه، حكايت از رضايت او كند. و اگر از اول مقدار اجرت تعيين نشده، معمار بيش از اجرة المثل و ارزش كار خود را طلبكار نيست.

(سؤال 2384) در فرض بالا چنانچه غصب بودن آن محل را بپذيريم، با توجه به اين كه ساكن آن منزل مالك و طرف حساب نبوده و در زمان سكونت اعتقادى هم به غصبى بودن آن نداشته، آيا نماز و روزه هاى او دچار مشكل مى شود؟ و در صورت وجود اشكال چنانچه هم اكنون رضايت معمار مربوطه حاصل شود آيا رفع اشكال مى شود؟

جواب: اگر با اعتقاد به غصبيت نماز خوانده صحت نمازهايش محل اشكال است و رضايت بعد مصحح گذشته ها نمى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 474

(سؤال 2385) شخصى چند نهال بيد نزديك چشمۀ آبى كه مورد استفادۀ اهالى قريه است غرس مى كند كه در هنگام غرس نهالها اهالى قريه مانع نمى شوند. حالا كه درختها بزرگ شده باعث كم شدن آب مورد استفادۀ اهالى قريه و زراعت شده، صاحبان چشمه مى گويند كه درختها مضرّ است و بايد قطع شود، اما صاحب درختان راضى به قطع نيست. البته درخت ها بزرگ شده و به ثمر رسيده است. آيا بدون اجازۀ صاحب درختان، اهالى قريه مى توانند درختان را قطع نمايند؟

جواب: اگر غرس نهالها با رضايت و اجازۀ همۀ مالكين چشمه بوده است تا حال اشكال نداشته، ولى ادامۀ آن هم نياز به رضايت و اجازۀ مالكين دارد كه اگر اجازه ندهند مى توانند صاحب نهال را وادار نمايند كه درختها را قطع نمايد؛ خصوصا كه آن موقع ضرر احساس نمى شده و اكنون ضرر محسوس است.

(سؤال 2386) زمينى كه بين دو نفر بالسّويه

مشاع است، يكى از آنها بدون اطلاع و اجازۀ شريك خود آن را به ثالثى فروخته و او بدون اطلاع از اين وضعيت بنايى در آن زمين احداث نموده است. با قبول اين واقعيت كه مشترى با تصور يك معاملۀ صحيح دست به احداث ساختمان زده، آيا حاكم مى تواند حكم به قلع و قمع بنا صادر نمايد؟ در فرض عدم تراضى، براى فصل خصومت چه بايد كرد؟

جواب: عين غصب شده را مالك آن در اختيار هر كس بيابد مى تواند عين آن را با رفع همۀ موانع به اضافۀ مال الاجارۀ مدّت غصب مطالبه نمايد، مگر اين كه او را راضى نمايند و هر چند به قيمت گران تر از او بخرند. و بجاست او رضايت دهد و راضى به ضرر مسلمان ناآگاه نشود. و سپس همۀ خسارتها را مشترى غير مطلع مى تواند از فروشندۀ فضولى مطالبه نمايد.

(سؤال 2387) جنابعالى در جواب سؤال از موردى كه كسى زمينى را به طور مشاع با ديگرى مالك بوده و بدون اجازۀ شريك خود اقدام به فروش كل زمين نموده، و خريدار بنايى در آن احداث نموده است، مرقوم نموده بوديد: «عين مغصوبه را مالك آن در اختيار هر كس بيابد مى تواند عين آن را با رفع همۀ موانع به اضافۀ مال الاجارۀ مدت غصب مطالبه نمايد». سؤال من اين است كه چرا حكم اين مورد با موردى كه كلّ عرصۀ شش دانگ متعلق به غير بوده تفاوت نمى كند؟ زيرا در فرض اشتراك فروشندۀ زمين با

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 475

غير اگر قرار باشد كه حاكم حكم به قلع بنا صادر كند، حكم به قلع بنايى داده كه متصرف

مالك سه دانگ مشاع از شش دانگ عرصه نيز هست؟

جواب: در مفروض سؤال نيز هر چند صاحب ساختمان گناه نكرده است، ولى بالاخره او متصرف در زمين غير است؛ پس لازم است زمين او را تحويل دهد هر چند مستلزم تضييع حقّى از حقوق خود او باشد. منتهى الامر چون جاهل و فريب خورده از سوى غير مى باشد در همۀ خسارتها به فروشنده كه موجب فريب و خسارت او مى باشد مراجعه مى كند.

لكن اگر در تقسيم زمين مشاع شريك او لجبازى كند حاكم شرع به عنوان «ولىّ ممتنع» بايد دخالت نمايد و امر را فيصله دهد. تا اينجا بحث حقوقى و فقهى بود، ولى از نظر اخلاقى بجاست صاحب نصف زمين اعلى القيم مدّت تصرف و اجارۀ آن را بگيرد و رضايت دهد و از اين طريق مشكل را حل نمايد.

(سؤال 2388) آيا تصرف در اموال دولتهاى كافر بدون اجازۀ آنها جايز است؟ آيا اموال آنها حرمت دارد؟ و آيا فرق مى كند كه آن دولت اهل كتاب باشد يا نه؟ و يا بر عليه مسلمانان عمل كند يا نه؟

جواب: هر كسى طبعا و تكوينا مالك خود و نيروى خود و كار خود و محصول كار خود مى باشد، مسلمان باشد يا كافر؛ و به فرمودۀ امير المؤمنين (ع) در نامه به مالك اشتر:

«فانّه امّا أخ لك فى الدّين او نظير لك فى الخلق» (هر انسان ديگر يا با تو هم كيش است، و يا مخلوقى است نظير تو). و تصرّف در مال غير بدون اجازۀ او جايز نيست؛ مگر اين كه آن شخص يا آن دولت با اسلام و مسلمين در حال جنگ باشد و حاكم شرع

روى مصالح لازمه اجازۀ تصرّف در مال او را موقّتا صادر نمايد.

(سؤال 2389) خوردن و استفاده از ميوه هايى كه از درختان باغ دوستان يا همسايگان روى زمين يا جوى آب مى افتد، و يا ميوه هايى كه شاخه اش از باغ بيرون است چه حكمى دارد؟

جواب: معمولا انسان از طريق شاهد حال (يعنى شهادت وضعيت و موقعيت هر فردى) اطمينان به رضايت صاحبان باغ و ميوه ها پيدا مى كند؛ آرى اگر در مورد خاصّى عدم رضايت آنها معلوم باشد خوردن ميوه ها و استفاده هاى ديگر اشكال دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 476

مسائل مجهول المالك

(سؤال 2390) اخيرا مقدارى وسايل از قبيل راديو، ضبط، تلويزيون، چادر و نظاير آنها را تحت عنوان كالاهاى متروكه (اموال بدون صاحب در گمرك و يا مصادره شده از قاچاقچيان) با اخذ پول بين پرسنل ادارۀ ما تقسيم و به فروش مى رسانند؛ استدعا داريم نظرتان را در مورد شرعى بودن اين عمل و جواز استفاده از اين كالاها مرقوم فرماييد.

جواب: اگر مالكين شرعى آنها به هيچ وجه امكان شناسايى نداشته باشند، مانند ساير چيزهاى مجهول المالك بايد با اجازۀ مجتهد جامع الشرائط به نيازمندان داده شود.

(سؤال 2391) آيا خريد اماكن و منازل مصادره شده و تصرف در آنها كه با گذشت زمان يا به دلايل ديگر در صحت مصادره و شرعى بودن آن شك پيدا شده درست است؟

و آيا مشمول قاعدۀ كلى: «حمل فعل مسلمان بر صحت» نمى باشد؟ و آيا در صورت مجهول بودن مالك آنها و عدم امكان شناسايى او با كسب اجازه از مراجع تقليد مى توان در آنها تصرف نمود؟ و اجرت استفاده از آنها به چه كسى و به چه مصرفى بايد برسد؟

جواب: الف-

در فرض سؤال كه شك در صحت آن هست نه يقين به ناحق بودن آن، حمل بر صحت مى شود.

ب- مجهول المالك بايد بعد از يأس از پيدا شدن مالك آن با اجازۀ حاكم شرع جامع الشرائط به مستحق شرعى داده شود.

(سؤال 2392) اموالى كه از طريق نيروى انتظامى از دست سارقين و يا به گونۀ گمشده كشف مى شود، پس از گذشت شش ماه در سه نوبت، مراتب در روزنامۀ محلى آگهى مى گردد و چنانچه كسى براى دريافت آنها مراجعه نكند، بدون صاحب تشخيص داده مى شوند و بنا به خواستۀ دادگسترى در معرض حراج قرار مى گيرند و وجوه حاصله به

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 477

حساب دادگسترى واريز مى شود، نسبت به اين گونه اموال كه معمولا نگهدارى آنها مواجه با مشكلاتى است چه بايد كرد؟

جواب: اگر از قبيل «لقطه» (پيدا شده) باشد بايد طبق احكام لقطه عمل شود؛ و اگر از جهات ديگر صاحبش معلوم نباشد حكم مجهول المالك را دارد كه بعد از يأس از پيدا شدن صاحبش با اجازۀ حاكم شرع به نيازمند داده مى شود.

(سؤال 2393) به هنگام خريد گاهى بعضى از مشترى ها اشياى خود- مانند كيف، دستكش و نظاير آن- را در مغازه جا مى گذارند و مغازه دار صاحبان آنها را نمى شناسد و با اين كه پشت شيشۀ مغازه اعلام مى شود اما صاحبش مراجعه نمى كند؛ در اين صورت چه بايد كرد؟

جواب: بعد از يأس از پيدا شدن با اجازۀ حاكم شرع جامع الشرائط آن را به فقرا و نيازمندان صدقه بدهد.

(سؤال 2394) آيا قرعه كشى جايز است؟ جوايزى كه در اثر قرعه كشى به افراد تعلق مى گيرد آيا جزو مال شخصى فرد محسوب مى شود و يا

مجهول المالك است و بايد صدقه داد؟

جواب: قرعه كشى در بعضى موارد واجب است و در بعضى موارد جايز و در بعضى موارد حرام مى باشد؛ و قرعه اى كه در بانك ها براى اعطاى جوايز صورت مى گيرد جايز است و به نام هر كسى اصابت كند، بعد از قبض مالك آن مى شود.

(سؤال 2395) گوسفندى همراه گوسفندان ديگر به خانه مى آيد، بعد از يك سال كه مالكش پيدا نمى شود آن را ذبح مى كنند و مردم گوشت آن را دانسته يا ندانسته مى خورند؛ حكم آن چيست؟

جواب: اگر در مدت يك سال به مقدار لازم جستجو كرده و صاحب آن را پيدا نكرده باشند، تا زمانى كه صاحب آن پيدا نشده است تكليفى ندارند؛ و اگر صاحبش پيدا شود و حلال نكند، كسى كه آن را ذبح و اطعام كرده بايد قيمت آن را بپردازد.

(سؤال 2396) شخصى مالك قسمتى از يك روستا بوده و پس از فوتش سازمان زمين شهرى آن را تصاحب كرده و قسمت ديگرى كه معلوم نيست مال كسى بوده يا نه به ورّاث مى دهد، حال با توجه به عمل به وصيت ميّت در ثلث، تكليف ورثه چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 478

جواب:: با فرض شك، محمول بر صحت است و موظف به تحقيق هم نمى باشند؛ و چون عوض ملك مورّث داده شده بايد ثلث تمام آن را طبق وصيت اخراج نمايند.

(سؤال 2397) آيا مال مجهول المالك را مى توان در غير مصرف فقرا- نظير كارهاى خير- صرف نمود؟

جواب: بنابر احتياط واجب با اذن مجتهد فقط به فقرا داده شود.

(سؤال 2398) چيزى را كه مسلمان در بلاد كفر پيدا مى كند، آيا حكم لقطۀ بلاد اسلامى را دارد؟

جواب: ظاهرا همان

حكم را دارد؛ مگر اين كه يقين پيدا شود كه آن چيز مال كافرى است كه مالش محترم نيست و تصاحب آن جايز است.

(سؤال 2399) در زمان جنگ شيعه و سنى در افغانستان، شيعيان محدودۀ زيادى را متصرف شدند، و گندم و آرد و اشياى ديگر از برادران اهل سنت را مورد استفاده قرار داده اند. حكم آن چيست؟

جواب: تصرف مال مسلمان بدون معامله و رضايت او حرام و غصب است. در فرض سؤال اگر امكان دارد به صاحبان آنها برگردانده شود، و اگر امكان ندارد از طرف آنها صدقه داده شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 479

مسائل صيد و ذبح

صيد

(سؤال 2400) با توجه به اين كه احراز حلّيت ماهى منوط به آن است كه يقين شود زنده از آب گرفته شده و با توجه به اين كه اكنون صيد ماهى در همه جاى دنيا به صورت صيد صنعتى مى باشد و گاهى يكباره چند تن ماهى صيد و از آب بيرون آورده مى شود، آيا مى توان از ماهى موجود در بازار كه يقينا به صورت صنعتى صيد شده است استفاده كرد يا خير؟

جواب: اگر انسان يقين كند كه ماهى زنده در تور افتاده و سپس مرده است حلال مى باشد؛ ولى در صورت شك محكوم به حرمت است.

(سؤال 2401) آيا در حلّيت ماهى، پولك دار بودن آن نيز بايد احراز گردد؟

جواب: اگر شرايط صيد احراز شود ولى فلس دار بودن و نبودن ماهى مشكوك باشد، احوط اجتناب است.

(سؤال 2402) خوردن ماهى كه اهل كتاب و كفار طبخ مى كنند چگونه است؟

جواب: اگر احراز شود كه آن را زنده از آب بيرون آورده اند و احتمال داده مى شود كه تماس با كافر حاصل شده اشكال

ندارد؛ و در صورت يقين به تماس جايز نيست، مگر در مورد اهل كتاب كه به نظر اين جانب اگر آلوده به شراب و گوشت خوك و ساير نجاسات نباشند پاك مى باشند.

(سؤال 2403) در بنادر و مناطق جنوبى ايران، نوعى آبزى به نام «خرچنگ دريايى» و نوعى ماهى به نام «مركب ماهى» معروف به «خساك» صيد مى شود كه هم صادر شده و هم مورد استفادۀ داخل مى باشد؛ ضمنا شايع است كه براى معالجۀ برخى از بيماريها مفيد است. آيا خوردن و ساير مصارف آن جايز است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 480

جواب:: اگر منظور از خرچنگ دريايى «ميگو» باشد كه به آن «ملخ دريايى» نيز گفته مى شود و در زبان عرب آن را «اربيان» مى نامند، حلال است؛ و اگر منظور غير آن باشد حرام است. و هر كدام از ماهى ها كه از انواع ماهى هاى فلس دار باشد، اگر چه به واسطۀ كوچكى هنوز فلس در نياورده باشد يا به واسطۀ عوارضى فلس آن ريخته باشد، حلال است. و هر كدام از انواع ماهى ها كه بى فلس باشد، خوردن آن حرام است؛ ولى استفادۀ ديگر غير از خوردن مانعى ندارد. و اگر معالجۀ ضرورى منحصر در خوردن آن باشد و داروى حلالى يافت نشود، در اين فرض خوردن آن نيز اشكالى ندارد.

(سؤال 2404) اگر در شكم ماهى كه صيد شده ماهى ديگرى پيدا شود، آيا حلال است يا نه؟

جواب: اشكال دارد؛ مگر اين كه به قرائنى احراز شود كه وقتى ماهى به تور افتاده، ماهى در شكم آن هنوز زنده بوده است.

(سؤال 2405) كوسه هايى كه داراى فلس ميخى هستند حلال مى باشند يا نه؟

جواب: اگر پوست آنها صاف نباشد

و داراى فلس باشند- اگر چه فلس ميخى داشته باشند- حلال مى باشند.

ذبح

(سؤال 2406) اگر آلت ذبح از نوع استيل باشد، ذبح با آن شرعى و جايز خواهد بود يا نه؟

جواب: اگر استيل واقعا از جنس آهن باشد اشكال ندارد.

(سؤال 2407) در بعضى از مناطق قبل از ذبح حيوان با شوك الكتريكى يا فرو بردن سر نيزه به جاى حساس يا زدن گلولۀ پلاستيكى حيوان را از پاى در مى آورند و بعدا ذبح مى كنند؛ البته پس از ذبح حيوان حركت مى كند. آيا اين ذبح شرعا صحيح است؟

جواب: در صورتى كه بعد از ذبح شرعى حيوان حركتى داشته باشد حلال خواهد شد.

(سؤال 2408) اگر حيوان را به حالت آويزان از پا كه شكم و سينه و سر حيوان رو به قبله قرار بگيرد ذبح كنند، كفايت مى كند؟

جواب: همين مقدار استقبال كفايت مى كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 481

(سؤال 2409) در بعضى موارد ديده شده كه هنگام ذبح حدود بيست و پنج درجه از قبله انحراف وجود دارد، آيا ضرر مى زند؟

جواب: بعيد نيست كه انحراف در حدود بيست و پنج درجه مضرّ نباشد.

(سؤال 2410) در بلاد كفر اگر كسى كه مسلمان ولى لاابالى است بگويد هنگام ذبح «بسم اللّه» مى گويم كفايت مى كند يا نه؟

جواب: كفايت مى كند.

(سؤال 2411) خريدن و استفاده از كفش و دستكش چرمى در بلاد كفر چه حكمى دارد؟ با توجه به اين كه مقدار زيادى از پوستها از ذبح شرعى تهيه مى شود؟

جواب: اگر علم به ذبح شرعى آن حاصل نشود محكوم به نجاست است و استعمال آن جايز نيست.

(سؤال 2412) بعضى از مسلمانان اروپا از گوشت ذبيحۀ اهل كتاب مصرف مى نمايند؛ آيا درست است؟

جواب:

ذبيحۀ غير مسلم بدون شبهه حرام است.

(سؤال 2413) گوسفندى كه معلوم نيست ذبح شرعى شده اگر قبل از آن كه از خارج وارد نمايند استخوانهاى آن را در آورند و براى خوردن پودر كنند، آيا حلال است يا نه؟

جواب: در روايت ابان «استخوان» در رديف اعضاى حرام شمرده شده است؛ پس احوط اجتناب است.

(سؤال 2414) آيا كسى كه لال است مى تواند حيوان را ذبح نمايد يا نه؟

جواب: اگر او را متوجه سازند كه با اشاره نام خدا را ياد كند مانعى ندارد؛ هر چند احوط ترك است.

(سؤال 2415) ذبح به وسيلۀ آلومينيوم، استيل و فولاد كه در عرف به همۀ آنها آهن گفته مى شود درست است يا ملاك صدق نزد اهل فن است؟

جواب: اگر واقعا چيزهاى ذكر شده نزد اهل فن آهن نباشد ذبح به وسيلۀ آنها در حال اختيار درست نيست؛ و صدق عرفى اگر از روى جهالت يا مسامحه باشد اعتبارى ندارد. و فولاد از انواع آهن مى باشد و ذبح با آن درست است؛ و استيل هم اگر واقعا از جنس آهن باشد اشكالى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 482

(سؤال 2416) ذبح با دستگاه هاى برقى صحيح است يا نه؟ و بر فرض صحيح بودن، آيا يك «بسم اللّه» براى همۀ حيوانهاى مورد ذبح كافى است؛ هر چند بتدريج ذبح شوند؟

و آيا استفاده از ضبط صوت يا گفتن «بسم اللّه» توسط غير ذابح كافى است؟

جواب: اگر تمام شرايط ذبح شرعى محقق باشد- از قبيل رو به قبله بودن حيوان، آهن بودن وسيلۀ ذبح، قطع نمودن رگهاى چهارگانۀ حيوان، مسلمان بودن ذبح كننده، (يعنى كسى كه كليد دستگاه را مى زند)- بعيد نيست يك «بسم اللّه»

براى همه كافى باشد؛ به شرط آن كه همۀ حيوانهاى مورد ذبح عرفا در يك زمان ذبح شوند؛ ولى اگر بتدريج و با فاصله ذبح شوند، بايد براى هر كدام يك «بسم اللّه» گفته شود. و «بسم اللّه» ضبط صوت و غير ذابح كفايت نمى كند.

(سؤال 2417) مرغى را كه سر بريده اند و چهار رگ آن قطع شده و در آب افتاده و مرده است، آيا حلال است؟

جواب: اگر خروج روح مستند به ذبح باشد حلال است؛ و اگر مستند به افتادن در آب باشد يا مستند به هر دو باشد مشكل است.

(سؤال 2418) حكم ذبيحۀ اهل كتاب و فرقه هاى گوناگون مسلمين- نظير غلات و نواصب- چيست؟ و آيا «مجوس» و «صابئين» جزو اهل كتاب مى باشند؟

جواب: ذابح بايد مسلمان باشد و ذبيحۀ كفار اعم از اهل كتاب و غير آنها و كافر اصلى و مرتد و نيز افرادى كه محكوم به كفر هستند- اگر چه خودشان را از فرق مسلمين بشمارند- حلال نيست. و موجبات كفر در توضيح المسائل مذكور است.

و مجوسى ها در بعضى از احكام حكم اهل كتاب را دارند؛ ولى اجراى تمام احكام اهل كتاب بر آنها مشكل است. و صابئين ظاهرا داراى فرق مختلفى هستند و يك فرقۀ آنها خودشان را از فرق مسيحى ها مى شمارند كه آنها حكم اهل كتاب را دارند و غير آنها حكم اهل كتاب را ندارند. البته ذبيحۀ هر مسلمان اگر چه حلال است ولى در قربانى حج بنابر احتياط واجب بايد نايب در ذبح علاوه بر مسلمان بودن، شيعۀ دوازده امامى نيز باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 483

(سؤال 2419) آيا بى حس يا بيهوش كردن حيوان و يا

گيج نمودن آن با ضربه اى به مغز او قبل از ذبح جايز است يا نه؟

جواب: در صورت بى حس و بيهوش كردن حيوان اگر حيات حيوان باقى است و مانع از خروج خون متعارف نباشد اشكال ندارد. و بايد از وارد نمودن ضربۀ گيج كننده- اگر موجب اذيت حيوان باشد- در غير حال ناچارى خوددارى شود؛ ولى موجب حرمت گوشت حيوان نمى شود. و بهتر است همان روش معمول با انجام مستحبات انجام شود، و ظاهرا كارشناسان هم بهتر بودن آن را تأييد كرده اند.

(سؤال 2420) اين جانب سالهاست براى مصرف اقليت هاى دينى اقدام به شكار گراز وحشى مى كنم، و سابقا از حضرتعالى و حضرات آيات گلپايگانى و مرعشى كسب تكليف نموده و اجازه داده بوديد. اكنون وزارت بهداشت و درمان مجددا از من مجوز شرعى مى خواهد. آيا براى توليد كالباس از گوشت گراز وحشى براى اقليت هاى دينى و اتباع خارجى به شكار گراز وحشى مجاز هستم؟

جواب: اگر شكار مذكور بر خلاف مصالح كشور اسلامى نيست و اقليت هاى دينى از لحاظ مذهب خود حرام نمى دانند، مسئولين دولت اسلامى جلوگيرى نكنند؛ ولى مراقبت نمايند بين مسلمين توزيع نگردد.

(سؤال 2421) محصل مسلمانى كه به كشورهاى غير مسلمان رفته و مجبور است از غذاهاى گوشتى آنها استفاده كند تا بتواند پايۀ علمى خود را بالا ببرد و به مسلمان ها خدمت نمايد وگرنه از گرسنگى مى ميرد، آيا جايز است از آن غذاها بخورد؟

جواب: با فرض اضطرار يعنى خطر جانى اشكال ندارد، ولى چنين فرضى خيلى بعيد است؛ زيرا مى تواند از تخم مرغ و كنسرو ماهى و مانند اينها استفاده نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 484

مسائل خوردنى ها و آشاميدنى ها

[حكم بعضي از خوردنيها]

(سؤال 2422) آيا خوردن موادّ غذايى كه

در آنها ژلاتين هست اشكال دارد؟

جواب: گاهى شنيده مى شود كه بيشتر ژلاتين ها از استخوان و مخصوصا استخوان خوك به دست مى آيد؛ اگر چنين باشد خوردن آن جايز نيست. شما بهتر است از اهل فن جويا شويد.

(سؤال 2423) اگر با حيوان حلال گوشتى كه آبستن است نزديكى شود، آيا بچۀ آن نيز مانند خودش نجس و حرام است؟

جواب: بچه اى كه در حال نزديكى و وطى در شكم حيوان است ظاهرا حلال است و پس از آن كه زاييده و خشك شد پاك مى باشد.

(سؤال 2424) بعضى ها مى گويند كه خوردن گوشت كلاغهايى كه كاملا سياه هستند حلال است؛ نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: بنابر احتياط واجب اجتناب شود.

(سؤال 2425) خوردن گوشت خرگوش- اعم از آنهايى كه پاهاى پنجه اى دارند يا آنها كه سم دارند- چه حكمى دارد؟

جواب: گوشت خرگوش مطلقا حرام است.

(سؤال 2426) طبق نظر حضرتعالى در رسالۀ توضيح المسائل: «اگر خونى كه در تخم مرغ است در رگ باشد و پاره نشده باشد، بقيۀ تخم مرغ پاك و حلال است»؛ حال اگر بدانيم كه خون در رگ است و ندانيم پاره شده است يا خير، در اين صورت هم خوردن بقيۀ تخم مرغ- غير از آن خون- حلال است؟

جواب: در صورت شك در ملاقات آن با خون- اشكال ندارد.

(سؤال 2427) خوردن شير زن چه حكمى دارد؟

جواب: اگر از خبائث محسوب نباشد اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 485

(سؤال 2428) اگر غذا نجس شد، آيا دور ريختن آن اسراف مى باشد؟ و در صورتى كه اسراف محسوب شود با اين گونه غذاها چه بايد كرد؟

جواب: اگر مصرف حلال نداشته باشد، مثل خوراندن به حيوانات، دور ريختن اشكال ندارد.

(سؤال 2429) آيا

هر حيوان دريايى حلال است؟ و آيا هر ماهى فلس دارى حلال مى باشد؟

جواب: اهل سنّت حديثى را از پيامبر اكرم (ص) در رابطه با دريا نقل كرده اند:

«هو الطّهور مائه الحلّ ميتته» (دريا آبش پاك و پاك كننده و ميتۀ آن حلال مى باشد.)

و بر حسب احاديث وارده از ائمۀ معصومين (ع) از حيوانات دريايى ماهى فلس دار حلال است، البته ميگو كه آن را به عربى «اربيان» مى نامند نيز بر حسب اخبار وارده حلال است؛ ولى ساير حيوانات دريايى و از جمله صدف و خرچنگ حلال نيستند.

و اخبار ائمۀ معصومين (ع) براى ما شيعه حجّت و لازم الاتّباع است.

(سؤال 2430) شبها در خواب دندان قرچه دارم و به سختى دندانهايم را مى فشارم. به دندان پزشك رفتم ولى كارى از او ساخته نشد. آيا اگر شبها قبل از خواب حدود دو استكان الكل صرفا به خاطر دندان بخورم و بخوابم اشكالى دارد؟

جواب: اگر انسان مرضى داشته باشد كه معالجۀ آن منحصر در خوردن الكل باشد، خوردن آن به قدر ضرورت مانعى ندارد. ولى مجرّد دندان قرچه را مرض مجوّز خوردن الكل به حساب آوردن، مشكل است.

مصرف كردنى ها

(سؤال 2431) استعمال موادى كه احتمال خطر در آن مى رود، در صورتى كه نفع آن بيشتر باشد و به دستور پزشكان باشد چه صورتى دارد؟

جواب: در صورت انحصار معالجه در آن اشكال ندارد.

(سؤال 2432) حكم شرعى استعمال ترياك، هروئين، حشيش و همچنين تزريق مواد مخدّر براى معتادين و غير معتادين را بيان فرماييد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 486

جواب:: استعمال هر چيزى كه براى جسم يا روح انسان ضرر قابل توجه داشته باشد جايز نيست.

(سؤال 2433) تكليف شرعى معتادان در ترك اعتياد چيست؟

جواب: اگر با تصميم

نتوانند ترك نمايند به پزشك مراجعه كنند.

(سؤال 2434) آيا مى توان براى درمان بيمارى از مواد حرام استفاده نمود؟

جواب: در صورت ضرورت معالجه و انحصار درمان در آن اشكال ندارد.

(سؤال 2435) مواد مخدّر چه چيزهايى هستند و آيا استعمال آنها جايز است؟

جواب: مواد مخدّر چيزهايى است كه موجب ركود عقل و احساسات مى شود؛ و هر كدام مست كننده بوده يا اين كه ضرر محسوس و قابل توجه داشته باشد حرام است.

(سؤال 2436) آيا استعمال دخانيات- نظير سيگار و قليان- به طور كلى جايز است؟

جواب: براى هر كس ضرر قابل توجه نداشته باشد جايز است؛ ولى بهتر است انسان خود را آلوده نكند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 487

مسائل وصيت

(سؤال 2437) كسى وصيت كرده كه نصف تركۀ او بابت خمس و ردّ مظالم و نماز و روزه مصرف شود، و هنگام فوت دو نفر از ورثه كه تمكن داشتند با نظر وصىّ و ناظر ميّت، مبلغ لازم را جهت امور فوق پرداخت كردند؛ اكنون كه مى خواهند تركه را تقسيم كنند با مبلغى كه آن دو نفر داده اند چگونه بايد رفتار نمود؟

جواب: اگر وصيت مذكور مورد امضاى همۀ ورثه باشد پس در صورتى كه وصىّ و ناظر، مورد وصيّت- يعنى نصف تركه- را به آن دو نفر در برابر عمل به وصيّت منتقل كرده باشند، مورد وصيت متعلق به آنها مى باشد؛ و اگر آن دو به عنوان قرض على الحساب خرج كرده باشند كه بعدا طلب خودشان را از تركه بردارند بايد طبق آن عمل شود؛ و در اين فرض از جهت پايين آمدن ارزش اسكناس بنابر احتياط بايد نسبت به تفاوت آن با ساير ورثه مصالحه نموده و

رضايت همديگر را تحصيل كنند.

(سؤال 2438) عالمى از دنيا رفته و وصيت كرده اثاثيۀ منزل به همسرش داده شود، آيا كتابهاى علمى و تخصصى او كه معمولا در خانۀ اهل علم مى باشد مشمول اثاثيه مى باشد يا نه؟

جواب: كتابها جزو اثاثيۀ خانه محسوب نمى شود.

(سؤال 2439) شخصى وصيت نموده كه مبلغى صرف پيشكار قنات محل نمايند و فعلا چند سال است كه در پيشكار قنات كار نشده و معلوم نيست كه كار بشود؛ آيا مى توان آن مبلغ را صرف لايروبى قنات يا صرف كار خيرى نمود؟

جواب: اگر ممكن است همان مبلغ را صرف پيشكار قنات كنند؛ و اگر به طور كلى از مصرف كردن در مصرف مذكور حتى در آينده مأيوس باشند، به مصرف لايروبى قنات برسانند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 488

(سؤال 2440) مردى مسيحى از دنيا رفته و خانۀ وى بنابر تقاضاى انحصار وراثت توسط ورثۀ او طبق احوال شخصيّۀ مسيحيان بين دختر و همسرش تقسيم شده، ابتدا دختر و سپس همسرش مسلمان مى شوند و دختر سهم خود را به موجب سند رسمى به ديگرى منتقل كرده، مادر بعد از بيست سال وصيتنامه اى ارائه مى دهد و مدعى است تمام اموال شوهرش متعلق به اوست و دوباره مسيحى مى شود و مى گويد اين وصيتنامه در دستم بوده ولى به علت اختلاف با دخترم و نيز مسلمان شدن او ارائه نكردم؛ اكنون آيا بعد از مسيحى شدن مادر، مى توان به احوال شخصيۀ مسيحيان عمل نمود؟ و آيا مى توان سند رسمى خريدارى شدۀ شخص ثالث را باطل اعلام نمود؟

جواب: ادّعاى آن زن مسموع نيست؛ زيرا بر فرض صحت وصيت و نفوذ آن، حاضر شدن او بر تقسيم، ردّ وصيت محسوب

مى شود و پشيمانى موصى له يعنى همسر آن مرد بعد از ردّ اثرى ندارد.

(سؤال 2441) اگر شخصى در زمان حيات اموالش را بين ورثه تقسيم كند و يك سوم آن را براى مخارج بعد از فوت خود بگذارد و وصيت كند كه تمام ثلث را خرج عزايش كنند، آيا اين وصيت نسبت به تمام ثلث نافذ است يا نسبت به يك سوم آن؟

جواب: در فرض سؤال اگر ورثه وصيت مزبور را- هر چند در زمان وصيت كننده- امضا كنند بايد به تمام مورد وصيت عمل نمايند؛ بلى اگر هنگام فوتش وارث جديدى داشته باشد، نسبت به سهم او در زايد بر ثلث تركه بايد از او اجازه بگيرند.

(سؤال 2442) چنانچه كسى وصيت كرده يك نفر را اجير كنند كه دو سال نماز و روزه برايش انجام دهد و پس از آن كه حساب رسمى كرده اند معلوم شده كه ثلث تركه وافى نيست، آيا بر پسر بزرگتر واجب است كه خودش انجام دهد يا نه؟

جواب: اگر پسر بزرگتر بداند بيشتر از مقدارى كه ثلث وافى به آن است نماز و روزه در ذمّۀ ميّت است بايد بقيه را انجام دهد.

(سؤال 2443) در صورتى كه دو سوم اموال ميّت منحصر به زمين و يك سوم آن مال منقول (مثلا پول) باشد، اگر موصى كليۀ مال منقول را معيّنا براى غير ورثۀ خود وصيت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 489

كند به گونه اى كه در صورت نفوذ وصيت، زوجۀ موصى بكلى از ارث محروم مى گردد، آيا نفوذ وصيت نسبت به كليۀ اموال منقول منوط به اذن زوجه است؟

جواب: در فرض سؤال وصيت نسبت به سهام ساير ورثه و يك سوم

سهم زوجه نافذ است؛ ولى نسبت به دو سوم سهم زوجه بنابر احتياط واجب موقوف به اجازۀ او مى باشد.

(سؤال 2444) آيا در اجراى وصيّت نظر مرجع تقليد وصىّ شرط است يا مثلا پسر بزرگتر؟

جواب: اگر شرط نشده باشد وصىّ مقدم است.

(سؤال 2445) در وصيت نامۀ فردى آمده: «نصف خانه را به فلانى فروخته ام و نصف ديگر آن براى فرزندانم مى باشد»؛ آيا اين هبه است كه در مورد بچه هاى صغير قبض و اقباض به وسيلۀ خود ولىّ صورت گرفته باشد يا نه؟

جواب: ظاهر عبارت فوق، تركه بودن است براى فرزندان نه هبه. و حد اكثر احتياط آن است كه آن را از ثلث حساب كنند.

(سؤال 2446) اگر يكى از ورثه به انجام كامل وصيتنامه رضايت دهد، آيا قبل از انجام آن مى تواند رضايت خود را پس بگيرد؟

جواب: اگر در زمان حيات موصى رد نكرده باشد بعد از فوت نمى تواند رد كند.

(سؤال 2447) اگر كسى نسبت به ثلث مالش وصيت كند در حالى كه ثلث مال او در موقع وصيت كمتر از موقع مرگ او بوده، و از باب اتفاق- نه بر حسب متعارف- بعدا مال هنگفتى از راه ديگرى پيدا كرده، آيا چون در ذهنش ثلث مال شامل مثلا يك ميليون مى شده و بعدا چند ميليون شده، مى توان گفت شامل بعدى ها نيز مى شود؟

جواب: بايد به ارقام و مصارفى كه وصيت كرده عمل شود، مگر اين كه زايد بر ثلث همه باشد؛ و لازم نيست وصيّت شامل همۀ ثلث در زمان وفات باشد.

(سؤال 2448) پدر اين جانب هنگام فوتش در حدود پانزده سال پيش وصيت كرد كه از محل بخشى از اموالش براى او نماز و روزه استيجار

كنيم، اما اين وصيت انجام نشد و وارثان او همۀ اموال را بين خود تقسيم كردند و پسر بزرگ او نيز اين وصيت را عمل

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 490

نكرد. اكنون من كه پسر كوچكتر هستم پول كافى براى اين كار دارم. آيا استيجار نماز و روزه براى پدرم از پول خودم نمازهاى فوت شده از وى را جبران مى كند؟ آيا ثواب آن به او مى رسد؟ آيا اگر پول آن را صرف فقرا كنيم بهتر نيست؟

جواب: ظاهر وصيت پدر شما اين بوده كه نسبت به نماز و روزه هاى خويش ترديدى داشته و ذمّۀ خود را مشغول مى دانسته است. بنابراين استيجار نماز و روزه براى او- هر چند از پول خودتان- بزرگترين خدمت به اوست و ثواب آن به او مى رسد؛ و نوعا خواندن آنها كار افراد فقير و بى بضاعت است. پس شما با انجام اين عمل هم ذمّۀ پدر را برئ نموده ايد، و هم به فقرا كمك كرده ايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 491

مسائل ارث

(سؤال 2449) احتراما در مادۀ 881 مكرّر قانون مدنى چنين آمده است:

«كافر از مسلم ارث نمى برد، و اگر در بين وراث متوفاى كافر مسلم باشد وراث كافر ارث نمى برند اگر چه از لحاظ طبقه در درجۀ مقدم بر مسلم باشند.»

بدين معنا كه اگر در بين خانوادۀ كافر يك نفر مسلمان شود هر كافرى كه از اين خانواده فوت نمايد كليۀ ارث به مسلم مى رسد چون آمده است كه حتى درجات مقدم هم ارث از متوفاى كافر نمى برند.

خواهشمند است جهت تنوير افكار عموم پاسخ فتوايى خود را در اين چند مسأله اعلام فرماييد:

1- كافر به چه كسى گفته مى شود؟ بهايى، مسيحى،

يهودى، زردشتى، بى دين، ملحد، بت پرست، بودايى و ...؟ آيا اقليت هاى مورد اشارۀ قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران از كفار محسوب مى شوند؟

2- اگر شخص كافرى جهت جذب ارث كليه متوفاهاى هم كيش خود و از روى ريا و يا نفاق مسلمان شود و تحقيق هم امكان پذير نباشد، آيا حكم فوق كه در مادۀ قانونى آمده است دربارۀ او جارى است؟

3- با توجه به جهان شمولى احكام اسلام و عدالت در قوانين اسلام، آيا اين حكم موافق با شرع مقدس اسلام است يا خير؟

4- اگر متوفاى كافر در يكى از بلاد غير مسلمان باشد و در بين ورثۀ او مسلمى در هر درجه وجود داشته باشد، حكم شرع مقدس دربارۀ ارث او چگونه است؟

جواب: ج 1- در «اصطلاح فقه» كافر كسى است كه وجود خداوند يا وحدانيّت او يا پيامبرى حضرت محمّد (ص) يا خاتميت او يا معاد يا يكى از ضروريات اسلام- كه ضرورى بودن آن محرز است- را انكار نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 492

ج 2- اگر كافر شهادت به وحدانيّت خداوند و نبوت پيامبر اسلام (ص) دهد ظاهرا مسلمان محسوب مى شود، هر چند ندانيم قلبا مسلمان شده است يا بدانيم قلبا مسلمان نشده ولى اظهار كفر هم نكرده و بر طبق موازين اسلام به حسب ظاهر عمل مى نمايد.

ج 3- مفاد مادۀ مشار اليها مضمون برخى از روايات معصومين (ع) و مورد اتفاق فقها است. البته در روايتى آمده است كه: اگر ميّت كافر فرزندان صغير دارد گرچه اموال او به وارثان مسلمان او هر چند در طبقات بعدى باشند مى رسد ولى آنان بايد نفقۀ فرزندان خردسال وى را تا هنگام بلوغ بپردازند و پس

از آن اگر مسلمان شدند اموال را پس مى گيرند. و عدۀ زيادى از قدماى فقها به اين روايت عمل كرده اند ولى متأخرين از آن ها آن را بر استحباب حمل نموده اند.

يادآورى مى شود كه: كافر مى تواند در زمان حيات خود اموالش را به فرزندان خود هر چند بالغ باشند ببخشد و نيز مى تواند وصيت نمايد كه پس از مرگ تا سقف يك سوم از اموالش به فرزندان كافرش اعم از بالغ و غير بالغ انتقال يابد. بديهى است حكم مذكور در مادۀ مشار اليها هيچ ربطى به اين دو مورد ندارد.

همچنين گفتنى است: طبق نظر عدليه كه شيعه بر آن است احكام شريعت مقدّسه جزافى نيست، بلكه تنظيم و تشريع آن از سوى خداوند حكيم و داناى مطلق بر اساس مصالح و مفاسد واقعى فرد و جامعه است و مفهوم عدالت و بسيارى از مصاديق آن هم گرچه قابل ادراك براى عقل و عقلا مى باشد ولى برخى ديگر از مصاديق آن نيز پيچيده بوده است و به آسانى قابل تصديق همگانى براى عقل و عقلا نمى باشد و تجربه نشان مى دهد كه در تشخيص عدالت بين عقلاى جهان در زمان واحد اختلاف نظر شديد وجود دارد، و يا چيزى در زمانى بين عقلا عدالت شمرده مى شده و در زمانى ديگر عقلا خود را تخطئه كرده و چيز ديگر را مصداق عدالت مى شمارند، و از اين رو مشاهده مى شود در تشخيص عدالت در بعضى موارد شرع مقدس عقلا را مورد تخطئه قرار داده است و اساسا يكى از علل عمده و فلسفۀ تشريع

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 493

شرايع الهى تشخيص و تعيين صحيح اين گونه از مصاديق

است و اين امر هيچ گونه منافاتى با جهان شمولى و عادلانه بودن احكام شريعت ندارد.

ج 4- در حكم مزبور فرقى بين بلاد مسلمان و غير آن نيست؛ هر چند در بلاد غير اسلامى در فرض سؤال ضمانت اجرايى براى آن وجود ندارد.

(سؤال 2450) اگر كسى پدر خود را بكشد، فرزند قاتل از جدّ خود كه كشته شده است ارث مى برد يا نه؟

جواب: در فرض سؤال اگر ميّت غير از فرزند خود كه قاتل است وارث نزديكتر (پسر يا دختر بدون واسطه) نداشته باشد، فرزند قاتل از تركۀ جدّ خود ارث مى برد.

(سؤال 2451) زنى از شوهر خود پسرى داشته و بعد از فوت او شوهر دومى اختيار نموده است؛ از شوهر اول مالى به پسرش ارث رسيده ولى آن پسر مفقود الاثر شده به گونه اى كه از زنده بودن او مأيوس مى باشند و بعد از اين حادثه مادر آن پسر نيز از دنيا مى رود. آيا ميراث به پسرى كه از شوهر دومى آن زن است تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر منظور از مأيوس بودن يقين به مرگ پسر قبل از فوت مادر باشد، مال پسر به مادر و سپس بعد از مرگ مادر به ورّاث موجود منتقل مى شود؛ ولى اگر به مرگ پسر يقين نداشته باشد بايد مال او را حفظ كنند تا يقين به مرگ حاصل شود.

(سؤال 2452) با توجه به اين كه ولد الزنا ارث نمى برد و نظر به اين كه براى ادامۀ زندگى نياز به بعضى حمايتهاى مالى دارد، آيا مى توان زن و مردى كه اين طفل را به وجود آورده اند مكلف نمود تا مقدارى از مال خود را به عنوان وصيت به او

تمليك نمايند؟

جواب: اجبار در مورد سؤال جايز نيست؛ ولى در وجوب انفاق بنابر اقوى حكم ولد حلال را دارد. همچنين مى توانند به اختيار خود تا حد ثلث براى بچه وصيت كنند.

(سؤال 2453) با توجه به اين كه شرط وراثت حمل وجود آن در زمان موت مورّث مى باشد، در صورتى كه نطفۀ حمل پس از فوت مورّث منعقد شود اما انتساب آن به مورّث قطعى باشد آيا چنين حملى پس از زنده متولد شدن ارث مى برد؟ و به طور كلى حمل براى وراثت موضوعيت دارد يا كاشفيت؟ دلايل، اصول و قواعد مورد استثناء را بنويسيد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 494

جواب:: موضوع ارث در كتاب و سنّت، ولد مورّث است و طبعا بايد در حين موت مورّث ولد بر آن صادق باشد. و اگر اخبار ميراث حمل را نداشتيم مى گفتيم بايد حين الموت ولد بالفعل باشد؛ ولى با لحاظ اخبار حمل مى فهميم در حين موت مورّث در مسير ولديّت هم باشد كافى است، به شرط اين كه اين قوه به فعليت برسد و كامل شود و زنده به دنيا بيايد. البته رحم مادر ظاهرا خصوصيت ندارد؛ بنابراين اگر نطفه در حين موت مورّث در مسير انسان شدن قرار گرفته باشد، هر چند به منظور طى مراحل و رسيدن به انسانيت به جاى رحم در لولۀ آزمايشگاه قرار داده شده، ولد بالقوه بر آن صادق است؛ اما اگر نطفۀ مرد را براى اغراض ديگرى گرفته اند ولى تصادفا پس از مرگ او به فكر افتاده اند آن را در رحم يا در لولۀ آزمايشگاه به منظور انسان شدن قرار دهند به گونه اى كه در حين موت مورّث در مسير

انسان شدن نبود، ارث بردن آن پس از فعليت محل اشكال است؛ بخصوص اگر پس از مدت طولانى- مثلا بيست سال- كسى به اين فكر بيفتد.

(سؤال 2454) ارث زن در صورت داشتن بچه از شوهرش چه مقدار است؟

جواب: ارث زن در صورت داشتن بچه از شوهر يك هشتم از غير زمين است.

و در اين صورت احتياط مستحب مؤكد اين است كه از زمين هم به او ارث بدهند يا با او مصالحه نمايند، به شرط اين كه در بين ورّاث صغير نباشد؛ و اگر صغير در بين باشد از سهم او كسر ننمايند.

(سؤال 2455) قاتلى كه قتل خطايى يا شبه عمد مرتكب شده آيا در صورتى كه وارث باشد از مقتول ارث مى برد؟ در مورد ديۀ فوت كه بيمه مى دهد چطور؟

جواب: قاتل در قتل عمد ارث نمى برد و در قتل خطا و شبه عمد از مال ميّت ارث مى برد، ولى نسبت به ديه احتياطا با ساير ورثه مصالحه شود و رضايت يكديگر را تحصيل نمايند.

(سؤال 2456) ارث بين زرتشتى و مسلمان چگونه است؟ آيا زرتشتيان كافرند با اين كه خدا را قبول دارند؟

جواب: زرتشتيان از نظر فقه ما همچون يهود و نصارى اهل كتاب مى باشند و كافر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 495

حربى نيستند؛ ولى بالاخره هيچ يك از اين فرقه ها مسلمان نيستند، و در فقه اسلام در برخى از مسائل بين مسلمان و غير مسلمان تفاوتى وجود دارد. در مسألۀ ارث اهل سنّت روايتى دارند كه: «لا يتوارث اهل ملّتين» يعنى اهل دو آيين از يكديگر ارث نمى برند. و در نتيجه نه كافر از مسلمان ارث مى برد، و نه مسلمان از كافر. ولى

در فقه شيعه كه از اهل بيت (ع) اخذ شده است مسلمان از كافر ارث مى برد ولى كافر از مسلمان ارث نمى برد. و در اثر شرافت اسلام با وجود وارث مسلمان، او بر وارث كافر مقدم است. و بالاخره مسأله از نظر فقه امرى است قطعى كه كفر مانع ارث است.

(سؤال 2457) دخترى از دنيا رفته و مادر و چند برادر و خواهر دارد، ارث او چگونه تقسيم مى شود؟

جواب: مادر جزو طبقۀ اول ورّاث است و برادر و خواهر از طبقۀ دوم؛ و با بودن طبقۀ اول- هر چند يك نفر- طبقۀ دوم ارث نمى برد. بنابراين تمام مال ميّت متعلّق به مادر اوست.

(سؤال 2458) مادرى از دنيا رفته و مقدارى زينت آلات داشته؛ حال اولاد او كه مى خواهند از خود زينت آلات استفاده كنند بدون فروش آنها، چگونه بايد آنها را بين خود تقسيم نمايند؟

جواب: اگر ميّت شوهر دارد يك چهارم مال او متعلّق به شوهر است و مابقى را اولاد او به طورى كه سهم زنها نصف مردها باشد بين خود تقسيم نمايند؛ و اگر شوهر ندارد تمام مال متعلّق است به اولاد به طورى كه سهم زنها نصف مردها باشد، خواه عين مال را بين خود تقسيم نمايند يا بفروشند و قيمت آن را تقسيم كنند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 496

مسائل قضاوت

شرايط قاضى

(سؤال 2459) آيا ذكوريت شرط صحت قضاوت قاضى است؟

جواب: ذكوريت از شرايط جواز صدور و نفوذ حكم است؛ البته ذكوريت در مشاورت قضايى شرط نيست. بنابراين زن مى تواند به عنوان مستشار قضايى اظهار نظر نمايد.

(سؤال 2460) آيا نمى توان از بانوان در مسائل قضايى مربوط به خودشان و در دادگاه هاى مدنى خاص و احيانا

دادگاه هاى حقوقى تحت عنوان قاضى استفاده كرد و ذكوريت را مختص به احكام جزايى دانست؟

جواب: از مجموع ادلّه استفاده مى شود كه تصدّى قضاوت مانند ولايت منصبى است بسيار سنگين و در اسلام اين بار سنگين به طور كلى بر دوش زنها گذاشته نشده است؛ بنابراين حكم آنها دربارۀ زنهاى ديگر نيز نافذ نيست؛ اما به عنوان مستشار قضايى مى توان از نظر كارشناسى آنان استفاده نمود.

(سؤال 2461) در صورتى كه نتوان از بانوان در مسائل قضايى تحت عنوان قاضى استفاده نمود در مراحل پايين تر حكم چيست؟

جواب: مراحل پايين تر عنوان قضاوت ندارد و قهرا حكم قاضى را نيز ندارد؛ و بايد شرايط و احكام هر موضوعى جداگانه ملاحظه شود. ضمنا براى اطلاع بيشتر مى توانيد به مباحث قضاوت در ترجمۀ كتاب ولايت فقيه، جلد 2، صفحۀ 99 به بعد مراجعه نماييد.

(سؤال 2462) آيا كسى كه مجتهد نيست مى تواند منصب شريف قضاوت را متصدى شود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 497

جواب:: حق تصدّى ندارد؛ و در صورت تصدى حكم او نافذ نيست و بى اثر است.

بلى اگر مجتهد جامع الشرائط نصب غير مجتهد را در مواقع ضرورت جايز بداند و نصب كند، فرد منصوب در اين فرض كمّا و كيفا تابع نصب است.

(سؤال 2463) در شرايطى كه قاضى مجتهد جامع الشرائط نيست، بلكه مطلقا مجتهد نيست، قانون گذار تا چه ميزان مى تواند به قاضى اختيار مجازات بدهد؟ به عنوان مثال براى يك جرم از دو ماه تا سه سال حبس، و براى جرم ديگر از 1 تا 10 سال حبس؟

جواب: قاضى بايد مجتهد عادل آگاه به موازين حقوقى و اجتماعى فقه باشد، و قضاوت قابل تفويض به غير مجتهد نيست؛ مگر

در موارد ضرورت كه مجتهد جامع الشرائط نصب غير مجتهد را موقّتا مصلحت بداند.

(سؤال 2464) منظور از شرط اجتهاد در قاضى، اجتهاد مطلق است در تمام ابواب فقه، و يا فقط اجتهاد در باب قضاوت؟

جواب: قاضى حد اقلّ بايد در باب قضاوت مجتهد باشد.

اسناد قضاوت

(سؤال 2465) آيا اسناد رسمى مملكتى و يا نوشته هاى عادى كه با امضاى علماى بزرگ و مهر آنان ممهور است، در فصل خصومت مى تواند به معناى شاهد يا حجت باشد؟

جواب: موارد مختلف است؛ و در صورت احتمال جعلى بودن مدرك بايد قاضى شرع تحقيق نمايد.

(سؤال 2466) آيا مطالب ضبط شده در نوار- از جمله در رابطه با روابط نامشروع يا جرائم ديگر- با اين كه متهم منكر است و مى گويد: «صداى ضبط شده متعلق به من نيست و يا در حال غير عادى از من اعتراف گرفته اند» جزو ادلۀ شرعى قاضى محسوب مى شود؟

جواب: جزو ادله نيست و اعتبار ندارد؛ و قاضى شرع نمى تواند با استناد به آن حكم صادر كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 498

(سؤال 2467) استفاده از نوار ضبط صوت و فيلم با توجه به امكان مونتاژ و ايجاد تغيير در آن تا چه حد مى تواند دليل اثبات دعوا باشد.

جواب: نوار ضبط صوت و فيلم دليل شرعى براى اثبات دعوا نيست؛ ولى مى تواند مؤيّد باشد.

(سؤال 2468) در صورت تعارض مفاد اسناد با شهادت شهود و يا ديگر ادله، كدام دليل معتبر است؟

جواب: مفاد اسناد اگر موجب علم نشود نمى تواند دليل باشد. بر خلاف شهادت كه اگر طبق ضوابط شرعى باشد معتبر مى باشد و حصول علم شرط نيست. البته علم قاضى نيز در همۀ موارد حجت نيست؛ به خصوص در

امور اخلاقى.

(سؤال 2469) با توجه به اين كه اسناد رسمى مبناى قسمت اعظم نظام حقوقى و معيشتى جامعه مى باشد و احتمال جعل و تزوير در آنها ضعيف است، با اين حال آيا قاضى شرع مى تواند در حكم خود به آنها اعتماد و استناد نموده و حكم صادر نمايد؟

جواب: در عين حال كه در اسناد رسمى تزوير كمتر از اسناد عادى مى باشد، اگر كسى ادعاى تزوير و جعل كند قاضى شرع موظّف به تحقيق و رسيدگى مى باشد؛ و مجرد رسمى بودن سند موجب آن نمى باشد كه ادعاى مدّعى تزوير و جعل به طور كلى غير مسموع تلقى شود. بلى اگر در موردى براى قاضى شرع علم به كذب مدّعى حاصل شود، ادعاى مدّعى بدون اثر مى باشد؛ ولى جواز عمل قاضى به علم خود محل خلاف است.

قضاوت بر اساس اقرار

(سؤال 2470) در قضاى اسلامى شرايط صحّت اعتراف چيست؟ آيا اقرار كسى نسبت به ديگرى نافذ است؟ اقرار فرد نسبت به خود داراى چه شرايطى است؟

جواب: اقرار بر دو گونه است: يكى براى ثبوت جرم و ديگرى براى كشف امر مجهول، در مورد اول بايد گفت: يكى از راه هاى ثبوت جرم اقرار متهم عليه خودش مى باشد؛ ولى اقرار شرايطى دارد، و از جمله اين كه در حالت طبيعى و عادى و آزادى كامل و بدون اكراه و تهديد باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 499

امام صادق (ع) از حضرت امير (ع) نقل نموده كه فرمودند: «هر كس در حال ترس، يا در زندان، يا در اثر تهديد و يا در حالى كه او را عريان نموده باشند به چيزى اقرار نمايد نبايد بر او حدّ جارى شود.» (وسائل الشيعة، ج

18، ص 497) و رواياتى ديگر از اين قبيل. تعبير به حدّ در اين روايت و نظاير آن اختصاص به حدّ مصطلح ندارد و شامل «تعزير» نيز مى گردد، و بر فرض اختصاص، به طريق اولى و با تنقيح مناط موارد تعزيرات را نيز شامل خواهد شد. بنابراين هر اقرار ناشى از اكراه و تهديد و يا در زندان و امثال آن- هر چند تحت عنوان تعزير- شرعا اعتبارى ندارد. اصولا در شرع مقدس تعزير پس از ثبوت جرم است نه براى اثبات جرم. همچنين اقرار بايد از روى اراده و اختيار و يقين و در محيط عادى و بدون هر گونه القايى باشد.

و اما اقرار و اعتراف شخص بر عليه ديگرى در هيچ حالى حتى اگر از روى اكراه و ترس يا تلقين و مانند آن نباشد، نافذ و معتبر نخواهد بود؛ و هيچ محكمۀ صالحى نمى تواند كسى را با اقرار و اعتراف ديگرى بازداشت و يا محكوم نمايد، مگر اين كه شهادت دو مرد عادل با شرايط آن در ميان باشد.

اما در مورد گرفتن اقرار براى امر مجهول، چنانچه از روى تهديد و يا فشار روحى و يا تعزير باشد، نه براى محكوميّت اقراركننده اعتبار دارد و نه اساسا شرع مقدس چنين اجازه اى داده است.

(سؤال 2471) اگر قاضى واجد شرايط تشخيص داد كه كسى مطالب مهمى را مى داند كه در راستاى مصالح نظام اسلامى يا حفظ حقوق لازم المراعات قرار دارد و از اظهار آنها خوددارى مى كند، در اين صورت با توجه به اين كه اظهار آن مطالب بر او واجب و ترك آن حرام مى باشد آيا قاضى مى تواند آن شخص را مورد تعزير

يا تهديد و فشار قرار دهد، چون ترك واجب يا فعل حرام انجام داده است يا نه؟

جواب: اولا فرض سؤال مبنى بر حجت بودن علم قاضى به طور مطلق مى باشد، در صورتى كه مسأله محل اختلاف است. ثانيا قاضى بايد در فرض مورد سؤال اين معنا را احراز كند كه شخص مورد نظر نيز اظهار آن مطالب را بر خودش واجب

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 500

مى داند و از روى عناد با حق آنها را كتمان مى كند تا بتواند به خاطر ترك واجب او را تعزير نمايد؛ و احراز اين موضوع براى قاضى ممكن نيست، زيرا او نمى تواند از ضمير شخص متهم نسبت به اين امر مطلع شود. بنابراين در صورتى كه قاضى يقين هم داشته باشد كسى مطالب نافع و مهمى را مى داند شرعا نمى تواند او را تعزير نمايد، تا چه رسد به اين كه قاضى گمان يا شك داشته باشد.

(سؤال 2472) در موردى كه موضوع تعزير به نظر متهم محقق نشده، يعنى اظهار مطلبى را واجب و ترك آن را حرام نمى داند و طبعا تعزير او حرام مى باشد، چنانچه به نظر قاضى شرع مصلحت حفظ نظام اسلامى كه واجب اهم مى باشد ايجاب كند كه متهم تعزير شود تا اطلاعات خود را اظهار نمايد، آيا در اين صورت تعزير او جايز است؟ و آيا چنين اقرارى شرعا معتبر و قابل استناد قضايى مى باشد؟

جواب: در فرض سؤال كه موضوع تعزير يعنى ترك واجب يا فعل حرام به نظر شخص متهم محقق نشده، چنانچه فرض شود حفظ نفوس و دماء محترمه اى يا كيان اسلام متوقف بر تعزير متهم باشد، تعزير او در حدّ ضرورت جايز

است. لكن حفظ نظام اسلامى هر چند اهميت دارد، ولى چون مشروعيت و اسلاميت نظام به اين است كه حدود و احكام اسلامى و ارزشهاى الهى را حفظ و اجرا نمايد، نمى تواند امر نامشروع را مشروع نمايد، وگرنه مستلزم دور خواهد شد؛ زيرا مشروعيت هر كدام متوقف است بر مشروعيت ديگرى. پس حفظ نظام اسلامى مجوّز ارتكاب كار نامشروع نمى باشد. و اقرار چنين فردى نيز شرعا نافذ و قابل استناد قضايى نيست.

بلى در بعض موارد كه از باب تزاحم و ضرورت، حفظ نظم عمومى جامعه و جلوگيرى از هرج و مرج و تضييع حقوق محترمه متوقف بر ارتكاب امر نامشروعى باشد نظير محدود نمودن ورود و خروج افراد از مرز كشور، و اياب و ذهاب آنان در جاده ها و معابر عمومى، يا تخريب ساختمان و اماكن اشخاص حقيقى يا حقوقى كه در مسير خيابان لازم الاحداث قرار دارد و مانند اينها، در حدّ همان ضرورت و رفع تزاحم از باب قاعدۀ اهم و مهم با جبران خسارتهاى وارده اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 501

اجرت قضاوت

(سؤال 2473) آيا گرفتن اجرت قضاوت از حكومت يا از طرفين و يا غير آنها جهت قضاوت جايز است يا نه؟

جواب: اگر قاضى قضاوت را براى خود واجب- هر چند كفايى- مى داند به عنوان اجرت مشكل است؛ ولى به عنوان ارتزاق مانعى ندارد.

حكم شورايى

(سؤال 2474) آيا در محاكم قضايى لازم است يك نفر قاضى صاحب رأى باشد يا بيشتر از يك نفر به شكل شورايى هم اشكال ندارد؟ و آيا اظهار نظر كل يا اكثريت نيز جايز است و مى توانند به عنوان شورا قضاوت كنند؟

جواب: مشورت در مقدمات حكم مانعى ندارد؛ ولى اصل حكم را بايد يك نفر حاكم شرع جامع الشرائط پس از مشورت با اهل خبره صادر نمايد.

حكم تعليقى

(سؤال 2475) آيا حكم تعليقى جايز است؟ مثلا به متهمى گفته شود شما عفو شدى اما اگر مجددا اين عمل از شما ديده شود براى اين عمل يك سال حبس مى شوى و يا ده ضربه شلاق مى خورى؟

جواب: حكم تعليقى صحيح نيست؛ و در صورت ارتكاب جرم مجدد بايد مطابق جرم حكم صادر شود.

حكم غيابى

(سؤال 2476) اگر مدعى در جلساتى از محكمه حضور پيدا كرد و اقامۀ بيّنه نمود ولى منكر حضور پيدا نكرد تا دلايل خود را اقامه كند و حرف خود را بزند، آيا قاضى مى تواند حكم غيابى صادر كند؟

جواب: بايد منكر را احضار نمايد؛ و حكم غيابى اختصاص به موارد خاصى دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 502

(سؤال 2477) بعضى از فقها حكم غيابى را منحصر به موارد حق الناس مى دانند، نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: جواز حكم غيابى حتى در حق الناس كليّت ندارد؛ و نامه گنجايش تفصيل ندارد.

هيأت منصفه

(سؤال 2478) در اتهامات سياسى كه قاضى شرع- هر چند واجد شرايط باشد- قهرا منصوب از طرف حاكميت و يك طرف دعوا مى باشد، آيا حكم او نافذ است يا خير؟

جواب: يكى از شرايط قضاوت بى طرفى قاضى نسبت به دعواى مطروحه است.

و در موارد فوق الذكر چون قاضى به يك طرف دعوا منسوب است نمى تواند بى طرف باشد. از اين رو در اين گونه موارد حضور هيأت منصفه به عنوان اهل خبره و كارشناس در محكمه لازم است؛ و قاضى براى اين كه بتواند به حق و عدل حكم نمايد بايد به نظر و تشخيص هيأت فوق توجه نمايد.

قاضى تحكيم

(سؤال 2479) آيا در حكميت بين افراد متنازع، شرايط قاضى بايد مراعات گردد يا نه؟

جواب: حكميت به اين معنا كه طرفين بر حكم حاضر تراضى و توافق كنند كه او مصلح شود و سخن او را بپذيرند اشكال ندارد و شرايط خاصى ندارد. ولى به اين معنا كه او حكم كند و حكم او نافذ و واجب العمل باشد، مشروط بر اين است كه حكم مجتهد جامع الشرائط باشد؛ اما اگر او را به عنوان كارشناس قرار دادند و ملتزم شدند كه طبق نظر و تشخيص او عمل نمايند، بنابر احتياط واجب بايد طبق تعهد خودشان عمل كنند.

(سؤال 2480) هرگاه كفار اهل كتاب يا غير اهل كتاب يا مخالفين غير شيعه به محاكم قضايى شيعه مراجعه كنند، طبق قواعد شيعه بايد حكم نمود يا طبق موازين خودشان؟

جواب: اگر طرفين دعوا بر آنچه قاضى شيعه حكم كند توافق نموده و رضايت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 503

دادند، قاضى بايد به حق و عدالت حكم كند و حكم او

نافذ است. و در غير مورد تراضى طرفين، مسألۀ فوق داير مدار قرارداد كلّى است كه در مورد اقليّت هاى دينى به تصويب اكثر مردم حتى اقليت هاى دينى رسيده است.

علم قاضى

(سؤال 2481) منظور از علم قاضى، علم ناشى از بررسى ادله و امارات موجود در پرونده است يا علمى كه براى قاضى خارج از بررسى اوراق و ادله و امارات موجود در پرونده ايجاد شده است؟

جواب: اگر علم قاضى مطابق با موازين قضا نباشد حجيّت آن نسبت به جواز حكم بر طبق علم خود محل خلاف است. اگر قاضى مجتهد جامع الشرائط باشد بايد طبق رأى خود بر اساس موازين قضايى حكم كند، و الّا حقّ صادر كردن حكم را ندارد و فقط مى تواند مانند ديگران بين مترافعين اصلاح بدهد.

(سؤال 2482) اگر منظور از علم قاضى علمى باشد كه خارج از پرونده براى قاضى ايجاد شده است، آيا طريق وجود علم- اعم از متعارف و غير متعارف- نيز شرط است يا خير؟

جواب: تفصيل آن در جواب سؤال سابق گذشت.

(سؤال 2483) در استناد به علم قاضى- با توجه به فرض مذكور- تفاوتى بين دعاوى حقوقى و كيفرى مى باشد يا خير؟

جواب: به نظر اين جانب اجراى حدود متوقف است بر اين كه موضوع حدّ با موازين تعيين شده ثابت شود؛ و در غير آن بعيد نيست كه مجتهد جامع الشرائط بتواند طبق علم خود حكم صادر كند. بلى در موارد اتهام اگر رجوع مترافعين به قاضى شرع ديگر ممكن باشد، احوط ارجاع به قاضى شرع ديگر است.

(سؤال 2484) در استناد به علم قاضى در دعاوى كيفرى، بين جرائمى كه ادلۀ اثبات كنندۀ آنها احصاء شده است با مواردى

كه احصاء نشده تفاوتى وجود دارد يا نه؟

جواب: تفاوت ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 504

(سؤال 2485) منصوب بودن به مقام قضا در زمان حصول علم تأثير دارد يا خير؟

جواب: تأثير ندارد.

(سؤال 2486) بر فرض حجت بودن علم قاضى، صدور حكم مطابق علم واجب است يا عدم حكم بر خلاف علم؟

جواب: حكم بر خلاف علم خود جايز نيست. و اما حكم بر طبق علم خود اگر ارجاع به قاضى شرع ديگر ممكن باشد واجب نيست؛ و اگر ممكن نباشد در صورتى كه مفسده اى بر آن مترتب نشود واجب است، مگر در موارد اجراى حدود كه حكم آن گذشت.

(سؤال 2487) اگر علم قاضى بر خلاف شهود كه بر اثبات قتل شهادت داده اند باشد چه بايد بكند؟ آيا حكم بدهد يا خير؟

جواب: بر خلاف علم خود حكم نكند و به قاضى ديگر ارجاع دهد.

مسائل متفرقۀ قضاوت

(سؤال 2488) شخصى بر زمينى كه ساليان متمادى در تصرف ديگرى و اجدادش بوده ادعاى مالكيت نموده و مدعى است كه اجداد آن شخص اين زمين را از جدّ او غصب كرده اند و جز چند نفرى بين مردم كه ادعاى نفر دوم را تأييد مى كنند دليل ديگرى در دست نيست؛ تكليف چيست؟

جواب: در فرض سؤال تا زمانى كه مدعى در نزد قاضى شرع ادعاى خود را ثابت نكرده است، حق مزاحمت متصرف را ندارد؛ بلى اگر متصرف معتقد به صحت ادعاى مدعى باشد، علاوه بر اين كه بايد بدون دعوى آن را تحويل مالك شرعى دهد اجاره بهاى متعارف مدت تصرف را نيز ضامن مى باشد.

(سؤال 2489) رويّۀ اكثر محاكم بر اين قرار گرفته كه در مواردى كه مدعى فاقد بيّنه است و منكر

نيز قسم نمى خورد و مدّعى از استحلاف منكر و قسم دادن او امتناع مى كند، قرار توقف دادرسى صادر مى شود. استنباط من از قرار توقف دادرسى اين است كه اگر بعد از گذشت يك يا چند سال مدعى بيّنه اى اقامه كرد يا حاضر به استحلاف منكر گرديد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 505

حاكم بايد پرونده را مجددا به جريان انداخته و مبادرت به صدور حكم كند. آيا چنين استنباطى درست است؟ و نظر حضرتعالى در اصل مسأله چيست؟

جواب: استنباط جنابعالى در مسألۀ فوق صحيح است. ممكن است مدعى از استحلاف منكر يا از قسم خوردن پس از ردّ قسم به مدعى استنكاف نمايد و هدف او تفحّص براى تهيۀ بيّنه و يا رسيدن زمان خاصى براى انجام قسم باشد. بنابراين در آينده حق دارد مجددا طرح دعوى نمايد.

(سؤال 2490) در پرونده اى به موجب حكم قطعى، فردى به اتهام سرقت محكوم به تحمل مجازات تعزيرى گرديده است. مال باخته متعاقبا دادخواست ديگرى به دادگسترى تقديم و خواستار ضرر و زيان خود شده (استرداد مال مسروقه)؛ بين شاكى و محكوم عليه در مورد ميزان و مقدار مال مسروقه كه وجه نقد بوده اختلاف است.

در اين گونه موارد چه بايد كرد؟

جواب: نسبت به مقدار زايد، مال باخته مدّعى است، و طرف او منكر. اگر مدّعى نتوانست خواستۀ خود را اثبات نمايد حق دارد منكر را نزد قاضى قسم بدهد بر عدم سرقت مازاد، و يا قسم را ردّ كند به مدّعى؛ و مدّعى پس از قسم مال را دريافت نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 506

مسائل حدود و تعزيرات

جايگاه حدّ و تعزير در اسلام

(سؤال 2491) بعضى به قوانين جزايى و كيفرى اسلام اشكال مى كنند كه كيفيات مخفّفۀ جرم

در آنها مراعات نشده و از اين جهت شايد نقصى در آنها باشد، مستدعى است در جهت رفع شبهه توضيح فرماييد؟

جواب: اين شايعه مانند بعضى شايعه هاى ديگر از طرف معاندين اسلام القا شده و آن را بعضى از افراد ناآگاه بدون تحقيق در مغز خود جا داده اند؛ وگرنه بر افراد آگاه مخفى نيست كه دين مقدس اسلام غايت ارفاق و تخفيف را تا جايى كه موجب تضييع حقوق ديگران يا مستلزم مفاسد ديگر نباشد دربارۀ مجرمين ملحوظ داشته است.

مثلا توبه قبل از ثبوت شرعى جرم را مسقط حدّ و تعزير دانسته و در صورت عدم ثبوت توبه، در مقام اثبات جرم شرايط زيادى را از جمله عدالت شهود و تعدّد آنها و حتى در بعضى جرمها شهادت صريح چهار نفر عادل را شرط كرده است؛ و اقرار در غير حال عادى و از روى تهديد و اجبار را حجت ندانسته و در مجازات بعضى جرمها به كمتر از اقرار چهار مرتبه در حضور حاكم شرع اكتفا نكرده است؛ و بعد از ثبوت جرم نيز در بعضى موارد حق عفو را به امام (ع) و حاكم جامع الشرائط داده است. و به طور كلى در موارد شبهه و عدم احراز شرعى جرم اجازۀ مجازات نداده است؛ و در موارد قصاص و ديات، عقوبت زايد بر قصاص و ديه را ممنوع نموده و عفو اولياى دم و ذوى الحقوق را بهتر از انتقام توصيف كرده، ولى اجبار آنها به عفو را موجب تضييع حقوق آنها دانسته است. خلاصه هر كس از جزئيات قوانين حقوقى و جزايى اسلام با خبر باشد مى داند كه دستورات اسلام به مراتب دلسوزانه تر

از عمل پزشكى است كه بعد از يأس از مداواى عضو فاسد و يقين به سرايت مرض به اعضاى ديگر، آن عضو فاسد را از روى ناچارى قطع مى كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 507

احكام كلى حدّ و تعزير

(سؤال 2492) براى تشخيص ثابت يا متغير بودن احكام شرع چه معيارى وجود دارد؟

آيا عبادى يا معاملى بودن موضوع آن ملاك است، يا تأسيسى يا امضايى بودن آن، و يا معيار ديگرى وجود دارد؟

جواب: تغيير حكم شارع با محفوظ بودن و بقاى موضوع آن به هيچ وجه صحيح نيست، بلكه معقول نيز نمى باشد؛ زيرا نسبت هر حكمى به موضوع خود همچون نسبت معلول به علت است و با بقاى علت، انعدام و زوال معلول عقلا ممكن نخواهد بود. بنابراين تغيير هر حكم نسبت به موضوع خود با نوعى از تغيير و تفاوت در موضوع و در نتيجه زوال موضوع اول همراه مى باشد. و اين تغيير به يكى از راههاى زير ممكن است:

الف: موضوع حكم، تغيير ماهوى پيدا كند؛ نظير استحاله در اشياى نجس، همچون ميتۀ حيوان در نمكزار كه پس از مدتى به نمك تبديل مى شود. يا تبدّل اجزاى ميته يا كود حيوانى به اجزاى درختان و گياهان. اين گونه تغيير، تغيير صورت نوعيه و ماهيت به شمار مى آيد.

ب: عارض شدن يكى از عناوين ثانويه بر موضوع؛ همچون ضرورت و ضرر و حرج و نظاير آن. به عنوان مثال وضويى كه مستلزم ضرر فوق العاده يا مرض باشد با وضويى كه چنين نباشد عرفا دو موضوع شمرده مى شوند؛ و لذا هر كدام حكم جداگانه اى دارد.

ج: مزاحمت دو حكم در مقام امتثال، با فرض رجحان يكى از آن دو بر ديگرى؛

همچون تزاحم وجوب تطهير مسجد با وجوب نماز در فرض وسعت وقت كه در نظر شارع تطهير مسجد اهمّ و مقدّم بر نماز خواهد بود. و در حقيقت حكم وجوب نماز در وسعت وقت مقيد است به عدم تزاحم واجب اهمّى همچون تطهير مسجد با آن.

د: نسخ حكم سابق به واسطۀ حكم لاحق؛ و در اين قسم هر چند به حسب ظاهر چه بسا موضوع حكم اول باقى است، ولى در حقيقت در نظر قانون گذار اسلامى يعنى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 508

شارع مقدس، مصالح و يا مفاسدى كه بر اساس آن حكم اول تشريع شده، تغيير نموده است؛ زيرا بدون تغيير آنها تغيير حكم، گزاف و بر شارع حكيم قبيح مى باشد.

و اين گونه مصالح و مفاسد كه نقش اساسى در تشريع دارند به منزلۀ موضوع حقيقى و در سلسلۀ علل احكام شرعى مى باشند. بنابراين نسخ حكم به معناى تمام شدن مدت آن به علت تغيير مصلحت يا مفسده در ناحيۀ موضوع آن مى باشد.

ه: پايان موسم در احكام موسمى؛ مثل حرمت گوشت حمر وحشيه در يكى از جنگها، و يا مثلا كراهت پوشيدن جامۀ سياه بر فرض اين كه حكم مذكور در زمان قيام سياه جامگان تشريع شده باشد. تغيير حكم در اين قسم نيز به تغيير مصلحت يا مفسده با توجه به شرايط زمانى بازمى گردد؛ زيرا با عدم تغيير مصلحت يا مفسده، تغيير حكم گزاف خواهد بود.

و: تغيير در موضوعاتى كه موضوع احكام ولايى و حكومتى قرار مى گيرند؛ نظير جهاد، صلح، و تحريم استفاده از بعضى كالاها به خاطر مصالح يا مفاسدى كه تشخيص آنها به دست كارشناسان حكومت صالح مى باشد. در اين قسم

نيز تغيير حكم به علت تغيير مصالح يا مفاسدى است كه منجر به صدور حكم حكومتى مى شود. و مى توان اين قسم را از مصاديق بند «ج» شمرد.

ز: زايل شدن علت در مواردى كه حكم، منصوص العلّة باشد؛ رمز تغيير حكم در اين قسم آن است كه علت حكم همان موضوع اصلى آن مى باشد و با زوال آن، موضوع حكم زايل يا متغير شده است. با توجه به اين كه احكام شريعت بدون در نظر گرفتن مصلحت يا مفسدۀ واقعى و از روى گزاف نمى باشند، در اين قسم كه حكم منصوص العلّة مى باشد نيز زوال علت به معناى تغيير مصلحت يا مفسده مى باشد.

از آنچه بيان شد فهميده مى شود اساس تغيير حكم، حتى در قسم اول كه موضوع حكم تغيير ماهوى مى يابد، ناشى از تغيير موضوع حقيقى حكم يعنى مصالح يا مفاسد واقعى است؛ كه بنابر نظر عدليه از مبادى اصلى تشريعات شارع حكيم مى باشد. البته تشخيص مصالح و مفاسد واقعى و تغيير آنها در بسيارى از احكام براى غير شارع- كه به مصالح و مفاسد واقعى و تاروپود نظام خلقت و ساختار وجودى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 509

انسان آگاه نمى باشند- مقدور و ميسور نيست؛ ولى در بعضى ديگر از احكام بسا امكان آن وجود داشته باشد.

در تمام موارد ذكر شده، هر چند مستقيما كشف و دسترسى به مصالح يا مفاسد احكام تغيير يافته براى غير شارع ميسور نمى باشد، ولى از اين كه تغييرى در حكم پيدا مى شود به نحو برهان انّ و كشف علّت به وسيلۀ معلول، به دست مى آوريم كه قطعا آن مصالح يا مفاسد به شكلى دستخوش تغيير و تبدّل گرديده است.

بر

اين اساس اگر فقيه در حوزۀ احكامى كه به يقين تعبّدى نمى باشند، با تشخيص كارشناسان به تغيير مصلحت و مفسدۀ واقعى قطع و يقين پيدا كرد، به طورى كه بقاى حكم اول گزاف باشد، در چنين موردى مى تواند حكم جديدى را استنباط نمايد. در حقيقت در اين گونه موارد حكم سابق تغيير نيافته، بلكه موضوع حقيقى آن كه همان مصالح يا مفاسد واقعى مى باشد تغيير كرده است؛ و تعبير به تغيير حكم در آنها تعبير مسامحه اى است.

(سؤال 2493) در حدود اسلامى اگر اجراى حدّى در شرايطى خاص موجب وهن اسلام و ايجاد تنفّر نسبت به مقررات اسلامى در انظار و افكار عمومى باشد، آيا اجراى آن جايز است؟ و اساسا آيا مى توان به اصل و قاعده اى فقهى ملتزم گرديد كه بر اساس آن به حرمت اجراى هر حكمى كه چنين نتيجه اى را به دنبال داشته باشد، دست يافت؟

جواب: اجراى حدود گرچه منافع بى شمارى را براى جامعه در شرايط طبيعى- در صورتى كه جرم از راههاى شرعى به اثبات رسيده باشد- به همراه دارد و پيامبر اكرم (ص) فرموده اند: «اقامة حدّ خير من مطر اربعين صباحا.» «1» ولى اگر در شرايط خاصى مصلحت اقوا در ترك آن باشد، حاكم مسلمين مى تواند آن را ترك نمايد.

در موثقۀ غياث بن ابراهيم از حضرت امير (ع) آمده است: «لا اقيم على رجل حدّا بأرض العدوّ حتى يخرج منها مخافة ان تحمله الحميّة فيلحق بالعدو.» «2»

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، باب 1 از ابواب مقدمات الحدود، حديث 4.

(2)- وسائل الشيعة، باب 10 از ابواب مقدمات الحدود، حديث 2.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 510

و در فرض مذكور در سؤال اگر اقامۀ برخى

حدود با كيفيت ويژۀ آن در منطقه اى خاص يا در همۀ مناطق و يا در برهه اى از زمان موجب تنفر افكار عمومى از اسلام و احكام آن و در نتيجه تضعيف اساس دين گردد، حاكم مسلمين يا متولّى حوزۀ قضا مى تواند- بلكه موظف است- اقامۀ آن حدّ را تا زمان توجيه افكار عمومى نسبت به مقررات و حدود اسلامى و علت وضع آنها تعطيل نمايد.

مرحوم فاضل مقداد در كنز العرفان، ذيل آيۀ شريفۀ: وَ لْيَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا طٰائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «1»، چنين مى فرمايد: «علت اين كه در اين آيه، طايفه مقيّد به مؤمنين شده اين است كه اگر كفار شاهد اجراى حدّ فوق باشند، چه بسا مانع گرويدن آنان به اسلام شود؛ و از همين جهت اقامۀ حدّ در سرزمين دشمن ناپسند شمرده شده است.» «2» و مخفى نماند كه اين مورد نيز در حقيقت از موارد بند «ج» در پاسخ سؤال قبل (تزاحم ملاكات) مى باشد.

(سؤال 2494) در اجراى مجازاتها آيا علنى بودن آنها الزامى و يا مورد تأكيد شارع مقدس است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، آيا اين تأكيد شامل همۀ مجازاتها مى شود يا به موارد ويژه اى اختصاص دارد؟ و آيا تماشاچيان بايد شرايطى را دارا باشند؟ و حضور چه تعداد از آنان كفايت مى كند؟

جواب: در مورد علنى بودن اجراى حدود، در قرآن كريم در مورد حدّ زنا آمده است: وَ لْيَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا طٰائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «3» ظاهر آيۀ شريفه اين است كه بايد عده اى از مؤمنين شاهد و ناظر اجراى حدّ زنا باشند و نمى توان اين حدّ را در خفا و به دور از انظار اجرا نمود. در برخى از روايات نيز آمده است

كه حضرت امير (ع) در مقام اجراى حدّ زنا مردم را مطلع و دستور دادند تا شاهد اجراى حدّ باشند؛ از جمله روايت احمد بن محمد بن خالد است در مورد مردى كه نزد حضرت امير (ع) چهار مرتبه به زنا اعتراف نمود و آن حضرت در بين مردم اعلام فرمود: «يا معشر المسلمين، اخرجوا ليقام على هذا الرجل الحدّ ...» «4»

______________________________

(1)- سورۀ نور (24): آيۀ 2.

(2)- كنز العرفان، ج 2، ص 218.

(3)- سورۀ نور (24): آيۀ 2.

(4)- وسائل الشيعة، باب 31 از ابواب مقدمات الحدود، حديث 3.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 511

البته آنچه از آيۀ شريفه فهميده مى شود تنها لزوم علنى بودن اجراى حدّ زنا مى باشد و تعميم آن به ساير مجازات ها نيازمند دليل است. و برخى از فقها امر در اين آيۀ شريفه را حمل بر استحباب كرده اند؛ از جمله شيخ در مبسوط (ج 8، ص 8) و خلاف (ج 5، ص 374، مسألۀ 11)، ابن برّاج در مهذّب (ج 2، ص 528)، محقق در شرايع (ج 4، ص 144)، علامه در ارشاد (ج 2، ص 9173) و شهيد اول در لمعه (الروضة البهية، ج 9، ص 95) اين قول را اختيار كرده اند.

و در مورد تعدادى كه بايد شاهد و ناظر اجراى حدّ زنا باشند، ظاهر آيۀ شريفۀ فوق اين است كه حضور طايفه اى از مؤمنين لازم است. در رابطه با تعداد افراد طايفه، ميان فقها اختلاف است؛ برخى همچون شيخ طوسى در نهايه (ص 701)، علامۀ حلى در قواعد (ج 3، ص 530) و ابن برّاج در مهذّب (ج 2، ص 28) گفته اند كه اقلّ آن يك نفر است و بر

يك نفر نيز طايفه گفته شده است. آنان آيۀ شريفۀ:

فَلَوْ لٰا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ «1» را به عنوان شاهد ذكر مى كنند كه به اعتقاد آنان طايفه در اين آيه بر يك نفر نيز تطبيق شده است.

در برخى از روايات نيز «طايفه» بر يك نفر تطبيق شده است؛ از جمله روايت پنجم از باب يازدهم از ابواب حدّ زنا در وسائل الشيعة، و نيز حديث چهارم از باب 42 از ابواب حدّ زنا در مستدرك الوسائل.

و بعضى ديگر از فقها همچون شهيد ثانى در حاشيۀ ارشاد (چاپ شده همراه با غاية المراد، ج 4، ص 201) و ابن ادريس در سرائر (ج 3، ص 454) گفته اند: اقلّ تعداد طايفه، سه نفر هستند؛ ايشان علاوه بر استناد به دلالت عرفى و شاهد حال، به ذيل آيۀ نفر استشهاد كرده اند كه مى فرمايد: لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ كه براى «طايفه»- كه در صدر آيه ذكر شده است- ضمير جمع به كار رفته است و اقلّ افراد در جمع، سه نفر مى باشد.

______________________________

(1)- سورۀ توبه (9): آيۀ 122.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 512

و شيخ در خلاف (ج 5، ص 374، مسألۀ 11) اقلّ تعداد افراد در «طايفه» را ده نفر دانسته است. و بعضى نظير علامه در مختلف (ج 9، ص 170) و شهيد در روضه (ج 9، ص 96) گفته اند: ميزان، نظر عرف است؛ يعنى هر آنچه به نظر عرف مدلول طايفه باشد.

اهل لغت نيز «طايفه» را به چند معنا بيان كرده اند. راغب مى گويد: «طايفه اى از مردم يعنى

جماعتى از آنان؛ و به يك نفر نيز اطلاق مى شود.» «1» ابن اثير نيز مى گويد:

«طايفه جماعتى از مردم است و بر يك نفر نيز صدق مى كند.» «2» نظير همين معنا در مقاييس، لسان العرب، مجمع البحرين، المنجد و المعجم الوسيط ذكر شده است.

با اين همه بعيد نيست بتوان گفت كه مقصود از «طايفه» به حسب موارد استعمال، متفاوت مى باشد. بنابراين چنانچه مقصود از آيۀ شريفۀ: وَ لْيَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا طٰائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اين است كه اگر حدّ زنا در خفا اجرا شود موجب عبرت و پرهيز از ارتكاب گناه نمى گردد، بعيد نيست حضور يك نفر نيز كافى باشد؛ زيرا در اين صورت حدّ زنا به طور مخفى اجرا نشده است و براى حدّ اقل يك نفر عبرت مى باشد، يا نقل آن يك نفر و گواهى او بر اجراى حدّ موجب عبرت ديگران مى گردد؛ بويژه با توجه به اين كه مقصود از طايفه بر فرض تطبيق بر يك نفر، فردى است كه از وجوه مردم و در نظر آنان از جايگاه خاصى برخوردار باشد، به گونه اى كه سخن او در ميان آنان مقبوليت و پذيرش داشته باشد. از روايت غياث بن ابراهيم از حضرت امير (ع) «3» و نيز روايت ابو بصير از امام صادق (ع) «4» هم استفاده مى شود كه حضور يك نفر در اجراى حدّ زنا كفايت مى كند.

ولى اگر مقصود از آيۀ شريفه، تشديد عذاب بر كسى باشد كه حدّ بر او جارى مى شود، بعيد است با حضور يك نفر اين مقصود حاصل شود؛ و حدّ اقل بايد جماعتى از مردم حضور داشته باشند. از روايات مربوط به اجراى حدّ زنا توسط حضرت امير (ع)

نيز فهميده مى شود تعداد حاضرين بايد بيش از يك نفر باشند؛ زيرا در روايت

______________________________

(1)- مفردات الفاظ القرآن، ص 531 و 532.

(2)- النهاية فى غريب الحديث و الاثر، ج 3، ص 153.

(3)- وسائل الشيعة، باب 11 از ابواب حدّ زنا، حديث 5.

(4)- مستدرك الوسائل، باب 42 از ابواب حدّ زنا، حديث 4.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 513

احمد بن محمد بن خالد- كه سابقا ذكر شد- تعبير «يا معشر المسلمين، اخرجوا ...» به كار رفته بود. روشن است كه به يك يا دو و يا سه نفر عنوان «معشر» صدق نمى كند.

و در مورد شرايط حاضران بايد توجه داشت كه در آيۀ شريفه به مؤمن بودن آنان تصريح شده است. البته ممكن است گفته شود «مؤمن» در اينجا در مقابل «كافر» و «منافق» استعمال شده است؛ بنابراين صرف مسلمان بودن حاضرين كفايت مى كند، هر چند عادل نباشند. مؤيد اين بيان، روايت احمد بن محمد بن خالد است كه در آن حضرت امير (ع) به «يا معشر المسلمين» تعبير كرده اند. و نيز در تفسير قمى ذيل آيۀ فوق آمده است: ابى الجارود از امام باقر (ع) نقل مى كند كه در رابطه با جملۀ طٰائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فرمود: «يجمع لهما الناس اذا جلّدوا» كه مؤمنين بر «ناس» تطبيق شده اند.

اما از ظاهر آيۀ شريفه و نيز روايات وارده مى توان استفاده نمود كه حاضرين نبايد از كسانى باشند كه خودشان مستحق حدّ الهى هستند. «1» هر چند سند اكثر اين روايات قابل خدشه است و لذا بسيارى از فقها به كراهت آن نظر داده اند؛ نظير شيخ مفيد در مقنعه (ص 781)، شيخ طوسى در نهايه (ص 701)، ابن برّاج در

مهذّب (ج 2، ص 528)، محقق در شرايع (ج 4، ص 144)، علامه در قواعد (ج 3، ص 531)، شهيد اول در لمعه (الروضة البهية ج 9، ص 96)، شهيد ثانى در مسالك (ج 14، ص 389) و صاحب جواهر (ج 41، ص 351).

ولى با توجه به آيۀ شريفه و از مجموع روايات به دست مى آيد كه حضور اقشار مختلف مردم در اجراى حدّ زنا مطلوب نمى باشد؛ زيرا موجب عكس العمل هاى تند مى شود و نتيجۀ معكوس در بر دارد. در روايتى آمده است كه حضرت امير (ع) هنگامى كه در بصره بودند و مى خواستند بر مردى حدّ زنا را اجرا نمايند، از حضور جماعتى از مردم كه براى تماشا آمده بودند جلوگيرى كردند و به قنبر فرمودند: «لا مرحبا بوجوه لا ترى الّا فى كل سوء، هؤلاء فضول الرّجال، امطهم [ابعدهم] عنى يا قنبر.» «2»

و به طور كلى نكته اى كه در حدود اسلامى بايد در نظر گرفته شود اين است كه

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، باب 31 از ابواب حدّ زنا، احاديث 1، 2، 3 و 4؛ كافى، ج 7، ص 188، حديث 1.

(2)- وسائل الشيعة، باب 22 از ابواب مقدمات حدود، باب كراهة اجتماع الناس للنظر الى المحدود، حديث 1.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 514

اساسا چگونگى اثبات اين گونه مجازاتها به گونه اى است كه تحقق آن- بويژه در جرايم جنسى- بسيار نادر مى باشد و بر فرض اثبات، موارد سقوط مجازات در آنها فراوان است؛ و بحث تفصيلى آن در اين مختصر نمى گنجد. و به نظر مى رسد تشريع مجازات براى جرايم موجب حدّ، بيشتر جنبۀ بازدارندگى داشته است. بنابراين فرض علنى بودن اجراى حدّ زنا-

صرف نظر از مباحث فرعى آن- به غايت نادر خواهد بود.

(سؤال 2495) در زمينۀ مجازاتهاى تعزيرى، مرحوم صاحب جواهر از صاحب كشف اللثام نقل مى كند كه هرگاه گناهكار با گونه هاى ديگرى از كيفر تأديب شود، روى آوردن به تازيانه و تنبيه بدنى دليلى ندارد؛ مگر در موارد ويژه اى كه در آنها نسبت به تنبيه بزهكار نصّى وارد شده باشد. «1» با توجه به اين مسأله، در اين گونه مجازات ها- اعم از اين كه نسبت به موردى نصّى خاص وارد شده باشد يا خير- اگر اصلاح و تأديب گناهكار با مجازاتى خفيف تر ممكن باشد، آيا مى توان از مجازات شديدتر استفاده نمود؟

جواب: تعزير در لغت معمولا به «منع»، «ردّ»، «تأديب» و «ملامت نمودن» معنا شده است، و اين كه در بعضى كتب لغت بر ضرب يا اشدّ ضرب تطبيق شده است از باب تعيين مصداق براى مفهوم منع، ردّ، تأديب و مانند آن مى باشد.

در روايات مربوطه نيز معمولا از ضرب و تازيانه سخن به ميان آمده است؛ و لذا اكثر فقها تعزير به غير از تازيانه زدن بر مجرم را جايز نمى دانند. ولى به نظر اين جانب- همان گونه كه در كتاب دراسات فى ولاية الفقيه، ج 2، ص 315 به بعد به تفصيل بحث شده است- ذكر تازيانه در روايات فوق از آن جهت بوده كه تازيانه در آن روزگار رايج ترين و آسان ترين و شايد مؤثرترين وسيله جهت بازداشتن مجرمين از تكرار جرم بوده است، نه اين كه خصوصيتى پنهان در آن نهفته باشد.

از دقت در لسان روايات مربوط به حدود و تعزيرات بسا به دست مى آيد كه تشريع آنها براى اصلاح فرد و جامعه و بازداشتن

افراد خاطى و مجرم از تكرار جرم و تأديب آنها مى باشد، نه اين كه داراى اسرارى مرموز باشند كه قابل فهم براى عرف و

______________________________

(1)- جواهر، ج 41، ص 448، دار احياء التراث العربى.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 515

عقلا نباشد. و اصلاح و تربيت جوامع و افراد از امورى است كه متأثر از شرايط زمانى و مكانى مى باشد، و از اين جهت برخورد با جرايم و تعزير مجرمين مختلف نياز به كارشناسى دقيق دارد.

از سوى ديگر اعمال مجازات از قبيل دخالت در محدودۀ سلطۀ ديگرى است؛ و بر اساس اصل اوّلى مستفاد از عقل و شرع، تصرف در سلطۀ ديگرى بدون رضايت او جايز نيست مگر در مواردى كه شارع آن را تجويز نموده و نوعى ولايت و سلطه بر غير را مشروعيت داده باشد؛ مثل امر به معروف و نهى از منكر و نيز اجراى حدود الهى با رعايت شرايط و ضوابط هر يك از آنها. اما در مورد تعزيرات قدر متيقن آن است كه حاكم شرع واجد شرايط تا جايى بر مجرم سلطه دارد و مى تواند او را تعزير كند كه در راه تأديب و اصلاح وى باشد؛ بنابراين اگر توسط كارشناسان مربوطه تشخيص داده شود كه با مجازات خفيفى مى توان مجرم را تأديب و اصلاح نمود، دليلى از شرع و عقل بر جواز مجازات شديد وجود ندارد. و اساسا ويژگى عدالت حاكم واجد شرايط- كه از شرايط اساسى اعمال سلطه توسط وى مى باشد- اجازۀ مجازاتى بيش از اندازه و مقدار مورد نياز را به وى نمى دهد.

(سؤال 2496) با توجه به اين كه تعزير مجازاتى است كه چگونگى آن از شرايط زمان

و مكان تأثير مى پذيرد و حتى برخى از فقها همچون شهيد اول؛ آن را تابع عرف مى دانند «1» و نيز بر مبناى اصل كرامت انسانى كه حضرتعالى نسبت به آن تأكيد فرموده ايد، آيا مى توان به اين نتيجه دست يافت كه چگونگى مجازاتهاى تعزيرى- كه بيشتر مجازات هاى اسلامى را تشكيل مى دهند- نبايد با عقلانيت جمعى جامعه كه بنابر قول شهيد؛ همان عرف است، در تعارض قرار گيرد و نبايد به گونه اى باشد كه در باور عمومى مردم در يك زمان، هتك كرامت انسانى تلقى شود؟

جواب: همان گونه كه در پاسخ قبلى اشاره شد، از لسان روايات حدود و تعزيرات فهميده مى شود كه هدف مهم شارع از تشريع آنها اصلاح فرد و جامعه و تأديب و

______________________________

(1)- (القواعد و الفوائد، ج 2، ص 144، قاعدۀ 204، مكتبة المفيد).

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 516

تربيت افراد خاطى و مجرم مى باشد. و چون تشريع آنها بر خلاف اصل اوّلى تسلط هر انسانى بر خود مى باشد، لذا بايد به قدر متيقن كه مورد اذن قطعى شارع مى باشد اكتفا نمود؛ و آن، مواردى است كه تعزير، كمتر موجب هتك حرمت وى گردد. بر اين اساس اگر نوع تعزير يا شكل اجراى آن موجب هتك كرامت انسانى و در تعارض با مبانى و ارزشهاى پذيرفته شدۀ اخلاقى در يك جامعه باشد، دليلى بر جواز آن وجود ندارد.

به علاوه تعزير براى رعايت مصالح فرد و جامعه و حفظ حقوق الهى و مردمى است، و هتك حرمت و كرامت انسانى، خود از امورى است كه مبغوض و منهىّ عنه شارع است، و چگونه با امرى كه مبغوض شارع است حرمت احكام شريعت و حقوق الهى و

مردمى حفظ مى گردد؟

از طرفى اهانت، و هتك حرمت انسانى از عناوين عرفى متغير است كه فرهنگ و آداب و رسوم ملتها در ازمنه و امكنۀ گوناگون در صدق و عدم صدق آن تأثير دارد، و چه بسا كارى در بين ملتى و يا در زمان و مكان خاصى هتك حرمت و كرامت انسانى شمرده شود و در بين ملت ديگر و يا زمان و مكان ديگر اين گونه نباشد؛ چنانكه ممكن است عمل و رفتارى در زمان يا مكان خاصى اهانت و موجب تعزير باشد و در مكان يا زمان ديگرى نباشد.

(سؤال 2497) 1- آيا شرعا كسانى را كه احتمال عقلايى ارتكاب جرم از طرف آنها وجود دارد ولى هنوز مرتكب جرمى نشده اند مى توان به عنوان يك اقدام تأمينى دستگير و زندانى نمود و يا ساير اقدامات تأمينى را در مورد آنان معمول داشت؟

2- آيا كسانى را كه كرارا مرتكب جرم شده اند و يا عادت به ارتكاب جرم دارند به عنوان اقدام تأمينى مى توان بجز مجازات قانونى مربوطه تدابير ديگرى- از قبيل حبس، تبعيد، اخذ ضمانت احتياطى- در مورد آنان معمول داشت؟

3- آيا اصولا در مورد اشخاص فوق الذكر و يا ساير كسانى كه جرمى را مرتكب مى شوند، مى توان حكم زندان و يا تبعيد به مدت نامعيّن صادر كرد و مدت آن را به كيفيت اصلاح مجرم واگذار كرد؟ و يا اين كه حتما مدت و ميزان و نوع مجازات بايد در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 517

حكم قاضى تصريح شود؟ خصوصا كه در بعضى از روايات وارده به مدت يك سال در مورد حبس اشاره شده است.

4- آيا در مورد اصلاح مجرم نيمه مسئول

تعريف خاصى در شرع اسلام وجود دارد؟

و چه احكام حقوقى بر آن مترتب است؟

5- اصولا در فقه اسلامى براى پيشگيرى از وقوع جرم در جامعه و تأمين افراد جامعه از خطر مجرمين چه راه هاى حقوقى وجود دارد؟ و اين اقدامات در صورت وجود تحت چه عناوين فقهى و مطابق كدام دليل مى باشند؟

جواب: به طور كلى حبس و تبعيد و تعزيرات ديگر قبل از ارتكاب و اثبات جرم- آن هم از طرق مشروع- جايز نيست؛ زيرا تعزيرات براى جرم ثابت است نه اثبات جرم. بلى در مواردى كه به تشخيص حاكم شرع جامع الشرائط حفظ نظم و امنيت اجتماعى و جلوگيرى از اختلال نظام و تضييع حقوق محترمه متوقف بر مراقبت از اشخاصى باشد، حاكم شرع جامع الشرائط بايد حكم مراقبت را به مقدار ضرورت و لزوم با رعايت حفظ آبروى افراد و آزادى كار و كسب آنها و نيز حقوق خانوادۀ آنان صادر نمايد. و اگر فرضا براى آنان حبس را تشخيص داد، بايد حبس با حفظ حقوق خانواده و تأمين معاش آنان و حقوق زوجيت باشد؛ و خلاصه اين كه محدود باشد نه محصور مطلق مانند زندانى هاى رايج در اين زمان. و نيز بايد از مراقبت نسبت به زندگى شخصى افراد اجتناب شود و مأموريت اين امور به افراد عاقل و بصير و دلسوز محول شود. البته عناوين: «حفظ و امنيت و ...» شامل مخالفت هاى سياسى و انتقادى كه از مقولۀ امر به معروف و نهى از منكر است، نمى باشد؛ و هر گونه مخالفت با حاكميت صالح تا جايى كه به حدّ محاربه يا بغى نرسد اشكالى ندارد. جهت توضيح بيشتر به كتاب «دراسات

فى ولاية الفقيه» جلد دوم صفحۀ 373 به بعد مراجعه شود.

(سؤال 2498) اگر مى شود بعضى از احكام اسلام كه با عرف امروزى تطابق ندارند مانند برده دارى را مسكوت گذاشت، آيا اين امر قابل تعميم به احكام جزايى اسلام مانند قطع عضو و سنگسار و مانند اينها مى باشد يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 518

جواب:: در اين كه احكام و مقررات اسلامى تابع مصالح و مفاسد واقعى است بحثى نيست، ليكن بخشى از مصالح و مفاسد موضوعات ثابت و غير قابل تغيير است مانند احكام عبادى و برخى از معاملات به معناى عام. و بخشى قابل تغيير است كه با تغيير زمان و مكان و شرايط اجتماعى انسانها تغيير خواهد نمود؛ و در حقيقت موضوعات احكام تغيير پيدا مى كند. از طرف ديگر مصالح و مفاسد برخى احكام براى انسانها قابل درك قطعى نيست، مانند بخشى از احكام جزئى نماز و روزه و مناسك حج و امثال اينها، و برخى ديگر براى دانشمندان و فرهيختگان قابل درك است ولى كار هر كس نيست.

در مورد سؤال نيز اگر فقيه متبحّر از ادلّۀ مربوطه توانست ملاك قطعى مجازاتهاى اسلامى را كشف نمايد و به اين نتيجه رسيد كه مصلحت آنها از مصالح متغيّرى است كه با تغيير فرهنگ و شرايط زمان و مكان انسانها قابل تغيير مى باشد، پس طبعا طبق درك خويش فتوا مى دهد. و اگر نتوانست به چنين اجتهاد قطعى دست يابد طبعا به اطلاق ادلّه بايد عمل نمايد؛ زيرا ظاهر ادلّۀ شرعى، دائمى و هميشگى بودن احكام است، مگر اين كه قرائن قطعى بر خلاف آن به دست آيد.

اما در اين امور مهمه مربوط به نفوس

و دماء بناى شرع بر عدم تفحّص و تحقيق و سعى در عدم ثبوت آنهاست، چنانكه سيرۀ رسول خدا (ص) و امير المؤمنين (ع) نيز چنين بود كه تلاش مى كردند افراد متهم اقرار نكنند و شرايط و زمينۀ ثبوت اين مجازاتها احراز نگردد و پيوسته بر برائت افراد و پرهيز از ثبوت مجرميّت به خصوص در امور جنسى اصرار داشتند.

(سؤال 2499) آيا تعزير منحصر به ارتكاب معصيت اعم از كبيره يا صغيره است؟

بنابراين كارى كه شرعا معصيت نيست ولى ارتكاب آن مفاسدى را براى فرد يا اجتماع ايجاد مى كند و باعث اختلال در نظم جامعه مى شود، آيا حاكم شرع مى تواند مرتكب آن را عقوبت و تعزير نمايد؟

جواب: ايجاد مفسده در جامعۀ مسلمين معصيت است. و اگر كسى با علم به حكم و موضوع و از روى قصد مرتكب شود، در صورت ثبوت آن از راه هاى شرعى،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 519

قاضى شرع جامع الشرائط مى تواند او را تعزير نمايد؛ و اگر عالم به حكم يا موضوع نباشد و قصد ايجاد مفسده و اختلال نداشته باشد بايد ارشاد گردد. و در هر حال بايد علم و قصد او احراز گردد تا بتوان حكم به تعزير وى داد. و نيز عناوينى همچون «مفسده» يا «اختلال در نظم» بايد دقيقا تعريف شود تا مورد سوء استفادۀ بعضى افراد در حاكميت و يا تضييع حقوق افراد نگردد؛ و در هر صورت اظهار عقايد و مخالفت نظرى با حاكميت- و يا حتى مخالفت عملى چنانچه به حدّ محاربه و فعاليت مسلحانه نرسد- مصداق عناوين فوق نيست.

(سؤال 2500) منظور حضرتعالى از حاكم شرعى كه اختيار تعزير با اوست چه كسى

مى باشد؟

جواب: منظور از حاكم شرع در مورد سؤال و ساير ابواب فقهى مجتهد جامع شرايط فتوى و حكومت است؛ و شرايط صالحيت فقيه براى حكومت هشت چيز است كه در صورت بيعت شرعى مردم با او حكومتش شرعى مى شود و احكام او نافذ و معتبر مى باشد، و تفصيل آن را در محل خود بيان نموده ايم. «1»

(سؤال 2501) در مورد اجراى حدّ بر فردى كه بعد از ارتكاب جرم مجنون مى شود تكليف چيست؟ و آيا در اين مورد تفاوتى بين جنون ادوارى و دائمى وجود دارد؟

جواب: بر مجنون حدّ جارى نمى شود؛ ولى در مجنون ادوارى در صورتى كه جرم او در حال افاقه باشد، حدّ در حال افاقۀ او جارى مى شود.

حدّ محاربه

(سؤال 2502) آيا براى تحقّق موضوع حدّ شرعى «محاربه» اقدام مسلحانه در سلب امنيّت مردم معتبر است، يا محاربه اعم از آن است؟

جواب: در عنوان «محارب»- بنابر آنچه در روايات اهل بيت (ع) و فتاواى فقها تصريح شده- داشتن سلاح قيد شده است، از جمله: در صحيحۀ محمد بن مسلم از

______________________________

(1)- ولاية الفقيه، ج 1، باب چهارم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 520

امام باقر (ع) چنين آمده است: «من شهر السّلاح فى مصر من الامصار فعقر اقتصّ منه و نفى من البلد، و من شهر السّلاح فى مصر من الامصار و ضرب و عقر و اخذ المال و لم يقتل فهو محارب.» «1» (هر كس در شهرى يا محلّى سلاح كشيد و ديگران را زخمى يا ناقص العضو نمود مورد قصاص واقع مى شود. و هر كس سلاح كشيد و كسى را مورد ضرب و شتم و جراحت يا نقص عضو قرار داد و مال

او را گرفت ولى او را نكشت، او محارب است.)

محقّق در كتاب حدود شرايع فرموده است: «محارب كسى است كه سلاح بركشد براى ترساندن مردم، خواه در شب باشد يا روز، و يا در خشكى باشد يا در آب، و در شهر باشد يا غير آن.» «2» به علاوه كلمۀ «محاربه» از حرب مأخوذ است، و حرب و جنگ معمولا با سلاح انجام مى شود.

علاوه بر عنوان «سلاح» در بسيارى از روايات و فتاواى فقها عنوان «اخافة الناس» نيز مشاهده مى شود؛ بلكه مى توان گفت «قصد اخافة» نيز بايد احراز گردد. بنابراين محارب به كسى اطلاق مى گردد كه به قصد ترساندن مردم و با به كارگيرى اسلحه، آرامش و آزادى و امنيت عمومى را سلب نمايد. و اگر هر يك از سه عنوان ياد شده احراز نگردد عنوان محارب صدق نخواهد كرد؛ يعنى اگر سلاح در كار نيست، يا سلاح اظهار شود ولى در حدّ اخافه نيست، يا خوف محقق شود ولى قصد آن احراز نشود، نمى توان محاربه را به كسى نسبت داد.

و به نظر مى رسد عنوان «سلاح» فى نفسه موضوعيّت نداشته باشد، بلكه اشاره به ابزار نيرو و قدرتى است كه موجب ترساندن مردم مى شود. بنابراين شامل سلاحهاى غير آهنى و آتشى نيز مى شود، و حتى شامل آتش زدن خانه و كاشانۀ مردم نيز مى شود؛ چنانكه در خبر سكونى آمده است «3». مشروح اين مسأله با اشاره به ادلّۀ آن در جزوه اى مستقل چاپ و منتشر شده است.

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 18، ص 532.

(2)- شرايع، ص 958.

(3)- وسائل الشيعة، ج 18، ص 538.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 521

حدّ افساد

(سؤال 2503) آيا «افساد فى الارض» به

لحاظ شرعى، موضوع حدّ شرعى مستقل از محاربه است؟

جواب: در عنوان «افساد»- نه از نظر لغت و نه از نظر مصطلح قرآنى و روايى و فتاواى فقها- قيد سلاح اخذ نشده است؛ هر چند بر همۀ افراد «محارب» عنوان «مفسد» نيز صادق است. همچنين شرط «اخافة الناس» نيز در عنوان «افساد» و در «مفسد» لحاظ نشده است. عدم اعتبار سلاح و اخافة در عنوان افساد با تتبّع در آيات قرآنى به خوبى روشن مى شود؛ از جمله آيۀ 73 از سورۀ يوسف به نقل از برادران حضرت يوسف (ع): قٰالُوا تَاللّٰهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ مٰا جِئْنٰا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ (آنان- برادران يوسف- گفتند: به خدا سوگند شما مى دانيد كه ما هرگز براى افساد به سرزمين شما نيامده ايم.) و آيات ديگر.

كلمۀ «فساد» در برابر صلاح و سلامت است. و ظاهرا مقصود از عنوان «افساد فى الارض» كه در آيۀ 33 سورۀ مائده به آن اشاره شده است، انجام هر عملى است كه مسير عادى و سلامت امنيتى يا اخلاقى يا اقتصادى جامعه را بر هم زند و موجب تباهى در نظام آن گردد. هر چند ايجاد هر فسادى گناه و جرم است و طبعا استحقاق حدّ يا تعزير يا توبيخى را شرعا در پى دارد، ولى كلمۀ «يسعون» و قيد «فى الارض» كه در آيۀ محاربه در سورۀ مائده آمده است، حكايت از فساد خاصى مى كند كه ضرر آن تنها متوجه شخص گناهكار نيست، بلكه سلامت عادى يك مجتمع انسانى را بر هم مى زند.

مادۀ «سعى» دلالت مى كند بر تلاش و دويدن براى افساد، و هيأت فعل مضارع دلالت دارد بر اصرار و تداوم؛ و هيچ گاه براى حكايت از

انجام يك گناه معمولى چنين تعبيرى معمول نيست، بلكه غلط است.

در اين جهت كه آيا نسبت بين دو عنوان «محاربه» و «افساد فى الارض» تباين است

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 522

يا عموم و خصوص مطلق يا من وجه، «1» و آيا هر يك از دو عنوان فوق به تنهايى موضوع مستقل براى احكام مذكوره در آيۀ محاربه است و يا اين كه هر دو عنوان با هم موضوع واحدى مى باشند براى احكام مذكوره، و هر كدام جزء موضوع است، احتمالات و اقوالى مطرح است. ممكن است گفته شود: چون موصول يعنى «الذين» در جملۀ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسٰاداً تكرار نشده است پس ظاهر آيه اين است كه اين جمله قيد جملۀ يُحٰارِبُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ مى باشد. بنابراين هر دو عنوان با هم موضوع واحدى مى باشند براى احكام مذكوره، و هر كدام جزء موضوع مى باشد؛ و در نتيجه احكام براى مطلق محارب نيست، بلكه براى محارب مفسد است.

ولى بعضى اين احتمال را مخدوش دانسته و تمام موضوع را فساد فى الارض گرفته، و ذكر محاربه را در آيۀ سورۀ مائده از باب بيان مصداق و شأن نزول دانسته اند.

ليكن اين نظر نيز قابل خدشه است، و قدر متيقّن كه مطابق احتياط نيز مى باشد، صورتى است كه هر دو عنوان يعنى افساد و محاربه صادق باشد. تفصيل اين بحث در جزوه فوق الذكر آمده است.

(سؤال 2504) آيا حدّ شرعى «محاربه و افساد» حوزۀ فرهنگى را نيز شامل مى شود؟

جواب: حوزۀ فرهنگى داراى ويژگى هاى خاصى است كه نبايد از آنها غفلت شود.

در اين زمينه به دو نكته اشاره مى شود:

1- اصل فكر و انديشه و آنچه از تضارب

يا اجتماع دو انديشه به وجود مى آيد به هيچ وجه در اختيار انسان نيست؛ هر چند ممكن است برخى از مقدمات آن اختيارى باشد. صرف انديشه و فكر از نظر عقلى و اصول مورد قبول عقلا و نيز اديان الهى هيچ گاه قابل مؤاخذه و كيفر نيست.

معناى مكلف بودن افراد به اصول دين كه امورى فكرى و اعتقادى مى باشند اين نيست كه تصور انديشۀ خاصى را در بستر ذهن بيافرينند، بلكه به معناى تلاش در ايجاد مقدمات اعتقاد و باور قلبى و لزوم ايمان و التزام به آنهاست. جايگاه ايمان

______________________________

(1)- «تباين» نظير: دو مفهوم سفيدى و سياهى؛ و «عام و خاص مطلق» نظير: دو مفهوم حيوان و انسان؛ و «عام و خاص من وجه» نظير: دو مفهوم انسان و ابيض.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 523

هر چند روح و قلب انسان است، اما از نظر قبول آثار و تبعات عملى و اخلاقى آن، مورد توجه اديان قرار گرفته است. در حقيقت ايمان به معناى التزام و پايبندى عملى به اصولى است كه در اثر تدبّر و تفكّر به صورت انديشه و باور در روح و ذهن انسان به وجود آمده است.

2- نكتۀ ديگر مربوط به ابراز و بيان يك انديشه و فكر مى باشد. ابراز هر عقيده و انديشه اى حقّ اولى هر انسان است.

عقلاى جهان در هيچ زمانى كسى را از ابراز آنچه انديشيده و در قالب يك تفكر شكل يافته است منع نمى كنند، گرفتن اين حق از انسان ظلمى است نسبت به او؛ همان گونه كه اطلاع از هر انديشه و فكرى براى ديگران نيز حق آنان مى باشد. صرف ابراز انديشه و يا اطلاع از

آن با هيچ يك از عناوين كيفرى نظير توهين، افتراء، اغفال و مانند آن مربوط نيست.

و آنچه دربارۀ كتب ضلال در برخى منابع اسلامى عنوان شده است به هيچ وجه به معناى ايجاد محدوديت يا برخورد قهرآميز با آرا و عقايد مخالف كه بر اساس استدلال و منطق ابراز مى گردند نمى باشد؛ بلكه با توجه به آيات و روايات و سيرۀ معصومين (ع) مقصود از آن، مواردى است كه مخالفان معاند به جاى استفاده از براهين و استدلال منطقى به دروغ و فريب و يا توهين و افترا روى آورند، و از اين طريق و با روشهاى غير علمى در صدد تخريب و افساد جامعه و محيطهاى علمى و فرهنگى و تضييع حقوق آنان برآيند؛ در اينجاست كه عناوين كيفرى مطرح مى شود. در حقيقت برخورد يا اعمال محدوديت- كه خود نوعى تعزير است- به خاطر آن عناوين كيفرى است نه صرف ابراز يا بيان فكر و عقيده.

البته احراز عناوين كيفرى فوق كار بسيار مشكلى است. و چون ممكن است به خاطر عوامل و انگيزه هاى مختلفى، حوزۀ امور فرهنگى و كيفرى با هم مخلوط شود و موجب تضييع حقوق گردد، از اين رو لازم است در دعاوى مربوط به اين مسائل يك هيأت متشكل از افراد امين، صاحب نظر، خبره، و كارشناس بى طرف و منتخب مردم در محاكم مربوطه حاضر شده و نظر دهند و محاكم در موارد مربوطه نظر اين

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 524

هيأت را ملاك قضاوت خود قرار دهند، تا هم حق افراد در معرض تضييع واقع نشود، و هم حقوق جامعه مورد توجه قرار گيرد. مشروح اين مسأله در جزوۀ فوق

الذكر آمده است؛ مراجعه شود.

حدّ بغى

(سؤال 2505) مفاد شرعى موضوع و حكم «بغى» چيست؟ آيا در شريعت اسلام براى «باغى» حدّ شرعى يا تعزير به تشخيص حاكم شرع پيش بينى شده است؟ و آيا خروج مسلحانه عليه «حاكميت به حقّ» در مفهوم شرعى «بغى» ملاحظه شده است؟

جواب: «بغى» در لغت به معناى طلب توأم با خروج از حدّ اعتدال، برترى طلبى، تفوّق جويى و ظلم و ستم ذكر شده است؛ ولى در اصطلاح قرآن به معناى تجاوز و برترى طلبى با قدرت و درگيرى مسلحانه آمده است. ريشۀ اصلى مسألۀ بغى از آيۀ 9 سورۀ حجرات اخذ شده است: وَ إِنْ طٰائِفَتٰانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمٰا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدٰاهُمٰا عَلَى الْأُخْرىٰ فَقٰاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتّٰى تَفِي ءَ إِلىٰ أَمْرِ اللّٰهِ (هرگاه دو دسته از مردم مؤمن با يكديگر به قتال پرداختند، آنان را اصلاح دهيد؛ پس اگر دسته اى بر دستۀ ديگر يورش نمود با آنها بجنگيد تا به دستور خداوند بازگردند.)

«بغى» در آيۀ فوق به درگيرى مسلحانه بين دو طائفه از مؤمنين اطلاق شده، لذا جلوگيرى از بغى نيز با قدرت سلاح پيش بينى شده است. شأن نزول آيه نيز قتال و درگيرى بين دو طائفه (اوس و خزرج يا غير اينها) بوده است.

اما در تعبيرات فقها «بغى» به خروج از اطاعت «امام معصوم» يا «امام عادل» تفسير شده است، و در بعضى تعبيرات لفظ «امام» به صورت مطلق آمده است. و در معناى «خروج» نيز بروز و قيام براى قتال و درگيرى مسلحانه تصريح شده است. و چون مفاد آيۀ «بغى» عام مى باشد و شامل تمام مواردى است كه جمعى از مؤمنين در برابر جمعى ديگر از

آنان دست به قيام مسلحانه بزنند، لذا بحث در مورد اين كه مقصود از بغى، خروج بر امام معصوم است يا مطلق امام عادل بى فايده است. و خروج بر امام معصوم يا عادل يكى از مصاديق بغى مى باشد. ضمنا از آيۀ «بغى» و نيز روايات مربوط

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 525

بيش از اين فهميده نمى شود كه حكم باغى برخورد مسلحانه با اوست تا زمانى كه از «بغى» دست بردارد و در عمل تسليم موازين حق و عدل گردد، كه در اين صورت هر گونه برخوردى با او ظلم و تجاوز خواهد بود؛ و بسا خود مصداق «بغى» گردد. در اين رابطه مرحوم شيخ طوسى در مبسوط، ج 7، ص 268 فرموده اند: «اگر گروه باغى به حق پيوستند و مطيع شدند يا سلاح را زمين گذاشتند و در عمل تسليم شدند، يا از معركه فرار كردند بدون اين كه به جمعى بپيوندند، قتال با آنها حرام است و تعقيب نمى گردند.» شيخ طوسى و عده اى ديگر از فقها برخورد با بغاة را به سه شرط مشروط كرده اند:

الف- اين كه آنان در موضع قدرت و داراى جمعيتى باشند، به گونه اى كه بدون قتال و جنگ نتوان به آنان دست يافت؛ پس اگر جمعيتى كم و ناتوان باشند باغى نيستند.

ب- اين كه به دور از دسترس حكومت باشند؛ مثلا در يك منطقه جدا از حاكميت مستقر باشند و در قبضۀ او نباشند.

ج- اين كه بغى آنها بر اساس يك تفكر و اعتقادى خاصّ باشد. اين قيد براى خروج راهزنان و قطّاع الطريق از مصاديق بغاة مى باشد. «1»

هر چند شرط اول و سوم بر خلاف ظاهر آيۀ شريفۀ

«بغى» است، و لكن مطابق با احتياط مى باشد. اما شرط دوم مخالف ظاهر آيه نيست؛ زيرا معمولا مقرّ هر گروه متجاوز و مهاجمى از گروه رقيب جدا و مستقل مى باشد. و در مورد شرط سوم، اگر هر دو گروه بر اساس تحليل و اعتقادى خاصّ، خود را حقّ و طرف مقابل را باطل مى داند، ابتدا بايد زمينۀ رفع شبهه و رفع تخاصم فراهم آيد، و پس از آن چنانچه گروهى عناد ورزيده و اقدام به تجاوز و تضييع حقوق ديگران نمايد، با آنان مقابله شود.

شرط ديگر اين است كه حق و باطل شفّاف و روشن و بدون وجود شبهه باشد و گروهى به عنوان تجاوز از مرز عدالت و حق از روى عناد به حقوق گروه ديگر تجاوز

______________________________

(1)- مبسوط، ج 7، ص 265.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 526

نمايد؛ پس اگر هر دو گروه خود را حق و طرف ديگر را باطل بدانند، و يا نسبت به آن داراى شبهه اى باشند لازم است در ابتدا زمينۀ رفع شبهه و رفع نزاع فراهم آيد و سپس اگر عناد ورزيده شد با آن مقابله شود. صاحب جواهر در اين رابطه فرموده اند: «ظاهرا هيچ گونه اختلاف و اشكالى بين فقها وجود ندارد كه بايد قبل از شروع مقاتله با بغاة، آنان ارشاد شوند تا اگر شبهه اى دارند از بين برود؛ همان گونه كه خود حضرت امير المؤمنين (ع) و نمايندگانشان اين عمل را با بغاة زمان خود انجام دادند و صبر كردند تا آنان حمله را شروع نمودند.» «1» بديهى است ارشاد در هر زمان مطابق مقتضيات زمان انجام مى شود؛ ارشاد در زمان كنونى جز با ايجاد فضاى

بحث آزاد و دادن مجال و امنيت به طرف متهم به بغى جهت بيان شبهات و نظريات خود امكان ندارد.

علاوه بر آنچه ذكر شد، بايد اراده و اختيار شركت كنندگان در بغى نيز احراز گردد؛ پس اگر از روى اجبار يا اكراه و ترس باشد مقاتله با آنان جايز نيست. مشروح اين مسأله در جزوه اى جداگانه آمده است.

حدّ ارتداد

(سؤال 2506) معناى ارتداد چيست؟ آيا كسى كه در يكى از اصول دين يا احكام ضرورى آن به هر دليل و علتى شك كند بدون اين كه بخواهد حقى را انكار نمايد، مرتد حساب مى شود؟

جواب: معناى ارتداد به عقب برگشتن است، يعنى بعد از اسلام به كفر برگشتن؛ و كفر در مقابل ايمان است. و معناى ايمان صرف پيدا شدن يقين و عقيده اى در بستر ذهن نسبت به مبدأ و معاد و نبوت نيست، زيرا پيدا شدن يقين و عقيده به چيزى اختيارى انسان نيست؛ در صورتى كه ايمان و كفر دو عمل اختيارى مى باشند كه مورد پاداش و مجازات خداوند قرار مى گيرند، و اگر غير اختيارى بودند پاداش و مجازات بر امر غير اختيارى براى خداوند حكيم و عادل، قبيح بلكه محال مى باشد. بلكه ايمان

______________________________

(1)- جواهر الكلام، ج 21، ص 334.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 527

به معناى التزام و پايبندى عملى و اخلاقى به عقيده اى است كه در قلب پيدا شده است؛ و كفر يعنى انكار و عدم التزام به آن.

«كفر» به معناى پوشاندن امر واضح و روشن است؛ و لذا به «زارع» نيز كافر گفته مى شود، چون بذر را زير خاك مى پوشاند. پس كسى كه حق بودن اصول دين را يقين دارد و

هيچ گونه شبهه اى در آنها نداشته باشد و با اين حال از روى عناد و لجاجت و يا تعصّب، و يا انگيزه هاى سياسى، اقتصادى و غيره آنها را انكار كند و التزام عملى و اخلاقى نداشته باشد، او كافر مى باشد؛ زيرا امرى را كه برايش روشن و قطعى است انكار نموده است. اما كسى كه يا در حال تحقيق است و يا در اثر ضعف مطالعه، يا القائات تشكيك كنندگان، و يا به دلايل ديگر در بعضى اصول يا فروع ضرورى دين به شك مى افتد، بدون داشتن عناد و تعصب و لجاجت مرتد محسوب نمى شود. اين معنا از آيۀ شريفۀ إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلىٰ أَدْبٰارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مٰا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطٰانُ سَوَّلَ لَهُمْ ... «1» (همانا كسانى كه پس از روشن شدن حق و راه هدايت براى آنان به عقب برگشتند- و مرتدّ شدند- در دام شيطان قرار گرفته اند)، به خوبى استفاده مى شود؛ زيرا ارتداد را مقيّد به تبيّن و روشن بودن حق و هدايت براى اشخاص نموده است. آيات ديگر نيز به همين معنا دلالت دارد.

بنابراين اثبات ارتداد بسيار مشكل مى باشد، زيرا يقين و تبيّن از امور نفسانى غير مشهود است. و به صرف گفتن كلمه اى از روى شك و ترديد، و يا بدون قصد جدّى انكار حق، كسى مرتد نمى شود. و در مورد ارتداد و نيز ساير گناهانى كه موجب حدّ يا تعزير است اگر كوچكترين شبهه اى در ثبوت آنها باشد، حدّ و تعزير جارى نمى شود.

پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «ادرءوا الحدود بالشّبهات.» «2» (با اندك شك و شبهه اى اجراى حدود را متوقف كنيد.) و اگر متهم به يكى از گناهان ذكر شده،

قبل از دستگيرى توبه كند، يا شبهۀ توبه در بين باشد حدّ از او ساقط مى شود.

______________________________

(1)- سورۀ محمد (ص) (47): آيۀ 25.

(2)- وسائل الشيعة، ج 18، باب 24 مقدمات حدود، ص 336.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 528

(سؤال 2507) اگر زنى از زبان شوهرش كلامى بشنود كه مى داند سبب ارتداد اوست ولى راهى براى اثبات آن در محكمه ندارد و خود شوهر نيز اقرار نمى كند، وظيفۀ او چيست؟

جواب: ثبوت حدود و اجراى آنها و از جمله حدّ ارتداد بايد به نظر حاكم شرع صالح باشد، و تا در محكمه ثابت نشود حدّ آن قابل اجرا نخواهد بود؛ ولى حكم جدا شدن زن از شوهر در صورت ارتداد او علاوه بر اين كه در صورت ثبوت ارتداد شوهر در محكمۀ شرعى جارى است، در صورت يقين زن به ارتداد شوهر نيز- هر چند در محكمه ثابت نشده باشد- جارى خواهد بود. اما به آسانى نمى توان يقين به ارتداد كسى پيدا كرد، زيرا شرايط احراز ارتداد، و از جمله: حصول يقين و تبيّن در ذهن او و نيز داشتن حالت جحد و عناد و قصد جدّى داشتن، امور نفسانى است كه به آسانى براى ديگرى ثابت نمى شود.

(سؤال 2508) حضرتعالى در رسالۀ توضيح المسائل (چاپ قديم) كشتن مدّعى نبوت را بر شنوندۀ آن ادّعا واجب دانسته ايد، ولى در استفتائى كه اخيرا از شما به عمل آمده قتل مرتد را صرفا در صلاحيت حاكم شرع دانسته ايد نه عموم افراد؛ آيا فتواى حضرتعالى در مورد قتل مدّعى نبوت هم تغيير نموده است يا به جواز قتل وى توسط عموم مؤمنين قائل هستيد؟

جواب: ظاهرا قتل مدّعى نبوت از جملۀ حدود مى باشد

كه بايد ثبوت و اجراى آنها زير نظر حاكم شرع باشد؛ زيرا اگر وظيفۀ عموم باشد موجب هرج و مرج خواهد شد.

و بعيد نيست روايات دالّ بر اجازه از ناحيۀ ائمّه (ع) منصرف به اجازۀ حكومتى آنان باشد، و در اجازۀ حكومتى شرايط زمان و مكان و اوضاع مختلف صدور اجازه و شخص مورد نظر ملاحظه مى شود، و نمى توان در مورد هر كس و همۀ زمانها جارى نمود.

(سؤال 2509) كسى كه در مقابل يك حكم خداوند از روى عمد و تعصب بايستد و انكار نمايد و حلال خداوند را حرام، و يا برعكس بداند، آيا چنين فردى حدّ و تعزير دارد يا خير؟ و آيا مى شود زكات و يا سهم مبارك امام (ع) و خمس را به چنين فردى داد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 529

جواب:: اگر كسى به حقانيت اسلام و احكام آن اعتقاد دارد، ولى از روى عناد و جحد و لجاجت با حق، بعضى احكام دين را انكار مى كند به نحوى كه توجه دارد انكار او منجر به انكار خداوند يا رسالت پيامبر (ص) مى گردد؛ چنين فردى كافر و مرتدّ محسوب مى شود. ولى اگر انكار يا تشكيك او نه از روى عناد و جحد و لجاجت با حق است، بلكه ناشى از شبهۀ علمى مى باشد و نمى تواند باور كند كه در اسلام چنين حكمى وجود دارد، و در حال تحقيق و مطالعه مى باشد، چنين فردى مرتد نيست و هيچ گونه حدّ و تعزير ندارد؛ و لازم است در رفع شبهه و شك علمى او از راه منطقى و استدلال تلاش شود. از وجوه شرعيّه نيز مى توان به او داد.

حدّ لواط

(سؤال 2510) در

مورد كسى كه به اتهام لواط محكوم به حد پرتاب از كوه يا قتل با شمشير يا سوزاندن گشته، آيا اعدام با چوبۀ دار يا اسلحۀ گرم جايز است؟

جواب: در مورد هيچ گناهى كه حد دارد به مجرد اتهام و يا اقرار در زندان، يا حال غير عادى و يا ترس، حدّ جارى نمى شود؛ بلكه بايد براى حاكم شرع جامع الشرائط طبق موازين قضا ثابت شود. يعنى يا چهار مرتبه اقرار با شرايطش، و يا شهادت چهار مرد عادل با شرايط آن. و در امور جنسى علم قاضى حجت نيست و با اندك شبهه اى نيز حدّ ساقط مى شود. و در مورد سؤال در صورتى كه اجراى هيچ يك از انواع تعيين شده ممكن نباشد يا مستلزم مفسده باشد حاكم شرع مى تواند نوع ديگر را كه زجر آن بيشتر از انواع تعيين شده نيست تعيين نمايد. و هرگاه قبل از اثبات شرعى پيش حاكم شرع توبه كرد حدّ جارى نمى شود.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 529

حدّ زنا

(سؤال 2511) آيا شوهر مى تواند در صورت مشاهدۀ همسر خود در حال زنا، وى را به قتل برساند؟ چنانچه در هنگام مشاهده اقدامى نكرد آيا مى تواند مدتى پس از آن به قتل مبادرت ورزد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 530

جواب:: در زمان بعد از عمل كه قطعا جايز نيست؛ و در حال عمل هم چون اثبات آن مشكل است دچار اشكال مى شود. زيرا علاوه بر اين كه بايد اصل عمل را ثابت كند، ساير شرايط از قبيل مكره نبودن وى را نيز بايد ثابت نمايد.

(سؤال 2512)

آيا مى توان مجازات زناى محصنه را كه رجم مى باشد به صورت اعدام با چوبۀ دار يا تيرباران انجام داد؟

جواب: زنا بايد يا به شهادت چهار شاهد عادل كه مدعى رؤيت عمل «كالميل فى المكحلة» (مثل داخل بودن ميل سرمه دان در آن) باشند، و يا به اقرار خود زانى، در حال عادى و بدون فشار و اكراه و ترس در حضور قاضى شرع چهار بار ثابت شود.

و در صورتى كه به شهادت باشد طرف در حال رجم حقّ فرار ندارد؛ ولى ثبوت زنا به شهادت آن چنانى كه ذكر شد خيلى كم اتفاق مى افتد و معمولا از راه اقرار ثابت مى شود. و در اين صورت اولا اگر بعد از اقرار انكار كرد حكم رجم منتفى است، و ثانيا هنگام رجم طرف حقّ فرار دارد و اگر فرار كرد رجم ساقط است؛ و اعدام يا تيرباران موجب تضييع اين حق است. و هدف از رجم اهانت و تحقير طرف در ملأ عام است؛ و اين منظور به دست مى آيد هر چند رجم تا آخر انجام نشود.

حدّ سرقت

(سؤال 2513) در حدّ سرقت آيا شرط است كه سارق قصد محروم كردن دائمى مالك را از مالش داشته باشد؟ پس اگر مثلا براى چند روز چيزى را سرقت كرد كه بعد به صاحبش برگرداند با بودن ساير شرايط حدّ سرقت اجرا مى شود؟

جواب: بعيد نيست دليل حدّ انصراف داشته باشد به موردى كه سارق قصد تصاحب دائمى نسبت به مال را داشته باشد؛ و لا اقل احتياط در تنزل از حدّ به تعزير است.

(سؤال 2514) قطّاع الطريقى كه مسلح مى باشند و مى خواهند اموال مسافر و قافله را- هر چند به قتل

و كشتن منجر شود- بگيرند، پس از درگيرى بدون قتل و جرح و اخذ اموال دستگير مى شوند، آيا حكم آن قتل است يا قطع دست يا پا و يا تبعيد؟

جواب: احوط اكتفا به نفى بلد (تبعيد) است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 531

(سؤال 2515) در مورد اجراى حدّ سرقت علاوه بر جميع شرايط، آيا تقاضاى قطع دست از طرف مال باخته نيز شرط است؟ يا به مجرد شكايت نزد قاضى با فرض وجود شرايط ديگر، اجراى حدّ واجب است؟

جواب: با فرض مراجعۀ مسروق منه به قاضى شرع جامع الشرائط و حكم او و تحقق شرايط قطع دست، درخواست قطع از طرف او شرط نيست.

(سؤال 2516) چنانچه قبل از طرح شكايت نزد قاضى اموال مسروقه توسط ادارۀ آگاهى كشف و از سارق اخذ و جهت تحويل به مالك نگهدارى شود، آيا با فرض علم مالك به آن، شكايت او در اجراى حدّ مؤثر است؟

جواب: شكايت مسروق منه لازم است ولى تحويل گرفتن مسئولين ادارۀ آگاهى موجب سقوط حدّ نمى شود.

(سؤال 2517) دست سارق را كه قطع مى كنند، آيا مال خودش محسوب مى شود يا مال دولت؟ زيرا وقتى كه دست قطع مى شود اگر فورا دست را وصل نمايند و بخيه كنند جوش مى خورد.

جواب: مال دولت نيست، ولى قاضى شرع مى تواند دستور دفن آن را بدهد؛ و اعطاى آن به صاحب دست به منظور پيوند خالى از اشكال نيست.

(سؤال 2518) با توجه به اين كه سرقت تعريف شده در كتب فقهى سرقت حدّى است، آيا عملى كه يكى از شرايط سرقت حدّى را نداشته باشد، اطلاق سرقت بر آن در شرع شده است يا خير؟

جواب: بر ربودن پرندگان يا سنگ

اطلاق سرقت شده، ولى حدّ جارى نيست.

(وسائل الشيعة، باب 22 و 23 از ابواب حدّ سرقت) و همچنين بر مانع زكات و مهريۀ زن و نيّت عدم اداى دين تعبير به سرقت شده است (وسائل الشيعة، باب 27 از ابواب حدّ سرقت) ولى حدّ جارى نيست.

(سؤال 2519) فردى مرتكب چندين سرقت حدّى مى شود، بعد از كشف و اثبات آنها آيا يك حدّ بر او جارى مى شود و اين حدّ ساقط كنندۀ حدّهاى قبلى است، و يا بايد حدّ ديگرى بر او جارى شود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 532

جواب:: در صورت ثبوت چند سرقت در يك جلسه يك حدّ بيشتر جارى نمى شود؛ و صحيحۀ بكير بن اعين نيز بر اين امر دلالت دارد. (وسائل الشيعة، باب 9 از ابواب حدّ سرقت)

حدّ شرب خمر

(سؤال 2520) شخصى مشروبات الكلى مصرف مى نمايد و حد اقل در هفته يك بار در حدّ افراط مشروب الكلى خورده و مست مى نمايد، اولا: مجازات اين گونه افراد كه در طول بيش از بيست سال به اين ترتيب گذرانده اند از نظر شرع مقدس اسلام چگونه است؟ و ثانيا: آيا بر همسر و فرزندان اين شخص واجب است به او احترام گذاشته و به گفته ها و خواسته هايش عمل نمايند؟

جواب: اگر قبل از ثبوت آن براى قاضى شرع توبه كند، حدّ از او ساقط مى شود؛ و اگر قبل از توبه براى قاضى شرع ثابت شود و قبل از آن به همين علت حدّ نخورده باشد، حدّ آن هشتاد تازيانه است. و وظيفۀ همسر و فرزندان او اين است كه طبق موازين شرعيه او را نهى از منكر نمايند؛ و انجام دادن خواسته هاى مشروع او مانع ندارد،

ولى انجام دادن خواسته هاى غير مشروع او جايز نيست.

كيفر زندان

(سؤال 2521) امروزه يكى از كيفرهاى متداول زندان است. آيا زندان در اسلام وجود دارد؟ و آيا به عنوان حدّ است يا تعزير و يا غير آن؟

جواب: به طور كلى در اسلام سه نوع زندان وجود دارد:

1- زندان به عنوان حدّ؛ مانند زندانى نمودن آمر به قتل، دزد در مرتبۀ سوم دزدى پس از اجراى حدّ در دو مرتبۀ قبل، و زن مرتد با شرايطى كه براى آن گفته شده است.

2- زندان به عنوان تعزير نسبت به جرايم خاصى كه حاكم شرع واجد شرايط مى تواند مجرم را با شلاق يا زندان تعزير نمايد. و چون هدف اصلى در تعزيرات، اصلاح و تنبّه مجرمان است، شلاق زدن و زندانى كردن مجرم بايد اين هدف را تأمين

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 533

نمايد. و چنانچه شلّاق زدن، يا زندان نمودن مفاسد فردى يا اجتماعى ديگرى را به دنبال داشته باشد، بايد به امور ديگرى كه در اصلاح او مؤثر است تعزير گردد. زندان در دو مورد فوق (حدّ و تعزير) بايد پس از ثبوت جرم توسط محكمۀ صالح به تصدى مجتهد آگاه و عادل باشد؛ پيش از آن زندانى نمودن متهم به هيچ وجه مشروع نيست.

3- زندان اكتشافى؛ يعنى زندانى نمودن متهم قبل از ثبوت جرم براى تحقيق و كشف جرم؛ آنچه از روايات و فتاواى فقها استفاده مى شود قدر متيقّن از اين نوع زندان اتهام مربوط به قتل مى باشد، آن هم حد اكثر كمتر از هفت روز. در روايتى معتبر از حضرت امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمودند: «انّ النبى (ص) كان يحبس فى

تهمة الدّم ستّة ايام، فان جاء اولياء المقتول بثبت و الّا خلّى سبيله.» (شيوۀ پيامبر (ص) اين بود كه در اتهام قتل متهم را شش روز زندان مى كرد، در اين مدت اگر اولياى مقتول دليلى عليه متهم مى آوردند طبق آن كيفر مى داد، وگرنه متهم را آزاد مى نمود.) «1»

و شايد بتوان حكم اتهام تجاوز به حقوق مهمۀ ديگر از قبيل حقوق الناس را نيز- چنانچه از نظر اهميت در حدّ قتل باشد- از اين روايت استنباط نمود، در صورتى كه شبهه و خوف فرار متهم وجود داشته باشد.

اما زندانى نمودن مخالفان سياسى كه با شيوه هاى غير مسلحانه عليه حاكميت فعاليت سياسى مى كنند، در زمان پيامبر اكرم (ص) و حضرت امير (ع) سابقه اى نداشته است؛ و با آن كه از ناحيۀ منافقين و يا خوارج غير از انتقاد، كارشكنى هاى زيادى عليه پيامبر (ص) و حضرت امير (ع) صورت مى گرفت ولى تا زمانى كه اقدام مسلحانه اى از طرف آنان انجام نمى شد برخوردى با آنان به عمل نمى آمد.

و اساسا اصل اوّلى تسلط انسان بر خويشتن، و نيز اصالة البراءة اقتضا مى كند كه نتوانيم آزادى كسى را بدون مجوز و دليل قطعى شرعى محدود و يا سلب نماييم؛ و همان گونه كه گفته شد قدر متيقن از آن در غير حدّ و تعزير، اتهام قتل يا حقوق مهمۀ ديگرى است كه در حدّ اتهام خون باشد و بدون زندانى نمودن استيفاء آن ممكن

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 19، ص 121.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 534

نباشد. و در اين گونه موارد نيز نهايت حقى كه مى توان سلب نمود، همان آزاد بودن متهم در مدت كشف جرم به خاطر عدم فرار مى باشد؛

اما ساير حقوق فردى و اجتماعى مربوط به مال و عرض و اهل و خانواده، يا كار و شغل و ساير امورات متهم و حتى حضور در نماز جمعه- مطابق روايات- بايد كاملا مراعات شود.

و رعايت تمام حقوق زندانى- به جز حق آزادى- اختصاص به نوع سوم زندان (اكتشافى) ندارد؛ بلكه در زندان به عنوان حدّ يا تعزير نيز جارى مى شود. و مقصود از حقوق اجتماعى تمام حقوقى است كه هر اجتماع- بر حسب زمانهاى مختلف- به افراد جامعۀ خود مى دهد؛ همچون حق ملاقات با خانواده و دوستان، ادامۀ كسب و كار و تنظيم امور مربوط به آن، تعليم و تعلّم، گرفتن وكيل براى هر امرى و از جمله دفاع از خود، حفظ بهداشت و سلامت جسم و جان خود و نظاير اينها.

و از جمله حقوق مهم زندانى- اعم از زندان اكتشافى يا زندان به عنوان حدّ و تعزير- حفظ حيثيت و آبروى اوست كه در شرع مقدس نسبت به آن تأكيد زياد شده است.

از حضرت امام صادق (ع) روايت شده كه فرمودند: «كسى كه عليه انسان مؤمنى چيزى را نقل كند و هدف او اين باشد كه به واسطۀ آن خبر او را تضعيف نموده و آبرويش را بريزد و در نزد مردم بى اعتبار ساخته و از چشم مردم بيندازد، خداوند چنين كسى را از ولايت خود خارج ساخته و به سوى ولايت شيطان رهسپار مى سازد، و شيطان هم او را تحت ولايت خود نمى پذيرد.» «1»

حفظ حيثيت و كرامت انسانى منحصر به مسلمان و مؤمن نيست، بلكه در آيات و روايات معصومين (ع) نسبت به حفظ آبرو و حيثيت همۀ انسانها حتى غير مسلمانان

تأكيد شده، و علاوه بر آن به نيكى كردن و عدالت با آنان ترغيب و توصيه شده است:

لٰا يَنْهٰاكُمُ اللّٰهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقٰاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيٰارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ، إِنَّ اللّٰهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ «2» (خداوند شما را از نيكى و عدالت دربارۀ مخالفان خود كه با

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، كتاب الحج، ج 1، باب 157، حديث 2.

(2)- سورۀ ممتحنه (60): آيۀ 8.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 535

شما نجنگيدند و از شهر و ديارتان اخراج نكردند، نهى نمى كند؛ همانا خداوند دادگران را دوست مى دارد.)

بنابراين اعلام هر اتهام يا جرمى براى فرد بدون رضايت او شرعا جايز نيست، مگر در موارد خاصّى كه در شرع بيان شده است. و اگر از اين راه يا راه هاى ديگر خسارت آبرويى يا غير آن به فرد زندانى وارد شود بايد جبران گردد.

مسائل متفرقۀ حدّ و تعزير

(سؤال 2522) آيا كسى كه نعوذ باللّه استمناء يا گناه ديگرى انجام داده، بايد خود را براى اجراى حد و يا تعزير به حاكم شرع معرفى نمايد؟

جواب: توبه كافى است و لازم نيست آن را اظهار كند و يا خودش را به كسى معرفى نمايد.

(سؤال 2523) آيا استمناء جزو گناهان كبيره محسوب است يا صغيره؟

جواب: اگر چه گناه زنا از آن بزرگتر است، ولى آن را هم نمى توان گفت گناه صغيره است.

(سؤال 2524) آيا حكم به مجازات تعزيرى جزاى نقدى مشروع است؟ تبديل مجازات شلاق، زندان و تبعيد به جزاى نقدى چه حكمى دارد؟

جواب: ظاهرا حكم به جزاى نقدى مانعى ندارد؛ ولى تبديل آن وابسته به نظر جديد قاضى صالح است كه مصلحت بداند.

(سؤال 2525) آيا شرعا مجازاتى به جز

حدّ، تعزير، قصاص، ديه، ارش و كفاره مجاز است؟

جواب: مجازات از مادۀ «جزاء» است و جزاء در برابر گناه است. پس اگر كسى كارى كه موجب يكى از امور ذكر شده باشد نكرده باشد، موضوع مجازات منتفى است و مزاحمت نسبت به او ظلم است.

(سؤال 2526) آيا حكومت شرعا مجاز است هر جا مصلحت بداند مجازات تعزير وضع نمايد، يا موارد تعزير شرعا مشخص و منصوص است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 536

جواب:: تعزير به معناى تأديب است، و تأديب در برابر گناه است. در مواردى كه براى گناه از ناحيۀ شرع حدّ خاصّى مشخص نشده، حاكم شرع واجد شرايط براى جلوگيرى از توسعۀ گناه حق دارد گناهكار را ادب نمايد. و تأديب و كيفيت و مقدار و مراتب آن بسته به نظر حاكم شرع صالح است؛ او بايد مصالح جامعه و شرايط زمانى و مكانى و موقعيت گناهكار را در نظر بگيرد، و چه بسا عفو و گذشت اصلح باشد، و بسا لازم است به توبيخ و تهديد اكتفا كند. و آخرين مرتبۀ تعزير ضرب يا حبس يا تعزير مالى، و يا امور ديگرى است كه در زمان ما بتواند در تنبّه و اصلاح مجرمين مؤثر باشد.

در نهج البلاغه مى خوانيم: «اولى الناس بالعفو اقدرهم على العقوبة» «1» (شايسته ترين مردم به عفو، قادرترين آنان به مجازات است). و باز مى خوانيم: «اقيلوا ذوى المروءات عثراتهم فما يعثر منهم عاثر الّا و يد اللّه بيده يرفعه.» «2» (از لغزش افراد با شخصيّت بگذريد، چرا كه هيچ يك از آنان لغزشى نمى كند مگر اين كه دست خدا به دست اوست و او را بلند مى نمايد.)

و در «غرر و

درر آمدى» مى خوانيم: «ربّ ذنب مقدار العقوبة عليه إعلام المذنب به.» «3» (چه بسا گناهى كه مجازات آن، همان فهماندن آن است به شخص گناهكار.)

و بالاخره نسبت به هر گناه تأديب جايز است؛ ولى تأديب مراتب دارد و الزامى هم نيست.

(سؤال 2527) آيا شرعا مى توان در مواردى كه شارع حدّ تعيين نكرده است مازاد بر «مادون الحد» يعنى 74 ضربه شلاق به هر عنوانى مجازات كرد؟

جواب: تأديب مراتب دارد و به نظر حاكم شرع عاقل و آگاه به مصالح اسلام و جامعه و مرتبۀ گناه و موقعيت اجتماعى گناهكار و شرايط زمانى و مكانى بستگى دارد؛ و الزامى هم نيست و كمتر از حدّ مى باشد.

(سؤال 2528) در تعزير به غير شلّاق (از قبيل حبس، جريمۀ نقدى، محروميت از حقوق اجتماعى، تبعيد و ...) ما دون الحدّ چگونه محاسبه مى شود؟ و آيا اصولا تعزير به غير شلاق سقفى دارد؛ و يا به هر ميزان مى توان مجرم را تعزير كرد و لو بلغ ما بلغ؟

______________________________

(1)- نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 52.

(2)- همان، شمارۀ 20.

(3)- غرر و درر، ج 4، ص 73، حديث 5342.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 537

جواب:: به نظر اين جانب تعزير منحصر در شلاق زدن نيست و حبس و جريمۀ مالى، محروميت از برخى حقوق به طور موقت و مانند اينها نيز مجاز است؛ ولى مراتب دارد. و حتى المقدور با عفو و گذشت يا توبيخ و تهديد بايد مشكل را حلّ نمود. و همان گونه كه شلاق بايد كمتر از حدّ باشد مقدار زندان و يا ساير چيزهايى كه با آنها تعزير محقق مى شود بايد متناسب با همان تعزير شلاق باشد كه كمتر از

حدّ است. حاكم شرع نيز بايد مصالح اسلام و جامعه و شخص را در نظر بگيرد.

خداوند در خطاب به پيامبر اكرم (ص) مى فرمايد: وَ لٰا تَزٰالُ تَطَّلِعُ عَلىٰ خٰائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلّٰا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللّٰهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ «1» (اى پيامبر؛ پيوسته از خيانت اكثر آنها- اهل كتاب- مطّلع مى شوى، پس آنها را عفو كن و ناديده بگير، همانا خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد.) تعزير براى انتقام جويى از مجرم نيست، بلكه براى اصلاح اوست.

(سؤال 2529) در جرايمى كه تعزير به طرق مختلف تجويز شده است، آيا لازم است معادل سقف تعزير با شلاق مقدار مشخص از حبس و يا مقدار مشخص جريمۀ نقدى باشد، يا اين كه معادل 1 تا 74 ضربه شلاق در حبس و جريمۀ نقدى هيچ ضابطۀ مشخصى ندارد؟

جواب: همان گونه كه اشاره شد تعزير با شلاق بايد كمتر از حد باشد. و همين نسبت- هر چند تقريبى- بايد در تعزير با زندان و جريمۀ نقدى و غير آن نيز مراعات گردد. و به طور كلّى تعزير قابل عفو و گذشت است و به نظر حاكم شرع صالح وابسته است. و تعيين مرتبۀ آن- بر حسب مراعات مصالح- بر عهدۀ او مى باشد؛ ولى در هر صورت بايد كمتر از حدّ باشد.

(سؤال 2530) آيا حاكم شرع مى تواند در صورت صلاحديد حدود الهى و تعزيرات را مورد عفو قرار دهد؟

جواب: در مورد حدود اگر موجب حدّ با اقرار متهم ثابت شود، حاكم اسلامى

______________________________

(1)- سورۀ مائده (5): آيۀ 13.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 538

مى تواند عفو كند؛ ولى اگر با بيّنه ثابت شود نمى تواند. و امّا در مورد تعزير اگر جرم از

قبيل تجاوز به حقوق النّاس باشد تنها با گذشت صاحب حق حاكم شرع مى تواند آن را عفو نمايد؛ ولى اگر از قبيل حق اللّه باشد حاكم شرع در صورت مصلحت مى تواند آن را عفو كند.

و ظاهرا قوانين جزايى نهادينه شده در كشور ما- كه متعهد به موازين اسلامى هستيم- در غير مورد حدود معيّنۀ شرعى از قبيل تعزيرات شرعى مى باشند. و لذا در صورتى كه موجب تضييع حقوق ديگران و يا جرأت مجرمين نشود حاكم اسلامى مى تواند با مدارا برخورد كند؛ و حتى المقدور و سخت گيرى نشود، زيرا بسيارى از اين سخت گيرى ها موجب زدگى مردم از اسلام و همۀ ارزشهاى دينى مى گردد.

(سؤال 2531) در قانون مجازات اسلامى در باب شرايط حدّ سرقت آمده: «شخص سارق پدر صاحب مال نباشد» ولى در خصوص اين كه سارق مادر صاحب مال نباشد قانون سكوت كرده است. اين در حالى است كه قرآن حقوق والدين بر فرزند را يكسان قرار داده، و نيز روايات معصومين (ع) نيز نه تنها مادر را داراى حقوق برابر با پدر دانسته، بلكه حقوق بيشترى براى مادر قائل شده اند. با اين حال آيا مى توان اسقاط حد شرعى را به مادر صاحب مال تسرّى داد يا خير؟

جواب: مسأله بين فقها محل خلاف است، و احوط الحاق مادر است به پدر؛ و همچنين است در باب قصاص. بلكه از مذاق شرع استفاده مى شود كه اهتمام به مادر بيش از پدر است. چنانكه در حديث صحيح وارد شده: «مردى خدمت پيامبر (ص) آمد و پرسيد: يا رسول اللّه به چه كسى احسان نمايم؟ حضرت فرمود: به مادرت. دو مرتبه همين سؤال را تكرار نمود و آن حضرت

همين جواب را دادند. براى سومين مرتبه همين سؤال را تكرار كرد و حضرت فرمودند: به مادرت. در دفعۀ چهارم سؤال نمود، و پيامبر فرمودند: به پدرت «1».

و در هر دو باب (يعنى باب قصاص و حدود) ممكن است استدلال شود به

______________________________

(1)- كافى، ج 2، ص 159.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 539

حديث: «ادرءوا الحدود بالشّبهات.»؛ «1» (با اندك شبهه اى اجراى حدود را متوقف كنيد.) زيرا قصاص نيز حد است.

(سؤال 2532) كسى كه عمل زشت و حرام استمناء را انجام مى دهد چه حدّ و مجازاتى را اسلام براى او مقرر كرده است؟ و آيا براى كسى كه به اين عمل مبتلا شده راه حلّى وجود دارد؟

جواب: عمل استمناء علاوه بر حرام بودن و داشتن تعزير در صورت ثبوت شرعى، براى سلامتى انسان نيز مضرّ مى باشد؛ و با تصميم و تقويت ايمان مى توان از آن پرهيز نمود. در ضمن براى ازدواج سخت گيرى نكنيد و حتى المقدور اقدام نماييد تا از عمل زشت استمناء نجات پيدا كنيد.

(سؤال 2533) در شرايط امروزى اگر كسى به پيامبر اسلام (ص) و يا اهل البيت (ع) اهانت و جسارت نمايد آيا شخص شيعه يا مسلمان مى تواند او را شخصا به مجازات برساند يا خير؟

جواب: اهانت به پيامبر اسلام (ص) و ائمۀ اطهار (ع) از گناهان بزرگ است و در صورت احراز شرعى داراى كيفر مى باشد؛ ولى احراز جرائم داراى كيفر و اجراى حدود و تعزيرات دينى براى آنها بايد توسط دادگاه صالح و قاضى شرع جامع الشرائط انجام شود.

(سؤال 2534) نظر به اين كه طرح اصلاح مواد 513، 514 و 698 قانون مجازات اسلامى در دستور مجلس است، خواهشمند است

نظرات فقهى خود را پيرامون موارد ذيل مرقوم فرماييد؛ پيشاپيش از بذل توجه و عنايتتان كمال تشكر و امتنان را داريم.

«مركز پژوهشهاى مجلس شوراى اسلامى»

الف- مادۀ 513 قانون مجازات اسلامى: هر كس به مقدسات اسلام و يا هر يك از انبياى عظام يا ائمۀ اطهار (ع) يا حضرت صديقۀ طاهره (س) اهانت نمايد، اگر مشمول حكم سابّ النّبى باشد اعدام مى شود؛ و در غير اين صورت به حبس از يك تا پنج سال محكوم خواهد شد.

______________________________

(1)- وسائل، 4/ 24، مقدمات الحدود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 540

سؤال 1- چه مواردى جزو مقدسات اسلام است؟

سؤال 2- اهانت شامل چه مواردى است؟ آيا اگر كسى بگويد پيامبر (ص) يا امام على (ع) اين مسأله را خوب نفهميده اند (نعوذ باللّه) يا اشتباه كرده اند، يا با شرايط زمانى ما آنها نمى توانند الگو باشند، آيا از مصاديق اهانت است؟

سؤال 3- تشخيص اهانت به عهدۀ كيست؟ قاضى، عرف خاص يا عرف عام؟

سؤال 4- چگونه اهانت مى تواند مشمول حكم سابّ النّبى (ص) شود؟ آيا حكم سابّ النّبى (ص) حكم خاص نيست؟

سؤال 5- اگر كسى پيش از صدور حكم از اهانت و يا سبّى كه كرده است نادم شود، چه حكمى دارد؟

جواب: در رابطه با مادّۀ 513 قانون مجازات اسلامى:

اولا- مقصود از «سبّ» ناسزاگويى و فحش دادن است؛ و شامل هر اهانتى نمى شود و مجازات اعدام منحصر در سابّ النّبى (ص) نيست، بلكه سبّ امامان معصوم (ع) و سبّ فاطمۀ زهرا (س) نيز، بلكه سبّ همۀ انبياء الهى مشمول اين حكم مى باشد، به شرط اين كه:

الف- سبّ در حال اختيار نه اكراه و در حال عادى نه عصبانيت شديد و فشار روحى و

يا جنون آنى انجام شود.

ب- از راه بيّنۀ شرعى يا اقرار در دادگاه صالح و در محيط آزاد ثابت شود، نه در محيط زندان و ترس و بازجويى.

ج- اجراى حكم توسط دادگاه داراى آثار منفى مهم نباشد.

ثانيا- اعدام هر چند در مورد سبّ حدّ شرعى است، اما اگر ثبوت آن در دادگاه صالح با اقرار باشد- نه با بيّنه- حاكم اسلامى مى تواند گذشت نمايد.

و ساير اهانتها حرام و موجب تعزير مى باشند، و چون هدف از تعزير تأديب و تنبّه طرف و ديگران مى باشد، نسبت به انواع اهانت و مرتكب آن و موارد آن و شرايط زمانى و مكانى متفاوت است. و مجازات آن داراى مراتبى است، از موعظه و تخويف و تهديد و بى اعتنايى شروع مى شود تا نوبت به مراتب بالاتر برسد، و تشخيص آن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 541

بسته به نظر حاكم شرع مجتهد عادل و آگاه به زمان است؛ و مى تواند بنابر برخى ملاحظات آن را ببخشد. از امير المؤمنين (ع) نقل شده: «ربّ ذنب مقدار العقوبة عليه اعلام المذنب به.» «1» (چه بسا گناهى كه مقدار مجازات آن فقط فهماندن آن به گناهكار مى باشد.) اين جهات لازم است در متن قانون گنجانده شود؛ و از ناحيۀ شرع مجازات مشخصى تعيين نشده است.

و امّا پاسخ سؤالها:

جواب 1- قدس به معناى منزّه بودن و پاكى است، مقدّسات اسلام امورى است كه ذاتا پاك و از هر عيب و نقصى منزّه است و قداست آنها از ناحيۀ اسلام نزد همۀ مسلمانان ثابت شده است؛ نظير قرآن مجيد، كعبۀ معظّمه، مسجد الحرام، مسجد النّبى (ص)، مسجد اقصى، قبور ائمۀ اطهار (ع) احكام و موضوعات

قطعيه و ضروريۀ اسلام مانند نماز، روزه، حج و امثال اينها؛ و ممكن است برخى امور نزد برخى مقدس باشند و نزد برخى ديگر تقدس آنها احراز نشده باشد. و بايد شخص اهانت كننده نسبت به مقدس بودن آن چيز از ناحيۀ اسلام و نزد همۀ مسلمانان، آگاهى داشته باشد.

ضمنا سبّ مقدسات هر مذهبى از مذاهب اسلام و يا تقدّسات ساير اديان الهى- هر چند اديان تحريف شده- نيز جايز نيست. در قرآن كريم مى خوانيم: وَ لٰا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ فَيَسُبُّوا اللّٰهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ «2» (به خدايانى كه در برابر خداوند مى خوانند دشنام ندهيد مبادا آنان نيز از روى عناد و جهالت به خداوند دشنام دهند.)

جواب 2- هر گفتار يا كردارى كه جنبۀ تحقير و مسخره كردن و تجاوز به حريم انسان داشته باشد اهانت محسوب است. اگر كسى بگويد- مثلا- امام على (ع) نفهميده يا اشتباه كرده و منظورش بدگويى و تحقير آن حضرت باشد اهانت است؛ ولى اگر براى آن حضرت احترام قائل است ليكن در اثر عدم شناخت و ضعف عقيده خيال

______________________________

(1)- غرر و درر آمدى، ج 4، ص 73، حديث 5342، چاپ تهران، سال 1346 ه ش.

(2)- سورۀ انعام (6): آيۀ 108.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 542

مى كند آن بزرگوار نيز مانند مجتهدين خطا و اشتباه داشته است، و يا چون زمان و مقتضيات آن تغيير كرده نمى توانيم روش آن حضرت را براى اين زمان الگو قرار دهيم اهانت محسوب نمى شود، بلكه اشتباه كرده است و بايد او را ارشاد نمود. اهانت هر چند در بعضى موارد امر قصدى نيست- مانند اين كه كسى نعوذ باللّه از

روى عمد به قرآن لگد بزند- ولى در بسيارى از موارد و نيز مورد سؤال امرى قصدى است و در جايى صادق است كه گوينده قصد تحقير داشته باشد، و قصد او براى قاضى احراز شود؛ و قهرا راهى جز اقرار در محيط آزاد وجود ندارد. و در صورت شك «الحدود تدرأ بالشّبهات». و خلاصه اين كه هر عمل يا گفتار انسان كه امكان وجود و يا عدم اهانت در آن باشد، مصداق اهانت بودنش منوط به قصد مى باشد.

جواب 3- تشخيص اهانت هر چند بر عهدۀ قاضى است كه مى خواهد حكم صادر نمايد، ولى لازم است:

اولا- قصد اهانت براى قاضى احراز شود و راهى جز اقرار شخص در محيط آزاد وجود ندارد.

ثانيا- قاضى بايد فرهنگ و عرف منطقۀ اجتماعى و مذهب متهم را در نظر بگيرد؛ زيرا ممكن است برخى تعبيرات در عرف عام اهانت باشد ولى در عرف خاص اهانت و تحقير محسوب نگردد. و در صورت شك و ترديد نمى توان تعزير نمود؛ زيرا «الحدود تدرأ بالشبهات».

جواب 4- همان گونه كه يادآور شدم سبّ و شتم رسول خدا (ص) و ائمۀ هدى (ع) حكم خاصّى دارد و مجازات آن از حدود الهى است، ولى ساير اهانتها تعزير دارد و خصوصيات و مقدار آن تابع نظر حاكم شرع واجد شرايط است.

جواب 5- اگر سبّ به مرحلۀ ارتداد و انكار اصل اسلام و نبوّت از روى عناد برسد توبۀ مرتد هر چند بين خود و خدا مقبول است ولى در مرتد فطرى مرد پس از ثبوت نزد حاكم شرع با بيّنه، حدّ بايد اجرا گردد؛ ولى اگر با اقرار ثابت شود حاكم شرع مى تواند بنا به مصالحى

گذشت كند و حكم اجرا نشود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 543

و اگر سبّ به مرحلۀ ارتداد و انكار اسلام و نبوّت نرسد قبل از ثبوت نزد حاكم اگر توبه كند توبۀ او قبول است؛ و در ساير اهانتها نيز اگر قبل از ثبوت نزد حاكم توبه كند توبۀ او قبول است و جاى تعزير نيست.

ب- مادۀ 514 قانون مجازات اسلامى: هر كس به حضرت امام خمينى بنيانگذار جمهورى اسلامى رضوان اللّه عليه و مقام معظم رهبرى به نحوى از انحاء اهانت نمايد به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.

سؤال 1- با توجه به اين كه رهبران جامعه به لحاظ موقعيتشان خود را در معرض توجه، اعتراض و ايراد مردم قرار داده اند، اگر فردى به آنان اهانت نمايد (با توجه به عدم ورود دليل نقلى و وجود نمونه هاى فراوان گذشت و عدم پيگيرى در زمان امام علىّ (ع) چنين حكمى شرعى مى باشد؟

سؤال 2- اگر اين اهانت از روى عصبانيت و ناراحتى و فشارهاى زندگى و اجتماعى باشد چه حكمى دارد؟

سؤال 3- جملۀ «به نحوى از انحا» مبهم است، لذا موجب آراى متناقض در محاكم شده است؛ لطفا نظر خود را پيرامون موارد اهانت به رهبر جامعه كه مشمول مجازات باشد بنويسيد؟

جواب 1- تذكر دادن و انتقاد غير از اهانت است. مولى امير المؤمنين (ع)- با اين كه از نظر ما معصوم بودند- از انتقاد استقبال مى كردند. «1»

اگر كسى از مردم تقاضاى تذكر و انتقاد كند معناى آن تقاضاى اهانت نيست.

اهانت تحقير و تذليل است؛ و هيچ كس حق ندارد خود را در معرض تحقير و ذلّت قرار دهد.

اهانت به هيچ مسلمانى-

چه رسد به رهبران و علماى دينى و ساير دانشمندان- جايز نيست و حرام مى باشد، و مرتكب هر فعل حرامى مستحق تعزير و تأديب است، و مقدار و كيفيت آن چنانكه گذشت تابع نظر حاكم شرع- با رعايت حدود و شرايط آن و سنخيت ميان گناه و مجازات- است.

______________________________

(1)- نهج البلاغۀ صبحى صالح، خطبۀ 216.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 544

اهانت به رهبران و عالمان دينى اگر فرضا به نوعى باشد كه مستلزم اهانت به نظام اسلامى و مردمى باشد طبعا گناه آن بزرگتر و مجازات آن شديدتر است؛ و اگر چنين نباشد خود آنان با ديگران تفاوتى ندارند. و به طور كلى حفظ و مراعات احترام و موقعيت رهبران با وضع قانون و مجازات اثر معكوس دارد؛ بايد كارى كرد كه ايمان و علاقۀ مردم تقويت گردد. شيوۀ مولى امير المؤمنين (ع) چنين بود كه در برابر اهانت كنندگان با سعۀ صدر و عفو و گذشت برخورد مى كردند؛ با اين كه اهانت به آن بزرگوار چه بسا اهانت به اصل اسلام تلقى مى شد.

در اخبار مستفيضه اى وارد شده است: «ان اللّه تبارك و تعالى يقول: من اهان لى وليّا فقد ارصد لمحاربتى و أنا اسرع شي ء الى نصرة اوليائى.» «1» (خداى تبارك و تعالى مى گويد: هر كس به يكى از اولياى من اهانت نمايد همانا خود را آمادۀ محاربه با من نموده است. و من در يارى اولياى خود از هر چيزى شتابان تر مى باشم.)

جواب 2- اگر عصبانيت و فشار روحى به گونه اى باشد كه عرفا از انسان سلب اختيار كرده باشد مجازات جايز نيست؛ و در صورت شك «الحدود تدرأ بالشّبهات».

و اصولا براى رفع مفاسد

بايد ريشه ها و علت ها را كشف و جبران نمود؛ برخورد با معلول ها كار عبث و غير معقولى است.

جواب 3- هر رفتار و گفتارى كه جنبۀ تحقير و مسخره داشته باشد اهانت است، و در اين جهت فرقى بين رهبران و ديگران نيست؛ اهانت به هيچ انسانى جايز نيست، ولى تذكر دادن و انتقاد اهانت نيست.

ج- مادۀ 698 قانون مجازات اسلامى: هر كس به قصد اضرار به غير يا تشويش اذهان عمومى يا مقامات رسمى به وسيلۀ نامه يا شكوائيه يا مراسلات يا عرايض يا گزارش يا توزيع هر گونه اوراق چاپى يا خطى با امضا يا بدون امضا اكاذيبى را اظهار نمايد يا با همان مقاصد اعمالى را بر خلاف حقيقت رأسا يا به عنوان نقل قول به شخص حقيقى يا

______________________________

(1)- كافى، ج 2، ص 351.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 545

حقوقى يا مقامات رسمى تصريحا يا تلويحا نسبت دهد اعم از اين كه از طريق مزبور به نحوى از انحا ضرر مادى يا معنوى به غير وارد شود يا نه، علاوه بر اعادۀ حيثيت در صورت امكان بايد به حبس از دو ماه تا دو سال و يا شلاق تا هفتاد و چهار ضربه محكوم شود.

سؤال 1- ضرر چيست و مصاديق آن كدام است؟

سؤال 2- آيا تشويش اذهان عمومى حكم فقهى و شرعى دارد؟ تعيين مصداق آن به عهدۀ كيست؟

سؤال 3- تشويش اذهان مقامات رسمى در اسلام و از نظر فقه چه حكمى دارد؟

تعيين مصداق آن به عهدۀ كيست؟

سؤال 4- در صورتى كه ضررى (چه مادى، چه معنوى) متوجه شخص حقوقى يا حقيقى نشده باشد، آيا بازهم جرم محسوب مى شود كه مجازات داشته

باشد؟

جواب 1- اضرار به معناى ايجاد خسارت و نقص در جان يا مال يا آبروى انسان است؛ مثل اين كه به او اهانت كنند يا نسبت دروغ يا خلاف بدهند و به شخصيت اجتماعى او لطمه وارد نمايند.

جواب 2 و 3 و 4- صرف تشويش اذهان از عناوين محرّم شرعى و داراى كيفر نيست؛ بلكه اگر مصداق يكى از عناوين محرّم مانند تضييع حقوق ديگران قرار گيرد حرام است و حاكم شرع واجد شرايط در صورت احراز آن با بيّنه و يا اقرار متهم در محيط آزاد- و در مورد اضرار به غير، احراز داشتن قصد اضرار به غير، كه قهرا جز اقرار راهى وجود ندارد- مى تواند در حدّ معقول و متناسب با گناه تعزير نمايد. و در صورتى كه متهم ادعاى غير عمدى يا عدم آگاهى از حرمت آن را نمود، و يا مدعى شد كه نسبت مربوطه به نظر او صدق و مطابق با حقيقت و واقعيت بوده، تعزير او جايز نيست؛ زيرا «الحدود تدرأ بالشبهات». بلى اگر عمل او موجب خسارت و ضرر مادى يا معنوى بر شخص حقوقى يا حقيقى شده باشد بايد به هر حال جبران نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 546

(سؤال 2535) مستدعى است نسبت به مسائل زير نظر مبارك را مرقوم فرماييد:

1- اصولا در زمان غيبت حضرت ولىّ عصر (عج) حدود الهى جارى مى شود؟

2- در صورت مثبت بودن جواب سؤال فوق آيا حدود بايد در محضر مردم جارى شود؟ و اگر چنين است چه تعدادى از مردم حضورشان لازم است؟

3- در فرض لزوم اجراى حدود در ملأ عام، آيا در اين زمان كه حساسيت هاى ويژۀ خارجى و

داخلى نسبت به اين مسأله مطرح است مى توان آن را ترك كرد؟

جواب: 1- تشريع حدود الهى به منظور تعديل و اصلاح جامعه و دفع مفاسد بوده و نمى توان گفت كه در زمان غيبت حضرت ولىّ عصر (عج)- هر چند غيبت طولانى شود- خداوند صلاح جامعه و دفع مفاسد را نخواسته است؛ منتهى الامر اجراى حدود شرايطى دارد، و از جمله اين كه توسط حاكميت شرعى صالح- هر چند در منطقۀ خاصّى- انجام شود، و نيز مستلزم عوارض سوء مهمّى در جامعه نباشد.

ج 2- هدف از اجراى حدود انتقامجويى از مجرم نيست، بلكه تنبّه مجرم و عبرت ديگران است. مثلا در رابطه با حدّ زنا در قرآن مى خوانيم: وَ لْيَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا طٰائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «1» (بايد مجازات آن دو- مرد و زن زناكار- را دسته اى از مردم مؤمن مشاهده كنند.)

ذكر «مؤمنين» براى اين است كه آنان كه قولشان معتبر و حجت است گواهى دهند تا خبر اجمالا منتشر شود و باعث تنبّه و عبرت ديگران شود، نه اين كه همۀ اقشار حتّى رجّاله ها و فضول الرجال اجتماع كنند و جنجال برپا شود و در نتيجه عكس العمل هاى تند را در پى داشته باشد؛ در اين رابطه بجاست به باب 22 از ابواب مقدمات الحدود، وسائل، ج 18، ص 334 مراجعه شود.

ج 3- اصل اجراى حدود لازم است؛ ولى در كيفيت آن بايد همۀ مصالح و جهات توسط حاكم شرع جامع الشرائط رعايت شود.

______________________________

(1)- سورۀ نور (24): آيۀ 2.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 547

مسائل قصاص

(سؤال 2536) آيا در قتل عمد هرگاه اولياى دم متعدد و همگى كبير باشند، حق قصاص به طور استقلال به هر يك

مى رسد يا مشروط است به اذن و موافقت بقيه، به طورى كه اگر بعضى عفو كنند يا ديه بگيرند حق قصاص ساقط مى شود؟

جواب: در فرض سؤال حق قصاص ساقط نمى شود، ولى اگر ساير ورثه حق خودشان را عفو كرده باشند بقيه مى توانند قصاص كنند؛ ولى سهم ديۀ آنها را به قاتل بپردازند و بعد از آن قصاص كنند؛ و اگر ساير ورثه ديه بخواهند بايد سهم ديۀ آنها را به خودشان بپردازند.

(سؤال 2537) در صورتى كه يكى از اولياى دم صغير باشد، آيا اولياى كبير مى توانند قصاص كنند و به مقدار سهم ديۀ صغير از مال خود به او بدهند يا بايد صبر كنند تا كبير شود و يا اجازۀ او قصاص كنند؟

جواب: مسأله محل خلاف است؛ و بعيد نيست ورثۀ كبار با پرداخت سهم صغير از ديه بتوانند قصاص كنند. ولى صبر كردن مطابق احتياط است.

(سؤال 2538) در صورتى كه اولياى دم همه صغير باشند، آيا اگر مصلحت صغار باشد ولىّ مى تواند قصاص نمايد؟

جواب: نمى تواند قصاص كند، ولى با توافق قاتل مى تواند ديه بگيرد و آن را به طور امانت حفظ كند؛ پس چنانچه صغار بعد از بلوغشان راضى به ديه شوند آن را تحويل صغار بدهد، و اگر عفو كردند يا اين كه خواستند قصاص كنند به قاتل برگرداند.

(سؤال 2539) اگر مجنىّ عليه فوت شد و قبل از فوت، جانى و ضارب را عفو كرد، آيا نسبت به قصاص عفو او تأثير دارد يا نه؟ و اگر جنايت وارده سرايت كند و موجب فوت شود چطور؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 548

جواب:: اگر جنايت را بدون توجه به سرايت آن عفو كرده باشد،

محتمل است ولىّ دم حق قصاص داشته باشد؛ هر چند خلاف احتياط است.

(سؤال 2540) اگر شخصى كه هيچ رابطۀ سببى و نسبى با مقتول و صاحبان خون ندارد، شخصى را به اعتقاد اين كه محكوم به قصاص است بكشد بعد معلوم شود مورد قصاص نبوده است، قتل عمد است يا خطا و يا شبه عمد؟

جواب: در فرض سؤال اگر مى دانسته غير ولىّ خون حق قصاص ندارد، يا احتمال مى داده، حكم قتل عمد دربارۀ او جارى مى باشد؛ ولى اگر معتقد به جواز بوده و به اعتقاد اين كه به وظيفۀ شرعى خود عمل مى كند اقدام به قتل كرده باشد، ظاهرا حكم شبه عمد را دارد.

(سؤال 2541) اگر كسى دو نفر را در حال لواط ببيند و هر دو را بكشد غافل از اين كه بايد با اجازۀ حاكم شرع باشد، آيا قصاص ثابت است؟

جواب: اگر لواط آنها براى قاضى شرع ثابت نشود حكم به قصاص مى كند؛ مگر در صورتى كه بيننده به طور قطع فكر مى كرده است آن دو نفر مهدور الدم هستند. و اگر لواط آنها ثابت شود محل اشكال است.

(سؤال 2542) آيا شخص مجنىّ عليه حق دارد جانى را از قصاص عفو نمايد يا نه؟ آيا از قبيل «اسقاط ما لم يجب» نيست؟ و آيا در صورت داشتن چنين حقى، اولياى دم مى توانند ديه بگيرند؟

جواب: مسأله بين فقها مورد اختلاف است و به نظر اين جانب اگر چه ظاهر آيۀ شريفۀ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنٰا لِوَلِيِّهِ سُلْطٰاناً «1» (هر كس مظلومانه كشته شد همانا براى ولىّ او قدرت و حق- قصاص- قرار داده ايم.) اين است كه قصاص مستقيما حق ولىّ دم است،

ولى با توجه به اين كه ذى حقّ اولا و بالذّات خود مقتول است ممكن است گفته شود كه آيۀ شريفه وارد در مورد غالب است و ناظر به صورت عفو مجنىّ عليه نيست و مجنىّ عليه حق عفو دارد؛ و چون سبب قتل قبل از مرگ مقتول محقق

______________________________

(1)- سورۀ إسراء (17): آيۀ 33.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 549

شده است، دليل بطلان «اسقاط ما لم يجب» اين گونه موارد را شامل نمى باشد. بنابراين اگر مجنىّ عليه قصاص و ديه- هر دو- را عفو كند اولياى دم حقّ هيچ كدام را ندارند؛ و اگر قصاص را با توافق به ديه عفو كرده باشد، اولياى دم حقّ گرفتن ديه را دارند؛ و اگر بدون توافق به ديه قصاص را عفو كرده باشد، چون در قتل عمد بدون توافق با قاتل ديه ثابت نيست، ظاهرا اولياى دم حق مطالبۀ ديه را هم ندارند؛ ولى مع ذلك كلّه، احوط تصالح است.

(سؤال 2543) زيد با اجازۀ عمرو به خانۀ عمرو وارد شده است، بعد از مدتى بين آنان بر سر مسائل مالى مشاجره و سپس نزاع روى داده است؛ عمرو در حالى كه چاقويى در دست داشته از زيد مى خواهد از خانۀ او خارج شود، چون زيد توجهى نمى كند عمرو به او فحاشى كرده و سپس طرفين با يكديگر گلاويز مى شوند. در اين حال زيد مچ دست عمرو را گرفته در حالى كه چاقو همچنان در دست عمرو بوده به ناحيۀ شكم عمرو فرو رفته موجب مرگ او مى گردد. در فرض مذكور آيا مى توان زيد را قاتل عمرو دانست يا خير؟ از آنجا كه زيد قصد قتل نداشته

است اگر قاتل عمرو باشد آيا قتل عمدى محسوب مى شود؟

جواب: اگر مرگ عمرو مستند به عمل زيد باشد قاتل بودن او قطعى است، پس اگر زيد با توجه و قصد چاقو را در شكم عمرو فرو كرده قتل عمدى است، وگرنه قتل خطاست و ديه دارد؛ مگر اين كه عمرو قصد چاقو زدن به زيد را داشته و زيد به قصد دفاع از خود دست او را گرفته و قهرا بدون قصد چاقو به شكم عمرو فرو رفته است.

(سؤال 2544) فردى تحت اكراه بسيار شديد اقدام به قتل نموده است؛ آيا قصاص متوجه اكراه كننده است يا وى؟ (اكراه در حدّى بوده كه اگر فرد مزبور از قتل خوددارى مى كرده خودش مقتول مى شده.)

جواب: حكم تابع اقوى بودن نسبت قتل به «سبب» است يا «مباشر».

(سؤال 2545) بيمارى كه مرض او قابل علاج نباشد و از مرض خطرناك رنج مى برد و ادامۀ معالجۀ او فقط چند روزى بيشتر موجب ادامۀ حيات او نمى باشد، آيا پزشك و بستگان او جايز است به عنوان ترحّم معالجۀ او را قطع كنند؟ در اين صورت آيا حكم قتل را دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 550

جواب:: قتل اگر چه از روى ترحّم باشد جايز نيست و تمام احكام قتل بر آن جارى مى باشد؛ ولى اگر پزشك صلاح بيمار را در اقدام به معالجه نداند و دخالت نكند، عدم دخالت در اين فرض قتل نيست و اشكال ندارد.

(سؤال 2546) شخصى كه به قصاص نفس محكوم شده، آيا تجهيز وى قبل از قصاص لازم است، يا تغسيل و تكفين بعد از قصاص بلامانع است؟

جواب: بلى لازم است؛ و در صورت تخلف از روى جهل

يا فراموشى و يا گناه و عمد، تجهيز بعد از قصاص واجب است.

(سؤال 2547) در مواردى كه بين اولياى دم در قتل عمدى يك يا چند نفر صغير باشد و اولياى كبير مى خواهند رضايت دهند و مطالبۀ ديه نمايند، چنانچه ولىّ يا قيّم صغير از طرف وى اعلام رضايت كند آيا مسموع است؟ و بر فرض مسموع نبودن تكليف دادگاه چيست؟ آيا بايد منتظر كبير شدن صغير باشد يا وجه ديگرى دارد؟ همچنين اگر بين اولياى دم مجنون وجود دارد تكليف چيست؟

جواب: در فرض سؤال ولىّ شرعى صغير و مجنون و غايب، اگر چه حق عفو بلاعوض را ندارد ولى بعيد نيست گفته شود با رعايت مصلحت مولّى عليه حق انتخاب قصاص يا ديه را دارد؛ بلى اگر بلوغ صغير و اميد افاقۀ مجنون و دسترسى به غايب نزديك باشد به نحوى كه انتظار و تأخير حكم تا زمان ارتفاع حجر (صغير بودن و جنون و غيبت) آنها محذورى نداشته و مستلزم تضييع حق كسى نباشد، انتظار لازم است.

(سؤال 2548) كسى كه به مجازات اعدام يا قصاص نفس محكوم شده است، آيا مى توان هنگام اجراى مجازات او را بى هوش كرد تا درد و رنج را متوجه نشود؟

جواب: در قصاص كه حق الناس است محل اشكال مى باشد و تابع رضايت ذى حقّ است. و در اعدام جزايى تابع حكم قاضى واجد شرايط است.

(سؤال 2549) در اجراى تعزيرات و حدود و قصاص استفاده از داروهاى بى حسّى و بى هوشى جايز است يا خير؟

جواب: در موارد قصاص و قطع عضو اشكال دارد، و در موارد ضرب تازيانه جايز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 551

(سؤال 2550) قطع عضو شخص

محكوم به قصاص عضو يا حدّ قطع، با دستگاه چه حكمى دارد؟

جواب: مانعى ندارد.

(سؤال 2551) عضو قطع شده بر اثر مجازات قصاص يا حدّ متعلق به چه كسى است؟

و آيا شخصى كه مجازات شده مى تواند آن را دوباره به بدن خود پيوند كند؟ در اين مورد آيا بين حدّ و قصاص تفاوتى هست؟

جواب: در حدّ نمى تواند؛ و در قصاص اگر صاحب حق اجازه دهد مانعى ندارد.

(سؤال 2552) سقط جنين در چه صورتى قصاص دارد؟ و اگر پزشكى به درخواست والدين اقدام به سقط جنين كرد چه مسئوليتى دارد؟

جواب: در سقط جنين قصاص نيست و فقط ديه ثابت است و پزشك با درخواست والدين نيز حق سقط جنين را ندارد. و در اين صورت بعيد نيست ديه را به طبقۀ بعد از والدين بدهكار باشد، چون بر والدين عنوان قاتل تسبيبى صادق است؛ هر چند احوط تصالح است.

(سؤال 2553) در موردى پدر و پسرى كه متهم به شركت در قتل هستند، هر دو دستگير و بازداشت گرديده اند. پس از گذشت قريب به يك ماه پدر در زندان فوت كرده است و پسر هنوز در بازداشت به سر مى برد. سؤال اين است: اگر دادگاه حكم به قصاص داد، در اين مورد آيا بايد حكم به پرداخت نصف ديه كند؟ به عبارت ديگر دادگاه بايد حكم به قصاص با پرداخت نصف ديه به متهم حاضر صادر كند يا اين كه به دليل فوت يك متهم متعرض مسأله نشود؟

جواب: اگر براى دادگاه ثابت شد كه قتل به شركت پدر و پسر واقع شده، نسبت به پسر حكم مذكور جارى است؛ بدين گونه كه اولياى دم مى توانند نصف ديۀ او

را بدهند و او را قصاص نمايند. و اما نسبت به پدر پس از مرگ او آيا قصاص به ديه منتقل مى شود و بايد نصف ديه از تركۀ او پرداخت شود يا لازم نيست و با فرار تفاوت دارد، مسأله محل خلاف است؛ و احوط تصالح است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 552

(سؤال 2554) همان طور كه اطلاع داريد ولىّ دم بعد از ثبوت قصاص مى تواند شخصا قاتل را قصاص كند يا وكيل بگيرد. در مورد قصاص عضو در بعضى موارد در اجراى اين حكم با اشكال رو به رو مى شويم. مثلا اگر كسى به دليل جنايت بر چشم فردى كه موجب زوال بينايى او شده محكوم به ازالۀ بينايى چشم خود شد و ازالۀ بينايى بدون لطمه زدن به سازمان چشم جانى نيز امكان پذير باشد، در اين صورت آيا مجنىّ عليه اگر چشم پزشك نباشد بايد به يك چشم پزشك متخصص وكالت دهد؟ در صورتى كه اگر او به غير متخصص وكالت دهد قطعا مماثلت در قصاص كه مورد نظر قطعى شارع است رعايت نخواهد شد. در اين گونه موارد تكليف چيست؟

جواب: در اين قبيل امور كه تصرف در بدن غير است، وكيل بايد مورد اعتماد و كارشناس و متخصص در كارى باشد كه به او محول مى شود وگرنه حق اجرا ندارد؛ و در هر صورت اگر خطا كرد ضامن است. و اگر دسترسى به متخصص نيست قهرا قصاص منتفى است و به ديه تبديل مى گردد.

(سؤال 2555) عدّه اى بر اين عقيده اند كه اگر در پرونده هاى قتل، اولياى دم مدعى قتل عمدى باشند ولى متهم منكر عمدى بودن قتل شود و دلايل موجود در پرونده

به گونه اى باشد كه براى حاكم شرع علم حاصل نشود، حاكم شرع قبل از احلاف متهم حق ندارد كه قتل را شبه عمد يا خطاى محض تلقى كرده و در مقام صدور حكم برآيد. نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: در مفروض سؤال، پس از اتفاق طرفين در اصل قتل، چون ولىّ دم مدعى عمد است و قاتل منكر آن مى باشد، به مقتضاى قاعدۀ «البينة على المدعى و اليمين على من انكر» (اقامۀ بيّنه بر مدعى است، و قسم خوردن بر منكر) با فرض عدم بيّنه بر عمد بودن قتل، ولىّ حق دارد منكر را قسم بدهد و او قسم مى خورد بر عدم تعمّد.

البته اين امر در صورتى است كه طرح دعوى بدين گونه باشد كه ولىّ مدعى تعمّد باشد و قاتل منكر آن.

(سؤال 2556) اگر يك زن مسلمان مرد مسلمان نامحرم را كه به او تجاوز مى كرد در حين عمل تجاوز بكشد (در حال دفاع از خود) از نظر فقهى چه حكمى براى اين زن بايد كرد؟ (قصاص، ديه، يا ...) اگر آن زن مسلمان نباشد چه تغييرى در حكم به وجود مى آيد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 553

جواب:: در رابطه با اين مسأله احاديث مستفيضه اى «1» از ائمه (ع) وارد شده و مورد عمل فقها نيز مى باشد. من به نقل يك حديث صحيح معتبر اكتفا مى كنم:

عبد اللّه بن سنان قال: سمعت ابا عبد اللّه (ع) يقول فى رجل اراد امرأة على نفسها حراما فرمته بحجر فاصابت منه مقتلا، قال: ليس عليها بينها و بين اللّه عزّ و جلّ، و ان قدمت الى امام عادل اهدر دمه.» «2» (عبد اللّه بن سنان گفت: از ابى عبد اللّه-

امام صادق (ع)- شنيدم كه راجع به مردى كه مى خواهد به نحو حرام به زنى تجاوز نمايد و آن زن سنگى را به طرف مرد پرتاب كرد كه موجب قتل او شد، فرمودند: «بر آن زن بين وى و خدايش چيزى نيست، و اگر آن زن نزد حاكم عادل برده شد بايد خون آن مرد را هدر اعلام نمايد.»)

در اين حديث نامى از مسلمان بودن مرد يا زن نيست، بلكه ملاك حرام بودن آن زن است براى آن مرد؛ پس اگر آن زن بر آن مرد حلال باشد اين حكم جارى نيست.

و بالاخره دفاع يك حق طبيعى است براى همۀ انسانها.

(سؤال 2557) اگر يكى از شهود بر قتل عمد و ديگرى بر اصل قتل شهادت دهد و قاتل بر نفى قتل عمد قسم بخورد، آيا قتل شبه عمد ثابت مى شود؟

جواب: حكم شبه عمد جارى است.

______________________________

(1)- «حديث مستفيض» به حديثى گفته مى شود كه از چندين طريق و سند به امام معصوم برسد، ولى موجب قطع و يقين نشود.

(2)- وسائل الشيعة، ج 19، ص 44، باب 23 از ابواب قصاص النفس، حديث 1.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 554

مسائل ديات

[مسائل عمومى ديه]

(سؤال 2558) شخصى در منزل خود مورد تهاجم چند نفر قرار مى گيرد و يكى از ضاربين را مى كشد، آنگاه يكى از ضاربين قصد كشتن قاتل را مى كند و قاتل نيز پيش دستى كرده و او را نيز مى كشد، بعدا ورثۀ مقتولين به عنوان ديه املاك قاتل را متصرف مى شوند؛ آيا آنها چنين حقى را داشته اند؟

جواب: در فرض سؤال اولياى مقتولين حق تصرف در اموال و املاك قاتل را ندارند. براى اين كه اگر قاتل در مقام دفاع چاره اى جز

كشتن آنها نداشته خون مقتولين هدر مى باشد و اولياى آنها حق قصاص و ديه ندارند؛ و اگر آنها را ناحق كشته باشد، چون قتل عمدى بوده اولياى آنها حق قصاص داشته اند و بدون مراجعه به حاكم شرع و مصالحه به ديه حق گرفتن ديه نداشته اند.

(سؤال 2559) اختيار ديه از بين شش چيز، آيا با ديه دهنده است يا ديه گيرنده؟

جواب: از مجموع روايات استفاده مى شود كه اگر ديه دهنده يكى از اجناس شش گانه را اختيار كند، ديه گيرنده حق امتناع از پذيرفتن آن و مطالبۀ چيز ديگر را ندارد؛ ولى اگر هر دو به پرداخت چيز ديگر كمّا و كيفا توافق كنند اشكال ندارد.

(سؤال 2560) كسى كه محكوم به قصاص نفس گرديده و مى بايست تفاضل ديه را اخذ و سپس قصاص شود، آيا انتخاب نوع ديه در اختيار اوست يا كسى كه موظف به پرداخت است؟

جواب: انتخاب آن با ديه دهنده است.

(سؤال 2561) در يك حادثه رانندگى شخصى مقتول و چند نفر مجروح مى شوند و به گواهى چند نفر و نيز هيأت كارشناس منشأ تصادف سرعت راننده و بى توجهى به تذكر كمك راننده بوده است؛ با اين حال آيا مى توان به حكم ديه يا قصاص عمل نمود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 555

و چنانچه راننده بدون داشتن گواهينامه پايۀ يك رانندۀ اتوبوس شده باشد، آيا ضامن خسارت مالى و نيز شخص مقتول مى باشد؟

جواب: اگر مقصر بودن راننده ثابت شود، قتل شبه عمد محسوب مى شود كه قصاص ندارد؛ ولى ديۀ قتل و جراحات و خسارات مالى را ضامن است. و اگر ثابت شود كه مقصر نبوده و ثبوت قتل و جراحات مستند به اقرار او نباشد بلكه مستند

به شهادت شهود باشد، ديۀ مقتول و ديۀ جراحاتى كه كمتر از يك بيستم ديۀ قتل كمتر نيست به عهدۀ عاقلۀ قاتل است؛ ولى هر خسارت مالى را كه مستند به راننده است- اگر چه مقصّر نباشد- ضامن است؛ و همچنين ديۀ جراحاتى كه كمتر از يك بيستم ديۀ قتل است و نيز ديۀ قتل و ديۀ جراحاتى كه به مقدار يك بيستم ديۀ قتل يا بيشتر است ولى ثبوت آن مستند به اقرار راننده است همگى به عهدۀ راننده مى باشد. و در صورت نزاع موضوعى، تحقيق و رسيدگى به عهدۀ قاضى شرع است.

(سؤال 2562) قتلى واقع شده و ورثۀ مقتول مدعى عمدى بودن قتل مى باشند، ولى هنوز براى دادگاه چيزى ثابت نشده و در اثناى آن متهم به قتل مرده است، آيا ورثه مى توانند مدعى ديه باشند؟

جواب: اگر متوفّى اعتراف به قتل نموده مى توانند ديه بگيرند، و ديه را بايد از اصل مالش بدهند.

(سؤال 2563) در «جائفه» آيا شرط است شي ء خارجى مانند چاقو و نظير آن به داخل و باطن برسد يا اگر در اثر ضربت به ظاهر، داخل جراحت و شكستگى برداشت مصداق «جائفه» نيز مى باشد؟

جواب: مفروض سؤال «جائفه» محسوب نمى شود و مقدار ديۀ آن طبق حكومت تعيين مى شود. «1»

(سؤال 2564) اگر كسى چاقو يا نيزه يا تير در بدن كسى فرو برد به طورى كه از آن طرف بيرون آيد، آيا ديۀ آن متعدد مى شود؟ و آيا تفاوتى در اعضاى بدن است يا نه؟

______________________________

(1)- «حكومت» يعنى شخص مورد جراحت طبق فرض، قيمت صحيح و سالم او مشخص مى شود و ما به التفاوت معيوب و سالم او از شخص وارد كنندۀ جراحت

گرفته مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 556

و آيا تفاوتى بين كيفيت بيرون آمدن است؟ مثلا در گلوله وقتى از آن طرف بيرون آيد جراحت بيشتر مى شود تا نسبت به چاقو و نيزه؛ مقتضى است شئون و احكام آن را بيان فرماييد.

جواب: ظاهرا مقصود از «نافذه» كه طبق بعضى روايات ديۀ آن صد دينار مى باشد، آن است كه جانى آلت جرح را در بعضى اطراف بدن كه ديۀ آن كمتر از صد دينار نيست- مانند دست و پا- فرو كند و از طرف ديگر خارج شود؛ و اگر از طرف ديگر خارج نشود از مصاديق «داميه» و «متلاحمه» و نظاير آنها مى باشد. و چون ديۀ آن از ثلث ديۀ كامله كمتر است، مساوات مرد و زن در آن بعيد نيست و ذكر «رجل» در روايات ظاهرا به عنوان مثال است و خصوصيت ندارد. و اما «جائفه» كه ديۀ آن ثلث ديۀ كامله مى باشد آن است كه جانى آلت جرح را در عضوى از بدن كه داراى جوف است- مانند شكم و سينه و پشت و پهلو- فرو كند و به جوف برسد ولى از طرف ديگر خارج نشود، و اگر از طرف ديگر خارج شود دو جائفه محسوب شدن آن محل اشكال است، و احوط تصالح طرفين است. و در هر صورت فرقى بين آلات جرح نيست.

(سؤال 2565) شخصى سهوا چوبى به طرف بچه پرتاب كرده و به چشم او خورده و قرنيۀ آن را مجروح ساخته و با دو بار جراحى و تحمل مخارجى بالاخره چشم بچه خوب شده است، حال ديۀ آن چقدر است؟ و آيا مخارج بيمارستان از ديه كسر مى شود؟ و

آيا بيكارى هايى كه متحمل شده نيز كسر مى شود يا نه؟

جواب: در فرض سؤال اگر قصد زدن بچه را نداشته و استناد ضرب به او نزد قاضى شرع با بينه ثابت شده نه با اقرار ضارب، ديۀ جراحت به عهدۀ عاقلۀ ضارب است (يعنى خويشاوندان پدرى او)؛ و اگر با اقرار ضارب ثابت شده باشد به عهدۀ خود ضارب است. و مقدار ديه را بايد قاضى شرع بعد از تحقيق از مقدار آسيب تعيين نمايد. و هزينۀ درمان را اگر با اختيار خود متحمل شده باشد از كسى حق مطالبه ندارد؛ بلى اگر به دستور ولىّ طفل خرج كرده باشد در صورتى كه ديه به عهدۀ خودش باشد مى تواند مقدارى را كه خرج كرده است از ديه كسر كند، ولى اجرت بازماندگان از كار را نمى تواند كسر نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 557

(سؤال 2566) جوانى در يك منازعه دچار شكستگى فرو رفتۀ استخوان جدارى سمت چپ جمجمه گرديده و هنوز بعد از جرّاحى به حالت اول برنگشته است. عده اى از پزشكان نوع جرح را «منقله» دانسته و مصدوم را فقط مستحق دريافت پانزده درصد ديه مى دانند. و عده اى ديگر علاوه بر اين مقدار، او را مستحق ارش نيز مى دانند؛ چون استخوان علاوه بر صدمه، هنوز به حالت اول بازنگشته است و مصدوم دچار نوعى نقص عضو شده است. در مورد استحقاق ارش نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: اگر غير از جابجا شدن استخوان ضربۀ ديگرى كه ديۀ مشخص ندارد وارد شده، مستحق ارش مى باشد. و اگر در ضربه اى مقدار ديه براى هزينۀ معالجه كافى نيست، بنابر احتياط واجب تأمين كمبود آن لازم است. و در موارد اختلاف،

«الصّلح خير».

(سؤال 2567) در مورد سؤال پيش اضافه مى كنم كه جوان مورد نظر علاوه بر خونريزى روى «سخت شامه» و سه روز بى هوش بودن و عارضۀ لكنت زبان موقت، دو ضربۀ ديگر نيز بر سر او وارد شده است؛ ضربۀ اول بر فرق سر كه نوع «جرح داميه» تشخيص داده شده، و ضربۀ دوم در جلوى سر بالاى پيشانى كه اين نيز «داميه» تشخيص داده شده است. حال تعيين ارش او چگونه است؟

جواب: جراحات متعدده هر كدام حكم خود را دارد؛ يعنى اگر ديۀ مشخص دارد، مانند «داميه» حكم آن جارى است؛ وگرنه ارش ثابت است. و باز تكرار مى كنم اگر ديۀ مشخص شده براى جبران خسارت و علاج آن كافى نيست، بنابر احتياط واجب جانى بايد كمبود را بپردازد. زيرا وقتى در مورد حيوانات و ساير كالاها جانى بايد همۀ خسارات را جبران نمايد، در مورد انسان به طريق اولى بايد خسارت جبران گردد. در سابق هزينۀ معالجات بسيار كم بوده، چون معالجات سطحى بوده است؛ ولى امروز با وجود جراحى هاى دقيق و پرهزينه نمى توان گفت جانى عهده دار آنها نيست.

(سؤال 2568) اگر كودكى خودش را بر پشت ماشينى بياويزد و بعد از غلطيدن و افتادن از ماشين مجروح شود يا بميرد، در حالى كه رانندۀ ماشين بكلى بى خبر بوده چه كسى ضامن است؟

جواب: در فرض سؤال اگر راننده اصلا اطلاعى نداشته صدق استناد بعيد است و طبعا ضامن نيست؛ و با فرض استناد به راننده، خود او ضامن است نه عاقلۀ او.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 558

(سؤال 2569) دو مقنّى به طور مشترك چاهى را حفر مى كردند و دستۀ سطل خاك كشى آنها مورد

اطمينان هيچ كدام نبوده و هر دو احتمال پاره شدن آن را مى داده اند، و بالاخره با پاره شدن آن و اصابت به سر فردى كه ته چاه بود باعث مرگ او مى شود؛ آيا هر دو ضامن هستند يا يك نفر از آنان؟

جواب: با فرض اين كه هر دو به خطرناك بودن آن توجه داشته اند و مقتول سطل را پر كرده و درخواست كشيدن نموده، فوت او ظاهرا مستند به هر دو مى باشد و ديه تصنيف مى شود.

(سؤال 2570) شخصى كه راهنماى بچه اى بوده سلاحى در اختيار او جهت آموزش مى گذارد و تصادفا تيرها به راهنما اصابت كرده و او را كشته است؛ آيا راهنما بدون اجازۀ والدين حق داشته سلاح در اختيار بچۀ نابالغ بگذارد؟ آيا مقتول معاون قتل خود حساب نمى شود؟ و بالاخره ديۀ او به عهدۀ چه كسى است؟

جواب: در فرض سؤال آن راهنما حق نداشته اسلحه را در اختيار بچۀ غير بالغ قرار بدهد؛ و چون خود او با تير بچه به قتل رسيده است بنابر احتياط واجب بايد عاقلۀ بچه (يعنى خويشاوندان پدرى او) با ورثۀ مقتول با مصالحه، رضايت يكديگر را تحصيل نمايند.

(سؤال 2571) شخصى عاقل سلاح را براى تمرين تيراندازى و نشانه گيرى به دست پسر بچۀ صغير مى دهد، با توجه به اين كه سلاح در حالت رگبار بوده و پسر بچه نتوانسته آن را نگه دارد در نتيجه خود آن شخص كه سلاح را به دست بچه داده بود به قتل مى رسد؛ آيا ديۀ او به عهدۀ عاقلۀ آن صغير است يا چون خود شخص باعث قتل خود بوده به عهدۀ كسى نيست؟

جواب: در فرض سؤال بنابر احتياط واجب عاقلۀ

قاتل و ورثۀ مقتول با مصالحه رضايت يكديگر را تحصيل نمايند.

(سؤال 2572) اگر شخصى از طريق غير مستقيم باعث قتل پدر خود شود، مثلا دكتر گفته باشد: اگر خبر ناگهانى به او بدهند ممكن است سكتۀ قلبى به او عارض شود و پسر خبر فوت خواهر را به پدر داده و او مرده است؛ آيا قتل او عمد است و مانع از ارث قاتل مى باشد؟ خبر دهنده پسر باشد يا دختر فرقى مى كند يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 559

جواب:: ملاك در مانعيت قتل از ارث، عمدى بودن قتل به غير حق است؛ و اگر قتل عمدى باشد مستقيم و غير مستقيم بودن آن فرق ندارد. و قتل عمدى در صورتى صدق مى كند كه قاتل يا به قصد قتل كارى انجام دهد كه موجب كشته شدن مقتول شود و يا اين كه كارى را با قصد انجام دهد كه آن كار غالبا كشنده است و همان كار موجب كشته شدن مقتول شود. و در فرض سؤال اگر به قصد قتل خبر موحش بدهد و آن خبر سبب كشته شدن شنونده شود، قتل عمد صادق است؛ و اگر قصد قتل نداشته و تصادفا شنونده به سبب شنيدن آن خبر بميرد، قتل عمد صادق نيست. بلى اگر قصد قتل نداشته ولى قصد ترساندن داشته و حال شنونده به نحوى بوده كه ترساندن او غالبا موجب مردن او بوده است، در اين فرض نيز اگر ترساندن سبب كشته شدن او شود حكم قتل عمدى را دارد. و در مانعيت قتل عمدى از ارث فرقى بين پسر و دختر و ورّاث ديگر نيست.

(سؤال 2573) هرگاه قتل خطاى محض

به علم قاضى ثابت شود، آيا ديه بر عهدۀ عاقله است؟ در صورت قتل تسبيبى يا اقرار به قتل خطاى محض چطور؟

جواب: بنابر احتياط قاضى به علم خود حكم نكند، بلكه به اقرار يا بيّنه يا قسامه حكم نمايد؛ و در اقرار ديه به عهدۀ عاقله نيست و در بيّنه و قسامه به عهدۀ عاقله است.

و در اين موارد فرقى بين قتل مباشرى و تسبيبى نيست.

(سؤال 2574) در مواردى كه بايد ديه رد شود آيا مى توان قاتل را مجبور به ديه نمود؟

جواب: اگر نزد حاكم ثابت شود و حكم به رد ديه كند مى تواند او را مجبور نمايد.

(سؤال 2575) در صورتى كه محجور يا مفلّس اقرار به قتل كند ديه به عهدۀ كيست؟ ديۀ قتل خطائى بر عهدۀ كيست؟

جواب: اقرار صغير و مجنون اعتبار ندارد؛ و در سفيه با اجازۀ ولىّ از مال قاتل برداشت مى شود. و در مفلّس به اقتضاى آيۀ فَنَظِرَةٌ إِلىٰ مَيْسَرَةٍ «1» (و اگر بدهكار در سختى است تا زمان گشايش به او مهلت داده شود) بايد به او مهلت داد.

______________________________

(1)- سورۀ بقره (2): آيۀ 280.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 560

(سؤال 2576) گرفتن خسارت مازاد بر ديه از صدمه زننده- مثل هزينۀ درمان و دوران نقاهت صدمه ديده- چه حكمى دارد؟

جواب: اگر ديۀ تعيين شده براى معالجه و جبران خسارت كافى نباشد، ظاهرا گرفتن مازاد تا معالجۀ كامل حاصل شود مانعى ندارد.

(سؤال 2577) ماهنامۀ دادرسى وابسته به سازمان قضايى نيروهاى مسلح جمهورى اسلامى در شمارۀ نهم خود نظرات فقهى تعدادى از فقها را در باب جواز مطالبۀ ضرر و زيان مازاد بر ديۀ شرعى آورده است. استدعا دارد حضرتعالى براى غناى

مجموعه نظرات فقهى در اين باره نظريۀ خود را مرقوم فرماييد.

جواب: ظاهرا تعيين ديه براى عضو به منظور جبران خسارت بوده و در آن اعصار معالجۀ عضو بر فرض امكان علاج بيش از مقدار ديه را نياز نداشته، ولى اگر معالجه و جبران عضو به مقدار بيشترى نياز داشته باشد جانى مقدار زايد را نيز بايد بدهد.

اتلاف خواه اتلاف مال باشد يا اتلاف شخص يا اتلاف عضو، ضمان آور است.

و بالاخره بنابر احتياط واجب اكثر الأمرين را بايد بدهد.

و براى استدلال بر اين امر آيۀ شريفۀ فَمَنِ اعْتَدىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدىٰ عَلَيْكُمْ «1» (پس هر كس به شما تجاوز نمود، مى توانيد مانند آن، او را مجازات كنيد.)

كافى است؛ زيرا اعتداء شامل تجاوز به مال و شخص و عضو خواهد بود. و مقصود از «مثل شي ء» ارزش آن است؛ و ارزش هر چيز به حسب زمان و مكان و شرايط تفاوت دارد، و اللّه العالم.

(سؤال 2578) ايراد ضرب و جرح با رضايت مجنىّ عليه چه حكمى دارد؟ كشتن انسانى با رضايت خود او چگونه است؟

جواب: جايز نيست، و بر فرض وقوع ديه ندارد.

(سؤال 2579) خودزنى و خودآزارى چه حكمى دارد؟

جواب: جايز نيست.

______________________________

(1)- سورۀ بقره (2): آيۀ 194.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 561

(سؤال 2580) معاون جرم تا چه مقدار در جبران خسارت ناشى از جرم سهيم است؟

جواب: به مقدارى كه مؤثر بوده و انتساب فعل به او صحيح مى باشد؛ و تشخيص موضوع بر عهدۀ عرف و كارشناسان مى باشد.

(سؤال 2581) در دادگاهى قتلى شبه عمد تشخيص داده شده و اولياى دم در ابتدا و نه در حضور قاضى و به صورت كتبى، رضايت خود را

اعلام داشته ولى پس از مدتى دادگاه به آن رضايت توجه نكرده و خواستار اعلام دوبارۀ رضايت است و اولياى دم پشيمان شده و رضايت نمى دهند. در اين صورت گرفتن ديه- پس از پيدا شدن قاتل- براى اولياى دم جايز است يا نه؟

جواب: اگر رضايت و عفو اولياى دم كه موجب برئ الذّمة كردن قاتل است واقعا محقق شده باشد، برگشت از آن جايز نيست.

(سؤال 2582) يك نفر چند نفر را مى كشد، اولياى يك مقتول طلب قصاص و اولياى مقتول ديگر طلب ديه مى كنند. آيا با قصاص موضوع براى ديۀ مقتول ديگر باقى است و مى توانند مطالبۀ ديه نمايند چون طالب قصاص نبوده، يا با قصاص از ناحيۀ اولياى يك مقتول براى اولياى مقتول ديگر براى ديه وجهى نيست؟

جواب: مسأله داراى شقوق كثيره و محل خلاف است؛ و اجمالا آنچه اولا به واسطۀ قتل عمدى ثابت مى شود قصاص است، نه تخيير بين قصاص و ديه؛ و با تراضى طرفين ديه ثابت مى شود و در فرض سؤال اگر همه بر قصاص توافق كردند ديه واجب نيست، و احوط توافق آنها است؛ ولى اگر يكى از آنان بدون استيذان از ديگران قصاص كرد، جمعى از فقها مى گويند حق ديگران ساقط است چون موضوع منتفى شده و ديه ثابت نيست. همچنين است در صورتى كه قاتل بميرد يا اجنبى او را بكشد.

ولى در حديث معتبر وارد شده كه اگر قاتل فرار كند و او را نيافتند تا اين كه مرد، ديه از مال او برداشته مى شود؛ و اگر مال ندارد از الأقرب فالاقرب خويشان او گرفته مى شود؛ و اگر كسى را ندارد امام ديۀ او را مى پردازد، «فانه

لا يبطل دم امرئ مسلم.» «1»

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، كتاب القصاص، باب 8.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 562

(خون مسلمان هيچ گاه از بين نمى رود.) و اين تعليل در روايات ديگرى نيز مذكور است. و هر چند محل كلام را نمى توان بر مورد فرار قياس نمود زيرا در مورد فرار قاتل مقصر است و تبديل به ديه طبيعى است، ولى عموم تعليل اقتضا مى كند كه در مورد سؤال نيز به ديه تبديل شود؛ بنابراين احوط راضى كردن اولياى مقتولين است.

(سؤال 2583) اگر يكى از شهود بر قتل عمد و ديگرى بر اصل قتل شهادت دهد و قاتل بر نفى قتل عمد قسم بخورد، آيا قتل شبه عمد ثابت مى شود؟

جواب: حكم شبه عمد جارى است.

(سؤال 2584) اگر كسى بدن ميّت را آتش زد، ديۀ آن چه مقدار است؟

جواب: به طور كلى ديۀ بدن بى روح انسان و قطع و جرح اعضا و جوارح او يك دهم ديۀ بدن حىّ و قطع و جرح اعضاى حىّ است؛ بايد ديد سوزاندن بدن ميّت چه اندازه نسبت به اعضا و جوارح او مؤثر بوده است، و به همان اندازه حساب نمود.

(سؤال 2585) آيا كسى كه ناخواسته باردار شده و شرايط داشتن فرزند را ندارد جايز است بچۀ خود را سقط كند؟ با توجه به اين كه او تازه ازدواج كرده و به آمريكا براى تحصيل رفته و از نظر اقتصادى وضعيت خوبى ندارد.

جواب: پس از انعقاد نطفه در رحم سقط آن حرام است و ديه هم دارد؛ و هر چه زمان بيشتر بر آن بگذرد گناه آن بيشتر و ديۀ آن هم بيشتر مى شود. و اگر چهارماهه شده و روح در آن

دميده باشد سقط آن حكم قتل يك انسان را دارد.

شما با توكل به خداوند هم درس بخوانيد و هم به زندگى زناشويى خود ادامه دهيد و دست به گناه نزنيد؛ خدا بزرگ است و روزى دهنده و حلّال مشكلات؛ و بچه نور چشم و پارۀ تن شماست. خيالات شيطانى را از خود دور نماييد.

(سؤال 2586) در قانون مجازات اسلامى ديۀ قتل خطا و نيز ديۀ جراحت (موضحه) «1» و جنايت هاى زيادتر از آن را بر عهدۀ عاقلۀ مجرم مى داند؛ و نيز در مادۀ دوازده اين قانون ديه را مجازات محسوب مى كند.

______________________________

(1)- به زخمى كه سفيدى استخوان ديده شود «موضحه» مى گويند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 563

با توجه به اصل شخصى بودن مجازاتها در حقوق جزا، و نيز آيۀ شريفۀ وَ لٰا تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرىٰ* «1» (هيچ كس وزر ديگرى را متحمل نمى شود) ثبوت ديه بر عاقله چگونه توجيه مى شود؟ و آيا مبناى ضمان عاقله ساختار اجتماعى زمان صدر اسلام بوده است، نظير پيمان قبيله اى ميان آنها؟

جواب: ثبوت ديۀ خطا بر عاقله بين همۀ فقهاى شيعه و سنّى اجماعى است، و روايات فريقين بر آن دلالت دارد؛ و جمعى از فقهاى سنّت ديۀ شبه عمد را نيز بر عاقله مى دانند. و بالأخره اين مسأله از نظر فقهى مورد ترديد نيست، و ظاهرا يك امر عقلايى است؛ زيرا در خطا يك حادثۀ ناگوارى رخ داده كه مقصّرى ندارد، خونى به ناحق ريخته شده كه بايد جبران شود، و اگر بر عهدۀ جانى گذاشته شود او نوعا از هستى ساقط مى شود، و اگر بين اقوام و خويشان متمكّن او توزيع شود، هم ديه پرداخت شده و هم

بر كسى ضرر معتنابهى وارد نشده است؛ و چون خويشان در معرض ارث بردن از او هستند پس در حقيقت بر اساس: «من له الغنم فعليه الغرم» (هر كس بهره مى برد، زيان نيز بر عهدۀ اوست) عمل شده است. معمولا براى هر كس يك گرفتارى مهمى پيش آيد خويشان او اجتماع مى كنند تا او را نجات دهند، اين يك امر عقلايى متداول در همۀ اقوام و ملل است، و اختصاص به صدر اسلام و ساختار قبايلى آن روزگار ندارد؛ هر چند ممكن است خصوصيات آن به حسب اختلاف زمان و مكان تفاوت داشته باشد.

(سؤال 2587) از روايات متعدد استفاده مى شود كه اسلام در تشريع ديۀ قتل عمد توجه به سنّت رايج زمان خود داشته است، و در بعضى روايات (وسائل، باب 1 ديات، روايت 14) از امام صادق (ع) نقل شده كه پيامبر (ص) به حضرت امير (ع) فرمودند:

عبد المطلب در جاهليت پنج چيز را سنّت قرار داد و اسلام آنها را امضا نمود، يكى از آنها صد شتر براى قتل عمد بوده است ...)

از طرف ديگر سنّت رايج آن زمان در مورد قتل خطا چنين بوده كه بستگان پدرى

______________________________

(1)- سورۀ انعام (6): آيۀ 164.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 564

انسان يك نوع تعهد و التزامى بين خودشان داشته اند كه ديۀ قتل و جنايات خطايى او را بپردازند؛ و علت آن، ساختار قبايلى آن زمان بوده كه افراد و قبايل براى دفاع از خود در جنگها و منازعات نياز شديد به كمك قبيلۀ خود يا ساير قبايل هم پيمان داشته اند، و از همين جهت پيمانهاى قبيله اى در آن روزگار بسيار رايج و مورد توجه بوده

است؛ پيامبر اسلام (ص) نيز اين سنّت تاريخى را كاملا مراعات مى نمودند، و پيمان حلف الفضول و ساير پيمانهاى مذكور در تاريخ نمونه هايى از آن مى باشد.

حال اگر از تتّبع در روايات و تاريخ به اين نتيجه رسيديم كه ديه بر عاقله يك حكم تعبّدى محض نبوده، بلكه حكم امضايى شارع بوده است نسبت به سنّت رايج آن زمان- نظير اصل تشريع ديۀ صد شتر كه قطعا امضايى بوده است- آيا مى توان با تغيير فاحش ساختار اجتماعى روزگار ما و از بين رفتن سنّت فوق همان حكم را جارى ساخت؟

و اين كه حضرتعالى در توجيه حكم فوق در زمان كنونى فرموده ايد: «توزيع ديه بر عاقله موجب مى شود كه هم ديه پرداخت شود و هم به كسى ضرر معتنابهى وارد نشود»، و يا اين كه «خويشان در معرض وارثيّت قاتل قرار دارند، و من له الغنم فعليه الغرم ...»،

و اين كه «در هر حادثه و گرفتارى نوعا بستگان انسان به كمك او اقدام مى كنند ...»

حكمتهايى است كه اعم از مدّعا مى باشد و با امثال اين حكمتها نمى توان حكم شرعى را به طور قطع ثابت نمود؛ آن هم در موردى كه علاوه بر خلاف آيۀ وَ لٰا تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرىٰ*، خلاف اصل اولى نيز مى باشد. و از طرفى عمدۀ مستند فتواى فقها ظاهرا روايت 1 باب 2 ديات وسائل است كه از سلمة بن كهيل داستان ديه بر عاقله را از حضرت امير (ع) نقل مى كند؛ و اين روايت:

اولا- هر چند شيخ و صدوق نيز آن را نقل كرده اند، و لكن شهيد ثانى در شرح لمعه آن را تضعيف نموده است.

ثانيا- مضمون روايت جز نقل قضاوت و

حكمى در قضيۀ خاصّى از حضرت امير (ع) بيش نيست؛ و هيچ ظهورى در حكم شرعى كلى ندارد.

ثالثا- چندين فقره از روايت فوق مورد اعراض فتوايى و عملى اصحاب مى باشد؛ از جمله:

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 565

1- آنجا كه مى گويد: «فان كان رجل منهم يرثه له سهم فى الكتاب ...» كه ظهور دارد در وارث بودن بالفعل، و نيز داشتن سهم مفروض در قرآن، با اين كه فتواى اصحاب چنين نيست.

2- آنجا كه مى گويد: اگر قاتل از ناحيۀ پدر و مادر بستگان مساوى دارد دو ثلث ديه بر بستگان مرد از ناحيۀ پدر قاتل، و يك سوم آن بر بستگان مرد از ناحيۀ مادر او مى باشد.

3- آنجا كه مى گويد: اگر از ناحيۀ هيچ كدام از پدر و مادر بستگانى ندارد ديه بر اهل شهر (موصل) توزيع مى شود.

با اين حال چگونه مى توان به صدر اين روايت براى مدّعا استناد نمود؟

از طرف ديگر چگونه مى توان اجماع علماى شيعه را در اين مسأله ادعا نمود، با اين كه شيخ در نهايه و ابن برّاج در مهذّب از بعضى اصحاب نقل مى كنند كه اگر قاتل قتل خطا تمكن مالى دارد عاقله ديه را از او دريافت مى كند، و همين نظر را شيخ مفيد در مقنعه (ص 737) و نيز سلّار در مراسم اختيار نموده اند.

جواب: بر بودن ديۀ قتل خطا بر عهدۀ عاقله اجماع علماى شيعه و سنّى محقق است، بلكه اكثر علماى اهل سنّت قتل شبه عمد را نيز به آن ملحق نموده اند؛ و حتى شيخ مفيد هم ديۀ قتل خطا را بر عاقله مى داند، منتهى الامر فرموده اند: «در صورت تمكن قاتل، عاقله پس از پرداخت به او

رجوع مى كند.» در صورتى كه بر اين امر دليلى اقامه نكرده اند، و روايات عاقله هم بر اين امر دلالت ندارد. و ظاهرا اين فتوا از مفيد و سلّار فتواى استحسانى بوده است.

و دليل عاقله منحصر به روايت سلمة بن كهيل نيست، بلكه اخبار كثيره از طريق فريقين بر اين معنا دلالت دارد. و امضايى بودن اصل ديۀ صد شتر و نيز بودن ديه بر عاقله نسبت به سنّت رايج آن زمان دليل بر تغيير حكم با تغيير سنّت زمان نيست؛ زيرا معلوم نيست كه سنّت رايج آن زمان تمام موضوع براى حكم باشد.

آرى اگر فقيه از تتبّع در روايات و تاريخ، قرائن قطعى به دست آورد كه تمام موضوع و ملاك قطعى براى حكم فوق همان سنّت رايج آن زمان بوده است، با تغيير آن سنّت تغيير حكم قابل قبول است؛ زيرا در حقيقت موضوع حكم تغيير يافته است.

و در اين فرض از آنجا كه نبايد خون مسلمان از بين برود، «لا يبطل دم امرئ مسلم»،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 566

ديۀ قتل خطائى با عدم تمكن قاتل يا از بيت المال جبران مى شود، و يا همان گونه كه امروز رايج مى باشد به وسيلۀ بيمه تأمين خواهد شد. و نظير همين حكم در جراحات خطائى نيز جارى مى باشد.

(سؤال 2588) در قانون مجازات اسلامى ديۀ جراحت هاى كمتر از موضحه به عهدۀ خود جانى مى باشد، نظر جنابعالى چيست؟

جواب: در فقه شيعه از ثلث ديۀ نفس به بالا بر عهدۀ عاقله است و كمتر از آن بر عهدۀ خود جانى است؛ و آن هم در صورت ثبوت به بيّنه نه اقرار يا صلح طرفين، زيرا در اين دو صورت

بر عهدۀ خود جانى است.

(سؤال 2589) آيا جنايت عمد و شبه عمد نابالغ و ديوانه نيز بر عهدۀ عاقله مى باشد؟

جواب: عمل نابالغ و مجنون هر چند عمد باشد در حكم خطا است، زيرا از عقل كامل محروم مى باشند؛ و بر عهدۀ عاقله است.

(سؤال 2590) آيا ضمان عاقله يك ضمان تكليفى است يا ضمان وضعى و يا هر دو؟

جواب: ضمان عاقله يك حكم وضعى است كه مستعقب حكم تكليفى مى باشد.

(سؤال 2591) آيا پرداخت ارش همانند ديۀ مؤجّل است يا فورى؟

جواب: ديۀ جراحات اگر بيش از ثلث باشد، و ديۀ قتل هر دو در خطا به اقساط سه ساله پرداخت مى شود؛ و ارش نيز حكم ديه را دارد.

(سؤال 2592) آيا در صدمات وارده بر بدن حكم ديه يكى است كه در زن اگر به ثلث برسد به نصف بر مى گردد؟

جواب: ديۀ زن تا ثلث ديه با ديۀ مرد مساوى است؛ و در زايد بر ثلث، ديۀ زن نصف ديۀ مرد است.

ديۀ اهل كتاب

(سؤال 2593) تعدادى از همكاران اين جانب در مجلس شوراى اسلامى كه از اقليت هاى مذهبى مى باشند سؤال زير را از حضرتعالى دارند؛ خواهشمندم با پاسخ آن، اين جانب و آنان را مستفيض فرماييد:

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 567

نظر به اين كه موضوع ديۀ اهل كتاب و برابرى آن با ديۀ مسلمانان در برخى از محاكم عمومى و انقلاب با نظرات متفاوت بررسى و حكم صادر مى شود كه گاه سبب نگرانى و تضييع حق جوامع اهل كتاب مى شود متمنّى است آن جناب فتواى موصوف مورد درخواست جوامع اهل كتاب را ارسال فرمايند كه موجب سپاس خواهد بود.

«نمايندۀ [...] در مجلس شوراى اسلامى»

جواب: در رابطه با ديۀ اهل

كتاب، فقهاى اهل سنّت در ديۀ آنان اختلاف نظر دارند؛ حنفيّه ديۀ همۀ اهل كتاب را مانند ديۀ مسلمان- ده هزار دهم و قرائن آن- مى دانند و غير حنفيّه ديۀ زرتشتى را هشتصد درهم مى دانند ولى ديۀ يهودى و نصرانى را شافعيّه چهار هزار درهم و مالكيّه و حنبليّه نصف ديۀ مسلمان مى دانند.

و اما فقهاى شيعه مشهور آنان ديۀ هر سه فرقه را هشتصد درهم مى دانند و بر اين امر اخبار صحيحۀ بسيارى دلالت دارد. و هر چند در برخى اخبار شيعه چهار هزار درهم و در برخى مانند ديۀ مسلمان نيز ذكر شده ولى نوعا فقها اين اخبار را حمل بر تقيه كرده و به آنها عمل نكرده اند. و شيخ طوسى رحمة اللّه عليه اين اخبار را حمل نموده بر كسى كه عادت دارد اهل كتاب را بكشد. و برخى از فقهاى معاصر اخبار متعارض را حمل نموده بر اختيار دولت اسلامى بر حسب شرايط و موقعيت افراد. اما كثرت اخبار هشتصد درهم و صحت آنها و عمل مشهور فقها بر طبق آنها قابل اغماض نيست.

ليكن براى رفع دغدغه هموطنان و جلوگيرى از تبليغات مخالفين نظام اسلامى بويژه در شرايط جهانى امروزه راهى وجود دارد، بدين گونه كه چون اهل كتاب در ذمّه يا امان دولت اسلامى مى باشند ممكن است دولت در عقد و قرارداد ذمّه يا امان به عنوان شرط ضمن عقد لازم متعهد شود در صورتى كه آنان به شرايط ذمّه و امان عمل نمايند، ديۀ آنان را مانند ديۀ مسلمانان پرداخت نمايد كه طبعا زايد بر هشتصد درهم از بودجۀ دولت پرداخت مى شود؛ و اين موضوع در بودجۀ كشور منظور مى گردد

و به مصلحت نظام و كشور و جمع بين الحقوق مى باشد، و مجلس شوراى اسلامى نيز آن را تحت ضوابط و شرايطى تصويب مى نمايد. و مصاديق و موارد آن زياد نيست تا مستلزم بودجۀ سنگينى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 568

مسائل مستحدثه

[سفر به سيارات ديگر]

(سؤال 2594) با توجه به پيشرفتهاى علمى و امكان مسافرت انسانها به سيارات ديگر:

الف- آيا اصولا مسافرت به كرات و سيارات و تحقيق و تفحص پيرامون آن جواز شرعى دارد؟

ب- در صورت عدم منع شرعى كيفيت اداى تكاليف شرعى در فضا و سيارات چگونه خواهد بود؟

ج- تعيين قبله در سيارات ديگر چگونه است؟ و آيا قبله در سيارات ديگر و در فضا همانند زمين خواهد بود؟

د- با توجه به متفاوت بودن موقعيت فلكى سيارات ديگر با زمين، تعيين اوقات شرعى چگونه است و چه شاخصه اى دارد؟

جواب: الف- دليلى بر عدم جواز وجود ندارد؛ مگر اين كه احتمال خطر به حدّى باشد كه چنين سفرى عقلايى نباشد.

ب- معلوم است كه كرات سماوى تقريبا نظير زمين و غالبا داراى شب و روز هستند. بنابراين احكام شب و روز و ماه و سال را دارند؛ و اگر نداشته باشند هم بنابر احتياط بايد روى حساب كرۀ زمين اعمال را انجام دهند.

ج- به سمت كرۀ زمين بايستند كافى است.

د- اگر شب و روز متعارف داشته باشند، طبق شب و روز آنجا؛ وگرنه بر حسب شب و روز متوسط زمين اعمالشان را تنظيم مى نمايند.

[احكام اسلامي و خشونت]

(سؤال 2595) آيا احكامى كه در فقه اسلامى دربارۀ جهاد ابتدايى، ارتداد، نجاست كفار، امر به معروف و نهى از منكر و ... وجود دارد، زمينه ساز نوعى خشونت دينى نيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 569

جواب:: تفصيل جواب در نامه نمى گنجد ولى به طور اجمال نكته هايى را يادآور مى شوم:

1- تشريع كامل و صحيح، تشريعى است كه با نظام تكوين و طبيعت هماهنگ باشد، بلكه تشريع خود يكى از مظاهر تكوين است و در نظام تكوين- معمولا-

نرمش با خشونت توأم است، و هر پديده اى تركيبى از دو قسمت نرمش و خشونت مى باشد؛ قسمت نرمش بستر فعاليت و بهره دهى آن پديده، و قسمت خشونت حافظ كيان و ثبات و محور تداوم آن پديده است. از باب مثال و نمونه:

زمين مركب است از جلگه هاى هموار و نرم و كوه هاى خشن و مرتفع؛ جلگه ها محل سكونت و آرامش انسانها و بستر كشت و زرع و بهره ورى هاست، ولى ثبات و آرامش زمين به كوه هاى خشن و مرتفع وابسته است.

در سورۀ مرسلات مى خوانيم: وَ جَعَلْنٰا فِيهٰا رَوٰاسِيَ شٰامِخٰاتٍ «1» (در زمين كوه هاى استوار و مرتفع قرار داديم.)

و در سورۀ نبأ مى خوانيم: أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهٰاداً وَ الْجِبٰالَ أَوْتٰاداً «2» (آيا زمين را گهواره و كوه ها را ميخ هاى زمين قرار نداديم؟)

شاخه هاى نرم و ملايم درختان بستر ثمردهى و بهره ورى است و هيچ گاه ساقه يا ريشۀ درخت ثمر نمى دهد؛ ولى بقاء و ثبات درخت به ريشه و ساقۀ محكم آن مى باشد.

محور ادراكات و حركات و فعاليتهاى انسان، اعصاب و عضلات نرم اوست؛ ولى ثبات بدن او به استخوانهاست و اگر ثبات بدن تأمين نگردد نظام ادراكات و فعاليت ها مختل مى گردد.

بر اين اساس اگر ما پذيرفتيم كه تشريع احكام و دستورات از ناحيۀ خداوند- كه خالق ما و آگاه به مصالح ما مى باشد- امرى است ضرورى و لازم، در عالم تشريع نيز هر چند غالب احكام و دستورات به منظور ساختن و تربيت انسانها به طور نرمش و

______________________________

(1)- سورۀ مرسلات (77): آيۀ 27.

(2)- سورۀ نبأ (78): آيۀ 6.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 570

ملاطفت تشريع شده، و به اصطلاح: «اسلام شريعت سمحه و سهله مى باشد» و در

آن به تسامح و گذشت و عفو و اغماض سفارش شده، ولى اگر در مواردى با قاطعيت جلوى تبليغات زهرآگين و منحرف كننده گرفته نشود، اساس اخلاق و معنويات و شريعت و قانون منهدم و نظام جامعۀ دينى از هم مى پاشد. و همان گونه كه معالجۀ بيمارى بدن درجات و مراتب دارد و بسا در حال ضرورت و ناچارى به سوزاندن محل و يا قطع نياز افتد، چنانكه گفته اند: «آخر الدّواء الكيّ»، (آخرين علاج سوزاندن است) در معالجات روحى و تربيت انسانها و اصلاح محيط اجتماعى نيز بسا به تندى و قاطعيت نياز افتد.

يك مصلح اجتماعى و دلسوز هر چند با نرمش و ملاطفت امّت خود را رهبرى كند و برخورد او با آنان برخورد پدرانه باشد، ولى اگر احيانا با افراد خشن و تند و بى باك- كه از آزادى و نرمشها سوء استفاده مى كنند- مواجه شود چاره اى جز برخورد تند ندارد؛ زيرا امنيت عمومى محيط از هر چيزى مهمتر است.

2- در علم اصول فقه بابى مطرح شده به نام «باب تزاحم»؛ بدين گونه كه اگر در موردى مصالح و مفاسد با يكديگر اصطكاك پيدا كردند و جمع آنها ميسّر نبود، بر حسب حكم عقل و وجدان بايد آنها را با يكديگر سنجيد و هر كدام مهمتر است آن را دريافت. از باب مثال: اگر دارويى براى معالجۀ سرطان ضرورت دارد و ضررهايى هم بر آن مترتب است، چون ضرر سرطان از همه بيشتر است ناچار بايد دارو را مصرف نمود و ضررهاى جنبى آن را تحمل كرد. در مسائل اجتماعى نيز اگر در موردى مصلحت فردى با مصلحت كلى جامعه تزاحم پيدا كرد و جمع آنها

ميسّر نبود، در اين صورت ناچار بايد مصلحت جامعه را بر مصلحت فرد مقدم داشت.

3- هر چند جهاد را تقسيم كرده اند به جهاد ابتدايى و جهاد دفاعى، ولى به نظر مى رسد برگشت همۀ انواع جهاد به جهاد دفاعى است، و در حقيقت جهاد ابتدايى محض نداريم؛ و عقل و وجدان هر انسانى به لزوم جهاد دفاعى حكم مى كند.

دفاع گاه از شخص است، و گاه دفاع از ناموس و يا مال و يا كشور، و گاه دفاع از حقيقت و عدالت اجتماعى و دفاع از يك ملت است. اگر فرض شود در كشورى مردم

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 571

آن- بر حسب فطرت خود- پاكند و طالب حق و عدالت مى باشند ولى دستۀ خاصى از قبيل قدرت طلبان و زورگويان، سياست و اقتصاد و فرهنگ آن كشور را قبضه كرده اند و مانع از رشد و آگاهى مردم نسبت به علوم و معارف حقّه و حقوق خود مى باشند و مردم محروم و ستمديده به زبان حال و يا به زبان قال از ديگران مى خواهند به كمك آنان بشتابند، آيا عقل و وجدان حكم نمى كند كه لازم است در صورت توان با اين اينگونه افراد مبارزه شود تا مردم مستضعف و ستمديده نجات يابند و در نتيجه بتوانند به معارف حقّه و علم و فرهنگ غنى دست يابند و عدالت اجتماعى بين آنان برقرار شود؟

خداوند در سورۀ نساء مى فرمايد: وَ مٰا لَكُمْ لٰا تُقٰاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّٰهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجٰالِ وَ النِّسٰاءِ وَ الْوِلْدٰانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا مِنْ هٰذِهِ الْقَرْيَةِ الظّٰالِمِ أَهْلُهٰا «1» (شما را چه شده كه جهاد نمى كنيد در راه خدا و مردان

و زنان و كودكان مستضعفى كه مى گويند:

پروردگارا، ما را از اين آبادى كه اهل آن ستمگرند بيرون فرما- نجات بده-!؟)

از اين آيۀ شريفه به خوبى استفاده مى شود كه مستضعفين و محرومانى كه از ظلم ستمگران به ستوه آمده اند به زبان قال از آزادمردان و آزادانديشان استمداد مى كنند، و نجات آنان يكى از اهداف جهاد اسلامى مى باشد.

و در سورۀ بقره- در داستان طالوت و كشتن جالوت توسط داود پيامبر (ع)- مى فرمايد: وَ لَوْ لٰا دَفْعُ اللّٰهِ النّٰاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لٰكِنَّ اللّٰهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعٰالَمِينَ «2» (و اگر خدا بعضى از مردم را به وسيلۀ بعضى ديگر دفع نمى كرد زمين تباه مى شد، ولى خدا بر مردم جهان تفضّل دارد.)

و باز مى فرمايد: وَ قٰاتِلُوهُمْ حَتّٰى لٰا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلّٰهِ «3» (با آنان بجنگيد تا فتنه برافتد و دين مخصوص خداى يكتا باشد.)

و در سورۀ حديد مى فرمايد: لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلَنٰا بِالْبَيِّنٰاتِ وَ أَنْزَلْنٰا مَعَهُمُ الْكِتٰابَ وَ الْمِيزٰانَ لِيَقُومَ النّٰاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنٰافِعُ لِلنّٰاسِ «4» (به طور تحقيق ما

______________________________

(1)- سورۀ نساء (4): آيۀ 75.

(2)- سورۀ بقره (2): آيۀ 251.

(3)- سورۀ بقره (2): آيۀ 193.

(4)- سورۀ حديد (57): آيۀ 25.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 572

پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنان كتاب و مقياس حق نازل كرديم تا مردم عدالت را اجرا نمايند؛ و آهن را نازل كرديم كه در آن صلابت شديد و منفعت ها براى مردم مى باشد.)

بر حسب مفاد اين آيه، هدف از فرستادن انبيا اجراى عدالت اجتماعى است و پشتيبان آن صلابت آهن يعنى اسلحه مى باشد.

و بالاخره هدف از جهاد اسلامى

اجراى عدالت و رفع فتنه و دفاع از معارف حقّه و حقوق اجتماعى انسانهاست، نه كشورگشايى.

در كتاب جهاد وسائل از امام پنجم (ع) راجع به حدود جهاد نقل شده: «و اوّل ذلك الدّعاء الى طاعة اللّه من طاعة العباد، و الى عبادة اللّه من عبادة العباد، و الى ولاية اللّه من ولاية العباد ... و ليس الدّعاء من طاعة عبد الى طاعة عبد مثله.» «1» (اولين حدّ جهاد، دعوت به اطاعت و پرستش و ولايت خداست در برابر اطاعت و پرستش و ولايت بندگان خدا ... نه دعوت به رها كردن اطاعت بنده اى و اطاعت از بنده اى ديگر.)

4- و اما راجع به ارتداد، اولا بايد توجه شود كه تفتيش در عقايد و اعمال مردم حرام است؛ و اصل اولى سلامت و برائت انسانهاست؛ و ما هيچ گاه حق نداريم بدون دليل روشن مردم را متهم نماييم، و يا به وسيلۀ شنود يا تفحص، عقايد و اعمال مردم را جستجو كنيم. خداوند مى فرمايد: وَ لٰا تَجَسَّسُوا «2» (تجسّس و تفتيش نكنيد.) و همان گونه كه خداوند «ستار العيوب» است بندگان خدا نيز بايد عيوب يكديگر را بپوشانند، و حق ندارند آنها را فاش نمايند و به اصطلاح افشاگرى كنند.

ولى آزادى انسانها نبايد موجب تجاوز به حقوق ديگران شود؛ و بر اين اساس تجاهر به ارتداد و فسق و پرده درى و هتك مقدسات مردم و تضييع حقوق آنان و آلوده كردن محيط سالم جامعه، به حكم عقل و شرع ممنوع است. اسلام هيچ گاه كفار را مجبور به پذيرش دين نمى كند و مى دانيم كه اصولا دين و عقيده با اكراه به دست نمى آيد، لٰا إِكْرٰاهَ فِي الدِّينِ «3» ولى شخص

مسلمان سابقه دار در اسلام اگر علنا مرتد

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 11، ص 7، باب 1 از ابواب جهاد العدو، حديث 8.

(2)- سورۀ حجرات (49): آيۀ 12.

(3)- سورۀ بقره (2): آيۀ 256.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 573

شود و مقدسات دينى را زير سؤال ببرد همچون غدۀ سرطانى خواهد بود كه بتدريج به پيكر سالم جامعه سرايت مى كند، و چون شرط ارتداد داشتن عناد و لجاجت با حق است، پس چه بسا ارتداد از بعضى توطئه هاى سياسى عليه اسلام و جامعۀ مسلمين حكايت مى كند و در حقيقت مرتد محارب با آنان مى باشد.

ضمنا بايد توجه شود كه مجرد اختلاف نظر در فهم مبانى اسلامى و استنباط احكام دينى امرى است طبيعى و هيچ كس حق ندارد درك و برداشت خود را مقياس حق قرار دهد و مخالفين خود را به ارتداد يا انحراف متهم نمايد.

و حتى اگر فرضا در شرايطى بر اجراى حكم مفسدۀ بزرگترى مترتب شود، به حكم باب تزاحم از اجراى آن بايد صرف نظر كرد. در حديث معتبر از رسول خدا (ص) نقل شده: «لو لا انى اكره ان يقال: انّ محمّدا استعان بقوم حتى اذا ظفر بعدوّه قتلهم لضربت اعناق قوم كثير.» «1» (اگر نبود اين كه خوش ندارم گفته شود:

محمّد از كسانى- در جنگ با دشمن- كمك گرفت ولى پس از پيروزى بر دشمن خود آنان را كشت، به طور قطع جمع كثيرى را گردن مى زدم.)

لا بد نظر پيامبر (ص) به كسانى بوده كه از روى سياستهاى روز به حضرت كمك مى كرده اند ولى كافر و يا مفسد بوده اند و بالاخره مستحق قتل بوده اند، ولى حضرت در آن شرايط قتل آنان را

صلاح نمى دانسته اند.

از اين حديث شريف استفاده مى شود كه در اجراى حدود الهى شرايط خاص زمانى و مكانى بايد مورد توجه قرار گيرد؛ زيرا اصل اجراى حدود براى سالم ساختن محيط اجتماعى است نه انتقام جويى از بزهكاران. چنانكه به طور كلى اجراى حدود اسلامى بايد در محيط اسلامى براى تنبّه مسلمين انجام شود نه در محيط كفر. در حديث معتبر از امير المؤمنين (ع) نقل شده: «لا يقام على احد حدّ بارض العدوّ.» «2»

(در زمين دشمن بر هيچ كس نبايد حدّ جارى شود.) براى تفصيل مسأله لازم است به كتابهاى فقهى مراجعه شود و اين مطلب در اين مختصر نمى گنجد.

______________________________

(1)- وسائل، 3/ 5، حدّ مرتد.

(2)- وسائل الشيعة، 1/ 10، مقدمات الحدود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 574

5- و اما مسألۀ نجاست كفّار، اولا نجاست كفار دليل محكم روشنى ندارد و از باب احتياط مى باشد به ويژه نسبت به اهل كتاب كه به نظر اين جانب پاك مى باشند، به شرط اين كه بدنشان آلوده به نجاست از قبيل خمر و خنزير نباشد.

و ثانيا: بر فرض حكم به نجاست آنان، سنخ آن با نجاسات ديگر تفاوت دارد؛ زيرا واضح است كه اين حكم جنبۀ سياسى دارد، نظير بايكوت كردن بعضى دشمنان براى اين كه عقايد و اخلاق سوء آنان در اثر معاشرت به جامعۀ اسلامى سرايت نكند.

و مسألۀ بايكوت در سياست هاى جهان امروز بسيار رايج است. هر چند با شدت و گسترش ارتباطات عصر كنونى موضوع بايكوت در معاشرت عملا منتفى مى باشد.

6- و اما مسألۀ امر به معروف و نهى از منكر، خداوند كريم براى تكميل هدايت انسانها و سلامت محيط و جوّ زندگى آنان از آلودگى ها، امر

به معروف و نهى از منكر را بر همۀ انسانهاى مؤمن بدون استثناء واجب نموده است. در سورۀ توبه مى خوانيم:

وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنٰاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيٰاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ «1» (همۀ مردان و زنان مؤمن ولىّ يكديگرند، تا به نيكى ها امر و از زشتى ها نهى نمايند.)

چون امر و نهى ديگران يك نحو دخالت در كار آنان محسوب است و بسا گفته شود بر خلاف آزادى و استقلال آنان مى باشد، بر اين اساس خدا- كه مالك وجود ماست و حق فرمان نسبت به همه دارد- به عنوان مقدمه و زمينۀ اين فريضۀ الهى همۀ افراد جامعه را از زن و مرد نسبت به يكديگر ولىّ و صاحب اختيار قرار داده، البته در شعاع انجام اين فريضۀ الهى؛ و بالاخره هدف از تشريع اين فريضه، اصلاح محيط جامعه و پاك كردن جوّ خانواده و جامعه از آلودگى ها و تجاهر به فسق و بى بندوبارى هاى علنى مى باشد و تشريع آن ضرورى و لازم بوده است.

______________________________

(1)- سورۀ توبه: (9): آيۀ 71.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 575

[جنگ و خشونت در اسلام]

(سؤال 2596) در بعضى نوشته هاى جنابعالى آمده است كه اسلام با خشونت و خونريزى مخالف است و حتى همان جهاد ابتدايى هم در اسلام در حقيقت همان جهاد دفاعى است و جنگهاى پيامبر (ص) همگى دفاعى بوده است؛ يعنى پس از تهاجم كفّار و مشركين، پيامبر (ص) دستور دفاع را صادر مى نمودند. اما از بعضى آيات قرآن خلاف اين معنا استفاده مى شود؛ مثلا در آيۀ 191 سورۀ بقره آمده است: وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ ...؛

يعنى كفار را هركجا پيدا كرديد به قتل برسانيد. و در آيۀ 193 همين سوره آمده:

وَ

قٰاتِلُوهُمْ حَتّٰى لٰا تَكُونَ فِتْنَةٌ ... يعنى كفار را بكشيد تا فتنه اى در زمين نباشد. و ظاهر اين دو آيه دستور اعمال خشونت و نيز جهاد ابتدايى با كفار مى باشد؟

جواب: اولا مقصود از جهاد دفاعى، دفاع از توحيد و عدالت و حق است؛ و در تمام جنگهاى پيامبر (ص) اصول فوق مورد تهاجم مشركين و كفّار محارب قرار گرفته بود و براى دفاع از اين اصول و نيز نجات مردم مستضعفى كه گرفتار سران كفر و شرك شده بودند دستور جهاد داده مى شد تا آنان در يك فضاى آزاد قرار بگيرند و با اختيار خود اسلام و توحيد را انتخاب نمايند.

و ثانيا- آيات مورد اشاره در سؤال مربوط است به دستور آمادگى جنگى مسلمان با مشركين مكه در سال ششم هجرى. در اين سال پس از اين كه پيامبر (ص) به همراه بيش از هزار نفر از مسلمانان براى حجّ خانۀ خدا به سمت مكه تا حديبيه آمدند، مشركين راه را بر آنان بستند و با تير و سنگ به آنان حمله نمودند؛ و پيامبر (ص) با اصحاب خود همان جا قربانى نمودند و به مدينۀ منوّره برگشتند مشروط بر اين كه سال آينده بتوانند حج را انجام دهند.

در اين شرايط آيات قتال و جهاد با مشركين مكه نازل شد يعنى آيات 190 تا 195 سورۀ بقره: وَ قٰاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّٰهِ الَّذِينَ يُقٰاتِلُونَكُمْ ...

(و با آنهايى كه همواره با شما قتال مى كنند قتال نماييد و بيش از حد به آنان تجاوز نكنيد از مرز حق و عدالت خارج نشويد زيرا خدا متجاوزين از عدالت را دوست نمى دارد. و آنهايى را كه شما را از

مكه با اذيت و كشتن و شكنجه بيرون كردند و پيوسته عليه شما فتنه انگيزى كرده و مى كنند هركجا يافتيد بكشيد، و در جوار

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 576

مسجد الحرام تا با شما وارد جنگ نشده اند وارد جنگ نشويد؛ اما هرگاه جنگ با شما را شروع كردند آنان را بكشيد، زيرا پاداش كفار محارب جز اين نيست. پس اگر دست از جنگ كشيدند شما نيز دست بكشيد زيرا خدا بخشنده و رحيم است. و تا زمانى كه شرك و فتنه انگيزى مشركين عليه شما پايان يابد و غير خدا پرستش نشود قتال را ادامه دهيد، و هرگاه دست از فتنه و قتال كشيدند شما نيز از قتال دست بكشيد كه جز بر ظالمين و متجاوزين نبايد شورش كنيد. و اگر در ماه هاى حرام رجب، ذى قعده، ذيحجه و محرّم جنگ را شروع كردند شما نيز در همان زمان با آنان بجنگيد، و در مقابل شكستن ساير حرمت ها شهر مكه، مسجد الحرام قصاص و مقابلۀ به مثل نماييد.

و هر كس به شما تجاوزى نمود پاسخى مشابه به او بدهيد، و از مرز تقوا خارج نشويد و بدانيد كه خدا با متقين است.

و در راه خدا انفاق كنيد در راه دفاع از حق و اسلام و خود يا نيروهاى خود را تباه نكنيد و با دشمنان به احسان عمل نماييد كه خدا با احسان كنندگان است.)

در اين آيات- كه ظاهرشان اين است كه همگى يك جا و براى يك مقصد نازل شده است- نكات مهمى وجود دارد:

1- دستور اعمال خشونت و قتال و جهاد در مورد مشركينى است كه در ابتداء آنان خشونت را پايۀ برخورد خود با

اسلام قرار داده و پيامبر (ص) و عدۀ زيادى از مسلمانان را از مكّه اخراج نموده و خود را براى حمله و تجاوز به مسلمانان تجهيز نمودند و پس از سدّ راه بر پيامبر (ص) و مسلمانان- كه عازم حج خانۀ خدا بودند- آنان را مورد تجاوز و حمله با تير و سنگ قرار دادند و پيوسته در چنين وضعيت جنگى قرار داشتند. از جملۀ الَّذِينَ يُقٰاتِلُونَكُمْ ... كه با صيغۀ مضارع ذكر شده، دوام و پيوستگى قتال مشركين عليه مسلمانان استفاده مى شود.

2- از جملۀ وَ لٰا تَعْتَدُوا ... به خوبى استفاده مى شود كه در حال دفاع متقابل نيز نبايد از مرز حق و عدالت خارج شد.

3- از جملۀ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ ... استفاده مى شود مشركين علاوه بر شروع و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 577

تداوم قتال با مسلمانان، دائما در حال فتنه انگيزى عليه آنان نيز بوده اند. قرآن مجيد ابعاد و جوانب اين فتنه انگيزى را از قتل بدتر و شديدتر مى داند.

4- براى حفظ حرمت مسجد الحرام جواز قتال با مشركين در مسجد الحرام و در جوار آن موقوف به شروع قتال توسط آنان شده؛ اما در غير جوار مسجد الحرام فتنه انگيزى نيز مجوّز قتال با آنان دانسته شده است.

5- در هر دو مورد تصريح شده هرگاه مشركين از فتنه انگيزى و قتال دست كشيدند مسلمانان نيز بايد دست بكشند. از جملۀ فَإِنِ انْتَهَوْا ... كه در هر دو مورد به كار رفته است اين معنا به خوبى استفاده مى شود.

6- از آيۀ شريفۀ فَمَنِ اعْتَدىٰ عَلَيْكُمْ ... به خوبى استفاده مى شود كه اعتداء و تجاوز كفّار بر مسلمانان علت جواز جنگ با آنان و

مقابله به مثل مى باشد. در ذيل همين آيه موضوع تقوا و خويشتن دارى صريحا مطرح شده است.

7- از اين كه- علاوه بر نهى از زياده روى و اعتداء و سفارش بر تقوا در ضمن آيات فوق- در ذيل آنها موضوع احسان و دوست داشتن محسنين توسط خدا مطرح شده، به خوبى استفاده مى شود كه در دفاع و قتال با مشركين و كفار مهاجم، ارزشهاى معنوى همچون تقوا، عدالت و احسان بايد مراعات شود. و در حقيقت، در ابتداى اين آيات موضوع عدالت يعنى مقابله به مثل مطرح شده، و در پايان آنها موضوع احسان و گذشت و عفو يادآورى شده است.

[استفاده از اينترنت و فروش سايت و شكستن قفل سى دى]

(سؤال 2597) خيلى مايلم نظر جنابعالى را در مورد استفاده از اينترنت و قانونى كه اخيرا در جهت محدوديت آن ارائه شده است بدانم؛ منتظر پاسخ شما هستم.

جواب: چند روز پيش نيز از كانادا در رابطه با «اينترنت در ايران» از من سؤال شده بود و من جواب دادم. اين جانب كه اينك هشتاد سال دارم، به ياد دارم هنگامى كه بچه بودم تازه راديو در ايران پيدا شده بود و بسيارى از بزرگان و افراد علاقه مند به دين و اخلاق، آن را تحريم مى كردند و مى گفتند: موجب فساد جامعه مى شود؛ ولى به تدريج در همه يا اكثر خانه ها و محافل پيدا شد و جنبۀ عمومى پيدا كرد و تحريم ها بى اثر، بلكه نتيجۀ معكوس داشت. زيرا «الانسان حريص على ما منع.» (انسان بر آنچه منع

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 578

شود حريص مى شود.) سپس نوبت به «تلويزيون»، «ويدئو» و بعد به «ماهواره» و اينك به «اينترنت» رسيده است و قشرهايى از جامعه با آنها مخالفت

مى كنند و در اين جهت اصرار دارند؛ غافل از اين كه اگر از اين آلات و ابزار بسا سوء استفاده مى شود، ولى در تربيت جامعه و پيشرفت علم و فرهنگ و اخلاق و آگاهى و اقتصاد نيز بهره هاى بسيارى از آنها برده مى شود.

اين كه با ابزار و آلات مفيد مبارزه كنيم كار غلطى است و اثر معكوس دارد؛ ابزار و آلات كه گناه ندارند و مبارزه با آنها يك حركت غير علمى و قسرى موقّت است. و با وسعت ارتباطات جهانى امروز و استقبال جهان از آنها تحريم آنها جز شكست و عقب ماندگى در پى ندارد، بلكه بايد آنها را توسعه داد و تكميل نمود؛ ولى لازم است دانشمندان و نخبگان و رهبران جامعه آنها را در مسير صحيح قرار دهند و براى آنها برنامه هاى خوب و سازنده و با ارزش تهيه نمايند، و در راه پيشرفت علم و فرهنگ و بالا بردن سطح آگاهى مردم و منافع مادّى و معنوى جامعه آنها را به كار گيرند، و با تبليغات صحيح و عاقلانه- و نه آمرانه و خشونت بار- جامعه را متوجه سوء استفاده ها نمايند. و اگر كسانى علنا و در خارج از منازل شخصى سوء استفاده مى كنند جلوى آنها را بگيرند. از همۀ نعمت هاى الهى ممكن است سوء استفاده شود، آيا ما بايد با همۀ نعمت هاى خداوند- به بهانۀ سوء استفاده از آنها- مبارزه كنيم و آنها را تحريم نماييم؟!

(سؤال 2598) مستدعى است حكم شرعى دو موضوع زير را بيان فرماييد:

الف- آيا سايت كه اخيرا اختراع شده است شرعا ماليّت دارد؟ و اخلال در رمزى كه به وسيلۀ آن از سايت استفاده مى شود جايز

است يا خير؟

ب- سى دى هايى تنظيم و رايج شده كه حاوى نرم افزارهاى علمى و كاربردى در رشته هاى مختلف علوم و از جمله رشته هاى عقايد، فقه، تفسير و حديث مى باشد؛ و براى استفاده از آنها قفل هايى به وسيلۀ تنظيم كنندگان آنها به كار برده شده و بدون آن معمولا استفاده از آن سى دى ها مشكل يا غير ممكن است. ولى بعضيها با ترفندهاى خاصى بدون اجازه و رضايت مؤسّسۀ تنظيم كنندۀ آنها قفل مزبور را از بين مى برند و آنها را تكثير مى نمايند، آيا اين عمل شرعا جايز است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 579

جواب:: سايت و سى دى هاى ذكر شده و نرم افزارهاى آنها نظير حق اختراع و حق چاپ ماليّت عرفى دارند، و هر گونه اخلال در سايت و يا استفاده از سى دى ها با شكستن قفل آنها بدون اجازۀ مؤسسۀ تنظيم كننده شرعا حرام و موجب تضييع حقوق ديگران و ضمانت آور است.

[پيوستن ايران به كنوانسيون رفع تبعيض از زنان]

(سؤال 2599) آيا پيوستن ايران به كنوانسيون رفع تبعيض از زنان را خلاف شرع مى دانيد يا خير؟ اگر آرى، دليل قرآنى آن چيست؟ و اگر خير، باز دليل درون دينى شما چيست؟

جواب: مجرد پيوستن به كنوانسيون نامبرده و شركت در جلسات آن- اگر مستلزم رأى دادن به مصوّبه هاى مخالف احكام قطعى اسلام نباشد- اشكال ندارد (نظير عضويت ايران در ساير مجامع بين المللى). بلكه بجاست ايران و ساير كشورهاى اسلامى در اين گونه مجامع شركت كنند و در مشتركات با ساير ملل هماهنگ شوند و قاطعانه از احكام قطعى اسلام در موضوعات خاصّ دفاع نمايند، و با منطق و استدلال ثابت كنند كه برخى تفاوتهاى وارده در اسلام نسبت به زنان بر اساس تفاوت طبيعى و سازمانى زنان

است و ناشى از ظرافت مخصوص زن و متناسب با لطافت جسم و روح و تمايلات درونى او مى باشد؛ و در حقيقت ارفاقى است نسبت به زن با ملاحظۀ سازمان جسمى و روانى او، نه تبعيض و محروم نمودن او از حقوق خود.

به اعتقاد ما احكام اسلام گزاف و بدون مصالح نيست، بلكه تابع مصالح و مفاسد واقعى است كه بسا عقول سادۀ انسانها از درك آنها قاصر است. نوعا هر يك از كشورهاى جهان نيز داراى فرهنگ و سنّت هاى خاصّى مى باشند كه جزو بافت هويّت آنها مى باشد و ناچارند آنها را رعايت نمايند، و با اين وضع عضويت در مجامع جهانى را نيز پذيرفته و در مشتركات با آنان هماهنگ مى باشند.

عدم شركت در كنوانسيون ها و سازمانهاى بين المللى انزواى سياسى را در پى دارد و طبعا به ضرر كشور تمام مى شود.

[استفاده از ماهواره و اينترنت]

(سؤال 2600) در سايت جنابعالى جوابيه اى مبنى بر نظر آن جناب در مورد استفاده از ماهواره و اينترنت مشاهده نمودم، حال با توجه به در نظر گرفتن سن و سال و مجرد و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 580

متأهل بودن افراد، آيا حكم آن تفاوت دارد؟ و نيز بفرماييد آيا موسيقى مطلقا حرام مى باشد يا خير؟ و نگاه به فيلم هاى زننده براى افراد ميان سال كه آثار سوئى بر ايشان ندارد جايز است يا نه؟

جواب: ماهواره و اينترنت با راديو و تلويزيون تفاوت ندارند؛ همۀ اين آلات، هم برنامۀ حلال دارند و هم برنامۀ حرام؛ بايد فرهنگ دينى را در جامعه تقويت نمود تا سوء استفاده نكنند. تحريم آلات دردى را دوا نمى كند، بلكه افراد را حريص تر مى كند؛ از همۀ نعمتهاى الهى ممكن

است سوء استفاده شود، آيا مى توانيم مثلا خريدوفروش انگور يا كشمش را تحريم كنيم چون ممكن است برخى از آنها مشروب درست كنند؟! و پير و جوان و متأهل و غير متأهل در اين حكم تفاوت ندارند.

ضمنا هر موسيقى حرام نيست؛ در خصوص غنا نهى صريح وارد شده، و آن هر صدا و آهنگى است كه مهيّج شهوت جنسى باشد، و يا تعادل عقل را بر هم زند.

فيلمهاى زننده اگر مشاهدۀ آنها موجب وقوع در حرام از قبيل استمناء يا زنا و امثال اينها گردد جايز نيست. و بالاخره با وسعت ارتباطات جهانى تحريم آلات دردى را دوا نمى كند.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109